جلسه پنجشنبه 29/8/93 (تربيت - امامت )
خیلی کوشیده ایم اما مدام شکست خورده ایم و شکست خورده ایم و شکست خورده ایم. این عیب ندارد. برای انسان طبیعی است. خدای متعال می خواهد که شما پی بگیری و صدق خودت را نشان بدهی که واقعا می خواهی؟ یا بازی است؟

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

برای اینکه آدم تربیت را بیابد. ما وقتی متولد می شویم، هیچ نوع تربیتی نیاموخته ایم. ممکن است از طریق وراثت استعداد یک چیزهایی در انسان بیشتر باشد و استعداد یک چیزهایی کمتر باشد. همانطور که درمورد امراض و مسائل جسمانی هم همینطور است که انسان یک چیزهایی را از طریق وراثت به همراه دارد. ممکن است آدم از طریق وراثت یک صفات و یک خصالی را به همراه داشته باشد. در حد وراثت. تا این به مرحله عمل برسد و بالفعل شود، حرف بعدی است و احتیاج به یک کارهایی دارد. اما انسان برای تربیت خلق شده است که تربیت را بپذیرد و آسمانی شود. حتی عرش نشین شود. در فضایل ائمه فرمودند که از عرش تا مثلا عمق زمین در حیطه علم و آگاهی امام است. همه چیز از عرش تا مغز زمین را می داند و در برابر آگاهی و دید اوست. البته گفته می شود اگر بخواهند. حالا آن حرف بعدی است. اما یک چنین چیزی هست و برای انسان تا یک چنین جایگاهی جا هست. آن هفته ها هم یک مطالبی عرض کردم. یک مراتبی هست که آن مراتب فقط دادنی است و قابل تحصیل نیست. حالا الان می رسیم. یک مراتب و مقامات معنوی هست که خدا باید آنها را بدهد. کسی نمی تواند آنها را تحصیل کند. هرچقدر هم که زحمت بکشد، نمی تواند. اما این حرف ها قابل تحصیل است. این علم و آگاهی قابل تحصیل است. آن قدرت های فوق العاده ای که در امامت هست، قابل تحصیل است. حالا چه کسی بتواند آن را تحصیل کند، حرف بعدی است. اما قابل تحصیل است. خب پس یک چنین علم و آگاهی برای دیگران هم مقدور است. حالا نمونه خاص را نمی خواهیم بگوییم. چون ممکن است بعضی چیزها اصلا در حیطه قدرت بشری نباشد. اما اصول مقامات معنوی، برای انسان قابل تحصیل است. حالا از این بگذریم. این جایگاه آدمی است. این جایگاه را آدمی می تواند کسب کند. شرط دارد. همت کند و پی بگیرد. شما به هیچ چیزی بدون پیگیری نمی رسید. شما از یک جایی عبور کردی و برقی زد و شما یک چیزی شدی نمی شود. معمولا اینگونه نداریم. برق بزند نداریم. آدم باید زحمت بکشد و پی بگیرد. همین اطلاعات و آگاهی های معمولی دبستان و دبیرستان و دانشگاه شما، حالا در دانشگاه هم به درجه اعلا برسید یا نرسید، همه با پیگیری و پشتکار ممکن است. مسائل معنوی هم بدون پشتکار نمی شود. هیچ چیزش نمی شود. ببینید هستند بعضی از دوستان که گاهی می آیند و از این شکایت می کنند که ما در پی یک کاری هستیم و شکست می خوریم. خیلی کوشیده ایم اما مدام شکست خورده ایم و شکست خورده ایم و شکست خورده ایم. این عیب ندارد. برای انسان طبیعی است. خدای متعال می خواهد که شما پی بگیری و صدق خودت را نشان بدهی که واقعا می خواهی یا بازی است و در یک جوی قرار گرفته ای و این جو اینطور بوده و من هم دنبال آن رفته ام و اگر جو دیگری بود من هم دنبال آن می رفتم. اینگونه نه. این نیست. برای اینکه نشان بدهند این نیست این شکست ها پیش می آید تا انسان اثبات کند که در خواسته خودش صادق است. آقای حسن زاده حفظه الله فرمودند یک آقایی بود که استاد اسطرلاب بود. اسطرلاب از فنون ریاضی گذشته قدیم عالم اسلام است و از طریق آن به ستاره شناسی و پیشگویی های علمی می رسند. حرف علمی است. ما رفتیم و ایشان یک اتاق و خانه ای داشت. قاعدتا اتاقی داشت. ده دوازده تا پله می خورد در یک بازاری آن طبقه بالا. دربسته و کسی را راه نمی داد. ما هم به دنبال آموختن علم اسطرلاب رفتیم در زدیم. مثلا خیلی هم برخورد بد و تندی کرد. یا اصلا در زدیم و اصلا جواب نداد. می دانستیم در خانه است. نیم ساعت سه ربع من بیرون در ایستادم به انتظار اینکه ایشان در را باز کند. نظیر این را برای علوم دیگر می گفتند که پسر مرحوم قاضی، آقای آقا سید مهدی که آمده بود ایران و فکر می کنم شاید قم بود. باز آقای حسن زاده می گفتند ما خدمت ایشان رفتیم. اصلا گویی آدم نیامده در این خانه. بعد از نیم ساعت سه ربع در را باز کردند. حالا ممکن است دقیقش در خاطر من نباشد. آمدی چکار؟ چه می خواهی؟ من می خواهم ببینم راست می گویی یا بازیگری. چون از این طریق ها انسان می تواند بازیگری کند. از این دعانویس ها هستند. یک ذره یک چیزهایی را بلد می شوند. راهی است برای درآمد پول های هنگفت. می خواهند ببیند تو اینگونه هستی یا نه. حالا این روال معمولی است. علومی که خیلی دم دست هستند هم همینطور است و زحمت دارد. همه فضایل زحمت دارد. خب. همت می خواهد. پیگیری می خواهد. استقامت می خواهد. هرکس صاحب همت است، به اندازه همتش برخوردار می شود. این فضایل سرمایه های شما در بعد از این عالم هستند. اینجا همین هایی است که هست. مثلا بنده معلمم و شما دبیری و آن آقا استاد است و این آقا فقط زندگی اش را اداره می کند و یکی دیگر میلیاردها پول دارد. اینها کم و زیاد هست. گاهی زحمت می خواهد. گاهی هم برق می زند و می شود. گاهی هم یکی از یک جای دیگر روی سر آدم پول می ریزد و مقامات می آید و یک مرتبه یکی را انتخاب می کنند. مانند رئیس جمهورهای امریکایی که یک نفر را انتخاب می کنند. آن آدم خیلی هم شخص خاصی نیست و شخصیت خاصی ندارد که رئیس جمهور شده. حالا می شود. اینجا در این دنیا از این حرف ها می شود. در عالم فضایل واقعی بی زحمت نمی شود. به مقداری که شما زحمت می کشی، به آن فضیلت می رسی. بیشتر زحمت بکشی، به فضایل می رسی. زحمت را قطع نکنی، تا آخر عمر زحمت بکشی، هر مقدار که انسان زحمت بکشد، به آن مقدار به کمال و فضیلت می رسد. سرمایه شما هم همین هایی است که به زحمت تحصیل می کنید. قرآن در آیه 39 سوره مبارکه نجم می فرماید: وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَی این مربوط به عالم آخرت است نه به اینجا. برای آدم در عالم آخرت هیچ چیزی نیست و هیچ مال و ثروتی نخواهد داشت و هیچ داشته ای نخواهد داشت مگر مَا سَعَی با کوشش. همه آنچه که در عالم آخرت هست، با کوشش است. با کوشش شخصی. حتی اگر یادتان باشد گفتیم که دوستان عالم آخرت را هم خودت تحصیل کرده ای. بنابراین پدر و مادر شما در عالم آخرت با شما دوست نیستند. آنها با شما کاری ندارند. شما هم با آنها کاری نداری. اصلا با برادرت و دوستانی که اینجا داشتی، کاری نداری. مگر دوستی را تحصیل کرده باشی. نه از این تحصیل ها که من یک مرتبه با شما برخورد می کنم و شما یک مرتبه یک حرف شیرین و خوشمزه ای می زنی و یک کمی می خندیم و من از شما خوشم می آید و شما از من خوشت می آید و بعد رفیق می شویم. این نه. قرآن در آیه 67 سوره مبارکه زخرف می فرماید: بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ همه دوستی های این عالم در آن عالم تبدیل به دشمنی می شود مگر متقین و پاکدامنان درجه اول.

بحث مان در امامت تا یک نکته رسید. اگر در خاطراتان باشد، در آیه 124 سوره مبارکه بقره می فرماید: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ خدای متعال ابراهیم را با یک کلماتی امتحان کرد. یعنی با یک حوادثی. ابراهیم آن حوادث و سختی ها و ابتلائات را با سربلندی پشت سر گذاشت. مشکلات را به سربلندی و به خوبی و درستی کامل گذراند. خدای متعال در جواب و به عنوان جایزه آن همه زحماتی که ابراهیم کشیده بود ایشان را به مقام امامت قرار داد. عبارت اینگونه بود دیگر. در ادامه آیه فرمود: قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا من تو را برای مردمان امام قرار دادم. این یک نکته است. من تو را امام قرار دادم. نکته ای بود که احتمالا در گذشته هم عرض کردیم. شما هرچه زحمت بکشید، هرچه، باز خدا باید بدهد. این همان حرف قبلی است ها. باز خداوند باید عطا کند و خدا باید موهبت کند. شما هرچه زحمت بکشی، دلیل تام و کاملی برای اینکه آن مقام معنوی بلند را به دست بیاوری نمی شود. حالا مثال عرض می کنیم. شما اینجا نشسته ای و زحمت کشیده ای. روی خط خیلی زحمت کشیده ای و نتیجه زحمت کشیدن روی خط این است که خط انسان خوب می شود. حالا مثلا می خواهیم بگوییم مانند علت و معلول است. مثلا آتش علت سوزاندن است. دست آدم می سوزد. اگر شما روز خط کار کنی، این کار کردن زیاد، علت موفقیت شما خواهد بود و خطت خوب می شود. این مثال است. در عالم معنا اینگونه نیست. شما هرچه زحمت بکشی، از خدای متعال طلبکار نیستی که حتما باید بدهد. هرکاری می کند، به موهبت می کند. این امتحانات بزرگی که ابراهیم از جانش گذشت، از مالش گذشت، از همه چیزش گذشت و بعد هم خدای متعال او را به مقام امامت رسانید، اما بعد از این، نه به علت این. معلوم است چه می گویم؟ بعد از این. نه به علت این. در آیه 9 سوره مبارکه عنکبوت می فرماید: وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّالِحِينَ کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح کرده اند، حتما حتما حتما آنها را در شمار صالحان می آوریم و در جمع صالحان وارد می کنیم. کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح کرده اند. این ایمان و عمل صالح ثمر می دهد. چه می شود؟ خدای متعال مجبور می شود که این را جزء صالحین قرار دهد؟ نه. خدای متعال هیچ وقت مجبور نمی شود. اما اگر من یک کاری بکنم که آن کار علت رسیدن به یک مقصدی باشد، جریان خلقت مانند این است که مجبور است و حتما آن نتیجه را می دهد. مثال عرض کردم. دستم را که در آتش بکنم، حتما دستم می سوزد. آنجا حتما نیست. خدای متعال باز باید مرحمت کند. همیشه مرحمت کند. حتما می کندها. اما هیچ وقت حبر نیست. معلوم شد چه می گویم؟ اگر گاهی یک کمی در این نکته ها مشکل دارد، بفرمایید تا تکرار کنیم و توضیح بیشتر بدهیم. وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّالِحِينَ فرمودند حتما او را جزء صالحین قرار می دهند. کسی که کار صالحین را بکند، جزء صالحین می شود. اما آیا قطعی است؟ نه. لذا ممکن است شما پنج سال کار کنی و به مقام صالحین برسی. ممکن است لازم باشد ده سال کار کنی. بعد از ده سال هم هیچ دلیلی وجود ندارد. همه اش احسان خداست. همه اش احسان است. بدون احسان نمی شود. حالا می خواهیم عرض کنیم آن همه زحمت که حضرت ابرهیم کشیده چطور؟ به زبان بنده بفرمایید ما او را به مرحمت خودمان به مقام امامت رساندیم. به مرحمت خودمان. به رحمت او را به مقام امامت رساندیم. اگر این را بفهمیم، مساله خیلی مهمی است. هیچ جا ندارد که شما یک کاری کردید، پس نتیجه اش به صورت قطعی اینگونه است. نه. همه اش به مرحمت است. حتما هم می شودها. اما باز به مرحمت است. یعنی قطعیتی نیست. هیچ وقت، هیچ چیزی خدای متعال را مجبور نمی کند. هیچ کاری و هیچ چیزی و هیچ زحمت و هیچ گذشتی خدای متعال را به نتیجه آن مجبور نمی کند. فقط به مرحمت می کند. معلوم است؟ خب حالا می خواهم یک چیز دیگر عرض کنم. این نوع مقامات، مانند مقام امامت، همه اش به جعل الهی است. یعنی دخالت قطعی خداست. هیچ چیزی از این طرفی نیست. اگر مردم عالم جمع شوند و یک نفر را انتخاب کنند، لازم است خدای متعال او را امام قرار دهد؟ نه. همه چیز بستگی به خواست خدا دارد. آیه 124 سوره انعام می فرماید: اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ این مکرر در زندگانی ائمه هست. وقتی یک مردمانی یک فضایلی از ائمه می دیدند این آیه را می خواندند. اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ خدا بهتر می داند رسالتش را کجا قرار بدهد. او قرار می دهد. دست ماها نیست. این را برایتان عرض کردم. یک مردی بود به نام ابوعامر. راهب بود. یعنی عابد مسیحی بود. راهب کسی است که به یک جایی می رود و شب و روزش را به عبادت و خدمت می گذراند. این می دانست و در کتب آسمانی گذشته آمده بود که پیامبر آخرالزمان کجا ظهور خواهد کرد. این که در عربستان ظهور خواهد کرد معلوم بود. نشانه هایش بود. در داستان حضرت سلمان هم اگر خوانده باشید و دیده باشید، آن اساتیدی که در طول عمرش یافته بود، آن آخری گفت آمدن یک پیامبری که پیامبر آخرالزمان خواهد بود، نزدیک است. نشانی جایش را هم داد. حضرت سلمان به نشانی های او به مدینه آمد. می دانست که پیامبر یک روز به این شهر خواهد آمد. لذا وقتی پیامبر به مدینه آمد، نشانی های دیگری که به او داده بودند را هم در پیامبر دید. مثلا از اربابش اجازه گرفت و گفت من می خواهم یک مقداری خرما برای این آدمی که تازه به اینجا آمده و ادعای پیغمبری می کند ببرم. نشانی می دانست. آمد و گذاشت جلوی پیغمبر. مثلا پیغمبر در مسجد نشسته بودند. گفت آقا این صدقه است. می داند پیامبر آخرالزمان صدقه نمی خورد و صدقه بر او حرام است. پیامبر فرمودند این برای من جایز نیست. شماها بخورید. دوستان خوردند. فردا باز اجازه گرفت و یک ظرف خرما برد و گفت آقا این هدیه است. فرمودند هدیه برای من جایز است. مثلا دوتا خرما ایشان خورد و بقیه را هم دیگران خوردند. چندین نشانی را گرفته بود و پیامبر را یافت. می خواهم عرض کنم یک چنین چیزی بود و ابو عامر هم یک چنین اطلاعاتی داشت و می دانست یک پیامبری در آخرالزمان در این سرزمین خواهد آمد. او رفت برای عبادت بیشتر. مثلا اگر قبلا شش ماه در سال روزه می گرفت، حالا تمام سال روزه بود. تمام شب ها تا صبح به عبادت پرداخت. نماز می خواند و ذکر می گفت. برای اینکه او پیامبر شود. نشد. چه عرض کردیم؟ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ خدا بهتر می داند چه کسی شایسته و لایق است تا به رسالت انتخاب شود. می خواهم این را عرض کنم. رسالت به جعل الهی است. این را متوجه شویم. دست خود شخص نیست. دست ماها نیست. با جمع شدن و دعا کردن و ریاضت کشیدن نمی شود. خیلی پولدار باشد، نمی شود. صاحب قدرت باشد، نمی شود. در داستان طالوت و جالوت یک خانواده ای در بنی اسرائیل بود که پادشاهان بنی اسرائیل از این خانواده بودند. یک خانواده هم در بنی اسرائیل بود که پیامبران در این خانواده بودند. اینها از پیامبر زمانشان خواسته بودند خدای متعال یک پادشاه برایشان مشخص و معین کند که آنها زیر پرچم او با دشمن شان بجنگند و سرزمین شان را از دست دشمن پس بگیرند. خدای متعال هم فرمودند و ایشان یک کسی را قرار داد. گفتند این گه جزء آن خانواده ها نیست. خانواده ای نیست. انتخاب خداست. این همان حرف است. می خواهیم بگوییم امامت انتخاب خداست. اینجا فرمودند اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ خدای متعال می داند رسالتش را کجا قرار بدهد. ما نظیر این را در داستان حضرت موسی داریم. در آیه 7 سوره مبارکه قصص می فرماید: وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَی حضرت موسی بچه بود دیگر. تازه متولد شده بود که گفتند او را در صندوق قرار بده و روی رود نیل بگذار. یک کمی شیر بده بخورد. وقتی می ترسی ماموران دولت فرعون بیایند بچه را از تو بگیرند، فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ او را در دریا بینداز. وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي هیچ نترس. ما بچه را حفظ می کنیم. إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ ما این بچه را به تو برمی گردانیم. وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ ما او را در شمار پیامبران خودمان قرار می دهیم. ما قرار می دهیم. ما او را جعل می کنیم. لفظ جعل. این را دقت بفرمایید. این قرار دادن به دست خداست. دست هیچ کس نیست. هیچ دخالت بشری درکار نیست. باز در داستان حضرت موسی ایشان می خواست به میدان مقابله با فرعون برود. دعا کرد. که در آیه 25 سوره مبارکه طه می فرماید: رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي سینه مرا گشاده کن. این مقامات بار خیلی سنگینی دارد دیگر. یک نفری باید در مقابل همه جهان بایستد. حالا حضرت موسی می خواهد به مقابله فرعون برود که یک امپراطور بزرگ با ادعای خدایی است. او مدعی خدایی بود. مصری ها خدایان متعدد داشتند. یک خدا هم فرعون بود. فرعون هم در جایگاه خدایی قرار داشت. خودش هم خدایان آنها را می پرستید. خدای خورشید را می پرستید. اما خودش هم جزء کسانی بود که خدا محسوب می شد و او را می پرستیدند. حالا ایشان می خواهد به مقابله با او برود. در نهج البلاغه دارد که ایشان آمده و یک لباس نمدی به تن دارد و یک چوب دستی هم دستش است. چوب دستی نه عصای مرتب. خودش و برادرش آمده اند دم دربار فرعون و می گوید من می خواهم با فرعون ملاقات کنم. حالا چطور شده راهش دادند نمی دانیم. در هرصورت دو نفری آمدند داخل. اینها که هستند. لباس های خاص ایلیاتی دارند. لباس های ایلیاتی را دیده اید؟ حالا آنهایی که منظم و مرتب هستند و تلویزیون نشان می دهد نه. وقتی خودشان می خواهند زندگی کنند ومی خواهند دنبال گوسفندها بدوند، آن لباس های شیک ایلیاتی را نمی پوشند. درخواست کرد رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي * وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي کار مرا آسان کن. شخصیت انقدر بزرگ می شود که همه سختی ها برایش آسان می شود. گفت سینه مرا گشاده کن. اگر تمام شهر به او بد بگویند، سینه اش تنگ نمی شود. کار مرا آسان کن. در آیه بعد می فرماید: وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي این بستگی که در زبان من وجود دارد را حل کن. می گویند یک وقت آتش برداشت و فلان. يَفْقَهُوا قَوْلِي سخن مرا بشنوند و بفهمند. بعد می خواهیم این را عرض کنیم. حالا می خواهد بگوید هارون برادر مرا، وزیر من قرار بده. خب خودت قرار بده. نمی توانم. من نمی توانم. می گویند یک وقتی به حضرت موسی سپرده شد از میان قومت هفتاد نفر انتخاب کن. از میان آنها انتخاب کردند و آوردند آنجا. خراب شد. از پس امتحان برنیامدند. اگر خدا خودش انتخاب می کرد چطور؟ این هم خودش جریانی است در خلقت که نشان دادند حتی اگر پیغمبر هم انتخاب کند نمی شود. باید خدا انتخاب کند. وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي از خاندان من یک نفر را وزیر قرار بده. یک قراری در طول تاریخ انبیاء بوده که وزیری از خانواده خودشان داشتند. احتمالا یک چنین چیزی. ایشان هم از خدا درخواست می کند که یک نفر را وزیر من قرار بده. باشد. وقتی خدای متعال قرار داد، هارون از پس وزارت برآمد. کار نداریم. لفظ دیگرمان برای وزیر چیست؟ وصیّ و خلیفه. خلیفه، وزیر، وصیّ اینها همه مقاماتی است که ما در مورد امیرالمومنین می گوییم. همین دعا را پیغمبر درمورد امیرالمومنین کرد. عین همین دعاها را بعد از اینکه این آیات نازل شد، پیامبر اینها را خواند و بعد فرمود وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي. حضرت موسی بعد فرمود هَارُونَ أَخِي ایشان فرمودند علیاً أخِی. برادرم علی را وزیر من قرار بده. باشد قرار دادیم. اگر خدا قرار داد درست در می آید. پس مقام وزارت پیامبران که عبارت است از خلافت و وصایت پیامبران و هرسه اینها یک معناست، توسط خدا تعیین می شود. وصی و خلیفه و وزیر هرسه یک معنا هستند. شما می گوییم امام. امام بعد. یک مقام دیگری از این مقامات عالیه خلیفه الله است. خدای متعال درمورد حضرت آدم که خلیفه الله است و اولین خلیفه خداست در آیه 30 سوره مبارکه بقره می فرماید: وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً من قرار دادم. من روی زمین یک خلیفه قرار دادم. بعد هم فرشتگان به جنگ آمدند. خدای متعال به آنها فرمود شما که چیزی نمی دانید چرا حرف می زنید. در انتهای آیه می فرماید: إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ من یک چیزهایی می دانم که شما نمی دانید. بعد به حضرت آدم اسماء را آموخت. به فرشتگان عرضه کرد. حالا ان شاء الله در بحث های بعدی به آن می رسیم. به فرشتگان عرضه کرد. فرشتگان فقط اسمش را می فهمیدند. بیشتر از اسم نمی فهمیدند. حالا باشد برای بعد. درمورد حضرت داود در آیه 26 سوره مبارکه صاد داریم: يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً ما تو را خلیفه قرار دادیم. مقام خلیفه الله را خدا باید قرار بدهد. مقام رسالت را خدا باید قرار بدهد. مقام امامت را خدا باید قرار بدهد. مقام نبوت را خدا باید قرار بدهد. از این چهار منصب که گذشتی، مقامات دیگر قابل تحصیل است. حال چه کسی، چه اندازه. چقدر استعداد دارد و چقدر می کوشد. به آن مقداری که می کوشد و استعداد دارد، به مقامات معنوی باطنی واقعی که در عالم آخرت به درد می خورد می رسد. فرض کنید اینجا من استاد الاساتید عالم باشم. این علم ها آن طرف نمی رود. من آنجا از استادی عزل می شوم. رئیس چه باشم، آن طرف عزل می شوم. هرمقامی داری، آنجا از بین می رود. امیر. وزیر.

مرحوم آقا شیخ رجبعلی خیاط آدم خوبی بود. یک چیزهایی هم داشت. یک چیزهایی. از اولیاء کُمَّلین نبودها. اما یک چیزهایی داشت. برای این مردمی که چیزی ندیده اند عرض می کنم. آخر آدم باید آدم دیده باشد تا بتواند یک چیزهایی را تشخیص بدهد. یک شرح احوالی از ایشان چاپ شد و سر مقبره اش شلوغ شد. بابا بزرگانی هستند که ایشان به گردشان هم نمی رسیده. قبرشان خلوت است و هیچ کس هم سر قبر آنها نمی رود و حاجت نمی خواهد. حالا درهرصورت مرد خوبی بوده. خیلی مرد خوبی بوده. برای ایشان یک گناه بزرگی پیش آمده بود. شاید سال ها هم به دنبالش بوده. حالا پیش آمده بود. یادش می آید که با گناه نمی شود. با گذشت از گناه می شود. بلند می شود. از آن وقت یک چیزهایی می شود. آن شاگرد ایشان به نظرم می گفت دندان درد یا چشم درد گرفته بوده. ده تا دکتر هم رفته بوده و دکترها نمی فهمیدند. آخر رفت پیش ایشان و به ایشان گفت آقا این چشم من درد می کند. ایشان فرمودند یک وقت عبور می کردی، یک خانمی رویش باز بود. تو چشمت افتاد و خوشت آمد. این چوب آن است. اینکه رویش را باز کرده و با رو باز کردن به جنگ ما آمده، هر گناهی جنگ با خداست دیگر؛ می گویند تو چطور از اینکه با رو باز کردن به جنگ ما آمده خوشت آمد؟ چطور از کسی که به جنگ ما آمد خوشت آمد؟ البته او آدم برگزیده ای بود. بیست سی روز چشم درد گرفتی. به خاطر اینکه خوشت آمده بود. گناه هم نبود. چون چشمش افتاده بود. می گفتند چرا خوشت آمد. حالا اینها یک مقدار بالاتر از سطح ماهاست. چه عرض می کردیم؟ در این حد بود. بین آنجا که او بود و آنجا که باید می بود چقدر فاصله بود؟ هزار هزار هزار فرسنگ.

اگر شما از طبیعت بالاتر بروی، می شود. خب ما از غذای خوشمزه خوشمان می آید دیگر. طبیعی است. کار می خواهد. امروز این دوست ما داشت از پدرش داستانی نقل می کرد. من با پدرش دوست بودم. از او خوشم می آمد. آدم خیلی خوبی به نظرم می آمد. گفتم پدر شما چند سالش بود فوت کرد؟ گفت شصت و سه سال. بعد گفت ایشان شب بیدار می شد. نیم ساعت و بیست دقیقه نه. دو ساعت. شاید بیشتر. تمام روز هم به خدمت خلق بود. تمام. روز. نتیجه می دهد دیگر. بله؟ تمام روز داری به خلق خدمت می کنی و شب هم که در خانه خدا هستی. یعنی همه اش داشت کار مردم را راه می انداخت. خدمت دینی هم به مردم می کرد. گاهی می آمد از بنده مساله ای را می پرسید نه اینکه من مساله بلدم ها. مشورت و سوال می کرد. همه اش مشغول کار بود. من هم یک مقدار حسرت خوردم. گفت آن روزی که فوت کرد ساعت ده همه رفقایش به خانه ما آمدند. قبلا به آنها گفته بود فلانی شما فردا صبح ساعت ده یک سری به منزل ما بزن. ردیف ده پانزده نفر از رفقای خوبش جمع شده بودند. ایشان تازه از دنیا رفته بود. حالا می خواستند شست و شو و چکار کنند. گفت آن روز هم سحر من دیدم دارند یک چیزی می نویسند و بعد به من گفت این را به عمویت بده. من دیدم تمام دستورات را نوشته. با من اینطور رفتار کنید. اینطور کنید. اینطور کنید. مثلا برای شست و شو در خانه شست و شو کنید. بعد کجا ببرید. تمام را ذره ذره برای عمویم نوشته بود. زحمت. به اندازه ای که آدم زحمت بکشد. زحمت اندازه و عمق دارد. عمقش چه اندازه باشد.

 

 

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای