جلسات روزهاي چهارشنبه 94
  • جلسه چهارشنبه 19/12/94 (پرهيزهاي اخلاقي)

    نگاه های من هم اگر طبق دستور دکتر درست باشد... کدام دکتر به آدم دستور نگاه را می دهد؟ اگر طبق دستور درست باشد، خب نمازم درست می شود. حرف هایی که می زنم، اگر طبق دستور دکتر درست باشد، نمازم درست می شود.
  • جلسه چهارشنبه 12/12/94 ( شهادت خدا ، ملائكه و صاحبان علم )

    یافتنی است. آدم یک چیزهایی را می یابد. نه می بیند. می بیند. یادش می رود. می بیند بعد شک می کند. می بیند بعد یک دلیل پیدا می کند و انکار می کند. همه دیده هایش را انکار می کند. می شود. اما وقتی می یابد. وقتی آدم می یابد دیگر این حرف ها نیست...
  • جلسه چهارشنبه 5/12/94 (ولايت)

    همه مردم آنطور که شایسته هستند، بر سر آنها کسانی حکومت خواهند کرد. وقتی قرآن یک حرفی می زند یعنی قانون قطعی است. مردم آنطور که شایسته هستند و لایق اند، کسانی بر سرشان حکومت خواهند کرد. امروز می شود نشود؟ نمی شود...
  • جلسه چهارشنبه 28/11/94 (ولايت)

    اگر من گناه نکنم، می آیم تحت سرپرستی الهی. خب اگر خیلی جدی و بیشتر بکوشم، سرپرستی بیشتر و قوی تر می شود و آدم به یک جایی می رسد که به او ولیّ می گویند. ما می گوییم اولیاء خدا...
  • جلسه چهارشنبه 21/11/94 ( راهپيمايي - انتخابات - سعي انسان )

    دشمن برای آن خیز برداشته است که اگر بتواند مجلس خبرگان را به دست بگیرد، اگر بتواند مجلس خبرگان را به دست بگیرد، برای اینکه مساله رهبری را [براي خودش رفع کند]. ببینید وجود رهبری در كشور ما برای جهان خصوصا دشمنان مشکل ایجاد کرده. آنها می خواهند مشکل رهبری را حل کنند...
  • جلسه چهارشنبه 14/11/94 (غيبت)

    مثلا آنها که برای امام حسین شهید شدند. شهادتی که در این راه بهشان می رسد را انقدر اندک حساب می کنند. انقدر اندک حساب می کنند. می گفت آقا هزار بار. مگر هزار بار شوخی است. من زنده شوم و در راه تو شهید شوم.
  • جلسه چهارشنبه 30/10/94 (نماز)

    ما اگر امیرالمومنین را دوست داشته باشیم، به چه مقدار دوست داریم؟ به آن مقدار دست مان را به صراط مستقیم داده ایم. در صراط مستقیم هستیم. اگر کامل دوست داشته باشیم، اگر کامل دوست داشته باشیم، کامل، دستم مان را کامل به ایشان داده ایم...
  • جلسه چهارشنبه 4/9/94 (خشوع مومن)

    کسی که در هر امتحانی بر جای خودش می ماند، در آن امتحان آخری که لحظه مرگ پیش می آید، آنجا هم می ماند. به سلامت از لحظه مرگ می گذرد. که این خیلی مهم است...
  • جلسه چهارشنبه 27/8/94 (عيش هنيء)

    وقتی که بناست هیچ جای حرامی را نگاه نکند، هیچ جایی را نگاه نمی کند. در هیچ شرطی هیچ جای حرامی را نگاه نمی کند. در تحت شرایط دوستان بودم. یک فیلم خیلی... نه. هیچ چیزی او را از جای خودش [تکان نمی دهد.] این به حیات طیبه می رسد...
  • جلسه چهارشنبه 23/10/94

    حاج آقای حق شناس می‌فرمودند: یک عالم بزرگی در تهران بود که در مسجد سید عزیزالله نماز می‌خواند به نام حاج آقا یحیی، خیلی مرد بزرگی بود. خدمت ایشان بودم، و در راه با هم صحبت می‌کردیم، یک مسئله‌ای صحبت شد، من به ایشان عرض کردم که شاید فلانی این کار را کرده باشد، ایشان فرمودند غیبت کردی. همان لحظه من احساس کردم، یک حسّ درونی به من نشان داد که من گناه کرده‌ام
  • جلسه چهارشنبه 16/10/94 (عمل)

    وقتی همچنین تکبری در من وجود ندارد من وظیفه‌ام را انجام می‌دهم؛ باید بروم مسئله بپرسم، از شاگردم، از نَوه‌ام، خب می‌پرسم. بخل بر من غلبه ندارد، هر وظیفه مالی که باید انجام بدهم انجام می‌دهم تا برسد به اینکه یک وقت باید از خودم بگذرم، از خودم می‌گذرم...
  • جلسه چهارشنبه 9/10/94 (رب)

    او رب همه چیز است، همه کس است، من چرا بروم به سایر رب‌ها پناه ببرم؟ که او رب مثلا این مجموعه از خلقت است، رب آن مجموعه نیست، اما الله تبارک و تعالی رب همه ی کسان ،همه چیز است، همه کس است...
  • جلسه چهارشنبه 2/10/94 (شرك)

    تکذیب می‌کنند، بعد تمسخر می‌کنند، تمسخر آخرین درجه است. اول شک دارد، بعد منکر می‌شود، بعد مسخره می‌کند، سه درجه است...
  • جلسه چهارشنبه 25/9/94 ( اطاعت )

    قبلش خواب دیده بود که در این سفر شما به محضر حضرت ولیّ عصر مشرف می شوید. از این وقتی که حرکت کرده بود داشت در و دیوار را نگاه می کرد که ایشان را پیدا کند.آقای خودش را بیابد و ببیند. از وقتی که رفته بود. همه مسجد الحرام و مسجد النبی دائما دارد به این طرف و آن طرف چشم می دوزد که چه زمانی می شود. کِی ممکن است؟ چطور می شود؟
  • جلسه چهارشنبه 22/7/94

    ائمه آمده اند که همه ما را به آنجا که خودشان هستند ببرند. آنجا آفتاب طالع است و هیچ وقت غروب نمی کند. آنجا که آنها هستند، آفتاب طالع است و هیچ وقت غروب نمی کند...
  • جلسه چهارشنبه 15/7/94

  • جلسه چهارشنبه 8/7/94 (غدير)

    یک روز خلیفه دوم داشت رد می شد. مثلا بالای بام داشتند لباس می شستند و آب صابون به لباس خلیفه ریخت که روز جمعه برای نماز جمعه آمده بود. لباس نو پوشیده بود که برای مردم خطبه بخواند. اوقاتش تلخ شد. خیلی اوقاتش تلخ شد...
  • جلسه چهارشنبه 25/6/94 (صاحب سلطنت شو)

    مرحوم علامه طباطبایی برای معالجه به لندن رفته بودند. قلب و اعصاب و این حرف ها بود و این کارها انجام شد و دکترها دیدند و دستورات لازم را دادند.گفتند آقا درون چشم شما، [رگه های خونی هست]...
  • جلسه چهارشنبه 18/6/94 (خداي هركس)

    راحت حقیقی تام و تمام آن وقت به دست می آید که آدم به لقاء خدا برسد. کی به لقاء خدا می رسد؟ آن وقتی که راست بگوید لا اله الا الله. راست بگوید لا اله الا الله. یعنی جز از خدا اطاعت نکند...
  • جلسه چهارشنبه 11/6/94 (شادماني ملاقات با خدا)

    ما یک قدم برداریم. یک قدم. قدمش سخت است. اما یک قدم برداریم که از گناه دست بکشیم.اما اگر خدا کمک کند، سهل می شود.اگر پاک بماند ممکن است در قیامت این شادمانی برایش دست بدهد.