سیر انحطاط دین در غرب 2
سیر انحطاط دین در غرب 2

((بشریت در کنار پرتگاه))

 

 

 

شرق و غرب جهان اکنون با بحرانی بزرگ درگیر است. این نابسامانی ناشی از عدم تعادل تسلیحاتی نظامی، به وجود آمدن قدرت های عظیم اقتصادی و نظامی در غرب، فقر و گرسنگی میلیونها انسان آسیائی و آفریقائی و همچنین فجایع و جنایات و خودکشی و . . . می باشد. این چنین بحران عمومی و خطیر جز مواقع معدودی در تاریخ بشریت آن هم با وسعتی کمتر دیده نشده است. غول وحشتناک یک جنگ اتمی و خانمان بر انداز، بر زندگی انسان متمدن سایه گسترده است مادیت، شهوترانی، پول دوستی و قدرت طلبی بزرگترین انگیزه های بشر روی زمین را تشکیل می دهد. غرب متمدن چهار نعل به سوی لذت و بیخودی در پرتو پول و قدرت بیشتر می تازد ارزش هرچیز از دریچه دید مادی آن بررسی می شود بی بندو باری و لذت جوئی جوانان غرب و شرق را در خود غرق کرده است و از آنها موجوداتی به نام هیچی با یک وضع ننگین و شرم آور به وجود آورده است آمارگران جنائی و جرم شناسان آمریکا با یکی از پیشرفته ترین کشورهای غرب اعلام می دارند (( در طی بیست ساله اخیر نسبت به گذشته شماره ی قتل هائی که بوسیله ی نوجوانان کمتر از 16 سال به وقوع پیوسته 48 درصد، تبهکاری های جنسی و جرمهای ناشی از اعمال منافی عفت 69 درصد و حملات کینه توزانه به افراد 71 درصد فزونی یافته، یک دانشمند آمریکائی از استادان دانشگاه کلمبیا در کتابی که درباره ی تبهکاری جوانان نگاشته این چنین می نویسد: ((انسان دچار شوکه و ضربه روحی می شود هنگامی که در نظر مجسم می کند سالیانه در کشورهای متحده امریکا یک میلیون و نیم مورد جرم، از جنایات بزرگ کشور بوسیله ی افراد بسیار جوان انجام می گیرد این رقم تقریباً شامل 60 درصد از مجموع جرائم بزرگ کشور آمریکاست))

 

 

 

 

کشورهای اروپائی هم کم و بیش با همین درد ها و ناراحتی ها دست بگریبانند.

اما در جبهه مقابل، انسانیت ، فضائل اخلاقی، دین و خداپرستی همه و همه در پس ابرهای تیره مادیت و سودپرستی و خود خواهی فروغ دل انگیز خود را از دست داده اند دین یا یکی از اصیل ترین نهادهای بشری به انحطاط و پس رفتی سخت هول انگیز گرفتار شده است به طوریکه تمام شئونی که در قرون گذشته، ادیان حاکم و تعیین کننده سرنوشت آن بودند یکی پس از دیگری از سلطه و نفوذ آن گریخته و به دامن قوانین و سازمان های ساخته بشر پناهنده گشته اند و به عبارت دیگر دین یا نیروی حاکم بر تمام پهنه وسیع روح و جسم انسان، بصورت یکی از عوامل اجتماعی که وجودش دیگر لزوم ندارد و بدون آن هم می توان زیست، درآمده است این وضع اسف بار چنان خطر نابودی بشریت و محو شدن آن را بدست خودش از صفحه ی زمین با بانگ رسا اعلام می دارد که دانشمندان و مردمان آگاه جهان را به اضطراب و تشویق گرفتار کرده است آرنولد توین بی(Arnold toynbe) مورخ بزرگ و متخصص در فلسفه تاریخ عصر ما می نویسد: بشر امروز همچون قماربازی است که ذخائر بانکی، شغل و زندگی خود را در یک بازی جنون آمیز به خطر انداخته است. قمار بازی که در این موقعیت حساس قرار گرفته خوب احساس می کند، نجات زندگی او بستگی به آن دارد که در این قمار خطر ناک برنده شود اما هیچ علوم نیست، تصادف یا موفقیتش را برای او به ارمغان آورند در چنین مواقعی قمارباز مضطرب قبل از بازی از فالگیر و یا طالع بین میخواهد که نتیجه بازی را برای او پیش بینی کند بشر امروز آنقدر خرافاتی نیست که دورنمای آینده جهان و خود را از طالع بین بپرسد او مضطربانه از جامعه شناسان و روانکاوان می پرسد: چه موقع جامعه ایده آل را به ما می دهید؟ و آیا زمان نجات ما فرا نرسیده است؟

و هنگامیکه می بیند این دسته از دانشمندان نمی توانند اضطراب درونی او را فرو نشانند به نزد مورخینی چون من می آیند و می پرسند: در طول تاریخ هرگز بشر در بحرانی نظیر بحران کنونی قرار گرفته است؟ در این صورت عاقبت کار چه خواهد شد؟ در پاسخ این سوال باید گفت بله بشر بارها به چنین قمار خطرناکی دست زد اما خطر باخت اینقدر مانند امروز و شدید و مهیب نبود))(71) همچنین پروفسور آلبرت انیشتین اندیشمند بزرگ قرن ما (1955- 1879) معتقد است ((خدماتی را که نبوغ و تتبع بشری در این صد سال اخیر در اختیار نسل حاضر گذاشته است، چنانکه سازمان جامعه بشری نیز می توانست همدوش آن جلو برود بس بود تا زندگی را با علی درجه دوست داشتنی و لذت بخش کند ولی بدبختانه وسایل گرانبها ی تولید بجای آزادی و رفاه ، ولع و حرص زائید چنانکه اکنون پیشرفتهای محیر العقول گذشتگان در دست این نسل به تیغ تیزی در دست طفل سه ساله می ماند ...... پیشرفت صنعتی با ماشینهای عظیم الجثه خود به جای اشیاء و مواد مصرفی و ضروری گیوتین برای قطع ریشه انسانیت می سازد....))(72) قطع پیوند انسان با خدای خود که بدست مادیت تب آلود و تند قرون جدید عملی گردید این نتایج وحشتناک را بجای گذارد نویسنده این سطور می کوشد سیری که دین در این قوس نزولی طی کرده و نقش مهم و موثر مسیحیت کلیسائی را در طرد دین از جوامع متمدن و پیشرو، با بررسی کوتاهی- در حدود بی مایگی خویش- روشن نموده و سپس بارقه های امیدی که در خلال تاریکی شهوات در جهان به چشم می خورد، نمودار سازد و نموداری کوتاه و اجمالی از زیبائی توأم با اصالت اسلام یا تنها دین خدائی خالص و دست نخورده که یکتا روشنگر راه سعادت همه جانبه بشر است برای خوانندگان ترسیم کند.

 

 

 

 

 

 

 

 

انگیزیسیون یا تفتیش عقاید

 

 

 

 

محکمه های تفتیش و بازرسی افکار و عقاید مذهبی در سال 1183م به موجب قرار داد رسمی امپراطور فردریک اول و پاپ لوسیوس سوم قانونی اعلام گردید(73) این دادگاههای مذهبی مامور رسیدگی و تحقیق درباره ی بدبخت ها بود این ماموریت عملاً با اختیارات فوق العاده به عهده دومی نیکن ها (فرقه ای مذهبی که بوسیله سنت دومی نیک اسپانیائی تاسیس گشته بود) گذارده شد(74) این دستگاه وحشتناک در واقع راه تازه ای برای مسیحی کردن مردم بود اگر مردان یا زنان و حتی کودکان از پذیرفتن آئین مسیح خودداری می کردند، آنان را به قدری شکنجه وعذاب می دادند تا جان بدهند ستم پاپ ها و مامورین آنها به قدری بود که در تاریخ مسیحیان هرگز رنج و عذابی مانند این دوران در خاطره ها و کتابها نمانده است فرمانهای وحشیانه بوسیله این دستگاه برای کشتن هزاران هزار تن از مردم بی گناه صادر گردید سوزاندن مردم و شکنجه کردن آنان و قطعه قطعه کرد نشان سالهای سال از کارهای عادی به شمار می رفت آتش این شکنجه تنها دامن غیر مسیحیان را نگرفت بلکه گروه فراوانی از اهل دین نیز در آن سوختند.

پرهیز کاری و ایمان به دین در این میانه ارجی نداشت و تنها یک کلمه به خاطر بیافتد(75) رجال کلیسا به طوری در این میانه ارجی نداشت و تنها یک کلمه بر ضد پاپ موجب می شد که در زندگی گوینده آن به مخاطره بیافتد(76) رجال کلیسا به طوری در این زمینه بیداد کردند که بعضی بر این باورند که (( اگر عیسی مسیح در قرون وسطی به اروپا رجعت می کرد حتماً او را به جرم اینکه احکامی را که در باب خودش وضع شده بود انکار می کرد، می سوزانیدند)) ظرف سه قرن تنها در شهر مادرید سیصد هزار نفر را به خاطر افکار و عقاید دینی مقتول ساختند(77)

مارسل کاشن می نویسد: در این دوره 5 میلیون نفر را به جرم فکر کردن و تخطی از فرمان پاپ به دار آویختند و تا حد مرگ در سیاه چالهای تاریک و مرطوب نگاه داشتند. تنها از سال 1481 تا 1499 یعنی طی 18 سال بنا به دستور محکمه تفتیش 10220 نفر را زنده بسوزانیدند ، 6860 نفر را شقه کردند و 97023 نفر را به قدری شکنجه دادند که نابود شدند یک دختر 18 ساله یهودی را که طبق دستور دادگاه تفتیش در شهر لیسبون سوزانیده شده(78) قبل از مرگ رساله ای کوتاه نوشته است که قسمتهائی از آن ذیلاً از نظر شما می گذرد:

((..... شما شکایت می کنید برای چه امپراطور ژاپن در کشور خود مسیحیان را در آتش می سوزاند اگر این سوال را از ژاپنیها بکنید می گویند طرز رفتار ما با شما آنطور است که شما با دیگران رفتار می کنید .....

...... شما مسیحی ها خیلی از ژاپنیها بی رحم تر هستید زیرا آنها کسانی را در آتش می سوزاندن که عقیدشان به کلی مخالف عقیده آنهاست در صورتی که عقیده ما مطلقاً مخالف عقیده ی مسیحیان نیست......

وتفاوتی که ... بین ما وشما وجود دارد این است ، ما گمان می کنیم خداوند هنوز مذهب یهود را دوست دارد و شما معتقد هستید و تصور می کنید، خداوند دیگر این مذهب را دوست نمی دارد بدین جهت شما با کمال بی رحمی ما را می سوزانید...))

((...به نام حضرت مسیح از شما تقاضا می کنم که برای مسیحی کردن ما طوری رفتار کنید که اگر خود حضرت مسیح بود ما همانطور رفتار می کرد. یا للعجب شما می خواهید شما می خواهید ما را مسیحی کنید و در عین حال از قوانین و مقررات مسیح تبعیت نمی نمائید....))(79)  یکی از مسلمانان اسپانیایی موقعی که در سال 1610 به اتفاق بقایای اعراب آن سرزمین – پس از شکست مسیحیان – از آنجا رانده شد خطابه جالب توجهی ایراد کرد که متن آن باقی مانده است این مرد به اعمال دستگاه انگیزیسیون و بازرسی عقاید اعتراض کرد و گفت: آیا پدران پر افتخار و سرافراز ما در موقعیکه در کمال قدرت خود بودند هرگز کوشیدند که مسیحیت را در اسپانیا بیرون برانند آیا به پدران و اجدادشما اجازه نمی دادند که هرچند اسیر شده بودند و در زنجیر بودند آزادانه، او رادوادعیه و مراسم مذهبی خودشان را اجرا کنند...؟ اگر احتمالاً نمونه هائی از اجبارهای مذهبی هم وجود داشته باشد آنقدر کم و نادر است که قابل ذکر نیست و در چنین مواردی هم این اعمال احتمالی بوسیله کسانی صورت گرفته که از خداوند و رسول اکرمش ترسی نداشته اند و کسانی بوده اند که با این قبیل اعمال خود کاملاً بر خلاف دستورهای مقدس و اوامر اسلام رفتار کرده اند. کسانی که شایسته ی داشتن نام پر افتخار مسلمان هستند هرگز این اوامر مقدس را نقض نمی کنند!

شما هرگز نمی توانید در میان مسلمانان یک دستگاه رسمی محاکمه و آدمکشی برای اعمال فشارهای گوناگون مذهبی نظیر دستگاه نفرت انگیز، انگیزیسیون خودتان سراغ کنید راست است که در آغوش ما همیشه برای پذیرفتن کسانی که بخواهند مذهب ما را بپذیرند، گشوده است اما قرآن به ما اجازه نمی دهند که وجدان و عقاید مردم را تحت فشار و اجبار و شکنجه و وحشت قرار دهیم(80)

 

 

 

دو نمونه از بازرسی عقاید در فرانسه

 

 

 

 

پس از جنگ اول صلیبی گروهی به نام ((نگهبانان معبد)) به وجود آمدند تا به حراست و نگهداری اورشلیم یا بیت المقدس بپردازند ولی پس از اینکه اورشلیم بوسیله صلاح الدین ایوبی در سال (1187) و همچنین سایر جنگ های صلیبیی به نتیجه ای نرسید بیشتر افراد پاسبانان معبد به اروپا بازگشتند بعدها آنها بدنام شدند لذا در سال 1307 در تمام فرانسه اعضاء این فرقه را دسته دسته دستگیر کردند.

و برای اینکه این عمل را به حق و سزاوار وا نمود نمایند بیانیه ای صادر شد و در طی آن همه گونه جنایت و معصیت موهوم، به آنها نسبت داده شد محاکمه اعضای فرقه ی پاسبانان معبد به دیوان تفتیش عقاید واگذار شد و دیوان مزبور آنها را تسلیم شکنجه کرد تا به جنایات منتسبه اقرار کنند و اغلب متهمین بنا به اصطلاح یکی از آنها ((به آنچه دژخیمها خواستند اقرار کردند)) اسقف پاریس به کسانی که مامور بودند از توقیف شدگان اقرار بگیرند چنین دستور می دهد:

(( در غذا باید به آنها تنگ گرفت و جز نان و آب و خوراک مختصر به آنها چیزی نداد ..... اگر اثر نکند باید آنها را به شکنجه سخت تهدید کرد و اسباب این کار  را به آنها نشان داد لکن نباید فوراً به شکنجه پرداخت هرگاه تهدید هم نتیجه ندهد می توان به سوال و شکنجه مشغول شد ولی در بدو امر شکنجه باید خفیف و به حد اعتدال باشد))

حقیقت آنکه شکنجه بسیار سخت بود چنانکه متهمی گفته است ((دستهایم را به پشت آورده چنان محکم بستند که از ناخنها خون می آمد. اگر باز به چنین شکنجه ای دچار شوم آنچه گفته ام انکار خواهم کرد و هرچه آنها بخواهند خواهم گفت))

متهم دیگری وقتی که اسباب شکنجه را دید فریاد برآورد (( اگر بخواهید حاضرم اقرار کنم که عیسی را نیز من کشته ام))(81)

بسیاری زیر شکنجه مردند و بسیاری نیز بعد از شکنجه از اقرار خود برگشتند. پنجاه و چهار نفر از ایشان را به جرم ارتداد در پاریس سوزانیدند این عده بیگناهی خود و عدم آلودگی فرقه را گوشزد عموم کرده مرگ را با شهامت استقبال نمودند(82)

فرانسه در ابتدای قرن شانزدهم مملکتی بود که سکنه اش دیندار و مومن بودند اما روز بروز تجاوزات و خلاف کاریها ی مذهبی بوسیله رجال کلیسائی شدت  می گرفت و کم کم افکار را برای اصلاحات دینی آماده می کرد. لوفورد تاپل ریاضی دان معروف که در سایه حمایت لوئی دوازدهم و فرانسوای اول کتابهای مقدس را تلاوت کرد (زیرا در آن زمان عهدین به زبان لاتینی بوده و در انحصار روحانیون مسیحی قرار داشت) و مذهب را به پاکی و سادگی نخستین باز آورد و تقریباً مقارن زمانی که لوتر ترجمه ی آلمانی کتاب مقدس را انتشار می داد وی نیز به طبع کردن ترجمه فرانسوی انجیل پرداخت و به این سبب عقاید لوتر به آسانی در مملکت فرانسه انتشاریافت و پیشه وران مختلف طریقه لوتر را پذیرفتند و جمعی از روحانیون هم به ایشان ملحق شدند. در آغاز کار پیروان لوتر مورد تعقیب قرار نمی گرفتند ولی دسته ای از آنها رفتارهای تندی برعلیه کلیسا و کاتولیک ها کردند آنها همه جا، حتی در بارشاه، اوراقی که مردم را به سرنگون ساختن ((بت پرستی کاتولیکی)) دعوت می نمود، چسبانیدند.

چون شاه (فرانسویا فرانسیس اول 1515- 1547) مرتدان را در چنین وضع و روشی دید تصمیم گرفت که آنها را سرکوب نماید.

بلافاصله چهل نفر تیره بخت محکوم به اعدام گشتند و در آتش سوختند و سه شهر و بیست و دو دهکده در جنوب فرانسه به آتش سپرده شد و سه هزار نفر را خفه کردند و چندین صدنفر و حتی کودکان بی گناه را به عنوان برده به ترکها فروختند پس از فرانسوا هانری دوم(1547- 1559) به تخت نشست و این هنگام درست مقارن زمانی بود که طریقت کالون از تمام نقاط کشور فرانسه به داخل آن راه می یافت و جانشین مذهب لوتر می شد از سال(1547 تا 1550) یعنی در مدتی کمتر از سه سال یکی از محکمه های پارلمان پاریس که آن را محکمه (پر شور) خوانده اند پانصد نفر را محکوم کرد مجازاتها متفاوت بود راحت ترین نوع آن این بود که محکوم باید شمعی در دست بگیرد و در مقابل در کلیسا به زانو در آید و آنگاه برابر مردم از کرده ی خویش اظهار پشیمانی کند و پس از این کارها باید به عنوان جریمه پولی بپردازد و مدتی را هم در زندان بگذراند!

حبس دائم و سوختن هم در سری مجازات ها قرار داشت شخصی را که بنا بود بسوزانند با زنجیری بالای گآتش به دار می کشیدند و اگر قبول می کرد که با مردم سخنی نگوید ممکن بود که با او همراهی نموده و زنده آتشش نزنند و پیش از سوختن خفه اش کنند اگر محکوم این شرط نمی پذیرفت جلاد اول زبان او را می برید و سپس زنده به آتش افکنده می گشت(83)

 

 

 

صحنه هایی از انگیزیسیون در اسپانیا

 

 

 

 

بسال 1480 انگیزیسیون در اسپانیا سازمان یافت و تعقیب بی رحمانه مورها و جهودها و ملحدان آغاز گردید این اعمال مخصوصاً پس از تسخیر غرناطه به وسیله مسیحیان شدت یافت جهودها و مورها ملزم بودند یا کشور را ترک کنند یا اینکه به دین مسیح درآیند. دهها هزار نفر که عمده صنعتگران و بازرگانان اسپانیا بودند از این کشور رفتند و یهودیان و مورهائی که بدین مسیح درآمده بودند دائماً در معرض خطر بودند و هر لحظه ممکن بود که متهم به باقی بودن بر عقاید قدیمیشان شده و به دادگاه انگیزیسیون سپرده شوند اسپانیائیهای مسیحی نیز از این خطر مصون نبودند.

اگر مردی در اسپانیا به دادگاه کشانیده می شد پس از صدور حکم بازداشت، اموال او مصادره می گردید هرگاه بیگناهی او ثابت می شد (و این موضوع بسیار کم اتفاق می افتاد) دادگاه چیزی از ثروت او را پس نمیداد و علت آن را ((الهی و خدائی)) قلمداد می کرد یعنی چنین اظهار می داشت اگر انسان پس از ثبوت بیگناهی فقیر و بینوا به سر برد به عالم فرشتگان و ((ملکوت خدا)) نزدیک تر خواهد بود چون ناداری و تنگدستی باعث فروتنی او خواهد بود. ولی کسانی که محکوم به اعدام   می شدند بایستی در آتش جان بسپارند.

این مراسم انسان سوزی را پادشاه و ملکه و اشراف و نجباء کاردینالها، اسقفها، کشیشها و توده انبوهی از مردم تماشا می کردند. این عالی جنابان و رجال همراه کاروان بزرگی که گمراهان و بی دینان را می برد بسوی میدان آتش می رفتند.

اطراف محکومان بیچاره را عده ای از کشیشان و روحانیون با لباسهای بلند و تاجها و مدالها، در حالیکه شمع دان بدست داشتند، می گرفتند و بر تن محکومین پیراهنهائی با عکسهای شیاطین سمدار! می پوشاندند و ضمناً بر دهان هر یک قطعه آهن درشتی نصب شده بود تا نتوانند در میان مردم سخنی بگویند. پشت سر آنها باقی همراهان راه می رفتند پس از رسیدن به جایگاه مخصوص اجرای حکم یکی از کشیش ها به سخن رانی می پرداخت پاپ را تعریف و تقدیس می کرد و نسبت به بی دین ها و زندیقان ناسزا گفته و آنان را سگها و حیوانات درنده و مارهای سمی خطرناک و دشمنان خدا و انسان می نامید! و سزاوار سوختن قلمداد می نمود در گوشه ای هم پدران روحانی کتاب مقدس می خواندند.

رئیس دادگاه تفتیش عقاید با آن کسی که گمراهان را برای نگهداری به کنده و زنجیر بسته بود و آتش را آماده می نمود میگفت: با آنها خوش رفتاری کن!

لحظاتی بعد آتش محکومین را در کام سوزان خود فرو می برد پس از این مرگ دردناک و فجیع اموال و املاک آنان در تحت تسلط پدران مقدس و رجال دولتی می افتاد و فرزندان آنها را طرد می کردند تا در خیابانها به گدائی بپردازند به این ترتیب بود که سراسر خاک اسپانیا پر از فقیران پرسه زن و ولگرد، بدون جا و مکان و دوستی برای همراهی کردن بود زیرا کمک به فرزندان بدبخت گمراهها و بی دین ها از گناهان بزرگ محسوب می شد از مشهورترین مأمورین تفتیش در این دوره سیاه مردی موسوم به ((ترکمارا)) است او ریاست دادگاه انگیز یسیون را دارا و به تنهایی هشت هزار نفر را از ((ملحدان)) و کفار را به آتش انداخته بود(84)

کشتار و تفتیش در انگلستان

کشتارهای مذهبی در انگلستان با همکاری دولت پادشاهی و رجال مذهبی واقع می شد البته نقش مهم یا اصلی را در غالب اوقات پادشاه بدست داشت.

هانری هشتم از خاندان تودور طبعی قدرت طلب داشت و به واسطه اینکه برای استقرار سلطنت استبدادیش روحانیون ثروتمند و مستقل مانع به شمار می رفتند پارلمان انگلستان را بر آن داشت که فرمان تفوق او را بر مقامات مذهبی تصویب کند به موجب این فرمان پادشاه را تنها رئیس عالی مقام مذهب انگلیسی در روی زمین خواندند و حق تحقیق و نقض و تصحیح و رد و اصلاح خطا ها و تجاوزها و بی نظمی ها و عقیده های کفرآلود خلاصه جمیع اختیارات روحانیون به او داده شد او هر چند رشته علاقه و ارتباط را از کلیسای روم برید اما هنوز مدعی بود که دارای مذهب کاتولیک است و قبل از این قطع ارتباط هم به واسطه رساله ای که بر ضد لوتر نوشت از طرف پاپ ((مدافع دین)) ملقب شده بود قانون شش ماده ای که هانری اجرا کرد عقایدی را نشان می دهد که هانری می خواست به رعایای خود تحمیل نماید و به موجب آن هر کس که هم دین شاه نبود در خطر مرگ می افتاد و مردم مجبور بودند کاتولیک باشند ولی با مرکز کاتولیک ها یعنی روم و ریاست عظمی مذهبشان یعنی پاپ مرتبط نباشند دو گروه کاتولیکها و پروتستان ها نمی توانستند پیروان این اساس باشند زیرا کاتولیک ها مجبور به قطع ارتباط با پاپ بودند در حالیکه جز او کسی را رئیس روحانی نمی دانستند و پروتستانها بیشتر عقاید هانری را منکر بودند لذا هانری کاتولیکها را به اسم خائن به دار می آویخت و پروتستانها را به عنوان مرتد می سوخت شماره محکوم شدگان را تا پنجاه هزار نفر گفته اند(85) ادوارد ششم پسر هانری و سومین فرد خاندان تودور در نه یا ده سالگی به پادشاهی رسید و بوسیله عمویش دوک سامرست پیرو فرقه پرتستان شد و با زور سر نیزه مردم انگلستان را که در زمان پدرش مجبور به کاتولیسم بودند به پرتستانیسم کشانید و در این زمینه بیدادها و ظلم هائی شد لذا این دوره را دوره ی بیدادگری پرتستانها نامیده اند.

پس از درگذشت ادوارد(1553) ماری تودور ملقب به ماری اول به سلطنت (1558 تا 1553) رسید و چون کاتولیک بود می خواست مردم بریتانیا را از نو به مذهب کاتولیک بازگرداند برای رسیدن به این هدف به اندازه ای ستم کرد و خون ریخت که او را ((ماری خون خوار)) نامیدند کاردینال پول سفیر پاپ در طی مراسم باشکوهی اوراق آمرزش و بخشایشی که پاپ اهداء کرده بود به این ملکه و شوهرش فیلیپ دوم تقدیم کرد در نتیجه در دادگاههای انگیزیسیون در انگلستان گشوده شد و نخستین بار کشیش دانشمندی به نام جان روجرز و اسقفی به نام جان هوبر که تاریخ نویسان او را مردی بزرگوار و شریف و دوست بینوایان و علاقمند به عدالت اجتماعی می دانند به زندان فرستاد زیرا این دو در ترجمه تورات به زبان انگلیسی همکاری کرده بودند.

از آنها در زیر شکنجه خواسته شد که نسبتهائی که به آنها در زمینه گمراهی داده شده انکار کنند ولی آن دو نفر نپذیرفتند و درعقاید خود استقامت ورزیدند در نتیجه دادگاه چنین حکم کرد:

(( جان هوبر لجباز، چموش، دروغگو، فحاش،گمراه، زشت و منفور است و باید در شهری سوزانیده شود که آنجا را با تعلیمات ناروای خود فاسد و تباه ساخته است)) این اسقف قبل از مرگ صحبتهائی کرد او چنین گفت:

(( به کار این دادگاهها ادامه دهید و زنان و مردان را به کام آتش نابود کننده بفرستید و به قدرت و نفوذی که یافتیه اید افتخار کنید، ولی هر شعله ای از آتش را که شما روشن می سازید و به وسیله ی آن مردان بزرگوار و آزاده را می سوزانید بزودی مشعل بزرگی خواهد شد که راه بشر را به سوی آزادی عزیز روشن خواهد ساخت))

پس از مرگ ماری تودور مردم انگلستان احساس راحتی کردند(1558) زیرا پس از او ملکه الیزابت بر تخت سلطنت بریتانیا نشست وی آزادی اندیشه و عقیده را در چهار چوبی که برای تاج و تخت وی خطرناک نباشد محترم شمرد مردم اطمینان یافتند که دیگر سوزانیده نمی شوند(86)

 

 

 

پایان انگیزیسیون

 

 

 

 

این دادگاهای جابرانه و کشتار های توأم با ناخدا و مذهب کم و بیش در کشورهای مختلف اروپائی مسیحی نشین مخصوصاً اسپانیا ادامه می یافت در قرن 14 از طرف پاپ کلمان هیئتی مامور رسیدگی به وضع این محاکم شد و ستمگری دیوان تفتیش را گزارش داد به عنوان نمونه یکی از متهمین مدت هشت سال در زندان مانده و ابداً از او تحقیقی نشده بود و گروهی با طاقهای بد بو و عذاب  زندانیان گرفتار بودند اما محکمه های تفتیش به حدی قدرت یافته بود و چنان چشم ترسی گرفته که پاپ نتوانست قدمی در راه اصلاح آن بردارد به همین جهت دنبال این فکر را رها نمود(78)

باقیمانده ها ی انگیزیسیون در اسپامیا بوسیله ی ناپلئون بناپارت منحل گشت(1808) ولی در سال (1814) بعد از سلطنت ناپلئون باز رسمیت یافت سپس در سال (1834) بطور نهائی بساط آن برچیده شد بدین ترتیب ملاحظه شد که سیاهیها و بیدادگری های بازرسی عقاید اروپا را هفت قرن متوالی درخود فرو برده بود(88)

فرانسه یا کشتارگاه انسانها

روحانیت و مرتدین آلبی:

در اروپای کاتولیک با وجود قدرت کامله پاپ در قرون 12 و 13 بدعت ها و مذاهب زیاد شد از جمله عقاید مزبور روش نوظهور مساکین لیون و بدعت مرتدین آلبی بود که در جنوب فرانسه بسط یافت بنیانگذار ((مساکین لیون)) پیر والدس نامی از بازرگانان ثروتمند لیون بوده و چون زبان لاتین نمی دانست وادار کرد که انجیل را به فرانسه ترجمه کردند کلمات انجیل در او بسیار موثر واقع شد لذا پس از فروش اموال با جمعی از دوستانش برای تبلیغ ((فقر)) شروع به سفر کرد اینها تا سده شانزدهم چون خطری نداشتند به حال خود واگذاشته شده بودند ولی آلبی ها وضع و روش دیگری داشتند آنها خود را پاک می نامیدند و عقایدشان از عقاید ((مانی)) متأثر شده بود.

آنها می پنداشتند که دارای دو خدا هستند خدای خیر خدای شر . مسیح در نظر ایشان فرشته ای بود که از جانب خدای خیر آمده بود به تناسخ نیز عقیده داشتند و به این جهت از کشتن و خوردن گوشت حیوانات اجتناب می کردند روحانیون این مذهب که ((مرد کامل)) نام داشتند چون مرتاضان عمر خود را بر هبانیت و مسکنت به سر می آوردند اما سایر افراد در زندگی خود آزاد بودند آلبی ها برای آمرزش گناه کافی می دانستند که یکی از مردان کامل دست بر سرشان بنهد این عقیده به سرعت در لانکدوک انتشار یافت زیرا روحانیون کاتولیک در اثر رفتار و اعمال خود از اعتبار و احترام افتاده بودند سرکردگان بزرگ این ناحیه هم چون حاکم فوآ و نایب الحکومه بزیه، دنباله این طریقه را گرفتند زیرا بهانه خوبی برای تاراج صومعه های پر ثروت بدست می آوردند رایمون ششم حاکم تولوز نیز که قدرتمندترین فرد در جنوب فرانسه بود با آلبی ها نظری مساعد داشت.

پاپ اینوسان  سوم چون سعی خود را در جلوگیری از پیشرفت آنها بیهوده دید فیلیپ اگوست پادشاه فرانسه و امرای او دعوت کرد که به زور اینها را تارومار کنند(1207) جنگ را با این عنوان اعلام می کردند: هرکس در این نبرد شرکت جوید با کسانی که برای نجات بیت المقدس رفته اند درجاتش در بهشت یکی است فیلیپ اگوست به علتی در اردو شرکت نکرد اما بسیاری از امرای شمال فرانسه و فرماندهان آلمانی عازم نبرد شدند و ((آرنولد آمالریگ)) کشیش سیتو زمام جنگ را بعهده گرفت و پس از تسخیر سرزمین بزیه و کارکاس مردی از امرای ایل دو فرانس به نام سیمون دومونفر ریاست جنگجویان را بدست آورد او مردی جنگاور و پر طاقت و در تعصب مذهبی بی گذشت بود در عرض 14 سال تقریباً تمام لانگدوک را مطیع ساخت جنگ ها بسیار وحشیانه بود زیرا بنا به اعتقاد آن مردم هر چه از مخالفان می کشتند به تقوی و پرهیز نزدیک تر بود.

شهر بزیه که اولین بار فتح شد اما این فتح با جنایات مهیبی قرین بود سفیر پاپ در این باره چنین نوشته است:

((شهر 2 ساعته قبضه شد کسان ما که نه به مقام توجهی می کردند نه به سن نه از مردمی گذشتند نه از زن قریب 20 هزار نفر کشتند! و شهر را به تاراج و آتش سپردند)) یکی از کسانی که در تصرف لاور حضور داشته چنین نقل می کند ((امری و 80 نفر از سواران جنگی را از قلعه بیرون کشیدند مونفر فرمان داد که همه را به دار بیاویزند ولی چوبه ها سرنگون شد آنگاه سیمون به سر بریدن آنها امر کرد مومنین نیز این امر را از دل و جان استقبال و بیدرنگ اجرا کردند)) بانوی قلعه را به فرمان سیمون به چاهی افکندند و چاه را با سنگ انباشتند سپس اهل قلعه را گرد آورده و با مسرت تمام سوزاندند!

پس از مرگ سیمون و برکناری پسرش، از فرماندهی جنگ به سرکردگی فیلیپ اگوست ادامه یافت و مدت 18 سال جنوب فرانسه به آتش و خون کشیده شد چون پاپ وقت، گر گوارنهم دریافت که در برانداختن بدعت ها همت به خرج داده نمی شود لذا در سال(1231) مأمورین مخصوص فرستاد تا درباره ی کسانی که مظنون هستند تحقیق کنند مأمورین مزبور از فرقه ی سن دمینیک بودند و هر چه می خواستند می کردند و هر کسی را به جرم سوءظن و یا نامه ای بی امضاء توقیف می کردند محاکمات که در بدو امر علنی بود مخفی شد آنها متهم را به کسی که به او اتهام بسته بوده روبرو نمی کردند حتی نام او را نمی دانست و وکیل مدافع هم نداشت و اگر انکار می کرد با شکنجه از او اقرار می گرفتند و هرگاه به میل یا به زور مرتد شده سپس توبه می نمود به عقوبتی محکوم می شد اما اگر زیر بار توبه نمی رفت یا اینکه بعد از توبه باز آن را شکسته بود دستور آن بود که ((زنده طعمه آتش شود))(89)   

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

واقعه فجایع سن بارتلمی

 

 

 

 

در سال (1573) میلادی قدرت و نفوذ پرتستانها در فرانسه به اوج خود رسیده بود حتی شارل نهم پادشاه فرانسه برای مخالفت با عظمت اسپانیا به خاندان پرتستان در ((پی با)) اعلام استقلال کنند به دنبال این جریان در بار کوچک ناوار (حکومت پادشاهی کوچکی در کوههای پیرنه واقع در مرز فرانسه و اسپانیا) برای نزدیکی بیشتر دو فرقه کاتولیک و پرتستان به همراه عده ی زیادی از شوالیه های پرتستان برای برپا ساختن جشن عروسی هانری پادشاه 19 ساله ناواربامار گریت دو والوآ با وجود مقاومت شدید پاپ به پاریس آمد شارل نهم پادشاه فرانسه تصمیم گرفت با وجود مخالفت پاپ بدین کار صورت عمل بپوشاند که اتفاقاً پاپ پی پنجم درگذشت و گرگوار سیزدهم جانشین او از مخالفت سر باز زد ازدواج صورت گرفت اما ملکه ژان دالبریکی از پیشوایان متعصب پرتستان در یکی از شبهای جشن عروسی فرزندش هانری دوناوار غفلتاً حیات را بدرود گفت و مرگ ناگهانی او را که شاید از اثر سم بود که در آن ایام رواج بسزائی داشت، به کاترین (مادر پادشاه فرانسه و عروس) دشمن خونی او نسبت دادند.

 

پس از این ازدواج و پذیرایی شایان دربار پاریس مرگ ناگهانی ملکه ژان دالبر شکستی را برای پرتستانها و انقلابیون پی با پیش بینی می کرد همچنین شکست قوای کمکی شارل برای تأیید پرتستانها (پی با) بر علیه اسپانیا حسادت و خشم کاتولیکها را روز افزون می کرد برای اولین بار کاترین دومدیسی (مادر شارل) و دوستانش تصمیم گرفتندقدرتمندترین پرتستان فرانسه یعنی دریاسالار کولین یی که در پادشاه نفوذ فراوان داشت، از میان بردارند لذا کاترین به نزد شاه رفته پس از مدتی صحبت او را که مخالف سرکوبی پرتستانها و کولین یی بود راضی کرد و وی مردی کم اراده بود فریاد برآورد ((ایشان را بکشید یا همه را بی جان کنید تا دیگر برای ملامت کردن من یکی هم بر روی زمین نماند)).

این فرمان در شب یکشنبه 24 اوت (1572) یعنی شب عید سن بارتلمی ساعت 11 یعنی موقعی که همه پرتستانها در خواب بودند به موقع اجرا گذاشته شد.

اولین کسی که به خاک و خون غلطید دریا سالار کولین یی بود قتل عام پرتستانها و غارت اموال و سوختن خانه های آنها مدت سه روز متوالی به طول انجامید کوچه ها از نعش مردان و زنان و اطفال پوشیده شد سیل خون از هر طرف در جریان

بود،رودخانه سن نعش هزاران بیگناه را در آغوش اقیانوس جای داد بنا به تخمین معاصران در این واقعه بیش از 30 هزار تن کشته شدند! شهرستانهای فرانسه هم از این آتش برکنار نماندند.

بزرگترین مسئولاین واقعه ناگوار و فجیع کاترین دومدیسی بود او با موافقت کاردینال دولورن و تحریک پاپ و فیلیپ دوم تصمیم گرفته بود شرکولین یی و روسای پرتستانی که در پاریس مجتمع بودند از سر خود دفع کند لذا پس از حادثه پاپ دستور داد به مناسبت غلبه به ملحدان در روم چراغانی کنند و به افتخار این حادثه مدالی بسازند!(90)

 

جمود علمی مسیحیان

بعد از مسیح چند تن یهودی از پیروان او کلیسای ابتدائی را تأسیس کردند و طبق مندرجات کتاب اعمال رسولان (باب 11 جمله 26) مومنین اولیه در انطاکیه عنوان مسیحی به خود دادند پس از آن پولس یهودی الاصل به تبلیغ دین مسیح در میان یهودیان و بیگانگان پرداخت و به دنبال این جریانات مسیحیت یکی از فرق یونانی دین یهود گردید و آنچه توانست از دین یهود و فلسفه یونان اقتباس کرد(91) این آئین پس از چند قرن تلاش و کوشش و دادن قربانی های فراوان و رنج و زجرهای فراوان افرادش، در زمان کنستانتین (312 میلادی) صاحب قدرت و نفوذی در جامعه رومی و یونانی گردید سالهای طولانی رنج و عذاب و دستکاری های امپراطور رومی کنستانتین این دین را مختلطی از عقاید رومی و فلسفه یونانی و افکار شرقی کرده بود لذا در مرکز فرهنگی خود این مجموعه مختلط را به عنوان دین مسیح مورد بررسی و پذیرش قرار می دهند(92)

اما در قرن پنجم میلادی که اوضاع کشور روم بر اثر مهاجمات سخت بربرها متلاشی و پریشان شد روحانیت مسیحی برای حفظ موجودیت خود به دیرها و صومعه ها پناهنده گشت و در تمام مدت تاخت وتاز مهاجمین وحشی و نیمه وحشی اماکن مزبور مرکز تعلیم و تعلم اعتقادات مذهبی عقاید مختصر فلسفی و علمی زمان بود زیرا ژرمنهای مهاجم به تدریج تحت تأثیر مسیحیت، دیر و کلیسا را محترم می شمردند ولی هرگونه تحقیق و تدقیق علمی که البته بسیار کم و مختصر بود، حتماً می بایست در چهارچوبه آئین مسیح محصور و محدود باشد و کارهای علمی به استنساخ و احیاناً شرح و حاشیه نویسی منحصر بود لذا نازائی افکار در دوره ای که به نام رنسانس شارلمانی موسوم است مکاتب فکری و فلسفی رونقی یافت و مدارس در کنار دیرها با حرارت بیشتری به تعلیم فلسفه ای که بعدها اسکولاستیک(93) نامیده شد، مشغول گردیدند ولی با توجه به این اصل تغییر ناپذیر که ((حقیقت در متون مذهبی مسیحی است، وظیفه و عمل فلسفه مذکور روشن است این فلسفه سنت اگوستین در همین اوان به تفکرات فلسفی و الهی خود مشغول بود و علم لاهوتی مسیحی را پر بار می کرد می بایست مسیحیت را بفهماند و بفهمد و اگر تصادفی بین دستورات عقل و احکام کلیسا بروز می کرد این عقل و فلسفه بود که می بایست آنچه کلیسا دیکته می کند پذیرا شود زیرا اعتقدات مسیحی هرگونه فعالیت فکری ناشی از ((مغز خطاکار گناهکار فاسد))(94) را مطرود و بی ارج می داند و به صراحت اعلام می دارد که بیرون از کلیسا دانش و فلسفه ای و بالاخره حقیقتی نمی تواند وجود داشته باشد و برای رسیدن به همین منظور بود که چند قرن بعد اقوال و آزاء افلاطون و نو افلاطونیان و فیلون فیلسوف یهودی و نظریات ارسطو را تا حد لزوم برای دفاع از مسیحیت و اثبات عقاید مذهبی خود استخدام کردند.از طرف دیگر مسیحیت مجبور بود در مقابل دانش و فرهنگ مخالف خارجی نیز از موجودیت خود دفاع می کند مخصوصاً نظاری که به فرهنگ و تمدنشان ممالک اسلامی خیره شده بود حاصل بحث اینکه در قرن نهم و دهم میلادی که ظلمات جهل و نازائی افکار اروپا را فرگرفته بود و دانشمندان اسلامی عمل فروزان علم و دانش را به دست داشتند(95) مسیحیت کلیسا افکار و اذهان را چنان در چهارچوبه محدود مذهب (تحریف یافته خود) مقید ساخته و مردم را در بند مراسم و آداب و افکار کهن پابند نموده بود که امکان هیچ گونه استفاده سریع و مستقیم از افکار و عقاید و معارف مسلمانان برای مسیحیان وجود نداشت هر فکر فلسفی و هر گونه علم و هنری که عقاید و افکار مرسوم را تصدیق و تأیید نمی کرد بی ارزش و بیهوده تلقی می شد و در نتیجه رد و طرد می گردید(96)

در قرن سیزدهم ترجمه آثار مفسرین عرب و یهودی کتب ارسطو مخصوصاً ابن رشد اندلسی، به زبان لاتینی، افق جدیدی در زمینه ی افکار اروپائیان بازکرد اما استدلالات استادانه ی فیلسوف پر قدرت یونانی (384 – 322 ق م) با اصول اساسی مذهب مسیح درباره ی خدا، خلقت، ابدیت روح و غیره اختلاف اساسی داشت لذا کلیسا تصمیم به نابودیش گرفت و آن را کفر و الحاد و خوانندگان آن را کافر و زندیق نامید(97) اما مگر با شوق کسانی که به دانش نوئی دست یافته اند می توان جنگید بدین جهت در حدود سال (1215) ((لقا)) پاپ بزرگ فقط قرائت قسمت های متافیزیک و فلسفه طبیعی ارسطو را در دانشگاه پاریس  کهن ترین دانشگاه اروپائی ممنوع کرد سپس پاپ به گرگوار چهارم امر کرد که از آثار ارسطو فقط آن قسمت را که خالی از هرگونه نظرات و عقاید مخالف مسیحیت است چاپ و منتشر سازند ولی آن روشها به جای اینکه مردم را قانع سازد بیشتر علت تحریک حس کنجکاوی آنها گردید لاجرم کلیسا راه حل دیگری را انتخاب کرد یعنی مصمم گردید ارسطو را تابع مسیحیت نماید این وظیفه را دو فیلسوف بزرگ قرون وسطی یعنی آلبرت کبیر و سنت توماس داکن انجام دادند و چنان دراین راه موفق شدند که پس از چندی ارسطو به صف مقدسین کلیسا راه یافت و نظریات او رنگ ابدیت گرفت.

 

قدیس آلبرت کبیر(1206- 1280)

آلبرت در آلمان به دنیا آمد و چون به شانزده سالگی رسید به ایتالیا رفته و در مراکز دانش راهب های فرقه دومینیکن به تحصیل علم پرداخت و پس از مدتی تحصیل و تدریس به پاریس سفر کرد پنج سال توقف در پاریس و مشغولیت علمی در آن او را با لقب ((استاد لاهوت)) به استادی دانشگاه پاریس رسانید در آنجا بر اساس کتب ارسطو مشغول تدریس شده و کم کم به طوری شهرت یافت که در تمام اروپا شناخته گشت پس از مرگ این دانشمند لاهوتی کتابهایش در کنار کتب ارسطو و شروح ابن رشد و فلسفه ابن سینا تدریس و مورد استشهاد واقع می گردید پس از یک ربع قرن لقب کبیر هم به نام او اضافه گردید.

کتابهای آلبرت به سه نوع تقسیم می شوند لاهوتی، فلسفی، علمی.

نوع اول آنها عبارتند ز شرح احکام دینی و شروح عهدین (تورات- انجیل) و سه کتاب کلامی دیگر، کتابهای فلسفی او عبارتند از شروحی که بر منطق و طبیعیات و مابعد الطبیعه و اخلاق وسیاست و کتاب علل منسوب به ارسطو، نگاشته است کتب علمی تشکیل می شوند از کتاب ((نبات)) و کتاب ((حیوان)) که براساس کتب ارسطو به همین عناوین نوشته شده است او افکار ارسطو را به طریق تمثیل و تکمیل شرح کرد اما در این شروح به عقاید فیلسوف یونانی تعبد کامل نمی ورزید بلکه با حریت بیش از پاره ای فلاسفه اولیه شرق با آنها برخورد کرد و با وجود غلبه افکار و آراء ارسطو بر ذهن او، از افلاطون هم تأثیراتی پذیرفت و خصوصاً در ماوراء الطبیعه به راه او می رفت و معتقد بود که شخص، فیلسوف با ارزشی نخواهد بود مگر اینکه با فلسفه افلاطون و ارسطو آشنا باشد در نتیجه این رویه آرائی نظیر نو افلاطونیان اسکندریه به وجود آورد اینکه بارشته های مختلف فلسفه و لاهوت و طبیعیات آشنائی کامل داشت چون روش محکم و متین و مشخصی پدید نیاورد شاگردان او به دو دسته تقسیم شدند، دسته ای به افلاطونیان جدید متمایل شدند و عده ای هم به راه ارسطو رفتند که در رأس آنها سن توماس داکن است(98)

 

قدیس توماس داکن (1227 – 1274)

توماس داکن (توماس اکونیاس) از اهل ایتالیاست از اهل ایتالیاست وی در سال 1227 میلادی در یکی از خاندانهای نجبا بوجود آمد و خونش مرکب بود از دو نژاد رومی و آلمانی پس از چندی در سلسله دومینیکن در آمد بدان امید که به پاریس و کولونی برود و در آنجا در حلقه درس آلبرت کبیر درآمده تحصیلات خود را تکمیل کند وی روزگاری در آن دو شهر بزرگ به درس خواندن مشغول بود تا اینکه درجه لیسانس و استادی را در سن سی و یک سالگی به دست آورد بالاخره به ایتالیا باز گشت و در آنجا به تألیف آثار و کتب بزرگ پرداخت این آثار هم اکنون بهترین نوشته های کلامی کاتولیکهاست از آن جمله دو کتاب مهم تألیف نمود یکی موسوم به ((رساله در رد امم کاذبه)) که مقصود غیر مسیحیان هستند و دیگری ((رساله در علم لاهوت))(99) او مظهر کامل حکمت اسکولاستیک در قرون وسطی است آراء توماس تلفیقی است از فلسفه ارسطو با اصول عقاید مسیحی به اضافه اینکه اقتباساتی نیز از افلاطون و اگوستین قدیس و متفکر قرون اولیه مسیحی به عمل آمده است و جز آنچه مربوط به خصوصیات دین مسیح است باقی نظریاتش با فلسفه ابن سینا شباهت دارد. ارزش اصلی وجود توماس در این است که فلسفه اسکولاستیک را به کمال رسانید و در نتیجه اروپای مسیحی دارای فلسفه ای مقبول و عمومی گردید که نزدیک چهارصد سال بر حوزه های علمی و دینی حکومت کرد و هنوز هم در میان کاتولیک مذهبان دارای اعتبار و ارزش می باشد(100)

 

زنجیرها پاره می شوند

روشی که کلیسا و اربابان آن در مخالفت با هرگونه تجدد علمی و پیشرفت دانش انتخاب کرده بودند به همین جا خاتمه نیافت بلکه کلیسا با در نظر گرفتن اینکه مسئولیت راهنمایی و نجات آدمیان منحصراً بدست اوست به خود حق می داد که آزادی افراد را در تمام زمینه ها به میل خود محدود سازد یا به کلی سلب نماید از قرن سیزدهم مطالعه ی کتب دینی بدون اجازه کلیسا ممنوع گردیده و کلیسای کاتولیک تفوق و تحکم روحانیون را بر افراد غیر روحانیتحمیل می نمود مردم موظف می شوند که عقاید و دستوراتی را که کلیسا اظهار می دارد بدون چون و چرا یا تفکر و تعقلی عملی نمایند و چون دستورات و احکام  کلیسا  و رهبران آن حقیقت های مقدس و الهی است، جای هیچگونه اضهار نظر و تفکری وجود ندارد و کمترین مخالفتی با عقاید کلیسائی و صاحب نظر بودن و اظهار رأی در مسائل دینی یا مطالب علمی گذشته که رنگ دینی گرفته، ارتداد و خروج از دین محسوب می شد و به دنبال، مجازات سخت و مهیبی داشت.

این وضع نه تنها در طی دوران تاریک قرون وسطی بلکه مدتی پس از آن نیز با کمی تفاوت اجرا می شد و صاحب نظران در دوره ی تجدد و رنسانس حتی قرون جدید هم از مزاحمت های کلیسا به کلی آسوده نبودند. مسئولین کلیسا مخالفت دینی و علمی افراد را با اتهام ساحری و بی دینی و به عنوان اینکه شیطان در وجود اینگونه مخالفین حلول کرده مورد تعقیب قرار   می دهند در واقع رجال دینی با مراجعه به متون مذهبی و تفسیر و توجیه کلمات کتب مقدس، اعمال زور و خشونت را صورت شرعی داده و کار نیک می دانستند.(101)

اساس علوم و دروس در قرن سیزدهم نوشته های ارسطو حکیم بزرگ یونانی بود البته بعد از زحمات آلبرت کبیر و توماس داکن در توفیق دین مسیحی و نظریات او این پیشرفت که خود نیز بعدها سدی آهنین تشکیل داد، انجام گرفت متأسفانه غالباً نسخه های اصلی آن رسائل در دست نبود زیرا تقریباً هیچ کس زبان یونانی نمی دانست بلکه به ترجمه لاتین آن اکتفا می کردند این ترجمه از نسخی بود که مسلمانان به عربی ترجمه کرده و به اسپانیا آورده بودند خود این ترجمه ها نیز گاهی مستقیماً از زبان یونانی انجام نگرفته بود بلکه از یونانی به سریانی سپس به عربی ترجمه شده بود(102)عقیده عمومی آن روزگاران بر این بود که ارسطو اگر کلیه دقایق و نکات هر علمی را بیان نکرده باشد اصول تمام علوم را ذکر کرده و به این جهت ما را کاری نیست جز آنکه مطالب را به قوه استدلال از کلمات او بیرون بکشیم و آنها را با اصول مذهب مسیح وفق بدهیم.

تا وقتیکه این خشکی و جمود باقی بود روح استقراء و توجه به تجربه و آزمایش در میان دانشمندان اروپائی راه نداشت راه ترقی و پیشرفت دانش مسدود بود تنها سودی که از نظر علمی بحث ها و قیل و قال ها مدارس قرون وسطی داشت آماده کردن اروپائیان برای پیشرفت های دوران تجدد بود زیرا علوم آنان اگر چه جز مباحثه درباره نظریات گذشتگان و احیاناً تغییر و تحول کوچکی در آنها چیزی نبود اما مغزهای پخته و استدلالی ببار می آورد که نخستین میوه های علمی آن در رنسانس چیده شد(103)

نازائی وجمود مدت درازی گریبان محافل علمی و دینی اروپا را فرا گرفته بود شاید راجر بیکن اولین فردی باشدکه می تواند افتخار توجه به تجربه را نسبت به خود دهد ولی او این کار را با نهایت بی اعتنائی انجام داد اما همین مختصر توجه برای او گران تمام شد و از طرف کلیسا محکوم به 14 سال حبس گردید اما حاصل زحمات او از بین نرفت و یک فرانسوی به نام گیوم دو کام (1349- 1280) راه او را پیش گرفت و حتی رئیس دانشگاه پاریس ژان بوریدان با بی صبری عقیده خود را نسبت به پاره کردن و حرکت دادن این زنجیر اسارت ابراز داشت(104)

در اواسط قرن شانزدهم در تمام نقاط اروپا حمله هایی بر علیه اسکولاستیک صورت می گرفت اما هر قدر که این روح عصیان قوت می گرفت و توسعه می یافت و در نتیجه فلسفه قدیمی را بیشتر تهدید می کرد این فلسفه خود را به مراکز قدرت و کلیسا نزدیک تر می نمود کلیسا هم برای دفاع از آن نه تنها به نیروی ایمان متکی می شد بلکه تل های بزرگی از هیزم نیز برای سوزانیدن مخالفین فراهم می کرد(105)  همین افکار بود که به تدریج زمینه را برای انقلاب پس از رنسانس توسط فرانسیس بیکن (1625- 1561) و دکارت (1650- 1596) و گالیله (1642-1564) آماده کرد ولی بازهم بیشتر دانشمندان این قرن هنوز به افلاطون مشغولند. اصل مصنفات آن دو فیلسوف یونانی به دستشان افتاده و برخورده اند به اینکه آنچه در قرون وسطی از حکمت افلاطونی و ارسطوئی دریافته بودند نقص و اشتباهاتی، به علت وجود واسطه ها در نقل و ترجمه و علل دیگر، داشته و به این نکته برخوردند که بسیاری از آراء ارسطو با اصول دین عیسوی مخالفت دارد و روی هم رفته در اثر این پیش آمدها و اختافات، استادی مطلق ارسطو متزلزل گشت بدین جهت رفته رفته ذهن ها متوجه شد به اینکه باید به عقل رجوع کرد و مباحثه درباره ی گفته های گذشتگان برای کشف حقیقت کافی نیست(106) کارهای جدید و چشمگیر در این ازمنه بیشتر در زمینه نجوم و طب بود و همانها باعث تغییرات فراوان در سیر افکار شدند. نظریات نوین کوپرنیک(1543- 1473) درباره جهان هیئت بطلیموس که قرن ها در اذهان دانشمندان حکومت می کرد از تخت به زیر آورد به عقیده او زمین مرکز عالم نبود بلکه در مدت یک سال به دور خورشید دوران می کرد به دنبال او کپلر (1630- 1564) و گالیله در تکمیل نواقص نظریه او کوشش کرده و آنرا بصورت نظریه ای علمی که با مشاهده تأیید می شد درآوردند و چون ناگزیر از اهمیت زمین که پاپ خود را در آن فرد اول می دانست کاسته می شد و ضمناً به نظریات قدیمی که کلیسا به آن قداست بخشیده بود لطمه می زد، غوغاها و جارو جنجالها به دنبال این کشفیات به وجود آمد(107) در همین اوان در دانش طب نیز دانشمندان بزرگی چون آندره و زال (1564-1514) و میشل سروه (1511- 1553) به تخریب آراء طبی جالینوس و به دنبال او ارسطو مشغول بودند و زال با نوشتن کتاب ((کارخانه بدن انسان)) نه تنها به تمسخر جالینوس پرداخت بلکه ارسطو را هم بدنام کرد وی علاوه بر اینکه استخوانها و مفاصل و عضلات را با دقت طبقه بندی و توصیف کرد هنر بزرگش این بود که بدن انسان را به منزله ی دستگاه مکانیکی کاملی دانست که هیچ یک از اعضاء آن نمی توانند جداگانه به عمل خود ادامه دهند این نظریات او را تا پای اعدام هم کشانید ولی به تبعید تخفیف یافت. سروه، یکنفر اسپانیولی هم درس وزال بود او در کتاب ((میراث نصرانیت)) اظهار داشت که خون وریدی از رییتین عبور می کند و در آنجا بوسیله هوائی که تنفس می کنیم تصفیه می شود او را به عنوان ملحد در شهر ژنو دستخوش آتش کردند، پزشک شهیر انگلیسی ویلیام هاروی (1658- 1578) کشفیات دو دانشمند گذشته را تکمیل کرد او استادی دانشکده فیزیک لندن را به عهده داشت و پزشک مخصوص دربار پادشاهی انگلستان نیز بود وی در سال 1615 جریان خون را به طور کامل کشف کرد و کتابی به نام ((مطالعه ی تشریحی مربوط به خرکات قلب)) منتشر ساخت این دانشمند علاوه بر تحقیق جریان خون در بدن مطالعاتی درباره ی قلب و حرکات آن و اثرات حاصله از بسته و باز شدن شرائین و وریدها نمود(108)

به همان اندازه که علم پیشرفت می کرد، ترس از میان می رفت دیگر کسی مجهول را پرستش نمی کرد بلکه سعی می کرد بر آن غالب آید اطمینان روح جدیدی در مردم می دمید سدها پی در پی می شکست دیگر برای بشر حد و مرزی از نظر جغرافیائی هر روز روح تازه و نشاطی نو در مردم می دمید زمان عمل و امید و شدت بود در هر میدانی اقدامات و فعالیتهای جدید به عمل می آمد و دنیا منتظر آواز روحی بود که همه ی اینها را در خود ترکیب کرده خلاصه کند این همان فرانسیس بیکن (1626- 1561) بود ((تواناترین مغز قرون جدید)) او زنگی را نواخت که تمام اذهان را آماده کار ساخت و اعلام کرد که اروپا به سن بلوغ رسیده استاو نخستین دانشمندی بود که بر پیکر اسکولاستیک پیر و قدیمی زخم کاری زد به عقیده بیکن، فلسفه که مدتی مدید بی حاصل افتاده است نیازمند روش نوینی است که آن را حاصلخیز و بارور سازد. اشتباه بزرگ فلاسفه یونان این بود که آنها به نظر بیشتر از مشاهده اهمیت می دادند ولی فکر و اندیشه باید معاون و مددکار مشاهده باشد نه جانشین آن بیکن در نخستین بند ((ارغنون نو)) با لحنی که گویی همه ی ماوراء الطبیعه را به مبارزه می طلبد می گوید ((انسان به عنوان مدیر و مبین طبیعت آن اندازه از نظم طبیعت می تواند آگاه شود که مشاهدات او بوی اجازه می دهد ولی بیشتر از آن نه می داند و نه شایسته دانستن آن است))(110)

فرانسیس بیکن یکی از مهمترین دانشمندانی است که اروپائیان را به تجدد علم و فلسفه سوق داده و فلسفه را از مذهب جدا ساخت و آن را به شیوه جدیدی در آورد ضمناً اهمیت تأثیر علوم را در تحول بشری معلوم ساخت و اختراعات جدید را پیش بینی کرد. به این جهت با آنکه بیکن در علوم هیچ کشفی نکرد، او را یکی از بنیان گذاران علم جدید که مبنی بر تجربه و پژوهش و مشاهده است می شمرند و در حقیقت ویرا باید موسس فلسفه تحققی(Philosophie Positive) دانست(111)

کتب مشهور او ((فزونی و ارجمندی دانش)) و ((ارغنون جدید)) و ((اطلانتیس نو)) و جند کتاب دیگر است(112) اما در کار این دانشمند با بلندی مقامی که دارد نقصهائی وجود دارد از این جهت که عنایت خود را بیشتر معطوف علوم طبیعی ساخت و توجه فراوان به اهمیت روش استقراء و تجربه و مشاهده او را از اعتنا به قوه ی تفکر باز داشت علاوه بر این همت خود را مقصور به تخریب بنای پیشینیان و منحرف ساختن اذهان از شیوه و روش بزرگان گذشته و توجه دادن به اسلوب تازه گردانید ولی خود او از کشف و تأسیس فلسفه ای نوین یا کشفیات علمی تازه ای بازماند(113)

اما دکارت (1650- 1596) فیلسوف و دانشمند شهیر فرانسوی که هم عصر بیکن بود در احیاء و تجدید علم و حکمت به مرتبه ای بزرگ نائل آمد او یکی از بزرگترین نوابغ عصر جدید می باشد و در شعب مختلف علوم مخصوصاً ریاضیات دانشمندی بزرگ بود وی تنها به تعریف روش علمی نپرداخت بلکه در زمینه ریاضیات خصوصاً هندسه تحلیلی و علوم طبیعی و فیزیک و بالاخره فلسفه شالوده نوئی ریخت و در بعضی از آنها اکتشافات مهمی به جای گذارد او چندی در مدرسه لافلش از شهر های کوچک فرانسه به تحصیل علم پرداخت و عاقبت به علت علاقه مفرط به کسب معلومات و تحقیقات علمی انزوا اختیار کرده و مدت بیست سال در هلند اقامت گزید در این کشور کتابی به نام عالم نوشت و در ضمن آن راجع به حرکت زمین به بحث پرداخت ولی آنرا به چاپ نرسانید چون در این هنگام محاکمه گالیله غوغائی برپا کرده بود و دکارت نمی خواست با روحانیون به ستیز بپردازد پس از چندی کتاب ((گفتار در روش راه بردن عقل)) و در هفت سال بعد دو کتاب ((تفکرات در فلسفه اولی)) و ((اصول فلسفه)) را منتشر کرد کتابهای دیگر در فنون مختلف نیز از او به جای مانده است.

دکارت در میان فلاسفه مقام بزرگی داراست چون پس از نهضتی که در علم و حکمت و فلسفه در یونان پیدا شد و روشی به جای گذارد وی دومین نهضت را در فلسفه ایجاد کرد وی در حقیقت پیشوا و بنیان گذار فلسفه جدید و منقلب کننده روش فلسفی اسکولاستیک و علوم یونانی محسوب می گردد(114) نتایج و آثار وجود دکارت را می توان به عنوان در آورد: نخست چگونگی سلوک و روش و اسلوبی که در کسب معرفت اختیار کرده یعنی راه تازه ای که برای طلب علم باز نموده است دوم اکتشافاتی که در نتیجه ی آن روش نصیب او شده و تکمیلاتی که در علوم نموده و انقلابی که در ریاضیات و طبیعیات بوجود آورده است. سوم آرائی که در فلسفه اولی اظهار داشت و حکمتی که تأسیس نموده است(115)

روش دکارت که با جدال با فلسفه اسکولاستیک و محکومیت و خردشدن آن قرین بود با نهایت موفقیت پیش می رفت و او هر لحظه به قسمت تازه ای از معرفت بشری حمله می برد و آن را جوان می کرد یا زیروز بر می خواست فلسفه ارسطو که با کتاب ((گفتار)) در قلمرو و منطق دچار شکست شده بود در سال 1644 با انتشار کتاب جدید دکارت به نام ((اصول فلسفه)) با شکست مفتضح تری در جهان فیزیک مواجه گردید کتاب ((عواطف)) او که در سال 1649 انتشار یافت روانشناسی را نیز از چنگ آن خارج کرد و همچنین کتاب ((انسان)) که بعد از مرگ وی به سال 1664 منتشر شد حکمت ارسطوئی را از قلمرو علم و الحیات یا زیست شناسی (Biology) نیز طرد کرد روش دکارت که در خراب کردن نهایت بیباکی را به خرج داد و بنای دانش قدیمی را محو کرد و نابود کرد با مواد اولیه مختلفی که خود ایجاد کرد طرح بنای نو و معظمی را برای علوم ریخت(116)

پاورقی­ها:

71- دکتر صاحب الزمانی: آنسوی چهره­ها ج جیبی ص187-188

72- آرنولد توین بی: درس تاریخ برای بشر امروز مجله AL-Islamکراچی بنقل و ترجمه محمود حکیمی مکتب اسلام س10 ش10

73- آلبرت انیشتن: جهانی که من می بینم ترجمه فریدون سالکی ص107-108

74- جرج جرداق: امام علی، صدای عدالت انسان ترجمه سید هادی خسروشاهی ج2 ص62 چ1

75- ش دولاندلن: تاریخ جهانی ترجمه دکتر احمد بهمنش ج1 چ1 ص457 انتشارات دانشگاه

76- جوزف کئر: سرگذشت ادیان بزرگ ترجمه چ2 جیبی ص256

77- رادها کریشنان: ادیان شرق و فکر غرب ترجمه دکتر رضازاده شفق ص297 چ1 انتشارات دانشگاه

78- مرتضی راوندی: تاریخ تحولات اجتماعی ج2 بنقل از دو مذهب تالیف سیدهادی خسروشاهی ص15 چ3

79- منتسکیو: روح القوانین ترجمه علی­اکبر مهتدی چ2 ص634-636

80- پاندیت نهرو: نگاهی بتاریخ جهان ترجمه محمود تفضلی ج1 ص506-507 چ2

81- آلبر ماله-ژول ابزاک: تاریخ قرون وسطی ص323 چ جیبی ترجمه عبدالحسین هژیر

82- آلبر ماله-ژول ابزاک: تاریخ قرون وسطی ص380-382 چ جیبی ترجمه عبدالحسین هژیر و پرفسور کاسمینکی تاریخ قرون وسطی

83- نقل و اقتباس از آلبر ماله: تاریخ قرون جدید ص155-158 و پرفسور کاسمینکی: تاریخ قرون وسطی ترجمه انصاری مومنی

84- نقل و اقتباس از جرج جرداق: امام علی صدای عدالت انسان ج2 ص67-68 پرفسور کاسمینکی: تاریخ قرون وسطی ص142-143

85-تاریخ قرون جدید ص144-146

86- صدای عدالت انسان ج2 ص149-152

87- آلبرماله: تاریخ قرون وسطی ص323

88- صدای عدالت انسان ج2 ص62

89- آلبرماله: تاریخ قرون وسطی ترجمه عبدالحسین هژیر ص318-323

90- دکتر خانبابا بیانی: تفویق و برتری اسپانیا ج1 چ1 ص117-120 و آلبرماله: تاریخ قرون جدید ص 172-176 و پرفسور کاسمینکی: تاریخ قرون وسطی ترجمه صادق انصاری- باقر مؤمنی ص225-227

91- فیلیسین شاله: تاریخ مختصر ادیان بزرگ ترجمه دکتر خدایار محبی چ اول دانشگاه تهران ص432

92- برای اطلاع از تاثراتی که مسیحیت از افکار دیگران داشته مراجعه منید به کتاب (ماجراهای جاودان در فلسفه) سرگذشت پولس ص106 و (تاریخ تمدن غرب) ج1 ص112 ترجمه پرویز داریوش و (نظری بتاریخ ادیان) تالیف دکتر علی اکبر ترابی ص310 و بالخصوص به دلیسی اولیری انتقال علوم یونانی بعالم اسلامی ترجمه احمد آرام چ1

93- چون در قرون وسطی بحث علمی تقریبا یکسره منحصر بود بآنچه در مدارس دیر و کلیسا واقع می­شد و تعلیمات مقید بود بقیود مدارس مزبور یعنی دستور اولیای دین مسیح و مدرسه را بزبان لاتین اسکولا می­گفتند از اینرو کلیه علم و حکمت آن دوره را منتسب به اسکولا نموده اسکولاستیک (Scolastiquc) نامیده­اند علم و حکمت اسکولاستیک خصائصی داشته که هرگاه این کلمه گفته می­شود آن خصائص درنظر جلوه میکند و مختصر آن اینست: نخست بطور کلی تحقیقات علمی و حکمتی برای اثبات اصول دین و استوار ساختن عقاید بود نه کشف حقیقت تا آنجا که اولیاء دین بصراحت می­گفتند ایمان بر عقل مقدم است ... دوم استقلال فکر و آزادی رأی در کار نبود در آغاز امر اتکا و استناد همه بر مندرجات کتب مقدس و احکام و تعلیمات اولیاء دین بود ... سوم چون اصول و مبانی علمی موضوع نظر و تفتیش و تفحص نمی­توانست واقع شود قوۀ عقلی فقط متوجه مباحثه و مناظره و مجادله می­شد و همواره بازار بحث منطقی را گرم داشتند (سیر حکمت در اروپا ج1 فصل 6)

94- عقیده به گناه اولیه و شمول آن بر همه افراد بشر که جزء عقاید اصلی مسیحیت تلقین می­شود در اینجا منظور است.

95- برای آشنائی به تمدن درخشان مسلمانان در این قرون که مصادف با قرن سوم و چهارم و پنجم هجری است مراجعه کنید به دکتر سید حسین نصیر: سه حکیم مسلمان ترجمه احمد آرام و همچنین نظر متفکران اسلامی درباره طبیعت چ1 دانشگاه تهران و دکتر، ت-ج، دبور تاریخ فلسفه در اسلام ترجمه عباس شوقی و پرفسور ادوارد براون: طب اسلامی ترجمه مسعود رجب­نیا و دکتر ذبیح اله صفا: تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی و جرجی زیدان: تاریخ تمدن اسلامی ترجمه علی جواهرکلام و دکتر گوستاولوبون: تاریخ تمدن اسلام و عرب و آدام متز: الحضاره الاسلامیه فی القرن الرابع الهجری و دیماند: راهنمای صنایع اسلامی ترجمه دکتر فریار و فیلیپ حتی: تاریخ عرب ترجمه ابوالقاسم پاینده و جمعی از مستشرقین: میراث اسلام ترجمه مصطفی علم.

96- اقتباس و تلخیص از دکتر علی اکبر ترابی: نظری بتاریخ ادیان ص313-315

97- پی یر روسو: تاریخ علوم ترجمه حسن صفاری

98- یوسف کرم: تاریخ الفلسفه الاروبیه فی العصر الوسیط طبع مصر 1957 ص137-143 و فروغی: سیر حکمت در اروپا ج1 چزوار

99- جان ناس: تاریخ جامع ادیان ترجمه علی اصغر حکمت چ2 ص443 و تاریخ الفلسفه الاروبیه ص144-145

100- دکتر خدایار محبی: بنیاد دین و جامعه شناسی چ1 ص93

101- اقتباس از دکتر ترابی: نظری بتاریخ ادیان ص316-317

102- به دکتر صفا: تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی و دلیسی اولیری: انتقال علوم یونانی بعالم اسلامی ترجمه احمد آرام مراجعه شود.

103- به محمد علی فروغی: سیر حکمت در اروپا ج1 مراجعه شود.

104- پی یر روسو: تاریخ علوم چ2 ص138

105- پی یر روسو: تاریخ علوم چ2 ص161-162

106- پی یر روسو: تاریخ علوم چ2 ص204

107- پی یر روسو: تاریخ علوم چ2 ص161 ببعد

108- پی یر روسو: تاریخ علوم چ2 ص159-161 و 173-175 و دکتر مجیر شیبانی: تاریخ تمدن چ2 ص244

109- ویل دورانت: تاریخ فلسفه ترجمه عباس زریاب خوئی ص102 چ دوم1345

110- ویل دورانت: تاریخ فلسفه ترجمه عباس زریاب خوئی ص124 چ دوم

111- دکتر مجیر شیبانی: تاریخ تمدن ج1 ص247 چ2 دانشگاه تهران

112- ویل دورانت: تاریخ فلسفه پاورقی ص115-116

113- محمد علی فروغی: سیر حکمت در اروپا چ زوار ج1 ص98

114- به دکتر مجیر شیبانی: تاریخ تمدن  ص247-249 مراجعه کنید.

115- به محمد علی فروغی: سیر حکمت در اروپا چ زوار ج1 ص98

116- پی یر روسو: تاریخ علوم ص204

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای