جلسه چهارشنبه 25/11/91 ( كاري كن همه چيزت در عافيت باشد )
جلسه چهارشنبه 25/11/91 ( كاري كن همه چيزت در عافيت باشد )
یک کسانی هستند که خدا از روز اول با آنها اینگونه برخورد می کند. از اول. از وقتی متولد شده.من و شما می توانیم برویم و به اینها برسیم.آقا اگر حرف این آدم را گوش کنی، اينگونه ميشوي...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

مساله اول: صلوات یک دعای مقبول است. اگر ما هم این دعا را انجام دهیم از ما هم قبول است. به گناهانمان نگاه نمی کنند. این دعا از ما هم قبول می شود. بنابراین هرچقدر در نمازمان صلوات بفرستیم، آن بخش از نمازمان قبول است. ما یک دوستی داشتیم که مرد بزرگی بود. آن زمانی که ایشان شهید شد، احتمالا سی و دو سه سالش بود. در هر صورت مرد بزرگی بود. من دعایش را که در جا مستجاب شده بود دیده بودم. همان زمان که دعا کرد در جا مستجاب شد. ایشان در قنوت نمازش همه اش صلوات می فرستاد. من از ایشان یاد گرفتم. حالا به شما عرض می کنم. هرچه در نمازتان بیشتر صلوات بفرستید، احتمال قبولی آن بخش از نمازتان بیشتر است.

مساله دوم: زمانی که ما در خدمت حاج آقای حق شناس بودیم، ایشان در سجده آخر یا ولیَّ العافیَة نـَسئـَلـُکَ العافیَة... و با کم و زیادش مثلا:... وَ تـَمامَ العافیَة وَ دَوام العافیَة وَ الشّـُکرَ عَلی العافیَة عافیَة الدّین وَ الدّنیا وَ الآخِرَة را می خواندند. البته ایشان کمتر از این می خواندند. ما بعدها از این طرف و آن طرف ادامه اش را یاد گرفتیم و به آن اضافه کردیم و یک دعای مفصل شد. خب آدم از معلم چیز یاد می گیرد. ما از آنهایی نیستیم که از داخل وجودمان بجوشد. درست است؟ از درون وجودمان چیزی نمی جوشد. آدم باید حرف را از معلم یاد بگیرد. اما هرکس هم معلم نیست. به عنوان معلم هرجایی نروید. در هر صورت بعد ها در همان اوایلی که خدمت حاج آقای حق شناس بودیم ما به قم مشرف شدیم. اوائل برای نماز خدمت بزرگان دیگری می رفتیم که حالا اسم نمی برم. بعد ها مرحوم آیت الله بهجت رضوان الله علیه را یافتیم. ایشان در سجده آخر یک دعایی می فرمودند که به نظرم آمد از این بهتر است. ایشان بعد از ذکر سجده صلوات می فرستادند و بعد می فرمودند:  وَافعَل بـِنا ما أنتَ أهلـُهُ وَ لا تـَفعَل بـِنا ما نـَحنُ أهلـُهُ یا أهلَ التـَّقوی وَ المَغفِرَة یا أرحَم الرّاحِمین به نظرم آمد که این دعا مهم تر است. معنایش را متوجه شدید؟ با ما آنطور که تو اهل هستی رفتار کن. با ما آنطور که ما اهلش هستیم رفتار نکن. آنطور که تو اهلش هستی حد ندارد. شما در آن دعا عافیت می خواستی. عافیت دین و دنیا و آخرت و... اینجا می گوید آنطور که تو اهلش هستی با ما رفتار کن. فوق عافیت همه چیز. این مهم است. انسان این دعا را بکند خوب است. با تمام دل دعا کند. ایشان تمام عمرش گفته بود  وَافعَل بـِنا ما أنتَ أهلـُهُ خیلی عظیم است. آن وقت که این دعا را کرده باشد، چه ثروتی هم در این عالم و هم در آن عالم به او می دهند؟ ما که نمی فهمیم. آن دنیا ممکن است بفهمیم. خب پس در سجده آخر تسبیح را می گوییم:سبحان الله سبحان الله سبحان الله سبحان ربی الأعلی و بحمده. بعد صلوات و بعد این دعا وَافعَل بـِنا ما أنتَ أهلـُهُ وَ لا تـَفعَل بـِنا ما نـَحنُ أهلـُهُ یا أهلَ التـَّقوی وَ المَغفِرَة یا أرحَم الرّاحِمین من انتهایش فقط یا أرحَم الرّاحِمین را می گویم.

مساله سوم: یک دعایی خیلی خوب است. دستور هم داریم که این دعا را در قنوت بخوانید. در قنوت دو تا دستور هست که یکی از آنها این است.  اللهم اغفِر لـَنا وَ ارحَمنا وَ عافِنا وَ اعفُ عَنـّا فِی الدُّنیا وَ الآخِرَة إنـَّک عَلی کـُلِّ شَیءٍ قـَدیرٌ من با این قسمت اول و دومش کار دارم. اللهم اغفِر لـَنا وَ ارحَمنا این را بگویید. نه تنها برای خودتان برای تمام دوستان امیرالمومنین بگویید. مردم شهر ما خیلی گناه می کنند. خیلی. اصلا از حد گذشته است. هیچکس هم نیست برایشان دعا کند. دعای ما به درد نمی خورد اما خب حالا می شود این کار را کرد. مثلا روزی صد بار، دویست بار، هروقت می خواهد دعا کند، هروقت وقت کرد اللهم اغفِر لـَنا وَ ارحَمنا وَ عافِنا وَ اعفُ عَنـّا خیلی دعای خوبی است. خدایا ما را بیامرز. بر ما هم رحم کن. به ما عافیت بده. از ما درگذر. عَنـّا فِی الدُّنیا وَ الآخِرَة إنـَّک عَلی کـُلِّ شَیءٍ قـَدیرٌ مهم این است که این دعا را برای عموم بکنید. یعنی برای خودت، برای پدر و مادرت، برای دوستانت، برای خویشانت، برای اساتیدت، برای همه ذوی الحقوقت، گذشتگانت، زنده هایت، مردم شهرت، مردم کشورت، بعد مردم عراق، بحرین، لبنان، فلسطین، هرجا که دوستان امیرالمومنین هستند و لایق هستند که این دعا را در موردشان انجام بدهیم. این شد چند مساله؟ سه مساله. خیلی سخت بود؟ اما بهره اش خیلی زیاد است. شاید بلاهایی که خدا برای این شهر مقرر کرده باشد با همین دعایی که شما دارید برای مردم شهرتان و کشورتان، برای مردم عراق و .. رفع شود. مدام به اینها فکر کردم و در ذهنم نظم داده ام تا بتوانم برای شما بگویم. فقط امیدوار نیستم. چند نفر عمل می کنید؟ خیلی ساده و راحت بود. چند نفر عمل می کنید؟ هفته بعد انشاء الله اگر زنده بودیم و خدا کمک کرد از شما سوال می کنم. چند نفر اینها را عمل کردید. تا نا امید شوم و دیگر چیزی را که مربوط به عمل باشد نگویم. همان حرف های کلی، همان حرف های بزرگ که یک وقت هایی می زنم و شما هم خوشتان بیاید و بروید دنبال کارتان!

روایت خیلی ممتازی است که در گذشته هم خوانده ام. خیلی خوب است. اما چه ربطی به ما دارد؟ روایت از حضرت باقر علیه السلام است. در کتاب اصول کافی یک فصل است. فرمودند: اِنَّ للهِ عَزَّوَجَلّ ضَنائِنَ یَضُنّ بـِهـِم عَن البَلاء اول معنای ضن را عرض کنم. ضن با ض یعنی بخل. یعنی خداوند یک کسانی دارد، یک چیزهایی دارد، یک آدم هایی دارد که نسبت به آنها بخل می ورزد. حرف بدی است؟ نه حرف خوبی است. یَضُنّ بـِهـِم عَن البَلاء اصلا نمی خواهد دست بلا به دامن آنها برسد. حالا عبارتش راعوض می کنم که روشن تر شوید. خدای متعال یک بندگان خاصی دارد. آنها را به طور اختصاصی قایم کرده است برای خودش. آن معنی هم آن وقت درست می شود. خدای متعال یک بندگانی دارد که آنها را برای خودش قایم کرده است. هم آن معنا درست است و هم این معنایی که عرض کردم. یَضُنّ بـِهـِم عَن البَلاء دور و اطراف آنها را بسته و دیوار کشیده و محافظ گذاشته که بلا به سراغشان نیاید. بلا در مورد ائمه یک معنای خاصی دارد. می گوییم خدا شما را از فتنه ها حفظ کرده است. فتنه یعنی امتحان. بلا هم به همان معناست. خدا یک بندگانی دارد که خودش آنها را به طور اختصاصی برای خودش قرار داده است و نمی گذارد دست حوادث روزگار به آنها برسد. دست حوادث به این آدم ها نمی رسد. حالا دانه دانه توضیح می دهد. فـَیُحییهـِم فی العافیة آنها را زنده می دارد. تمام عمر بر این می گذرد. هفتاد سال، هشتاد سال بر او می گذرد، همه در عافیت. به هیچ طرف از جانش بلا نمی رسد. معنای بلا این نیست که مثلا سر درد نمی گیرد. درونش درد نمی گیرد. پایش به زمین نمی خورد. معنایش اینها نیست. حالا مطالبی که در بعد آمده معنایش را مشخص می کند. این تمام عمرش در عافیت زندگی می کند. به قدری قیمتی است که حد ندارد. وَ یَرزُقهُم فِی العافِیةتمام مدت به آنها رزق می دهد. در عافیت. نان خشک می خورد ها. یک وقت هایی نان خشک هم گیرش نمی آید. آن بزرگ آمده بود خانه. گفت حاج خانم این چراغ را بیاور مثلا یک دعایی بخوانم، یک مطالعه ای بکنم. حاج خانم گفت که آقا امروز نفت نداریم. گفت خب الحمدلله. پس شمع را بیاور. گفت آقا امروز هیچ چیز نداشتیم. نه گوشت داشتیم بپزیم و نه نان داشتیم که... بسیار شاد شد و بسیار خدا را شکر کرد که خانه ما تازه مانند خانه آل محمد صلی الله علیه و آله شده است. این آن وَ یَرزُقهُم فِی العافِیةاست. رزقشان می دهند. هرچه از گلویشان پایین می رود در عافیت می رود. حالا هنوز نرسیدیم. سوم می فرماید: وَ یُمیتـُهُم فی العافِیة آنها را می میراند. آخر دیگر مردن که عافیت ندارد. خدایی نکرده آدم سکته می کند. زیر ماشین می رود. یک بلایی سرش می آید که از دنیا می رود دیگر. بلا سرش می آید در عافیت. معلوم می شود این عافیت، عافیت معمول نیست. فرمود در عافیت زندگی می کند. در عافیت رزق می خورد. در عافیت می میرد. در عافیت یعنی در عافیت دینی. دینش هیچ عیب نمی کند. تمام مدت عمرش زندگی می کند. هفتاد سال، هشتاد سال. صد جور بلا هم برایش پیش می آید. مثلا حضرت موسی بن جعفر علیه السلام نمی دانم چهار سال، هفت سال، چقدر زندان بودند. زنجیرش می کنند. اما در عافیت. اینگونه. حضرت رضا علیه السلام به تخت سلطنت می نشیند، در عافیت است. مرگش. حضرت حسین علیه السلام صد تا، دویست تا، چقدر تیر در بندش بود؟ همه اش عافیت بود. همه اش به عافیت بود. من یک ذره دندانم درد می گیرد، عافیت به هم می خورد. یعنی شک می کنم. اوقاتم تلخ می شود. غرغر می کنم. اینگونه. آنها اینگونه نیستند. هرچه می گذرد و پیش می آید و هرچه اتفاق است در دنیا برایش به عافیت است. یعنی در واقع همه حوادث به نفعش می شود. همه حوادثی که در دوران عمرش پیش می آید، به نفعش می شود. یک چیزی که به ضررش باشد وجود ندارد. ببینید گفتند چه بندگانی؟ اِنَّ للهِ عَزَّوَجَلّ ضَنائِنَ یک بندگان خاصی دارد. اینها خاص الخاص هستند. در روایتی دیگر دارد: یغذوهم بـِنعمتِه لقمه می گذارد در دهانشان. نعمت خودش را می گذارد. باز همانگونه. نه اینکه نان خشک نمی خورد مثلا همیشه فلان غذا را می خورد. نه. نان خشک می خورد. داستان ماهی خوردن حاج آقای حق شناس را برایتان گفتم. وَ یَبعَثـهُم فی العافیة وقتی هم به قیامت می آید با عافیت می آید. آقا این قیامت خیلی عظیم است. ما اصلا به حد فهم قیامت نرسیدیم. به حد فهم مرگ هم نرسیدیم. که اگر آدم به حد فهم مرگ برسد دیگر گناه دورش پر نمی زند. دیگر گناه دورش پر نمی زند. اگر آدم بفهمد مرگ یعنی چه. وَ یَبعَثـهُم فی العافیة وَ یَسکنُهُم الجَنَّة فِی العافیة آنها را در عافیت در بهشت ساکن می کند. همه اول و آخر عمرش می شود عافیت. اینها اختصاصی هستند. بندگان اختصاصی خدا. یک کسانی هستند که خدا از روز اول با آنها اینگونه برخورد می کند. از اول. از وقتی متولد شده. حضرت صدیقه طاهره وقتی متولد شدند چطور متولد شدند؟ در پاکی. طهارت. پاکی، طهارت. تمام عمر در پاکی و طهارت. مرگش در پاکی و طهارت. همه چیزش در پاکی و طهارت. اینها یک بندگانی هستند که معصومین درجه اعلایش هستند. من و شما می توانیم برویم و به اینها برسیم. عرض من این است. خدای متعال یک کسانی را اینطور خلق کرده است به عنوان الگو و نمونه. اگر ما الگو و نمونه نداشتیم باورمان نمی شد. ببینید خدای متعال که گرسنگی نکشیده است. در تابستان روزه نگرفته که ببیند هجده ساعت گرسنگی یعنی چه. می گویند نه. این آقا بود. آن وقت هم که افطار کرد سه تا لقمه خورد. او هم مانند تو بود. وقتی تیر می رفت در بدنش، از آن طرف در می آمد. پاره پاره می شد. مثل تو بود. که الگو داشته باشیم. خدا این الگوها را در عافیت خلق کرد. شما و من هم می توانیم اینگونه بشویم. از من که گذشت. جوان ها. شانزده هفده ساله ها یک فکری به حال خودشان بکنند. اگر از خدا بخواهی، راستی بخواهی، می شود. اگر راست بخواهی. هرکس راست بخواهد. حالا گفتم شانزده هفده ساله، چون آنها معمولا راست می گویند. اگرنه پنجاه سالت هم که باشد راست بگویی جواب می دهد. یک داستان از حاج آقای حق شناس برایتان نقل کردم. خیلی حرف بزرگی است. حالا نمی توانم کامل بگویم. قبلا هم گفته ام. باز همه اش را نمی توانم بگویم. یعنی شما تحملش را ندارید. ایشان می فرمودند من در مسجد جمعه ایستاده بودم. مسجد جمعه یک سقاخانه دارد. سابقا که داشت. روبه سقا خانه ایستادم و یک مطلبی گفتم. بعد گفتم که من روز قیامت در حضور جدت جلوی شما را می گیرم. با چه کسی صحبت کردند؟ ما فهمیدیم که با امام زمان علیه السلام صحبت کردند. اما چه گفتند؟ ما چه می فهمیم چه گفتند؟ خودشان هم هیچ چیز نگفتند. هیچ چیز نگفتند. گذشت. نفهمیدیم. بعد هم جواب دادند یا نه نمی دانم. گفتند؟ جواب دادند یا نه؟ نمی دانم. بعد ها یک رفیقی داشتیم که خیلی رفیق خوبی بود. حاج آقا سید ابوالقاسم نجار بود. خیلی مرد حسابی بود. خیلی آدم حسابی بود. ایشان خدمت مرحوم آقا سید مهدی کشفی بود. خدمت حاج میرزا عبدالعلی بود. خدمت مرحوم آقا شیخ مرتضی بود. یک روز گفت که من خدمت آقای آقا میرزا عبدالعلی رفتم. در خانه دیدم یک جوانی از خدمتشان بیرون آمد. ایشان که رفت من داخل شدم. فرمودند این جوان را می شناختی؟ گفتم نه نمی شناختم. مثلا گفتند نام ایشان این است. مثلا شاید نامش را فرمودند. بعد فرمودند ایشان هرشب آنچه را که فردا باید انجام بدهد در خواب می بیند. مهم نیست؟ از حد سر ما بیشتر است. هرچه فردا باید انجام دهد در خواب به او نشان می دهند. می گویند این مشکل بوده. اینحا این کارها را باید انجام دهی. و... من فهمیدم این آن چیزی بود که ایشان از امام زمان خواسته بودند. خب. یک رفیق جوانی داریم که اینجا یک روزی در اعتکاف، همین اعتکاف گذشته گفت عرض کردم که خدایا خیر و شر من را به من نشان بده. یک هفته به دو هفته نرسید. وقتی به شما نشان دادند که خیرت این است باید عمل کنی. تنبلی کرده بود. هیچی. رفت. از دست رفت. خب آدم اگر شصت سال پای یک حرفی که زده ایستاده. شما گفتی آنجا که خیر و مصلحت من است به من نشان بده. من این کار را باید بکنم. من هم گفتم انجام می دهم. پس انجام می دهم. کرده بود. من نمونه هایش را دیده بودم که حالا نمی توانم عرض کنم. شما تحملش را ندارید. فرمودند یک کسانی هستندکه خداوند تمام عمرشان آنها را در عافیت نگاه می دارد. در عافیت رزقشان می دهد. اگر کار برایش پیدا شد، عافیت است. اگر ازدواج کرد، عافیت است. یعنی ازدواجی برایش پیش نمی آید که دینش به خطر بیفتد. کار و کاسبی ای گیرش نمی آید که دینش به خطر بیفتد. درسی نمی خواند که آن درس او را در چاله بیندازد. نمی گذارند. همه جوانب دینش را مراقبت می کنند. خب آنها را عرض کردیم که یک سری از خواص بندگان خدا هستند. گفتیم که اینها برای ما الگو هستند. آقا اگر حرف این آدم را گوش کنی، تو هم همین گونه می شوی. از اول هم نمی گوییم که حرف آخر را گوش بده. اول می گوییم همین حرف اول را گوش بده. آقا حرف کسی را نزن. نمی نشینیم دور هم بعد بشنویم و برویم و... آقا فلانی اینجوری شده و آقای فلانی آنطوری شده. نمی زنیم. اگر هم کسی زد، ما نمی نشینیم. نمی گذاریم صحبت درست شود. این اولش است. اگر آدم این اولش را توانست درست انجام دهد، بعد می فهمد. خود آدم می فهمد. آدم می فهمد که بد اخلاقی بد است. مثلا یک نوجوان جلوی پدر و مادرش باید یک سری مسائل را رعایت کند. یک رفیق داشتیم که گاهی به اینجا می آمد. خیلی خوب بلد بود که چَشم بگوید. خیلی خوب ها. هرچه پدر و مادر می گفتند او چشم می گفت. چشم. قشنگ هم می گفت. این چشم قشنگ فرق می کند. خب این هم عاقبت به خیری می آورد. خدا در کارهای بعدی کمک می کند.

من نیم ساعت کامل برای شما صحبت کردم. عرض کردم آن وقتی که آنجا نشسته بودم جان نداشتم بنشینم. حالا خدا کمک کرد که نیم ساعتی شد. خدایا توفیق این روضه را از ما نگیر. این آینده عمر ما را در عافیت قرار بده. همه آینده ما را در این دنیا و آن دنیا در عافیت کامل قرار بده.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای