سوال:
با سلام و خسته نباشید، آقای جاودان من خانمی هستم که سال 93 ازدواج کردم...و سال 94 عروسی کردم..مشکلات کوچک و بزرگی داشتم ، بعدها خیلی چیزها فهمیدم که نمیدونستم، اینکه شوهرم قرص مصرف میکرده برای ارامش، اینکه برادر شوهرم معتاده و بسیاربی اخلاقه، اینکه همسر من با اینکه به ظاهر از خانواده ی مومنی شهید بود اصلا اونطور که از خونوادشون انتظار میرفت حد روابط با نامحرم از جمله دختر عمو و ... براشون پررنگ نبود، تا مدتها به همسرم سعی کردم محترمانه بگم حد نگه داره، لباس بدن نما نپوشه، مواظب نشستن و برخواستنش باشه تا کمر و معذرت میخواهم باسن بیرون نیافته، احترام پدر و مادرش رو نگه دارد، رژیم بگیرد چون من 46 کیلو هستم و او بالای 100 کیلو ... سر کاری بند نميشد و ميگه در این شرایط پول بهتره تو بانک باشه ، بعد به اصرار من رانندگی کرد اما تعهد جدی که صبح برود و تا شب کار کند نداشت و ناراحت میشود که صد میلیونش برای سرمایه گذاری دست کسیست که پس نمیده ولی او باید پنج تومن پنج تومن از دست مردم پول بگیرد.گذشت... اربعین پارسال که از کربلا آمد اتفاقی در اولین روز بازگشت متوجه شدم با دختری چتهای جنسی میکند .. با هزار ترفند به من گفتند بمان و زندگی کن و به کسی نگو تا خدا در بچه های من جبران کند، ماندم ، هیچکس را نگذاشتم بفهمد.. اما هنوز به طور جدی کار نمیکند ، احترام بزرگترهایشان را نگه نميدارد ، رژیم نميگيرد و توقعات بالا از خانواده اش و پدربزرگش دارد در مسائل مالی ... بااینکه به جز خانه ای که در اختیارمان هست سرجمع صد میلیون به او کمک کردند.... حالا کار و روان من به مشاور کشیده است ، مشاوری به اسم دکتر فرضی که از شاگردان دکتر افروز است ...و میگوید ازدواجتان اشتباه بوده... امروز که 18 مهر 96 هست نظر مشاوران به طلاق ماست... حالا ازخوبیش بگویم که صبح تا شب قربان صدقه ام میرود و خیلی دوستم دارد ... و سر آن خیانت که به من کرد خواست جبران کند و قسم حضرت عباس خورد که تکرار نکند اما راجع به تلاشش برای کارچیزی تغییر نکرد و حالا منم و مصطفایی که سه سال بااو زندگی کردمو دوستش دارم و اما...احساس امنیتی که از او ندارم و میترسم باز به من خیانت شود و ارامش ندارم و طلاقی که نظر مشاوران است... چه کنم؟ باین دلم که هروقت فکر میکند اگر نبیندش برای همیشه ، جایش برای همیشه خاليست چه کنم. الان در مراحل طلاقم اما وقتی دلم برایش با تمام بدیهایش تنگ شده چه کنم... نه راه پیش دارم نه راه پس .... میدانم زندگیم روی هواست ولی منی که همیشه از گناه پرهیز کردم برای اولین بار دلم را تقدیمش کردم.... براین حالم چه کنم...مستاصلم و گریان.... کاش این نامه را زودتر بخوانید ...