متن سخنراني جلسه پنجشنبه15/7/89(معناي بروزانسان درقيامت-نقش امام صادق ع دراحياءدين)
متن سخنراني جلسه پنجشنبه15/7/89(معناي بروزانسان درقيامت-نقش امام صادق ع دراحياءدين)

اعوذ باللهِ مِنَ الشیطانِ الرَّجیم. بِسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَهَ إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتم الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنَة الله عَلی أعدائِهِم أجمَعین إلی یَوم الدّین.

عرض کردیم آیات متعددی داریم که در قیامت انسان به محضر و حضور حضرت حق نایل می­­شود. یعنی چه؟ یک مقدار صحبت کردیم. حالا ادامه می­دهیم. یک مجموعه آیاتی داریم که این مطلب را بیان می­کند. در آیه ۲۱سوره مبارکه ابراهیم آمده است: وَبَرَزُوا للهِ جَمِيعًا بارز را چه معنا می­کنیم؟ آشکار. بَرَزُوا للهِ همه برای خدا آشکار می­شوند، همگان برای خدا آشکار می­شوند. وَبَرَزُوا للهِ جَمِيعًا

 آیه ۱۶سوره مبارکه غافر: يَوْمَ هُمْ بارزُونَ قیامت روزی است که ایشان آشکارند. خب ما الان هم همه آشکاریم. اما مگر چقدر از ما آشکار است؟ من فقط صورت شما را می­بینم. ببینید هُمْ بارزُونَ یعنی این آدم مجموعا آشکار است. به تمام وجودش. مثلا به زبان بنده، مثل اینکه دانه دانه سلول­هایش را جدا کردند و گذاشته­اند درون یک سینی بزرگ. همه تا عمق سلول­هایش را می­بینند. مطلب بالاتر از این است اما به عنوان مثال عرض می­کنم. يَوْمَ هُمْ بارزُونَ همه در برابر خدا آشکارند. آنجا گفتیم وَبَرَزُوا للهِ دیگر. همه با تمامی وجود آشکارند. يَوْمَ هُمْ بارزُونَ لا يَخفى عَلَى اللهِ مِنهُمْ شَيْءٌ  این تاکیدش است. هیچ چیز از آنها بر خدای تبارک و تعالی مخفی نیست. هیچ چیزشان بر خدا مخفی نیست. مگر امروز چیزی از ما بر خدا مخفی است؟ مگر امروز چیزی از وجود ما نزد خدا مخفیست؟ یعنی اگر من یک خیال بد می­کنم، یک نیت خوب می­کنم برای خدا مخفی است؟ الآن چیزی از وجود ما نزد خدا مخفی است؟ چرا می­گوید يَوْمَ یک روزی است، قیامت یک روزی است که آنها به تمام وجودشان نزد خدا، در برابر خدا، برای خدا آشکارند. هیچ چیز مخفی ندارند. یک ذره از وجودشان مخفی نیست. در آیه ۶۷سوره مبارکه زمر می­فرماید: ... وَالأرْضُ جَميعًا قَبْضَتـُهُ يَوْمَ القيامَة زمین به تنهایی در قبضه قدرت الهی است. وَالسَّماوَاتُ مَطويَّاتٌ بِيَمِينِهِ. مَطويَّاتٌ یعنی به هم پیچیده در مشت. وَالسَّماوَاتُ مَطويَّاتٌ بِيَمِينِهِ گفتند آسمان اول در برابر آسمان دوم مثل یک حلقه است که در یک بیابان بسیار بزرگ افتاده باشد. آسمان بعد چطور؟ آن هم نسبت به آسمان بعد همینطور است. هفت آسمان به این وسعت. عرش یعنی همه موجودات. وَالسَّماوَاتُ مَطوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ آسمانها با تمام پهنا مثل یک کاغذ پیچیده شده در مشت خداوند است. چه عرض کردیم؟ آقا مگر امروز همه چیز آشکار نیست؟ مگر امروز آسمان­ها درهم پیچیده به دست قدرت الهی نیست؟ مگر زمین در مشت قدرت خدا نیست؟ مگر در قبضه قدرت الهی نیست؟ خب هست. آن روز آشکار می­شود. این مطالب برای ما روشن می­شود. شما قدرت خدا را اینطور می­بینی. یعنی واقعا می­فهمی که زمین در قبضه قدرت الهی است. این را می­بینی. اینکه آسمان­­ها در هم پیچیده شده­اند را می­بینی. يَوْمَ هُمْ بارزُونَ یعنی چه؟ خوب امروز هم ذره ذره وجود ما نزد خدا آشکار است. خدا خالق ماست. ذره ذره مخلوق را می­داند. پس آشکار می­شوند یعنی چه؟ آنروز شما این آشکار بودن را می­فهمی. اگر من فقط یک پرده از وجودم کنار برود، چطور می­شود؟ چقدر خجالت می­کشم؟ من در خیابان که می­روم همه اخلاق بد مرا می­فهمند، خوب انسان خیلی خجالت می­کشد. آنجا چطور می­شود؟ همه وجود من آشکار است. آقا آشکار است. گذاشتن در آن سینی که عرض کردم همه می­بینند. يَوْمَ هُمْ بارزُونَ،  بَرَزُوا للهِ، برای خدا آشکار آشکار است. شما آنروز همه قدرت­ها را می­بینی که در دست قدرت الهی است. همه چیز در دست قدرت الهی است. این فهمیدن، و اینکه ما در قیامت به محضر الهی می­رویم به این معناست. نه اینکه خدای تبارک و تعالی یک جا نشسته و ما می­رویم جلویش می­ایستیم. امروز هم در برابر خدا هستیم اما نمی­فهمیم. آنجا می­رویم در برابر خدا و این را می­فهمیم. فرق قیامت با اینجا چیست؟ می­گویند روزی است که آنجا همه باطن­ها آشکار می­شود. همه باطن­ها. یعنی باطن این عالم. باطن این کتاب. باطن من، باطن این میز، همه چیز باطنش آشکار می­شود. واقعیتش آشکار می­شود. واقعیت این چیست؟ این نعمت خداست. باطن این چیست؟ مخلوق خداست. باطن این چیست؟ معلوم خداست. ذره ذره­اش نزد خدا معلوم است. اینها را ما در روز قیامت می­فهمیم.

یکی از مسائلی که آشکار می­شود، این است: يَوْمَ هُمْ بارزُونَ لا يَخفى عَلَى اللهِ مِنهُمْ شيْءٌ.  ببینید قیامت یک جغرافیایی نیست که ما از این جغرافیا به آن جغرافیا جابه جا شویم. خدای متعال در قیامت عالم را به هم می­ریزد اما این اتفاق، قیامت نیست. قیامت این است که اینطور می­شود. شما از یک کوری صد درصد  به یک روشنایی و بینایی صد د صد می­رسی. آیه ۲۲سوره مبارکه ق می­فرماید: فكشَفنَا عَنكَ غِطائكَ فبَصَرَُك اليومَ حديدٌ الان صدتا پرده روی چشم شما آویخته شده است. یک مقداری در ابتدای خلقت آویخته شده است. چون انسان در طبیعت خلق شده است، خود طبیعت پرده است. بعد هم من آمدم به نامحرم نگاه کردم یک پرده دیگر شد. داخل خانه مردم را نگاه کردم یک پرده دیگر شد. به خیانت نگاه کردم یک پرده دیگر شد. مدام این پرده ها افزوده شد. اینها را یک مرتبه کنار می­کشند. آنوقت این به انسان سخت می­گذرد. اگر صدتا پرده جلوی چشمم باشد و بخواهند اینها را کنار بزنند سخت می­شود. اگر خودت کنار زده باشی یا اصلا پرده نینداخته باشی راحت است. زمان مرگ راحت می­شود. یک لذتی از مرگ می­برد که شیرینی آن تا قیام قیامت زیر دندانش هست. یعنی یک گل می­آورند به مومن می­دهند و می­گویند این را بو كن. از خوشی عطر آن گل بی­هوش می­شود و از این دنیا به آن دنیا می­رود. ما اینجا هیچ وقت از خوشی بی­هوش نمی­شویم. او از بوی عطر مرگ بی­هوش می­شود. اگر این پرده­ها آویخته باشد سخت می­شود.

آیه ۱۶سوره مبارکه غافر می­فرماید: يَوْمَ هُمْ بارزُونَ لا يَخفى عَلَى اللهِ مِنهُمْ شيْءٌ لِمَنِ المُلكُ اليَوْم  یک مطلب دیگر که آن روز آشکار می­شود این است: امروز پادشاه جهان ما را آزاد گذاشته است. پدر و مادر، بچه­های کوچکشان را در جایی که خطر نیست آزاد می­گذارند. سر و کول هم می­زنند، می­دوند ، زمین می­خورند. زمانی که خطر ندارد می­گذارند بازی کنند. حالا الان هم خداوند گذاشته ما یک دوره ي شصت هفتاد ساله بازی کنیم و ما واقعا خیال می­کنیم آزادیم. دستمان را حرکت می­دهیم، چشممان را حرکت می­دهیم. هرطور دلمان می­خواهد نگاه می­کنیم و با زبانمان هرطور خواستیم حرف می­زنیم.

انسان در حرف زدن خیلی بدهکار می­شود آقایان. ممکن است با دست اينقدر بدهکار نشود. یک سیلی بزنی، شما بابت این سیلی ده هزار تومان به او بدهی تمام می­شود، حل می­شود. اگر دیه این سیلی را که به گوش او زدی و سرخ شد پرداختی دیگر بدهکار نیستی. اما اگر یک حرفی زدی، نمی­شود. آبروی یک خاندانی را به باد دادی. چکار می­شود کرد؟ آب ریخته را چطور جمع کنیم؟ نمی­شود.

لِمَنِ المُلكُ اليَوْم  این یکی از مطالبی است که آن روز آشکار می­شود. آن روز پادشاهی برای کیست؟ البته خوب امروز هم پادشاهی برای خداست. اینطور نیست که ما فکر می­کنیم آزادیم. ما تحت سیطره او آزادیم. یک ذره از حیطه قدرت او بیرون نمی­رویم.

در عصر حضرت صادق(عليه السلام) دو نظریه بود که در موارد دیگر عرض کردم. اینها به خودشان می­گفتند قَدَری. یعنی به آزادی مطلق قائل بودند. آزادی غیر وابسته به خدا. می­گفتند خداوند انسان را آزاد مطلق خلق کرده. اینطور نیست. من اگر الآن آزادم، خدا مرا آزاد خلق کرده. نه اینکه خدا مرا خلق کرده و من آزادم. خدا مرا آزاد خلق کرده. متوجه شدید؟ خدا من را خلق کرده و به من اختیار داده است. به اختیار خودم می­توانم هرجا را نگاه کنم. می­گویند هرجا را نگاه نکن. آنها می­گفتند انسان کاملا آزاد است. هیچ تحت اختیار خدا نیست. تنها موجودی که تحت اختیار خدا نیست انسان است. بنابراین زمانی که می­خواستند جواب بدهند می­گفتند شما برای خداوند شریک قائل هستید. خدای متعال مختار است هرکار بکند و انسان هم مختار است. دوتا مختار داریم. موجودات دیگر مختار نیستند. انسان و خدا مختارند. هرکاری بكند تحت سیطره و قدرت نیست. بیرون از سیطره و قدرت است. می­گفتند اینها مشرکند. یک عده هم جبری بودند. اعتقاد به جبر کفر است و اعتقاد  به قدَر شرک است.

لِمَنِ المُلكُ اليَوْم  پادشاهی مال کیست؟ امروز پادشاهی مال کیست؟  این خیلی زیاد است. آقا این خیلی زیاد است. لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ  می­گویند آن روز هیچ کس نیست که جواب بدهد. هیچ کس نیست که جواب بدهد. نه اینکه ماها نیستیم. هستیم اما هیچ کس نیست که جواب بدهد. خدای متعال سوال می­فرمایند مثلا ندایی از جانب حضرت حق در صحنه قیامت تنین انداز می­شود. فرض کنید صد میلیارد انسان در کنار هم چیده شده­اند. لِمَنِ المُلكُ اليَوْم  صدا در تمام این صحنه تنین انداز می­شود، هیچ کس نیست جواب بدهد. چطور هیچ کس نیست جواب بدهد؟ ماها اینجا خیلی نفس­کِش هستیم. قدیم­ها گردن کلفت­ها نفس­کِش می­طلبیدند. می­آمد سر چهارراه قمه می­کشید، آی نفس­کش. هیچ نفس­کشی نیست. البته مطلب، بیشتر از این حرف­هاست اما من عقلم نمی­رسد چه بگویم. لِمَنِ المُلكُ اليَوْم  خود خدای تبارک و تعالی جواب می­دهد. للهِ الوَاحِدِ القهَّار معنای آن این است که وقتی خدای متعال به واحد قهّار تجلی می­کند هیچ نفس­کشی نیست. این به این معناست که حالا مطلب بیشتر از این است.

در سوره حمد هم داریم که: مَالكِ يَوْم الدّينِ آنجا یک نفر مالک وجود دارد. هیچ کس مالک هیچ چیز نیست. هیچ کس مالک هیچ چیز نیست.

آیه ۱۷سوره مبارکه انفطار می­فرماید: وَمَا أَدريكَ مَا يَوْمُ الدِّينِ تو چه می­دانی که روز قیامت چیست؟ این را یک وقت می­شود که من با همین لفظش می­گویم که نمی­دانم. اما وقتی که به پیامبر می­­فرماید که نمی­دانی یعنی خیلی عظیم است. نه اینکه نمی­دانی. آنچیزی را که خیلی عظیم است با این عبارت می­گوید. یک وقت نمی­دانی یعنی خب شما نمی­دانی مثلا باید فلان کتاب را مطالعه کنی، آن مطلب به خوبی توضیح داده شده و آن را بخوانی.

حالا عبارت قبلش را بخوانیم: آیه ۱۰سوره مبارکه انفطار می­فرماید: وَإِنَّ عَليكمْ لحَافظينَ همه ما یک ماموران حفظ داریم كرَامًا كاتبينَ یعنی ذره ذره آنچه که از چشم شما می­ریزد، یک چیزهایی از چشم انسان می­ریزد، یک چیزهایی­ از دهان انسان می­ریزد، یک چیزهایی از گوش انسان. آنها كِرَامًا یک موجودات گرانقدرند، ذره ذره­اش را كَاتِبِينَ کاتب­اند. نویسندگان اعمال آدمی­هستند. يَعلمُونَ مَا تفعَلونَ آنچه می­کنند می­دانند. آنچه انسان­ها می­کنند، آنها می­دانند. بعد می­فرماید: إِنَّ الأبرَارَ لــَفي نــَعيم وَإِنَّ الفجَّارَ لــَفِي جَحيم ابرار در نعیم­اند. یک جنت نعیم داریم. قرآن مکرر از آن اسم برده است. این جنت نعیم یک جنتی است که حضرت ابراهیم در دعاهایش می­گوید که خدایا مرا  به آن جنت نعیم برسان. یک دوستی داشتیم که هنگام دعا کردن می­گفت خدایا یک باغ در بهشت به ما بده. این را صدبار می­گفت. حالا شاید گاهی هم مردم لبخند می­زدند. بعد گفت که مطلب این است که من مرحوم آقا شیخ مجتبی قزوینی را دیده بودم. ایشان از مدرسین حوزه علمیه مشهد بود. مرد بسیار خوبی بود. درجه یک بود. من عکسش را دیدم. در عکس معلوم بود ایشان درجه یک و خوب هستند. عکس انسان نشان دهد انسان خوب است خیلی بزرگ است. ایشان خیلی خوب بود. به کمال رسیده بود و... احتمالا علوم غریبه هم می­دانست، از آینده خبر داشت و... خیلی مرد خوبی بود. ایشان گفت که من بهشت را خواب دیدم. یک باغی در بهشت دیدم که نمی­دانید این باغ چطور بود. آنوقت او دعا می­کرد که خدایا یک باغ در بهشت به ما عطا کن. آن جنت نعیم از باغ یک مقدار بیشتر است. یک باغی است که نعمت است. این یعنی چه؟ مگر باغی هست که نعمت نباشد؟ باغی هست که نعمت نباشد؟ حالا مثلا باغ اینجا ممکن است باغی باشد که برای فرد وزر و وبال باشد یا غم و غصه بیاورد. اما باغ بهشت که همه­اش نعمت است. چرا این را می­گویند باغ نعمت؟ جنت نعیم. جنت یعنی باغ و نعیم هم یعنی نعمت. این باغ نعمت است. یعنی چه؟ نمی­دانم. آنها در آن جنت نعیم­اند. وَإِنَّ الفجَّارَ لــَفي جَحيم یک افرادی هستند که خط می­شکنند. از خط قرمز عبور می­کنند. در آتش­اند. يَصلونهَا يَوْمَ الدِّينِ دین به معنای جزا ست، روز جزا آنها در آن آتش می­روند. وَمَا هُمْ عَنهَا بِغائِبينَ این به تمام وجودش در آتش است. الان اگر خدایی نکرده من آتش بگیرم تنم می­سوزد. خب مثلا اگر آتش خیلی قوی باشد یک مرتبه تمام وجود من می­سوزد. اما اگر مثلا پوست بسوزد بقیه بدن غائب از آتش است. اما اینها هیچ بخششان از آتش غائب نیست. همه چیزشان در آتش است. آنوقت بعد می­فرماید وَمَا أَدْريكَ مَا يَوْمُ الدِّينِ شما نمی­دانید روز قیامت یعنی چه. باز تکرار می­کند تو نمی­دانی روز قیامت چه خبر است. چه خبر است؟ می­گوید چه خبر است. آنچه را که تو نمی­دانی چه خبر است می­گوید يَوْمَ لا تملِكُ نفسٌ لِنفس شيْـئا روزی است که هیچ کس نمی­تواند برای هیچ کس، هیچ کاری  بکند. يَوْمَ لا تملكُ روزی که هیچ کس مالک نیست. برای هیچ کسی هیچ چیز نیست. ببینید مثلا من الان خدمت شما یک مساله عرض می­کنم. پس می­توانم یک مساله بگویم. مثلا آن روز کسی نمی­تواند برای کسی مساله بگوید. شما می­آیید یک مشکلتان را به من می­گویید حالا بر فرض عقل من می­رسد من مشکل شما را حل می­کنم. آن روز هیچ کس نمی­تواند مشکل کسی را حل کند. اگر دست من آتش گرفته و دارد می­سوزد، پدرم، مادرم، همه نزدیکانم، خویشانم در اطراف من هستند نمی­توانند یک ذره از این آتش را کم کنند. قیامت روزی است که هیچ کس برای هیچ کس، هیچ کاری نمی­تواند بکند. مالک و صاحب آن روز، صاحب کارهای آن روز، صاحب تمام جریانات آن روز یک نفر است. هیچ کس نسبت به هیچ کس، هیچ کاری نمی­تواند بکند.

امام بعد از پیامبر مسئول جریان هدایت است. مسئول جریان هدایت است. امام مسئول نان مردم هم هست؟ خیر. نیست. در زمان حضرت صادق (عليه السلام) کمبود شد. گرانی شد. مثلا امام در خانه دوتا سه تا گونی گندم داشت. فرمودند این را ببرید در بازار به قیمت عادلانه بفروشید بعد ما هم مثل همه می­رویم در صف می­ایستیم نان تهیه می­کنیم. زمانی که آن گندم را داریم، می­توان در منزل  نان پخت. نرویم در صف بایستیم. اما وقتی تمام مسلمان­ها گرفتارند ما هم مثل تمام مسلمانان. این وظیفه­اش است. اما آیا باید برود کوششی کند؟ چون الان امام یک نفر است مسئولیت جمع را ندارد. به عنوان یک نفر به اندازه یک نفر مسئول است نه بیشتر. اما اگر امام حاکم بود، مسئول آب مردم است. مسئول نان مردم است. مسئول خانه مردم است. مسئول تعلیم و تربیت مردم است. مسئول حفظ امنیت مردم است. متوجه شدید؟ این مطلب را مکرر خدمتتان عرض کردم که امیرالمومنین فرمود در شهر من، یعنی شهر کوفه که ایشان حاکم آن شهر است، همه کسانی که در این شهر زندگی می­کنند آب آشامیدنی دارند. همه نان دارند. همه مسکن دارند. خیلی کار بزرگیست. چهار سال و نیم امام حاکم بودند. دو سال از این چهارسال و نیم در جنگ بوده است. جنگی که بر حضرت تحمیل کردند. مع الوصف توانستند شهر خودشان را به اینجا برسانند که فرمودند در این شهر من کسی نیست که خانه و سرپناه نداشته باشد. کسی نیست که آب آشامیدنی نداشته باشد. کسی نیست که نان نداشته باشد. مسئول است. مثلا شنیدید که روی دوششان نان و خرما می­گذاشتند و می­رفتند درب خانه­های ایتام. ایتام یعنی چه؟ یک کسانی در جنگ در محضر امام بودند و شهید شدند. خوب دیگر آن خانه مرد نداشت. قاعدتا تمام کسانی که در این شهر زندگی می­کردند از بیت المال حقوق داشتند. بالخصوص کسی که سرباز بوده از بیت المال حقوق داشته. حالا اگر کمبود داشت، نان و خرما به دوش می­گرفتند و به در خانه تک تک آن افراد می­رفتند.

امام به عنوان یک نفر انسان خوب، در شهرشان فقیر هست، ایشان این مقدار دارد که به این فقرا کمک کند. تمام ائمه این کار را می­کردند. اما وظیفه تمام فقرای امت را ندارند. مثلا حضرت زین العابدین روزی صد یا چهارصد خانوار (عدد دقیق در ذهنم نیست) را کمک خرج یا خرجی می­دادند. به چه عنوانی؟ به عنوان یک فردی که دستش به دهانش می­رسد، باید به همسایگانش کمک کند. ببینید این کار و مسئولیت یک نفری است. اما زمانی که حاکم شد مسئولیت کل امت به عهده اوست. در کل امت یک کسی نباید گرسنه بماند. کسی بی سرپناه باشد. کسی در معرض خطر باشد. باید امنیتش را حفظ کرد.

اما مسئولیت هدایت را امام در هر شرایطی دارد. هیچ چیزی مانع آن وظیفه نیست. تنهاست باید انجام دهد. پول ندارد، این کار به عهده­اش هست. هیچ دوستی همراهش نیست باید این کار را بکند. این وظیفه هیچ پیش شرطی ندارد. دخالت در جریان هدایت مطلقا بر امام لازم و واجب است. مدیریت جریان هدایت کشور به عهده ایشان است. خب آقا من یک نفره چه کار کنم؟ خب شما باید یک طرحی بریزی که بتوانی این کاری که یک نفری نمی­توان انجام داد را انجام دهی. این را در زندگی حضرت صادق (عليه السلام) می­بینیم. از زمان حضرت باقر (عليه السلام) این مطلب شروع شده است.

اگر خاطرتان باشد مکرر عرض کردم. حضرت زین العابدین (عليه السلام) هزار برده خرید و آزاد کرد. عین همین را درمورد امیرالمومنین گفتند. هزار برده خرید و آزاد کرد. چون غنائم زیاد می­آوردند به امام هم نصیب می­رسید. خوب نصیب غنائم را چکار می­کردند؟ همه­اش بَرده بود که آزاد می­شد. فرقش در چه بود؟ آن زمان عصر خلیفه دوم بود. خلیفه دوم آنقدر روی سر جریان هدایت ایستاده بود که هیچ کس نمی­توانست نفس بکشد. امیرالمومنین بَرده که می­خریدند آزاد می­کردند که برود. خلفای بعدی اينقدر عقلشان نمی­رسید که در جریان هدایت خللی وارد کنند. حضرت زین العابدین بَرده را می­خریدند و تربیت می­کردند و آزاد می­کردند. این برده مسلمان می­شد. نماز و وضو یاد می­گرفت، قرآن خواندن یاد می­گرفت، اخلاق یاد می­گرفت. انسانیت می­آموخت. بعد حضرت خرج زندگی­اش را به او می­داد. به­اندازه­ای که بتواند کار کند به او پول می­داد و او می­رفت. یعنی یک نفر سربار نبود. زمانی که یک نفر بیگانه به این شهر آمده و آزادش کردی می­شود بار. اما آن برده بار نمی­شد. صاحب زندگی می­شد و می­رفت. به علاوه تربیت شده بود. البته ناگزیر بستگی داشت به مقداری که او تن به تربیت می­داد.

نمونه­اش را در داستان غلامی که در اصطبل امام بود، یعنی به اسب­ها رسيدگي ميكرد می­بینیم. وقتی که باران نباریده بود و همه برای دعای باران رفتند هیچ اتفاقی نیافتاد. زاهدان و عابدان بزرگی که در کتب رجال از آنها تعریف­ها شده بود در دعا شرکت داشتند اما دعایشان اثر نکرد. دیدند یک غلام سیاه آمد و رفت روی تپه سر به خاک گذاشت و زمانی که سر بلند کرد باران بارید. کسی که این غلام را دیده بود به دنبالش رفت و دید او به خانه حضرت زین­العابدین رفت. فردا به خدمت امام آمد و گفت آقا من از شما یک درخواست دارم. فرمود هر درخواستی داری بگو. گفت آقا می­خواهم یکی از غلامانتان را بخرم. فرمودند چرا بخری؟ به تو می­بخشم. گفت نه آقا می­خرم. امام فرمود نه به تو می­بخشم. گفتند غلام بیاید، اما هرچه میان غلامان گشتند او را نیافتند. گفت کس دیگری هم هست؟ گفتند بله یکی دونفر هم در اصطبل هستند. گفت بگویید آنها هم بیایند. و او را یافت و گفت آقا من همین را می­خواهم. او را برد. غلام پرسید به چه دلیل مرا از آقایم جدا کردی؟ همه وجودش نزد حضرت زین­العابدین بود. گفت من دیروز دعای تو را دیدم و دیدم چه کردی. گفت خدایا یک سری بین من و تو بود حالا که فاش شد دیگر نمی­خواهم.

اگر تربیت می­پذیرفت، همان غلامی که مثلا از بیابان یا رُم آمده بود تا این حد تربیت می­شد. یا کمتر. کنیزی خطا کرد. امام غضب کرد. آن کنیز برای امام آیه­ای خواند و درس پس داد. وَالکاظِمینَ الغیظ. آقا ما که یک عمر قرآن می­خوانیم، نمی­دانیم آیه مناسب چیست که یک جایی بگوییم. کنیزی به این خانه آمده و تا آنجا تربیت شده که حافظ قرآن است. به این ترتیب یک نسل جدید آمد و خون تازه­ای به جامعه اسلامی تزریق شد. البته این را دقیق نمی­دانیم اما شاگردان برجسته حضرت امام صادق (عليه السلام) و امام باقر (عليه السلام) احتمالا بچه­های آنها هستند. از نسل آنها هستند. امروز آزاد شدند. مثلا در احوالات محمد مسلم یا زراره یک یا دو نسل که به قبل برویم به یک برده می­رسیم. حالا فرزند او شده یک شخصیت تراز اول و عالِم بی نظیر که شاید الان در تمام عالم اسلام نظیر آنها نیست. زحمات حضرت زین العابدین (عليه السلام) در عصر حضرت صادق (عليه السلام) ثمر داد. نوه­های آنها و نسل­های بعد آنها تربیت شدند.

اینها یک بخشی از آن طرحی است که امام برای مقابله با جریان انحراف و ضلالتی که همه عالم اسلام را پر کرده دارد. امام مسئول است. امام مسئول آن جریان است. باید در برابر جریان ضلالتی که تمام عالم اسلام را پر کرده بایستد. ایستاده. چطور ایستاده؟ هم به تنهایی ایستاده و هم انسان ترببیت کرده  كه ایستادند.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای