جلسه پنجشنبه 25/10/93 (درباره ي اهانت به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله)
شما خودت باید دلت برای خودت بسوزد. هیچ کسی دلش برای تو نمی سوزد. هیچ کسی نمی تواند آن طور که بایست برای تو دلسوزی کند. آن دلسوزی که عرض می کنیم، دلسوزی دینی است...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

می خواهم یک چیزی درمورد این جریان فرانسه برایتان عرض کنم. در داستان کشته شدن عثمان، عثمان برای معاویه نامه نوشت. محاصره بود دیگر. مدت های مدید محاصره بود. بنابراین در این محاصره فرصت می شد که نامه بنویسد و مثلا جواب بیاید. به معاویه نامه نوشت که به داد من برس. ایشان هم یک لشکر و یک فرمانده فرستاد. از شام حرکت کردند و گفت می روی در فلان منطقه می ایستی و هیچ کار هم نمی کنی تا من به تو بگویم چکار کنی. نگویی من که حاضرم و یک چیزهایی دیدم و یک چیزهایی شنیدم و یک چیزهایی را دانستم که تو نمی دانستی و مجبور بودم عمل کنم. نه. من حاضرم و تو غائبی. من در حوادث حاضرم. اما تو نیستی. بنابراین این که به تو می گویم آنجا بمان، حالا به تو گفته ام خودت را به مدینه برسانی تا عثمان را نجات دهی. اما من می گویم برو آنجا بمان و هیچ وقت هیچ چیزی تو را از آنجا حرکت ندهد. همان جا بمان تا به تو بگویم. بعد هم وقتی عثمان را کشتند گفت حالا برگرد. چرا؟ همه چیزشان عثمان بود. بنی امیه بودند دیگر. همه چیزشان عثمان بود. عثمان آنها را سر کار آورده بود. عثمان آنها را ثروتمند و قدرتمند کرده بود. سراسر کشور اسلام در دست بنی امیه بود. شاید بیشتر اموال بیت المال به حلقوم بنی امیه می رفت. حالا یک عددها بزرگ اموال می فرستاد. یک حکم بود. مروان بن حکم. این حکم خیلی آدم بدی بود. آدم بدی بود. نمونه: پشت سر پیغمبر راه می رفت و ادا در می آورد. پیغمبر او را به طائف تبعید کردند. رفت طائف. زمان خلیفه اول بعد از پیغمبر عثمان آمد دست به دامان خلیفه شد و گفت آقا این را برگردانید. گفت من کاری که پیغمبر نکرده نمی کنم. زمان خلیفه دوم آمد. قبول نکردند. تا خودش به مسند قدرت نشست، فرستاد او را آوردند. می گویند وقتی آمد یک بزغاله دستش بود. از بس که فقیر و بیچاره بود، لباس هایش داشت از تنش می ریخت. آمد داخل خانه. بعد که داشت از خانه بیرون می رفت یک لباس خز تنش بود. صد هزار درهم درجا به او پول داده بود. یک چنین چیزی. با قوم و خویشانش اینطور رفتار کرده بود. حالا او ایستاده تا بکشندش تا بعد چه؟ بعد به نام خونخواهی از عثمان بتواند آینده را اداره کند. جنگ صفین را به پا کرد. کارهایی کردند که عجیب و غریب است. لشکر آورده. شاید صد و پنجاه هزار نفر. همه به این عنوان که ما می خواهیم از عثمانی که مظلوم کشته شد خونخواهی کنیم. خلیفه شهید مظلوم. در سیاست یک چنین حرف هایی می شود.

حالا می خواهم یک نمونه دیگری برایتان عرض کنم. در روسیه تعداد زیادی یهودی زندگی می کردند. عدد میلیونی. امریکا تازه تاسیس شده بود. ثروتمندان بزرگ یهودی به امید آینده امریکا، به امریکا رفتند. همینطور که الان هم هستند. اینها افرادی را که بتوانند پول شان را در مورد آنها خرج کنند و آنها را سر کار بیاورند ندارند. مثلا پنج تا ده تا ثروتمند بزرگ یهودی که ثروت های بزرگی داشتند به امریکا آمدند. اما افراد یهودی در امریکا خیلی کم بودند. این مقدمه را [در نظر] داشته باشید. این مقاله که برایتان عرض می کنم داستان آن یهودی های روسیه است. نوشته «پوگروم واژه ای روسی است. به معنی حمله و کشتار گروهی به وسیله گروه دیگر. از سال 1881 میلادی در روسیه و شرق اروپا حوادث مرموزی شروع شد که راز آن تا کنون روشن نشده است. گروهی از درون جنگل ها به خصوص در سرزمین اکراین به یهودیان حمله می کردند و آنها را می کشتند و سپس ناپدید می شدند و تلاش دولت روسیه برای کشف عاملین این جنایت ها نیز به جایی نرسید. برخی از مورخین یهودی معاصر این قتل ها را به گروه های انقلابی نارودنیک منصوب می کنند که درست نیست. استناد آنها تنها به یک اعلامیه از سازمان نارودنیای» حالا شاید من عبارت را درست نخوانم. «این اسم به معنای اراده خلق است. یک گروهی هستند به نام اراده خلق که در آن دهقانان روسیه را به قیام علیه استثمارگران یهودی و تزار اشراف فراخوانده است.» استناد اینها که گفتند اینها را نارودنیک کشته اند یک اعلامیه است که اینها داده اند و دهقانان روسیه را به قیام عیله استثمارگران یهودی و تزار فراخوانده بودند. «به هر حال بلافاصله تحقیقات بسیار گسترده ای در رسانه های اروپای غربی و امریکا درباره این کشتارها شروع شد. شاخ و برگ های فراوانی به آن داده شد. موجی از هم دردی عمومی به سود مظلومیت یهودیان ایجاد کرد. این موج چنان قوی بود که حتی نویسنده آزاده ای چون ویکتور هوگو را فریب داد و او طی عریضه ای به دولت روسیه خواستار عدالت و شفقت در حق یهودیان شد. در تبلیغات آن زمان و در تاریخ نگاری کنونی یهود وانمود می شود که این کشتارها را عمال حکومت تزاری انجام می دادند. سندی برای اثبات این ادعا وجود ندارد و قرائن یک چیز دیگری را نشان می دهد. یک اصل روشن است و مورخین دانشگاه عبری اورشلیم نیز تایید می کنند که این حوادث را یک کانون مرکزی و سازمان یافته و پنهان هدایت می کرده است.» این حوادث را یک کانون مرکزی و سازمان یافته و پنهان هدایت می کرده است. «قبلا حکومت نیکولای اول را در روسیه سراغ داریم که با اولیگارشی یهودی میانه نداشت. ولی چنین حوادثی در آن زمان اتفاق نیفتاد. برعکس این قتل ها درست در زمانی اتفاق افتاد» دقت کنید «که سرمایه داران بزرگ یهودی مانند خانواده چه و چه طی دهه 1870 نفوذ فراوانی در روسیه پیدا کرده بودند. این حوادث در زمانی رخ داد که بدهی دولت روسیه به خاندان یهودی روچیلد به مبلغ 69 میلیون پوند استرلینگ رسیده بود.» این خانواده روچیلد خانواده بسیار بزرگ و مهم و ثروتمند یهودی هستند. وقتی ناصرالدین شاه به انگلستان رفته بود اینها به دیدنش آمدند و از وضع یهودیان شکایت کرده بودند. ایشان گفته خب بروید یک مملکت برای خودتان درست کنید. شاه ایران گفته. خط را ایشان داده. رفتند دنبال ... بله. «این حوادث در زمانی رخ داد که بدهی دولت روسیه به خاندان یهودی روچیلد به مبلغ 69 میلیون پوند استرلینگ رسیده بود. این مبلغ در قرن نوزدهم بسیار هنگفت بود.» الان 69 میلیون چیزی نیست. آن وقت خیلی مهم بوده. «و برابر با میلیارد ها پوند امروز است. به هر حال هم اصل ماجرای پوگروم ها بسیار مرموز است هم درباره ابعاد آن بسیار اغراق شده و می شود. تعداد این پوگروم ها زیاد نبود. اصلا اهمیتی نداشت.» حادثه ها. یعنی حادثه کسانی که آمدند مثلا یک ده یهودی نشین را زدند و کشتند خیلی مهم نیست. مثلا به سه تا ده ریخته اند و از هر ده بیست تا، سی تا پنجاه تا آدم کشته اند. اما بیرون چه شده؟ مثلا شده هزاران نفر. «تعداد این پوگروم ها زیاد نبود و اصلا اهمیتی نداشت که به خاطر آن میلیون ها نفر یهودی از زندگی در منطقه ای که دویست سیصد سال در آن حضور داشتند چشم بپوشند و راهی سرزمین جدید یعنی امریکا شوند. قطعا پوگروم ها نمی توانست علت مهاجرتی چنین وسیع باشد. بی شک در پشت این حادثه سازمان مخفی نیرومندی قرار داشت که طبق یک برنامه دقیق و با اهداف معین یهودیان شرق اروپا را به سوی مهاجرت به غرب هدایت می کرد. در آن دوران بیش از چهار میلیون نفر یهودی در روسیه و شرق اروپا سکونت داشتند. توجه کنید این یهودیان سکنه بومی نبودند. بلکه به طور عمده در قرن شانزدهم به اروپای شرقی و به خصوص به لهستان مهاجرت کرده بودند. این مهاجرت بخشی از پروژه ایجاد شبکه بین المللی را تشکیل می داد که با مهاجرت از شبه جزیره ایبری شکل گرفت. آنها در زمانی به این منطقه رفتند که شرق اروپا اهمیت فراوان داشت و انبار آذوقه اروپا محسوب می شد. این یهودیان مباشرین املاک اشراف لهستان و اکراین شدند و شریان حیات اقتصادی منطقه را به دست گرفتند. تا آنجا قدرت یافتند که در اواخر قرن نوزدهم مالک حدود یک میلیون و چهارصد هزار هکتار از اراضی مرغوب کشاورزی شرق اروپا بودند. آنها صرافان منطقه نیز بودند و شبکه وسیعی از میخانه ها و مهمان خانه ها را در تملک داشتند. تاریخ و ادبیات شرق اروپا سرشار است از وقایع و داستان هایی درباره فجایع و ستم مباشرین و صرافان یهودی علیه مردم این مناطق.» به نظرم این مفصل است. دیگر بقیه اش را نخوانیم. در هرصورت با یک مقدمه ای که مثلا حمله به سه یا چهارتا ده و تعداد اندکی کشته، جمعیت سه چهار میلیونی یهودی را از روس به امریکا بردند. بعد هم با آن قدرت و ثروتی که به امریکا رفت اینها عهده دار اختیار امریکا شدند. این را نمی خواستیم عرض می کنیم. می خواستیم عرض کنیم می شود حتی افراد خودشان را به کشتن بدهند تا به یک هدف بزرگ تری برسند. داستان برج های دو قلو در خاطرتان هست دیگر. می گویند در این برج ها پنج هزار نفر آدم کشته شده. اما یک دانه یهودی درونش نبوده. آن روز یهودی ها نیامدند سر کار. حالا ببینید حتی احتمالش هم می تواند... این دو سه روزه مدام وقتی تظاهرات فرانسه را نشان می داد من دیدم نخست وزیر اسرائیل اینجا چکار می کند؟ این به اینجا آمده چکار؟ اگر یادتان باشد صف جلو نخست وزیر فرانسه است. نمی دانم که است. انگلستان است. که است. که است. وسط شان هم ایشان ایستاده. داستان چه بوده؟ می شود نقشه از اول عین جریان برج های دو قلو بوده باشد. یک جریان درست می کنند برای اینکه می خواهند یک کار بزرگی در اروپا انجام بدهند. این در حد همین یک احتمال عرض می کنم که ما گول تبلیغات عظیم غربی را نخوریم. خب تمام شد. یک صلوات بفرستید.

در آیه 30 سوره مبارکه بقره می فرماید: وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ * وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ * قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ * قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُم بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ این چهارتا آیه. بحث های گذشته مان درمورد امامت بود. در این آیه صحبت از خلافت خداست. خلیفه الله. آدم خلیفه الله است. یک ذره می خواهیم بگوییم خلیفه الله چیست؟ وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً می گویند در قرآن دوبار لفظ خلیفه به صورت مفرد آمده. بقیه همه اش به صورت جمع است. خلفاء فی الارض. آنها مفهوم خیلی مهمی ندارد. مثلا می گویند شما را بعد از قوم نوح خلیفه قرار دادیم. مثلا طوفان آمد و قوم نوح از بین رفتند و شما بعد از آنها روی زمین آمدید. مراقب رفتار و اعمالتان باشید. آن داستانی که برای آنها اتفاق افتاد، انحصاری نبود. اگر شما درست رفتار کنید، زندگی خوبی خواهید داشت و سعادتمند خواهد بود. اگر رفتار درستی نکنید، ممکن است بلا سرتان بیاید. مثلا. این معمولا تکرار شده و تغریبا به این معانی است. خلیفه. خلفایی که در آیات آمده معمولا معنای خاصی ندارد. اما این آیه و آن آیه دیگری که از خلیفه به صورت مفرد استفاده کرده در داستان حضرت داود است. در آیه 26 سوره مبارکه صاد می فرماید: يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ ما تو را در روی زمین خلیفه قرار دادیم. اینجا هم می فرماید که ما می خواهیم روی زمین خلیفه قرار بدهیم. ما، می خواهیم در روی زمین خلیفه قرار بدهیم. که این می شود خلیفه، یعنی خلیفه خدا. حالا می خواهیم ببینیم خلیفه خدا چگونه است. چیست. احتمالا قبلا هم یک مقداری بحث کرده ایم. خلیفه یعنی کسی که جای دیگری می نشیند. شاید برایتان مثال هم عرض کرده بودم. یک معلم ریاضی امروز به یک دلیلی نمی تواند به مدرسه بیاید. کسی می آید جایش. مثلا معلم ورزش می فرستند. معلم ورزش که نمی تواند ریاضیات درس بدهد. او خلیفه نیست. اگر مثلا دبیر ریاضیات کلاس های بالاتر را جای او فرستادند او می تواند کارهای درس های ریاضی را ادامه بدهد. خدا آقای روزبه را رحمت کند. ایشان مدیر دبیرستان علوی بود. اگر یک وقت معلم های دیگر نمی آمدند ایشان خودش سر کلاس می رفت. ریاضیات را به خوبی می توانست درس بدهد. فیزیک را به خوبی می توانست درس بدهد. مثلا شیمی را به خوبی می توانست درس بدهد. این خلیفه می شد. کسی که سر کلاس می آید و همان کار اصلی را انجام می دهد. اگر در خاطرتان باشد این را هم عرض می کردیم آن کسی که نبوده و غائب شده را مستخلف عنه می نامیم و این کسی که جای او آمده را خلیفه می گوییم. خلیفه و کسی که به جای او به مقام خلافت نشسته است. خب. خلیفه خدا. اگر یادتان باشد باز در بحث ها عرض کردیم. خلیفه خدا کسی است که کار خدا می کند. در بحث امامت هم عرض کردیم. داستان حضرت ابراهیم و حضرت عیسی را عرض کردیم. داستان دیگری هم عرض کردیم که الان یادم نیست. حداقل این دو بزرگ را عرض کردیم. حضرت ابراهیم و داستان خلیفه الله بودن ایشان را عرض کردیم. داستان حضرت عیسی و خلیفه الله بودنشان را هم عرض کردیم. خلیفه کسی است که کار خدایی می کند. حضرت عیسی می توانست مرده زنده کند. کسی که می تواند مرده زنده کند، این کار، کار خدایی است. پس او خلیفه خداست. می توند چشمی که اصلا در حدقه وجود ندارد، روی حدقه دست بکشد و این چشم بروید و او بینا شود. کسی که نابینای مادرزادی است را معالجه کند و شفا بدهد. برص شفا بدهد که نمونه هایش را عرض کردیم. حالا خدای متعال می فرماید که من می خواهم در روی زمین خلیفه قرار بدهم. سوال و اشکالی که... اشکال که نمی شود گفت. چون فرشتگان معصوم اند و به خدا اشکال نمی کنند. ماها که نادان هستیم ممکن است یک وقت خدایی نکرده به خدا اشکال کنیم. اما آنها معصوم اند و اشکال نمی کنند. سوال می کنند. عرض کردند که: أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا تو می خواهی کسی را روی زمین خلیفه قرار بدهی که او می آید در روی زمین فساد می کند و خون می ریزد. أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ خون ها را می ریزد. در روی زمین فساد می کند. اینجا سوال پیش می آید که این ها از کجا می دانستند؟ فرشتگان از کجا می دانستند؟ یک فرضش این است که ما در گذشته انسان های دیگری داشته ایم و اینها با تاریخ انسانیت آشنا هستند و دیده اند که انسان، همین انسانی که امروز در این کشور و تمام کشورهای عالم هست؛ فساد عظیمی می کند. بالخصوص قدرت های بزرگ دائما دارند خون می ریزند و دائما دارند فساد می کنند. حالا باز یک نکته عرض کنیم. بخش بزرگی از فساد عالم، اگر نگوییم همه اش، بخش بزرگی اش به دست یهود صهیونیست است. خیلی جدی. هالیوود را که می دانید. آنها می گردانند. خبرگزاری های عالم و مراکز خبری عالم را آنها می گردانند. هرچیز را که می خواهند، آنطور که می خواهند. در عصری که مرحوم امام بود، اینها مدام امام را در خبرهایشان مطرح می کردند. در تلویزیون ها و انواع مختلف و بد می گفتند. بعد دیدند نتیجه اش بد شد. امام محبوبیت جهانی یافت. در عصر امام دوم دیگر اینها بنایشان است که از حضرت رهبر اصلا حرف نزنند. یک کلمه می گویند و می روند. برای اینکه کسی ایشان را نشناسد. ببینید باز دارند جریان سیاسی عمل می کنند. کاری نداریم. همه جریانات عالم را اینها می گردانند. واقعا می گردانند. ببینید در داستان یهودی های روسیه دیدید که خبرگزاری ها نشان دادند که چه جنایت عظیمی در روسیه شده است. اینجا دیگر برای یهودی ها قابل زندگی نیست و اینها باید چکار کنند که یک هجرت چند میلیونی از روسیه به امریکا اتفاق افتاده. عرض کردم اوایل تاسیس دولت امریکا بود. خب چه عرض می کردیم؟ یک فساد بزرگی. خب فرشتگان گذشته تاریخ انسان را می دانند و این فساد را دیده اند. بنابراین به خدای متعال عرض می کنند که این موجودی که می خواهی روی زمین خلق کنی و روی زمین قرار دهی، مانند گذشتگان شان فساد می کنند. باعث دلخوشی نیستند. چون کار نمی کنند. چرا آدم های فاسد؟ موجودات فاسد و خونریز را می خواهی دومرتبه روی زمین قرار بدهی. گذشته شان را که دیده ایم. مثلا فرض کن خودت آنها را به بلا از بین برده ای. حالا چرا دومرتبه؟ این یک فرض است که گفته اند. یک فرض دیگر هم این است که انسان را می شناختند. انسان را می شناختند. این ساختمان را دیده و شناخته اند. در این ساختمان صد جور شهوات هست. صد جور نیروی غضب هست. صد جور غرایز هست. البته عقل هم هست. اما عقل را تا تربیت نکنی، بر آنها سیطره ندارد. آنها سلطنت دارند. ابتدای خلقت آدمیزاد اینگونه است. بچه تا متولد می شود به دنبال شیر مادر می گردد. یعنی اولین نیرویی که در او به وجود آمده و فعلیت یافته شهوت خوردن است. نمی فهمد که گرسنگی یعنی چه. فقط غریزه. غریزه حکومت می کند. از روز اول تا پایان بر او غریزه حکومت می کند. فرشتگان این ساختمان را دیده بودند و می شناختند. این ساختمان را دیدند و شناختند و بر این اساس این حرف ها را زدند. شاید احتمال این دومی بهتر باشد. بعد وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ ما تسبیح می کنیم. درمورد تسبیح و تقدیس الهی یک بحثی داریم. وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ که تسبیح هم همان تقدیس است با شباهت نزدیک. قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ من چیزی را می دانم که شما نمی دانید. اینکه من چیزی را می دانم که شما نمی دانید را خدای متعال در آینده برای اینها اثبات می کند. من چیزی می دانم که شما نمی دانید. خب بعد چه؟ آن چیزی که شما نمی دانید و من می دانم شروع می شود. وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا خدای متعال اسماء را به حضرت آدم آموخت. اسماء یعنی چه؟ حالا. عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ. عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا خدای تبارک و تعالی اسماء را به تمامی به حضرت آدم تعلیم فرمود. ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ. این عَرَضَهُمْ را می بینید. عَرَضَهُمْ. این هُم ضمیر جمع مذکر عاقل است. یعنی به عاقل و به موجود صاحب شعور برمی گردد. قبلا ها داشتیم. آن هم به الاسماء برمی گشت. اما آن به این عنوان بود که اسماء جمع است. ضمیر ها به جمع برمی گردد. اینجا هُم است. هُم ضمیر جمع است و به موجود صاحب شعور برمی گردد. اسم چه آقا؟ اسم؟ در، پنجره، دیوار، سقف. اسماء موجودات صاحب شعور. اسم شان که شعور ندارد. اسم انسان که شعور ندارد. این هُم به یک موجودات صاحب شعور برمی گردد. به اسم برمی گردد. ثُمَّ عَرَضَهُمْ آن اسماء را به فرشتگان عرضه فرمود. اسماء را بر فرشتگان عرضه فرمود. اسماء چه بودند؟ یک موجودات زنده و صاحب شعور. ضمیر و عبارت نمی تواند بیشتر از این بفهماند. همین مقدار می فهماند. موجود، موجود بی شعور نبود. کلمه نبود. حرف نبود. اسم معمولی نبود. یک چیز دیگر بود. خدای متعال اسماء را که یک موجوداتی برتری هستند و حالا می گوییم، بیشتر نه؛ یک موجودات برتری هستند به آدم آموخت. آموزش آن گونه موجودات چگونه است؟ چجور آموزشی است؟ در داستان ابراهیم فرمودند که چهارتا پرنده بگیر و سر ببر و گوشت شان را بکوب و در هم مخلوط کن و بعد چهار قسمت کن که در هر قسمت یک مقدار از گوشت و استخوان و بدن هرکدام باشد. چهار قسمت مخلوط است. این چهار قسمت را بگذار بالای چهار کوه. بعد آنها را صدا کن. با صدا کردن، مرده زنده نمی شود. با صدا کردن مرده زنده نمی شود. گوشت کوبیده شده تبدیل به پرنده نمی شود. درحالیکه ایشان صدا کرد و این گوشت های کوبیده شده پرنده شدند و پرواز کردند و به نزد ایشان آمدند. یا در داستان حضرت عیسی، ایشان آمد بالا سر قبر. ما هم می توانیم برویم بگوییم. مثلا فرض کنید بالای قبر بگوییم یا محیی. طوری می شود؟ هیچ طوری نمی شود. یک چیز دیگری لازم است. آن چیز دیگر را به آدم آموخت. آن آموزشش چگونه است؟ از همین آموزش های ماست که من الان این آیه را پای تخته بنویسم و شما نگاه کنید و چند بار بخوانید و بعد هم حفظ می شوید؟ اینطور آموختن است؟ از اینطور آموختن چیزی بدست نمی آید. این آموختنی است که اگر دستور عملی باشد و طبقش عمل کنی، یک چیزی می شود. دستور نماز است. شما اگر نماز بخوانید، خب ثواب نماز می برید. به اندازه خودش. مثلا دستور دکتر است. شما دستور دکتر را طبق نسخه عمل می کنید. خب عمل می کنید و آن شربت را می خورید و مثلا برای سینه تان عمل می کند و سینه بهتر می شود. فلان قرص و کپسول را می خوری و تاثیر می کند. عملش تاثیر دارد. نه خود لفظ. اینجا معلوم می شود لفظ یک چیزی است. ببخشید آن اسم. لفظ نگوییم. چون بحث مان سر این است که آیا لفظ آموخت؟ خب این لفظ را آموخت، به فرشتگان هم می توانستند آن الفاظ را بیاموزند. چون بعد به فرشتگان گفتند خب بگو ببینم اسم اینها چیست؟ ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ آن اسماء را بر ملائکه عرضه کرد. اسم اینها را به من بگویید. اسمِ اسم. شما این اسماء را ببین و بگو. إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ شما چه ادعا کرده بودید؟ چه ادعایی داشتید؟ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ ما جانشین تو در روی زمین باشیم. نه این موجود.این موجود می آید خون می ریزد. ما پاک دامن هستیم. ما معصوم هستیم. ما جانشین تو روی زمین باشیم. اگر راست می گویید بگویید ببینم اسم اینها چیست؟ ما چیزی نمی دانیم. آنچه که تو به ما آموخته ای بلد هستیم و آنچه نیاموخته ای بلد نیستیم. ما بلد نیستیم. بعد به آدم فرمود که ای آدم برای اینها بگو. چه گفت؟ آنچه که آدم به فرشتگان گفت باعث شد که فرشتگان در حد آدم عالم شوند؟ نه. آنجا فهمیدند که ما چیزی نمی دانیم. خدایا آن کاری که تو کردی، تو درست کردی. ما اشتباه کردیم.

می خواستم یک نکته ای عرض کنم. می خواستم آن اول عرض کنم. دو کلمه است. بارهای دیگر هم این عرض را مدام تکرار کرده ام. آن هم این است که باید به خودم و همه دوستان بگوییم. به دوستان نزدیم تر بیشتر باید بگوییم. به دوستان یک شبه هم باید بگوییم. به همه باید بگوییم. آن حرف این است. همین یک جمله است. شما خودت باید دلت برای خودت بسوزد. هیچ کسی دلش برای تو نمی سوزد. هیچ کسی نمی تواند آن طور که بایست برای تو دلسوزی کند. آن دلسوزی که عرض می کنیم، دلسوزی دینی است. من اخلاقم بد است. خب شما از کجا می فهمی اخلاق من بد است. بنابراین اگر آدم بداند که مثلا یک نفری خیلی حسود است و دارد از حسد جان می کند، دل آدم می سوزد. خب من دلم برای یک نفری که حسود است و از حسادت دارد جان می کند می سوزد. برایش چکار کنم؟ کاری نمی توانم بکنم. خودش باید یک کاری بکند. چشم من بی در و پیکر است. اصلا بند و بار ندارد. اختیارش را ندارم. من اختیار چشمم را ندارم. کسی هم نمی فهمد. یک وقت ممکن است یک نفری بفهمد. چکار کند؟ اگر دلش بسوزد هم چکار کند؟ حداکثر این است که بگوید آقا این که نمی شود. این که درست نیست. حداکثر. یکی دو کلمه موعظه کند. موعظه ممکن است در من هیچ اثری نکند. دلسوزی دیگران تاثیر ندارد. اگر دل خودم برای خودم بسوزد خوب است. دلم بسوزد یعنی یک فکری برای خودم بکنم. من دل خودم برای خودم بسوزد. مثلا من در درس تنبل هستم. اگر خودم دلم برای خودم نسوزد و یک همت نکنم، خب نمی شود. من خودم باید دلم برای خودم بسوزد. هیچ دلسوز دیگری ممکن است اصلا نتیجه ندهد. تمام شد.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای