جلسه چهارشنبه 95/10/29
ببینید آن هدایت عامه برای همه هست. یک هدایت اولیه شامل حال همه افراد بشر هست. اما گمراهی دیگر گمراهی عام نداریم. هرچه گمراهی است، نتیجه عمل خود آدم است. مثلا قرآن را می خواند، اوقاتش تلخ می شود. بدش می آید. مثلا سیاهی عزاداری امام حسین (علیه السلام) را می بیند. می گوید یعنی چه؟ همه اش... مثلا. در دلش اعتراض دارد. اوقاتش تلخ شده. این مال چیست؟ مال رفتار و اعمالی که کرده.

اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی العالَمین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِتُرابِ المَقدَمِهِ الفِداه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین

ببینید همه آن چیزی که ما در عالم انجام می دهیم به اصطلاح قرآن نامش می شود کسب. هرکاری انجام می دهی. هر خیالی می کنی. هر قدمی برمی داری. هر نگاهی می کنی. دستت را حرکت می دهی. آن دوستمان یکی دیگر از دوستانمان که از دنیا رفته بود را خواب دیده بود. گفت دیدم این دستش را که حرکت می دهد، خیلی [با دقت تکان می دهد]. می خواستند به ما یک چیزی بفهمانند. خب چرا اینجوری می کنی؟ گفت اینجا همه چیز حساب است. ما هزارتا نگاه می کنیم. هزارتا حرف می زنیم. هزارتا دست حرکت می دهیم. هزارتا پا حرکت می دهیم. هزارجور حرکات و افکار و خیالات و هِی. آقا همه اینها حساب است. چه عرض کردیم؟ همه اش کسب است. شما در دنیا، بنده در دنیا، همه ما در دنیا، کاسب هستیم. کاسب خیریم یا کاسب شر. یا کاسب بیهودگی. کاری که نه خیر است نه شر است، می شود بیهوده. به حساب آن عالم. یک شخصی برای سلامتی اش ورزش می کند. سلامتی اش به چه درد می خورد؟ در راه خدمت است. در راه خدمت به مردم. مثلا فرض کن روزی دوازده ساعت کار می کند. بعضی ها بیشتر. خب. این احتیاج دارد که ورزش کند تا روپا بماند. ببینید پس ورزش کردن هم ممکن است بیهوده باشد. وقتی شما یک نیت خوب دارید، همه اش حساب است. اینجوری. ببینید آیات هی مکرر می فرماید: بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ. [مانند آیه 8 سوره یونس.] ان شاء الله من چندتا دانه اش را عرض می کنم. [در آیه 7 سوره یونس می فرماید:] إِنَّ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا کسانی که اصلا یاد دیدار ما در قیامت نیستند. یک فردایی است که شما می خواهی به یک جایی بروی که آنجا خدا را دیدار خواهی کرد. خدا را دیدار خواهی کرد یعنی چه؟ یعنی حساب. حساب خدا را دیدار خواهی کرد. خدا را دیدار خواهی کرد یعنی رحمت خدا. بهشت رحمت خداست. رحمت خدا را دیدار خواهی کرد. آنجا می فهمی. شما به بهشت که رفتی می فهمی این رحمت خداست. الان من یک سیب برمی دارم. اصلا توجه ندارم این رحمت خداست. نه می بینم. نه رویش نوشته. نه من یادم است. غذا می خورم. آقا وقتی غذا از این گلو پایین می رود، چقدر دستگاه در بدن آدمی کار می کند تا یک لقمه پایین برود. یک دقیقه نگاهش دارند... از وقتی این پای من از کار افتاده، من دانه دانه و ذره ذره می بینم که عه... به نظر می آید که فقط یک پا از کار افتاده. اما این که من می فهمم، می بینم صدتا... بعد مثلا فرض کن حالا که دارد خوب می شود، می بینم یک ذره اش خوب شد. آقا این یک ذره از صدتا و از هزارتاست. خب؟ حالا عرض می کنم. یک لقمه که از گلوی آدم پایین می رود، چقدر موجود دارد کار می کند که این یک لقمه به سلامت برود. خب؟ ما به این حرف ها توجه نداریم. غرق خداست ها. یعنی غرق نعمت خداست. غرق مرحمت خداست. غرق اراده خداست. هزار جور. حالا مثل می گوییم. لفظ های ما فقط برای نشان دادن است. اراده خدا باید هزار جور کار کرده باشد تا من یک لقمه بخورم. یادم نیست. شما به بهشت که بروید دیگر همه چیز را به یاد خدا خواهید دید و خواهید شنید و مثلا... هرچه. هر نعمتی آنجا می بینی، نعمت خدا می بینی. نعمت خدا می بینی. حالا. إِنَّ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا. بنابراین پس آدم در آخرت خدا را ملاقات می کند. خدا را ملاقات می کند یعنی چه؟ یعنی وقتی نعمت بهشتی را دید، می فهمد این نعمت مال خداست. این نعمت خداست. اگر خدایی نکرده به جهنم رفت، می فهمد که این غضب خداست. با تمام شراشر وجودش احساس می کند که این غضب خداست. ببینید پس آدم در قیامت خدا را به این معنا ملاقات می کند. نه ملاقات کند یعنی مثل من و شما همدیگر را ملاقات کنند. خب؟ کسانی که امیدی و اعتقادی نسبت به دیدار ما ندارند، وَرَضُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا. و دل شان خوش است. کامل به حسات دنیا خوش است. می گویند حیات دنیا، یعنی حیات پست تر. پست ترین حیات. اینجا هم زندگی هست. وجود هست. حیات هست. اما پست ترین مرتبه است. آن برترین را به یاد ندارد. پست ترین را دل خوش کرده. وَاطْمَأَنُّوا بِهَا دلش کاملا... ببینید من این بالا نشسته ام، اصلا فکر می کنم که ممکن است من وسط صحبتم بیفتم و بروم؟ تمام شود. به آخر نرسد. ما به اینجا می آییم اصلا فکر می کنیم؟ همیشه همینجور است ها. وقت سر سفره نشسته ام فکر می کنم این غذا را تا آخر می خورم. وقتی می خوابم فکر می کنم این خواب تا صبح ادامه خواهد یافت. و همیشه با یک اطمینان. وَاطْمَأَنُّوا بِهَا یک جوانی بود خدمت رسول خدا رفت. حضرت بعد نماز پشت سر را نگاه کردند. دیدند یک جوانی چرت می زند. هی سرش پایین می افتد. چه خبر است؟ چرا اینجوری هستی؟ گفت آقا شب خوابم نمی برد. از ترس حساب و کتابی که بباید بعد پس بدهم، خوابم نمی برد. مثل اینکه صدای جهنم در گوشم است. نمی گذارد بخوابم. خب؟ اما ما نه. با اطمینان کامل. خدا به ما رحم کند. وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ. کسانی که از آیات ما غفلت می کنند. غفلت دارند. [در آیه بعد می فرماید:] أُولَئِكَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ جایگاه آنها، آنجایی که آخر به آنجا می روند و دیگر از آنجا بیرون نمی آیند... آدم چه حسرتی می خورد. ببینید دو روز هوا و هوس رانی کرد. دو روز. یعنی وقتی شما یک قیامت پنجاه هزار ساله داری، یک زندگی هفتاد هشتاد ساله می شود دو روز. می گویند أُولَئِكَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ. این آتش هایی که این گرفتارش می شود، خودش کسب کرده. سراسر دنیای ما دنیای کسب است. شما دنبال کاسبی و تجارت و کار می روید. بله کسب است. نماز هم رفتی، کسب است. بله. اگر داری قرآن می خوانی، داری کسب می کنی. هرکاری داری می کنی، داری کسب می کنی. یادتان هست؟ عرض کردیم که کدام کاسبی از همه بهتر است؟ چه کسی یادش است؟ فرمودند اگر همه اعمال خیر را یک طرف بگذاری و امر به معروف را یک طرف بگذاری، امر به معروف مثل یک دریاست و همه اعمال خیر که جهاد هم در آن است، مثل این است که دستت را زدی در دریا و درآوردی. چقدر خیس می شود؟ مثلا. کسب است. هرچه می کنیم، کسب است. [در آیه 69 سوره اعراف می فرماید:] وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ خیلی چیز عجیبی است. اگر مردمان شهرها، یعنی جوامع بشری، یک وقت یک نفر است. نه. وقتی جوامع بشری... حالا جوامع کوچک مثل یک ده یا یک شهر ده میلیونی مثل تهران. اگر اهل این شهرها ایمان بیاورند و تقوا داشته باشند. تقوا داشته باشند یعنی چه؟ یعنی به وظایف شان عمل کنند. آنجایی که باید راست بگوید، راست بگوید. آنجایی که باید برود درس بخواند، درس بخواند به وظیفه اش عمل کند. لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ درهای، درهای برکات از آسمان و زمین به روی آنها باز می شود. به اصطلاح نزولات آسمانی در کشور ما و شهر ما کم است. چرا؟ این آیه می گوید. وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ در روایت دارد می فرماید مقدار باران هیچ سالی از سال قبل کمتر نیست. ببینید باران ثمره بخارات دریاهاست. به آسمان می رود و ابر می شود و می بارد. خب؟ مقدار دریاها که فرق نکرده. پس چرا ایران مدت هاست، یا مدت هاست یا از اصلا؛ نزولات آسمانی اش کم است. برای اینکه بسته است. در برکات آسمانی بسته است. حالا آن مقداری که هست هم به برکت چهارتا آدم است که در این شهر است. لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ از زمین و آسمان برایشان برکت خواهد بارید. برکت یعنی چه؟ برکت یعنی چه؟ لغت برکت یعنی خیر. از در و دیوار برایشان خیر می بارد. اگر اینجوری بودند اینجوری بود. وَلَكِن كَذَّبُوا بجای ایمان تکذیب می کنند. فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ. ما هم آنها را می گیریم. یعنی به بلا. به خاطر کسبی که کردند. اعمال. حالا این دو تا آیه که خواندیم هم معمولا عمل بد را کسب نامیده اند. فرقی نمی کند. هر عملی آدم می کند، کسب است. در آیه ای همه را به تجارت دعوت کردند. شما بفرمایید هرکاری من می کنم، دارم تجارت می کنم. حالا تجارت سودآور یا تجارت زیان آور. هرنگاهی که شما می کنی، صفحه قرآن است، داری تجارت می کنی. اگر خدایی نکرده یک چیز دیگر است، داری ضرر می کنی. تجارت. کسب. و همه سرنوشت آینده شما با این کسبی است که کردی. کاسبی من کاسبی شر بوده؟ خب می روم همانجایی که خودم برای خودم ساختم. وقتی کار خوب کرده باشی، برای خودت قصر ساختی. اگر کار بد کرده باشی، برای خودت چاه کندی. می گویند جهنم هفت طبقه است. در طبقه هفتم یک چاه است. در چاه هفت تا تابوت است. بنیان گذاران، دقت کنید بنیان گذاران ضلالت و گمراهی آنجا هستند. یکی شان شیطان است. بقیه شان هم بقیه اند. آیه. این آیه ما سوره انعام است. [آیه 120]: وَذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ ظاهر گناه، یعنی گناه ظاهری. گناهان ظاهری را رها کنید. گناهان باطنی را رها کنید. ظاهر گناه را رها کنید. باطن گناه را رها کنید. إِنَّ الَّذِينَ يَكْسِبُونَ الْإِثْمَ کسانی که کسب می کنند، گناه را. گناه کسب است. لذا ببینید اگر آدم با غفلت گناه کند، چقدر بارش سبک می شود. هرچه عمیق تر گناه کند، یعنی با عشق و ولع بیشتری گناه کند، هی عمیق تر می شود. قرآن دارد دیگر. می فرمایند یک آتش هایی است که در دل به آسمان سر می کشد. [در آیه 6 و 7 سوره همزه می فرماید:] نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ * الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ. آتش های برافروخته خدایی که در دل ها شعله می کشد. حالا در برابر بفرمایید که بهشتی که در دل... آنهایی که در بهشت اند، اول دل شان در بهشت است. اگر دل آدم خوش نباشد، در بهشت هم برود خوش نیست. بهشت برایش بهشت نیست. بهشت آن وقت بهشت است که دل آدم بهشت باشد. آن شعر بود. حالا آن آقای بزرگوار که خدا رحمتش کند، به مناسبت حضرت موسی بن جعفر می خواند. می فرمود که هرکجا تو با منی من دل خوشم. حضرت موسی بن جعفر را این اواخر در چاه کرده بودند دیگر. آنجا که فرمود یا مُخَلِّصَ الشَّجَر. ای کسی که درخت را از میان آب و گل نجات می دهی و به آسمان سر می کشد. ای کسی که چه. ای کسی که چه. معلوم می شود که ایشان گرفتار یک گودالی بود. آن گودال مرطوب بود. بلکه آب در آن بود. این زندانی که حضرت افتاد و دعا کرد، از این زندان نجات یافت. هارون یک خواب خیلی ترسناکی دید و همان نصف شب فرستاد امام را از این زندان درآوردند. امام در این زندان شهید نشد. زندان های بعد بود. خب. حالا در این زندان هستم. در زجر و شکنجه ام. اما چون تو با منی. این بهشت باطنی است. یادتان هست. فرمایش امیرالمومنین را مکرر عرض کردیم. اگر یادتان باشد فرمود که نَحنُ مِن أقوامٍ، هی فرمایش می فرمایند. بعد می فرمایند نَحنُ مِن أقوامٍ که عرض کردم چندتا جمله گفته اند بعد می رسند به اینکه قُلُوبُنا فِی الجَنان. دل هایمان در بهشت است. امام در زندان است. زندانش هم بدتر از این زندان نمی شود. ببینید بغداد در کنار یک رود بزرگ است دیگر. بنابراین زمین ها به سرعت به آب می رسد. اگر یک سیاه چال باشد، خب کف این سیاه چال همه اش آب ایستاده. اگر امام را در یک چاه هم گذاشته باشند ببینید چه می شود. چقدر سخت می گذرد. اما نَحنُ مِن أقوامٍ قُلُوبُنا فِی الجَنان. دل هایمان همیشه در بهشت ها. آن بهشت، بهشتی نیست که آدم از تویش دربیاید. اگر دل آدم به بهشت برود، دیگر درنمی آید. خب. چه عرض می کردیم؟ [در ادامه آیه 120 سوره انعام می فرماید:] إِنَّ الَّذِينَ يَكْسِبُونَ الْإِثْمَ کسانی که گناه را کسب می کنند. تجارت می کنند. اما تجارت ضرر. همه اش ضرر است. باز این طرف یک چیز دیگر داریم. [در آیه 129 همین سوره می فرماید:] وَكَذَلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضًا بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ یک قانون خیلی مهم. می فرمایند که ما اینچنین به پاره ای از ظالمان بر پاره دیگری از ظالمان ولایت می دهیم. بعضی از ظالمان را بر سر بعضی از ظالمان دیگر مسلط می کنیم. اگر کسی ظالم است، حتما یک ظالمی بالا سرش است و دارد به او زور می گوید. بعد هم می فرماید: بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ خب خودت کردی. مردم شهر مدینه چهار سال و چند ماه بیشتر امیرالمومنین را نداشتند. فقط چهار سال توانستند یک امام عادل نگاه دارند. قبلی ها چطور؟ حالا چون سن شان هم بالا بود، دوازده سال، نمی دانم ده سال، حکومت کردند. چرا امیرالمومنین ده سال حکومت نکرد؟ اگر امیرالمومنین ده سال حکومت می کرد چه می شد؟ عالم چقدر فرق می کرد؟ مسلمانی الان ما به برکت همان چهار سال است. بحث هایش را هم یک مقداری در گذشته عرض کردم. وَكَذَلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضًا بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ. ما اینچنین به پاره ای از ظالمان بر پاره دیگری از ظالمان ولایت می دهیم. قدرت می دهیم. سلطنت می دهیم. به خاطر رفتاری که داشتند. بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ. کسب کردند. من خودم چه؟ رئیس جمهورم را کسب می کنم. خودم کسب می کنم. چقدر خوب است؟ خودت کردی. اگر بد است، خودت کردی. چه کسی بر سر ما حکومت می کند؟ آن کسی که ما خودمان آن را بر سر کار آوردیم. یک کلمه عرض کنم. در جریان مشروطه، چهار پنج نفر مشروطه را گرداندند و شد مشروطه ای که درست چهارده سال بعد از انقلاب مشروطه رضا شاه بر سر کار آمد. کسی به زندان می رفت، دیگر نمی دانیم چه می شد. رئیس شهربانی هرکس را می خواست به زندان می کشیدند. برمی گشت؟ معلوم نیست برمی گشت. البته هزارتا چیز دیگرها. یکیش این بود. همه آن رئیس شهربانی ها را بعد از سقوط رضا شاه به دادگاه کشیدند. داستان آمپول هوا را که شنیده اید. در زندان یک پزشکی داشتند به نام پزشک احمدی. این یک آمپول هوا می زد. این را هم عرض کنم جالب است. سه نفر هم از اعضای دولت رضا شاه در بر سر کار آوردن رضا شاه، افراد اول بودند. هرسه شان با شکنجه در زندان جان کندند و مردند. در زندان خود رضا شاه. یکی از اعیان درجه اول که او را سر کار آورده بود، با همدیگر نرد بازی کردند. شمال رفته بودند. زیر خیمه پادشاهی با همدیگر نرد بازی کردند. گفتند و شنیدند و با همدیگر نرد بازی کردند و شاه از آن در رفت و از این در هم آمدند و این را گرفتند و به زندان بردند. رفت و شاید جنازه اش را هم تحویل ندادند. حالا اسمش را یادم رفته. هر سه تن. سه تن از افراد درجه اولی که رضا شاه را بر سر کار آوردند و به سلطنت رساندند و نگاه داشتند. وَكَذَلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضًا بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ. تو آن را بر سر کار آوردی. حالا. یک لفظ دیگر داریم. همه آن جاهای دیگر تقریبا جاهای سخت بود و گناه بود و این حرف ها. [در آیه 125 سوره انعام] می فرمایند که: فَمَن يُرِدِ اللَّهُ أَن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ که اینها را مکرر برایتان خوانده ایم. هرکس را که خدا بخواهد او را هدایت کند. همه اینها را برای یک چیز دیگری می گفتیم که ادامه بحث های دو هفته گذشته مان باشد. نمی دانم می رسیم یا نمی رسیم یک ذره هم از آن بگوییم. هرکس را که خدا اراده کند که او را هدایت کند. مگر اراده ندارد همه را هدایت کند؟ چرا. خدای متعال می خواهد همه را هدایت کند. همه را می خواهد. عقل داده. عقل یعنی خوبی و بدی را می فهمد. این یک هدایت. پیغمبر فرستاده. نمی دانم. ائمه را فرستاده. علمای بزرگ هستن. در کتاب های آسمانی هستند. این کتاب های آسمانی. ببینید هزار و چهارصد سال دارد فریاد می زند یک خط مثل من بیاورید. فقط یک خط. تا حالا نتوانسته اند. معجزه است. جلوی چشم همه ما. خب. نام این ها هدایت های عامه است. این هدایتی که اینجا می فرماید: فَمَن يُرِدِ اللَّهُ أَن يَهْدِيَهُ هدایت خاصه است که قبلا عرض کردم آدم باید بهای آن را پرداخته باشد. با پاکدامنی بهای هدایتش را پرداخته باشد. هرچه بیشتر، بیشتر. یک هدایتی هست که هدایت خاصه است. این پاداش زحماتی است که شخص در پاکدامنی می کشد. پاداش است. در آن هدایت می فرمایند که هرکس که خدا می خواهد که او را هدایت کند، يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ به او شرح صدر مرحمت می کند. شرح صدر یعنی چه؟ شرح صدری برای قبول همه اسلام. اسلام را به تمامی می پذیرد. در هیچ جایش اشکال ندارد. قبولش صد در صد است. چون بحث های این ها را عرض کردیم دیگر الان نمی گوییم. وَمَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ هرکس را که خدا بخواهد گمراه کند. ببینید آن هدایت عامه برای همه هست. یک هدایت اولیه شامل حال همه افراد بشر هست. اما گمراهی دیگر گمراهی عام نداریم. هرچه گمراهی است، نتیجه عمل خود آدم است. مثلا قرآن را می خواند، اوقاتش تلخ می شود. بدش می آید. مثلا سیاهی عزاداری امام حسین (علیه السلام) را می بیند. می گوید یعنی چه؟ همه اش... مثلا. در دلش اعتراض دارد. اوقاتش تلخ شده. این مال چیست؟ مال رفتار و اعمالی که کرده. ظلمی که ... خب؟ وَمَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ هرکس را که خدا بخواهد گمراه کند، در نتیجه اعمال خودش. آن هدایت خاص نتیجه اعمال خود آدم بود. یک هدایت عام داشتیم. یک هدایت اولیه بود که برای همه هست. مجانی است. در اختیار همه است. آدم فطرت دارد. فطرتش یک چیزهایی می گوید. حرف های خوب به آدم می زند. عقل به آدم داده. عقل بدی و خوبی را می فهمد. مثلا شما ببینید یک کسی دارد به یک کسی ظلم می کند، اوقاتت تلخ می شود. اصلا زندگی ات تلخ می شود. این آن فهمی است که خدا به آدم داده و اسمش را عقل می گذاریم. بدی را می فهمد. خوبی را می فهمد. آن مال همه است. مجانی هم هست. یعنی لازم نیست آدم هیچ کاری کرده باشد. اما این گمراهی را اگر خودت وسایلش را تهیه کرده باشی، می شود. همینطوری یکهو دست یکی را بگیرند و بکنند توی جهنم نداریم. اصلا. خب؟ بعد می گویند آن کس را که خدا می خواهد گمراه کند، سینه اش را تنگ می کند. [يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا] در مقابل کسی که خدا می خواهد هدایت کند، سینه اش را گشاده می کند. دلش برای خوبی قنج می زند. این برای بدی. كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ مثل کسی است که به آسمان بالا رفته باشد. کسی که به آسمان بالا رفته باشد چه می شود؟ هرچه شما در جو بالا می روی، فشار هوا کمتر است. مقدار اکسیژن کمتر است. سینه آدم تنگ می شود. اگر زیاد بالا برود سینه اش تنگ می شود. این مثال مادی اش است. می گویند هرکس را که خدا بخواهد گمراه کند، در نتیجه اعمال بدی که کرده است و جبران نکرده است. یادتان باشد. جبران نکرده است. من دل یک نفر را سوزاندم. اما بعد رفتم به پایش افتادم که از من راضی شود. خب. جبران شد. بعد می فرمایند: كَذَلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ. این را دیگر توضیح عرض نمی کنیم. [در آیه بعد می فرماید:] وَهَذَا صِرَاطُ رَبِّكَ مُسْتَقِيمًا. این صراط مستقیم است. این هدایتی که اختصاصی است. هدایتی که خدا بالخصوص نسبت به شما عمل می کند و دستت را می گیرد و نمی گذارد اشتباه کنی و می فهماند این اشتباه است. می فهماند این رفیقت بد است. صلاحت نیست. خودت این را می فهمی. هزار نفر رفیق می گیرند و بلای رفیق شان را هم می کشند. از بدترین بلاهای آدم در این دنیا بلایی است که از رفیق می کشد. خب؟ آن را به او می فهمانند. وَهَذَا صِرَاطُ رَبِّكَ مُسْتَقِيمًا این راه راست خدای توست. قَدْ فَصَّلْنَا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ. حالا این آیه مهم است. لَهُمْ دَارُ السَّلَامِ عِندَ رَبِّهِمْ برای اینها بهشت است. بهشت مال اینهاست. اصلا خدا بهشت را برای این آدم ها خلق کرده. چرا؟ حالا آن مطلب را توضیح عرض می کنم شما ببینید که چرا. شرح صدر چه بود؟ آن وقتی بود که دیگر در دل آدم بخل نیست. در آن حسادت نیست. تکبر نیست. خودش را برتر از همه اهل عالم نمی بیند. فرمودند عقل آدم وقتی کامل می شود، عقل آدم وقتی کامل می شود که وقتی خودش را با همه عالم مقایسه می کند، با همه عالم ها؛ خودش را از همه بدتر می داند. بهتر از همه مردم است. اما وقتی خودش را مقایسه می کند، هرچه فکر می کند و مقایسه می کند می بیند من، با آن آقا مقایسه می کند، هرکس؛ می گوید بدتر از همه هستم. لَهُمْ دَارُ السَّلَامِ عِندَ رَبِّهِمْ. اینها را برای یک همچین آدمی که در دلش یک ذره کینه نیست، یک ذره بخل نیست، یک ذره تکبر نیست، چه عرض کردیم؟ خدا بهشت را برای این آدم خلق کرده. یک چیز دیگر هم گفتم. اگر یادتان باشد، قبل از اینکه شما به بهشت بروی، بهشت پیش شماست. ببینید اگر آدم بهشتی نباشد، در بهشت راهش نمی دهند. اگر آدم بهشتی نباشد، در بهشت راهش نمی دهند. لَهُمْ دَارُ السَّلَامِ عِندَ رَبِّهِمْ. بهشت مال اینهاست. آن وقت بهشت اینها، بهشت خاص است. بهشتی است در سایه مرحمت خدا. در آن بهشت شما همیشه آن سایه را روی سرت می بینی. آن بهشت، بهشت است. اگر مثلا به عمرتان یک بار قرآن خوانده باشید، هی می فرماید جنت نعیم. جنت نعیم. آن جنت نعیم است که آدم سایه مرحمت خدا را در همه لحظات روی سر خودش احساس می کند. دست مرحمت خدا را همیشه پشت خودش احساس می کند. خب؟ لَهُمْ دَارُ السَّلَامِ عِندَ رَبِّهِمْ وَهُوَ وَلِيُّهُم او ولیّ آنهاست. از آن روزی که دلش از کینه پاک شد، یک ولیّ پیدا کرد. ولی اش چه کسی بود؟ مهربان ترین ولی های عالم. دیگر ولی مهربانتر از او نداریم. هر ولی نسبت به آنهایی که تحت ولایتش هستند، مهربان است. مثلا پدر نسبت به بچه اش خیلی مهربان است دیگر. مهربانترین کس نسبت به فرزندش است. او از همه ولی ها مهربان تر است. یک همچین [چیزی]. ما نمی فهمیم یعنی چه ها. اگر آدم مهربانی و محبت و مرحمت خدا را حس کند. دارد با تمام جانش حس می کند. این چقدر بهشت است؟ اصلا بهشت یعنی همان. وَهُوَ وَلِيُّهُم بعد می فرمایند: بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ. آنجا می فرمودند یكْسِبُونَ. اینجا می فرمایند يَعْمَلُونَ. به خاطر کارهایی که کرده اند. حالا چکار می کرده؟ همیشه می گشته و می کوشیده یک کاری بکند که خدا راضی شود. از او راضی شود. خب حالا رسیده. آن رضایت خدا را می فهمد. می بیند. لمس می کند. لمس می کند یعنی چه؟ با تمام جانش حس می کند. آقا از من که گذشته. شما که ازت نگذشته یک کاری بکن. تا همه موها سفید نشده یک کاری بکن. نوجوان ها. همه اش را به بازی نگذارنید. یک وقتش را به کارهای جدی بگذرانید. یکی از جدی های شماها چون مدرسه می روید یا دانشگاه می روید، درس خواندن تان است. این درس را بخوانید برای اینکه یک روزی به درد مردم بخورد. به درد مردم بخورد. یک دوستی داریم که از یک آقایی صحبت می کرد. گفت یک ذره، یک ذره که هوش و اینها بیشتر می شود، آدم طلبکار می شود. هی ما با او کل و کشتی گرفتیم که خارج نروی. تا می توانی همین جا بمان. حالا اگر هم می خواهی به خارج بروی، بروی خارج که برگردی. گفتیم آقا ترسش این است که وقتی شما به خارج می روی، آنها از روز اول که وارد شدی، دارند تو را رنگ می زنند. رنگ می زنند. رنگ می زنند. رنگ می زنند. تمام روزها ها. تمام روزها و شب ها دارند تو را رنگ می زنند. رنگ به عمق جانت می رود. ما آدم هایشان را دیده ایم. واقعا، الان هم خدمتشان هستیم. واقعا به غرب معتقد است. واقعا معتقد است. واقعا تمدن را تمدن غرب می داند. خود آنها گفته اند اوج تفکر انسان در علم سیاست دموکراسی است. عقل بشر به بالاتر از این نرسیده. خب عقل شما نرسیده. عقل شما نرسیده. آدم باید یک ذره چشمش باز باشد. نود درصد ثروت مردم، ثروت عالم، جهان، مال یک درصد است. ثمره دموکراسی. لیبرالیسم اقتصادی. زندان های امریکایی یادتان هست دیگر. گفتند غرق چیست؟ یک اصطلاح در شکنجه هایشان داشتند. غرق مصنوعی. ما عکس هایشان را دیدیم دیگر. روی صورتش یک پارچه انداختند و هی آب ریختند. آب ریختند. آب ریختند. اصلا یک ذره ممکن نبوده تنفس کند. ثمره آن. یک مدتی گذشت هی می خواستم این را عرض کنم. ببینید مدار جهان به دست ثروتمندان درجه اول یهودی است. آنها هستند که پای اسرائیل ایستاده اند. امریکا را مثل عبد ذلیل برای... نمی دانم یادتان هست یا نه. اولین روزهای ریاست جمهوری این که دارد مرخص می شود، همان اولین روزها رفت به کنیسه یهودیان. کلاه خاص یهودیان را سر گذاشت. خیلی هم واضح و آشکار دیگر. به صورت علنی می گویند ما یک ذره اینجا کوتاه نمی آییم. یک ذره کوتاه نمی آییم. حالا خدا خواست که یک پنج هزارتا جوان شیعه، این اسرائیل را فلج کردند. این خواست خدا بود. حرف هایمان رفت یک جای دیگر. گفتند همان روزهای اولیه آقای سید حسن نصرالله پیغام داده بود که آقا ما تمام شدیم. شما چه می فرمایید. ایشان فرمودند که بایستید. شما پیروزید. بایستید یعنی با تکه تکه شدن بایستید. ایستادند. بزرگ ترین قدرت نظامی این قسمت های ما که به آن خاورمیانه می گویند، که نمی خواهیم این لفظ را به کار ببریم، فلج شدند. در مقابل چهار پنج هزار تا جوان. اما بچه های خیلی خوبی هستند. آنهایی که دیده اند شان از بچه خوب های ما بهترند. اینطور امریکا با آن قدرت. حالا این نشانه خداست دیگر. خدا می خواهد. امریکا ذلیل آن ثروتمندان تراز اولی است که بر امریکا حکومت می کنند. صاحبان کارخانه های اسلحه سازی در جهان. یهودی های زمان پیغمبر اسلحه می ساختند. طلا و [یک چیز دیگر.] سه تا. عین امروز. اینها بانک دارند. بانک داران بزرگ جهان. ببینید امریکا نگذاشت بانک ها ورشکست بشوند. نگذاشت بانک های خودشان ورشکست شوند. خب. یهودی ها اسلحه سازی، بانک داری. خب آنها نبض امریکا در دست شان است. هیچ کدام هم دیده نمی شوندها. یعنی شما نمی شناسی که این کیست. مثلا یک دانه یک وقت بروز می کند. همان چندی پیش در انگلستان یکی شان در کارهای مطبوعات و خبرگزاری و این حرف ها بود. شاهد جریان را در هتل یا در خانه اش خفه اش کردند. خیلی ساده است.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای