أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
بنده از آنجا تا اینجا که می آیم باید جواب صد سلام را بدهم. ممکن است موفق نشوم بعضی سلام ها را جواب دهم. پس بهتر این است که دوستان این فاصله را محض رضای خدا سلام نکنند. سلام نکنید. یک جواب سلام را که آدم ندهد ترک واجب کرده است دیگر. خدا پدر کسی را که سلام نکند بیامرزد.
بنی اسرائیل از خدای متعال خواستند که برای آنها یک پادشاهی معین کند که تحت فرماندهی او با دشمنان شان بجنگند و بتوانند سرزمین های از دست رفته خودشان را به دست آورند. قرآن این داستان را نقل می کند و بعد می فرماید نکند یک روزی ما این پادشاه را برای شما مشخص کنیم و فرمان این جنگ به شما داده شود اما شما کوتاهی کنید و همراهی نکنید و به این جنگ نروید. گفتند نه. ما تحت فشاریم. سرزمین ما را برده اند. به ما ظلم ها شده است. این مقدار از جمعیت ما را کشته اند. چطور می شود ما انتقام نگیریم و دنبالش نرویم و این کار را نکنیم؟ خب. بنابراین خدای متعال برایشان یک پادشاه مشخص کرد. اولا اینها سر پادشاه غر زدند. قانون و رسم اینگونه بود که یک خاندانی در بنی اسرائیل بود که تمام پیامبرانشان از آن خاندان بودند. مثلا گفته شده شاید فرزندان بنیامین برادر یوسف بودند. و یک خاندان هم بود که پادشاهان بنی اسرائیل از آن خاندان بودند. خدای متعال توسط پیامبرشان آن شخص را مشخص کردند. اما او از خانواده پادشاهان نبود و ثروت لازم برای اینکه بتواند پادشاهی کند را نداشت. معمولا همیشه از خانواده های ثروتمند پادشاهی می کنند دیگر. حالا ذره ذره آیه را برایتان می خوانم و ترجمه می کنم. در آیه 246 سوره مبارکه بقره می فرماید: ألمْ تـَرَ إلى المَلإِ مِن بَني إسْرائيلَ مِن بَعْدِ موسَى إذ قالوا لِنبيّ لـَهُمُ ابْعَثْ لنا مَلِكا نـُقاتِلْ في سَبيل اللهِ بنی اسرائیل بعد از حضرت موسی به پیامبرشان عرض کردند که خدا یک پادشاهی برای ما مشخص کند که ما در رکاب او در راه خدا بجنگیم. ابْعَثْ لنا مَلِكا نـُقاتِلْ في سَبيل اللهِ. در ادامه آیه می فرماید: قالَ هَلْ عَسَيْتمْ إن كتِبَ عَليْكمُ القِتالُ ألا تقاتِلوا پیامبر فرمود که نکند ما برای شما پادشاهی مشخص کنیم اما شما به قولی که داده اید وفا نکنید و نجنگید. قالوا وَما لنا ألا نُقاتِل في سَبيل اللهِ چگونه ممکن است؟ چطور می شود که ما در راه خدا نجنگیم. وَقدْ أخْرجْنا مِن ديارنا وَأبْنائِنا ما را از شهر و سرزمین مان بیرون رانده اند و خانواده های ما را بر هم زده اند. تمام شد. اینها این حرف ها را زدند و خدای متعال کسی را مشخص کرد و اینها آن طور که بایست کوتاهی کردند. فلمّا كـُتِبَ عَليْهمُ القِتالُ تـَوَلـَّوْا إلا قليلا مِّنهُمْ وقتی که جنگ بر آنها لازم و مشخص شد و گفتند که باید بروید و بجنگید و همه شرایط آماده است و پادشاه تعیین شده بروید سرزمین های خودتان را پس بگیرید یک اندک باقی ماند. بقیه به جنگ نیامدند. وَاللهُ عَليمٌ بالظـّالِمينَ. اینجا خلاصه اش را فرمودند و بعد کمی با تفسیر بیشتر در آیات بعد آورده اند. در آیه بعد می فرماید: وَقالَ لهُمْ نبيُّهُمْ إنَّ اللهَ قدْ بَعَثَ لكُمْ طالوتَ مَلِكا پیامبرشان فرمود که خدای متعال طالوت را برای شما به عنوان پادشاه قرار داد. قالوا أنـّى يَكونُ لهُ المُلكُ عَليْنا چگونه ممکن است او بر ما پادشاه باشد در حالی که از خاندان پادشاهان نیست. وَنحْنُ أحَقّ بالمُلكِ مِنهُ ما خاندان پادشاهانیم و او نیست. بنابراین ما برای اینکه این پادشاهی را داشته باشیم، سزاوار تریم. نمی خواهم قصه پادشاهی برایتان بگویم. تا انشاء الله به آخر برسیم. خدا کمک کند. قالوا أنـّى يَكونُ لهُ المُلكُ عَليْنا وَنحْنُ أحَقُّ بالمُلكِ مِنهُ ما از خاندان پادشاهانیم و او نیست پس ما سزاوارتریم برای اینکه ما پادشاهی را داشته باشیم. دوم وَلمْ يُؤْتَ سَعَة مِنَ المال خدا به او ثروتی هم نداده است و از لحاظ ثروت آدم معمولی است. گفتند آقا برای پادشاهی ثروت لازم نیست. عُرضه لازم است. قالَ إنَّ اللهَ اصْطفاهُ عَليْكمْ خدا او را برگزیده است. در تمام بنی اسرائیل گشته و این شخص لایق ترین کسی است که بتواند فرماندهی جنگ را به عهده بگیرد و پادشاهی یک قوم را به عهده داشته باشد. قالَ إنَّ اللهَ اصْطفاهُ عَليْكمْ خدای متعال او را برگزیده است. وَزَادَهُ بَسْطـَة في العِلمِ وَالجسْمِ خدای متعال به او بسط در علم و جسم داده است. بدنش نیرومند است. اگر داستان های جنگ های خودمان را در نظر داشته باشیم یک فرمانده لشکر مثلا تازه ساعت یک و دو می آمد در خوابگاه ها می گشت. پس کی می خوابید؟ دو ساعت می خوابید. این باید از نظر جسم قوی باشد. خب خدا به او قدرت و فهم بیشتر داده است. فهم و قدرت جسمانی. بعد می فرماید: وَاللهُ يُؤتي مُلكهُ مَنْ يَشاءُخدای متعال پادشاهی اش را به هر کس که بخواهد می دهد. عرض کردم. نمی خواهیم قصه پادشاه بگوییم. قصه خودمان را می خواهیم بگوییم که در آخرین آیات قصه ما را فرموده است. بعد فرمودند اینکه ما ایشان را پادشاه قرار داده ایم علامت هم دارد. این گفته یک پیغمبر است. ناگزیر شما باید بپذیرید. اما مع الوصف ما برایش علامت هم قرار دادیم. در آیه بعد فرمود که وَقالَ لهُمْ نبِيُّهُمْ إنَّ آيَة مُلكِهِ أنْ يَأتيَكُمُ التـّابوتُ فيهِ سَكينـَة مِنْ رَبّكمْ یک صندوقی در میان بنی اسرائیل بود که بازمانده هایی از زمان هارون و موسی در آن بود. یعنی تورات اصلی. الواح تورات که از آسمان نازل شده بود در این صندوق بود. در گذشته هرگاه این صندوق را در پیش روی لشکر می بردند، لشکرشان پیروز بود. هیچ وقت شکست نداشت. حالا دومرتبه ما این صندوق را به شما بازگردانده ایم و در دست ایشان قرار داده ایم. نشانه پادشاهی او که از طرف خداست این است که او دومرتبه این صندوق را برای شما می آورد. در این صندوق سَكينـَة مِنْ رَبّكمْاز طرف خدای متعال یک آرامشی در این صندوق قرار داده شده است. وَبَقيّة مِمّا ترَكَ آلُ مُوسَى وَآلُ هارُونَ یک بازمانده ها و مواریثی از آل موسی و آل هارون در این صندوق قرار داده شده است. دو تا صندوق هم دست ائمه ماست. دو تا صندوق نزد ائمه ماست که امروز دست امام زمان علیه السلام است. نام یکی جِفر احمر و دیگری جِفر ابیض است. از این جفرهایی که اهل علوم غریبه بلد هستند نیست. یک چیز دیگر در آن است. درون جفر احمر ضره پیامبر قرار دارد. این ضره جزء علامات امامت است. خب پیامبر یک جثه ای داشتند دیگر. جثه شان هم قوی بود. این ضره برای تن ایشان بود. این ضره برای تن هر کدام از امامان بعدی میزان درمی آمد. مثلا حضرت موسی بن جعفر علیه السلام قد بلندی داشتند و لاغر اندام بودند. وقتی ایشان این را می پوشند کاملا به تن شان درست می آید. حضرت باقر علیه السلام یک مقداری چاق بودند. ایشان هم که می پوشیدند به تن شان درست درمی آمد. هر امام دیگری هم همینطور. این جزء علامات امامت است. فرمودند که إنَّ آيَة مُلكِهِ آیت پادشاهی طالوت آن صندوق بود. این ضره هم آیت امامت است که در آن جفر احمر است. عرض کردیم جفر به معنای صندوق است. جفر ابیض هم هست که درون آن تمام مواریث انبیاء گذشته از صحف آدم یعنی کتاب آسمانی که بر آدم علیه السلام نازل شده تا قرآن امیرالمومنین در آنجاست. تورات اصلی حضرت موسی در آن است. انجیل واقعی حضرت عیسی در آن است. زبور آنجاست. یک کتابی را پیامبر فرمود و امیرالمومنین نوشته اند که نام آن کتاب جامعه است. تمام احکام شرعی را پیغمبر فرموده بودند و امیرالمومنین نوشته بودند. ذره ذره در آن هست. هرچه ائمه برای ما از احکام دینی می گویند از روی آن کتاب است. آن هم آنجاست. یک کتاب هم هست از حضرت صدیقه طاهره به نام مصحف فاطمه. بعد از وفات رسول خدا جبرئیل به محضر حضرت صدیقه نازل می شد و برای تسلیت خاطر ایشان به دیدار ایشان می آمد و همه حوادث سیاسی عالم را تا پایان عالم می فرمود. امیرالمومنین هم در آن کنار نشسته بود. امیرالمومنین جبرئیل را نمی دید. حضرت صدیقه جبرئیل را می دید. آنچه ایشان می فرمود امیرالمومنین می شنید و می نوشت. این شد مصحف فاطمه که در آن عرض کردیم حوادث سیاسی عالم در آینده است. مثلا در سال فلان فرض کنید جمهوری اسلامی به پا می شود. انشاء الله تا زمان ظهور حضرت مهدی علیه السلام هم باشد. این ها هم در آن جفر ابیض است. عرض کردم قرآن امیرالمومنین هم آنجاست. اینها را داخل پرانتز عرض می کنم. خدا کمک کند که به بحث اصلی هم برسیم. قرآن امیرالمومنین با قرآن ما هیچ فرقی ندارد. اولش سوره حمد است و آخرش هم سوره ناس است. فقط در آن تفسیری که پیامبر برای قرآن فرموده بود هم هست. هرچه که پیغمبر در تفسیر قرآن فرموده بود در آن هست. حالا باز این را هم عرض کنیم که مهم است. امیرالمومنین دو قرآن داشت. یکی قرآنی بود که همین قرآن ما و تفسیر در حدی که برای مردم مسلمان تفسیر لازم است در آن بود. یک قرآن دیگری داشتند که تفسیر پیغمبر در حدی که برای یک امام لازم است در آن بود. امام باید همه علم قرآن را داشته باشد. یعنی ببینید از روزی که قرآن در هزار و چهارصد سال پیش نازل شده است اگر مثلا خدایی ناکرده خدایی ناکرده خدایی نا کرده امام زمان علیه السلام ده هزار سال دیگر تشریف بیاورند که انشاء الله مثلا ده سال دیگر تشریف می آورند، خوب مردم سوال دارند دیگر. غیر از مسلمانان همه اهل عالم سوال دارند. هرکس بخواهد درمورد قرآن سوالی کند جوابش در آن هست. هیچ چیز از علم قرآن در آن قرآن دوم فروگزار نشده است. آن اختصاصی اهل بیت پیغمبر است. آن یکی قرآن برای عموم مردم است. همه مردم باید آن را یاد بگیرند. که متاسفانه بستند و نگذاشتند. حالا این پرانتز بسته شد. این صندوق را فرشتگان حمل می کردند. یعنی صندوق همیشه در پیش روی سربازان حرکت می کرد بدون اینکه کسی آن را به دوش گرفته باشد. تحْمِلهُ المَلائِكة در ادامه می فرماید: إنَّ في ذلِكَ لآيَة لكُمْ اینها نشانه هایی است از طرف خدای متعال. رسیدیم به آن بخش اصلی که آن بخش اصلی نسخه درد ماست. کسی درد نداشته باشد چکار کنیم؟ در آیه بعد می فرماید: فلمّا فصَلَ طالوتُ بالجُنودِ قالَ إنَّ اللهَ مُبْتليكُمْ بنهَرٍحضرت طالوت با لشکر بنی اسرائیل که کل لشکر در رکاب ایشان بود حرکت کردند. فرمودند امروز که در این راه حرکت می کنیم در راه به نهری از آب برخورد خواهیم کرد. یک بیابان هست و از صبح مثلا فرض کنید ساعت شش حرکت کرده اید و ساعت ده رسیده اید به این نهر آب. چهار پنج ساعت در این آفتاب راه را پیاده و سواره بر اسب پیموده اید. گرما خورده اید و تشنه خواهید بود. به این نهر آب که می رسید، این نهر آب امتحان شماست. قالَ إنَّ اللهَ مُبْتليكُمْ بنهَرٍخدای تبارک و تعالی شما را با این نهر آب امتحان می کند. فمَنْ شَربَ مِنهُ فليْسَ مِنـّي هر کس از این آب بنوشد و سیراب شود او از من نیست. هرکس از آن نهر نچشد او از من است. وَمَنْ لمْ يَطْعَمْهُ فإِنـّهُ مِنـّي إلا مَن اغْترَفَ غُرْفة بيَدِهِ مگر اینکه کسی یک مشت آب بردارد و بخورد. خب آن چیست. نمی گویم آن چیست. اما هرکس نچشد از من است. هرکس سیراب شود از من نیست. هرکس یک مشت آب بخورد چیست؟ آن ما ها هستیم. البته ما ها نیستیم. خب این را تعبیر و تفسیر کرده اند و روی گناه برده اند. امتحانی است که همه فرزندان آدم به آن امتحان می شوند. فمَنْ شَربَ مِنهُ هر کس از گناه سیراب شود، فليْسَ مِنـّي هرکس از گناه سیراب شود، از من نیست. دیگر قوم و خویشی قطع شده است. دیگر ما با هم قوم و خویش نیستیم. هر کس از گناه سیراب شود دیگر ما با هم قوم خویش نیستیم. هرکس نچشد، قوم و خویش هستیم. این نسخه ماست. هرکس نچشد، هرکس نچشد. ببینید من مکرر عرض می کردم خوش به حال آن کسی که مزه گناه را نچشیده باشد. خوش به حال آن کسی که مزه گناه را نچشیده باشد. وَمَنْ لمْ يَطعَمْهُ فإنـّهُ مِنـّي هرکس از آن نهر نچشیده باشد او از من است. گناه خویشاوندی را قطع می کند. آدم وقتی ایمان آورد و امام زمان را قبول داشت این قبولی قوم و خویشی می آورد. اگر پای قبولی ایستاد، اگر پای آن قبولی ایستاد، اگر ایستاد. چند بار عرض کردیم. هرگناهی که ما انجام می دهیم نشانه یک بی ایمانی است. هر گناهی که ما می کنیم نشانه یک بی ایمانی است. اگر من یک گناهی را انتخاب کردم، خودم قیچی کردم. خودم قیچی کردم. قوم و خویشی را خودم قیچی کردم. خدایی نکرده، خدایی نکرده، خدایی نکرده یک گناهانی هست که اوقاتش تلخ می شود. دیگر نمی شود درستش کرد. إلا مَن اغْترَفَ غُرْفة بيَدِهِ این چه می شود آقا؟ کسی که یک وقت هایی، یک وقت هایی یک گناهی از او سرزده. می شود دیگر. چکار کند؟ این دستوری بود که طالوت به لشکر خودش فرمود. ما در این راهی که می رویم به یک نهر برخورد خواهیم کرد و این نهر امتحان شماست. بعد فرمودند که سه جور است. بعد هم قرآن می فرماید: فشَربوا مِنهُ إلا قليلا از بنی اسرائیل جز اندکی، نوشیدند و سیراب خوردند. وقتی به دشمن رسیدند همه شان فلمّا جاوَزَهُ هُوَ وَالـّذينَ آمَنوا مَعَهُ قَالوا لا طاقة لنا اليَوْمَ بجالوتَ وَجُنودِهِ وقتی طالوت به لشکر جالوت برخورد کرد آنهایی که آب خورده بودند و سیراب شده بودند و نتوانسته بودند خودشان را نگاه دارند گفتند خدایا زور ما به جالوت نمی رسد. قالوا لا طاقة لنا اليَوْمَ امروز ما طاقت مبارزه با جالوت را نداریم. قالَ الـّذينَ يَظنـّونَ أنـّهُمْ مُلاقو اللهِ اما آن کسانی که می دانستند که ما یک روز حساب و کتابی داریم. چه کسی می داند که روز حساب و کتابی داریم؟ آنهایی که می دانستند، می دانستند که یک روز حساب و کتابی داریم گفتند که نه. عدد مهم نیست. تعداد ما کم است. مثلا سیصد و سیزده نفر مانده بودند و بقیه به باد رفته بودند. یک وقت هایی پیش می آید که انسان یک کار می کند، آن یک کار همه سرنوشتش را خراب می کند. گاهی. قالوا لا طاقة لنا اليَوْمَ بجالوتَ وَجُنودِهِ قالَ الـّذينَ يَظنـّونَ أنـّهُمْ مُلاقو اللهِ اما آن کسانی که می دانستند که یک روزی با خدا ملاقات خواهند کرد و حساب پس خواهند داد. حساب پس خواهند داد گفتند كـَمْ مِنْ فِئةٍ قليلةٍ غَلبَتْ فِئة كثيرَة بإذن اللهِ چه بسا یک گروه اندکی به اذن خدا بر یک گروه بزرگی پیروز می شوند. می دانید جریان جنگ را حضرت داوود علیه السلام تمام کرد. سنگی در فلاخن گذاشت و پیشانی جالوت را هدف گرفت و تمام شد. جالوت از بالای اسب افتاد و لشکرش شکست خوردند. تمام. یک نفر. آنهایی که خدا و قیامت را قبول داشتند. ببینید نمی شود، نمی شود آدم قیامت را قبول داشته باشد، اما گناه کند. کمر آدم دیگر زیر بار گناه راست نمی شود. من اگر قیامت را قبول داشته باشم نمی توانم گناه کنم. نمی توانم. دیگر پا توانایی ندارد که طرف گناه برود. اگر آدم قیامت را قبول داشه باشد. اگر روز قیامت را قبول داشته باشد. آنها مانده بودند. آنهایی که قیامت را قبول داشتند آب نخورده بودند. چرا؟ چون اجازه نمی داد. اعتقاد به قیامت اجازه نمی دهد دست من به سوی گناه برود. اصلا نمی شود. توانایی مرا از من می گیرد. نه اینکه زور و جبر باشد. نه. من دیگر توانا نیستم که به سوی گناه بروم. در آن آیه شریفه هم می فرماید که خدایا چرا شیطان را بر ما مسلط کردی؟ شیطان بر ما مسلط است؟ اگر راه ندهیم هیچ کاری از شیطان برنمی آید. من خودم او را راه می دهم. اگر شیطان را راه ندهیم زورش به ما نمی رسد. یک پچ پچی می کند و می رود. حرف است. یک حرفی زده. اگر راه بدهم می آید در خانه می نشیند. بعد کم کم صاحب خانه می شود. اگر خودم بخواهم اینگونه می شود. اگر راه بدهم می شود. خب چه عرض می کردیم؟ عرض می کردم در قرآن آمده خدایا چرا شیطان را بر ما مسلط کردی؟ این سوالی است که قرآن به آن جواب داده. چشم ما که باز نیست ببینیم شیطان دارد چکار می کند. عالم را می گرداند. حالا انشاء الله امیدواریم دیگر در حسینیه نیاید. عالم را می گرداند ها. چرا این را بر ما مسلط کردی؟ فرمودند که می خواستم بدانم چه کسی به قیامت معتقد است و چه کسی نیست و چه کسی شک دارد. اگر شک داشته باشد شیطان را راه می دهد. اگر شک نداشته باشد شیطان راه ندارد. من اگر به قیامت معتقدم شیطان به خانه من نمی آید. دور من می پلکد اما نمی تواند کاری کند. اعتقاد به قیامت. یک ذره اش آدم را نجات می دهد. حالا ما با وضع موجودمان چکار کنیم؟ نمی دانم وضع موجود خوب است؟ اگر خوب است که خوشا به حالتان. اگر وضع تان مانند من است که خوب چکار کنیم؟ مکرر این حرف را عرض کردیم و باز هم تکرار می کنیم. آقا نماز اول وقت کمک می کند. نماز اول وقت، نماز صحیح. اول نماز صحیح. نوجوان ها سعی کنید نمازتان را صحیح بخوانید. فرق نماز صحیح و غلط ممکن است یک دقیقه باشد. آقا یک دقیقه. فقط یک دقیقه. من نماز صحیح بخوانم. اگر تند بخوانم نماز خراب می شود. نماز صحیح اول وقت قدم اولی است که کمک می کند ما بتوانیم در برابر شیطان بایستیم. یک کسی چشمش باز شده بود. در یکی از مساجد مهم دیده بود روی سر تمام کسانی که در صف های نماز جماعت نشسته اند یک کلاغ نشسته است. این کلاغ هم بالهایش را گذاشته است جلوی چشمان اینها. این برای فهم خوب است. مثل اینکه آدم خواب دیده باشد. خواب یک وقت هایی کمک می کند آدم چیز بفهمد. این داستان و قصه ای که ایشان دیده است هم کاری می کند که آدم بفهمد. اگر آدم نمازش را اول وقت بخواند، به طور جدی نمازش را اول وقت بخواند توانایی پیدا می کند که در مقابل گناه مقاومت کند. توانایی پیدا می کند که در مقابل گناه مقاومت کند. یک وقت من آزادم. هیچ. آزادی که آزادی. اما آزاد نیستم. جنگ دارم. با شیطان جنگ می کنم. نه اینکه هرچه گفت گوش می کنم. نه. هرچه گفت گوش نمی کنم. با او جنگ می کنم. در آن جنگ نماز صحیح اول وقت کمک می کند. خیلی کمک می کند. من یک چیز دیگر هم عرض می کنم. نمی دانم کسی همت می کند یا نه. آدم باید هر روز از عمرش را به امام زمان متوسل باشد. هرچه بیشتر، امکان نجاتش بیشتر است. یعنی ما در سیل گیر کرده ایم و یک کسی یک جایی ایستاده که خیلی هم قدرتمند است. او کاملا از سیل دور است. در زیارت جامعه آمده که آمَنکم مِنَ الفِتــَن خدای تبارک و تعالی شما خانواده را از فتنه ها ایمن کرده است. شما از فتنه در امانید. هیچ فتنه ای شما را نمی لرزاند. پس در یک جایی ایستاده که سیل با او کاری ندارد. اگر دست دراز کنی دستت را می گیرد. اگر دست دراز کنید دستتان را می گیرد. جداً می گیرد.