به نام خداوند بخشنده مهربان

 

باری دیگر درعرصه ی روایت و درایت حدیث

 

اولیای محترم کیهان فرهنگی سلام علیکم

درشماره ی 8 مجله کیهان فرهنگی – آبان 65 – مقاله ی کوتاهی از این قلم به چاپ رسید که به منظور بررسی پاره ای از آراء و نظرات آقای بهبودی در مسایل حدیث شناسی نوشته شده بود. کوتاهی فرصت اجازه نداد که مباحث درآن شماره به پایان رسد، لذا دنباله و تکمیل آن به بعد موکول گشت. آن چه درگذشته آمد یک طرح مقدماتی برای شناخت سیرحدیث، و چگونگی تدوین آن درمکتب تشیع بود، و درآن به اختصارتمام، به این مطلب اشاره شد که : احادیث اهل بیت – علیهم السلام – درتمام ادوار به صورت اسناد ومدارک ثبت شده و مکتب بوده است، واین، یک امتیازبزرگ و استثنایی برای اسناد این مکتب، و علت و موجب امتیاز آن از تمام ادیان و مذاهب الهی عالم بوده ونیز یکی از عوامل مهم عدم تغییرو تحریف اساسی دراین اسناد می باشد.

مراحل سه گانه درسرگذشت حدیث

سرگذشت حدیث را می توان به سه دوره ی مشخص و متمایز تقسیم کرد:

مراحل اول: دراین دوره، حدیث ازمقام نبوت ( صلعم) صدوریافته و به وسیله ی جانشینان معصوم آن حضرت به صورت مکتوب درمی آید، تفصیل مطلب اینکه:

پروردگارمتعال در سوره ی نحل وظیفه ی تفسیر و تبیین قرآن را به عهده ی پیامبراکرم(ص) میگذارد: « وانزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم »  و در سوره ی نجم به صراحت و قاطعیت می فرماید: آن چه پیامبر(ص) درمورد دین می گوید، مبتنی بر وحی بوده و هیچ نوع رأی و نظرشخصی درآن دخالت ندارد:« ماینطق عن الهوی إن هو إلّا وحیٌ یُوحی » پیامبر اکرم (ص) نیز براساس همین وظیفه، قرآن را به امیرالمؤمنین علیه السلام إملاء فرموده وقرائت آن را به ایشان آموخته و شأن نزول و تاریخ آن، و مصادیق حال و آینده و بالاخره تفسیرو تأویل آیات کتاب خدا را برای امام بیان فرموده و بعد از آن دستور داده است که امام آن چه آموخته است، به طورکامل بنویسد. قرآن موجود نزد ائمه ی طاهرین علیهم السلام با چنین توضیحات وتفسیراتی همراه بوده و نسبت  به قرآن کنونی، از نظرمتن نه یک ذره کم داشته و نه یک ذره زیاد.

احکام وقوانین اسلام نیز به تمامی و بدون فروگزاردن حتی یک حکم، ازطرف پیامبراکرم (ص) به امیرالمؤمنین علیه السلام إملا گردید، و آن حضرت همه را به صورت مکتوب درآورد. این نوشته دراصطلاح مکتب اهل بیت علیهم السلام کتاب جامعه نام دارد.

این دو، بخش های مهمی از مواریث نبوّتند که درنزد ائمه اطهار موجود می باشند، و مصدراساسی بیان احکام  و معارف دینی هستند. ائمه طاهرین علیهما السلام با تکیه بر مقام منیع عصمت، و با کمک گرفتن از این مواریث، احکام و آداب و معارف دین را، برای اصحاب و پیروان خویش بیان می کردند، و اصحاب به ویژه از عصرامام صادق علیه الصلوۀ و السلام، تعلیمات مکتب خویش را ثبت وضبط می نمودند، مسئله کتابت خطبه ها و احادیث اهل عصمت از زمان امیرالمؤمنین علیه السلام به صورت یک جریان آغازشد و دستورات مکرر امام صادق علیه السلام بدان قوت و وسعت بخشیده است.

مرحله دوم: از ضبط بیانات ائمه طاهرین (ع) درزمینه ی قوانین و آداب و معارف اسلام، رسائل کوچکی به وجود آمد که اصل نام گرفتند. همه ی این اصول نزد تلعکبری شاگرد کلینی موجود بوده و تا عصر ابن ادریس (متوفی 598) در دسترس قرار داشته است.  اما از آن به بعد روز به روز تعداد این رساله ها کمتر وکمترشد، اما هنوز دریک قرن بعد یعنی عصرسید رضی الدین علی بن طاووس ( متوفی 664 هـ ) تعداد زیادی از آن ها در کتابخانه ی ایشان وجود داشته است.

مرحله ی سوم: ازعصرحضرت ابوالحسن الرضا علیه الصلوۀ و السلام، کتب مفصل تر وبزرگ تری از اصول اولیه تألیف یافت که تعدادی از مشهورترین آن ها بدین قرار است:

1-      النوادرنوشته ی حمادبن عیسی جهنی متوفای 209هـ یا 208هـ

2-      النوادرنوشته ی محمدبن ابی عمیرازدی متوفای 217هـ

3-      الجامع نوشته ی احمدبن محمدبن ابی نصربزنطی متوفای 221هـ

4-      النوادر تألیف حسن بن محبوب سراد بجلی متوفای 224هـ

5-      نوادرالحکمۀ نوشته ی محمدبن احمد بن یحیی اشعری

6-    کتاب های فراوان صفوان بن یحیی متوفای 210هـ که تا سی مجلد شمره شده است. این ها وجوه دانشمندان طبقه ی ششم هستند که کتاب هایشان به شهرت تام رسیده و مرجع اهل دانش طبقات بعد قرار گرفته است.

7-      کتاب الثلاثین نوشته ی حسین و حسن فرزندان سعید بن حمادبن مهران اهوازی.

8-      کتاب های سی و سه گانه ی علی بن مهزیار اهوازی معاصر با امام هشتم ونهم ودهم.

 

دراین جا تذکر دو مسئله لازم است:

 

1-اجازه درنقل حدیث

دراعصاری که ما از آن سخن می گوییم نقل از یک کتاب حدیث به صورتی که درزمان ما معمول می باشد، انجام نمی گرفته است، این گونه کتب در آن اعصارجزء کتب درسی بوده و با دقت و وسواس علمی آموزش داده شده است. بهترین صورت این تعلیم و تعلم بدین شکل بوده است که شیخ و استادحدیث، مثل کلینی یا صدوق، تألیف خود را برشاگردان خویش می خوانده و آن ها استماع کرده یا می نوشته اند. مرحله ی بعدی بدین ترتیب بوده است که یکی از طالبان علم آن کتاب را درحضور استاد می خواند واو و دیگران استماع می کردند، بعد از آن نیز اگر استاد درمورد متن یا سلسله ی اسناد آن احادیث، تعلیق یا شرح و سخنی می داشت برای شاگردان بیان می کردو پس از اتمام قرائت و درس و شرح و تحقیق یک کتاب، به شاگردان خوداجازه ی نقل کتاب مزبوررا می داد. هنگامی که شاگرد کتاب های متعددی از یک استاد یا اساتید مختلف را بدین شکل تعلیم می دید، اجازه می گرفت وخود برمسند تدریس می نشست و کتاب استاد خویش را برطالبان علم نسل بعد القاء می کرد، آن ها نیزبعدازیک دوره ی کامل تعلم، به کسب اجازه ی روایت موفق شده وبرکرسی تدریس می نشستند. نسلی بعدازنسل دیگر، متون مهم و اساسی حدیث را با دقت کامل فراگرفته و استنساخ و نگاهداری ونقل می کردند.

 

2-مراکزعلم ودانش درجامعه ی شیعه

بزرگ ترین مراکز علمی شیعی درعصرکلینی- قرن سوم و چهارم- در شهرهای قم و کوفه و ری وبغداد بوده است. کوفه اولین شهری بود که شیعیان درآن جمعیت وقدرت یافتند، و درقرن سوم وچهارم نیزاکثریت جمعیت، کماکان برگرایشات گذشته باقی بودند. دراواخرقرن اول هجری کسانی از شیعیان کوفه به قم رفته و موجب تکوّن وگسترش عقاید شیعی دراین شهرشدند، و درروزگارموردبحث ما، این شهرجمعیتی یکدست داشته و درآن همگان پیرو مذهب اهل بیت بوده اند. بغداد و ری درآن زمان از مهمترین شهرهای عالم اسلام بودند وتعداد شیعیان درآن قابل توجه بوده است. اولین مجامع علمی شیعه و اولین دسته از اعاظم دانشمندان آن درکوفه پدید آمدند. حسین بن علی وشاء از اصحاب بزرگ حضرت رضاعلیه الصلوۀ والسلام درمورد این شهر می گوید:« فانی أدرکتُ فی هذاالمسجد تسع مأۀ شیخ کل یقول حدثنی جعفربن محمد...»: من روزگاری را دراین شهر دیده ام که درمسجد آن نهصدتن ازمشایخ حدیث، به مسند درس نشسته و هریک می گفتند: حدیث کردمراجعفربن محمدعلیهما السلام...

هم دراین شهر بود که هشام بن الحکم شیبانی و محمد بن علی بن نعمان بجلی معروف به مومن الطاق و ابوالحکم هشام بن سالم جوالیقی وعلی بن میثم تماز و زرارۀ بن اعین و محمدبن مسلم ثقفی و جمیل بن دراج وبرید بن معاویه بجلی و ابراهیم بن هاشم و احمدبن محمد بن ابی نصر بزنطی و احمد بن محمد بن خالد برقی واحمدبن محمد بن سعید مشهور به ابن عقده وابان بن تغلب جریری و لوط بن یحیی ازادی و نصربن مزاحم منقری و هشام بن محمد بن سائب کلبی و ...ستارگان قدر اول درعلم کلام و فقه و حدیث و تفسیروقرائت و تاریخ وانساب پرورش یافتند. همان طور که تشیع از کوفه به قم آمد علم وفرهنگ شیعی به ویژه علم حدیث نیزازهمین شهر به قم انتقال یافت. درقرن سوم جریان انتقال فرهنگی به بالاترین مرحله ی خودرسید، به طوریکه محققان معتقدند مکتب حدیثی شیعه، دراین قرن به قم منتقل گشته و این شهر جانشین کوفه شده است.

 

سرگذشت کلینی

محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی در قرن سوم متولد شد. ما از تاریخ دقیق تولد ایشان خبری نداریم، اما محل تولد کلینی – ده کلین – هنوز موجود بوده و دردهستان فشاپویه و 38 کیلومتری شهرستان ری واقع است. از پدر کلینی یعقوب بن اسحاق چیزی نمی دانیم جزاین که هنوز قبر او در قریه ی کلین با نام ونشان موجود است، چندتن ازدانشمندان از وی با عنوان شیخ نامبرده اند که می تواند نشانه ی بزرگی و دانش وی باشد. دایی کلینی هم علی بن محمدبن ابراهیم بن ابان رازی کلینی از دانشمندان نام آورعصربوده و درشمار مشایخ کلینی قراردارد. ازآن جا که درمیان اساتید ومشایخ کلینی دوتن به موطن اصلی وی یعنی کلین منسوبند می توان احتمال داد که ایشان مدتی از دوران تحصیل خودرا درهمان جا به سربرده و ازاین مشایخ بهره گرفته باشد. اما آن چه از بررسی احوال سایر مشایخ ایشان به دست می آید این است که ایشان بیشترین بخش از معلومات خویش را از مشایخ قم به دست آورده است.

کلینی (ره) موفق شد از چندتن از بزرگ ترین مشایخ حدیث قم استفاده نماید واخذ حدیث کند که اینک به آن ها اشاره می کنیم:

1-   ابوعلی احمدبن ادریس اشعری قمیمتوفای سال 306 یکی از اساتید بزرگ کلینی است. رجالیون او را بسیار ستوده اند وگفته اند: مردی فقیه و ثقه و کثیرالحدیث بوده و روایات صحیح نقل می کرده است. نجاشی و طوسی بااین عبارت ازاو سخن گفته اند: « کان ثقه فقیها فی اصحاب کثیرالحدیث، صحیح الروایه له » و ابن شهر آشوب نوشته است :« ثقه له النوادر و کتاب کثیر الفایده ... »  

2-   ابوجعفراحمدبن محمد بن عیسی اشعری قمیکه دانشمندان فن رجال درباره ی وی می گویند: او استاد و شیخ حدیث قم بوده و اعتبار و فقاهتش مورد قبول همگان قرار داشته است. طوسی درمورد او می گوید: « و ابوجعفرهذارحمه الله شیخ قم و جهها و فقیهها غیرمدافع » نجاشی عبارتی شبیه به همین جمله دارد: « و ابوجعفررحمه الله شیخ القمیین و جههم و فقیههم غیرمدافع ... له کتب »

3-   ابوعبدالله حسین بن محمد بن عمران اشعری قمی، نجاشی او را بدین شکل می ستاید: « ثقه له کتاب النوادر» و بهاء الدین عاملی می نویسد: او استاد کلینی بوده و مردی موثق و ازاکابر دانشمندان اشعری قمی می باشد. کلینی از ایشان درکافی روایات فراوان نقل کرده است.

4-   ابوالعباس عبدالله بن جعفربن حسین حمیری قمی، دانشمندان فن رجال می گویند: استاد وشیخ همه ی دانشمندان قم و ازمحترم ترین ایشان بوده و درسال 290 و اندی به کوفه رفته است، و طالبان علم از او حدیث بسیار استماع کرده اند. وی کتاب های زیادی دارد. نجاشی می گوید: « شیخ القمیین و وجههم قدم الکوفه سنه نیف و ستین و مأتین و سمع أهلها منه و أکثروا وصنف کتُبا کثیره ».

5-   ابوالحسن علی بن ابراهیم بن هاشم قمیاز بزرگ ترین اساتید و مشایخ حدیث قم درقرن سوم شمرده شده و تا آن جا کمال اعتماد بوده و احادیث فراوان آموخته و تألیفات زیاد داشته است. نجاشی درمورد او می گوید: « ثقه فی الحدیث، ثبت، معتمد، صحیح المذهب، سمع فاکثروصنف کتبا» طبرسی درباره ی ایشان گفته است: « إنه من أجلّ رُوات اصحابنا» و علامه رازی از وی چنین ستایش می کند:« من أجلّه مشایخ الکلینی » .

6-   ابوجعفرمحمدبن الحسن بن فروخ الصفارمتوفای سال 290 از اصحاب حضرت عسکری علیه الصلوۀ والسلام بوده و درمیان دانشمندان قم بسیارمحترم و مورد وثوق است. رجالیون او را با الفاظ « عظیم القدر» و « ثقه » می ستایند. نجاشی می گوید:« کان وجها فی اصحابنا القمیین، ثقه، عظیم القدر، راجحا، قلیل السقط فی الروایه  له کتب»

کلینی درقم، از این اساتید که از بزرگ ترین مشایخ عصر و از برجسته ترین دانشمندان قم بوده اند کسب علم نموده و قسمت اعظم روایات خود را از اینان استماع کرده است. بررسی دراحوال مشایخ دیگر کلینی نشان می دهد که ایشان مراکز علمی بزرگ عصر، ازجمله کوفه ، بغداد و ری را درطلب علم جستجو کرده و نیز از مشایخ آن نواحی درامر حدیث استفاده ها برده است.

زحمات فراوان و مسافرت های زیادکلینی، اورا به فضیلت و کمال بسیارآراست تا حدی که رجال شناس خبیر و بزرگ عصرابوالعباس  نجاشی( متوفای 405 ) از او با عبارات « استاد همه ی دانشمندان زمان خویش در ری » و « بسیار موجه ومعتبر و آبرومند درمیان اسحاب ما » و « موثق ترین افراد درنقل حدیث » وصف می کند.

کلینی  شاگردان و تربیت شدگان فراوانی داشته که چندتن ازمشهورترین آن ها عبارتنداز:

1-   ابوالقاسم جعفربن محمدبن جعفر بن موسی بن قولویهمتوفای سال 367 صاحب کامل الزیارات و کتاب های بسیاردیگر. عظمت ابن قولویه تاجایی است که نجاشی درمورد ایشان می گوید: او از دانشمندان بزرگ و مورد اعتماد ما درحدیث و فقه است. استاد ما شیخ ابوعبدالله محمدبن محمد بن نعمان مفید، فقه را نزد او آموخته و ازاو حدیث استماع کرده است و خلاصه آن که هرچه درمورد او ازخوبی و دانش بگوییم برتر ازآن می باشد...

2-   ابومحمدهارون بن موسی بن احمد شیبانی تلعکبریمتوفای 385 هـ شیخ طوسی ایشان را توصیف و ستایش بسیار می کند، و می گوید: ایشان قدرو منزلتی عظیم وروایات فراوان داشته و درعصرخود بی نظیر بوده است، کتابخانه ی تلعکبری فوق العاده بوده واوهمه اصول و تألیفات اصحاب را دراختیارداشته و روایت می کرده است. نجاشی نوشته است: او درمیان اصحاب ما بسیارموجه و محترم و مورد اعتماد ووثاقت بوده. من با فرزند او ابوجعفر به مجلس درسش می رفتم، و شاگردان براو دروس خو درا عرضه داشته و قرائت می کردند.

3-   ابوغالب احمدبن محمدبن محمدبن سلیمان زراریمتولد 285 هـ و متوفای 268 هـ نجاشی از او توصیف فراوان کرده ومی گوید:« اودرزمان خود شیخ و بزرگ شیعه و وجیه درمیان ایشان بوده و کتاب هایی داشته است.» طوسی می نویسد: « ابوغالب دراصل کوفی و دربغداد ساکن بوده است. او جلیل القدرو کثیرالروایه و شیخ و استاد دانشمندان ما درعصرخویش و مورد اعتماد ایشان می باشد.. » یکی از محققان متأخرنوشته است:« کان شیخ العصابه فی زمنه و وجههم و استادهم وفقیههم ثقتهم جلیل القدر کثیرالروایه صحیح العقیده صنّف کتُبا کثیره »

4-   ابوعبدالله محمدبن ابراهیم بن جعفرنعمانیاز بزرگان شاگردان کلینی می باشد.  نجاشی اورا چنین توصیف کرده است: « او درمیان دانشمندان استادی عظیم القدر و دارای منزلتی شریف است. عقایدش صحیح و احادیثی که روایت می کند فراوان می باشد. »  نعمانی بیشتراطلاعات علمی خد را از کلینی کسب کرده  و شاگرد خاص وی به حساب می آمده و کتاب کافی اورا نوشته است.« وکان ایضأ من تلامیذه و کان خصیصا به یکتب کتابه الکافی واجازه له فی قرائه الحدیث »

5-   ابوعبدالله محمدبن احمدبن عبدالله صفوانیساکن بغداد ازبزرگ ترین شاگردان کلینی بوده ورجالیون اورابا صفاتی چون«شیخ الطائفه » و«ثقه» و «فقیه» و « فاضل » و « پرحافظه » و با دانش فراوان توصیف کرده اند، وی شاگرد خاص کلینی بوده وعلم وادب را از او آموخته و کتاب کافی  وی رانوشته وکلینی به او اجازه ی نقل حدیث داده است: « کان من مشاهیر علمائناالمعاصرلابی جعفرالکلینی و کان تلمیذه الخاص به یکتب کتابه الکافی واخذ عنه العلم والادب واجاز له فی قرائه الحدیث »

اگر مولد و موطن و مسکن شاگردان کلینی اعم ازآن ها که نامبردیم یا نبردیم را ملاک بدانیم باید بگوییم آن ها درشهرهای قم وری و کوفه وبغداد به محضرکلینی شرفیاب شده وکسب علم کرده اند.

کلینی (ره) علاوه بر کتاب کافی ، تألیفات دیگری نیز داشته که دلالت بروسعت اطلاعات ادبی و رجالی وحدیثی و کلامی او می کند. اما مهم ترین کتاب وی همان کافی است. این کتاب بعدازتألیف و تکمیل به زودی شهرتی عام یافته وبه صورت مشهورترین تألیفات حدیثی شیعه درآمده است. چنان که شیخ مفید( متوفای 413) بزرگ ترین دانشمندکلام و فقه و حدیث و رجال و تاریخ نسل بعد و شاگرد با واسطه ی کلینی درمورد آن می نویسد: « من أجلّ کتب الشیعه و اکثرُها فائده» ( کافی پرفایده ترین و بزرگ ترین کتاب های شیعه است. )

کلینی درتألیف کتاب شریف کافی بیست سال عمر صرف کرده ورنج برده است ، وچنان که دیدیم به احتمال قوی، به شهرهای زیادی در اطراف بلاد اسلام مسافرت کرده و درنزد شیوخ به شاگردی نشسته است. اهمیت و اعتبار وکثرت فواید کافی ، به زودی کتاب های مهم حدیث قبل از آن را به محاق فراموشی کشانیده است، و باعث شده که خود، مداربحث و بررسی و تدریس قرارگیرد. نجاشی می گوید:

« من در مسجد لؤلؤی که همان مسجد نفطویه نحوی بود رفت وآمد می کردم، و درنزد امام جماعت آن قرائت قرآن تعلیم می گرفتم» ازاین مقدمه معلوم می شود که عمل مزبوردرنوجوانی ابوالعباس نجاشی صورت گرفته است. بعد ایشان اضافه می کند:« ومشاهده می کردم که گروهی از طالبان علم ازاصحاب ما کتاب کافی را نزد ابوالحسین احمدبن احمدکوفی کاتب قرائت می کردند و او که شاگرد کلینی بود هنگام قرائت حدیث می گفت: حدیث کرد برای شما محمدبن یعقوب کلینی ...»

بعدازاین عصربه خصوص با عرضه شدن کتاب های صدوق و شیخ طوسی (ره)، کتب قدما روزبه روز بیشتر مورد فراموشی قرارگرفت، و تدریس و تدرس و قرائت این کتب نزد مشایخ، فرصت برای پرداختن به اصول و مصنفات گذشتکان را باقی نگذاشت به طوری که رفته رفته این گونه تألیفات کم و کم تر شد تا بالاخره به حدی رسیدکه درزمان ما جزچند عدد معدود، ازآن ها چیزی دردست نیست.

 

 

 

نقدو بررسی:

آن چه که درکلمات ونظرات آقای بهبودی صحیح ودرست وقابل استفاده مردم و مورد تقدیراست  کم نیست ازجمله این که :

« کتاب بحارالانوار، چنان که ازنام آن پیدااست و بنده هم عرض کردم به منظورجمع آوری مؤلفات شیعه واحیای تراث اهل بیت و محافظت آن ازدستبرد حوادث وفتنه های تاریخ تألیف شده است.»

یا، « باز با خود فکرمی کند چه بسادرتاریخی بعدازعهد من، کتاب های شیعه – آن ها که با زحمات من إحیا شده است- مجدداً دستخوش فنا ونابودی و آتش سوزی گردد، و زحمات من به کلی بی نتیجه بماندلذا تصمیم می گیرد به تألیف کتابی جامع به نام بحارالانواردست بزند، و درعوض فهرست بندی واشاره، به جای حدیث، عین حدیث را ذیل عناوین مناسب درج کندتا اگر همه کتاب ها از بین برود لااقل یک نسخه از مجموع کتاب برجا بماند، همه کتاب های شیعه زنده بماند، و هرکسی مایل باشد بدون سرگردانی و تحمل زحمت و مراجعه به فهرست ها و نسخه ها بتواند از احادیث کتاب بحارالانوار کسب فیض کند. »

یا « چون بحارالانوار همه مسایل مذهبی را طی عناوین وفصول مناسب مطرح کرده است درست شبیه دایره المعارف است که استفاده ازآن و رسیدن به موضوع موردحاجت مشکلی ایجادنمی کند.» و ...

اما متأسفانه آن چه درنظرات ایشان قابل تأمل می باشد نیز کم نیست ، و خوانندگان تیزبین و جستجوگر با بعضی از اصولی ترین اشکالات آن در مقاله حضرت علامه استاد جعفرسبحانی آشنا شده اند. این بنده به پاره ای از آن ها اشاره می کند، و اگر تکرارپیش آمد به خاطراین است که مطالب، قبل از مطالعه نوشته حضرت استاد سبحانی دام ظله به رقم آمده است.

آقای بهبودی فرموده اند:« اصولاً کسی نمی تواند به کتاب صحیح الکافی اعتراض کند.» و بعد « ازاین رو اگرشنیده باشید همگان به نام کتاب اعتراض می کنند که صحیح الکافی نامیده ام .» همچنین: « لذا پیش از این که چنین سوالی مطرح شود نام صحیح الکافی را مورد اعتراض و انتقاد قرارداده وناشرجلد اول را مجبور کردند که آن را با نام گزیده کافی منتشرنماید.» واقعیت این است که ایراد و اشکال اهل نظر به کتاب صحیح الکافی درصرف نام گذاری این کتاب نیست بلکه دراساس آن است  یعنی این که چرا ایشان احادیث قابل اعتماد را به 4428 عدد منحصرکرده اند؟! مگر نه این است که خودشان درمصاحبه بعدازاین که می گویند: « البته من معصوم نیستم» به یک مطلب اساسی اعتراف می کنند:« باید توجه داشت که تشخیص صحت و سقم در أنظاردانشمندان ملاک های مختلف دارد. »  واین مطلب که ایشان اعتراف دارند یک اصل است، و درتمام مسایل تحقیقی باید رعایت شود. هیچ دانشمند ومحققی آخرین حرف یک علم رابرزبان نمی آورد، و همیشه راه برای حرف تازه و نظریه بهتربازاست، و هرروز ممکن است یک صاحب نظردیگر به حقیقتی تازه رهنمون گردد، این درست همان اشکالی است که ما به معتقدان به صحاح ششگانه داریم که چرا باید مؤلفین این کتب که افرادی از جنس بشرمعمولی هستند تا این حد تقدیس بشوند که هرچه گفته اند صحیح به تمام معنای کلمه محسوب شده و هیچ جای بررسی و تحقیق مجدد نداشته باشد.

آیا آقای بهبودی درصحیح الکافی به همین راه نرفته اند؟ آن چه ایشان صحیح پنداشته اند به چه دلیل بردیگران حجت است، و چرا دیگران ازاهل تحقیق نمی توانند احادیث فراوان دیگری از کافی رئیس المحدثین کلینی را صحیح و معتبربدانند؟ 

نمونه های فراوانی از این که تحقیق تازه نتیجه های تازه ای در شناخت حدیث صحیح دارد موجوداست که ما به اندکی از آن ها اشاره می کنیم:

نمونه ی اول: شاید خودآقای بهبودی مطالعه کرده و دیده اند که علامه مجلسی رضوان الله علیه در جای جای کتاب ارزشمند مرآه العقول می فرمایند:« ضعیف علی المشهورلکنه معتبر» 1/148 یا « ضعیف علی المشهورمعتمد عندی » 1/147 یا « ضعیف علی المشهورمعتبرعندی »1/142 و 210 و 12/63 . این حدیث به طبق نظریه مشهور در میان دانشمندان ضعیف شمرده شده اما نزد من حدیث معتبر وقابل اعتماد است. یا « ضعیف علی المشهور... و الشواهد علی صحته  عندی کثیره »3/61 تا 103 درمورد 9 حدیث. این حدیث طبق نظریه مشهور، ضعیف می باشد... اما شواهد و دلایل صحت آن نزد من فراوان است« ضعیف عندالاکثر و عندی أنه صحیح » 12/181 .

این نمونه های چند اختلاف اجتهادات واکتشافات تازه ی اهل نظر است که همیشه وجود داشته  وبازهم وجود خواهدداشت ازاین جاست که ما می گوییم،  واهل نظردراین فن معتقدند که حذف حدود دوازده هزارحدیث از کافی کارصحیحی نبوده و خلاف راه رسم تحقیق است، هرلحظه و هرروز ممکن است اطلاعات تازه ای به دست بیاید یا  نسخه های بهتری از کتب قدما یافت شود، و به دنبال آن احادیث بیشتری به درجه ی صحت و اعتبار برسند، و قابل استناد و عمل گردند.

نمونه دوم: نمونه ی بسیارروشن دیگر این که حدیث حمادبن عیسی که مورد قبول اتفاقی و اجماعی دانشمندان و فقهای بزرگ شیعه درتمام دوران تاریخ است، و حتی صاحب معالم فقیه و اصولی رجالی بزرگ نیز آن را به صحت پذیرفته، درحالی که ایشان درقبول یک حدیث به شرایط بیشتری از دیگر اهل نظرمعتقد است، به دلایلی نزد آقای بهبودی صحیح دانسته نمی شود. ( معرفه الحدیث /3 تا 5) البته این دلایل از جانب استاد علامه سبحانی نقد و ابطال شده است. ( مقدمه ی کتاب جامع الشرایع ).

نمونه ی سوم: حدیث عمربن حنظله ( اصول کافی 1/67) که درنظر اهل تحقیق موثق شمرده شده واصحاب آن را تلقی به قبول می کرده اند، و بدین جهت بدان مقبوله گفته شده است، با تحقیقات یکی از محققان معاصر به درجه صحت رسیده و صحت آن به اثبا ت رسیده و ازنظرمتن و سند قابل استناد کامل وبدون خدشه شناخته شده است. ( مراجعه کنیدبه ولایه الفقیه صحیحه عمربن حنظله و غیرها تألیف جعفرمرتضی العاملی ). بنابراین می بینید که اشکال در صرف نام گذاری نیست بلکه دراصل طرح است.  طرح ایشان خلاف تحقیق بوده  راهی است که اصل خلاف به غلط درصحاح سته برآن مشی کرده اند. کار صحیح آن است که علامه ی کبیرمجلسی رضوان الله علیه وامثال ایشان درگذشته وحال کرده اند: اول تعیین درجه ی صحت احادیث، ودوم توضیح وتفسیر آن ها براساس قرآن وسنت ودلایل عقلی .

 

البته برخلاف آن چه از عبارات آقای بهبودی ممکن است فهمیده شود علامه مجلسی (ره) روایات کتب اربعه از جمله کافی را معتبر می دانند. ایشان درجلد اول مرآه العقول با صراحت به این مسئله اشارت دارند:« والحق أن وجود الخبر فی أمثال تلک الاصل المعتبره مما یورث جواز العمل به لکن لابد من الرجوع الی الاساتید لترجیح بعضها عن بعض عندالتعارض، فإن کون جمیعها معتبراً لاینافی کون بعضها أقوی » -1/22- درواقع آن چه ایشان از صحیح و حسن و موثق وضعیت درمرآه العقول درمرد احادیث کافی می گویند به اصطلاح متأخران است که درمقاله ی ممتع حضرت استاد سبحانی دامت افاضاته در شماره ی گذشته بیان شد، و طالبان تفصیل می توانند توضیح بیشتر آن را در الدرایه شهید ثانی (19 تا 25 ) و منتقی الجمان فرزند ایشان (1/4 تا 8 چ جدید) و مشرق الشمسین شیخ بهاءالدین عاملی (3)  درایه الحدیث (38) و علم الحدیث (108و109) استاد شانه چی مطالعه کنند.

اشکال دیگری که برطرح آقای بهبودی درتدوین صحیح الکافی وجوددارد این است که برفرض درحدود دوازده هزارحدیث کافی غیرصحیح شمرده شود آیا حدیث غیرصحیح به معنای« مجعول» و « ساختگی » و صددرصد غیرقابل اعتنا و عمل است یا خیر؟ مطلب به شکل دیگری برصحیح، حدیث حسن و موثق را فی الجمله قابل اعتماد و عمل می دانند( مراجعه کنید به الدرایه الشهید الثانی 25 و 26 و 27) و منتقی الجمان (1/3 و 4) و وصول الخیار(96 و 97 )  مشرق الشمسین (3) و رجال بحرالعلوم (1/460) فرمایش شیخ بهاء الدین عاملی چنین است: « قد استقراصطلاح المتأخرین من علمائنا رضی الله عنهم علی تنویع الحدیث المعتبر و لو فی الجمله الی الانواع الثلاثه المشهوره اعنی الصحیح  و الحسن و الموثق ... » (ص3) و حتی عده ای به این مقدار بسنده نکرده  حتی حدیث ضعیف- به اصطلاح متأخرین – را درشرایط خاصی قابل عمل دانسته اند. شهید دردرایه خود می نویسد:« اما الضعیف فذهب الاکثرالی منع العمل به مطلقا ... و اجازه آخرون وهم جماعه کثیره ... مع اعتضاد ، بالشهره روایه او فتوی »(ص 27 ) و نیز: « وجوزالکثرالعمل به أی بالخبر الضعیف فی نحوالقصص و المواعظ وفضائل الاعمال و هو حسن حیث لایبلغ الضعف حدالوضع» (ص 29).

ازاین گذشته اگر تأملی درزمینه ی عمل به حدیث ضعیف باشد درمورد احادیثی است که دراحکام و فروع واردشده اند، نه روایاتی که درزمینه ی اصول و معارف هستند. زیرا درمورد این احادیث می توان به معیارهای دیگری نیز عمل کرد،  واعتباریا عدم اعتبارسندی را به کنارنهاد. صدرالمتألهین شیرازی درشرح اصول کافی خود، هنگام شرح حدیث دوم می گویند:« هذاالحدیث و ان کان ضعیف السند لوقوع الضعفاء ... فی طریقه الا أن ذلک لایقدح فی صحته لانه معتضد بالبرهان العقلی و کذلک کثیرمن الاحادیث الوارده فی اصول المعارف و مسائل التوحیدو غیره ... » (ص 18)

حداقل چیزی که درمورد حدیث ضعیف می توان گفت این است که از چنین حدیثی می توان به عنوان تأیید احادیث موثقه یا حسنه یا صحیحه بهره برد، و به اتقان و به اعتبار آن ها قوت بیشتری بخشید.( مراجعه کنید به وصول الخیارالی اصول الاخبار(97 و 98) و قواعد التحدیث ( 114- 113). کسانی که با مباحث عالیه ی فقه استدلالی آشنایی دارند نمونه های فراوان این مطلب را درابواب مختلفه فقه می توانند ببینند.

آقای بهبودی برای توجیه کارخودشان درتدوین و تألیف صحیح الکافی، درمصاحبه، شرح احوالی که از کلینی بیان می کنند که برای آشنای با کتب رجال  تراجم، خیالی بودن بخش های زیادی از آن به وضوح تمام روشن است، و براساس چنین شرح احوالی نتیجه ای که مطلوب ایشان بوده به دست آمده است. ما برای بررسی این شرح احوال که هدف اساسی بحث ما است آن را به چند قسمت تقسیم می کنیم، و هرکدام جداگانه مورد ارزیابی قرار می دهیم:

1-   ایشان معتقدند که کلینی درعصرخویش چندان شناخته نبوده  و اعتبارو شخصیتی که اینک درجوامع علمی دارند همه مبتنی برتألیف کتاب کافی بوده و آن هم سال ها بعد به وجود آمده است. اینک کلمات ایشان : « شما به شرح حال کلینی دقت کنید. هیچ کس کلینی را با نام وصف و شرح زندگانی معرفی نمی کند . همه می گویند: کلینی صاحب کتاب کافی، و بعد درسایه ی کتاب کافی، کلینی را می ستایند، معلوم می شود کلینی درزندگی و حشربا مردم به شهرت نرسیده بلکه با نوشتن این کتاب به شهرت رسیده است.» بازمی نویسند: « دیگران اوراندیدند، ونشناختند، و با کتاب او فقط سال ها پس از مرگش آشنا شدند.» آن چه از اسنادو مدارک معتبرقدیم به دست می آیند، درست برخلاف سکونت شیعیان وتکون مجامع علمی ایشان شهرری بوده است. ری آن روز بعداز بغداد – که پایتخت عالم اسلام بود- و نیشابور، بزرگ ترین شهرهای شرق عالم اسلام محسوب می شد، به طوریکه اصطخری درمورد آن می نویسد: « واعظم هذه المدت الری وهی مدینه  اذا جاوزات العراق الی المشرق فلیس مدینه اعمرو لااکبر و لاایسر اهلاً منها الی اخرالاسلام الا نیسابورفإنها فی العرصه اوسع منها فاما اشتباک الابنیه  العماره و المیسار فان الری تفضلها، وطولها فرسخ ونصف فی مثله » ( ص 207 ) – ازهمه ی این شهرها ری بزرگ تراست، و اگرازعراق عبورکنی، و به سوی مشرق روی آوری هیچ شهری آبادان تر وبزرگ تر و ثروتمندتر از آن تا پایان بلاد اسلام- جز نیشابور- نخواهی یافت. نیشابور از نظروسعت زمینی که شهردرآن ساخته شده عظیم تراست، آماری از جهت تودرتویی و زیادتی ساختمان ها و ثروت برنیشابور برتری دارد، طول و عرض شهر ری هرکدام یک فرسخ ونیم است- این سخن اصطخری مربوط به نیمه ی اول قرن چهارم، یعنی عصرتألیف کتاب مسالک الممالک ( 340 هـ ) است. مقدسی جغرافیانویس بزرگ قرن چهارم درمورد شهرری می نویسد: « ری  شهری ارجمند، دلگشا، باستانی ، ... پرمیوه ، دارای بازارهای  گشاده، کاروانسراهای خوب، گرمابه های پاکیزه است. آبش فراوان، زیانش اندک، بازرگانیش سودمند، دانشمندانش گرانمایه... بخش هایش زیبا و پاکیزه، مردمش باخرد، سبکبار،زیبا، با فضل و ادبند، مجلس ها ، مدرسه ها، ذوق وهنر، جایگاه ها و بارگاه ها و ویژگی های دیگردارد. واعظان آن ازنظرفقه و سرورانش از نظردانش، محتسباتش ازنظرخوشنامی، سخنرانانش از نظرادب، کمبود ونقص ندارند. یکی از شهرهای افتخارخیز اسلام است که پیران بزرگوار، وقاریان و پیشوایان و زاهدان و جنگجویان و والاهمتان ازآن برخاسته اند... ری شهری است بزرگ پیرامن یک فرسنگ درمانندآن » ( احسن التقاسیم2/548- 582 با اندک تغییرلفظی درترجمه علینقی منزوری. ) شهر ری، درقرن چهارم یعنی زمانی که کلینی (ره) درآن زندگی می کرده است، چنین وسعت و عظمت و اعتباری داشته است، چنان که یکی از چندشهربزرگ  درجه ی اول عالم اسلام به حساب می آمده است. براساس اسنادومدارک معتبرموجود، کلینی ، بزرگ واستاددانشمندان این شهردرقرن چهارم  است. نجاشی دقیق ترین دانشمندرجالی قدیم که با کلینی اختلاف زمانی زیادی ندارد، ایشان را بزرگ ترین و محترم ترین دانشمندشیعه درشهرری و مورد اعتمادترین و ضابط ترین دانشمندان اهل حدیث می داند، نجاشی می گوید: « شیخ اصحابنا فی وقته بالری  و وجههم و کان اوثق الناس فی الحدیث واثبتهم » ( رجال نجاشی/292 و رجال ابن داود 341 ). شیخ طوسی که ازبزرگ ترین دانشمندان قرن بعداست کلینی را باکلمات «ثقه» و «جلیل القدر» و « عالم بالاخبار» و« عارف بالاخبار» می ستاید. آیا انصاف علمی حکم می کند که ما در موردچنین شخصی بگوییم: « درهرحال دیگران اورا ندیدند، و نشناختند، وبا کتاب اوفقط سال ها پس از مرگش آشنا شدند.» از این گذشته، مگرنه اینست که کلینی (ره) هنگام کسب دانش در قم وغیرآن، بزرگ ترین دانشمندان عصرخویش را ملاقات کرده و درمحضرایشان سال ها به تحصیل وتعلم نشسته است. آیا یکی از عوامل شهرت دانشمندان، درازی مدت تحصیل وکثرت وعظمت مشایخ اساتیدآن ها نمی باشد. محقق کرکی فقیه کم نظیروصاحب جامع المقاصد دوبارکلینی رابه عنوان کثرت اساتید می ستایدو می فرماید: « واعظم  الشیاخ فی تلک الطبقه الشیخ الاجلّ جامع احادیث اهل البیت محمدبن یعقوب الکلینی صاحب کتاب الکافی فی الحدیث الذی لم یعمل للاصحاب مثله وهویروی عمن لایتناهی من رجال اهل البیت منهم...» (بحارالنوار105/63)  و « وهذاالشیخ یروی عمن لایتناهی کثره من علماء اهل البیت علیهم السلام و رجالهم و محدثیهم مثل ... وقدتضمن هذاالکتاب و کتاب التهذیب للشیخ ابی جعفرالطوسی قدس سره وکتاب من لایحضره الفقیه من الطرق الی النبی  الائمه علیهم السلام مایربوعلی الوف » ( بحارالانوار105/76)  بازمگرنه اینست که عمده ی دانشمندان بزرگ عصر بعدچون تلعکبری ونعمانی وصفوانی وابن قولویه قمی به مقام شاگردی کلینی (ره) نایل شده اند. محدث نوری دراین مورد می فرماید: « ویروی الکافی عن مولفه جلّ من فی هذه الطبقه من الاجلاء » مستدرک الوسایل 3/666:- کافی را از مولف آن، بیشتردانشمندان طبقه بعداز اوروایت کرده اند- آیااین دلیل ناشناخته ماندن کلینی است، یادلیل شهرت ایشان درعصرحیات و زندگانی عاریت.

2-   آقای بهبودی معتقدند که کلینی (ره) به مقبولیت یافتن کتاب خویش امیدوارومطمئن نبوده وآن را باترس از برخورد با اعتراض مردم تألیف کرده وبه همین جهت نیزآن را درمراکز علمی شیعی مطرح نشاخته بلکه به محیط سنی برده  درآن جا به روایت آن پرداخته است.  ایشان گفته اند: « جامع مذهبی شیعه یعنی کافی را عوض آن که درقم – مهدتشیع – عرضه کند، درمرکز اهل سنت عرضه کرد، و لذا چندتن معدود قدراوراشناختند، محضراورامغتنم شمرده وبه استماع کتاب اوپرداختند. شاید هم بدین علت بودکه ( استماع کنندگان) نوجوان بودند، وزبانشان کوتاه» ! ونیز: « خودش خوب می دانست که بااعتراض مردم روبر می شود لذا کتاب خود را که طی بیست سال زحمت درقم تألیف کرده بودزیربغل گرفت، و عازم دیارغربت شد.»  نیز: « همین کتابی که امروزهمگان تقدیس می کنند، خود کلینی از ترس معاصرین خود شهربه شهرو دیاربه دیار سفرکرد، و کتاب خود را وسط اهل سنت به چندتن معدوداز نوباوگان علم حدیث عرضه نمود، باشد که بعدها قدرش را بدانند.»  دراین بخش هانیز نکات موردتأملی وجوددارد که درزیربدان اشاره خواهیم کرد: اولاً: اگرکسی مقدمه ی کتاب کافی را مطالعه کرده باشدمی داند که این کتاب به خواهش مردی دانش طلب و حقیقت جو از دیاری دوردست تألیف یافته است. رئیس المحدثین کلینی رضوان الله علیه می نویسد: « اما بعدفقدفهمت یا اخی ماشکوت من اصطلاح اهل دهرنا علی الجهاله... و ذکرت أن اُمورا قدأشکلت علیک لاتعرف حقائقها لاختلاف الروایه فیها... وانک لاتجد بحضرتک من تذاکره و تفاوضه ممن تثق بعلمه فیها قلت انک تحب ان یکون عندک کتاب « کاف »یجمع فیه من جمیع فنون علم الدین، مایکتفی به المتعلم ویرجع الیه المسترشد، و یأخذمنه من یریدعلم الدین والعمل به بالآثار الصحیحه عن الصادقین علیهم السلام... و قلت لوکان ذلک رجوت ان یکون ذلک سبباً یتدارک الله تعالی بمعونته توفیقه إخواننا واهل ملتنا یقبل بهم الی مراشدهم... وقد یسرالله و له الحمد تألیف ماسألت، و ارجوان یکون بحیث توخیت... و وسعنا قلیلا کتاب الحجه و ان لم نکمله علی استحقاقه ... و ارجوان یسهل الله جل وعز امضاء ما قدمنا من النیته ان تأخرالاجل، صنفنا کتابا اوسع و اکمل منه نوفیه حقوقه کلها ان شاء الله تعالی ... » ( ص 5 و 8-9 از جلد اول اصول کافی، ج غفاری) در مقدمه ی کتاب کافی که پاره ای از آن را برای شما  آوردیم می بینیم که این کتاب به خواهش مردی دانشجو و حقیقت طلب از بلاد دوردست تألیف یافته است. اوازکلینی درخواست یک کتاب کافی درعلوم دین کرده است تا متعلمان از آن بهره جویندو طالبان هدایت بدان رجوع کنند، و هرکس که خواستارعلم دین وعمل به آثارو روایات صحیحه از پیشوایان صادق است از آن اخذ نماید... کلینی بعدازنقل این مطلب می فرماید: خداوند این خواسته تورا آسان ساخت- و اورا سپاس می گزارم- وامید چنان دارم که این کتاب آن طور باشد که تو می خواستی، ونیزامیدوارم که خداوند آن چه ما نیت کرده ایم آسان نماید، اگر اجل به تأخیر افتدکتابی تصنیف خواهیم کردوسیع ترو کامل ترازاین کتاب که تمام حقوق آن را ایفا نماید. آیا آقای بهبودی این مقدمه راندیده اند؟ مگرخودشان نمی گویند: « متأسفانه این مشکل بزرگی است که دانشمندان ما به آن مبتلا هستند، کمتر به مقدمه ی کتاب ها نظر می افکنند تا کارنامه ی مؤلف را از قلم خودبه دست آورند.»  وقتی به این مقدمه دقت کنیم خواهیم دیدکه:

الف: کافی براساس خواسته ی کسان تألیف شده است.

 ب : اسم کافی براساس خواسته ی طالب چنین کتابی انتخاب شده است.

ج: آن کسی که خواستاراین کتاب شده کتابی کافی و جامع درعلوم دینی واحکام واعتقادات خواسته است که بتواند نیازهمه ی طبقات را برآورده کند.

د: کلینی کتاب خود را مورد پسند می دانسته، وخداوند را براین نعمت سپاس گفته وامیدواربوده که این کتاب آن طور باشد که از اوخواسته شده است. آیا این ها نشانه ترس کلینی (ره ) از عرضه ی کتاب خویش است؟ و آیا او از مقبولیت کتاب خود ناامید بوده است؟  آیا جامعه از پذیرش آن ابا و امتناع داشته است؟  بالاخره آیا از این مقدمه حتی یک کلمه ازفرمایشات آقای بهبودی استفاده می شود؟

3-   آقای بهبودی می کوشندتا نشان دهند که کافی و مؤلف بزرگوار آن درعصر حیات مؤلف، چندان اعتباری نیافته اند، و بدین جهت می گویند:

« لذا فقط چندتن معدود قدراوراشناختند، محضراورا مغتنم شمردند و به استماع کتاب اوپرداختند، شایدهم بدین علت بود که نوجوان بودند و زبانشان کوتاه! درهرحال دیگران اوراندیدند، و نشناختند، وبا کتاب اوفقط سال ها پس از مرگش آشناشدند.» ونیز « شهربه شهر و دیار به دیار سفرکرد، و کتاب خود را دروسط اهل سنت به چندتن معدود از نوباوگان علم حدیث عرضه نموده باشد که بعدها قدرش را بدانند، و کتاب او را از دست نوجوانان آنان که مشایخ قرن بعد خواهندبود با تقدیس  مکرمت دریافت کنند.»

از عصر شاگردان بزرگ کلینی و زمان تولد و وفات ایشان اطلاعات کمی داریم از جمله می دانیم که .

احمدبن محمدمشهور به ابوغالب زراری در 285 هـ متولد و در368 هـ وفات یافته است. پس ایشان هنگام وفات کلینی 44 سال داشته و چون دربغداد به محضرکلینی شرفیاب گشته است- یعنی درسال قبل از وفات ایشان- پس سن اودرهنگام شاگردی نزد کلینی درحدود چهل واندسال بوده ودیگرممکن نبوده  است که به او نوباوه یا نوجوان گفته شود.

جعفربن محمدمشهور به ابن قولویه درسال 367 هـ با 368 هـ وفات یافته است. اگر ما برای ایشان یک سن معمولی هفتادساله فرض کنیم درهنگام وفات کلینی بیشتراز سی سال داشته است. کلینی دوسال آخرعمر خودرا دربغداد به سربرده و چون ابن قولویه از شاگردان کلینی درشهر ری بوده می توان سن اورا درهنگام شاگردی چیزی میان 20 تا 30 سال تخمین زد.

محمدبن احمدبن عبدالله صفوانی درسال 358 وفات یافته است. یعنی تنها 29 سال بعداز کلینی حیات داشته است. لذا به طور معمول نمی تواند درهنگام شاگردی درمحضر کلینی (327 هـ ) نوباوه یا نوجوان باشد.

محمدبن ابراهیم نعمانی وفات یافته دربعدازسال 342 هـ دربغداد نزد کلینی تلمّذ کرده ودراین هنگام علی الظاهر نوجوان یا نوباوه نبوده است.

هارون بن موسی تلعکبری متولد سال 291 هـ ( طبقات اعلام الشیعه القرن الربع /329 ) و متوفای سال 385  هـ بوده است سن او درهنگام وفات کلینی 38 سال بوده و چون در بغداد به محضر کلینی آمده لذا درزمان تلمذ، نه نوجوان بوده و نه نوباوه بلکه مردی درکمال سن وپختگی علمی بوده است.

4-   آقای بهبودی نوشته اند: « زادگاه خودرا پشت سرگذاشت... به بغدادرفت. دربغداد سری به کرخ که مهد تشیع و مرکز تحقیق و تتبع بودزد و آن جا را برای عرضه ی کتاب کافی صالح ندید، از جسر بغداد گذشت، و درمرکز اهل سنت خانه ای اجاره کرد، وبه مسجد محل رفت، و جزوه های کتاب کافی را زمین چید... »

این گونه مسافرت ها و نظم وترتیبی که درمورد آن گفته شده درهیچ مأخذ قریم یا جدید دیده نمی شود . پیش ازاین دیدید که مابراساس ملاک، مولد، موطن و مسکن شیوخ کلینی و شاگردان اومعتقد به مسافرت های متعدد ایشان هستیم به ویژه که بعضی از بزرگان دانشمندان قدیم نیز کلینی رابه سفر برای کسب حدیث و درجستجوی علم توصیف کرده اند.

اما آن چه آقای بهبودی می گویند: « ایشان دربغداد سری به محله ی شیعه نشین کرخ زد اما آن جا را برای عرضه ی کافی صالح ندید» دقیقا برخلاف آن چیزی است که درمعتبرترین اسناد موجود آمده است. شیخ طوسی درکتاب استبصار تهذیب می گوید: « من همه ی مطالبی که از طرق مختلف اساتید خود از کلینی نقل می کنم مربوط به سال 1327است، وایشان دراین سال درگذر باب السلسله از باب الکوفه بغداد تمام تألیفات  احادیث خود را تدریس کرده و به شاگردان خود اجازه داده است.»

 

باب الکوفه که شیخ طوسی دراین عبارت محل تدریس کلینی دانسته دربخش غربی بغداد و درمحله ی شیعه نشین کرخ بوده است. بغداد را منصور دوانیقی دومین حاکم عباسی تأسیس و بنا کرد، اواین شهر را درغرب دجله  و به صورت دایره ساخت. دروازه های  این شهر چهارعدد بودند. یکی به سوی کوفه و یکی به سوی شام و یکی به سوی بصره و بالاخره آخری به سوی خراسان. حاکم عباسی به عللی دستورداد که بازارهای شهر به بیرون دروازه ی کوفه منتقل  شود. دراین بخش رفته رفته محله ی کرخ پدید آمد  که محله ای آباد وثروتمند و بزرگ بود. بعدها این بخش به سکونت شیعه اختصاص یافت. کلینی به تصریح شیخ طوسی و دیگران دراین بخش از بغداد به مسند تدریس نشسته نه جای دیگر و نه قسمت شرقی و سنی نشین بغداد. او دراین جا در یک جامعه ی شیعی خالص به طور طبیعی می بایست با استقبال گرم نیز روبرو شده باشد. مقبولیت اوبه این اندازه محدود نمانده بلکه اهل سنت نیز به مقام علمی و عظمت ایشان آگاه بوده اند چنان که دانشمندان بزرگ بعد، ازایشان به عنوان مفتی هردوفرقه و معظم و مسلم نزد خاصه وعامه، امین الاسلامف، ثقه الاسلام،  ممدوح درنزد خاص وعام و مقبول درمیان همه ی طوایف و مذاهب نام می برند. والسلام.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای