جلسه چهارشنبه 99/2/10
مومن یعنی کسی که ایمانش قبول است. درجه لازم را دارد. نصاب را دارد. اگر کسی به نصاب ایمان رسیده باشد، می تواند یک چیزهایی را بفهمد که دیگران نمی توانند بفهمند.

اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ.

قرآن شخص مومن را زنده می داند و کافر را مرده می داند. در روایات ما آمده است که هر انسانی دارای سه تا روح است. این روح حرکت می کند. فکر می کند. کار می کند. اگر ایمان پیدا کند، یک روح چهارم هم به او اضافه می شود که نامش روح الایمان است. یعنی یک زندگی تازه پیدا می کند. یک زندگی علاوه بر آدم های دیگر پیدا می کند. علامت زندگی هم فهم حرکت است. یعنی می تواند یک کارهایی بکند که دیگران نمی توانند بکنند. یک فکرهایی می تواند داشته باشد که دیگران نمی توانند داشته باشند. علامت حیات حرکت است و ادراک. ادراک مومن. البته اگر مومن باشد. مومن یعنی کسی که ایمانش قبول است. درجه لازم را دارد. نصاب را دارد. اگر کسی به نصاب ایمان رسیده باشد، می تواند یک چیزهایی را بفهمد که دیگران نمی توانند بفهمند. می تواند یک حرکت هایی بکند که دیگران نمی توانند بکنند. مردان بزرگی که در برابر نماز امام حسین ایستاده بودند و تیرهایی که به سوی نماز پرتاب می شد به جان و تن شان می خریدند. ببینید او دارد یک کاری می کند که آدم به طور معمول نمی تواند بکند. اگر تیری، سنگی، خطری به سوی آدم بیاید می گریزد. به طور طبیعی ست. دست را به سوی چشم ببری، چشم به طور طبیعی بسته می شود. اگر ببینید یک سنگ به سوی شما پرتاب شده است، خودت را کنار می کشی. او وقتی می دید تیر می آید، خودش را به سوی تیر می برد و حرکت می داد که تیر به او بخورد. این حرکت غیر طبیعی است. یعنی از طبیعت بیرون است. می شود حرکتی که بر اثر ایمان است. بعد از این عالم از او پرسیده بودند که چه شد؟ چرا تو اینجوری بودی؟ گفت محبت امام حسین که خودش ایمان است. محبت امام حسین که خودش ایمان است. آن باعث می شد. ببینید آدم عادی نمی تواند این کار را بکند. او به حد نصاب ایمان رسیده و البته بالاتر از نصاب و می تواند اینگونه حرکت کند. حرکتی که جان خودش را فدا کند. همه اینها که جان فدا می کنند اگر با توجه کامل این کار را بکند دارد نشان می دهد که از آن اسمان حد نصاب و بالاتر از حد نصاب برخوردار شده. وقتی خدای متعال به انسان ایمان عطا می کند، به انسان یک حیات تازه، یک زندگی تازه [می دهد]. که عرض کردیم زندگی حرکت و ادراک به دنبال دارد. بعد از ایمان یک حرکات خاصی و یک نوع ادراکاتی برای انسان پیش می آید. حالا. قرآن می فرماید أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا [122 انعام]. کسی که مرده است و ما او را زنده می کنیم. حالا او مقدماتی جور کرده. نشسته فکر کرده. به خلقت دقت کرده. مطالعه درست کرده. در نتیجه به ایمان رسیده. خدای متعال می فرماید ما او را زنده کردیم. یعنی با ایمان. با ایمانی که عرض کردیم. وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا. آن ایمان و آن حیات یک نور است که او این نور را دارد. دیگران این نور را ندارند. آن نور یک فهمی برای آدم می آورد. یک قدرت و توانی برای آدم می آورد. آن ایمان یک فهمی برای آدم می آورد. یک قدرت و توانی می آورد که می تواند یک کارهایی بکند که انسان طبیعی و معمولی از داشتن آن و از توانایی انجام آن برخوردار نیست. خب. انسان وقتی ایمان آورد به یک حیات می رسد. و به یک نور می رسد. بعد می فرماید این نور، نوری است که يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ. با این نور زندگی می کند. همه آنچه که در زندگی او انجام می شود، بر اساس آن نور است. یعنی به دروغ می رسد، دروغ نمی گوید. چرا؟ چون ایمانش اجازه نمی دهد. به خیانت می رسد. خودداری می کند. چون ایمانش اجازه نمی دهد خیانت کند. این نور یا این ایمان، یا این حیات، زندگی آدم را عوض می کند. از حد معمولی که آدم معمولی یعنی آدمی که ایمان ندارد، [فراتر می رود]. آدم معمولی حرکتی، خیلی بیشتر و فکر و ادراکی خیلی بیشتر از موجودات حیوانی ندارد. حیات او یک حیات حیوانی است. خیلی بیشتر از آنها نیست. یک حیوان تکامل یافته ای است. از آن حیوانات برتر است. می تواند یک کارهایی بکند. مثلا می تواند ریاضیات حل کند. خب برای حیوان مشکل است ریاضیات حل کند. اما انسان مومن به یک حیات تازه رسیده که آن حیات، حیات ایمانی است. به یک نور رسیده که آن نور همان ایمان است و از او کاری برمی آید. ببینید در روایات ما آمده که ایمان مومن، ایمان مبهم است. یک مومن معمولی داریم. یک مومن بالاتر. مومن معمولی، ایمانش مبهم است. طبق آن روایات. و بعد می فرمایند که اگر خدای متعال اراده کرد که این ایمان به روشنی برسد، نتیجه اش اعمال و رفتار خود این شخص مومن است. فداکاری ای که می کند. گذشت مالی که می کند. مثلا از فرزندش گذشت می کند. از جان خودش گذشت می کند. کارهای بزرگ می کند. این باعث می شود آن ایمان مبهم تبدیل به یک ایمان درخشان بشود. ببینید اولین نتیجه ایمان درخشان این است که آدم می تواند راه خودش را تشخیص بدهد. دیگر گول نمی خورد. یک حزبی با یک رنگ و بویی با یک شعارهای خیلی فریبنده و جذابی او را گول نمی زند. یک میلیارد به عنوان رشوه روی میزش می گذارند. این مقدار پول او را گول نمی زند. نادرستی عمل را می فهمد. می فهمد. می فهمد از نوع فهم عمیق. اگرنه هرکس به طور معمولی می داند که پول رشوه بد است. این نه. یک فهم عمیقی که اگر پنج میلیارد هم روی میزش گذاشتند، صد میلیارد هم به او پیشنهاد کردند زیر بار نمی رود. خیلی راحت هم زیر بار نمی رود. خودش را نمی فروشد. وطن خودش را نمی فروشد. تشخیص. نشانه آمدن آن نور و آن ایمان در وجود آدمی این است که برایش تشخیص می آید. تشخیص حق و باطل. یک تشخیص عمیق. اصطلاح قرآن علم راسخ است. به یک علم راسخ می رسد. درستی ها را به علم راسخ می فهمد. خب حالا نتیجتا می خواستیم این را عرض کنیم. می فرمایند روز قیامت روزی است که يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ [106 آل عمران] روز قیامت روزی است که یک صورت هایی می درخشد. حالا به زبان بنده. و یک صورت هایی هست که سیاه است. سفید است. سیاه است. نورانی است. ظلمانی است. تاریک است. روشن است. دو دسته هستند. روز قیامت. فرد سومی هم نداریم. یک دسته هستند که تَبْيَضُّ وُجُوهٌ. صورت شان می درخشد. مثلا از روشنایی روشن است. سفید است. و دسته ای هستند که تَسْوَدُّ وُجُوهٌ. فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ. درمورد کسانی که صورت شان سیاه است می گویند شما بعد از اینکه مومن بودید، کافر شده اید. یعنی یک روزی را به ایمان گذرانده. دورانی را با ایمان سپری کرده. بعد گول یک شعار ناحقی را خورده. یک گناه بزرگی برایش پیش آمده و نتوانسته با آن مقاومت کند. غلطیده و رفته. گاهی آدم تا آخر می رود. گاهی هم نه. گناه آدم را نمی غلطاند. آدم بعد پشیمان می شود. اگر پشیمان شد، معلوم می شود که گناه او را نغلطانده. ولو اینکه ناگزیر یک مقداری افت کرده. پایین آمده. در سرازیری یک مقداری لیز خورده. اما وقتی که توبه کرد دیگر به یک سنگ مستحکم رسیده و متوقف شده. آن کسی که نه. تا آخر رفته. ثمره اش این است که روز قیامت صورتش سیاه است. فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ‌. به خاطر این کفری که ورزیدید. ببینید اگر گناه زیاد انجام شود، آدم را به کفر می رساند. به بی اعتقادی می رساند. هر روز در نامه عمل من صد جور گناه می نویسند. خب این نمی شود. آخرش آدم را به عاقبت به شری می رساند. اگر آدم گناهی که کرد را جبران کرد، ممکن است سلامت بماند. اما اگر جبران نکرد و ادامه داد این ممکن است فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ‌ شود. مقصود اصلی مان همین آیه ای ست که می خوانم. [آیه بعد می فرماید:] أَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِي رَحْمَتِ اللَّهِ. اما آنهایی که صورت شان سفید است، در رحمت خدا به زبان بنده غرق می شوند. فرموده اند که بهشت خانه ای ست که همه ذراتش از رحمت ساخته شده است. حالا به زبان بنده. همه اجزاء آن از رحمت ساخته شده است. فَفِي رَحْمَتِ اللَّهِ. این آدمی که به بهشت می رود، در رحمت غرق است. حالا البته درجات دارد. اگر آدم همت کند، چیزهای بالاتر از بهشت هم هست. شما در همان بهشت هستی. اما آن بالاترها را می چشی. آن رحمت عمیق تر. قوی تر و بیشتر. رحمت الهی یک دریایی است که پایان ندارد. در آن دریای بی پایان رحمت غرق می شوی. بستگی به همت شما دارد. اگر در حد ترک گناه و انجام واجبات باشید، خب جایتان بهشت است. در رحمت خدا هستید اما اگر کسی بالاتر از این عمل کند، بالاتر از این عمل کند. مانند مان نمونه هایی که درمورد اصحاب امام حسین عرض کردیم. کاری بالاتر کرد. خب همه یاران به میدان آمدند و جنگیدند و کشته شدند. آن دو نفر که جلوی امام ایستادند و همه تیرها را به تن خریدند یک کار بالاتری کرده اند. حالا طبق نقل ها حضرت ابالفضل آب را تا کنار لب آورد و بعد به میان رود پرتاب کرد. یک کار بالاتری کرد. یعنی چون امامش تشنه است، او هم تشنه ماند. تشنگی را انتخاب کرد. با اینکه آب هم حلال بود. خوردن آب هیچ مشکلی نداشت. جز اینکه اگر شیعه امام حسین هستی، امامت تشنه است، تو هم باید تشنه باشی. این یک چیز خیلی برتری است. شیعه، آن هم درجه اعلای شیعه. چون امامم تشنه  است من هم تشنه بمانم. با اینکه آب حلال است. خوردنش جایز است. اگر آب را می خوردی ممکن بود قوت بیشتری برای جنگ می یافتی. اینها را به یاد نمی آورد. وقتی عطش امام حسین را به یاد دارد، از همه این چیزهایی که ممکن است به او اجازه بدهد که آب بخورد می گذرد. هم رنگ امامش می شود. خب. أَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِي رَحْمَتِ اللَّهِ هُمْ فِيها خالِدُونَ. تا ابد در رحمت خدا غرق اند. ممکن است کسی چیزی فکر کند. این اشکال را کرده اند. اینکه آدم حوصله اش سر می رود. حوصله سر نمی رود. حوصله شما از رحمت خدا سر نمی رود. هرجا رحمت نیست، بی حوصلگی می آید. اگر رحمت باشد، همه اش حوصله است. همه اش لذت است. همه اش راحت است. همه اش امنیت است. همه اش خوشی بی حساب است. بی اندازه است. در این دنیا اگر یک کمی خوشی طول بکشد، اولا عادی می شود. بعد هم یواش یواش باعث خستگی می شود. آنجا اینجوری نیست. این مال کوچکی این دنیاست. آنجا حد ومرز نیست. از این حد ومرزها نیست. بنابراین کسی از غرقگی در لذت، از غرقگی در رحمت، از غرقگی در راحت حوصله اش سر نمی رود. خسته نمی شود. شاید هم یک دلیلش این باشد که هی لحظه به لحظه اضافه می شود. آن رحمت افزوده می شود. آن راحت افزوده می شود. آن خوشی و لذت افزوده می شود.

السلام علیک یا ابا عبدالله وَ عَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ. وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ. اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

نام مبارک حضرت ابالفضل را بردیم. نگذریم. آب را به روی آب ریخت. از شریعه فرات بیرون آمد. مشکش را پر از آب کرد و از شریعه بیرون آمد. راه نخلستان را انتخاب کرد برای اینکه از تیر تیراندازان در امان باشد. خب از تیر تیراندازان تا مدتی که در داخل نخلستان بود، در امان بود. یر نمی انداختند. چون می دیدند که به درخت ها می خورد. ایشان لابلای درخت ها دارد حرکت می کند. اما همین لابلای درخت ها حرکت کردن یک خطر جدید برای ایشان درست کرد. دو نفر پشت درختان مثلا پر برگ و بار نخل قایم شدند. دست مبارکش را با شمشیر قطع کردند. دیگر نمی توانست آن مشک را به دست راست نگاه دارد. ناگزیر به شانه چپ انداخت و با شانه چپ آن را نگاه داشت. باز چند قدم حرکت کرد. باز همان دو نفر آمدند. خیلی ملعنت می خواهد. خیلی ملعنت می خواهد. شاید اینها به حد اعلای ملعنت رسیده اند. آن دست را هم قطع کردند. می گویند آنجا ایشان این شعر را خواند. یا نفس لا تخشعی من الکفار. دست نداری که از خودت دفاع کنی. اما اصلا از این لشکر نترس. رحمت خدا در انتظار توست. و ابشری برحمت الجباری. کار آن وقت زار شد که از میان نخلستان بیرون آمد. چهار هزار نفر تیرانداز از اطراف. یعنی ایشان شد یک هدف برای چهار هزار تیرانداز. تیر بارید. اما باز با اینکه تن ایشان پر از تیر شده، ایشان را از پا درنیانداخته است. فقط وقتی از پا افتاد که تیر به مشک خورد. آب ها به روی زمین ریخت. می گویند که ایشان بقی متحیرا. درمانده شد که چکار کند. نه دست دارد به میدان برود و بجنگد. نه آب دارد به خیمه ها برساند. و لا حول و لا قوه الا بالله العلی اعظیم.

الله انا نسئلک و ندعوک. باسمک الاعظم یا الله. یا الله... به آبرومندی محمد و آل محمد. به خون به ناحق ریخته مظلومان کربلا امر فرج ولی ات را اصلاح بفرما. در ظهور و فرجش عجیل و تسهیل بفرما. ما را در بخشی از دولت ایشان شریک بفرما. ما را جز اصحاب و انصار و یاران مخلصش قرار بده. نظر مرحمت و عنایت ایشان را از ما، اهل شهر ما، اهل کشور ما، رهبر بزرگوار ما برنگردان. نظر مرحمت و عنایت ایشان را نسبت به ما و رهبر ما مستدام بدار. از گناهان ما و گناهان گذشتگان ما درگذر. ماه رمضان را برای ما ماه مبارک قرار بده. از ما قبول بفرما. اعمال ناقابل ما را در این ماه و در طول عمر ما قبول بفرما. قبول بفرما. ما را لحظه و کمتر از لحظه ای به خودمان وامگذارو به هوا و هوس خودمان وامگذار. فرداهای ما را بهتر از گذشته های ما قرار بده. فرداهای ما را بهتر از گذشته های ما قرار بده. باز هم عرض کی کنیم نظر مرحمت، احسان، عنایت ولی ات را از ما برمگردان. نعمت وجود رهبر بزرگوار ما را برای ما مستدام بگردان. تا عصر ظهور حضرت مهدی ایشان را برای ما به عنوان یک نعمت بزرگ باقی بدار. باز هم عرض می کنیم از گناهان ما و گناهان گذشنگان ما درگذر. این ماه رمضان را توفیق بندگی و روزه داری و قرائت قرآن و بیداری شب به ما مرحمت بفرما. بیشتر مرحمت بفرما. بیشتر مرحمت بفرما. ما را لحظه و کمتر از لحظه ای به خودمان وامگذار. توفیق زیارت عتبات عالیات را که الان درهایش به روی ما بسته شده، توفیق زیارت را به ما مرحمت بفرما. بارها و بارها و بارها مرحمت بفرما. بارهای دیگر مرحمت بفرما. از ما قبول بفرما. این ماه رمضان را آخرین ماه رمضان عمر ما قرار نده. این ماه رمضان را آخرین ماه رمضان عصر غیبت قرار بده. بلا را از کشور ما دور بفرما. مریضی ها بالخصوص این مریضی خاصی که تازه آمده است،این چندماهه آمده و یک کشور را تعطیل کرده، برطرف بفرماو دفع بفرما. رفع بفرما. از عالم دفع و رفع بفرما. همه مریض هایش را شفای عاجل عنایت بفرما. همه مریض ها را شفای عاجل و خیر مرحمت بفرما. آ«چه گفتیم و آنچه نگفتیم و به آن محتاجیم به فضل و کرمت به ما مرحمت بفرما.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای