جلسه 8/1/64 (نتيجه ي عمل)
موحد هیچ کسی را دوست ندارد، مگر برای خاطر خدا. محبتش خالص برای خداست. آن وقت اگر امام حسین را دوست دارد، برای خاطر خدا دوست دارد...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

یک مطلبی در شب های گذشته عرض شد و آن این بود که بزرگان سه تا بهشت نام برده اند. بهشت اعمال. بهشت صفات و بهشت ذات. بهشت اعمال، بهشتی است که با اعمال آدمی ساخته می شود. وقتی اعمال درست باشد، آدم چنین بهشتی را خواهد داشت. بهشت صفات آن بهشتی است که اگر صفات آدم درست باشد، آن بهشت را درخواهد یافت که بحثش را عرض کردیم. مثالش را در اراده و عزم فرمودند. و قانون آن این است که کسی که در بهشت پایین تری هست، اصلا به خاطرش خطور نمی کند که آن بهشت بالاتر چیست. اصلا تصورش را هم نخواهد کرد. البته این یک دلیلی است که او رنج هم نخواهد کشید. از اینکه بهشت بالاتر را ندارد، رنج نخواهد کشید. اما فرق ها، از نوع فرق های بی نهایتی است. البته نمی خواهم دقیق عرض کنم. بی نهایت فرق است. فرق یک درجه بالاتر از درجات بهشت نسبت به یک درجه پایین ترش، از نوع فرق های بی نهایتی است. حالا این آیاتی که می خواهیم عرض کنیم، مطلبی می فرماید که همه مان گرفتارش هستیم. در آیه 43 سوره فرقان می فرماید: أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا. به من بگو و به من خبر بده کسی که خدای خودش را هوای خودش قرار داده. هوا و هوسش، خدای اوست. هوا و هوسش را خدای خودش قرار داده است. آن کس که اینگونه نیست، کیست؟ أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا. آیا تو وکیل یک همچین آدمی هستی؟ نیستی. پس وکیلش کیست؟ وکیل کسی است که مثلا در غیاب آدم از آدم دفاع می کند. جایی که خودش نمی تواند، وکیل از او دفاع می کند. حالا مثلا. همین وکیل های دنیوی اینطوری است دیگر. شما یک نفر را وکیل می کنی و می رود کارهایت را برایت انجام می دهد. ممکن است خودت نتوانی آن کارها را انجام بدهی. او می تواند انجام بدهد و برایت انجام می دهد. حالا می فرماید أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا تو وکیل چنین کسی هستی؟ کسی که هوا و هوس خودش را خدای خودش قرار داده است. یعنی چه؟ یعنی از هوا و هوسش اطاعت می کند. من از هوا و هوسم اطاعت نمی کنم. اگر شما نمی کنی که خوشا به حالت. ببینید آدم یا هوا پرست است، یا خدا پرست. یک. دو. آدم یا خدا پرست است یا هوا پرست است. البته ماها از نوع قاطی هستیم. گاهی خدا پرستی می کنیم. نمی دانم گاهی خدا پرستی می کنیم؟ یک نماز که می خوانیم از نوع خداپرستی است؟ حالا. آدم یا خدا پرست است، یا هوا پرست. اگر خداپرست شد، به آن بهشت نوع سوم می رسد. در آن بهشت نوع سوم کسانی حضور دارند که فقط خدا را پرستیده اند. قرآن در آیه 165 سوره مبارکه بقره می فرماید: وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّهِ از اینجا اسم آدم، مومن می شود. اسم مومن دقیق. مومن أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّهِ. یعنی خدا را از همه چیز بیشتر دوست می دارد. این مومن است. اگر من پول را بیشتر دوست دارم؟ نشانه اش چیست؟ نشانه اش این است که پیش می آید. پول یا خدا. زن یا خدا. مقام یا خدا. آبرو یا خدا. من آبرویم برایم مهم تر است. از خدا می گذرم. این ایمانش مشکل دارد. اگر خدا را از همه چیز بیشتر دارد، اسمش دقیق مومن است. حالا به آن درجه نرسیده. آن که فقط خدا پرست است، فقط خدا پرست است، هیچ هوا نمی پرستد و فقط خدا پرست است، نه نرسیده. درجه مقبول از ایمان که ایمانش مقبول است و اسمش مومن است. اگر بنا باشد مثلا یک دیوانی باشد و نام مومنان در آن آمده باشد، نام این آدم در دیوان مومنان هست. حالا اگر مثلا اینجا گفتیم که أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّهِ، شما می توانی امیرالمومنین را بگذاری. شما امیرالمومنین را چقدر دوست داری؟ از همه چیز بیشتر دوست داری. اگر امام حسین را از همه چیز بیشتر دوست داری. ببینید بیشتر دوست داشته باشی. نمی گویند هیچ چیز را دوست نداشته باش. این درجه مقبول از این ایمان است. درجه مقبول. این شخص مومن محسوب می شود. اسمش را در شمار مومنان می نویسند. فرض بالاتر هم وجود دارد که حالا. أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ کسی که خدای خودش را هوای خودش گرفته است. این مشرک است. ممکن است نماز هم بخواندها. مسلمان هم هست. شهادتین را هم می گوید. مثلا نماز هم می خواند و روزه هم می گیرد و حج هم می رود و امثال این حرف ها. اما. آیه 23 سوره جاثیه می فرماید: أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ... حالا بعد سخت می گیرند که فعلا نمی خواهیم عرض کنیم. در قرآن کریم دو جا این بحث هوا پرستی آمده. هوا را جای خدا گذاشته است. اگر توانست کلا خدا پرستی کند و هیچ وقت هواپرستی نکند. یک وقتی داستان مرحوم آقا ملا عباس تربتی را برایتان عرض کردیم. آقای راشد که یادتان هست. آخوند ملا عباس پدر آقای راشد بود. آقای راشد خوب چیز فهم بود. پسرش گفته بود که من در مدتی که با پدرم زندگی کردم مثل اینکه دوبار دیدم که هوا آمده. دوبار. خیلی است. تمام عمر. عرض می کنم که خب اینجا یک آدم خیلی خبیر می خواهد. خیلی باید خبیر باشد که بتواند بفهمد که حالا اینجا که تو فکر می کنی هوا بوده، هوا بوده یا نبوده. من می گویم آن دو بار هم نبوده. اگر شرح احوال را ببینید، آدم اصلا باور نمی کند. باور نمی کند. خب. اگر آدم خدا پرست شد و دیگر هیچ هوا نپرستید و خدا پرست محض شد، خدا پرست محض به جایگاه بهشت ذات می رسد. ببینید درمورد جهنم در آیه 6 و 7 سوره مبارکه همزه دارد که: نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ * الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ آتش برافروخته. خیلی است. خدا پیش نیاورد. آتش برافروخته ای که در دل شعله می کشد. تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ در فواد آدمی شعله می کشد. خب؟ حالا در برابرش. آن بهشتی که در قلب آدمی می درخشد. می گویند بهشت ذات. ذات شما بهشت می شود. امروز آن دوستمان گفت اگر الان مثلا در بهشت باز بود و من را به بهشت می خواندند، من رها می کردم و به روضه می آمدم. شوخی نکنید. تو بهشت را ندیدی. ندیدی و گفتی. بهشت را ندیدی. یک برگ بهشت. می گویند اگر یک برگ بهشت را روی زمین بیاورند، کل زمین، بهشت می شود. یک برگش. این اصلا قابل مقایسه های این عالمی نیست. مثلا یک قطره. یک قطره از آب دهان یک بهشتی در هفت دریای شور بچکد، هفت دریای شور، شیرین می شود. شربت می شود. حسابش یک طور دیگر است. در حساب و مقایسه های این عالمی نیست. این بهشتی که می گوییم، بهشت اعمال آدم است. بهشت اعمال اینگونه است. یک برگش. بهشت اعمال آدمی است. اگر شما صاحب صفات پاکیزه بودی، یک بهشتی است. آن بهشت در عمق جان شما جریان دارد. چیست؟ نمی دانیم یعنی چه؟ اگر موحد شدی. دیگر هیچ هوا نپرستیدی. هیچ. فقط خدا پرستی. خداپرست محض. این به یک بهشتی می رسد. به یک بهشتی می رسد. چیست؟ چگونه است؟ کجاست؟ نمی دانیم. آن شب برایتان فرمایش امیرالمومنین را عرض کردم. حرف خیلی بزرگی است. فرمود نَحنُ مِن أقوامٍ. ما یک قومی هستیم. یک اقوامی هستیم. یک نفر نیستیم. یک اقوامی هستیم که قُلُوبُنا فِی الجَنان. دل هایمان در بهشت است. من اینجا هستم. در این عالم هستم. اما دلم در بهشت است. نمی فهمیم یعنی چه. قُلُوبُنا فِی الجَنان وَ أبدانُنا فِی العَمَل. بدن در حال عمل است. شب و روز و صبح تا شب مشغول کارم. اصلا خواب در زندگی شان نقل نشده. نمی دانم یعنی چه. خواب در زندگی شان نقل نشده. حالا گاهی درمورد بعضی از بزرگان مانند آخوند ملاقربان علی که بزرگ علمای زنجان بوده، می گویند شب همینطور داشت قدم می زد و ذکر می گفت. مثلا گاهی هم روی آن پلکان اتاق خانه می نشست و یک چرتی می زد. یعنی چه؟ یک ساعت چرت می زد. نمی دانیم یعنی چه. این دوستان ما با آقای آقا سید علی اکبر ابوترابی پیاده می رفتند مشهد. از صبح دویده. ایشان همه اش داشت می دوید. از صبح دویده بود تا ساعت نمی دانم چند شب. اینها گفتند وقتی ما افتاده بودیم، مثل یک جنازه افتاده بودیم. می دیدیم بالا سر ما ایستاده و دارد نماز می خواند. یعنی چه؟ آن آقا گفت من پانزده کیلو وزن کم کردم رفتم و برگشتم. ایشان دارد بالا سر ما نماز می خواند. خب یعنی چه؟ شب یک دو ساعت بخواب. حالا. یک آدم های باخصوص هم وجود دارند. در برنامه زندگی امیرالمومنین اصلا خواب نبود. ننوشته بود ساعت چند تا چند خواب. اصلا ننوشته بود. نمی دانم چگونه بود. أبدانُنا فِی العَمَل. بدن دارد عمل می کند. لحظه ای. من خیلی لحظه ها، لحظه ها، لحظه ها، ساعت ها، روزها، شب ها، حرام کرده ام. انقدر آدم می زند بر سر خودش از حسرت اینکه این وقت ها را حرام کرده. اگر کار می کردی، ممکن بود تو هم خداپرست شوی. ممکن بود تو هم خدا پرست شوی. اگر خدا پرست می شدی، ... امیرالمومنین چه فرمودند؟ فرمودند ما یک اقوامی هستیم. اگر خدا پرست می شدی، می رفتی جزء آن اقوام می شدی. امیرالمومنین که امام ما نیست. هست ها. اما نیست. فرمود من امام متقین هستم. امام متقین یعنی آدم های اینگونه. به جز خدا را نمی پرستند. جز خدا را نمی پرستند. اصلا غیر خدا را قبول ندارد. هیچ کس غیر خدا را قبول ندارد. اصلا. بهشت نوع سوم، یعنی جنت ذات به کسانی عطا می شود که موحد بودند. ببینید شرک آدمی از گناه شروع می شود. آدمی که گناه می کند، مشرک است. از این می گذریم. دیگر گناه نمی کند. کسی که اندکی در دلش احساس بخل می کند، اندکی احساس بخل می کند، اندکی احساس حسد می کند، اندکی احساس تکبر می کند، این مشرک است. مشرک، مشرک، مشرک. اگر اینها پاک شود، شرکش برطرف می شود. درجه شرک گناه. بعد شرک صفات بد. بعد می رسد به اینکه حالا ذاتش موحد شود. ببینید هیچ کسی غیر خدا را قبول ندارد. از هیچ کس نمی ترسد. خب من نمی ترسم. خب من نمی ترسم. از هیچ کس غیر خدا نمی ترسد. به هیچ کس غیر خدا امیدوار نیست. اینگونه. می شود موحد. قرآن دارد دیگر. در آیه 39 احزاب می فرماید: الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ همه انبیاء، همه آنهایی که تبلیغ رسالت خدا را می کنند، یعنی همه رسولان خدا، وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ از خدا خشیت دارند. یعنی دل شان فقط از خدا می لرزد. این دل شان از هیچ چیز دیگری نمی لرزد. هرچه می گویند. خب من نمی لرزم. خب نمی لرزم دیگر. من نه ها. آن آدم. وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ. در ترس و خشیت موحد است. در امید موحد است. در محبت موحد است. آنجا فرمودند مومن أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّهِ است. یعنی کسان دیگر را هم دوست دارد اما خدا را بیشتر دوست دارد. این موحد هیچ کسی را دوست ندارد، مگر برای خاطر خدا. محبتش خالص برای خداست. آن وقت اگر امام حسین را دوست دارد، برای خاطر خدا دوست دارد. اینطور. همه خلق خدا را دوست دارد. همه خلق خدا را دوست دارد. اما برای خاطر خدا. اینطور آدم موحد می شود. آن وقت جای موحد در آن بهشت سوم است. این چگونه است؟ ما اصلا نمی دانیم چگونه است.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای