جلسه چهارشنبه 15/6/91(مراقبه چيست)
جلسه چهارشنبه 15/6/91(مراقبه چيست)
این بذر، بذری است که فقط در سن پاک می توان آن را کاشت. این که ما چند سال می رویم و می آییم و زحمتمان به جایی نمی رسد به خاطر این است که آن زمینه را پاک نکرده ایم و درست نکرده ایم..

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

برای اینکه آدم به جایی برسد، برای اینکه انسان به جایی برسد، مراقبه لازم هست. مراقبه یعنی چه؟ لااقل، حرفش را بزنیم و در حد حرف، بلد باشیم. آن روزی که حسرت می خوریم برای چه حسرت می خوریم؟ می گوییم ای کاش می دانستیم چکار کنیم. بعد که بدانیم می گوییم ای کاش عمل کرده بودیم. حالا من مطلب را که برایتان عرض کنم، ای کاش اول برداشته می شود و من و شما از حیث دانستن مطلب یکسان می شویم و هردو حسرت عمل نکردن را خواهیم داشت. این بحث بسیار گران است. در روایات چند چیز بسیار سختی را فرموده اند. مثلا می فرمایند مواسات با برادران است. حالا ما مثال می زنیم. یکی از آنها ذکر در تمام احوال است. این یکی از آنهاست که بسیار سخت است. بعد می فرمایند مقصود از ذکر در تمام احوال این نیست که دائما تسبیح در دست داشته باشد و مثلا سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر بگوید. یا هر ذکر دیگری. این مثال است. مقصود این نیست که دائما سبحان الله والحمدلله بگوید. بلکه مقصود این است که خدا را در هر عملی که می خواهد انجام دهد یاد کند و اگر آن گناه است آن را انجام ندهد و اگر گناه نیست انجام دهد. مراقبه یعنی حواس جمعی. یک چنین حواس جمعی لازم است. آقا این حواس جمعی پست ترین و پایین ترین مرتبه حواس جمعی است. پایین ترین مرتبه حواس جمعی آدم این است که حواسش جمع باشد مثلا وقتی می خواهد درمورد یک آدمی صحبت کند مراقب است که غیبت نکند. اگر آدم حواسش این مقدار جمع نباشد، قشنگ، قشنگ وسط جهنم است. حواس جمعی پایین تر و پست تر از این نداریم. اگر حواس آدم این مقدار جمع نباشد وسط جهنم است. اگر آدم راحت غیبت کند خب وسط جهنم است دیگر. اگر آدم راحت و بی دغدغه دروغ می گوید، خب نمی شود دیگر. پس آدم بدون مراقبه راه به جایی نمی برد. پست ترین مرتبه مراقبه این است که مراقب است و مواظب است و هوشیار است آن کاری که می خواهد انجام دهد چه کاری است؟ اگر معصیت خداست، انجام ندهد. اگر معصیت خداست، نکند. این مقدار هوشیار باشد. اگر معصیت خداست، نکند. مثلا من سر سفره نشسته ام. نگاه می کنم به این غذا ها و مثلا فرض کنید می بینم یکی از آنها غذایی است که خمس آن را نداده اند. خمسش را نداده اند. یک مسأله بود که یک مقدار کمر شکن است. کسی مهریه زنش را از پول خمس نداده، بپردازد. کلا آقایان مراجع فرموده اند که انسان در هر معامله ای باید پولش را بپردازد. ازدواج هم یکی از انواع معاملات است که مهریه بدهکاری آدم است. این مهریه را باید با پول حلال بدهد. حالا مهریه را با پول خمس نداده بپردازد خیلی بد می شود. شما با پولی که خمس آن را نپرداخته اید یک معامله ای کرده اید. می گویند به اندازه یک پنجم این معامله باطل است. خب اگر یک پنجم ازدواج باطل باشد یعنی چه؟ تمام شد. سر سفره نشسته اید می بینید که فرض کن می گویند ما این پلو را از برنجی پختیم که یادمان نبوده خمسش را بدهیم. شما نمی توانی آن پلو را بخوری. اگر چون گرسنه بودم و خوردم، نمی شود. مراقب است سر سفره که نشسته چه می خورد؟ اگر حلال است می خورد. اگر حرام است نمی خورد. این مرحله اول است. نمی شود که آدم خدا را قبول داشته باشد و سر سفره ای بنشیند که غذاهایش را از پول خمس نداده درست کرده اند. من خدا را قبول دارم. حساب کتاب خدا را قبول دارم، اما سر سفره ای نشسته ام که خمس نداده است. یا راحتم. دهانم را باز می کنم و هرچیزی می گویم. اینگونه نمی شود. با ایمان نمی سازد. نمی شود من خدا را قبول داشته باشم و به این راحتی بتوانم معصیت خدا را بکنم. مکرر قرآن می فرماید که یا ایها الذین آمنوا. خب اگر تو قبول داری که نمی شود این کار را بکنی. اگر خدا و پیغمبر و حساب و کتاب را قبول داری حتما باید کارهایی را انجام دهی و کارهایی را انجام ندهی. اگر قبول داری حتما باید این را بکنی و اگر قبول داری حتما باید آن کار را نکنی. عرض کردیم این مرحله اول است. بدون این آدم هیچ وقتی به هیچ جایی نمی رسد. هرچقدر هم که بخواهد ذکر بگوید، با حرام نمی تواند ذکر بگوید. حالا ممکن است یک وقت شیطان آدم را گول بزند و آدم یک ذکری هم بگوید اما نه برای ذکر گفتن.

این بذر، بذری است که فقط در سن پاک می توان آن را کاشت. این که ما چند سال می رویم و می آییم و زحمتمان به جایی نمی رسد به خاطر این است که آن زمینه را پاک نکرده ایم و درست نکرده ایم.

یک مرحله دیگر هم وجود دارد. عرض کردم در برخی روایات آمده هر عملی که می خواهد انجام دهد نگاه می کند ببیند اگر معصیت است، نکند و اگر غیر معصیت است، بکند. آن احادیثی که درجه بالاتر را نشان می دهد می گوید نگاه کند ببیند اگر معصیت است، نکند و اگر طاعت است، بکند. فرق کرد. آنجا می گفت اگر معصیت است نکند و اگر چیز دیگر است بکند. حرام است، نکند. حلال است بکند. اینجا می گوید اگر معصیت است، نکند و اگر طاعت است، بکند. خب من تمام روز مراقب گناهان هستم. اما زندگی می کنم دیگر. زندگی معمولی. راحت می خوابم. راحت می خورم. حرف می زنم. نگاه می کنم. گوش می دهم. اما مراقبم همه حلال باشد. مراقبم گناه نکنم. غیبت گوش نمی دهم. غیبت نمی کنم. دروغ نمی گویم اما حرف معمولی می زنم. این که طاعت نیست. این طاعت نیست. خب این همان مرتبه پایین است. که مواظبتش فقط مواظبت از گناه است. این مرتبه که ممکن است آدم را به جایی برساند این است که نگاه می کند اگر معصیت است، آن کار را نمی کند. اگر طاعت است، می کند. مثلا غذا خوردنش معصیت که نیست. چون هم پولش حلال است هم پاک است. در غذایی که می خوری هم باید از پاک بودنش مراقبت کنی و هم حلال بودنش. بنابراین شما از هرجایی غذا نخورید. مثلا در خیابان رد می شوید، مثلا یک مغازه گوشت فروشی می بینید. از هرجایی غذا نخورید. خب. این کاری که می خواهد انجام دهد باید طاعت باشد. غذا خوردن ما طاعت است آقا؟ طاعت نیست. گرسنه ام، غذا می خورم. حکم طبیعت. گرسنه ام غذا می خورم. خسته ام، می خوابم. مثلا فرض کن حوصله ام سر رفته، تلویزیون را روشن می کنم و تماشا می کنم. یا فرض کن تلفن می زنم به رفیقم و می گوییم و می خندیم. هیچ گناهی هم نمی کنم. اینها هیچ کدام طاعت نیست. همه اعمالی است که مباح است. فرمودند در حلالش و حرامش. اینها حلال است. اما آنجا می گوید اگر طاعت است. اگر طاعت است می کند و اگر معصیت است نمی کند. بین طاعت و معصیت. آن وقت این آدم باید تمام کارهایش را محاسبه کند ببیند اطاعت خدا هست یا خیر. حالا من عبارت را عوض می کنم. می بیند این کار رضای خدا هست یا نه. اگر رضای خدا نیست نمی کند. رضای خدا هست می کند. این می شود طاعت. رضای خدا نیست، یعنی طاعت نیست، نمی کند. این آدم را به جایی می رساند. بدون آن مرحله اول آدم هیچ وقت، هیچ چیز نمی شود. و اگر آنجا بلغزد گرفتار خواهد شد. آنجا اگر کسی در بند رضای خدا باشد، در بند رضای خدا باشد. البته این را بدانید که آدم یک روزه به این نمی رسد. یک کوششی است. اگر صاحب همتی هست، یک کوششی است که این دائما می کوشد یک کار بیشتر برای رضای خدا انجام دهد. مدام می کوشد که کار بیشتری برای رضای خدا انجام دهد. یعنی بیست و چهار ساعت می کوشد. سعی می کند که مثلا اگر شصت درصد بود حالا شصت و یک درصد بشود. شصت و دو شود. شصت و پنج درصد شود. همینطور بیشتر. اگر آدم توانست همه اعمالی که انجام می دهد طاعت باشد یا به زبان دیگر بگوییم هرکاری که می کند، رضای خدا باشد این آدم نماز می خواند. این آدم نماز می خواند. هیچ وقت هیچ کس دیگری نمی تواند یک نماز درست بخواند. مگر اینکه بکوشد اینگونه باشد. ببینید ما نماز می خوانیم. مثلا از صبح تا ظهر روز جمعه ماه رمضان می خوابم. ظهر هم بلند می شوم نماز می خوانم. نمازم مثل دیروز که بازار بودم شلوغ است. دیروز بازار بودم. بازار هزارتا کار هست. نمازم شلوغ بود. امروز که خانه بودم هم نمازم شلوغ است. حالا ممکن است یک کمی کمتر باشد. اما باز شلوغ بود. مگر نگفته اند نومکم فیه عبادت. خوابم عبادت بوده. تمام روز عبادت بوده. کارم هم عبادت بوده. اما نماز که می خوانم اینگونه است. این فرض باید باشد. شما برای رضای خدا کار کنید. خوابتان طاعت بود. یعنی یک جوری بود که طاعت بکند. حالا چگونه می شود که خواب آدم طاعت خدا باشد؟ اگر خوابت خواب طاعت بود. حالا مثلا فرض کنید در ماه رمضان بیداری شبت طاعت بود. مثلا فرض کن دل مادرم تا صبح تپیده بود و من رفته بودم احیا. اینگونه نمی شود. اگر طاعت بود، حالا نماز می خوانی. لازم است که من کاری انجام دهم تا حواسم جمع باشد؟ نه. هیچ کاری نمی خواهد. حواس جمع می شود. چند بار عرض کردم. نماز خلاصه و عصاره زندگی آدم است. حالا گاهی دوستان برای نمازشان از من سوال می پرسند من می گویم که خیلی مراقب چشم تان باشید. چون آدم از طریق چشم خیلی بار برمی دارد. خدا نکند اینگونه باشد. بارهایی که دانه دانه می ایستند و می پرسند چرا این را نگاه کردی؟ خب. این را که جواب ندارم. دومی را چرا نگاه کردی؟ حلال بودها. هیچ حرامی نبود. چرا نگاه کردی؟ مگر اینکه آدم کاری کند که حسابش سهل شود. سهل شود. خدمتتان عرض کردم که آن آقا گفت که من آقا سید مهدی قوام را خواب دیدم. خواب دیدم که بعد از فوت ایشان با فرزندانشان در خانه ایشان هستیم. سر سفره نشسته بودیم. ایشان آمد از جلوی در اتاق عبور کرد و رفت و مثلا بعد از بیست دقیقه برگشت. کجا بودی آقا؟ رفتم حساب پس دهم. چه شد؟ قبول شدم. سید بود. تمام عمرش را، تمام عمرش را، تمام عمرش را حساب کرده بودند، بیست دقیقه طول کشیده بوده. حسابت سهل می شود. یسیر. مگر اینگونه شود. وگرنه اگر بخواهند دانه دانه حساب کنند که هیچ. تا زمانی که کل اعمال و رفتار آدم حساب شده نباشد نمازش حساب شده نیست. به عبارات دقت کنید. تا کل اعمال و رفتار حساب شده نباشد نماز حساب شده نیست. چون نماز خلاصه تمام روز شماست. یک خلاصه دیگر هم وجود دارد که می ترسیم سخت شود. مرگ. مثلا مرگ یک لحظه است دیگر. مرگ هم خلاصه زندگی آدم است. مرگ خلاصه زندگی آدم است. آدم را خلاصه می کنند می شود مرگ. پاک بوده خب خوب است. نبوده که هیچ. قسمت دوم از مراقبه که اگر خدا به آدم مرحمت کند، خدا مرحمت کند، اگر خدا مرحمت کند، آدم به این مقدار از هوشیاری برسد نجات یافته. اگر به این مقدار از هوشیاری برسد، نجات یافته. هوشیاریِ در بند رضای خدا بودن. هوشیاریِ در بند طاعت خدا بودن. فقط در این فرض است که عمر آدم حرام نمی شود. فقط در این فرض است. وگرنه می گویند نود و نه درصد عمرت هیچ چیز نیست. صفر. شما را رها نکرده اند ها. ببینید مثلا برای اطاعت ما که کاری نکردی. برای رضای ما که کاری نکردی. دوست داشت غذا بخورد، خورد. اگر عمری به میل خودم رفتار کردم که چیزی ندارم. اگر عمری به رضای خدا رفتار کردم حساب دارد. همین زندگی معمولی خودم را کردم. زندگی کردم. اما رضای خدا را در نظر داشتم.

یک کسی در مدح ائمه یک قصیده ای گفته بود. در زبان عربی وقتی می خواهند مدح بگویند هفت هشت بیت اول را از معشوق و این حرف ها می گویند. وقتی این را خدمت امام علیه السلام عرض کرده بود گفته بود آقا من چهل بیت گفته ام. فرمودند نه. تو سی و دو بیت گفتي. آن هشت بیتی که تو طبق رسم از بیابان ها و خرابه های فلان و ... گفتی مال ما نبود که. تو سی و دو بیت گفتی. اگر تمام بیت های زندگی آدم در مدح امیرالمومنین باشد خوب است.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای