جلسه چهارشنبه 10/6/95 (مظلمه)
مظلمه یعنی حق و حقوق مردم. من یک حق و حقوقی از مردم را زیر پا گذاشتم. من شکستم. از بین بردم. جبران نکردم. حالا به نماز آمدم. می گویند من تو را لعنت می کنم...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین من الانِ إلی قیام یَوم الدّین

یک چندتا جمله و کلمه ای که شاید بتواند توجه را جلب کند. اگر آدم صد سال پای درس اخلاق بنشیند چیزی می شود؟ با صد سال پای درس اخلاق نشستن آدم چیزی می شود؟ نه. اما با یک قدم، فقط یک قدم، با یک کلمه، با یک کار اخلاقی، اگر بکند، آن یک چیزی می شود. من تا دیروز نسبت به پدر و مادرم بلند صحبت می کردم. از امروز تصمیم گرفتم که دیگر بلند صحبت نکنم. می گویند اگر می خواهی یک چیزی خدمت مادرت بدهی، دستت را زیر بگیر. روی دست او نگیر. شد؟ من تا حالا بلند صحبت می کردم. پایم را دراز می کردم. عرضم به حضورتان دستم را بالا می گرفتم. گاهی تحکم می کردم. خدایی نکرده گاهی اوقات تلخی می کردم. از امروز تصمیم گرفتم این کارها را نکنم. این یک چیزی می شود. آدم یک قدم جلو می رود. همه حرف هایی که گفته می شود، همه حرف هایی که گفته می شود، برای این است که شاید خود من و شماها یک کاری بکنیم. خب. تمام شد. این عرض تمام شد.

یک حدیثی در کتاب المراقبات مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکی نقل شده. می فرماید کسی به مسجد می آید. برای تفسیر عجله نکنید. تا پایان سخن من دقت کنید. تا ببینیم ان شاء الله به فضل خدا به جایی که به درد مان بخورد می رسیم یا نه. به فضل خدا. به فضل خدا. می فرماید یک نفر به مسجد می آید. مظلمه مردم به گردن دارد. مظلمه مردم به گردن دارد یعنی چه؟ یعنی مثلا یک روزی با ماشینش از عقب به یک ماشین جلویی زد و مثلا چراغ آن را شکست و بعد هم رفت دنبال کارش. آن آدم را گیر نیاورد. نایستاد که آن آدم را گیر بیاورد و ضررش را به او بدهد. شما به او ضرر زده ای. خب وقتی ضرر زدی باید جبران کنی. به این فکر نبود رفت دنبال کارش. دو سه نفر، چهار نفر از دوستان دور هم جمع شده بودند و حرف یک کسی را می زدند. گفتند و شستند و پختند. آن بنده خدا را بر باد دادند. بعد هم راحت رفتند دنبال کارشان. دارم مثال عرض می کنم. این می شود مظلمه مردم. مالی. جانی. و همه صور دیگری که ممکن است. یک چنین کسی وارد مسجد می شود که نماز بخواند. ببینید حدیث این است. می فرماید من این آدم را لعنت می کنم. حالا دقیقش را یادم رفته. مادامی که در مسجد  است و مثلا در صفوف نماز جماعت ایستاده من این را لعنت می کنم. آقا. آخر این آمده نماز بخواند. خب یکی اینکه می گویند وقتی می خواهی به مسجد یا حسینیه بیایی، سعی کن پاک باشی و بیایی. بله؟ پاک باشی و بیایی. حالا به این کار نداریم. اینکه لعنت می کنم یعنی چه؟ می خواستیم این را بگوییم. من می خواستم عرض کنم اینجا از حق و حقوق مردم صحبت شد. مظلمه شد دیگر. مظلمه یعنی حق و حقوق مردم. من یک حق و حقوقی از مردم را زیر پا گذاشتم. من شکستم. از بین بردم. جبران نکردم. حالا به نماز آمدم. می گویند من تو را لعنت می کنم. من می خواهم یک کمی این را گستره تر کنم. اینجوری به عنوان گسترده تر عرض کنیم. یک نفری دروغ می گوید. به مسجد آمده است که نماز بخواند. مثلا. من دارم به زبان خودم می گویم. خدای متعال می فرماید مادامی که به مسجد آمده ای نماز بخوانی من تو را لعنت می کنم. آخر من چکاری کردم؟ من چکار کردم که من را لعنت می کنید؟ آقا تو دروغگویی. بعد حالا مثال. یک کسی به چشم خیانت به نوامیس مردم نگاه می کند. حالا آن مثل اول که گفتیم. کسی اموال مردم را زیر پا می گذارد. آنجا حق و حقوق مردم مساله بود. حالا گناهانی که بین خودش و خدای متعال است. کلی اش را گفتیم دیگر. حقوقی که بین انسان و مردم هست و آنچه بین مردم و خدای تبارک و تعالی هست. آقا هرمشکلی داری، اینجا بیایی من تو را لعنت می کنم. می خواهیم این را معنا کنیم که اولا نترسیم. پس باید یک کاری بکنیم. ببینیم چه کارش کنیم. اولا نترسیم. این مثال را عرض کنم. ببینید شما نزد هر امام بزرگواری که مشرف می شوید، مثلا خدمت امام رضا علیه السلام که مشرف می شوی، وقتی می خواهی از در صحن وارد شوی، مثلا می گوییم السلام علیک یا اباالحسن یا علی ابن موسی الرضا و رحمه الله و برکاته. همینجور است یا نیست. به امام حسین. آدم از اینجا هم سلام می دهد. آقا عیب ندارد. اینجا هم سلام می رسد. وقتی سلام می رسد ما چه می گوییم؟ باز می گوییم السلام علیک و رحمه الله و برکاته. ببینید السلام علیک و رحمه الله و برکاته. چرا همه السلام جلو است؟ ما نمی گوییم الرحمه علیک؟ سلام مقدمه می شود. این آدم، هرچه سلامت بیشتری دارد، رحمت بیشتری شایسته و لایق است. کمتر است، رحمت کمتری لایق و شایسته است. هیچ نیست. نه زبانش سالم است. نه چشمش سالم است. نه دلش سالم است. نه نیت خوب دارد. نه اعمال خوب دارد. نه عقاید خوب دارد. خب این هیچ چیز خوب ندارد. هیچ چیزش سلام نیست. این نه از رحمت خدا بهره مند می شود. نه از برکات خدا. رحمه الله و برکاته. نه از رحمت برخوردار می شود نه از برکات. پس چکار کنیم که از رحمت و برکات الهی برخوردار شویم؟ آقا دنبال سلامت بگرد. سلامت چه؟ همین هایی که عرض شد. مواظب باش چشمت سلامت باشد. اگر چشمت سلامت نباشد مشکل پیدا می کنی ها. دقت کنید. یک گوشه ای از رحمت کم می شود. آنکه گفتند لعنت یعنی می خواهیم این را بگوییم. هرچه شما مشکلت بیشتر است، رحمت خدا کمتر است. آقا من دارم می کوشم ده تا عیب دارم. ده تا عیبم را برطرف کنم. پس بدان مثل باران تندی که از آسمان می بارد، رحمت و برکات خدابر سر تو نازل می شود. اگر بخواهد رحمت و برکات خدا بر انسان نازل شود، آدم باید سلامت باشد. ببینید فرض کنید چشم من ضعیف است. مثلا نمی توانم خط را بخوانم. این نه. این سلامت نه. سلامت یعنی نگاهت سلامت باشد. در نگاه خیانت نداشته باش. در حرف زدنت دلی را نسوزانی. اینهاست که جلوی رحمت را می گیرد. شما یک دل سوزاندنی. رحمت خدا قطع می شود. خب. حالا این را به یک زبان دیگری عرض می کنیم. می فرمایند اول مانع را برطرف کن. اول مانع را برطرف کن. بعد حرکت کن. ما مثال اینطوری داریم. یک ماشین خیلی قدرتمند و نیرومندی را جلوی یک کوه سنگی نگاه دار. بعد هم این را روشن کن و گاز بده. یک ذره هم حرکت نمی کند. یک ذره حرکت نمی کند. این چسبیده به یک کوه خیلی بزرگ. یک ذره هم حرکت نمی کند. داری بیخود جان می کنی. اول مانع را برطرف کن. اول مانع را برطرف کن. بعد اگر یک ذره حرکت کردی، یک ذره حرکت می کنی. دو رکعت خواندی، به اندازه دو رکعت راه می روی. اگر چهار رکعت خواندی، چهار رکعت راه می روی. آن آقایان بزرگان هی می کوشیدند، هی می کوشیدند، برای اینکه هردوکار را بکنند. حالا یک کارهایی هست. خب نمی خواهی یک ذره آدم بشوی؟ خب یک ذره که می خواهیم آدم شویم که. یک ذره می خواهی آدم شوی. خب آقا اگر مردم حقی به گردنت دارند، اینها را حل کن. حق مالی است. می توانی بدهی. ببر بده. نمی توانی بدهی، اگر آن طرف از تو می گذرد که خب می گذرد. اگر نمی گذرد، از او مهلت می طلبی. من می دانم یک چنین چیزی به شما بدهکارم. الان هم هیچ چیز ندارم. در اسرع وقت، در اولین وقتی که بتوانم خودم را به تو می رسانم و حقت را ادا می کنم. فعلا به من فرصت بده. یک فرصت. اگر فرصت ندهد، گیر می کنیدها. فرصت بدهد، می توانی. آن وقت اگر نماز خواندی، نمازش به درد بخور می شود. ببینید حق مردم مانع است. اگر بین من و خدای من حقی هست، مثلا من اوایل جوانی ام در نماز کوتاهی داشتم. روزه ام مشکل داشته. غسلم معلوم نبوده. اصلا نفهیمدم بالغ شدم یا نه. مثلا فرض کن دو سه سال بالغ بودم و فکر می کردم پانزده سال است. باید بگذاریم پانزده سالگی و آن وقت روزه بگیرم. مثلا دو سه سال روزه بدهکاری. حالا اگر کفاره هم لازم باشد که کفاره هم هست. حالا فرض کنیم فقط قضایش. من دو سال روزه قضا بدهکارم. باید قضاهایش را بگیرم. نمی شود کاریش کرد. با غلط کردم حل نمی شود. حق الهی است. باید انجام شود. من نماز قضا به گردن دارم. حالا اینجاها یک مساله ای هست. ببینید دقت کنید. دقت کنیدها. اگر کسی فکر کند این نمازی که می خواند صحیح است، یعنی حمد و سوره اش صحیح است، ببینید فکر کند؛ یقین دارد حمد و سوره اش صحیح است؛ بعدها متوجه شد فلان نقطه زیر و زبرش مشکل داشته. مثلا عین و صاد و اینهایش مشکل داشته. این فکر می کرده نماز من درست است. مثلا فرض کنید رفته بوده پیش قاری. رفته بوده پیش استاد تجوید خوانده بوده. این فکر می کرده نمازش صحیح است. بعدها معلوم شده که صحیح نبوده. حالا به هردلیلی. داریم مثال عرض می کنیم. این عیب ندارد. خیلی مهم است ها. اما سایر مسائل چطور؟ اگر من غسلم را [نمی دانستم؟] آن دوستمان گفت من یک سال غسل می کردم. مکرر گفته ام. پایم را از روی کف حمام برنمی داشتم. کف پایم را غسل نمی دادم. خب غسل باطل است. خب اگر غسل باطل باشد چه می شود؟ پس نمازها باطل است. روزه هایت چه؟ مشکل است. ببینید لازم است آدم مساله بداند. اولین قدم، اولین قدم این است که شما باید مساله ات را بلد باشی. آدم باید مسائلش را بلد باشد. مکرر بخواند. رساله اش را مکرر بخواند که اشتباه نکند و اینها. درهرصورت درست نمی شود. من بدهکارم. باید این بدهکاری ام را بدهم. نمازهای قضایم را بخوانم. روزه های قضایم را باید بگیرم. اگر کفاره به گردن دارم، کفاره اش را بدهم. ببینید اگر آدم خدایی نکرده روزه اش را عمدا خورده باشد... باز یک مساله. آقایان می فرمایند اگر کسی نمی دانسته کفاره یعنی چه. اصلا نمی دانسته کفاره یعنی چه. فقط می دانسته روزه واجب است. اما اینکه اگر این را عمدا خراب کنی، کفاره هم به گردنت است را هیچ نمی دانسته. بعضی از آقایان می گویند این کفاره ندارد. اما در هرصورت آدم باید به مرجعش مراجعه کند و ببیند. حالا اگر یک ذره می دانسته مشکل کفاره پیش می آید. خب من کفاره را بدهکارم. ببینید السلام علیک و رحمه الله برکاته، رحمت و برکات خدا به من نمی رسد. چون من در سلامت مشکل دارم. من باید سلامت باشم تا رحمت خدا برسد. آن بیان دیگر چه بود که عرض می کردم؟ آدم تا مانع دارد، هیچ حرکتی نمی کند. برای اینکه مانع نداشته باشد چکار کند؟ اولین قدمش این بود که من امروز گناه نکنم. یعنی اگر از صبح اعمالم را دقیق بنویسم، این حرف را زدم، این نگاه را کردم، این غذا را خوردم، این معامله را کردم، اینجوری نماز خواندم، اگر همه اش را بنویسیم و بعد به عالم استاد مراجعه کنیم و اینها را نشان بدهیم، بگویند عیب ندارد. این حرفی که زدی عیب ندارد. این کاری که کردی عیب ندارد. درست است. یک همچین جوری. این امروز من پاک است. پس ببینید من امروز مشکلی ندارم. دقت کنید. من امروز مشکلی برای خودم ایجاد نکردم. خب می گوید گذشته چه؟ گذشته همان حرف هایی بود که عرض کردم. اگر من در گذشته نماز قضا دارم، خب این مانع است. نمی شود. روزه و حق و حقوق مردم. مالی، جانی، آبرویی. امثال این حرف ها. اگر این موانع نباشد، حالا اگر شما دو رکعت نماز خواندی، به اندازه دو رکعت راه می روی. اگر آدم راه برود... ببینید شما می خواهید از اینجا به مشهد مشرف شوید. می شود از در خانه که در ماشین نشست خوابید. بعضی ها خوش خوابند. مشهد بیدار شد. می شود. آدم هم هیچ نفهمید که راه رفته. خوابش خوب بود. هیچ نفهمید که راه رفته. می شود. در راه های زمینی می شود. اما اگر آدم در واقعیت وجود خودش یک قدم راه رفته، نمی شود نفهمد. همین کافی است. برای اینکه نشان می دهد ما چکاره ایم. معلوم می شود شما هنوز در زندگی مشکل داری. نماز امشب شما باید با نماز دیشبت فرق کند. اگر نماز امشب من با نماز دیشبم، حالا این را نمی گوییم، می گوییم نماز امسالم، با نماز پارسالم فرق کند. اگر نماز پارسالم با نماز امسالم فرق نمی کند، معلوم می شود من هیچ راهی نرفته ام. خب چرا هیچ راهی نرفتی؟ چرا راه نرفتی؟ مانع داشتی. مانع نمی گذارد این ماشین حرکت کند. یک آدم سالم است. به فرض کاملا سالم است. اما در زندان حبسش کردند. من حبس اعمال خودم هستم. همه اینها دودوتا چهارتاست ها. من هیچ آیه و روایتی برای شما نخواندم. اما انقدر حرف دودوتا چهارتاست که... حالا فقط همان حدیث اولی بود که آنجا فرمود لعنت. لعنت به این معناست. تو به رحمت من نمی رسی. اگر کم کار کردی، کم می رسی. اگر زیاد کار کردی، خب زیاد می رسی. آن رحمت همه اش در دست امیرالمومنین است. یعنی شما به امیرالمومنین هم نمی رسی. صبح تا شب هم سینه بزنی، آقا نمی رسی. باید آن مشکل را حل کنی. در واقع از آن سینه زنی ات هم بهره مند نمی شوی. اگر آدم مشکل داشته باشد، از سینه زنی اش هم بهره مند نمی شود. با اینکه سینه زنی یک چیز خیلی مهمی است. خیلی بزرگ است. از نمازت هم بهره مند نمی شوی. با اینکه نماز خیلی بزرگ است. چرا آقا؟ چون من مانع دارم. ببینید گذشته باید جبران شود. آدم باید گذشته اش را جبران کند. گذشته باید جبران شود. ببینید جبران. من در گذشته عمرم یک گودال کندم. فردای روزگار در قیامت دومرتبه می خواهم این را بروم. مثل اینکه آدم می خواهد همین راهی که در دنیا رفته را آنجا دومرتبه تکرار کند. آن راهی که آنجا می خواهد تکرار کند، نامش چیست آقا؟ صراط است. صراط همین چیزی است که شما در دنیا انجام دادی. زندگی ای که در دنیا انجام دادی، همین صراط شما بود. من در این زندگی دنیایم، فقط سر راه خودم گودال کندم. من اگر سر راه مردم گودال بکنم، سر راه خودم کندم. من اینها را نمی فهمم، خب من نمی فهمم. اگر سر راه مردم گودال کندی، سر راه خودت گودال کندی. من می خواهم بگویم بدترش را برای خودت کندی. ممکن است او در آن گودال نیفتد. اما تو خودت حتما در گودالی که برای دیگران کندی خواهی افتاد. ببینید همه حرفی که در سیر و سلوک و اخلاق و این حرف ها می زنند همینی بود که عرض شد. شما باید سعی کنی مانعت را برداری. مانع من چیست آقا؟ دورغی است که عادت دارم می گویم. نمی شود. با این هیچ چیز نمی شود. به هیچ جا نمی رسی. یک دانه نماز نمی توانی بخوانی. نماز می خوانی. ما نماز می خوانیم دیگر. اما یک چیزی می خوانیم. نمی توانی نماز بخوانی. اگر من عادت دارم پشت سر مردم حرف بزنم. آخر چطور می شود؟ هرچه به نظرم می آید. مثلا فرض کن هرچه در این جمع با آن بهتر می خندند را می گویم. من رضای خدا را برای خنده دوستان زیر پا می گذارم. سرنوشت خودم را نابود می کنم. مال مردم. مال مردم. آقا یک یک شاهی. الان که یک شاهی نداریم. مثال است. یک شاهی مردم، یک سد است. یک سد. نگو یک شاهی. سد. یک سد عظیم. اگر آدم اینها را درست  کند، ببینید اگر اینها پاک شود و درست شود، شما راحتی نمازت را می فهمی. راحت نماز می خوانی. لازم نداری سراسر نماز با شیطان جنگ کنی. چون شیطان دزد است دیگر. رئیس دزدهای عالم است. می خواهد بیاید حتی یک حرف، یک حرف از نماز شما را بدزدد. انقدر هم فوت و فن بلد است. مثلا به من می گوید آیاتت را بشمار. آیاتی که داری می خوانی. بسم الله الرحمن الرحیم. من این انگشتم را می گذارم به عنوان بسم الله. بعد الحمدلله رب العالمین. همین یک ذره که حواس من پرت است و این انگشتم را می گذارم و بلند می کنم، همین یک مقداری از حواس من را از نماز گرفته. ببینید یک جور دشمنی است که اصلا شما نظیرش را ندیده اید. هیچ کدام ما نظیرش را در دشمنی ندیده ایم. حالا نشانه و نمونه این دنیایی اش امریکاست که جلوی چشم مان است. اگر ما با حوادثی که در جهان اتفاق می افتد آشنا باشیم، اینها هیچ کاری نمی کنند که درونش دشمنی نباشد. هیچ کاری نمی کنند که تویش دشمنی نیست. حالا آن شیطان انسی این دنیایی است. آن هم شیطان جنی است. ما هم دشمن شیطان انسی داریم و هم شیطان جنی. اگر من رفیق بد دارم، رفیق بد آن است که گاهی جلوی من گناه می کند و من را در گناه خودش شریک می کند. مثل غیبت دیگر.  مثلا می گویند آن کسی که دارد غیبت را می شنود، کسی که دارد غیبت را می شنود، یکی از دو تن غیبت کنندگان است. کسی که غیبت را می شنود. دو نفرند که دارند غیبت می کنند. یکی می گوید و یکی می شنود. اگر من گفتم آقا این چه حرفی بود تو زدی؟ غیبت کردی. آبروی مردم را بردی. در این صورت امر به معروف کردی. تو شریک نیستی. به نظرم برایتان گفتم. حاج آقای حق شناس در ماه رمضان می کوشید اصلا غیبت نشنود. نه اینکه اگر بشنود دفاع کند. آن را که می کند. آن را حتما انجام می دهد. حتی نشنود. یعنی وقتی یک گناه اتفاق می افتد و من در آن مجلس هستم، شما از یک بخشی از رحمت های برگزیده الهی محروم می شوی. ماه رمضان ماه رحمت خاص است دیگر. از آن محروم می شوی. باید غیبت نشنوی. اصلا. هیچ گناهی در حضور تو و در خانه تو، در هول و هوش تو اتفاق نیفتد. یک خیال نکنی ها. یک خیال می کنی، یکهو رفت. پرده رحمتی که بر سر تو پهن شده بود، جمع شد. اینجوری است. آن رحمت های خاص، احتیاج به کارهای خیلی اختصاصی دارد. خب دیگر. وقت مان به آخر رسیده. در هرصورت موانع امروز من باید برطرف شود. برداشته شود. موانع امروزم چیست؟ گناهان من است. موانعی که از گذشته برای خودم جمع کرده ام هم باید برطرف شود. یعنی اگر گناهی در گذشته بوده که مثالش را عرض کردیم، اینها باید جبران شود. اگر امروز پاک شد، دیروز هم پاک شد، حالا شما شایسته ای که دو رکعت نماز بخوانی. اگر دورکعت نماز خواندی، از نظر معنوی به اندازه دو رکعت نماز، جان گرفتی. از نظر سیر راه رفتی. و اگر یادتان باشد عرض کردیم نشانی اش هم بلافاصله در نماز آدم دیده می شود. من دو قدم راه رفتم. در نمازت دیده می شود.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای