جلسه پنجشنبه 22/8/93 (همّ واحد)
آدم به مقدار غفلتش هلاک می شود. هلاک می شود یعنی چه؟ سود خودش را از دست می دهد. ضرر می کند. آدم یک مقداری که غفلت می کند اینگونه می شود. هرگناهی که من بکنم، یک غفلت است دیگر. من دارم در هر گناهی یک ضرر می کنم. یک ضرر...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

روایت یک نکته خیلی مهم اخلاقی را می گوید. خیلی مهم است. حد ماها نیست اما اگر به عنوان آرزو در خاطر ماها بماند، شاید یک روزی همت کنیم. شاید یک روزی همت کنیم. خدای تبارک و تعالی با پیامبر سخن می گوید. قاعدتا حدیث معراج است. در معراج رسول خدا با خدای متعال یک مجموعه صحبت هایی دارد که معمولا خدای متعال با نام مبارک احمد ایشان را خطاب می کند. همینطور نام می برند و یک مجموعه سخنان را می فرمایند. اینجا هم ظاهرا یکی از آنهاست. قالَ الله تعالی یا أحمَد إجعَل هَمَّکَ هَمًّا واحداً من می خواهم بیشتر روی همین تکیه کنم. فقط یک همّ داشته باش. همّ یعنی چه؟ دغدغه و غصه و فقط یک دغدغه و غصه داشته باش. مگر می شود؟ ما به تعداد علقه هایمان غصه داریم. قانونش این است دیگر. هر علقه ای یک غصه به بار می آورد. ترس از دست دادن آن چیز مورد علاقه. بنابراین هرچه بیشتر داشته باشیم، هرچه دارایی مان به معنای عام کلمه یبشتر باشد، علقه هایمان بیشتر است. پس غصه هایمان بیشتر است. اما اگر آدم یک غصه داشته باشد چه می شود؟ إجعَل هَمَّکَ هَمًّا واحداً این جزء اهداف سیر و سلوک اخلاقی است که آدم کاری بکند که به همّ واحد برسد. اگر شما همّ واحد داشته باشید و فقط یک غصه داشته باشید، فقط برای آن غصه کار می کنید دیگر. غصه های دیگر چطور؟ اصلا در خاطرمان نیست. من یادم هست یک دوستی داشتم که خیلی برجستگی داشت. خیلی هم از نظر مالی مشکل داشت. خیلی. یعنی درحد این بود که برای ظهر ناهار نداشت. البته داستانش خیلی است. بیشتر از حد ماست. ناهار ظهر را نداشت. شام شب نداشت. خیلی جدی. نداشت. اصلا غصه اش نبود. تازه ظهر نمازش را خوانده بود و همه کارهایش را که کرده بود، تازه گرسنه شده بود و فکر ناهار افتاده بود که چکار کند. اینگونه بود. غصه نداشت. درحالیکه الان بنده غصه ده سال بعد را هم دارم. بابا تو اصلا شاید ده سال بعد نباشی. این یک مرتبت بلندی است. اگر آدم یک غصه و دغدغه داشته باشد، برای آن یک دغدغه کار می کند. تا به اینجا نرسد که فقط برای یک دغدغه کار کند، به جایی نمی رسد. این یک قدم وسط راهی است. قدم خیلی بلندی است. خیلی مقام بلندی است. اما مقام وسط راهی است. اگر شما به این مقام وسط راهی نرسی، اصلا به هیچ جای بعدی نخواهی رسید. در سطح ما می گویند عملا صد تا غصه دارم اما آن غصه ها را رها کن. عملا ها. مثلا من غصه مدرسه بچه ام را دارم. این غصه را رها کن. کارش را نه ها. یک وظایفی داری و باید به موقع آنها را انجام بدهی. اما غصه اش را رها کن. چگونه غصه اش را رها کنم. من از صبح به این فکر مشغول هستم. نه آقا. شما کار دیگری انجام بده. کارهای دیگر را انجام بده. کار اصلی را انجام بده. کار اصلی را که انجام دهی، اولا این کارهایت درست می شود و این غصه های درجه دوم را خدا درست می کند. اگر آدم غصه اول را پیگیری و دنبال کند، خدا غصه های درجه دوم و درجه سومش را درست می کند. بعد چه؟ واجعَل لِسانَکَ لِساناً واحِداً زبانت، یک زبان باشد. بعضی ها هستند که دو زبانه اند. پشت سر یک حرفی می زنند و جلوی رو یک حرف دیگری می زننند. وَاجْعَلْ بَدَنَكَ حَيّاً لاتَغْفُلْ عَنّی؛ بدنت را زنده بدار. یعنی چه؟ لاتَغْفُلْ عَنّی مرا فراموش نکن. اگر آدم به این برسد که خدا را فراموش نکند، به یک زندگی می رسد. ما اصلا تجربه این زندگی را نداریم. فقط در آن فرض به آن زندگی می رسیم و آن را تجربه می کنیم. حضرت زین العابدین علیه السلام یک فرمایشی دارند که برای فهمش یک کمی خوب است. می دانید که روز جمعه یزید می خواست نمایش بدهد و این قدرتی که اعمال کردیم و دشمن مان را مغلوب کردیم و همه کسانش را اسیر کردیم و اینها را به مسجد جمعه شهر دمشق در شام آوردند. آنجا یک فرمایشاتی اتفاق افتاد. حضرت فرمودند اجازه می دهی من بروم بالای این منبر؟ تشریف بردند و صحبت کردند و وسط صحبت های ایشان برای اینکه میخواست صحبت ها را به هم بزند، یزید دستور داد اذان بگویند. اول گفته بود خطیب صحبت کند و خطبه بخواند. او رفت خطبه خواند و در آن خطبه از امام حسین و امیرالمومنین بد گفت و حضرت زین العابدین در مقابلش صحبت کردند و وسط صحبت برای اینکه صحبت را به هم بزند، گفت موذن اذان بگوید. بعد به شهادتین که رسید حضرت فرمود خون و گوشت و استخوان من و ذره ذره وجود من، یعنی تن من، به وحدانیت الهی شهادت می دهد. ما اصلا نمی فهمیم یعنی چه. گوشت من شهادت می دهد که خدا یکی است. خون من شهادت می دهد که خدا یکی است. تمام ذرات وجود من شهادت می دهد که خدا یکی است. این یعنی چه؟ این می شود. شدنی است. این همین حرفی است که خدای متعال اینجا به حضرت پیامبر فرمودند. وَاجْعَلْ بَدَنَكَ حَيّاً این ممکن است. راهش چیست؟ راهش عمل درست است. آدم با عمل درست به حیات تازه می رسد. در آیه 97 سوره مبارکه نحل می فرماید: مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً هرکس که عمل درست کند و مومن باشد، ما او را به حیات طیبه زنده می کنیم. مگر این مرده بود و داشت عمل می کرد؟ مرده که نبود. زنده بود که داشت عمل می کرد. یک حیات تازه به دست می آورد. متاسفانه ما اصلا تجربه این را نداریم. آنجا آدم به یک زندگی تازه می رسد. به یک فهم تازه می رسد. به یک راحتی های تازه می رسد. به یک لذت های تازه می رسد. به یک قدرت های تازه می رسد. به یک فهم های تازه می رسد. بزرگوار گفته بود من قرآن را می خوانم. امروز قرآنم رسیده به سوره یس. سر آیه که می رسم، یک چیز تازه می فهمم. اگر به یک دلیلی، همین الان که دارم یس را می خوانم، آن را تکرار کردم، در این بار دوم هم یک چیز تازه می فهمم. دریاهایی از فهم به روی آدم باز می شود. درهایی از فهم تازه. آن فهم ها غیر از فهم های معمولی است. گرچه فهم های معمولی هم لذت بخش است. اگر آدم یک چیز تازه بفهمد لذت بخش است. اما آن اصلا به این ربط ندارد. یادم است آن دوستمان می گفت مثلا من این آیه را می خواندم. نمی دانم می گفت چه مقدار روز، لذتش باقی می ماند. ببینید این لذت های دنیوی، یک دقیقه طول می کشد. دو ثانیه طول می کشد. ده دقیقه طول می کشد. لذت معنوی می تواند روزها و ساعت ها طول بکشد. بفرمایید همینطور بیشتر. این را هم عرض کنم. بعد فرمود وَ مَنْ یَغفُلُ عَنّی هرکس از من غفلت کند. لا اُبالى بِأَىِّ واد هَلَكَ. من باک ندارم او در چه وادی ای هلاک می شود. آدم به مقدار غفلتش هلاک می شود. هلاک می شود یعنی چه؟ سود خودش را از دست می دهد. ضرر می کند. آدم یک مقداری که غفلت می کند اینگونه می شود. هرگناهی که من بکنم، یک غفلت است دیگر. من دارم در هر گناهی یک ضرر می کنم. یک ضرر. خب این بحث مان تمام شد.

در آیه 124 سوره مبارکه بقره می فرماید: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ یاد بیاور آن زمانی را که خدای تبارک و تعالی ابراهیم را امتحان کرد و ابراهیم امتحانات را به خوبی و با سرافرازی به پایان رسانید. آنگاه خدای متعال فرمود که إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا بعد از پایان امتحانات خدای متعال به او فرمود که من تو را برای مردم امام قرار دادم. بحث مان یک مقدار درمورد امامت است. یک نکات بعدی هم دارد که امروز به آن نمی رسیم. می خواهیم ببینیم این امامت یک مقام تشریعی است یا یک مقام تکوینی؟ شما یک مجتهدی را تا دیروز نمی شناختید. امروز شناختید و فهمیدید او مجتهد و عادل است و لیاقت کافی دارد و او را مقلَد خودتان قرار دادید. بنا شد از او تقلید کنید. ایشان الان به مقام تقلید رسید. ایشان با دیروز چه فرقی کرد؟ هیچ فرقی نکرد. یک مجتهدی بود که حالا یا ناشناخته بود یا شناخته بود. مثلا در زمان ما از طرف مقام رهبری به مقام قضاوت معین شد. رئیس قوه قضاییه شد. ایشان مجتهد و عادل و لایق بود. اما آن وقت داشت درس می داد و درس می خواند و کارهای علمی تنها می کرد. اما از امروز که ایشان را به این مقام انتخاب کردند، ایشان به مقام قضاوت رسید. به مقام عالی قضایی رسید. اینها مقامات تشریعی است. ده سال مدتش است و بعد از ده سال هم شخص دیگری را قرار می دهند. این مقام ها تشریعی است. یعنی مقامی که طبق قانونی می شود و نمی شود. کم می شود و زیاد می شود. مقام تکوینی این است که واقعا یک چیزی می شود. یک چیز تازه یافت. مانند آن وقتی که ایشان مجتهد نبود. حالا بعد از اینکه زحمت کشید و ده سال فکر کرد و مطالعه کرد و کار کرد و کار کرد، مقام اجتهاد را یافت. اجتهاد این است که اگر من به مساله برخورد کردم، بتوانم مساله را حل کنم. دقیقا طبق روش های صحیح مساله حل کنم. این یک واقعیتی است که نداشتم. در اثر کار کردن. البته این ذره ذره می آید. اما فرض کنید ایشان یک شب خوابید و صبح فردا به این مقام رسید. حالا مثلا. عرض کردیم این مقام، مقامی نیست که یک باره اتفاق بیفتد. ذره ذره اتفاق می افتد. چون واقعیت است ذره ذره اتفاق می افتد. به مقام اجتهاد که یک مقام واقعی و یک مرتبت واقع است می رسد. اینگونه نیست که طبق قرارداد انجام شود یا نشود. واقعا ایشان مجتهد شده. چکار کرده؟ ده سال زحمت کشیده. ده سال که چه عرض کنم. ده سال، بیست سال، بیست و پنج سال، سی سال. اینگونه. زحمت کشیده و حالا به مقام اجتهاد رسیده. این یک مقام واقعی است. آن مقامات قبلی که عرض کردیم، ایشان طبق قرارداد رئیس قوه قضاییه شد و از ریاست قوه قضاییه برکنار شد و کس دیگری جای ایشان آمد. آن اینگونه نیست. آن مقام تشریعی است و طبق ضوابط قانونی می شود یا نمی شود و داده می شود و گرفته می شود. اما این مقام را می یابد. وقتی این مقام را یافت، دارد دیگر. مرم بشناسند یا نشناسند، ایشان این مقام را دارد و یک واقعیت است. حالا می خواهیم بگوییم این مقام امامت از نوع اول است یا از نوع دوم است. خب از نوع اول است یعنی چه؟ ببینید حضرت ابراهیم پیغمبر بود دیگر. نبی بود. بعد رسول بود. بعد مقام اولوالعزم یافت. خب؟ انسان وقتی مقام نبوت یا رسالت دارد، به مناسبت مقام رسالت، فقط سخنش برای کسانی که این سخن به گوش آنها می رسد حجت است. دقت کنید. حرف خدا را آورده. وقتی مقام نبوت و رسالت برای یک فرد انسانی اثبات شد، سخنش حجت است. اطاعت از او دیگر واجب نیست. دقت کنید تا حرف کاملا مفهوم شود. اطاعتش به مناسبت مقام رسالت و نبوت واجب نیست. آن دلیل می خواهد اطاعتش دلیل می خواهد. حالا الان عرض می کم و روشن می شود. ببینید قرآن در آیه 64 سوره مبارکه نساء دارد که: وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر اینکه مردم اطاعتش کنند. دلیل خارجی می خواهد. در آیات متعدد از جمله آیه 33 سوره مبارکه محمد می فرماید: أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ از پیامبری که ما برایتان فرستادیم اطاعت کنید. دلیل می خواهد. چون ایشان رسول خداست، اثبات شده است که رسول است، شما باید حرف او را گوش بدهی. اما هرقدمی که برمی دارد برای ما حجت است؟ نه. رفتارش برای ما حجت است؟ نه. فقط گفتارش برای ما حجت است. چون رسول است، همه چیزش حجت است. قول و فعل و کلام و عمل و اخلاق و همه چیزش. نه. فقط سخنش حجت است. هرچیز دیگری که بخواهد باشد، دلیل می خواهد. امام آن کسی است که همه چیزش حجت است. البته ما می گوییم همه پیامبران امام هم هستند. آن به جای خودش. پس اگر همه چیز یک پیامبری حجت است، به خاطر این است که امام هم هست. پیامبر است و امام است. پس هم بیانش و آنچه می گوید به مناسبت مقام رسالتش جت است و همه چیز او به مناسبت مقام امامتش حجت است. خب امامت یک چنین چیزی است. این مقام تشریعی است. طبق ضوابط قانونی هرچه ایشان گفت حجت است و هرعملی کرد حجت است و هر بله و نه خیری که گفت حجت است و هر دستوری فرمود، اطاعتش واجب است. یک داستانی داریم که یک کسی در خانه مردم یک درخت خرما داشت. همینطور سرزده وارد خانه آن بنده خدا می شد. او هم خانه اش بود و زن و بچه اش بودند و مثلا یک خانمی دارد در حیاط رخت می شوید و دارد یک کاری می کند. این هم بدون اینکه خبری بدهد و در بزند و یاالله بگوید داخل می شد و باعث آزار بود. این شخص به پیامبر شکایت کرد. حضرت هم او را خواستند و به او گفتند خب این کار را نکن. گفت نه آقا این درخت مال خودم است و می خواهم بروم کنار درختم. پیامبر فرمود من خودم صدتا درخت خوب دارم. یکی از آنها را می دهم به تو. گفت نه نمی شود همین درخت خودم را می خواهم. هرچه گفتند قبول نکرد. آقا ده تا درخت می دهیم. فرمودند در بهشت به تو درخت می دهیم. گفت نه خیر درخت خودم را می خواهم. وقتی اینطور سرسختی کرد، پیامبر فرمودند درختش را بکنید و بیندازید جلویش. این سخن به چه دلیل است؟ یک فرمایشی آنجا فرمودند. آن قانون بود. به مناسبت رسالتش، این قانون بود. امروز هم هست. به این قانون عمل می کنیم. اما الان نمی توانیم درخت مردم را بکنیم و بیندازیم دور. آن سخن تا ابد حجت است. فرمود لا ضرَرَ و لا ضِرارَ فِی الإسلام. هیچ قانون ضرری ای ما نداریم. من طبق یک قانون دارم عمل می کنم. مثلا فرض کنید شما در کنار دیوار کردم یک باغچه ای دارید و می خواهید آن باغچه را آب بدهید. من دلم می خواهد خیلی به این باغچه آب بدهم. شلنگ را گذاشته ام درون اینجا. خب این می رود داخل پی خانه مردم و باعث ضرر می شود. این جایز نیست. در خانه خودم است. اختیار دار خانه خودم هستم. در باغچه خانه خودم آب گذاشته ام. درست است عیب ندارد. اختیار دار مال خودت هستی. تا جایی که برای دیگران ضرر نداشته باشد. بله؟ این قانون است. پیغمبر این را به عنوان قانون فرموده. به عنوان مقنن. به عنوان رسول خدا این را فرموده. اما آنکه فرمود آن درخت را بکنید و بیندازید جلویش، و آن را کندند و انداختند روز، آن از کجاست؟ اطاعت پیامبر در قوانینی که از طرف خدای متعال می گوید لازم و واجب است. مانند همان لا ضرَرَ و لا ضِرارَ. شما در تمام طول عمرت نمی توانی هیچ قانونی از قوانینی که به نفعت هست را عمل کنی و برای شما باشد اما برای دیگران ضرر داشته باشد. نمی توانی. هیچ قانونی اینگونه نیست. نمی شود من خرید و فروشی بکنم که برای دیگران ضرر داشته باشد. نمی شود. نمی شود اجاره ای بدهم که برای دیگران ضرر داشته باشد. این قانون در همه جاها حاکم است. اما آن اطاعت چطور؟ آن اطاعت از أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ درمی آید. دلیل می خواهد. خب. آیا امامت یک چنین چیزی است؟ نه. ما میگوییم امامت یک مقام واقعی است. یعنی امام با امامت به یک مرتبت بلندتری در عالم انسانیت و معنویت رسیده. نمونه اش چیست؟ نمونه اش حضرت ابراهیم علیه السلام است. در داستان به آتش انداختن حضرت ابراهیم می گویند ما به آتش گفتیم برد و سلامت باشد و خنک باشد. آتش خنک شد. خنکی ای که آزار دهنده باشد؟ نه. بر ابراهیم برد و سلام بود. در آیه 70 سوره مبارکه انبیاء می فرماید: وَأَرَادُوا بِهِ كَيْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَخْسَرِينَ برای حضرت ابراهیم نقشه ها کشیده بودند. ما یک کاری کردیم که آنها ضرر کردند و همه نقشه هایشان نقشه بر آب شد. بعد در ادامه می فرماید: وَنَجَّيْنَاهُ وَلُوطًا ایشان و حضرت لوط را که یک پیامبری زیر دست حضرت ابراهیم بود و ایشان را به آن شهرهای خاص فرستاده بود، ما این دو بزرگوار را نجات دادیم. إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا لِلْعَالَمِينَ به سرزمینی که در آنجا ما برای جهانیان برکت قرار دادیم. خب اینها هست. در آیه بعد می فرماید: وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ ما به ابراهیم اسحاق و یعقوب را دادیم. یعقوب نواده حضرت ابراهیم است و اسحاق فرزند ایشان است. هردو از پیامبران بزرگ هستند. در ادامه می فرماید: وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ ما هر سه نفر اینها را جزء صالحین قرار دادیم. در آیه بعد می فرماید: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً ما اینها را امام قرار دادیم. اینها چه کسانی بودند؟ سه تا پیامبر بزرگ خدا بودند. پیامبر قوم حضرت ابراهیم که پیامبر اهل عالم بود و حضرت اسحاق و حضرت یعقوب که بنی اسرائیل از فرزندان حضرت یعقوب درست شدند، اینها پیامبران بنی اسرائیل بودند. کار پیامبر چیست؟ هدایت است. پس اینکه فرمود امام قرار دادیم و فرمود: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا این هدایت به امر یک هدایتی است که فوق هدایت معمولی است. ما هدایت ها را به دو قسم تقسیم می کنیم. هدایت ارائه طریق و نشان دادن راه و هدایت رساندن به مقصد. یا بفرمایید هدایت عام و هدایت خاص. هم هدایت عام داریم و هم هدایت خاص. من مکرر هم اسمش را برده ام. یک کسانی لایق هدایت خاص می شوند و از هدایت خاص برخوردار می شوند. همه مردم عالم هم بایستی به هدایت عام هدایت شوند. هدایت عام یک هدایتی است که عام است و باید به همه مردم برسد و به هرکس نرسد حجت بر او تمام نیست و می تواند بگوید خدایا من نمی دانستم. اما اگر هدایت رسید دیگر نمی تواند بگوید من نمی دانستم. این هدایتی است که باید به همه برسد و می گوییم هدایت عام. هرکسی که این هدایت را اطاعت کرد، به هدایت بالاتری می رسد. ما به آن می گوییم هدایت خاص. در آیه 25 سوره مبارکه یونس می فرماید: وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلَامِ خدا همگان را به دارالسلام اطاعت می کند. همگان را. خدای متعال بهشت را برای سرانجام همه خلق کرده است دیگر. سرانجام همه بهشت است. همه در بهشت جا دارند. شما طبق شان و شخصیت خودت در بهشت جا داری. وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلَامِ پیامبر و کتاب آسمانی فرستاده و همه را به آن جایگاه در بهشت برین دعوت کرده. یک کسانی را که بخواهد هدایت می کند. این دیگر چیست؟ بعد از آن دعوت که هدایت عام است، این هدایت دوم هدایت خاص است. این هدایت خاص شرایط می خواهد. شرایطی در شخص هدایت شونده. کسی که هدایت را می پذیرد باید یک شرایطی داشته باشد که از این هدایت خاص بهره مند شود. یا بفرمایید که ارائه طریق و راه نشان دادن برای همه لازم و واجب است. واجب است خدای متعال راه را به همه نشان بدهد. آن نوع دوم به مقصد رساندن شرایط می خواهد که شخص باید آن شرایط را تحصیل کند تا آن نوع هدایت دوم شامل حالش شود. ما می خواهیم بگوییم امام آن کسی است که این نوع هدایت را عهده دار است. ایشان پیغمبر بوده پس هدایت نوع اول را دارد. حالا ما باز به او هدایت دادیم. قبلا که هدایت داده بودیم. معلوم می شود این هدایت تازه ای است. از نوع هدایت دوم است. هدایت به مقصد رساندن. هدایت خاص. هدایت به مقصد رساندن اصطلاحا به آن ایصال به مطلوب می گویند. ایصال به مطلوب و رساندن به مقصد. ارائه طریق و راه نشان دادن. هدایت عام و هدایت خاص. امامت که فرمودند وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را امام قرار دادیم که می فرماید: يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا با این است که همه شان صاحب هدایت بودند. چون پیغمبر بودند و وظیفه داشتند همه اهل عالم را راهنمایی کنند. این چیزی که تازه به آنها دادیم، آن نوع دوم از هدایت است. اینها عهده دار هدایت خاصه شدند یا ایصال به مطلوب را به عهده گرفتند.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای