جلسه چهارشنبه 6/5/95 ( محرم و نامحرم - قول سديد )
آدم باید بکوشد که هرکاری می کند کاری باشد که وظیفه اش باشد. آنجا به لفظ لازم بود عرض کردم. این کار وظیفه ام بود انجام بدهم. این کار وظیفه ام بود. اگر وظیفه ات بود، کارت، کار درست است. اگر کار درست است، بدان نمازت هم حتما درست است...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین من الانِ إلی قیام یَوم الدّین

یک سوالی و یک اشکالی از طبقه خانم ها فرستادند. گفتند که گاهی یک کسانی به جلسه می آیند که چادر مشکی دارند و پوشیده اند. اما روسری رنگی شان از زیر چادر مشکی بیرون است. خب ممکن است این مشکل ایجاد کند. یعنی اگر این روسری رنگی برای آن خانم زینت حساب شود، آشکار شدن زینت خانم ها جایز نیست. معلوم است؟ آشکار شدن زینت خانم ها جایز نیست. این یک.

اگر صورت را، یعنی ابرو را و بخش های دیگر صورت آرایش بشود و بیرون از چادر باشد، [جایز نیست.] اگر صورت کاملا از همه انواع آرایش پاک باشد، هیچ آرایشی در صورت وجود نداشته باشد، در این مقدار ممکن است گردی صورت جایز باشد. ممکن است. یعنی بعضی از فتاوا [اینگونه است]. ممکن است بیرون بودن گردی، گردی صورت، فقط گردی صورت. آن مقداری که در وضو شسته می شود چه مقدار است؟ بنابراین اگر زیر گلو بیرون باشد، نمی شود. فقط آن مقدار از گردی صورت که در وضو باید شسته شود. گردی صورت این مقدار است. اگر این مقدار. ببینید مرجع شما چه می گوید. اگر گردی صورت را اجازه می دهد، آن گردی صورت بدون هیچ گونه آرایشی. بنابراین اگر ابروها آرایش شده باشد، تراش خورده باشد، و و و آن وقت این صورتی که پوشیده نیست، جایز نیست. این دوم. یک وقت دست خانم ها انگشتر است. حلقه است. یا مثلا یکم بالاتر. پوشاندن زینت هایی مثل حلقه انگشتر، النگو، اینها هم. ببینید دست تا سر مچ، تا سر مچ طبق آن فتوایی که گفته جایز است گردی صورت باز باشد، [باز بودن] دست تا مچ هم جایز است. نگاه کردن شما جایز نیست ها. برای او اگر این مقدار باز باشد و اگر هیچ گونه آرایشی نداشته باشد، طبق بعضی از فتاوا [جایز است]. بعضی از آقایان این مقدار را هم احتیاط می کنند. به آن کاری نداریم. بنابراین این مقدار که گردی صورت باز باشد و تا سر مچ دست ها هم باز باشد مانعی ندارد. به شرطی که هیچ گونه آرایشی در آن نباشد. اگر ناخن ها، حلقه، انگشتری و النگو باشد و اینها دیده شود، باز اینها حرام است و جایز نیست. گاهی آستین معمولی لباس بالا می رود و بخشی از ساعد دست دیده می شود. در این صورت چطور است؟ جایز نیست. چون تا مچ جایز بود. اگر هیچ گونه آرایشی در این مقدار از دست نباشد، جایز است. اما یک ذره که بالا می رود، می شود ساعد و دیگر جایز نیست. پس بنابراین اگر خانم لباس می پوشد، یک آستینی بپوشد که درست سر مچ کاملا بسته باشد که بالا نرود. و دست که از چادر بیرون می آید، [دست پیدا نشود.] ببینید زنی که به اینجا می آید، زن مومن است. یا حالا جای دیگر. فرقی نمی کند. زن مومن است. زن مومن این جهات را مواظبت کند. نمی فهمم. جوراب. سابقا یادم هست که خانم های پوشیده وقتی می خواستند به یک مجلسی بروند و در آن مجلس جوراب رنگی یا نازک بپوشند، این را جوراب را می پوشیدند و یک جوراب مشکی رویش می پوشیدند تا به آن مجلس برسند. در آن مجلس که دیگر هیچ مردی وجود ندارد، این جوراب مشکی را درمی آوردند و با جوراب مجلسی بودند. اما نمی تواند با آن جوراب مجلسی از خانه بیرون بیاید و تا مجلس روضه [بیاید.] گفتند جوراب تا لب مچ می پوشند. خب. من خودم هیچ کدام اینها را ندیده ام ها. خانم ها نقل می کنند. نقلش از طریق خانم هاست. فرض می کنیم حتی شلوار می پوشند. اما نباید یک جوری باشد که مثلا وقتی می خواهد سوار ماشین شود یا پیاده شود، بخشی از پایش دیده شود. باز مراجع روی پا را اجازه می دهند. اما نه یک ذره بالاتر. پس پوشیدن جوراب هم کاملا باید حفظ شود و مراعات شود. دوستان ما گفتند یک تظاهرات بود.

با یک خانم نامحرم فقط در حد حرف های جدی، لازم، جدی، لازم. آن هم با حفظ اینکه آیا من می توانم به صورت او نگاه کنم؟ طبق فتاوا. صورت او چجور است؟ آیا زیر چانه اش هم پیداست؟ دیگر نمی شود. در هرصورت حکم شرعی شوخی ندارد. آقا یک امر به معروفی داریم که باید در خانه مان انجام دهیم. یعنی شما جوان هستی، نسبت به همشیره ات. نسبت به خواهرت. نسبت به والده، مادرت. اگر می بینی یک کمی گوشه و کنار از این مسائل وجود دارد، آدم می گوید. با زبان خوب می گوید. تکرار می کند. تکرار می کند. تکرار می کند. گاهی شما یک حرفی را به یک خانم می سپاری. آن خانم حتما آن حرف را به نتیجه می رساند. مثلا بناست یک مطلبی را به شوهرش بگوید، صبح ساعت شش بعد از نماز می گوید. ساعت هفت وقت صبحانه می گوید. ساعت هفت و نیم وقتی ایشان دارد از خانه بیرون می رود می گوید. بعد یک ساعت بعد تلفن می کند به اداره و می گوید. ساعت هشت می گوید. ساعت نه می گوید. ساعت ده می گوید. ساعت یازده می گوید. اینجور. شما یک امر به معروف نسبت به اهل خانه تان که دم دست است و هیچ خطری برایت ندارد [بکنید.] مگر اینکه مثل آن دوستمان که خانمش کتکش می زد. گاهی می آوردش در کوچه و می زدش. او درمانده نبودها. درمانده نبود که بخواهد مقابله کند. صلوات بفرستید.

[در آیه 70 و 71 سوره احزاب می فرماید:] يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا * يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا ای کسانی که ایمان آورده اید، تقوا داشته باشید و سخن به صواب بگویید. سدید یعنی صواب. وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا یعنی صواب سخن بگویید. اگر این دو مقدمه را عمل کنید، يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ خدا اعمال شما را اصلاح می کند. خدا اعمال شما را اصلاح می کند. وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ و گناهان شما را می آمرزد. حالا به بقیه آیه نمی پردازیم. خب ببینید فرموده ای کسانی که ایمان آورده اید تقوا داشته باشید. تقوا داشته باشید یعنی چه؟ یعنی همه وظایف تان را عمل کنید. کسی که از خدا می ترسد دستوراتش را عمل می کند. به صورت دودوتا چهارتا خیلی روشن است. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ هرکس که خدا را قبول دارد. هرکس که خدا را قبول دارد. هرکس که به خدا ایمان دارد، هرکس که به قیامت ایمان دارد. قیامت را قبول دارد. ببینید قبلا هم مکرر عرض کرده ام. اصلا فرض ندارد که من قیامت را قبول داشته باشم و راحت دروغ بگویم. اصلا نمی شود. فرض ندارد. کسی که راحت دروغ می گوید در اصل ایمانش مشکل هست. یعنی واقعا به طور جدی باید یک فکری به حال خودش بکند. من خیلی به راحتی می توانم دروغ بگویم. خیلی به راحتی می توانم به... نمی شود. من ایمانم مشکل دارد. خب اگر ایمانم مشکل دارد، من ایمان دارم. نماز می خوانم. روزه می گیرم. مثلا به حج می روم. خیلی از کارها را انجام می دهم. اما گاهی هم دروغ پیش می آید، دروغ می گویم. خیلی هم اوقاتم تلخ نمی شود. معلوم می شود در ایمان خدشه دارد. ببینید در ایمان. ایمان مشکل دارد. اگر کسی در ایمان مشکل دارد، دم آخر شیطان رهایش نمی کند. آن مقدار ایمان دیگری هم که دارد می گیرد و آدم بی ایمان از دنیا می رود. یعنی ممکن است یک چنین خطری برای آدم پیش بیاید. اگر در ایمان من سستی وجود دارد، در بخشی از ساختمان ایمان من خرابی هست، یک وقت یک حادثه بزرگ پیش می آید. یک امتحان بزرگ پیش می آید. اگر امتحان بزرگ پیش آمد، ساختمان فرو می ریزد. مثلا فرض کنید این ساختمان زلزله دو ریشتر را تحمل می کند. اما چهار ریشتر شد، فرو می ریزد. اینها خیلی طبیعی است. اگر من مشکل ایمانی دارم در این حد که اگر دروغ پیش بیاید، می گویم، اگر سود داشته باشد، می گویم، معلوم می شود به طور جدی مشکل دارم. اینکه به طور جدی مشکل دارم، پس خطر اینکه یک روزی کل ایمانم از دست برود، زیاد است. عرض کردم اگر یک امتحان سخت پیش بیاید، ممکن است آدم از پس برنیاید. آدم باید چکار کند؟ این حداقل است. دقت کنید. اینکه شما یک حدی از ایمان دارید که دیگر قبول است. ایمانی داری که در آن خدشه نیست. وقتی در ترازو می گذارند به عنوان ایمان می پذیرند. این است که کوشیده ای هیچ گناهی در زندگی ات نباشد. ببینید ممکن است امروز نباشدها. آدم باید بکوشد. تا من زنده ام به این برسم. این حداقل است. چون ممکن است آن لحظه آخر آن یک ذره ایمانم را هم شیطان از من ببرد و خدایی نکرده من بی ایمان از دنیا بروم. آن وقت اگر بی ایمان از دنیا بروم، سخت می شود. پس در این فرصت. ببینید ما یک فرصت داریم دیگر. الان همه ما فرصت داریم. فرمایش امیرالمومنین است. می فرمایند تا دست تان باز است [بکنید.] یک وقتی می رسد که دست آدم را می بندند. وقتی می خواهند آدم را در کفن بگذارند دستش را می بندند. قبل از اینکه دست بسته شود. البته ایشان این را نفرمودندها. ایشان فرمودند در دنیا دستت باز است. به آخرت که رفتی هیچ. دیگر نمی توانی حتی یک کلمه، یک قدم و یک ذره حرکت بکنی. دیگر در اختیار خودت نیستی. آدم از این دنیا که می رود دیگر هیچی در اختیار خودش نیست. اگر قبلا کاری کرده بودی، کرده بودی. اگر نکرده بودی دیگر هیچ خبری نیست. می گویند تا دست باز است یک کاری بکنید. امیرالمومنین فرمودند تا دست باز است. همه ما مهلت داریم. الحمدلله شکر خدا الان همه ما زنده ایم. این یک فرصت است. در این فرصت آدم می کوشد که اگر من عیب دارم، عیب های مرحله اول است ها. مرحله اول عیب های من است. این مرحله عیب هایم را یک جوری یک کاریش بکنم. مثلا من عادت داشتم. عادت داشتم گاهی دروغ می گفتم. این را سعی می کنم. با خودم ور می روم. دائما به خودم تلقین می کنم. و، و، ببینید و، از خدا کمک می گیرم. از خدا کمک می خواهم. هی التماس می کنم کمک کند من بتوانم از پس دروغ گفتن خودم بربیایم. از پس چشم خودم. ببینید از بین اعضای بدن آدم از همه لغزنده تر چشم آدم است. سعی می کنم. یک روزه نمی شود. وقتی عادت کرده ام، یک روزه نمی شود. باید با خودم کل و کشتی بگیرم. هی به درگاه خدا التماس کنم که کمک کند من بتوانم. اگر آدم به یک گناهی عادت داشته باشد سخت است. نشانه همان سستی است که عرض می کنم در ایمان آدم سستی وجود دارد. آدم به یک گناهی اعتیاد دارد. خب. بله. فرمودند يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ای کسانی که ایمان دارید. ببینید خدای متعال از کسی که ایمان دارد توقع دارد. نمی گویم توقع دارد. اصلا اقتضای خود ایمان این است. حکم ایمان. اگر من ایمان دارم، حکمش این است که می توانم چشمم را کنترل کنم. می توانم زبانم را کنترل کنم. اگر گرسنه ام و به یک غذای مشکل دار رسیدم، می توانم کنترل کنم. ماه رمضان همه ماها گرسنه ایم دیگر. مثلا ظهر گرسنه شدیم. حالا تابستان هم باشد تشنه هم شدیم. در یخچال هم چندین جور غذا هست. آب خنک هست. نمی رویم. این ایمان نمی گذارد من بروم. اگرنه هیچ مشکلی وجود ندارد. هیچ کس نمی بیند. اگر من از خدا نترسم... ببینید این خاصیت ایمان است. نمی گذارد. این خاصیت باید در همه بخش های زندگی من باشد. ببینید امکان ندارد یک کسی از خدا بترسد و دستش به سوی زنش بلند شود. امکان ندارد. من از خدا می ترسم. خب. خیلی از اوقات خانم ها ضعیف ترند. جثه شان ضعیف تر است. آن وقت مرد که حالا یک ذره قوی تر است زور بگوید. نمی شود .این با ایمان نمی سازد. خب. عرض کردم خدای متعال توقع دارد. اقتضای خود ایمان این است. خاصیتش این است که حداقل از تقوا را از من طلب می کند. حداقل از تقوا همین هایی بود که الان عرض کردیم. دیگر دروغ نیست. چشمم آزاد نیست. زبانم آزاد نیست. هر حرفی نمی زنم. من دیدم. خیلی سال های سال پیش گذشته بود. یک کسی که هروقت ما دیدیم منظم و مرتب بود و آدم محترمی بود. اما آن روز دعوایش شده بود. دهان را باز کرده بود و می گفت. نمی شود. من از خدا می ترسم. ببینید فحش جزء گناهان کبیره است. اگر جزء گناهان کبیره باشد، نمی شود دیگر. با ایمان نمی سازد. چه عرض کردیم؟ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ ای کسانی که ایمان دارید، اگر ایمان دارید، ای کسانی که ایمان دارید اگر ایمان دارید. ببینید در عرف ما هست. می گویند این آقا استادت بود. معلمت بود. چرا احترام نکردی. مثلا شما به پسرت می گویی. در کوچه و خیابان به معلمش برخورد کردید و شما می شناسی که این معلمش بوده. این سلام خیلی ساده کرد. می گویی خب این معلمت بود چرا احترام نکردی؟ می گویند تو ایمان داشتی. چرا از خودت مواظبت نکردی. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ ای کسانی که ایمان دارید تقوا داشته باشید. این حداقل. خب بعد می فرماید: وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا سخن به صواب بگویید. ترجمه آیه این است. خب سخن به صواب بگویید. خب سخن درست گفتن جزء تقوایی است که واجب است و لازم است من داشته باشم، جزء آن است دیگر. مگر من نباید مواظب چشمم باشم، گوشم باشم، زبانم باشم. دستم باشم. خب زبان یک بخشی است. پس آدمی که با تقواست مواظب زبانش هم هست. یعنی حرف درست می زند. پس چرا این را دومرتبه تکرار کردند؟ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ، این حرف درون اتَّقُوا اللَّهَ هست. چرا اینجا تکرار کردند؟ حالا شاید به این دلیل باشد که سخن گفتن خیلی مهم است. اگر یادتان باشد شاید مکرر عرض کردیم که گفتند بیست و هفت تا گناه کبیره به عهده زبان است. چشم را اگر بشماری نمی دانیم و ممکن است چهارتا یا پنج تا گناه بیشتر برای چشم نباشد. اما برای زبان بیست و هفت تا هست. به این دلیل گفتند مواظب زبانتان باشید که این مهم ترین بخش از آن تقوای من است. یا اینکه نه. می خواهند یک چیز دیگری بگویند. ما احتمال می دهیم که می خواهند یک چیز دیگری بگویند. مرحوم علامه طباطبایی در اوایل تفسیر درمورد نظیر این آیه یک چنین سخنی فرمودند. وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا یعنی درست رفتار کنید. درست رفتار کنید یعنی چه؟ یعنی آنچه می کنید صواب باشد. آنچه می کنید صواب باشد یعنی چه؟ ببینید الان من در خدمت شما هستم. خب بایستی وقتی دارم با شما صحبت می کنم، به صورت شما نگاه کنم. دستور هم هست. خود پیغمبر هم می فرمودند که تمام کسانی که مخاطبش بودند را نگاه می کرد. یک کسی را بیشتر از آن کس دیگر نگاه نمی کرد. عبارت این است که لحظات خودش را تقسیم می کرد. نگاه های خودش را بین تمام کسانی که مخاطب او بودند تقسیم می کرد. خب. یک دستور. دستور اخلاقی. یک عمل اخلاقی پیامبر می کرده. برای ما هم دستور هست که در زندگی مان اینجور رفتار کنیم. اگر با یک کسی صحبت می کنیم، در صورتش نگاه کنیم و اگر دو نفرند، به دو نفر یکسان نگاه کنیم. مثلا یکی با من بیشتر دوست است، به ایشان بیشتر نگاه نکنم. لذا می گویند هرکس خدمت پیغمبر بود، فکر می کرد او عزیزترین کس برای پیغمبر است. مثلا ایشان با من رفیق تر است. آن یکی هم همین فکر را می کرد. نفر سوم هم همین فکر را می کرد. یک جوری رفتار می کرد. حالا درهرصورت ببینید اگر من دارم به همه یکسان نگاه می کنم، دارم یک کار درست می کنم. اگر روز قیامت از من سوال کنند که چرا اینجوری نگاه می کردی، می گویم آقا دستور اخلاقی چنین بود. اگر من به شما رسیدم و از شما زودتر به شما سلام کردم، اگر من از شما سوال کردم که آقا چرا زودتر سلام کردی، [می گویی] دستور بود. پس ببینید پیش سلام شدن بنده به شما یا شما به یک نفر دیگر. اگر دو نفر آدم به همدیگر رسیدند بهتر است که آدم با کسی که می خواهد معاشر شود و برخورد کند، پیش سلام شود دیگر. ببینید دستوری است که درمورد این عمل آمده و من می توانم روز قیامت جواب بدهم که چرا پیش سلام شدم. من می گویم به خاطر این دستور. مثلا شما جلوی پای پدرت بلند شدی. می گویند آقا چرا جلوی پای پدرت بلند شدی؟ وقتی ایشان وارد اتاق شد، شما نشسته بودی. وقتی ایشان آمد، شما باید جلوی پایش بلند شوی. چرا بلند شدی؟ من سر کامپیوترم بودم و داشتم کار می کردم. اما پدرم بود. دستم هم روی کامپیوترم ماند و بلند شدم. این دستور بود. ببینید طبق دستور. پس عمل من صواب بود. صواب یعنی درست. اگر زندگی آدم عمل صواب بشود، این نتیجه این که بعد می خواهیم بگوییم از تویش درمی آید. اما چقدر از زندگی ما صواب است؟ ثواب نه ها. صواب با صاد. یعنی درست. من تمام نگاه هایم درست است. تمام حرف هایی که می زنم درست است. اگر آدم به اینجا برسد، این نتیجه ای که می خواهیم بگوییم از تویش درمی آید. یک آرزویی همه ماها داریم و آن اینکه نماز بخوانیم و نماز درست بخوانیم. همه مان آرزو داریم دیگر. نماز بخوانیم و نمازمان درست باشد. حواس مان پرت نباشد. می گویند خب آقا رفتار و اعمالت را حساب شده انجام بده. وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا هرکاری می کنی سعی کن و بکوش عملت درست باشد. یعنی عملی باشد که روز قیامت از آن سوال کردند، بتوانی برایش دلیل بگویی. اگر توانستی، قرآن می فرماید يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ. خدا عمل شما را درست می کند. شما زورت نمی رسد خودت نمازت را درست کنی. من سوال می کنم. از جمعیت حاضر در برابر بنده چه کسی می تواند نمازش را درست بخواند؟ همه مان خبر داریم دیگر. از نماز خودمان که خبر داریم. می خواهید نمازتان درست باشد؟ به اعمالت برگرد. از صبح که از خواب بلند می شوی، هرکاری می کنی یک کاری می کنی که می توانی جواب بدهی. این کار زحمت دارد. اگر آدم ده سال، بیست سال کار کند که به اینجا برسد می ارزد. سی سال کار کند که به اینجا برسد، می ارزد. اگر، ببینید اول گفتند آقا مواظب رفتار و اعمالت باش. تویش گناه درنیاید. یک چیزی نباشد که روز قیامت یقه ات را بگیرند که چرا اینکار را کردی. مثلا دروغ را مثال زدیم دیگر. چرا دروغ گفتی؟ من نمی توانم دروغ را جواب بدهم. خب این مرحله اول. از مرحله اول که گذشتم، می کوشم عملم درست باشد. عمل درست آن بود که من می توانستم جواب بدهم. می توانستم برایش جواب بدهم. اگر می توانستی جواب بدهی، بدان حتما نمازت درست است. لازم است من به خودم فشار بیاورم که حواسم در نماز جمع باشد؟ نه لازم نیست. همین که گفتی الله اکبر هیچ چیزی به خاطرت نخواهد آمد. یک نماز درست خواهی خواند. راه حل همگانی است. به هیچ کس هم اختصاص ندارد. بنده اینجور عمل کنم، می شود. نصفش را عمل کنم، نصف نماز مال خودت است. گاهی بکنم، گاهی از نماز مال خودت است. از صبح که از خواب بلند شدی، تا الان که بنده خدمت شما رسیدم، نگاه می کنم می بینم در طول این مدت هیچ دروغ نگفته ام. بارک الله این خیلی خوب است. اما اعمالت چه اندازه درست بوده؟ در حدی که من می توانستم جواب بدهم؟ می گویند چرا این ناهار را خوردی؟ چرا ساعت یک ناهار خوردی؟ سوال می شود. من می توانم جواب بدهم. ببینید برمی گردد به اینکه اعمالی که من انجام می دهم لازم است. این عملی که من انجام دادم، لازم بود انجام دادم. مثلا همان مثال ها. پدرت آمده توی اتاق. باید جلوی پدرم بلند می شدم. به زن و فرزندم باید مهربانی می کردم. مهربانی کردم. لازم بود انجام بدهم. مثلا باید بچه ام را به مدرسه می بردم. می کوشیدم بچه ام یک مدرسه خوب باشد. این یک مساله است ها. آنهایی که پدرند بکوشند. بچه شان را هرجایی نگذارند. بعضی از مدارس مشکل دارد. بچه نابود می شود. نمی توانم توضیح بدهم. خب لازم بود من بروم. قرض کنم. فرش زیر پایم را بفروشم. ببینید لازم بود. دارم مثال می گویم ها. فرش زیر پایم را بفروشم و بچه ام را یک مدرسه خوب بگذارم. ببینید لازم بود هر کاری لازم بود، می شود کار درست. آدم باید بکوشد که هرکاری می کند کاری باشد که وظیفه اش باشد. آنجا به لفظ لازم بود عرض کردم. این کار وظیفه ام بود انجام بدهم. این کار وظیفه ام بود. اگر وظیفه ات بود، کارت، کار درست است. اگر کار درست است، بدان نمازت هم حتما درست است. من و شما مزه نماز را نچشیده ایم. اگر مزه نماز را چشیده بودی، حاضر بودی خودت را بکشی. یعنی انقدر زحمت بکشی. خودت را بکشی که نمازت را درست کنی.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای