جلسه پنجشنبه7/10/91 ( ربّ جهان - گمراهي هاي مسيحيت )
جلسه پنجشنبه7/10/91 ( ربّ جهان - گمراهي هاي مسيحيت )
به امام صادق علیه السلام عرض كردند كه رای شما چیست؟ فرمودند رای من یعنی چه؟ در گذشتگان هر کسی رای خودش را در دین اعمال می کرده به جهنم رفته است...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

اگر در خاطرتان باشد بحثمان بر سر انبیاء و اولیاء بود. ائمه داخل در جمع اولیاء هستند. یکی از وظایفی که انیباء و اولیاء دارند این است که در برابر طاغوت زمان خودشان مقابله کنند. طاغوت آن قدرتمندی است که بر جای خدا نشسته است. نه قدرتمندی که ظلم می کند. آن یک وظیفه دیگری است. الان به آن کار نداریم. یک قدرتمندی مال مردم را غارت می کند. این یک وظیفه است. اما بحث ما الان بر سر این نیست. بحث ما بر سر آن قدرتمندی است که بر جای خدا نشسته است. برای مردم سرنوشت تعیین می کند. شما اینگونه زندگی کنید. مثالش را عرض کردیم. در عصر خود ما قدرتمندان حاکم در جهان برای ما تعیین سرنوشت می کنند. مثلا می گویند باید به حقوق بشری که ما می گوییم عمل کنید. اگر به حقوق بشری که ما می گوییم عمل نکنید شما از نظر حقوق بشر محکوم هستید. این محکوم شدن هم یک پیامدهای سیاسی و اجتماعی دارد. مثلا باید به کنوانسیون حقوق زنان رای دهید. اگر رای ندادید یک پیامدهایی دارد. برخی از این آقایان مسئولین مثلا به سوییس رفته بودند. به آنها گفته بودند شما به حقوق بشر عمل نمی کنید. بعد ورقه آورده بودند که شما یک نفر بهایی را به خاطر بهایی بودنش از فلان وزارت خانه اخراج کرده اید. ببینید ورقه اش رفته سوییس. یعنی به همه جهان صادر شده است. آقا ما می گوییم اصلا بهایی یعنی جاسوس اسرائیل. حالا. به آن مساله کاری نداریم. مقصود اینکه او می گوید آقا آن چیزی که من تعیین می کنم را عمل کنید. باید آن چیزی که ما تعیین می کنیم را عمل کنید. خب ما خودمان قوانین داریم. خودمان قانون داریم. در قانونمان حقوقی برای بشر تعیین شده است. می گویند نه. آن چیزی که شما می گویید بیخود است. آن که ما می گوییم درست است. پس ببینید تعیین سرنوشت می کنند. طاغوت آن کسی است که بر جای خدا نشسته است. یعنی برای بشر تعیین سرنوشت می کند. در برابر آنچه که خدا تعیین سرنوشت کرده است. خدای متعال برای شما تعیین سرنوشت کرده است. گفته ظهر که شد چهار رکعت نماز ظهر بخوانید. آنها می گویند آقا هرکس آزاد است. می خواهید نماز بخوانید، می خواهید نخوانید. اینگونه. تعیین سرنوشت است. همانطور که خدا برای بشر و مخلوق خودش تعیین سرنوشت می کند، آنها هم یک بشری هستند مانند ما که با ما فرقی ندارند، اما برایمان تعیین سرنوشت می کنند. این مثال برای نزدیک شدن به فهم است. طاغوت آن کسی است که تعیین سرنوشت می کند. خب. چه عرض می کردیم. پیامبران به مقابله با این صاحبان قدرت رفته اند. ما نمونه اش را در نمرود دیدیم. در آيه 258 سوره مبارکه بقره می فرماید: ألـَمْ تـَرَ إلـَى الـّذي حاجَّ إبْراهيمَ في رَبّهِ یک صاحب قدرتی به نام نمرود بود که نامش در قرآن نیامده. یک صاحب قدرتی بود و با ابراهیم به مناظره و مباحثه پرداخت بر سر اینکه رب کیست. او معتقد بود که او ربّ است و ابراهیم علیه السلام می فرمود که الله، خدای جهان، رب جهان است. یک مقابله اتفاق افتاد. بعد حضرت موسی به مقابله با فرعون رفت. فرعون می گفت أنا ربّکم الأعلي و حضرت موسی می فرمود که خدا ربّ اعلای جهان است. عرض کردیم که ربّ های کوچک مانعی ندارد. سُبحانَ رَبّیَ الأعلي. ربّ اعلا مهم است که همه چیز در تحت سیطره قانون اوست. فهم این حرف ها هم مهم است. نه برایتان قصه می گویم و نه از کمبود حرف اینها را می گوییم. این حرف ها خیلی اساسی است. به شرط اینکه آدم کاملا همه هوش و حواسش را به همراه خودش آورده باشد و دلش بیرون نباشد و حرف را درک کند. آن طوری که بایست. حالا در آیات که دقت می کردید در داستان ساحران و حضرت موسی، بعد از اینکه ایشان آن معجزه بزرگ خودشان را نشان دادند ساحران ایمان آوردند. در آیه 121 سوره مبارکه اعراف می فرماید: قالوا آمَنـّا بـِرَبِّ العالـَمينَ ساحران به رب عالمین ایمان آوردند. قالوا آمَنـّا بـِرَبِّ العالـَمينَ. نمی گوید قالوا آمَنـّا بالله. آنچه که بر سرش دعواست ربّ العالمین است. قالوا آمَنـّا بـِرَبِّ العالـَمينَ. در آیه بعد می فرماید: رَبِّ مُوسى وَهارونَ در آیه بعد آمده: قالَ فِرْعَوْنُ آمَنتـُمْ بـِهِ قـَبْلَ أنْ آذنَ لـَكـُمْ می گوید من به تو اجازه ندادم که ایمان بیاوری. شما چه کسی هستی که باید اجازه بدهی من ایمان بیاورم یا نیاورم؟ او بر جایگاه ربّ العالمین نشسته است. می گوید أنا ربّکم الأعلي. تو اگر می خواهی ایمان بیاوری باید از من اجازه بگیری. اگر من اجازه ندادم حق نداری ایمان بیاوری. اگر من اجازه بدهم تو می توانی نماز بخوانی و اگر اجازه ندهم نمی توانی. اگر اجازه بدهم می توانی اینگونه زندگی کنی اما اگر اجازه ندهم نمی توانی. ببینید. تعیین سرنوشت می کند. سعی کنید این را بفهمید. قالَ فِرْعَوْنُ آمَنتـُمْ بـِهِ قـَبْلَ أنْ آذنَ لـَكـُمْ. بعد گفت لاُقـَطِـّعَنَّ أيْديَكمْ وَأرْجُلـَكمْ مِنْ خِلافٍ. من دست راست و پای چپ شما را قطع می کنم. ثـُمَّ لأصَلِـّبَنـَّكمْ أجْمَعينَ. سپس شما را به صلیب می آویزم. در آیه بعد آمده: قالوا إنـّا إلى رَبـّنا مُنقـَلِبونَ. ما به ربّ مان ایمان آورده ایم. بازگشتمان به سوی رب مان است. قالوا إنـّا إلى رَبـّنا مُنقـَلِبونَ. بازگشتمان به سوی ربّ مان است. حرف این است که در آیه بعد آمده: وَما تـَنقِمُ مِنـّا إلـّا أنْ آمَنـّا بـِآياتِ رَبـّنا تو با ما دشمنی می کنی و با ما برخورد می کنی و می خواهی ما را به دار بیاویزی فقط به خاطر این است که أنْ آمَنـّا بـِآياتِ رَبـّنا دقت کنید. از آن طرف برخورد تا این حد شدید است. اینها نمی خواهند زیر بار ربوبیت فرعون بروند. می گویند ما تو را قبول نداریم. ما می خواهیم آن طور که می خواهیم زندگی کنیم. دختران مسلمان روسری به سر فرانسه را در خاطرتان هست. مسلمان می خواهد روسری سرش کند و به مدرسه برود. می گوید نه. ما اجازه نمی دهیم شما روسری سرت کنی. ببینید. تعیین سرنوشت می کنند. وَما تـَنقِمُ مِنـّا إلـّا أنْ آمَنـّا بـِآياتِ رَبـّنا لـَمّا جائـَتـْنا و تو ما را جز به این سبب به کیفر نمی رسانی که ما به آیات پروردگارمان هنگامی که به سوی ما آمد ایمان آوردیم. ما به آیات ربّ مان ایمان آوردیم. یعنی به احکام و دستورات خدا ایمان آوردند. آیات خدا می شود احکام خدا. تو هم با ما دشمنی و می خواهی ما را به دار بکشی فقط به گناه اینکه ما ایمان آورده ایم است. گناه ما این است که به آیات ربّ مان ایمان آوردیم و به این دلیل می خواهی ما را به دار بیاویزی. مشخص است؟ فرموده بودند که وقتی رسول خدا به معراج رفته بودند، همه آن ساحران را دیدند که آسمان نشین شده اند. چقدر صبر کردند؟ یک روز صبر کردند. آنها در آنجا یک سرود می خواندند. مثلا پنج هزار نفر ساحر این سرود را می خواندند. آمنـّا بـِرَبّ العالمین. این سرودشان بود. متوجه می شوید؟

آنها می دانند که حضرت موسی یک چیزهایی با خودش آورده است. احکام به عنوان آیات ربّ یکی از آن موارد است. معجزات حضرت موسی هم جزء آن آیات ربّ محسوب می شود. خود حضرت موسی آیات ربّ است. شاید بتوان اینگونه گفت.

درمورد پیامبر خودمان و مسلمان ها. مسلمان ها را از شهر مکه بیرون کردند دیگر. یعنی مجبور شدند فرار کنند. آنجا شکنجه بود. دیگر زندگی امکان نداشت. انقدر سخت شده بود که پیامبر به دسته بزرگی از مسلمانان اجازه فرمودند که به حبشه پناه ببرند. بعد هم کم کم به دسته دیگری اجازه داد که یکی یکی از شهر مکه فرار کنند. خود ایشان هم در آخرین زمان از مکه فرار کردند. مقدمه اینها حرف دیگری است. در آیه 39 سوره مبارکه حج می فرماید: اُذِنَ لِلـّذينَ يُقاتـَلونَ بـِأنـَّهُمْ ظـُلِموا وَإنَّ اللهَ عَلى نـَصْرهِمْ لـَقـَديرٌ. ما اجازه دادیم مسلمان ها از خودشان دفاع کنند. قبل از آن اجازه نداشتند از خودشان دفاع کنند و مقابله کنند. اینهایی که در این مدت مدید تحت فشار و شکنجه و کشته شدن بودند حالا ما اجازه می دهیم که از خودشان دفاع کنند. وَإنَّ اللهَ عَلى نـَصْرهِمْ لـَقـَديرٌ. حالا دقت کنید. در آیه بعد می فرماید: الـّذينَ اُخْرجوا مِنْ ديارهِمْ بـِغـَيْر حَقٍّ. اینها آنهایی هستند که به ناحق از شهر خودشان بیرونشان کرده اند. وقتی از شهر خودش بیرون می شد اینگونه نبود که یک بانک باشد که وقتی می خواهد برود بیرون همه پول هایش را در بانک بریزد وقتی می خواهد به کشورهای دیگر پناهنده شود بتواند پول هایش را هم ببرد. الان گاهی مسلمان ها به کشورهای کفر پناهنده می شوند! حالا بگذریم. او نمی توانست پولش را با خود ببرد. فقط در حد لباسی که بر تن داشت جانش را برمی داشت و می رفت. همین مقدار. می خواهد جانش را نجات دهد. الـّذينَ اُخْرجوا مِنْ ديارهِمْ بـِغـَيْر حَقٍّ إلـّا أنْ يَقولوا رَبـُّنا اللهُ باز اینها را هم که از شهر خودشان بیرونشان کردند هیچ گناهی نداشتند جز اینکه می گفتند رَبـُّنا اللهُ ببینید نمی گوید لا إله إلا الله. گرچه لا إله إلا الله در رَبـُّنا اللهُ نهفته است. از لا اله الا الله است که لا ربّ الا الله در آمده. اما گناه اینها يَقولوا رَبـُّنا اللهُ است. دعوا بر سر ربّ است. به این دقت کنید. بین مسلمان ها و مشرکین مکه هم دعوا بر سر ربّ است. بین حضرت عیسی و مردم زمانش دعوا سر ربّ است. بین حضرت موسی و فرعون زمانش هم دعوا بر سر ربّ است. همینطور. عرض کردیم این دعوا را در زمان حضرت نوح نداشتیم. زیرا آن زمان بشریت هنوز به قدرت های بزرگی از نوع فرعون و نمرود نرسیده است. تمدن هنوز به امپراطوری نرسیده. هنوز روسای قبایل حکومت می کنند. لذا کسانی که مقابل ایشان بودند به اصطلاح قرآن ملاء ها بودند. یعنی سران قبایل. الـّذينَ اُخْرجوا مِنْ ديارهِمْ به ناحق و نادرست آنها را از شهرشان بیرون کردند. تنها گناهی که داشتند چیزی نبود جز این که می گفتند رب ما الله است إلـّا أنْ يَقولوا رَبـُّنا اللهُ به این گناه بیرونشان کردند.

در داستان موسی در آیه 28 سوره مبارکه غافر می فرماید: وَقالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آل فِرْعَوْنَ يَكتـُمُ إيمانـَهُ أتـَقتـُلونَ رَجُلا أنْ يَقولَ رَبّيَ اللهُ می خواهند موسی را بکشند و یک مردی به دفاع و کمک حضرت موسی آمد و گفت أتـَقتـُلونَ رَجُلا أنْ يَقولَ رَبّيَ اللهُ ؟ آنهایی که نحو می دانند بگویند معنایش چیست. می خواهید او را بکشید برای اینکه می گوید رَبّيَ اللهُ ؟ خب.

در آیه 1 سوره مبارکه ممتحنه می فرماید: يا أيـُّها الـّذينَ آمَنوا لا تَتـَّخِذوا عَدُوّي وَعَدُوَّكمْ أوْلياءَ. دشمنان مرا و دشمنان خودتان را ولی قرار ندهید. دشمنان خودتان را، دشمنان مرا ولی خودتان قرار ندهید. در ادامه آیه می فرماید: تـُلقونَ إلـَيْهـُمْ بـِالمَوَدَّةِ. آنها را با مودت ملاقات می کنید. اظهار ادب و مودت و کوچکی می کنید. اگر در خاطرتان باشد گفته بودیم مودت یعنی دوستی ای که در عمل دیده می شود. با آنها ملاقات می کنید با یک دوستی ای که در رفتارتان دیده می شود. در ادامه آیه آمده: وَقـَدْ كـَفـَروا بـِما جائَكمْ مِنَ الحَقّ آنها کافر شدند و به حقی که از طرف خدا برای شما آمده است، کافرند. خب این گناه اول شان است. دوم اینکه در ادامه آیه می فرماید: يُخْرجُونَ الرَّسولَ وَإيّاكمْ پیامبر و شما را از شهرتان بیرون کردند. پیامبر را از شهر خودش بیرون کردند. ادامه آیه: أنْ تـُؤْمِنوا باللهِ رَبّكمْ به دلیل اینکه و به گناه اینکه خدا را ربّ گرفتند. نمی خواهند زیر بار قوانینی که سران قبائل برایشان تعیین می کنند، بروند. یک قوانینی بر شهر مکه حکم فرماست. شما از تحت این قوانین بیرون آمدید پس نمی گذاریم اینجا زندگی کنید. این مسلمان ها از تحت آن قوانین بیرون آمدند. یا باید قوانینی که ما گفته ایم و رسم و رسوم شهر ماست را بپذیرید یا بیرونتان می کنیم. می فرماید: يُخْرجونَ الرَّسولَ وَإيّاكمْ فقط به گناه اینکه أنْ تـُؤْمِنوا باللهِ رَبّكمْ بحث ما سر این است که امام حسین علیه السلام هم از شهرش بیرون آمده و تا کربلا رفته و فقط به همین خاطر او را محاصره کردند و تکه تکه کردند. به خاطر اینکه أنْ يَقولَ رَبّيَ اللهُ. آقا اگر یک جریانی برای امام حسین علیه السلام رخ داده و فقط و فقط به همان خاطر کشته شده است. مهم نیست؟ مهم نیست یا مهم است؟ مهم است. تمام پیغمبران برای همین جنگیده اند و کشته شده اند و به دار آویخته شده اند. در قرآن دارد که در زمان مسیح علیه السلام یک عده مسیحی شده بودند و یهودی ها آنها را سوزانده بودند. آنها را گذاشته بودند در آتش و سوزانده بودند. آقا چرا؟ چون اینها می گویند رَبّيَ اللهُ ساحران که مومن شده بودند را چون گفتند رَبـُّنا اللهُ به دار آویختند. دقت کنید. این جنگ در سراسر تاریخ ادیان اتفاق افتاده است. اینکه مدام تکرار می کنم برای این است که شما آن را مهم بدانید. اگر نه با یک بار گفتن هم متوجه می شوید. باید مهم بدانید. می خواهم بگویم تمام جریان امام حسین علیه السلام فقط برای همین است. یزید می گوید انا ربکم الأعلي. امام حسین می گوید ربّ خداست. همان دستوراتی که جدمان داده است، همان ها دستورات ربّ العالمین است و مردم باید به همان ها عمل کنند. یزید می گوید آنچه من می گویم باشد. اغلب شما در خاطرتان نیست. شاید بزرگترها یادشان باشد. در زمان شاه می گفتند منویات اعلا حضرت. منویات یعنی چه؟ یعنی آنچه در خاطر مبارک می گذرد. کشور بر اساس منویات اعلا حضرت اداره می شود. این می شود انا ربکم الاعلي. اگر مال مردم را می برد و مردم را شلاق می زند می شود ظالم. اما وقتی منویاتش را به مردم تحمیل می کند می شود طاغوت. طاغوت آن کسی است که بر جایگاه خدایی نشسته است. اگر این کسی که بر جایگاه خدایی نشسته صد هزار ظلم و غارت کند و صد هزار ناموس به باد دهد و صد هزار جان به باد دهد و مانند زمان فرعون بچه های صغیر را بکشد، طاغوت ظالم می شود. بچه های پسر را به محض تولد می کشتند و بچه های دختر را زنده نگاه می داشتند. رای مبارک ایشان! بر این بود که هیچ پسری در طایفه بنی اسرائیل نباشد. امر اجرا می شود. سرنوشت تعیین می کند. صد هزار سال در درون این هست. نه اینکه فقط یک اعتقاد است. داستانش را بلد هستید.

می خواستم کمی درمورد مسیحیت صحبت کنم. در آیه 31 سوره مبارکه توبه می فرماید: أرْبابًا مِنْ دون اللهِ وَالمَسيحَ ابْنَ مَرْيَمَ

یک کتابی هست به نام تاریخ اصلاحات کلیسا. این کتاب را کلیسای مسیحی ایران منتشر کرده است. ترجمه یک کتاب انگلیسی است و نویسنده آن ظاهرا یک کشیش مسیحی است به نام جان واردر که کتاب های متعددی از او به زبان فارسی برای هدایت مردم ایران ترجمه شده است!!! خیلی جالب است!

قرآن می گوید در مسیحیت دو حادثه اتفاق افتاده است. یکی اینکه عالمان دین خودشان را ربّ قرار دادند. بحثش را در گذشته عرض کردیم. ما یک نفر عالم مجتهد شیعه نداریم که بگوید رای من این است.  یک دوستی داشتیم که خدمت مرحوم آیت الله خوانساری رسیده بود و گفته بود آقا رای شما چیست؟ فرموده بود رای من یعنی چه؟ تا من بگویم رای من این است، جهنم است. به امام صادق علیه السلام عرض كردند كه رای شما چیست؟ فرمودند رای من یعنی چه؟ آنهایی که رای می دادند همه هلاک شدند. در گذشتگان هر کسی رای خودش را در دین اعمال می کرده به جهنم رفته است. در مسیحیت امروز هفت آیین مقدس وجود دارد. اول: آیین مقام کشیشی یا دستگذاری. دوم: عشاء ربانی است که جزء بزرگ ترین عبادات مسیحیت است. سوم: تعمید است. چهارم: اعتراف به گناه . پنجم: تأيید. ششم: ازدواج مسیحی. هفتم: تدهین که هنگام مرگ، کشیش یک روغن مقدسی را به شخص می مالد. دقت کنید اصلا خود کلمه آیین مقدس در عهد جدید دیده نمی شود. یعنی در کتاب مقدس ما همچین چیزی نداریم. پس این را چه کسی درست کرده است؟ در کتاب آمده ولیکن دو موضوع هست که صریحا و قطعا از طرف خداوند ما امر به انجام آن صادر گردیده است. این دو موضوع در تمام قرون و اعصار و در تمام شعب کلیسای مسیح مورد عمل بوده و می باشد و آن دو تعمید و عشاء ربانی است. ولی به مرور زمان و به تدریج عده (دقت کنید) عده این آیین های مقدس رو به افزایش نهاده است. مثلا اول پنج تا نماز واجب داشته باشیم و به مرور زمان بشود دوازده نماز واجب. مثلا. در ادامه می گوید تا آنکه امروز شمار آنها به هفت رسیده است. در قرن دوازده بود که تعداد این آیین های مقدس به هفت رسیده. قرن دوازدهم. این هفت آیین هم عینا آنهایی نیست که امروز به آن عمل می شود. یعنی در طول زمان هم تغییر و تحول یافته است. ببینید این یک مطلبی است. می گویند آن روزهای اول که زیارت عاشورا می خواندند، یا ابا عبدالله را یک بار می گفتند. بعد در طول زمان به عصر متاخر ما که رسید یا ابا عبدالله را سه بار می گویند. ما یک جا روضه رفته بودیم یک مداح خوبی هم آنجا بود. دیدم یا اباعبدالله را هفت مرتبه گفت. گفتم آقا هفت بار از کجا آمده؟ خب آن آقایی که زیارت عاشورا را به ما یاد داده چه کسی بوده؟ حضرت صادق یا حضرت باقر علیهما السلام. دو روایت هست. خب وقتی امام صادق به ما فرموده یا ابا عبد الله انی اتقرب الی الله و الی رسوله، وقتی یک مرتبه یا ابا عبدالله را فرموده چرا آن را تغییر می دهند؟ عقل ایشان نمی رسیده که سه بار بگوید؟ می رسیده. این هفت آیین در شورای ترنت که در سال 1947 میلادی تشکیل یافت. شورای ترنت مربوط به چه کسی بود؟ بزرگان علمای مسیحیت جمع شدند و کشیش های بزرگ از تمام کشور های عالم آمده بودند و نشسته اند رای داده اند و به عنوان اوامر مسیح منتشر کردند. آقا نبود. اوامر مسیح این چیزها نبود. در عهد جدید اصلا همچین لغتی وجود نداشت. اعمالی که در مسیحیت باید عمل شود همان اعمالی است که در یهودیت بوده. آنچه که حضرت مسیح آورده یک مجموعه دستورات اخلاقی است. یعنی قبول تورات به علاوه یک موارد دیگر. تورات قبول است و تمام دستوراتش درست است. خاطرتان باشد هفته پیش عرض کردم. بزرگ اولیه مسیحیت نامش چه بود؟ پولس. در مسیحیت امروز می گویند پولس رسول. رسول مسیحیت است. حضرت مسیح رسول نیست. او که از نظر آنها پسر خداست. رسول مسیحیت، پولس است. حکم خنعان که در یهودیت یک حکم واجب است و تمام ادیان آسمانی از حضرت ابراهیم به بعد این حکم را داشته اند را ایشان ملغا کرد. حالا توضیحش را عرض نمی کنیم. ایشان لغو کرد. شورا اعلام داشت هرکس این هفت آیین را که از واجبات مسیحیت است قبول نکند و باور ننماید که این هفت آیین از حضور مسیح صادر شده است، لعن بر او باد. شورا گفتند. آیه چه می گفتند؟ آیه می گفت مسیحیان علمای دین خودشان و احبار و رهبانشان را ربّ قرار دادند. مسیح را خدا قرار دادند. این دو تحریف بزرگ در مسیحیت اتفاق افتاد. علمایشان را در جایگاه ربّ قرار دادند و حضرت مسیح را در جایگاه خدا قرار دادند. یعنی عبادت کردند. در برابر مجسمه حضرت مسیح و عکس او نماز می خوانند. و البته در برابر حضرت مریم هم این کار را می کنند.

علمای مسیحیت خودشان می دانستند که ابتدا دو آیین بوده و خودشان هفت تا کردند؟ شورای ترنت این تصمیم را گرفت. آن هفته هم عرض کردم اینکه حضرت مسیح پسر خداست نه مخلوق خدا، شورای نیسه در قرن چهارم تصویب کرد. بعد از اینکه امپراطوری رم مسیحیت را به رسمیت شمرد، در شورای نیسه یا نیقیه این تصمیم را گرفتند.

 در آیه 64 سوره مبارکه آل عمران می فرماید: قـُلْ يا أهلَ الكِتابِ تَعَالـَوْا إلى كلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنـََنا وَبَيْنـَكمْ ألـّا نـَعْبُدَ إلـّا اللهَ یک حرفی را هر دوی ما قبول داریم و آن خدای واحد است. بیایید ما و شما جز او را نپرستیم. ألـّا نـَعْبُدَ إلـّا اللهَ وَلا نـُشْركَ بـِهِ شَيْئا مسیح و مریم را در کنار خدا عبادت و پرستش نکنیم. این مورد اول بود. عرض کردیم در مسیحیت دو تحریف بزرگ رخ داده است. یکی اینکه بشر را جای خدا گذاشته اند و او را می پرستند. نه اینکه فرمان می برند. به جای خدا می پرستند. یعنی در برابر او نماز می خوانند. دوم اینکه وَلا يَتـَّخِذ بَعْضُنا بَعْضًا أرْبابًا مِنْ دون اللهِ بعضی از ما بعضی دیگر را غیر خدا رب گرفته ایم. خب من و شما که یکی هستیم. ببینید امامزاده، امامزاده متولد می شود. اما کشیش یا عالم دین اسلامی، عالم متولد نمی شود. بعد می رود درس می خواند و عالم دین می شود. خب اگر عالم دین شد با دیگران چه فرقی می کند؟ از این حیث. او فقط علم دین را دارد و باید آن را به مردم برساند. نباید از خودش حرف بزند. وَلا يَتـَّخِذ بَعْضُنا بَعْضًا أرْبابًا مِنْ دون اللهِ ربّ قرار ندهید. بعضی از ما بعضی دیگر را ربّ قرار می دهیم.

در آیه 31 سوره مبارکه توبه هم می فرماید: اتـَّخَذوا أحْبارَهُمْ وَرُهْبانـَهُمْ أرْبابًا احبار و رهبان یعنی علما و عابدان مسیحیت را ربّ قرار می دادند. یعنی او یک سخنی می گوید و می پذیرند. می دانند مسیحیت این نبوده. ما درست کرده ایم. اما می گویند هرکس اینها را قبول نکند لعنت خدا بر او باد. این حرفی است که مسیح زده. آقا مسیح این حرف را نگفته. هر حرفی که از مسیح به دست ما رسیده همان است که در اناجیل چهارگانه است. حالا چرا انجیل چهارتاست؟ عیب ندارد. می گوییم چهار نفر از شاگردان مسیح، دقت کنید چهارنفر از شاگردانش حوادث عمر مسیح را توصیف کرده اند. حوادث عمر مسیح را روایت کرده اند. مانند کتاب های حدیث ماست. ما در کتاب های حدیث مان می گوییم پیامبر اینگونه بود، اینگونه بود. اینطور متولد شد. بعد اینطور شد. چند سال دیگر اینطور شد. چهل سالگی مبعوث شد و.. در هر صورت در آنها چنین حرفی نبوده آقا. اتـَّخَذوا أحْبارَهُمْ وَرُهْبانـَهُمْ أرْبابًا به جای خدا ربّ قرار دادند. احبار، حِبر یا حَبر یعنی دانشمند. رهبان یعنی عابدان مسیحی. کسانی که در بیابان ها دیری داشتند و در آنجا به عبادت می پرداختند. اینها راهبان مسیحی بودند. در ادامه آیه می فرماید: وَالمَسيحَ ابْنَ مَرْيَمَ او را چه فرض کردند؟ او را اله و معبود گرفتند. وَما اُمِروا إلـّا ليَعْبُدوا إلهًا واحِدًا آنها دستور داشتند فقط خدای واحد را پرستش کنند. ببینید پرستش با اطاعت دو چیز است. ما سر در برابر خدا می گذاریم و فرمان خدا را می بریم. دو حرف است. جز در برابر خدا نباید سر بگذاریم و جز خدا را نباید اطاعت کنیم. پیامبر و ائمه چه هستند؟ در آیه 3 و 4 سوره مبارکه نجم می فرماید: وَما يَنطِقُ عَن الهَوَى *إنْ هُوَ إلـّا وَحْيٌ يوحَى هرچه بر زبان مبارکش می گذرد، یک کلمه از خودش نمی گوید. در قرآن آمده که اگر یک کلمه به ما نسبت دهد رگ قلبش را قطع می کنیم. یعنی درجا نابود می کنیم. درجا. یک کلمه به ما نسبت دهد. در آیه 44 سوره مبارکه حاقه می فرماید: وَلـَوْ تـَقـَوَّلَ عَلــَيْنا بَعْضَ الأقاويل  تقوّل یعنی به نادرستی.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای