جلسه پنجشنبه16/6/91 ( ساختمان وجود انسان-رستگارشدن)
جلسه پنجشنبه16/6/91 ( ساختمان وجود انسان-رستگارشدن)
وجود آخرتی ما از عقاید ما، صفات و اخلاقیات ما و از رفتار و اعمال ما تشکیل می شود.طبقه اعلای آن عقاید آدمی است و طبقه متوسط آن اخلاقیات و صفات آدمی است و طبقه اسفل اعمال اوست...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

عرض  کردیم که ساختمان واقعی آدمیزاد عبارت است از عقاید، اخلاقیات و اعمال و رفتارش. آخرت ما از اینها تشکیل می شود. وجود آخرتی ما از عقاید ما، صفات و اخلاقیات ما و از رفتار و اعمال ما تشکیل می شود. عرض کردیم اگر بخواهیم محاسبه کنیم گویی این ساختمان دارای سه طبقه است. گویی وجود حقیقی و واقعی انسان دارای سه طبقه است. طبقه اعلای آن عقاید آدمی است و طبقه متوسط آن اخلاقیات و صفات آدمی است و طبقه اسفل و پایین ترین مرتبه وجودی آدمی اعمال اوست. بعد عرض کردیم که این سه طبقه کاملا با هم تعامل دارند. آدم بر اساس عقایدش عمل می کند. اگر کسی می تواند یک مرتبه دهانش را باز کند و هر حرفی بزند مشخص می شود که یک جایی در عقایدش ایراد دارد. رفتار آدمی در عقایدش جای دارد. یک جایی در صفاتش جا دارد و یک جایی در عقایدش جا دارد. اگر هرچه به او بد گفتند، جایی که جایز است صبر کند، صبر کرد، این صبرش یک جایی در عقایدش جای دارد. یک جایی هم در صفات و اخلاقش جا دارد. مثلا درمورد بزرگان ما گفته اند. مثلا در مورد حضرت مجتبی علیه السلام گفته اند دو بار از تمام اموال خودش بیرون آمد. هرچه داشت در راه خدا داد. اینکه هرچه داشت در راه خدا داد فرقی ندارد که امام است یا ماموم. این کار یک جایی در عقاید ایشان جا دارد. یک جوری فکر می کند که این کار را می کند. یک کسی هم که یک قران از دستش در نمی آید، این امساک و بخل او هم یک جایی در عقایدش جا دارد. خب عقاید آدمی یک وقتی تقلیدی است. ما در محیط شیعه متولد شده ایم و خب شیعه هستیم. اگر خدایی نکرده در یک محیط دیگر و جای دیگر متولد شده بودیم، آنجایی بودیم. این قیمت دارد. اگر من در یک جایگاهی مثل جایگاهی که ما هستیم یعنی در یک محیط شیعه آن هم شیعه درست و صحیح و دقیق و دوازده امامی متولد شده ام، این تولد یک عقایدی را برای من به بار آورده است. امروز یا دیشب داشتیم با یکی از دوستان صحبت می کردیم. ایشان برای تحصیل به خارج از کشور رفته است. گفت من داشتم فکر می کردم که مثلا نود و دو درصد از بچه هایی که به اینجا می آیند به باد فنا می روند. حالا اعداد صحیحش در خاطر من نیست. حدودا اینطور می گفتند. بعد می گفتند که تجربه بیشتر نشان داده است که نود و نه درصد اینگونه می شوند. بعد ایشان در نود و نه درصد هم تردید داشت. معمولا آن کسی که به آنجا می رود مهندسی گرفته. حداقل یک لیسانس و فوق لیسانس دارد. با فاصله اندکی نه فاصله زیاد. در فاصله یکی دو ساله همه چیز را رها می کند. بعضی از آنها بچه های خیلی خوبی بودند. خیلی خوب بودند و من به خوبی آنها معتقد بودم. با فاصله اندکی به باد رفتند. نمی دانم اگر این عقاید را در ترازو بگذارند به چیزی می خرند؟ یک روز همه چیز ما را در ترازو می گذارند دیگر. همه چیز را. آن وجود واقعی ما که عقاید و اخلاق و اعمال ماست را در ترازو می گذارند. همه باید وزن داشته باشد. سنگینی داشته باشد. در آیه 102 سوره مبارکه مومنون می فرماید: فمَن ثـَقـُلـَتْ مَوازينـُهُ فـَأولئِكَ هُمُ المُفلِحونَ مثلا او در اینجا در خانواده خوبی بوده. همه مسلمان بودند. همه نماز خوان بودند. همه امام و پیغمبر خدا و محرم و ماه رمضان داشتند. خب این همه داشته. یک سال رفته. بابا یک سال. بعد یک سال همه چیز به باد رفته. می ترسیم این عقاید اینگونه را به چیزی نخرند. این عقایدی که ما از پدر و مادر داریم چیزی جز تقلید نیست. عقاید، آن زمانی قیمت دارد که یقین باشد. یقین باشد حوادث روزگار در آن تاثیر نمی گذارد. اگر شما عقیده خوب قوی داشته باشی اصلا به جایی نمی روی که احتمال می دهی برای دینت خطر داشته باشد. یکی از گناهان کبیره رفتن به بلادی است که آنجا دین آدم عیب می کند. یکی از گناهان کبیره. از گناهان کبیره.

خب. پس اگر یقین بود. پس بفرمایید از آنجاییکه عقاید به یقین رسید. به یقین رسید یعنی چه؟ یعنی مثلا من یک کتاب خواندم، یک مرتبه همه چیزم به باد نمی رود. با یک کتاب خواندن. با یک مقاله. یک مقاله همه چیز مرا به باد دهد معلوم می شود که یقین نشده. شک عادتی است. ما عادتا خدا را یکتا می دانیم. عادتا عادت داریم که برای پیغمبر صلوات می فرستیم. عادت داریم که ماه محرم عزاداری کنیم. ببینید این عادت است. اگر یک جایی رفتیم که این عادت نبود چطور؟ دیگر نمی کنیم. این عقاید اینچنینی به درد نمی خورد. کسی که اعتقاد یقینی دارد، اصلا به آن سرزمینی که این عقیده لطمه می خورد نمی رود. نمی رود. اگر عقیده یقینی باشد در دست من دیده می شود. من با نامحرم دست نمی دهم. آقا چطور می شود؟ هرطور شد. یقین است دیگر. عرض کردم عقاید و صفات و اخلاقیات و اعمال آدمی با یکدیگر ارتباط مستحکم دارند. عقاید من کاملا در دستم دیده می شود. در چشمم دیده می شود. در چشمم دیده می شود. من گاهی چشمم لغزش می کند. چرا لغزش می کند؟ معلوم می شود یک لغزشی در عقیده ام وجود دارد. یک سستی آنجا وجود دارد. وگرنه اگر سست نباشد امکان ندارد که چشم من لغزش کند. عقیده یقینی مقبول است. حالا می خواستیم بگوییم این مرحله اول است. حالا کسی از طریق برهان و دلایل عقلانی به یقین رسیده است. ایرادی ندارد. خوب است. اگر به یقین رسیده خوب است. البته هرکسی نمی تواند از طریق دلایل عقلانی به یقین برسد. آدم باید کار عقلانی زیادی کرده باشد. کار عقلانی زیاد. یعنی زیاد فکر کرده باشد. زیاد فکر کرده باشد. زیاد فکر کردن ثمر دارد. اگر آدم بتواند خیلی بیشتر از زیاد فکر کند، ممکن است به ثمرات بسیار بلندی برسد. مرحوم آقای میرزا جواد آقا می فرمایند که فکر در عدم بکند. فکر در عدم بکند. یعنی چه؟ آن دوستمان خدمت علامه طباطبایی رسیده بود و پرسیده بود که آقا این فکر در عدم کند یعنی چه؟ فکر در عدم بکند را در یک چیزی مثل پاورقی می شود توضیح داد. شما باید به یک مرتبه ای برسید. فکر در عدم آدم را به کلاس آخر می رساند. اما خب به ما چه ربطی دارد؟ آن را رها کنید. عقیده یقینی. عرض کردم اگر به وسیله برهان به عقیده یقینی رسیدی بارک الله. عیب ندارد. این عقیده یقینی قیمت دارد. عقیده یقینی قیمت دارد ها. در ترازوی عالم آخرت که می گذارند، وزن دارد. درجات بالاتری از یقین هم داریم. مرحله اول این بود که من از طریق برهان به یقین رسیده ام. بعد گاهی آدم از طریق عمل به یقین می رسد که خود این یک فصل مفصلی است. ببینید در ابندای سوره بقره می فرماید: ذلِكَ الكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدًى لِلمُتـّقينَ این کتاب هدایت است برای متقیان. بعد توضیح می دهد که متیان چه کسانی هستند. بعد در آیه 5 می فرمایند که أولئِكَ عَلى هُدًى مِنْ رَبّهمْ وَأولئِكَ هُمُ المُفلِحونَ آقا متقیان بر هدایت اند. اینها وسط راه درست اند. راه را گم نکرده اند. کسی که راه را گم نکرده، وسط راه حق است، در راه درست است، در صراط مستقیم است، دیگر هدایت که اینجا گفته چیست؟ این هدایت دوم است. هدایت دومی که در اثر آن رفتار و اعمالی که اینجا برای متقیان می شمرند به دست آمده است. الـّذينَ يُؤْمِنونَ بالغيْبِ وَيُقيمونَ الصَّلاة وَمِمّا رَزَقناهُمْ يُنفِقونَ انفاق می کنند. نماز را به پا می دارند. وَالـّذينَ يُؤْمِنونَ بمَا أنزلَ إليْكَ به قرآن معتقد است. وَما أنزلَ مِنْ قبْلِكَ به گذشته ها از انبیاء و اولیاء معتقد است. وَبالآخِرَةِ هُمْ يوقِنونَ * أولئِكَ عَلى هُدًى مِنْ رَبّهمْ اینها در هدایت اند. در راه راست هستند. آن وقت زمانی که این آدمی که در راه راست این رفتار و اعمال درست را انجام می دهد یک هدایتی در اثر رفتار و اعمال نصیب آدم می شود. هدایت بعد از هدایت. این هدایتی است که در اثر عمل حاصل می شود. این یقینی است که در اثر عمل حاصل می شود. اگر من یقین ندارم و عمل می کنم که قیمت ندارد. یقین دارم و عمل می کنم و این عملی که من در اثر یقین انجام داده ام یک یقین جدید به بار می آورد. یک هدایت جدید و یک روشنایی جدید به بار می آورد. این روشنایی جدید، روشنایی است که من در اثر عمل تحصیل کرده ام. مراحل اول عمل، مرحله اول یقین و مرحله اول اعتقاداتم را در اثر برهان و دلیل یافته ام. در اثر برهان و دلیل به عقیده و یقین رسیده ام. اگر بعد از این عمل صحیح می کنم، یک یقین تازه به دست می آید. قیمت این یقین تازه بسیار زیاد است. یقینی است که در اثر عمل به دست آمده. برای به دست آوردنش زحمت کشیده ای. ممکن بود برای آن یقین اولی من کتاب بخوانم یا بنشینم و بحث کنم و در اثر بحث علمی برایم یقین حاصل شود. این دیگر اینگونه نیست. این یقین در اثر خواندن صد کتاب هم حاصل نمی شود. آن یقین اولی ممکن است با خواندن کتاب قوی تر شود اما این یقین دومی فقط در اثر عمل حاصل می شود. ببینید عرض کردم که بین این سه مرحله کاملا تعامل وجود دارد. عقاید آدم. صفات و اخلاقیات آدم و عمل آدمی. عمل یقین به بار می آورد. این آقا آیه خوبی را یادآوری کردند. در آیه 99 سوره مبارکه حجر می فرماید: وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتـّى يَأتيَكَ اليَقينُ بندگی کن تا یقین به بار بیاورد. آن یقین را دیگر هیچ حادثه ای خدشه دار نمی کند. زیر تیغ خوابیده و می خواهند او را تکه تکه کنند اما یک ذره در دلش نگرانی نیست. آن کسی که به آن یقین رسیده اینگونه است. دیگر آنجا جای نگرانی نیست. داستان میثم تمار است. بر سر دار است و باز هم همان است که هست. در آیه 62 و 63 سوره مبارکه یونس می فرماید: ألا إنَّ أوْلياءَ اللهِ لا خوْفٌ عَليْهمْ وَلا هُمْ يَحْزَنونَ * الـّذينَ آمَنوا وَكانوا يَتـّقونَ اولیاء خدا کسانی هستند که هیچ حزن و اندوهی ندارند. اینها کسانی هستند که الـّذينَ آمَنوا وَكانوا يَتـّقونَایمان آوردند و قبلا متقی بودند. این ایمانی است که در اثر تقوا حاصل می شود. اگر روی این کار شود می رسد به آن مرحله سومی که می خواهیم عرض کنیم. الـّذينَ آمَنوا وَكانوا يَتـّقونَ ایمانی که در اثر تقوا ایجاد می شود. الـّذينَ آمَنوا وَكانوا يَتـّقونَ یعنی یک مداومت بر تقوا. یک مداومت. بیست سال است، سی سال است که چشمش به نامحرم نیفتاده است. اینگونه. این ثمر می دهد. آدم از مرحوم آیت الله بروجردی حیرت می کند. ایشان می فرماید من به عمرم دروغ نگفتم. آخر چطور می شود. این، آن را به بار می آورد. آدم در اثر یک ایمانی به ولی خدا تبدیل می شود. وَكانوا يَتـّقونَ یعنی دوره گذشته دراز مدتی بوده است که اینها به طور جدی از رفتار و اعمالشان مراقبت می کردند. دراز مدتی. سی سال. به دقت مراقب رفتار و اعمالش بوده است. این یک ایمان جدید به بار می آورد. ایمانی که هیچ چیز آن را خدشه دار نمی کند. یک دست و یک پای میثم را بریده بودند. به دار آویخته بودند. خب زن و بچه آدم که چنین صحنه ای را ببینند، پدرشان را ببینند که بالای دار است، یک دستش قطع شده و دارد خون می ریزد و... آخر اصلا نمی شود. گفت پدر چطوری؟ گفت هیچ. من الان مثل آدمی هستم که از یک جمعیت عبور کرده ام و جمعیت کمی مرا فشار داده. من درد نکشیدم. چطور می شود من درد نکشم؟ در آیه بعد می فرماید: لهُمُ البُشْرَى في الحَياةِ الدّنيَا بهشت اینها از این دنیا شروع می شود. بهشتش از همین جا شروع می شود. چه می دانی که بهشت از اینجا شروع می شود یعنی چه؟ من هم نه می توانم و نه می توانم بگویم. لهُمُ البُشْرَى في الحَياةِ الدّنيَاوَ في الآخِرَةِ بهشتش از اینجا هست تا همینطور هست. همینطور هست. لا تبْديلَ لِكلِماتِ اللهِ ذلِكَ هُوَ الفوْزُ العَظيمُ پیروزی بزرگ ذلِكَ هُوَ الفوْزُ العَظيمُ ببینید یک یقینی است که در اثر مطالعه، فکر، برهان، دلایل عقلانی به دست می آید.

یک چیز بسیار خوبی برایتان عرض می کنم. از آقایان دانشمند حاضر در این جلسه و آنهایی که بیرون هستند یک گله جدی داریم. البته بسیار جدی است که حالا عرض می کنم. آن دوستمان گفته بود که من نزد دکتر دندان رفته بودم. روز آخر از او پرسیدم که آقا در جریان دهان و دندان آدمی چقدر دلایلی بر نظم عالم هست؟ حالا آن دکتر هم خیلی دانشمند بود که این حرف را زد و شاید کمی هم خدا ترس بود. گفت بیست تا نشانه و شمرد. حالا من مثال عرض می کنم. تنها زخمی که در وسط آب خوب می شود، زخم های داخل دهان است. اگر زبان زخم شود، خوب می شود اما اگر دست شما زخم شود و درون آب باشد خوب نمی شود. فقط زخم زبان و بخش های داخلی دهان است که می تواند داخل آب خوب شود. حالا این یکی. بعد این مقدار بزاق دهان یک داستان مفصلی است. بعد خودش گفت یک آقایی بود که بزاق دهانش کم بود. مجبور بود روزی دوازده لیتر آب بخورد. خب اصلا نمی شود. یک ذره بزاق دهان کم شود همه زندگی فلج می شود. اگر یک کمی زیاد شود چطور می شود؟ همه زندگی آدم فلج می شود. این نظم بزاق دهان از کجا آمده؟ بیست تا از این موارد شمرد. ما دیگر هیچ. من برای دندان پیش یک دکتر درجه اول می رفتم. گفتم آقا در این زمینه ها یک چیزی بگو، هیچ چیز بلد نبود. آدم بسیار حسابی بود. استاد دانشگاه بود. مثلا تحصیل کرده. متدین. بسیار خوب. اما بلد نبود. چکار کنیم. حالا در زمینه های دیگر بود. آقا متخصص معده باشد چندتا چیز از نشانه های نظم عالم پیدا می کند؟ صدتا چیز می تواند پیدا کند. در معده و روده و... در قلب چندتا می تواند پیدا کند؟ در چشم چندتا؟ حالا بدن انسان یک مورد است. چیزهای دیگر هم هست دیگر. آسمان، زمین. اگر چنین آدم هایی بنشینند و یک همچین مجموعه ای جمع آوری کنند، خوب مطالعه چنین کتابی یقین می آورد. یقین می آورد. خیلی خوب است. این یقین خیلی خوب است. آن وقت اگر کار کنی یقینی پیدا می شود که دیگر کتابی نیست. فوق کتاب است. آن قیمت دارد ها. آن قیمت دارد. اما قیمت این یقینی که در اثر عمل حاصل می شود بسیار زیاد است. یک مرحله دیگر داریم که دیگر مربوط به مسائل شهود است. در آیه 18 سوره مبارکه آل عمران می فمرماید: شَهـِدَ اللهُ أنـّهُ لا إلهَ إلا هُوَ ببینید شَهـِدَ اللهُ أنـّهُ لا إلهَ إلا هُوََمن ترجمه آیه را برایتان می خوانم. شَهـِدَ اللهُ أنـّهُ لا إلهَ إلا هُوَ وَالمَلائِكة وَأولو العِلم قائِمًا بالقِسْطِ لا إلهَ إلا هُوَ العَزيزُ الحَكيمُ خدا در حالی که برپا دارنده عدل است با منطق وحی و با نظام متقن آفرینش و با زبان همه موجودات به یکتایی خودش گواهی می دهد. به یکتایی خودش گواهی می دهد. خدا چگونه به یکتایی خودش گواهی می دهد؟ گواهی خدای متعال بر یکتایی خودش چگونه است؟ چگونه خودش شاهد یکتایی خودش است که گواهی می دهد؟ چگونه شاهد است؟ خدای متعال شاهد یکتایی خودش است. او چگونه بر یکتایی خودش شاهد است که شهادت می دهد؟ شاهد است که شهادت می دهد. وَالمَلائِكة ملائکه چگونه به وحدانیت خدای متعال شهادت می دهند؟ مثل ما که روزی ده هزار مرتبه می توانیم بگوییم لا اله الا الله؟ او که اینگونه شهادت نمی دهد. یک طبقه از انسان ها هم هستند که همانگونه شهادت می دهند. دقت کنید. شَهدَ اللهُ. وَالمَلائِكة. وَأولو العِلم. سه تا فعل به کار نبرده اند. یک معناست. همانطور که خدای متعال شهادت می دهد، همانطور هم فرشتگان شهادت می دهند و همانطور هم اولو العلم شهادت می دهند. صاحبان علم، فرشتگان و خدای متعال یک جور شهادت می دهند. اینجور شهادت. آدم به جایی می رسد که وحدانیت الهی برایش شهود می شود. اینجور. این مرحله عالی از اعتقادات آدمی است. اعتقاداتی که بر اساس شهود است. عرضم تمام شد. اعتقادات برهانی، اعتقادات یقینی که در اثر عمل حاصل می شود که هیچ چیز آن را از جای نمی جنباند و اعتقادات شهودی. بر اساس شهود که اعتقادات بر اساس شهود را ما در آیات قرآن داریم. در آیه 5 و 6 سوره مبارکه تکاثر می فرماید: كلــّا لوْ تعلمُونَ عِلمَ اليَقين * لتـَرَوُنَّ الجَحيمَ اگر علمتان علم یقینی شود لترَوُنَّ قطعا قطعا قطعا جهنم را می بینید. یک دوست جوانی که گاهی هم به اینجا می آید همین تازگی به من گفت من صدای جهنم را شنیدم. فریاد ناله های جهنمیان. صدای جهنم. یک دوست جوان دیگری داشتیم که متاسفانه از دست رفت و برای تحصیل به اروپا رفت گفت خواب دیدم جهنم را با همان خصوصیاتی که می گویند با تمام آن خصوصیات در عالم خواب دیدم. نمی دانم چه شد. از دست رفت. لتـَرَوُنَّ الجَحيمَ* ثـُمَّ لـَتـَرَوُنـّهَا عَيْنَ اليَقينِ یک جور دیدن دیگر هم داریم. آدم جهنم را در علم الیقین می بیند. حالا که می گوییم جهنم را می بیند خوب حالا مثلا بهشت را هم می بیند. نه اینکه فقط جهنم را می بیند. مثلا فرض کنید که فرشتگان را هم می بیند. اینگونه. ثـُمَّ لـَتـَرَوُنـّهَا عَيْنَ اليَقينِ این مرحله اعلای از اعتقاداتی است که بر اساس شهود است. اینکه خدا یکی است را دیده است. اینکه خدا رازق است را دیده است. همه درها بسته است. درها بسته باشد. خدا رازق است. در بسته و باز که روزی نمی دهد. داستان مرحوم آیت الله شاه آبادی را برایتان گفتم. عرض کردند آقا امسال باران نیامده است. گفت مگر باران رزق می دهد؟ خدا رزق می دهد نه باران. خب عرضم تمام شد.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای