متن سخنراني جلسه پنجشنبه2/10/89(ربّ جهان-تبيين ضلالت و جهالت در زمان امام حسين ع)
متن سخنراني جلسه پنجشنبه2/10/89(ربّ جهان-تبيين ضلالت و جهالت در زمان امام حسين ع)

اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد  وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین إلی یَومِ الدّین

ادیان را خالق جهان نفرستاده است. ربّ ِجهان فرستاده است. از آنجایی که خالق است، خلق کرده است. از آنجایی که ربّ است، کار تربیتی می­کند. از آنجایی که رازق است، رزق می­دهد. آیا چون رازق است، گناهان ما را می­بخشد؟ خیر ربطی ندارد. چون رازق است، رزق می­دهد. از آنجایی که غافر است، می­بخشد. از آنجایی که منتقم است، اگر کسی ظلمی کند جزای آن را می­دهد. دقت کردید؟ این مطلب مهمی است. شما نیز همینطور هستید. اگر شما قهرمان دوچرخه­اید، زمانی که بر آن سوار می­شوید می­توانید قهرمان باشید. اما زمانی که اینجا نشسته­اید حرف گوش­کن هستید و حرف گوش می­دهید. در اینجا قهرمان دوچرخه نیستید. بعد هم شب به خانه می­روید و چون خوب شعر می­گویید مطالبی به ذهنتان می­رسد و شعری به ذهنتان می­آید. زمانی که شاعر هستی، شعر می­گویی. به عنوان قهرمان دوچرخه در هنگام دوچرخه سواری از رقیبانت جلو می­زنی و به عنوان مستمع خوب، به خوبی حرف گوش می­کنی و به عنوان محصل خوب، به خوبی تحصیل می­کنی.

خدای متعال از آنجایی که خالق است، جهان را خلق کرده است. سراسر جهان را بر اساس خالق بودنش خلق کرده است. اما آیا بر این اساس که خالق است پیغمبر فرستاده است؟ خیر. خالق باید خلق کند. هرجا در خلقت کم و کسری باشد در آنجا دخالت کند. اما چون ربّ ِجهان است، پیامبر می­فرستد. ادیان آسمانی بر اساس ربوبیت الهی به دست ما رسیده­اند. ربّ یعنی چه؟ ربّ یعنی مربی. بنابراین تمام ادیان بر اساس طرح تربیتی فرستاده شده­اند. تمام پیامبران بر اساس طرح تربیتی الهی فرستاده شده­اند. تمام کارهای مربوط به ادیان بر اساس طرح تربیتی است. طرح تربیتی الهی برای تمام موجودات است.

 ببینید خدای متعال خالق است پس خلق می­کند، اما تکامل مخلوقات به خلق مربوط نیست. آن به ربّ مربوط است. از آنجایی که ربّ باید آن موجوداتی که تحت تربیت او هستند را به کمال برساند طرح تربیتی دارد و طرح تربیتی برای به کمال رساندن موجودات است. این معنای تربیت است. شما به دبیرستان یا دانشگاه که می­روید تحت یک طرح تربیتی قرار می­گیرید. هم پدر و مادرتان روی شما طرح تربیتی داشته­اند و هم جریان اجتماع. برای تربیت جوانان و نوجوانان، کلاس و مدرسه و دانشگاه تاسیس شده است. تمام اینها در طرح تربیتی است. طرح تربیتی این است که به عنوان مثال شما در سال اول دبیرستان جبر می­خوانید. همینطور که به مقاطع بالاتر می­روید سطح بالاتری از دروس را می­گذرانید. بنابراین شما در این طرح تربیتی مدام رشد می­کنید.

ادیان بر اساس طرح تربیتی آمده­اند. خب اگر کسی تربیت نشد جواب ادیان را نداده است. یک مطلب بسیار مهم و اساسی در طرح تربیتی این است که تربیت پذیر باید تربیت را بپذیرد. تربیت پذیر باید تربیت را بپذیرد. اگر نپذیرد، هزار طرح تربیتی هم که در رابطه با آن اجرا کنیم تربیت نمی­شود. فرض کنید من به کلاس اول بروم ولی درس نخوانم. فرض کنید پدرم امیر یا وزیر است و مرا بدون امتحان به کلاس دوم می­برند اما در آنجا هم درس نمی­خوانم. اگر کسی صد سال اینطور درس بخواند باز هم هیچ چیز نمی­شود. انسان­ها باید طرح تربیت را بپذیرند.

خب در طرح تربیتی یک سلسله دستورات وجود دارد. شما باید این دستوراتی که بر اساس طرح تربیت داده­اند را قبول و عمل کنید. به عنوان مثال نماز در تربیت اولین و مهمترین تاثیر را دارد. بنابراین ستون دین و مهمترینِ واجبات است. روزه نیز برای تربیت انسان لازم است. و الی آخر.

در آیه 43 سوره مبارکه طه می­فرماید: خدای متعال به موسی فرمود: إذهَبَا إلَى فرْعَونَ سپس در آیه 47 سوره مبارکه طه می­فرماید: فأتياهُ فقولا إِنّا رَسُولا رَبِّكَ به سوی او بروید و به او بگویید ما فرستادگان پروردگار تو هستیم. دو رسولِ ربّ ِتو هستیم. حضرت هارون نیز نبیّ و رسول بودند. بگویید ما دو رسولِ ربّ ِتو هستیم . اگر قبول کنی ما را برای تربیت تو فرستاده است. اما فرعون قبول نکرد. در آیه 48 می­فرماید: كذ ّبَ وتولـّى و الی آخر. فرعون تکذیب کرد و پشت کرد.

حال ابتدای جریان را بررسی کنیم. در آیه 49 سوره مبارکه طه می­فرماید: قالَ فمَنْ رَبّكــُما يا مُوسى این ربِّ شما کیست که از او سخن می­گویید؟ پاسخ در آیه بعد آمده است: قالَ رَبّنا الـّذي أَعْطَى كــُلَّ شيْءٍ خــَلقـَهُ ثـُمَّ هَدَى ربّ ِما آن کسی است که به هرچیز خلقت مخصوصش را داده ­است. مخلوقی را خلق کرده­است و حالا روی آن کار می­کند. برای اینکه یک بذری را در باغچه بکارد، زمینش را درست کرده است و سنگ­ها و علف­های هرز را از آنجا خارج کرده و خاک خوبی درست کرده، سپس بذر را در آن گذاشته و نورش را تنظیم کرده و... ببینید کسی است که بذر را کاشته (خلقت) بعد دارد رویش کار می­کند (تربیت).

قالَ رَبّنا الـّذي أَعْطَى كــُلَّ شيْءٍ خــَلقـَهُ ثـُمَّ هَدَى به هر موجودی خلقت خاصش را داده است. هر موجودی خلقت خاصی دارد. آنگاه آن را هدایت کرده است. هدایتی که برای ما در نظر گرفته شده است، مانند هدایتی که برای یک کبوتر درنظر گرفته شده است، نیست. بخشی از کارهای کبوتر بر اساس هدایت است و بخش بزرگی از آن بر اساس غریزه است. گفته­اند سگ یا گرگی را از خانواده­اش جدا کردند. این حیوان که در طبیعت رها شد، بعدها در مواجهه با دشمن زوزه نمی­کشید و این را یاد نگرفته بود. زوزه را باید از طریق تربیت می­آموخت. بنابراین بخش اندکی بر اساس تربیت است و مابقی بر اساس غریزه است. خب انسان غریزه دارد اما یک بخش بزرگی از تربیتش  بر اساس تربیتی است که مربیانش بر روی او کار می­کنند. البته اگر بپذیرد.

أَعْطَى كــُلَّ شيْءٍ خــَلقـَهُ ثـُمَّ هَدَى خلقتی که خاص اوست به او داده می­شود و تربیتی مطابق قد و قامتش (هرکسی یک قد و قامتی دارد و قد و قامت انسان از سایر موجودات بیشتر است) برایش در نظر گرفته می­شود. مثلا برای او مطابق با اندازه­ای که دارد نماز قرار داده­اند و برای سایر موجودات نمازی بدین شکل و با این کیفیت قرار داده نشده است.

در آیه 1 سوره مبارکه اعلا می­فرماید: سَبّح اسْمَ رَبّكَ الأعْلَى اسم ربّ ِاعلای خودت را تسبیح کن. ما ربّ­های کوچک نیز داریم. مثلا پدر و مادر شما در یک حیطه­ای ربِّ شما هستند. معلم و مدیر و... نیز همینطور. وای بر پدر، مادر یا مربی­ای که خطا کند. تقریبا تمام ما در این مساله گرفتار هستیم. خب شما باید در حیطه عملکرد خودتان تربیت شده باشید تا بتوانید کسی را تربیت کنید. اگر پدر هستید، باید در حیطه عملکرد یک پدر و پدری کردن تربیت شده باشید. من این تربیت را از پدر و مادرم نیاموختم، زیرا آنها نیز از پدر و مادرشان نیاموختند و پدر و مادر آنها نیز از پدر و مادرشان نیاموختند و... چرا؟ زیرا خدای متعال یک زمانی مربی فرستاده بود اما آنها زیر بار تربیت آن مربی نرفتند. نتیجه­اش شد یک جامعه بشری که اکثرا بی ­تربیت­اند. چرا؟ خداوند مربی درجه یک فرستاده بود، اما نپذیرفتند. زمانی که این انسان­ها را می­برند تا در گلستان بگذارند، می­بینید یک شاخه از آنها شکسته. این یک شاخه­ی همه ما شکسته است. حداقل کج است.

سَبّح اسْمَ رَبّكَ الأعْلَى خدای تبارک و تعالی ربّ ِاعلا است. سُبحانَ ربِّیَ الأعلي در آیه بعد می­فرماید: الذي خلقَ فَسَوّى خلق کرد و مخلوقش را درست خلق کرد. در آیه بعد می­فرماید: وَالذي قدّرَ فهَدَى برای آینده­اش طرحی در نظر گرفت و تقدیر کرد. و بر اساس همان تقدیری که برای هر موجودی قرار داده بود، آن را هدایت کرد. طرح هدایتی یا تربیتی. در آیه بعد یک مثال می­زند: وَالذي أَخرَجَ المَرْعَى اگر اول بهار به بیابان­ها بروید، بسیاری از بیابان­ها قابل چرا هستند. همه سبز شده­اند و به چراگاه تبدیل شده­اند. هر گیاه در تابستان به اوج رشد خود می­رسد و کم کم در پاییز خشک می­شوند. معمولا هم تمام آنها از خودشان یک مقدار زیادی دانه برجا می­گذارند و در بهار آینده دومرتبه می­رویند.

در آیه بعد می­فرماید: فجَعَلهُ غُثاءً أَحْوَى سپس آن گیاه خشک و تیره می­شود. همینطور که زمستان پیش می­رود، شما دیگر در صحرا چیزی نمی­بییند. آن ربّ اینگونه است. موجودی را رشد می­دهد، آن موجود به اوج می­رسد، ثمر می­دهد بعد کم­کم شروع به خشک شدن می­کند و بعد تبدیل به هیچ می­شوند. ربّ این کارها را می­کند. با شما و هر موجود دیگری همین کارها را می­کند. او را به حد اعلا می­برد و بعد به زوال می­رساند. در میان موجودات، فقط انسان می­تواند خشک نشود. زمانی که سر گوسفند را بریدند و گوشتش را خوردند دوره­اش تمام می­شود. زمانی که آن چراگاه تمام ­شد، دوره­اش پایان می­پذیرد. البته به یک معنایی اگر چرا شد، به داخل بدن یک موجود برتر از خودش می­رود و تعالی و­ تکامل­اش ادامه پیدا می­کند. آن گوسفند هم زمانی که توسط یک انسان خورده می­شود، اگر آن انسان فرد درستی باشد، در یک طریقِ تعالی بالاتری قرار می­گیرد. اما در حالت کلی دوره آن موجود بعد از نابودی­اش تمام می­شود. به عنوان مثال، گرگ را کسی نمی­خورد و بعد از مرگش تمام می­شود.

در آیه 170 سوره مبارکه نساء می­فرماید: يا أيّهَا النـّاسُ قدْ جَاءَكـُم الرَّسُولُ بالحَقِّ مِنْ رَبِّكـُمْ از طرف ربّ­تان رسول آمده است. در رابطه با پیامبر ماست. این پیامبر از طرف ربّ­تان آمده است. این اصلا ارتباطی به خالق ندارد. این به ربّ بودن الله مربوط است. ربّ است که پیغمبر فرستاده است. خالق این پیغمبر را خلق کرده است، رب او را پیغمبر کرده است و برای شما فرستاده است.

در آیه 59 سوره مبارکه اعراف در رابطه با حضرت نوح (علیه السلام) داریم که: لقدْ أرْسَلنا نُوحًا إِلَى قوْمِهِ فقالَ يا قَوْم اعْبُدُوا اللهَ مَا لكــُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ إِنّي أَخافُ عَليْكُمْ عَذابَ يَوْم عَظيم دعوا کردند که ما تو را گمراه و مجنون می­دانیم و حرف­هایی که به تمام پیغمبران می­گفتند را به ایشان نیز گفتند. در آیه 61 می­فرماید: قالَ يا قوْم ليْسَ بي ضَلالَة ٌوَلكِنـّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ العالمينَ من فرستاده­ای هستم از طرف ربّ ِعالمین. برای تربیت شما آمده­ام. اما این قوم نپذیرفتند. الان حدود 150 یا 200 نفر در اینجا هستند. چند نفر تربیت را پذیرفتند؟ وَلكِنـّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ العالمينَ در آیه بعد می­فرماید: أُبَلـّّغـُكمْ رسالاتِ رَبِّي من آمده­ام تا پیام­هایی را که ربّ ِ شما برای شما فرستاده است، تبلیغ کنم. وَلكِنـّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ العالمينَ أُبَلـّّغـُكمْ رسالاتِ رَبِّي وَأَنصَحُ لكُمْ من خیر خواه شما هستم. فرقش با سایر خیرخواهان این است که او می­داند خیر شما چیست. زیرا از طرف ربّ ِ شما آمده است. أُبَلـّّغـُكمْ رسالاتِ رَبِّي وَأَنصَحُ لكُمْ شما را نصیحت می­کنم. نصیحت یعنی خیرخواهی. معنایش پند دادن نیست. پند دادن نیز از سر خیر­خواهی است اما لغت نصیحت به معنای خیرخواهی است.

تمام پیغمبران همینطور هستند. در آیه 65 سوره مبارکه اعراف می­فرماید: وَإِلَى عَادٍ أَخاهُمْ هودًا هود را به سوی قومش، عاد فرستادیم. و در آیه 67 سوره مبارکه اعراف می­فرماید:  قالَ يا قوْم ليْسَ بي سَفاهَة حضرت نوح (علیه السلام) فرمودند: ليْسَ بي ضَلالَة و حضرت هود (علیه السلام) فرمودند: ليْسَ بي سَفاهَة به ایشان می­گفتند تو سفیه و کم عقل هستی. ایشان می­فرمودند من سفیه نیستم و در ادامه آیه می­فرماید: وَلكِنـّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ العالمينَ اما فرستاده­ای از طرف ربّ ِدو جهان هستم. ببینید تمام اقوام عالم سخن مربی­شان را نپذیرفتند. ما هم نپذیرفتیم.

یک فرمایشی در زیارت اربعین آمده است که در جاهای دیگر نیز آمده است. این فرمایش مختص به این زیارت نیست. دقت کنید: در زیارت اربعین این مطلب آمده است: فأعذرَ فی الدّعآءِ وَ مَنَحَ النّصحَ، وَبَذلَ مُهجَتهُ فیکَ لِیَستنقِذ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَة، وَحَیرَة الضَّلالَة حضرت حسین (علیه السلام) برای دعوت مردم حرکت کردند. از مدینه به کربلا آمدند و در آنجا شهید شدند و این حرکتشان یک دعوت بود. هرکجا فریادی کردند و نامه نوشتند و سخنی گفتند، خطبه خواندند و سخنرانی کردند، تمامش دعوت بود. این دعوت، در حدی بود که عذر را بر مردم تمام می­کرد. دیگر کسی نمی­توانست بگوید خدایا من نفهمیدم. همه فهمیدند که امام حسین (علیه السلام) آمده است چه بگوید.

وَ مَنَحَ النّصحَ خیرخواهی را بذل کرد. مَنَحَ یعنی بذل. هرچه می­توانست خیرخواهی عرضه کرد. هرچقدر می­توانست برای مردم خیرخواهی کرد. و خون قلبش را بذل کرد. دست کرد داخل قلبش و خونی که داخل قلبش بود را درآورد و ریخت. وَبَذلَ مُهجَتهُ فیکَ و خون قلبش را در راه تو بذل کرد. یا عبارت دقیق­تر این است که بگوییم خون قلبش را در تو بذل کرد. چرا؟ لِیَستنقِذ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَة ، وَحَیرَة الضَّلالَة برای اینکه بندگان تو را از جهالت و از حیرتِ ضلالت نجات دهد. ِیَستنقِذ مانند غریق نجاتی است که ما می­گوییم. اینجا دو حرف مطرح است. از جهالت و از حیرتی که انسان در اثر ضلالت گرفتار آن می­شود. جهالت با ضلالت فرق دارد. یک وقت کسی مساله را اشتباهی می­داند، یک وقت اصلا مساله نمی­داند. ممکن است عملکرد هردو نفر یکسان باشد. اما یکی بر اثر ضلالت آن کار را می­کند و دیگری بر اثر جهالت.

در عالم اسلامِ آن روز، دو گرفتاری وجود داشت. یکی جهالت و دیگری ضلالت.

الآن کار می­کنند که جهالت به ضلالت تبدیل شود. بسیار کار کردند و یک جهالت ایجاد کردند. می­خواهند تمام امت گرفتار ضلالت شوند. الان اکثریت امت گرفتار جهالتند. یک بخشی از امت گرفتار ضلالتند. می­خواهند آنهایی که گرفتار جهالتند نیز دچار ضلالت شوند.

حالا کمی از ضلالت صحبت کنیم. ضلالت چیست؟ یک نمونه: زمانی که حضرت مسلم را دستگیر کردند از سرش خون می­ریخت. شب قبلش شام نخورده بود و از اذان صبح نیز روزه گرفته بود و تشنه و گرسنه بود. یکی دو ساعت هم در کوچه­ها جنگیده بود و بر سرش خاک و سنگ ریختند و با شمشیر او را زخمی کردند و محمد اشعث با حقه به ایشان گفت من به تو امان می­دهم و ایشان هم به امان او اطمینان کرد و دستگیرش کردند و به دارالاماره آوردند. در آنجا عبیدالله به او گفت تو چه کسی هستی که امان دهی. تو چه کاره­ای؟ تو مامور بودی او را دستگیر کنی. بیخود امان دادی. او هم آنقدر مرد نبود تا پای امانش بایستد. زمان کمی قبل از آنها افراد پول غارت­ها را می­خوردند و هنوز کمی غیرت در آنها بود اما در زمان آنها، پول دزدی را می­خوردند و غیرتی در آنها نمانده بود. وقتی حضرت مسلم وارد دارالاماره شد، قبل از اینکه او را نزد عبیدالله ببرند گفت کمی آب به من دهید. یکی در آنجا بود و گفت چه عجله­ای داری کمی صبر کن. چند دقیقه دیگر که سرت را بریدند می­روی به جهنم و از حمیم آنجا سیراب می­­شوی. حمیم جهنم شرابی از چرک و خون گنه­کاران است. ایشان فرمود تو که هستی؟ گفت من کسی هستم که امامم را زمانی که تو منکر آن هستی، شناختم. تو امامت را نشناختی و منکر آن هستی. در زمانی که تو نسبت به امامت غــِش کردی من نسبت به او خیرخواه بودم. ترجمه­اش حدودا این است که تو نسبت به امامت ناجوان مردی کردی ولی من خیرخواه او بودم. مدام این قبیل حرف­ها را تکرار کرد. یعنی یک امامت ساخته شده و کسی پایش ایستاده و عموزاده پیغمبرش را جنایتکار و گنه­کار و ضد دین و خودش را متدین می­داند. یک تدیّنی ساخته شده است.

تلاش کنید تا این مطلب را بفهمید: سال 63 هجری مردم مدینه شورش کردند و یک لشکری به عبیدالله نامه نوشت که به سراغ آنها برود اما او زیر بار نرفت. و یزید یک لشکر حدود دوازده یا سیزده هزار نفر را از شام فرستاد. یک فرمانده برای این لشکر تعیین کرده بود. این کار را به وصیت معاویه انجام داد. از آنجایی که او بسیار فاسد بود معاویه پیش بینی کرده بود که مردم مدینه یک روزی شورش کنند و به او گفته بود اگر یک روزی گرفتار مردم مدینه شدی، چنین عملکردی داشته باش.

روی این شهرها کار کرده بودند. این داستان مفصل است. معاویه در شهر مدینه پول می­ریخت. یعنی تا حلقوم سران و بزرگان مدینه را پر از پول و جواهر می­کرد تا اینها به سمت فساد بروند. اما هنوز کاملا نتیجه نداده بود. مکه و مدینه به مرکز تار و تنبور و رقاصی تبدیل شده بود. به طرز عجیبی تبدیل به مرکز فساد شده بودند. البته الحمدالله بعدها درست شد و اینها نیز غرق شدند.خب معاویه احساس می­کرد هنوز بخشی از این مردم به غیرت گذشته­شان باقی هستند و وصیت کرده بود که اگر روزی گرفتار این شهر شدی این لشکر را بفرست. یک حالت غریبی بود. نمونه نداشت.

فرمانده آن لشکر مریض بود و بیش از نود سال داشت. یزید یک طبیب به همراه او فرستاد تا اگر اتفاقی برایش افتاد طبیب او را معالجه کند. این فرمانده به مدینه آمد و در آنجا قتل عام کرد و این شهر را ویران نمود. نوامیس مردم به باد رفت و شهر غارت شد. ما یک شهری در جنوب داشتیم که زمان جنگ عراقی­ها آن را با بلدوزر صاف کردند. بعد از پایان جنگ، شهر را دوباره ساختند. لشکر یزید نمی­توانست چنین کاری کند چون وسیله نداشت اما ویرانی بسیاری به بار آورد.

بعد از آن می­خواست به سمت مکه حرکت کند و همان کارها را در آنجا نیز انجام دهد. وسط راه مکه حالش به هم خورد و رو به مرگ رفت. اواخر عمرش بود. گفت مرا بلند کنید. او را بلند کردند و نشست. گفت خدایا من در درگاه تو گناهان بسیاری کردم. اما عملی بهتر از قتل عام مردم شهر مدینه  ندارم. اگر این عمل که به طاعت خلیفه تو انجام داده­ام و بزرگترین و بهترین عبادت من است، نتواند گناهان گذشته مرا پاک کند، مشخص می­شود من در درگاه تو بسیار روسیاهم. اگر عملی به این خوبی نتواند گناهان مرا پاک کند، إنّی اذاً لَشَقیّ این عبارتی است که برخی از مورخین از او نقل کرده­اند. بعد مرد.

این لشکر به شهر مکه آمد و شهر را محاصره کردند. اینها در کوه­های اطراف بودند و کاملا بر شهر مسلط بودند. وقتِ نماز، تمام محاصره کنندگان به سمت همان کعبه­ای که در جلوی چشمانشان بود نماز خواندند. بعدها منجنیق گذاشتند و کعبه را زدند. خانه کعبه سوخت. البته در اواسط دوران محاصره یزید مرد و محاصره شکسته شد. در وقت نماز قاضی شهر مکه، بالای کعبه که بلندترین ساختمان شهر بود می­رفت و خطاب به مردم شام فریاد می­زد: ای اهل شام اینجا در عصر جاهلیت نیز مأمن بوده است. حتی اگر یک آهو یا پرنده­ی بیابان به این محیط می­آمد دیگر کسی به او دست نمی­زد. در امان بود. اگر گنه­کاری فرار می­کرد و به آنجا پناه می­برد در امان بود. اسلام نیز این امان را قبول دارد. اگر یک آدم­کش به آنجا رفت او را نمی­گیرند و نمی­کشند. باید خودش بیرون بیاید. البته به او سخت می­گیرند تا بیرون بیاید. اما کسی به او دست نمی­زند.

خلاصه قاضی می­گفت: اینجا در عصر جاهلیت نیز در امان بوده و اسلام هم آمده و این امان را افزوره است. شما به چه مناسبتی این خانه را محاصره کرده­اید و با منجنیق می­زنید؟ اینها می­گفتند الطّاعَة الطّاعَة. اطاعت. الکَرَّة الکَرَّة. به سرعت از راهی که می­روید بازگردید. صبح بیایید. نگذارید به شب بکشد. هرچه زودتر بیایید. بعد می­گفتند اطاعت از خلیفه و حرمت خانه خدا، مقابل هم قرار گرفته­اند. غَلَبتِ الطّاعَة اطاعت بر حرمت خانه خدا غلبه کرده است. حرمت خلیفه آنقدر زیاد است که ما شهر مدینه را ویران می­کنیم. قتل عام می­کنیم. نوامیس را به باد فنا می­دهیم. همه اموال و جان مردم را بر باد فنا می­دهیم. شهر مکه را بر باد فنا می­دهیم و کعبه را تخریب می­کنیم. هیچ حرمتی نیست. خلیفه تبدیل شده است به عصاره همه قداست­ها و حرمت­هایی که در دین مطرح است. سر قبر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) اسب بسته بودند. سر قبر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) که اینقدر عزیز و محترم است، اسب بسته بودند. هرکه به آن مسجد پناه آورده بود، سر بریدند. می­گویند در مسجد پیغمبر (صلی الله علیه و آله) پای اسب در خون بود. در دومین مکان مقدس عالمِ اسلام چنین جنایاتی کردند. اولین مکان مقدس مکه و بعد مسجد پیغمبر (صلی الله علیه و آله) است. هیچ قداستی برای پیغمبر (صلی الله علیه و آله) و خدا قائل نشدند. هیچ حکمی نیست. جان نیست. ناموس نیست. هیچ چیز نیست. تمام قداست­ها در خلیفه خلاصه شده است.

عرض می­کنم هیچگاه، هیچ ضلالتی در عالم، به اندازه این ضلالت نبوده است. هیچ بتی به بزرگی بتی که بعد از اسلام، در عالم اسلام پرستیدند، وجود نداشته است. حضرت چه فرمودند؟ لِیَستنقِذ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَة ، وَحَیرَة الضَّلالَة این ضلالتی است که آن روز بود. آن دولت با تمام قدرت می­کوشید این ضلالت، دینِ مردم شود. می­کوشید تا مردم باور کنند دین عبارت است از یزید. یزید خلاصه تمام دین است. توحید و نبوت و نماز و روزه و همه چیز دین حضرت خلیفه است. این همان ضلالتی است که امام حسین (علیه السلام) در زیارت اربعین فرمودند. جمعیت اصلی کشور این ضلالت را نداشتند و در جهالت به سر می­بردند. در طول زمان، کمی دیگر رویشان کار می­کردند نتیجه می­داد. بیست سال در دوران معاویه روی این قضیه کار کردند تا همچین چیزی درست شود. پول دادند، پول دادند، پول دادند، حلقوم مردم شام را پر از پول کردند. آنها می­خواستند مردم حجاز و عراق و ایران و... هم به این ضلالت گرفتار شوند و همه اهل جهالت، به اهل ضلالت تبدیل شوند. امام حسین (علیه السلام) خونش را ریخت تا مردم را از این بلایی که بنی امیه برای عالم اسلام در نظر داشت نجات دهد. این خون در جای بسیار مهمی به کار رفته است. امام حسین (علیه السلام) خونش را برای نجات امت اسلام ریخته است. اگر آن خون ریخته نمی­شد ما همه به دین یزید بودیم. دقت کنید: یزید همه چیز دین می­شد. انشاء الله که امیدواریم خدا مرحمت کرده باشد و متوجه این مطالب شده باشید.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای