جلسه چهارشنبه 96/6/1
حضرت یونس پیغمبر خدا بود. به یک قومی مبعوث شده بود. صد هزار نفر قومش بودند. یک اشتباه کرد. به خاطر یک اشتباه به زندان رفته. فرمودند که اگر تسبیح خدا نکرده بود... هی سراسر مدتی که در محبس بوده، هی گفت: إنِّی کُنتُ مِنَ الظّالمین. خدایا من اشتباه کردم.اگر اینجور نگفته بود، اقرار نکرده بود، این تا قیامت می ماند، در شکم ماهی.

اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی العالَمین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِتُرابِ المَقدَمِهِ الفِداه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین

بزرگان یک آرزوهایی داشتند. آرزوهای بزرگان هم در حد بزرگان بوده. آرزوی بزرگان به بزرگی خودشان بوده. حالا من یکی اش را عرض می کنم. در داستان حضرت سلیمان است. [در آیه 17 سوره نمل می فرماید:] وَحُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ تمام لشکریان سلیمان در محضر ایشان جمع شدند. جن و انس. لشکر جن و انس. بعد [در آیه بعد می فرماید:] حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِ النَّمْلِ به وادی مورچگان رسیدند. در وادی مورچگان مثلا بزرگ مورچگان سخنی گفت. عبارتش [در آیه بعد] دارد که: فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِنْ قَوْلِهَا حضرت سلیمان از سخن آن مورچه تبسم فرمود. [آیه بعد:] قَالَ مثلا ما می گوییم بعد از آن حرفی که او زد ایشان آن دعا و آرزویش را یک بار دیگر به زبان آورد. قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ خدایا به من مرحمت کن و توفیق بده که من شکر نعمت تو را بکنم. نعمت هایی که بر من مرحمت کردی. بر پدر و مادرم مرحمت کردی. وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا من توفیق عمل صالح پیدا کنم. قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ به من توفیق بده که من بتوانم شکر نعمت هایی که به من مرحمت کردی، به پدر و مادر من مرحمت کردی، [به جا بیاورم.] باز مرحمت کن که من بتوانم عمل صالح کنم. یادتان هست. این بحث عمل صالح را حالا مکرر به مناسبت های مختلف عرض کردیم. عمل صالح یعنی عمل درست. من عمل درست بکنم. حالا باز می رسیم. عمل درستی که تو آن را خوشنود شوی. بنده عمل خوب انجام دهد، خدا از عمل او خوشنود می شود. یک ثمره دیگر هم دارد. خدای تبارک و تعالی از عمل صالح خوشنود می شود. عمل صالح صاحب خودش را صالح می کند. عمل صالح صاحب خودش را صالح می کند. عمل خوب صاحبش خوب می شود. یک قانون صد در صد است. فقط مهمش این است که آدم عمل صالح را پیوسته بکند. نه گاهی گاهی. یک. و اینکه عملش صالح باشد. عمل درست. ببینید یک نماز درست، یک نماز درست، اگر آدم یک نماز درست بخواند، حتما خود آدم درست می شود. نماز درست. خب. به من توفیق بده که عمل صالح بکنم که تو آن را بپسندی. تو آن را بپسندی. اگر خدا از عمل آدم راضی شد و عمل آدم را پسندید، امروز عمل صالح کرد، خدا از عمل صالح او راضی شد، فردا هم عمل صالح کرد، از عمل صالح فردا هم خدا راضی بود، پس فردا هم راضی بود، پس آن فردا هم راضی بود. بعد از خود آن آدم راضی می شود. بین اینکه خدای متعال از عمل آدم راضی شود تا از خود آدم راضی باشد، زمین تا آسمان فرق است. حالا ایشان فعلا قدم اولش را دعا کرده. قدم آخرش را هم بعد می گویند. به من توفیق بده وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ مرا به رحمت خودت در جمع بندگان صالح خودت وارد کن. وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ، وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ مرا به رحمت خودت در شمار بندگان صالح خودت قرار بده. که را گفتند؟ اسم ایشان چه بود؟ سلیمان بود. پیغمبر خدا بود. در داستان انبیاء نام یک مجموعه از انبیاء در سوره انبیاء آمده. شاید مثلا هفت هشت ده نفر. همه آنها همین که ایشان گفتند که ما او را در رحمت خودمان وارد کردیم، ما او را در رحمت خودمان وارد کردیم. چرا؟ چون جزء صالحان بود. حضرت سلیمان. آن را درمورد آن مجموعه می گویند. داود است. مثلا فرض کنید سلیمان است. عیسی، موسی. یک مجموعه بزرگی از انبیاء نام برده می شوند. می فرمایند ما اینها را در رحمت خودمان وارد کرده ایم. وارد رحمت شده اند یعنی چه؟ در دریایی از رحمت غرق شدن یعنی چه؟ چرا؟ چون جزء صالحین بودند. این بزرگواری که اینجا دعا می کند من را جزء صالحان قرار بده، جزء صالحان بود. قبلا جزء صالحان بود و قبلا در دریای رحمت غرق شده بود. پس این آرزو یعنی چه؟ فقط از حضرت یونس در قرآن صحبت می کند که بعد از نجات از شکم ماهی می فرماید که ما او را جزء صالحین قرار دادیم. عمل صالح را چه عرض کردیم؟ معنایش چه بود؟ عمل درست. خب آدم صالح یعنی چه؟ یعنی آدم درست. آقا آدم تا درست نباشد، [او را] در رحمت خدا نمی پذیرند. این رحمت خاص آدم های درست است. حضرت یونس پیغمبر خدا بود. به یک قومی مبعوث شده بود. صد هزار نفر قومش بودند. یک اشتباه کرد. به خاطر یک اشتباه به زندان رفته. فرمودند که اگر تسبیح خدا نکرده بود... هی سراسر مدتی که در محبس بوده، هی گفت خدایا من غلط کردم. إنِّی کُنتُ مِنَ الظّالمین. خدایا من اشتباه کردم. خدایا من غلط کردم. اگر اینجور نگفته بود، اقرار نکرده بود، این تا قیامت می ماند. در شکم ماهی. حالا چجوری می ماند؟ خدا می خواست. تا قیامت در شکم ماهی می ماند. نجات یافت به خاطر اینکه توبه کرد. آن وقت بعد ایشان جزء صالحان شده. ببینید این شخصیت. ببینید یک دانه اشتباه ها. یک دانه اشتباه. اشتباه که بود. ایشان وقتی که شرایط سخت آسمان و زمین همه در هم پیچیده شده، ابرها سیاه آمده، عذاب مثلا تا بالای سر خانه ها آمده. یقین کرد که عذاب نازل می شود و ایشان باید برود. می گویند آقا خواستی بروی، چرا اجازه نگرفتی؟ چرا بی اجازه بیرون رفتی؟ اشتباهش این بود که چرا بی اجازه بیرون رفتی؟ کاری نکرده بود. عجله کردی. خب چرا عجله کردی؟ عجله کردی برو تا قیامت در محبس بمان. اگر آدم صالح باشد... چه؟ این اشتباه را نمی کند. آدم صالح دیگر این اشتباه را نمی کند. تمام عمر درست رفته بود. پیغمبر خدا بود. تمام عمر درست. یک جا عجله کرده. کار بدی نکرده بود. عجله کرده. اگر این بلا و عذابی که ایشان دیده بود را ما دیده بودیم، صد سال قبلا فرار کرده بودیم. خب. بعد که به مقام صالحان رسید، بعد از این خدا مرحمت کرده و او به مقام صالحان رسیده. دیگر اشتباه نمی کند. نه [اینکه] گناه نمی کندها. گناه که نمی کند که هیچ. صد برابر. خیال گناه هم نمی کند. گناه اصلا دم پر آنها نمی رود. گناه اصلا نزدیک صاحب عصمت هم نمی رود. اصلا نزدیکش هم نمی رود. اصلا شیطان آن نزدیکی ها نمی رود. خب؟ حالا می خواستم عرض کنم ایجوری. حالا این بزرگوارانی که همه شان در شمار صالحان اند که به مقام پیغمبری رسیده اند؛ پیغمبر خدا بودند، وظیفه ای که به دوش اینها هست، خیلی سخت است. ببینید یک مقدار قدمت را هم تند بروی یکهو... ببینید تند هم نباید بروی. ایشان تند رفته. یک کمی عجله کرده. این هم نیست. در زندگی اینها حتی این چنین چیزی هم نیست. و به این دلیل است که در دریای رحمت خدا غرق اند. آقا اینکه آدم در دریای رحمت خدا غرق باشد یعنی چه؟ اگر فقط یک ذره اش را آدم می چشید. یک نسیمی از آن دریای رحمت به ما می وزید. خب؟ داستان حضرت سلیمان بود. نظیر این در حضرت یوسف علیه السلام است. [در آیه 101 سوره یوسف می فرماید:] رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ ایشان دارد نعمت های خدا را شماره می کند. خدایا به من ملک دادی. مصر، یعنی امپراطوری بزرگ. ببینید مصری های دو هزار و دویست سال قبل از میلاد مسیح صاحب امپراطوری بزرگ بودند. صاحب امپراطوری بزرگ بودند. مصری ها صاحب تمدن بزرگ بودند. ایشان در آن سرزمینی که یک امپراطوری بزرگ است، حالا صاحب ملک شده است. اختیار مصر در دست ایشان است. خب؟ رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ من سخن را می فهمم. هرکس حرف می زند من می فهمم. حالا مثلا تعبیر خواب را می دانم. مثلا. فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ. مرا مسلمان بمیران. مرا مسلمان بمیران. و مرا به صالحان ملحق کن. ایشان چه گفته بود؟ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ. الحاق یعنی یک کاروانی از صالحان در حرکت است. مرا به این کاروان برسان. من می شوم فرد آخر این کاروان. این آدم کیست؟ یوسف است. یوسف کیست؟ وقتی او را در چاه انداختند قرآن گفته است که ایشان جزء مخلصین است. این بالاترین درجه ای است که می شود یک آدم برسد. توی چاه. چند سالش بود؟ دوازده سالش بود. حالا چند سالش است؟ حالا هفتاد سالش است. می گوید تَوَفَّنِي مُسْلِمًا. مرا مسلمان بمیران. این مسلمانی چه مسلمانی ای است که ایشان هنوز به آن درجه؟ و بعد وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ. داشتیم این را عرض می کردیم. مرا به کاروان صالحان برسان. دعای دو نفر از انبیاء بزرگ را عرض کردیم. حالا از همه بزرگ تر حضرت ابراهیم علیه الصلاه و السلام. ابراهیم هم چه ابراهیمی؟ [در آیه 78 تا 82 سوره شعراء می فرماید:] الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ * وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ * وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ * وَالَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ * وَالَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خدایی که مرا خلق کرده. مرا رزق داده. هر لیوان آبی که خوردم او به دست من داده. آدم می شود انقدر موحد باشد. من به شما می گویم یک لیوان آب بده. خب شما لیوان آب می دهی و من هم می گویم آقا متشکرم. شما به من دادی. ایشان نمی گوید شما به من دادی. می گوید که خدایا این لیوان آب را هم تو به من دادی. بعد حالا این. وَالَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خدایی که من امیدوارم و طمع دارم که در روز قیامت مرا بیامرزد. أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ * رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ. خدایا مرا به صالحان ملحق کن. عرض کردیم بابا همه انبیاء تا به مقام صلاح نرسیده اند این مسئولیت بزرگ را.. ببینید ایشان یک پیغمبر اولو العظم است. یعنی دارد به مقابله عالم می رود. می خواهد همه اهل عالم را موحد کند. ما از آنچه که این بزرگوار کرده است خبر نداریم. نمی دانیم چقدر زحمت کشیده. داستان حضرت نوح را یک ذره می دانیم. چون می دانیم نهصد و پنجاه سال داشت با قوم خودش می جنگید. نهصد و پنجاه سال. بعد ایشان چقدر بوده؟ سن ایشان آن اندازه ها نقل نمی شود. حداکثر فرض کن مثلا صد و ده سال، صد و بیست سال. مثلا. حالا در هرصورت. ایشان عمرش را به جنگ با مشرکان گذرانده. کوشیده مردم موحد بشوند. به مقابله نمرود رفته است. حضرت نوح علیه السلام به مقابل یک امپراطور نرفته بود. چون زمان ایشان هنوز امپراطورانی در روی زمین نبودند. اگر بودند ایشان هم باید به جنگ امپراطوران می رفت. اما ایشان حالا زمانی است که امپراطورانی در جهان پیدا شدند. در بابل نمرود حکومت می کند. یک حکومت مقتدر. یک فرعون. خب؟ البته اینجا اسم سه تا را گفته. باز پایین تر بروی هست. بالاتر هم هست. در سوره انبیاء را بعد نگاه بکنید. اینجا اسم می برند و می فرمایند که... من را ببخشید. [در آیه 78 و 79 سوره انبیاء می فرماید:] وَدَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ * فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ وَكُلًّا آتَيْنَا همه این انبیاء در شمار صالحان بودند. کسی جز صالحان نمی تواند این بار سنگین را ببرد. باید آدم درست شده باشد. [در آیه 86 سوره انبیاء می فرماید:] وَأَدْخَلْنَاهُمْ فِي رَحْمَتِنَا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِينَ. صالحین. ما همه این بزرگواران را در رحمت خود وارد ساختیم. حالا اینجا مثلا اسم ده نفر را بردند. همه همینجور. خب؟ وَأَدْخَلْنَاهُمْ. همه در دریای رحمت خدا غرق اند. چرا؟ چون همه شخصیت های تمام اند. شخصیت تمام. شخصیت تمام. در این شخصیت هیچ نقص نیست. وَالَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ * رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ حالا ایشان بزرگ ترین شخصیتی است که این دعا را کرده. ما می گوییم این دعای همه انبیاء است. بنده هم وقتی بچه بودم آن دعای حضرت یوسف، همان دعای تَوَفَّنِي مُسْلِمًا را می خواندیم. عقل مان هم نمی رسید که یعنی چه. می خواندیم رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا وَ عَمَلاً وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ. روی همان دعاهای بچه گانه. ببینید در میان همه این بزرگانی که چنین دعایی کردند فقط استجابت دعای ابراهیم در قرآن آمده. سلیمان تمام عمر دعا کرده. نگفتند قبول شد. یوسف همه عمر دعا کرده. همه انبیاء همه عمر دعا کردند. آرزویشان بوده. لذا این مال سوره بقره است. [در آیه 103 می فرماید:] وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ هرکس که از راه و رسم ابراهیم رو بگرداند سفیه حساب می شود. کمبود دارد. إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا ما او را در دنیا برگزیدیم. در شمار برگزیدگان تراز اول از بندگان ماست. برگزیدگان تراز اول از بندگان ماست. وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ. در این دنیا که ایشان صد و بیست سی سال عمر کرد، زجر کشید، ما گفتیم سر پسرت را برای ما ببر و بیاور، رفت که سر پسرش را ببرد و بیاورد، انقدر سختی ها و امتحانات، هنوز شایسته نیست که در شمار صالحان باشد. ان شاء الله در بهشت ما ایشان را می بریم در جمع صالحان. چهارده نفرند. ایشان هم می رود و پانزده نفر می شوند. معلوم شد چه می گویم؟ وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ. دعایش در آخرت مستجاب می شود. همه انبیاء در شمار صالحان اند. همه در دریای رحمت الهی غرق اند. اما هنوز در آن غرق... اگر خدایی نکرده آدم در دریا غرق شود، دیگر نمی تواند. اما آنجا وقتی غرق در رحمت است، این رحمت همه اش فهم است. یعنی وقتی در دریا رحمت غرق است، یعنی در دریای فهم غرق است. و همه چیزهای خوب دیگر. حالا فعلا فهم [را می گوییم.] آنجا که در اوج فهم است دارد دعا می کند خدایا مرا به صالحان ملحق کن. به آن کاروان برسان. آنها یک جایی می روند. یک جایی هستند. یک جایی هستند. بعد هم می گویند که دلیلش چیست. [در آیه بعد می فرماید:] إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ چرا ما قبولش کردیم و او را در آخرت در شمار صالحان می بریم؟ در عالم آخرت به جمع صالحان می بریمش. بهشت که رفت آنجا به جمع صالحان می رود. رب او به او فرمود که اسلم. مسلمان شو. دعای حضرت یوسف هم بود دیگر. تَوَفَّنِي مُسْلِمًا. مرا مسلمان بمیران. إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ. من اسلام را قبول کردم. و وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ این وصیت را به بچه هایش هم کرد. شما هم سعی کنید مسلمان بمیرید. شما هم سعی کنید مسلمان بمیرید. شما هم سعی کنید که بیایید و به این کاروان برسید. آیه در شان پیامبر است. ایشان در این آیه می فرمایند که من در شمار صالحانم. و بعد هم می فرماید که راه رسیدن دارد. ببینید همه کسانی که بنده اینجا در خدمت شان هستم، همه می توانند. راه برای همه باز است. این مثل پیغمبری نیست که عددش مشخص است. کس دیگر را راه نمی دهند. این یک مقامی است که ولو اصل و ریشه نبوت شان و ریشه رسالت شان این است، اما این برای دیگران هم قابل دریافت است. می توانند.[در آیه 196 سوره اعراف می فرماید:] إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ ولی من آن خدایی است که این کتاب را نازل کرده است. این کتاب چیست آقا؟ نسخه اش است. نسخه شدن. نسخه به آن درجه رسیدن این است. إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ. ولی من منحصرا خداست. منحصرا. ولی من خداست. کدام خدا؟ خدایی که قرآن را نازل کرده است. و این راه و رسم به این درجه رسیدن است. وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ. او ولایت صالحان را به عهده دارد. آنهایی که به درجه صلاح می رسند، ولایت شان به عهده خداست. دیگر تند نمی رود. حضرت یونس تند رفت چون اینجا ولی بالا سرش نبود. ببینید یک لحظه ها. یک لحظه از زیر دست معلم بیرون رفته. اما آنهایی که صالح اند همیشه زیر نظر معلم شان اند.

 

 

 

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای