راز ماندگاری قرآن
راز ماندگاری قرآن

 

راز ماندگاری قرآن

 

 

 

 

 

 

تمهیدات ظریف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به منظور صیانت قرآن از آفت تحریف

 

 

 

 

ما برای شناخت اسلام راهی جز رجوع به قرآن و سنت نداریم؛ زیرا اسلام تنها براین دو پایه اصلی و اساسی بنا شده است. قرآن و سنت اگرچه هرکدام یک اصل و پایه اساسی و مستقل هستند، با یکدیگر ارتباطی وثیق و همه جانبه دارند. از یک سو قرآن حاوی اصول و مبانی اسلام و سنت تفصیل وتوضیح وشرح آن است ، و از سوی دیگر«تبیینی» است، ودیگری وظیفه ونسبتش با آن وظیفه و نسبت «تصحیحی» است.(1)

 

 

 

قرآن که حاوی کلیات و اصول نظریات اسلام در همهء زمینه هاست و وظیفهءحفاظت از سنت را بر عهده دارد، خود از تمام دستبرد ها و تحریفات مصون مانده و امروز تنها کتاب آسمانی سالم و دست نخورده بر روی زمین است.

 

 

عوامل مصونیت قرآن کریم از تحریفات بسیارند. شکل ساختمان لفظی و معانی معجزه آسای قرآن و کار عظیمی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در شور وشوقی عام و نهضتی همه گیر در جهت تعلیم وتعلم آن به همه مسلمانان انجام دادند، از جمله عوامل مصونیت کتاب آسمانی اسلام از تحریفات به شمار می رود.

این مقاله به فصاحت و بلاغت بی مثالی قرآن و به تعالی مضامین آن نمی پردازد و این کار را به فرصتی دیگر وا می گذارد و تنها آنچه را که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) انجام داده اند، در نگاهی گذرا مورد نظر قرار  می دهد و با اقرار به ناتوانی از احاطه به عمق و ابعاد کارها، آنچه فعلا مقدور است عرضه می کند.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وظیفه و کاری بزرگ بر دوش داشتند و آن را به تمام و کمال به پایان رسانیدند. همهءجوانب این کار سنجیده و حساب شده بود. کوشش ایشان برای این بود که قرآن کریم به آن وسعت و گستره دست یابد که از حیطهءدستبرد طواغیت و قدرتمندان به دور بماند ، و آنها هر قدر صاحب شوکت و قدرت باشند نتوانند با این گستردگی مقابله کرده و چیزی از قرآن را مورد دستبرد قرار دهند.

ما عملکرد حضرت ختمی مرتبت را در چند مرحله قابل تنظیم می دانیم. البته شایان ذکر است که مراحل این طرح وتنظیم به صورت زمانی ترتیب نیافته اند و بیشتر به وجه طبیعی و معقول حوادث توجه شده است. یعنی آنچه را ما در اینجا با ترتیب و پشت سر هم ذکر می کنیم و عنوان دو مرحله بدان می دهیم ممکن است در کنار هم وقوع یافته باشند یا اینکه یک مرحله متوسط در این شکل بندی خیلی زودتر از مراحل قبلی انجام گرفته است.

 

 

 

 

1 .  گسترش خواندن و نوشتن

 

 

 

 

 اولین مرحله از مراحل عملکردپیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مسالهءبا سواد کردن مسلمانان بود و تا آنجا که می دانیم این کار مربوط به دوران بعد از هجرت ایشان به مدینه است.

 

 

 

سواد خواندن و نوشتن و حساب دانی اگر چه در جزیره العرب وجود داست، اما آنقدر اندک بود که تقریبا به حساب نمی آمد. تعداد با سوادان در قریش،یعنی مهمترین قبیلهءعربی در عصر جاهلیت، و در شهر مکه، مهمترین شهر در این سرزمین، تا هفده تن بیشتر نام برده نشده اند.(2) شهر یثرب (مدینه)هم باسوادان شناخته شده اش حدود ده نفر بوده اند.(3) در آن روزگار اگر کسی خواندن و نوشتن میدانست و بر شنا وتیر اندازی توانایی داشت «کامل»  نام می گرفت.(4) اینکه دارنده سواد و آشنای به شنا و تیراندازی کامل نامیده می شود یعنی رکن اصلی کمال در فرهنگ آن روز عرب تنها دانستن خواندن و نوشتن است و تعداد بسیار اندک کسانی که به این عنوان خوانده شده اند نشان دهندهء فقر شدیدی است که عرب در زمینه سواد داشته است.

 

 

این مقدار اندک دانایی، مربوط به شهرها بود که ساکنان آن به تجارت می پرداختند و به کشورهای متمدن مجاور مثل ایران و رم رفت و آمد مداوم داشتند. اما در قبایل بیابانی، مسأله بسیار بدتر از این بود و بسیاری از آنها از سواد خواندن و نوشتن بکلی محروم بودند.(5) حتی پاره ای از آن ننگ داشته و آن را عیب می شمردند.(6)

  پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در چنین وضعی کوشیدند که همه مسلمانان خواندن و نوشتن بیاموزند تا بتوانند قرآن را بنویسند وبخوانند وحفظ کنند. بررسی این کار بزرگ نیاز به تحقیقی جدا داشته و فرصتی مناسب می طلبد و ما آن را به وقت دیگر موکول می کنیم.

2 .    تعلیم قرآن (7)

مرحله دوم از کار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این بود که ایشان به عنوان اولین معلم، خود به تعلیم صحابه پرداختند و تلاوت قرآن را ده آیه ده آیه به آنها آموزش دادند. هر وقت که تعلیم کیفیت ده آیه پایان می یافت وصحابه آنرا به درستی می آموختند، به تعلیم آنچه آیات مزبور از علم و عمل در برداشت می پرداختند وتا این کار تمام نمی شد به آموزش ده آیه بعد مشغول نمی شدند. در واقع، نخست تلاوت الفاظ آموزش داده می شد بعد هم به آموختن معانی و مفاهیم و تفسیر آیات   می پرداختند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای آنها عقاید و معارف و امر ونهی و حلال و حرام موجود در آن آیات را بیان می داشتند.(8)

این شکل و ترتیب در هر دوره از تعالیم مراعات می شد. در این مرحله که ما آن را مرحله دوم نام نهادیم صحابه باسواد بیانات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را نوشته و ثبت می کردند. بدین ترتیب، گروه زیادی از مسلمانان آشنای با قرآن به وجود آمدند.

 

3 .    معلمان قرآن

 

 

 

 

بعد از آنکه در شهر مدینه افراد علاقه مند و مستعد و بعضاً با سواد، از دانش قرآن بهره گرفتند و آن مقدار که برای هر مسلمان لازم است از قرآن بداند آموختند، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گروه ممتاز و نخبه آنها را به کار واداشت و از ایشان به عنوان معلمان قرآن استفاده کرد.

 

 

 

«عبادة بن صامت» از بزرگان صحابه می گوید :

 

 

آنگاه که کسی به مدینه هجرت می کرد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را به یکی از ما می سپرد تا بدو قرآن بیاموزد.(9)

در نقلی دیگر از همین صحابی آمده است :

اگر کسی به مدینه هجرت می کرد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را به دست  یکی از حا فظان قرآن می سپرد تا بدو قرآن آموزش دهد و بدین ترتیب تعداد حافظان قرآن در عهد آن حضرت فراوانی یافت.(10)

به عنوان نمونه در تاریخ می خوانیم :

وقتی از قبیلهء« عبد قیس » کسانی به مدینه آمدند، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور داد که انصار ایشان را میهمانی و اکرام کنند. بعد از چند روز از آنها سوال کرد که پذیرایی برادرانتان را چگونه یافتید؟ در جواب با اظهار امتنان گفتند : وسایل راحت و غذای خوب برای ما فراهم ساختند و شبانه روز کتاب پروردگار و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ما را به ما آموختند.(11)

در روایت ابو سعید خدری تفصیل دیگری از این حادثه وجود دارد . او می گوید:

ما نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بودیم؛ ایشان فرمودند «فرستادگان قبیله قیس آمدند». ما که گمان کردیم مقصود پیامبر آمدن آنها به همین جا ومکان ماست، به اطراف نگریستیم اما کسی وچیزی را مشاهده نکردیم. اما چندان طول نکشید که از راه رسیدند و بر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) سلام گفتند. بعد از آنکه در محضر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نشستند ، آن حضرت از ایشان سوالاتی کردند وجواب شنیدند. آنگاه هر یک از ایشان را به یکی از مسلمانان سپردند که به میهمانی به نزد خویش برد و قرآن و نماز به او بیاموزد. یک هفته به این شکل گذشت. پیامبر اکرم در پایان هفتهء آنها را آزمودند ، موفقیت نسبی، بود .

هفتهء بعد آنها را به کسان دیگر سپردند. در امتحان پایان این هفته فرستادگان قبیله عبد قیس موفق شدند ؛ زیرا به اندازه لازم از قرآن و نماز آموزش دیده بودند.(12)

همچنین هنگامی که نمایندگان قبیلهء « بنی ثقیف» به مدینه آمدند، در ابتدا برای آنها در مسجد چادری زده شد تا بتوانند قرآن خواندن را بشنوند و نماز گزاردن ایشان را ببینند.(13) پس از چند روز ، آنها اسلام آوردند.

بعد از آن نیز به یادگیری قرآن پرداختند.(14)

نمایندگانی از قبیله «جرم» به مدینه آمدند مسلمان شده و در آنجا تعلیم قرآن یافتند.(15)

از فرستادگان قبیلهء « بنی حنیفه »کسی به نزد « اُبیّ بن کعب» فرستاده شده و در نزد او آموختن قرآن پرداخت.(16)

در اسناد موجود در مورد قبایل تجیب و بنی ثعلبه و بنی خولان و رهاوبین و بنی غنم و غامد و مراد(17) و...

 اطلاعاتی به همین صورت وجود دارد. آنها هرکدام به شکلی به شهر مدینه آمده وبعد از تشرف به اسلام ، در تحت تعلیم صحابه به یادگیری قرآن و اسلام پرداختند.(18)

4.  مبلغان قرآن

در این مرحله به هرجا که اسلام می آوردند و آمادگی داشتند و شرایط مناسب بود و به هرجا که علاقه و طلب وجود داشت، قاریان و حافظان قرآن گسیل می می شدند تا بدیشان قرآن اسلام را بیا موزند.

از جمله هنگامی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)هنوز در مکه بودند و هجرت اتفاق نیفتاده بود، مصعب بن عمیر و به احتمالی عبدالله بن ام مکتوم را به مدینه فرستادند تا به مردم مسلمان این شهر قرآن بیاموزد و این در پی درخواستی بود که بزرگان دو قبیله اوس و خزرج از ایشان کرده و معلم قرآن خواسته بودند.(19)

درنامه ای که این مردم به محضر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نوشتند آمده بود: « إبعَث الینا رجُلاً یفقهنا فی الدین و یقرئنا القرآن» (20)  ؛« مردی را به نزد ما بفرست که ما را به دین آگاه کرده و قرآن بیاموزد».

در سال سوم هجرت ، بعد از جنگ اُحد، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) طبق درخواست دو قبیله« عضل» و « قاره » گروهی از قاریان اصحاب را برای تعلیم قرآن اسلام به سوی ایشان فرستادند. آنها از حضرت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) درخواست کرده بودند: « اسلام در میان ما ظهور یافته است. برای ما گروهی از یاران خویش را گسیل دار تا به ما قرآن آموخته و احکام دین را تعلیم کنند».(21) پیامبر هم ده تن از یاران خویش را به سوی ایشان گسیل داشت.(22)

در ابتدای سال بعد نیز طبق درخواست نمایندهء قبیلهء « بنی عامر» هفتاد نفر از جوانان انصار، که همه قاری و معلم قرآن بودند، به سوی آن قبیله فرستاده شدند.(23) مورخان در مورد این دسته نوشته اند « و کان مِن الانصار سَبعون رجُلا شببه یُسمّون القرّآء»؛(24): « در میان انصار هفتاد مرد جوان بودند که قاری نامیده می شدند». اینها بیشترین مقدار از وقت خود را به تعلیم قرآن اختصاص داده بودند و سرانجام در این سفر تبلیغی به دست دشمن گرفتار شده ، به شهادت رسیدند.(25)

هنگامی که مکه فتح شد ، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) « معاذ بن جبل » و« ابو موسی اشعری» را در آنجا با مأموریت تعلیم قرآن برجای گذاشت و خود به سوی حنین رفت.(26)

بعد از اسلام آوردن مردم طائف، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ، « عثمان بن ابی العاص» را جهت تعلیم قرآن به مردم آن شهر مأمور فرمود. او بر مردم طائف امامت جماعت می کرد، و به آنها قرآن آموزش می داد.(27)

« معاذ بن جبل» دوبار به یمن رفت و بار دوم ابو موسی اشعری او را همراهی می کرد. این مأموریت ها یک بار در سال نهم و یک بار در سال دهم انجام شد(28) در هر دو سفر معاذ مأموریت تعلیم قرآن به مردم داشت و طبق این ماموریت به تمام شهر های یمن و حضرموت سفر کرده ، به آموزش مردم مسلمان آن نواحی پرداخت.(29) مورخان در مورد سفر دوم او گفته اند : « پیامبر به او و ابو موسی امر فرمودکه به مردم قرآن بیاموزند.»(30)

همچنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) « عمر بن حزم انصاری» را در سال دهم به شهر نجران فرستاد و به او امر فرمود که به مردم آن شهر تا آنجا قرآن بیاموزد که بدان آگاه شوند.(31)

تاریخ در این زمینه نمونه های دیگری نیز به یاد دارد.

5. فرماندهان جنگ و تعلیم قرآن

فرماندهانی که در جوانب مختلف جزیره العرب به ماموریت جنگی می رفتند ، دستور داشتند که در صورت توفیق در انجام ماموریت خویش ، به مردم قرآن و اسلام تعلیم نمایند.

نص تاریخی معتبری که در این زمینه در دست داریم در مورد قبیلهء بنی الحارث و فرماندهی خالد بن ولید وارد شده است.

اما دستور هایی که در ضمن  نامه آمده است همه دستورهای عمومی و همیشگی اسلام دربارهء چگونگی دعوت به این دین است . بنابراین ، هیچ گونه دلیلی بر اختصاص آن به این مورد خاص وجود ندارد و ما آن را حکمی کلی تلقی می کنیم.

نص تاریخی بسیار مورد توجه بحث ما، در ضمن نامه ای است که خالد بعد از ادای و ظایف خویش در قبیله بنی الحارث به پیامبر اکرم می نویسد:

بسم الله الرحمن الرحیم . لمحمد النبی رسول الله صلی الله علیه [وآله] وسلم مِن خالد بن ولید ، السلام علیک یا رسول الله و رحمه الله برکاته . فإنی أحمد الیک الله الذی لا اله الا هو ، أما یا رسول الله صلی الله علیک ، بَعثتنی إلیّ بنی الحارث بن کعب و أمَرتنی    « اذا أتیتهم إلا اُقاتلهم ثلاثه أیّام و إن أدعوهم إلی الإسلام ، فإن أسلموا قبلت منهم و عملتهم معالم الإسلام و کتاب الله و سُنه نبیه...» و إنی قدمت إلیهم فدَعَوتهم الی الإسلام ثلاثه أیام کما أمرنی رسول الله صلی الله علیه [وآله] و سلم و بعثت فیهم رُکباناً قالوا: « یا بنی الحارث أسلموا تسلموا » ، فأسلموا و لم یقاتلوا و أنا یقیم بین ظهرهم وآمرهم بما آمرهم الله به و أنهاهم عمّا نهاهم الله عنه و أعلمهم  معالم الإسلام و سُنه النبی صلی الله علیه [و آله] وسلم حتی یکتب إلی رسول الله . والسلام علیک یا رسول الله و رحمه الله وبرکاته.(32)

خلاصه ای از ترجمه این سند چنین است:

....یا رسول الله! تو مرا به قبیله بنی الحارث بن کعب فرستادی و امر کردی «آنگاه که به این قبیله رسیدم سه روز با ایشان جنگ نکنم و آنها را به اسلام دعوت کنم. اگر اسلام آوردند از ایشان بپذیرم ومعالم اسلام و کتاب خدا و سنت پیامبر را به ایشان بیاموزم» ... من به این قبیله رسیدم و آنها را چنانکه رسول خدا فرموده بود سه روز به اسلام دعوت کردم . آنها را به آنچه خداوند فرموده امر می کنم و از آنچه نهی فرموده بود نهی می کنم و معالم اسلام و سنت پیامبر را به ایشان می آموزم....

ابن اسحاق سیره نویس متقدم (م 153 ق) نقل می کند:

خالد در میان ایشان اقامت گزید و اسلام و کتاب خدا و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)او را به ایشان تعلیم کرد و این طبق دستور پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بود.(33)

در سال دهم هجری ، امیرالمومنین علی(علیه السلام) در رأس یک گروه به یمن گسیل شد تا قبیلهء بزرگ مذحج را به اسلام بخواند . آنها بعد از مقاومتی اندک اسلام را پذیرا شدند . امام (علیه السلام) در میان شیعیان اقامت کرد و در میان ایشان اقامت کرد و قرائت قرآن و شرایع دین را ایشان تعلیم می فرمود .

مورخان گفته اند « أقام فیهم یقرئهم القرآن و یعلمهم الشرائع.»(34)                                                                      

و نیز در همین سفر ، بعد از اسلام آوردن قبیلهء بنی زبید که به دنبال مقاومتی کوتاه انجام شد، امام در میان آنها ماند و به تعلیم قرآن پرداخت.(35)

6 .   تشویق بر آموختن قرآن

علاوه بر اهتمام زیادی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)در آموختن قرآن به یاران خویش داشتند و علاوه بر آموزشی که یاران ایشان به مسلمانان و مهاجران تازه به مدینه آمده می دادند و علاوه بر تعلیماتی که فرماندهان سپاه و فرستادگان به قبایل تازه مسلمان شدهء سرزمین های دور دست می دادند، آن حضرت کار تبلیغی زیاد و پیگیری نیز در تشویق و تحریص بر فرا گرفتن ، خواندن، نوشتن و حفظ کردن قرآن انجام دادند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به بیانات مختلف و در موارد گوناگون، ثوابهای فراوان و اجرهای بزرگ معنوی برای این گونه کارها وعده می فرمودند و این باب بزرگی در کلمات به جای مانده از آن حضرت دارد . علاوه بر اینها ، تشویق وترغیبهای عملی ایشان نیز، نمونه های فراوان و صور گوناگونی داشته است . از جمله:

الف) هنگامی که نمایندگان قبیله بنی ثقیف به مدینه آمدند و مسلمان شدند، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)  « عثمان بن ابی العاص» را بر ایشان امیر قراردادند، او با اینکه جوان ترین ایشان بود این مقام را دارا شد، چون که از همه همراهان خود در یادگیری اسلام و آموختن قرآن حریصتر بوده و عشق و علاقه ای بیشتر نشان می داد.(36)

مورخان و سیره نویسان می گویند:

توقف قبیله ثقیف در مدینه به طول انجامید و آنها مکرر به محضر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مشرف می شدند و هربار « عثمان بن ابی العاص» که سن کمتری داشت بر سر اموال و اثاثیه آنها می ماند. اما چون افراد قبیله از ملاقات پیامبر باز می گشتند او دور از چشم افراد قبیله خویش به تنهایی به حضور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رفته و از شخص ایشان قرآن تعلیم می گرفت و مسائل دین را پرسش می کرد. درنتیجه توانست در مدتی اندک دانش و اطلاعات لازم را کسب کند.(37)

ب)  شبیه این حادثه، درمورد قبیله «سعدهذیم» اتفاق افتاده است. وقتی نمایندگان این قبیله به مدینه آمدند و به مسجد شهر یعنی مسجدالنبی (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیدند ایشان را درحال نماز میت یافتند. درآخر صفوف نماز ایستادند اما در نماز با مسلمانان همراهی نکردند. آنها فکرمی کردند ما نباید با جمع مسلمانان همراه شویم مگر وقتی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را ملاقات کرده و با او بیعت کنیم. حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نمازشان را به پایان رسانیده و آنها را به نزد خویش خواندند و سئوال فرمودند: شما از چه قبیله ای هستید؟ آنها گفتند: از قبیله سعد هذیم! فرمودند: آیا مسلمان هستید؟ گفتند: بلی! فرمود: پس چرا نماز نخواندید؟ گفتند: یا رسول الله ! گمان داشتیم برای ما این کار روا نیست، مگر وقتی که با شما بیعت کرده باشیم. فرمود: هر کجا که شما مسلمانان بشوید دیگر مسلمان هستید. بعد،آنها با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر اسلام بیعت کردند. آنگاه به سوی بارها و وسایل و مرکبهای خود رفتند. آنها بر نگهداری اسباب و وسائل خود یکی از افراد قبیلهء خود را به جای گذاشته بودند که از نظر سن کوچکترینشان به حساب می آمد.

چندی بعد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)کسی را به دنبال آنها فرستادند تا همه را به نزد ایشان ببرد، این بار آن فرد کم سن تر هم به همراه آمد و به حضور پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و باایشان بر سر اسلام بیعت کرد. آنها در این ملاقات این فرد را چنین معرفی کردند: این شخص کم سن ترین و کوچکترین ما و خدمتگذار ماست. پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)فرمودند: خدمتگذار یک قوم،آقا و سید آنهاست؛ خدای به او خیر دهد.

نمایندگان قبیلهءسعد هزیم گفتند: برکت این دعا شامل حال او شد واو بهترین افراد و برترین قاری قوم ما گردید.

بعدها پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)او را به همین جهت امیر بر افراد این قبیله و امام جماعت آنها قرار داد.(38)

ج)گروهی از مسلمانان برای انجام دادن مأموریتی انتخاب شده بودند. تعداد آنها زیاد بود. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)از یکایک ایشان مقدار آیاتی را که میدانستند و حفظ داشتند سوال فرمودند و هر کس هر چه می دانست جواب می گفت؛ این عمل ادامه یافت تا اینکه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)به کسی رسیدند که از همهء آنها سن کمتری داشت، از او پرسیدند: « چقدر قرآن حفظ داری؟» جواب داد : فلان و فلان سوره وسوره بقره را. فرمودند : «آیا سورهء بقره را نیز در حفظ داری؟» عرض کرد: بلی! فرمودند: « تو امیر این گروه هستی.» مردی از بزرگان آن جمع به پیامبر عرض کرد : یا رسول الله! من تنها از ترس اینکه نتوانم به حق این سوره قیام کنم از آموختن آن خودداری کرده ام.

پیامبر فرمودند: « قرآن را بیاموزید. آن را بخوانید و به دیگران یاد بدهید... .»(39)

د)پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)  نمایندگانی به یمن فرستادند و کم سن ترینشان را بر ایشان امیر قرار دادند... کسی از آن جمع به محضر ایشان عرضه داشت: یا رسول الله! او را با اینکه کوچکترین ماست بر ما امیر قرار میدهی؟ پیامبر در جواب او ، قرآن دانی آن جوان را به عنوان دلیل انتخاب وی ذکر فرمودند.(40)

بدین ترتیب، یکی از معیارها و ملاکهای اساسی و مهمی که در تعیین فرماندار یا امیر لشکر و رئیس دستهء نمایندگان تأثیر داشت، آشنایی یا آشنایی بیشتر آنها با قرآن کریم بود و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با توجه به این ملاک ومعیار، کسانی را به ریاست یک دسته یا به فرمانداری یک شهر منصوب میکردند. آشنایی و حفظ سورهء مبارکهء بقره در این زمینه تأثیر بیشتری داشت. بدین جهت، پاره ای از صحابه با زحمت و رنج فراوان به حفظ قرآن بویژه سورهء بقره می پرداختند. از جمله عبدالله بن عمر با زحمتی هشت ساله به حفظ بقره موفق گردید و یا پدرش دوازده سال تمام تحمل زحمت کرد تا بتواند این سوره را از بر کند.(41) از این بالاتر گاهی مرتبه و مقامی از کسی گرفته شده و به دیگری داده می شد و ملاک در این تغییر و تحول « قرآن دانی بیشتر»کسی بود که مقام به او داده شده بود .از جمله :

هـ)پرچم جنگی قبیلهء بنی مالک بن نجاردر جنگ تبوکبه دست عماره بن حزمبود. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) این پرچم را از او باز گرفت و به زید بن ثابتداد. « عماره»به محضر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)آمده و عرض کرد: آیا از من چیزی [= خبر بدی]  به شما رسیده است؟ فرمود: « نه! ولیکن قرآن مقدم است. زیداز تو بیشتر قرآن میداند ، بنابراین ، باید پرچم داری سپاه به عهدهء او باشد.»(42)

و)در نقل واقدیتفصیل بیشتری از این جریان مهم تاریخی آمده است:

در جنگ تبوک مردم همراه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) سی هزار تن بودند. ده هزار اسب نیز به همراه این سپاه بود. پیامبر به همراه این سپاه بود. پیامبر امر فرمود که هر طایفه از قبایل انصار درفش و پرچمی داشته باشند و قبایل دیگر عرب نیز به همین شکل عمل کنند. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)درفش فرماندهی« طایفهء بنی مالک بن نجار»را به « عماره بن حزم»داده بودند، اما هنگامی که«زید بن ثابت»به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)رسید، ایشان درفش را عماره بازگرفتند و به زید دادند ؛ عماره به محضر پیامبر عرض کرد: یا رسول الله! گویی بر من خشم گرفته ای؟ فرمودند: « نه به خدا قسم! و لیکن باید قرآن را مقدم بدارید. او بیشتر از تو قرآن می داند [و در هر صورت] قرآن باید مقدم قرار گیرد . اگر چه [حامل آن ] بردهء سیاه دماغ بریدهای باشد.» آنگاه دستوری کلی و عمومی دادند که در تمام سربازان و افراد قبیله های انصار یعنی اوس و خزرج ، درفش فرماندهی را آن کس به دست بگیرد که بیشتر از دیگران قرآن می داند.(43)

7.   امامت جمعه و جماعت

چنانکه دیدیم در فرماندهی لشکر یا فرمانداری شهر یا ریاست گروه نمایندگی ، یکی از ملاکهای انتخاب، قرآن دانی نیکوتر وافزون تر بود و البته واضح است که ملاکها و معیارهای دیگری مثل قابلیت فرماندهی(44) یا مسولیتهای دیگر مثل امامت جمعه و جماعت ، این ملاک عامل ، اولین ملاک و عامل محسوب می شد.در اسناد و مدارک موجود، نمونه های چندی دیده می شود که به خوبی نشان داده می دهد که عامل قرآن دانی در این زمینه چقدر اهمیت و تاثیر داشته است. از جمله:

« عمرو بن سلمه بن قیس جرمی» می گوید:

ما در کنار آبی زندگی می کردیم که از آن راه عبور کاروانها و مسافران می گذشت. اسلام ظهور یافته بود و ما از هر کس که از محل ما عبور می کرد ، در مورد این حادثهء تازه سوال می کردیم. مردم می گفتند: مردی آمده است که خود را پیامبر می داند و معتقد است که خداوند او را فرستاده است و فلان و فلان مطلب را بر او وحی کرده است. من به پیشواز هر قافله می رفتم و به دنبال آیات تازه ای که از قرآن نازل شده بود می گشتم. رهگذران نیز آیات تازه ای را که شنیده بودند برای من می خواندند. من هم همه را به خاطر می سپردم و آن را طوری حفظ می کردم که گویی در سینه ام ثبت گشته است. این کار منحصر به یک بار و دوبار نبود. من تا آنجا که توانستم آن را ادامه دادم و در نتیجه قرآن فراوانی آموخته و حفظ کردم.در آن ایام مردم قبایل عرب، همه به فتح مکه نظر داشتند و می گفتند اگر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)بر مشرکان این شهر غلبه کند پیامبری صادق است ؛ لذا به محض آنکه حادثه فتح مکه پیش آمد ، هر یک در اسلام آوردن بر دیگری پیشی می گرفت. در همان ایام، پدر من هم با خبر اسلام آوردن قبیلهء ما به مدینه رفت و در آنجا مدتی در محضر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) توقف کرد. وقتی به قبیله بازگشت ما به استقبال وی رفتیم. چون به یکدیگر رسیدیم پدرم گفت : به خدای سوگند! من از نزد پیامبر بر حق خدا می آیم. بعد گفت: او شما را به فلان و فلان چیز امر نهی می کند.

او امر می کند فلان و فلان نماز را در فلان وقت به جای آورید. او امر می کند که چون وقت نماز رسید یکی از شما اذان می گوید و آن کس که از همه قرآن بهتر می خواند و بیشتر می داند امامت جماعت را بر عهده بگیرد.(45)

عمرو بن سلمه می گوید:

آنها جستجو کردند و هیچ کس را از من دانا تر به قرآن نیافتند. لذا با اینکه کم سن بودم مرا به امامت جماعت قبیله برگزیدند. مورخان گفته اند: این مرد تا پایان عمر امامت جماعت قبیلهء خود را بر عهده داشت.(46)

این فرمان به طوری عام بود و به نوعی در جامعهءمسلمانان رسوخ داشت و همه به آن آشنا بودندکه هر جا ما در عصر نبوت(صلی الله علیه و آله و سلم)نشانی از امامت جمعه و جماعت پیدا می کنیم ، نماز به امامت دانا ترین افراد نماز خوان به قرآن، بر پا شده است. از جمله:

هنگامی که اولین مها جران مسلمان از مکه به مدینه هجرت می کردند، در تمام طول راه و آنگاه که در سرزمین عصبه نزدیکی قبا منزل کردند ، ونیز وقتی به قبا رسیدند سالم مولی أبی حذیفهبر همه امامت می کرد ؛ زیرا او همهء آنها قرآن بیشتری حفظ داشت.(47)واقدی معتقد است که حتی او در مدینه هم تا آمدن پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)بر مهاجران امامت کرده است.(48)

مصعب بن عمیر مشهور به مصعب الخیر، که به فرمان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)برای تعلیم قرآن به شهر مدینه آمده بود، امامت جمعه و جماعت مسلمانان این شهر را نیز به عهده داشت و این منصب را تا آمدن آن حضرت به مدینه حفظ کرد.(49)

معاذ بن جبل که به عنوان معلم قرآن به یمن فرستاده شده بود، در آنجا بر مردم مسلمان در نماز جماعت امامت می کرد.(50)

در محلات مختلف شهر مدینه چندین مسجد وجود داشت که مسلمانان هر محله در روزهای عادی هفته در آنجا نماز جماعت می خواندند و فقط روزهای جمعه برای نماز جمعه همه در مسجد بزرگ و اصلی شهر یعنی مسجد النبی(صلی الله علیه و آله و سلم) حاضر می شدند.(51)ما تنها از امام یکی از این مساجد در عصرنبوی(صلی الله علیه و آله و سلم)خبر ونشان داریم و او یکی از حافظان مشهور این عصر است و سعید(یا سعد) بن عببید بن نعمان انصاری اوسینام دارد. او در زمان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) عنوان قاری گرفته است و چنانکه گفته اند اولین نفر از قبایل انصار است که قرآن را حفظ کرده است.(52) وی به امامت مسجد طایفهء عمرو بن عوف منصوب شده و تا سال پانزدهم هجری ، که در قدسیه شهید شده ، این منصب را دارا بوده است.(53) 

8 .   تشویقهای معنوی     

تأیید های پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)و تشویقها و ترغیبهای ایشان از قرآن دانی و حفظ ونوشتن وخواندن آن، در إعطای فرماندهی لشکر، امارت و فرمانداری شهرها و مناطق مختلف ، ریاست دستهء نمایندگان ، امامت جمعه و جماعت و.... به افرادی که قرآن را می دانند یا بهتر با آن آشنا هستند منحصر نبود و به مسائلی بعد از مرگ و درجات قیامت و بهشت و نیز گسترش می یافت. از جمله :

در جریان جنگ احد که تعداد شهیدان مسلمان زیاد بود و ناچار آنها را در قبرهای دسته جمعی دفن می کردند ، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)دستور دادند که آن کس را که بیشتر قرآن می داند پیش روی دیگران روی قبر قرار دهند.

هشام بن عامر انصاری می گوید:

انصار روز اُحُد به نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)آمدند و عرضه داشتند: ما صدمهء سخت خورده ایم ، چه امر می کنید؟ فرمودند:« زمین را حفر کنید، آن را وسیع قرار دهید . دو یا سه تن را در یک قبر بگذارید.» گفتند: چگونه؟ فرمودند:« کسی را  که بیشتر قرآن می داند، پـیشتر قرار دهید.»(54)

جابر بن عبد الله انصاری می گوید:

روز اُحد پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به بازدید اجساد شهدای جنگ پرداخت. بعد فرمود: آنها را همانطور خون آلود دفن کنید.آن روز شهدا را دو تن و سه تن دفن می کردند. ابتدا سوال می کردند کدام یک از آنها به قرآن داناترند؟ بعد هنگام دفن او را مقدم می داشتند.(55)

در روایت دیگر جابر آمده است: پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)در روز اُحد هر دو کشته را در یک قبر قرار می داد و هنگام دفن کردن سوال می فرمود: « کدام یک از ایشان قرآن بیشتری آموخته است؟» وقتی به یکی از آنها اشاره می شد، او را در قبر جلوتر و پیشتر از دیگری قرار می داد و می فرمود:« من در قیامت بر اینان شاهد هستم» و امر می فرمود که آنها را خون آلود دفن کنند و غسلشان نمی دادند.(56)

مجموعهء آنچه که حضرت ختمی مرتبت(صلی الله علیه و آله و سلم)انجام می دادند و در این چند صفحه بخشی از آنرا در مدارک موجود دیدیم به زودی آثار خود را نشان داد . ما نشانه های اولیهء وسعت و گسترش یافتن آن را در زمان حیات خود آن حضرت مشاهده می کنیم.

در این زمان، تعلیم و تعلم قرآن از مراکز اصلی آن یعنی مسجد النبی(صلی الله علیه و آله و سلم)بیرون آمده بر شهر مدینه سایه افکند. پس از مدتی ، از مدینه به شهرهای دیگر جزیره العرب و از شهرها به روستا ها وبیابانها و قبایل بدوی گسترش یافت.

شواهد و قراین این ادعا را در گذشته تا حدودی دیدیم. البته این یادگیری در حدّ مردان با سواد نبود و اگر بی سوادی هم وجود داشت در حدّ امکان به حفظ قرآن پرداخت و آن را یاد گرفت. تعلیم قرآن در این مرحله باقی نماند ودر اینجا متوقف نشد. مردان تعلیم یافتهقرآن را به خانه های خویش بردند و زنان فرزندان خود را قرآن آموختند. این تعلیم و تعلم و فرهنگ حاکم بر جامعهء اسلامی به صورتی بود که گویی هر کس قرآن را میآموزد بار تکلیف آموختن به نسلهای بعد را نیز به دوش می گیرد. یعنی علاوه بر اینکه زنان پرده نشین و فرزندان _أعنی نسل دوم_  قرآن را آموزش دیدند، وظیفهء تعلیم دادن به نسل بعد را نیز یاد گرفتند. لذا چیزی از دورهء پیامبر دور نشین که قرآن کریم همه گیر گردید.

« عوف بن مالک انصاری»صحابی رسول خدا می گوید:

روزی ما نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بودیم. ایشان نگاهی به آسمان انداخته و فرمودند « همین روزها علم از دست شما بیرون خواهد رفت». مردی از انصار موسوم به « زیاد بن لبید»به ایشان عرض کرد : یا رسول الله! آیا علم از میان ما می رود با اینکه قرآن در میان ماست و ما آن را به فرزندان و زنان خویش می آموزیم؟ پیامبر اکرم در جواب او به گمراهی اهل کتاب ، با وجود داشتن کتاب آسمانی  اشاره فرمودند.

یعنی همانطوری که آنها کتاب آسمانی خویش را در دسترس داشتند، مع الوصف به گمراهی گرفتار شدند، شما هم با رحلت من در معرض چنین خطری هستید.(57)

همین صحابی، یعنی زیاد بن ولید ، خود نقل می کند:

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از چیزی یاد کردند و فرمودند :« این چیز هنگام از دست رفتن علم اتفاق خواهد افتاد.» عرض کردم: یا رسول الله! چطور علم از دست می رود در حالی که ما قرآن را می خوانیم و آن را به فرزندان خویش می آموزیم و آنها نیز به فرزندان و نسل بعد خود می آموزند و همینطور تا روز قیامت ادامه خواهد یافت؟ فرمودند: « مگر نه این است که یهود و نصارا هم در میانشان تورات و انجیل بود و آنها آن را قرائت می کردند، اما از آنچه در این کتابها بود بهره ای نبردند.»(58)

هراسی که در پیامبر بزرگ اسلام دیده می شود، هراس حفظ الفاظ و عبارات و آیات و سور قرآن نیست. ایشان با آنچه کرده بودند و با آنچه مسلمانان به راهنماییها و تشویق و ترغیبهای ایشان به عمل آورده بودند، دیگر جای تحریف لفظ قرآن در آیات و سور آن باقی نگذارده بودند. اما آنچه در عین حفظ لفظ در معرض خطر بود و پیامبر بزرگوار از آن هراس داشتند، سرنوشت معنی و تفسیر قرآن بود و تفسیر قرآن بود و این چیزی بود که پیامبر در فرصت اندک ده سال بعد از هجرت، با درگیری در هشتاد جنگ کوچک و بزرگ، نتوانسته بود به وسعت عام تلاوت و قرائت و حفظ قرآن ، آن را گسترش بخشد. آشنایی با معنی و تفسیر قرآن در شهر مدینه مانده و از حیطهء بزرگان صحابه بیرون نرفته بود. بنابراین ، مفاهیم درست آیات در معرض خطر قرار داشت و هراس پیامبر از خطری بود که برای تغییر صحیح و مبتنی بر وحی قرآن وجود داشت و این خطر همان چیزی بود که صاحبان قدرت بعد از پیامبر با منع تعلیم قرآن با تفسیر بسنده کردن به تلاوت الفاظ، آن را فعلیت بخشیدند.

چندسالی بیشتر از دورهء پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) نگذشته بود که با گسترش و نفوذی عظیمتر و وسیعتر روبرو می شویم. شهر های بزرگ وتازه بنیاد بصره و کوفه و شهرهای بزرگ قدیمی دوردستی چون دمشق و حمص به چیزی خیلی بیشتر از مدینه می رسند. تعلیم و تعلم قرآن هر روز به وسعت بیشتری دست یافته و علاقه مندان زیادتری را به خود جلب کرده است.

در این، عصر به دنبال نهضتی که از دوران حیات پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)شروع شده بود ، قرآن خواندن و حفظ کردن آن به قدری اعتبار و ارزش یافته و آنقدر وسعت و دامنه پیدا  کرده که از شهرهای بزرگ عالم اسلام صدای قرآن به چشم می رسد و معلمان وقاریان که به آن گسیل شده اند، جواب نیازهای مردم مسلمان را نمی دهد و هر روز احتیاج به معلمان بیشتری پیدا می شود . البته سیاست حاکم نیز به جهاتی با این نهضت عام همراه است و آن را تأیید می کند.

 « قرظه بن کعب انصاری خزرجی» صحابی می گوید:

آنگاه که خلیفه دوم ما را به عراق مأمور ساخت همراه ما از شهر مدینه بیرون آمده و مدتی ما را بدرقه و مشایعت کرد تا اینکه به منزل صرار رسیدیم. آنجا توقف کرد و وضو ساخت. پس از ما پرسید: آیا می دانید چرا من شما را مشایعت کردم؟ همراهان ما گفتند : ما اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)بودیم و نظر به احترام ما داشتی . او گفت : البته این طور است. اما علاوه بر این ، مقصد دیگری نیز داشتم. شما به شهری می روید که صدای مردم آن به خواندن قرآن مانند صدای زنبوران عسل در کندو ، در هم پیچیده است. شما آنها را با احادیث پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)از این کار باز ندارید. قرآن را از تفسیر پیرایش کنید و از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کم نقل کنید. بروید به کارهایتان برسید ومن شریک شما هستم.(59) ناقل این سند تاریخی یعنی قرظه، یکی از ده تن همراهان عمار بن یاسر در مأموریت به شهر کوفه است.(60)

به همین شکل، هنگامی که خلیفه دوم ، ابو موسی اشعری را به عنوان فرماندار بصرهمی فرستاد به او گفت :

تو به میان مردمی می روی که صدای آنها به خواندن قرآن در مساجدشان ، مانند صدای در هم پیچیده است ، آنها را به آنچه دارند واگذار و به احادیث مشغولشان نکن.(61)

آنچه ما از این دو سند در نظر داشتیم این بود که به وضوح نشان میدادند که شهر کوفه وبصره ، که از بزرگترین شهرهای عالم اسلام بودند، بیشترین یا تنها مشغولیت تعلیم وتعلمشان به قرآن مربوط استو صدای قرآن خواندن قاریان و متعلمان در شهر به گوش می رسد. در همین زمان، فرماندار سرزمین شام به خلیفه نوشت: مردم شام (سوریه،اردن،لبنان،فلسطین) زیادت و کثرت یافته و شهرها را پر کرده اند و نیاز به آموزش قرآن و اسلام دارند ؛ مرا در این کار یاری کنید. خلیفه سه تن را برای انجام دادن این مهم به شام فرستاد که هر سه تن از استادان بزرگ تعلیم قرآن بودند که عبارتند از : عباده بن صامت، معاذبن جبل؛ و ابودرداء و اینان تا پایان زندگی در آن سرزمین ماندند و هر کدام در بخشی از دنیا رفتند.(62)

بدین ترتیب قرآن کریم در مکه و مدینه مراکز اصلی نزول خویش محصور نماند و از آن شهرها بیرون آمده و همراه گسترش موج اسلام به همه جا رفت. هر جا مسلمانی پا می نهاد و در هر جا که اسلام حضور می یافت، قرائت و حفظ قرآن و تعلیم و تعلم آن نیز می رفت. به همراه مسلمانان به عراق رفت و همه گیر شد و شهرهای بزرگی چون بصره و کوفه را فرا گرفت. به شام رفت و گسترش و توسعه یافت و حمص و دمشق و فلسطین و نواحی اطراف آن شهر ها را در بر گرفت . به یمن و حضرموت رفت و بر شهرها و روستا های آن سرزمین سایه افکند.

در اینجا ما دو سند مختصر و کوتاه می آوریم و فکر می کنیم تنها همین دو سند برای وسعت نفوذ قرآن و تعلیم و تعلم آن در همهء عالم اسلام کفایت می کند و به اطلا عاتی بیشتر در این زمینه نیازی نیست.

1 .طبری از ابو مخنف . او از ابوالصلت تیمی نقل می کند :

در جنگ صفین [حضرت] علی(علیه السلام)خالد بن معمررا بر پرچم قبیله ربیعه ولایت داد. او می گوید معاویه قبیله حمیر را، که یکی از مهمترین بخشهای لشکرش بود، برای مقابله و جنگ و با یکی از سه قبیله بزرگ و پر جمعیت لشکر عراق یعنی ربیعه و همدان و مذحج نامزد کرد و برای تعیین هماورد به قرعه دست زد . قرعه قبیله حیمر به مقابله با ربیعه افتاد .

ذوالکلاع رئیس قبیله حمیراز این سهمیه به خشم آمد و آن را لایق قبیله خویش ندید. لذا گفت: ای سهم، خدا تو را رو سیاه  کند! آیا از جنگ و مبارزه کراهت داشتی؟ بعد ذوالکلاع با حمیر و قبایل وابسته اش روی به جنگ با قبیله ربیعه آورد. عبید الله بن عمر بن الخطاببا چهار هزار نفر از قرّاء شام با ایشان همراه بود. اینها به قبیله ربیعه حمله آوردند.(63)

چنانکه در نقل ابو مخنفمورخ بزرگ عراق می بینیم ، در یک حمله و همراه یک ستون نظامی از سپاه شام، چهار هزار قاری حضور دارد. در متن نوشته ابو مخنف می خوانیم« چهار هزار تن از قاریان شام» و این نص نشان می دهد که قاریان حاضر در جنگ صفین هستند.

نص دیگری که در وقعه صفینتألیف نصر بن مزاحماز متون درجه اول و کهن تاریخ اسلام وجود دارد ، در عین اینکه مؤیّد این نظر است ، تعداد عظیم قریان قرآن موجود در این جنگ را نشان می دهد.

نصر بن مزاحم منقری می نویسد:

قاریان اهل عراق و قاریان اهل شام ، که سی هزار تن بودند، از جمع لشکر عراق و کوفه جدا شده و در محلی خاص جای گرفتند، و[حضرت] علی(علیه السلام)بر سر آب مکانی یافت و معاویه بالاتر از آن لشکرگاه ساخت. قاریان حل اختلاف میان معاویه و[حضرت]علی(علیه السلام) پای در میان نهادند.(64)

تعداد سی هزار قاری در جمع دو لشکر کوفه و شام، کثرت فوق العاده قاریان عالم اسلام را نشان می دهد. این عدد بزرگ در سال 36 هجری یعنی حدود 25 سال بعد از وفات پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)وجود داشته و منحصر به قاریان و حافظان دو یا سه ناحیه و شهر از نواحی و شهرهای فراوان عالم اسلام است و اگر آن را با جمعیت دو لشکر مقایسه کنیم و نسبت بگیریم، درصد بالایی به دست می آید. طبق نقل نصر بن مزاحم، حضرت امیر المومنین(علیه السلام)و معاویه هر کدام به صد و پنجاه هزار نفر در میدان جنگ صفین حاضر شدند،(65) لذا مجموع جمعیت این دو لشکر سیصد هزار تن خواهد شد و سی هزار تن قاری جمع سیصد هزاری لشکریان دو طرف نسبت ده درصد را نشان می دهد که نسبت بسیار قابل توجه و بالایی است.

بحث ما در اینجا به پایان می رسد و امیدواریم توفیق همراه شود و بتوانیم کارهای بسیار مهمی که امیرالمومنین(علیه السلام) برای حفظ و بقای ابدی قرآن کرده اند، در فرصت دیگری به علاقه مندان عرضه کنیم.

ان شاء الله تعالی.

پانوشتها 

1-  نسبتهای دیگری نیز بین قرآن کریم و سنت وجود دارد. از جمله اینکه قرآن دلیل اصالت و اعتبار سنت است ؛ از آنجا که قرآن به عنوان معجزه جاوید سند رسالت و نبوت حضرت ختمی مرتبت و مقام رسالت مصدر اول همهء آن چیزهایی است که به عنوان سنت در اسلام وجود دارد .

2- بلاذری مورخ معتبر مینویسد :((دخل السلام و فی قریش سبعه عشر رجلا کلهم یکتب))، فتوحالبدان ،  ص 580 ، تحقیق دکتر صلاح الدین المنجد ، 1956م

3- همان مصدر، ص 538

4-  فتوح البدان، ص 583، الطبقات الکبری، ج7، ص 390 ، چ بیروت، 1380 ق.

5-  مجمع الزوائد ، ج5 ، ص305 

6-  مراجعه کنید به الصحیح من سیرة النبی الاعظم ، ج1، ص 49، چ اول ایران

7-  باید یاد آور شویم که این مرحله از نظر زمانی به اولین سالهای نزول قرآن و ظهور اسلام یعنی مکه مربوط می شود و در آن سالها پیامبر خود به اولین مسلمانان قرآن را آموخته اند.

8-  مسند احمد، ج5، ص 410 ، الطبقات الکبری ، ج6، ص 172 ؛ کنز العمال، ج2، ص 347 ؛ وتفسیر البیان .

9-  مسند احمد ، ج5 ، ص 410 ؛ مستدرک حاکم ، ج1 ، ص 356.

10-  مناهل العرفان ، ج 1 ، ص 234و 308.

11-  مسند احمد ، ج4 ، ص 206.

12-  المصنف ، عبدالرزاق صنعانی ، ج9 ، ص 201 ، ح 16930.

13-  سبل الهدی والرشاد فی سیرة الخیر العباد ، ج6 ، ص 452 ، چ مصر ، 1411 ق.

14-  الطبقات الکبری ، ج2 ، ص 313.

15-  الطبقات الکبری، ج2 ، ص336.

16-  همان ، ج2 ، ص316.

17-  مراجعه کنید به : سبل الهدی و الرشاد ، ج6 ، ص434 ، 450 ، 505 ، 516 ، 569 ، 599.

 18-  در سیرهء پیامبر اکرم نشانه هایی از وجود این مرحله در عصر مکی دیده می شود . مراجعه کنید به سیرهء ابن هشام ، ج1 ، ص 345-344، چ مصطفی السقا و دیگران ، قاهره، 1375 ق.

19-  الطبقات ، ج1، ص 220 و334 و ج3، ص 118 ؛ انسان الشراف ، ج1 ، ص 239 ، چ محمد حمید الله، 1959م.

20-  الطبقات ، ج3 ، ص 118 ؛ بحار الانوار ، ج 19 ، ص 10 ، چ افست بیروت .

21-  الطبقات ، ج2 ، ص55 و ابن هشام، ج2 ، ص169 ؛ بحار الانوار ، ج20 ، ص151.

22- ابن هشام این دسته را شش تن می داند. مراجعه کنید به السیرة ،ج2، ص 169.

23-  الطبقات ، ج2، ص52 ؛ سبل الهدی، ج6 ، ص 92- 94.

24-  سبل الهدی ، ج6 ، ص 92 ، المغازی ، ج1 ، ص 347 ، تحقیق دکتر مارسدن جونز.

25-  سیره ابن هشام این دسته را چهل تن می داند ، ج2 ، ص 184 ، مقایسه کنید با المغازی ، ج2 ، ص 347 ، و امتاع الاسماع ، ج1 ، ص170-173 ، تحقیق محمود محمد شاکر ، چ قاهره ، 1941م.

26-  (( و خلف معاذ بن جبل و ابا موسی الا شعری یعلمان الناس القرآن و الفقه فی الدین )) مراجعه کنید به المغازی ريال ج3 ، ص 959 و مقایسه بشود با الطبقاط ، ج2 ، ص 348 ؛ مختصر تاریخ دمشق ، ج 24 ، ص 370 ، چ بیروت ؛ المستدرک، ج3، ص 270 ، چ ریاض.

27-  الطبقات ، ج7 ، ص 40.

28-  الطبقات ، ج3 ، ص 584 ، مختصر تاریخ دمشق ، ج 24، ص 371.

29-  الکامل فی تاریخ ، ج2 ، ص 336، چ بیروت ، 1399 ، طبری ، ج3 ، ص228 ، چ محمد ابوالفضل ابراهیم.

30-  مسند احمد ج 4 ، ص 397 ؛ صفة الصفوة ، ج1 ، ص 556.

31-  ((یعلم الناس القرآن و یفقههم فیه)) مراجعه کنید به سیرة النبی ، ج2 ، ص 595.

32-  تاریخطبری ، ج3 ، ص 127-126 ؛ سبل الهدی و الرشاد ، ج6 ، ص 354- 355.

33-  سیره ابن هشام ، ج2 ، ص 592 مقایسه کنید با انسان الاشراف ، ج1 ، ص 384

34- سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیرالعباد ، ج6 ، ص 363

35-  (( وعلمهم قراءة )) : المغازی للواقدی ، ج3، ص 1082

36-  سیره ابن هشام ، ج2 ، ص 540 ؛ اسد الغابه ، ج3 ، ص 580 مقایسه کنید با المغازی 3 ، ص 968.

37-  سبل الهدی و الرشاد ، ج6 ، ص 453 و 455 ؛ سیرة حلبیه ، ج3 ، ص 244 .

38-  السیرة الحلبیه ، ج3 ، ص 261 ؛ سبل الهدی ، ج6 ، ص 523-524 ، مقایسه کنید با الطبقات ، ج1 ، ص 329،- 330.

39-  سنن ترمذی ، ج5 ، ص 156 ، حدیث 2876 ، چ احمد محمد شاکر.

40-  کنز العمال ، ج2 ، ص 286- 287 ، ح 4020 ، چ بیروت .

41-  الجامع لا حکام القرآن ، قرطبی ، ج1 ، ص 39-40 ، چ بیروت .

42-  اسد الغابه ، ج2 ، ص 278 ، کتاب الشعب ، قاهره ، 1970م ؛ المستدرک للحاکم ، ج3 ، ص 421.

43-  المغازی ، ج3 ص1003 ، تحقیق دکتر مارسدن جونز، قاهره .

44-  از جمله مراجعه کنید به جریان فر ماندهی اسامه بن زید در مرض وفات پیامبر بر لشکر اسلام و همهء بزرگان مهاجر و انصار و سخن آن حضرت در مورد لیاقت او برای فرماندهی : (( و الله لئن طعنتم فی امارتی اسامه لقد طونتم فی امارتی اباه من قبله ، و ایم الله ، ان کان للامارة )) . المغازی للقوادی ، ج3 ، ص 117-119 ؛ الطبقات ، ج2 ، ص 189- 192.

45-  لیصل بکم اکثرکم جمعا او اخذا للقرآن ، الطبقات الکبری ، ج1 ، ص 336.

46-  سنن ابی داود ، ج1 ، ص 160-159 ؛ سنن نسائی ، ج2 ، ص 9-10؛ مسند احمد ، ج5 ، ص 30 ؛ الطبقات، ج1 ، ص 337-336 و 7، ص 89-90 ؛ اسد الغابه ، ج4 ، ص 235 ، ترجمه 3945.

47-  سنن ابو داود ، ج1 ، ص 160 ، باب من احق بالامامه ، تحقیق محمد محیی الدین عبد الحمید ؛ الطبقات ، ج3 ، ص 87-88 ؛ انساب الشراف ، ج1 ، ص 258 ؛ اسد الغابه ، ج2 ، ص 307 ، ترجمه 1892.

48-  انساب الاشراف ، ج1 ، ص 273.

49-  انساب الاشراف ، ج1 ، ص239 ؛ اسد الغابه ، ج5 ، ص 181 ، ترجمهء 4929.

50-  (( و کان یصلی بنا معاذ بن جبل )) ، الکامل فی التاریخ ، ج2 ، ص 341 ؛ ج 3 ،ص 235.

51-  انساب الاشراف ، ج1 ص 273 مقایسه کنید با الاصابه فی تمییز الصحابه ، ج2 ، ص 28 ، چ مصر 1358.

52-  اسد الغابه ، ج2 ، ص360 ، ترجمه 2017.

53-  الطبقات الکبری ، ج 4 ، ص 372 و 458.

54-  اسد الغابه ، ج3 ، ص 118 و 5 ، ص 403 و نیز مراجعه کنید به مسند احمد ، ج5 ، ص 431.

55-  مسند احمد ، ج5 ، ص 431.

56-  صحیح بخاری ، کتاب الجناور ، باب 79 ، ج1 ، ص 93 ، چ سلطان عبد الحمید ؛ سنن ابو داود، ج3 ، ص 196.

57-  مسند احمد ، ج 6 ، ص 26.

58-  مسند احمد ، ج4 ، ص 218-219 ، دو حدیث در اینجا نقل شده که ما در ترجمه از هر دو بهره برده ایم.

59-  الطقات الکبری ، ج6 ، ص7 ؛ تذکره الحفاظ ، ج1 ، ص7 ، چ افست بیروت .

60-  اسد الغابه ، ج4 ، ص 400 ، ترجمهء 4285.

61-  البدایه و النهایه ، ج8 ، ص107 ، چ اول 1966در تایید این دو سند نگاه کنید به وصیت و سفارش خلیفه به همهء کارگزاران خویش : تاریخ طبری ، ج4 ، ص 204 ، چ محمد ابوالفضل ابراهیم.

62-  تاریخ مدینه دمشق ، ترجمه عبادة بن صامت ، ج32 ، ص23 ، تحقیق دکتر شکری فیصل و دیگران ، چ دارالفکر دمشق ؛ مختصر تاریخ دمشق ، ج11 ، ص 306 ، تحقیق روحیه النحامی ، چ دارالفکر دمشق.

63-  تاریخ طبری ، ج5 ، ص34 پ، تحقیق محمد ابالفضل ابراهیم ، چ دار المعارف مصر 1971، و ق 1 ،ص 3312 ، چ اروپا ؛ وقعه صفین ، ص 290- 291 ، چ عبدالسلام محمد هارون.

64-  وقعه صفین ، ص 188.

65-  همان ، ص 156.

 

 

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای