جلسه پنجشنبه 26/11/91 ( اطاعت از اولي الامر )
جلسه پنجشنبه 26/11/91 ( اطاعت از اولي الامر )
ادب های روحی و اخلاقی و معنوی زحمت دارد. همه هم از این زحمت فرار می کنند. همین تن به زحمت ندادن ها بعدا هزاران زحمت در آینده عمر ما برای ما پدید می آورد...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

فرمایش امیرالمومنین علیه السلام است که ألأدَبُ کـُلفـَة. ادب زحمت دارد. کسی می خواهد مودب شود زحمت دارد. برایتان مثال عرض کرده ام و خودتان هم بلد هستید. اگر یک دیوار باشد که مثلا پنجاه سانتی متر با زمین فاصله داشته باشد آدمیزاد به زحمت می تواند روی آن بایستد. اگر کمی بلندتر باشد نمی تواند بایستد. مثال عرض می کنیم. پس چطور می شود که یک آدم با بیست متر فاصله روی یک ریسمان با قطر کم راه می رود؟ شاید صد تا عملیات هم رویش انجام می دهد. این یک ادب است. یعنی بدنش یک ادبی را آموخته است که می تواند در شرایط خاص بماند. حالا این چیزی نیست. ادب های روحی و اخلاقی و معنوی زحمت دارد. همه هم از این زحمت فرار می کنند. همین تن به زحمت ندادن ها بعدا هزاران زحمت در آینده عمر ما برای ما پدید می آورد. یک جمله دیگر عرض کنم که دیگر این بحث تمام شود. همه دین یک ادب است. آدم باید در صحنه فکر مودب شود. در اخلاقش مودب باشد. در رفتارش مودب باشد.

در آیه 59 سوره مبارکه نساء می فرماید: يا أيُّها الـَّذينَ آمَنوا أطيعوا اللهَ وَأطيعوا الرَّسولَ وَأولِي الأمْر مِنكـُمْْ ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا اطاعت کنید. از رسول و اولی الامر اطاعت کنید. چندین شب در این رابطه بحث کردیم. وَأولِي الأمْر مِنكـُمْْ اینجا عرض کردیم که چون اطاعت اولوا الامر در کنار اطاعت رسول آمده، جنس اطاعت اولوا الامر از جنس اطاعت پیامبر است. اطاعت پیامبر اطاعت مطلقه است. اطاعت مطلق یک استثنا هم ندارد. اطاعت مطلق. بنابراین اطاعت اولوا الامر هم اطاعت مطلق می شود. چرا؟ چون در کنار اطاعت رسول قرار گرفته است. آن را جدا نکرده است. ببینید اگر می فرمود اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اطیعوا اولی الامر سه تا می شد. سه جنس اطاعت بود. اطاعت سه جنس بود. اما وقتی که اطاعت اولوا الامر در همان ذیل اطاعت پیامبر آمده بنابراین از جنس اطاعت پیامبر است. اطاعت پیامبر اطاعت مطلق است. يا أيُّها الـَّذينَ آمَنوا أطيعوا اللهَ وَأطيعوا الرَّسولَ وَأولِي الأمْر مِنكـُمْْ عرض کردیم اینجا اطاعت خدا آمده بعد اطاعت اولی الامر در کنار اطاعت رسول آمده است. وقتی اطاعت اولی الامر در کنار اطاعت پیامبر آمده یک دستور مجزا ندارد. ببینید دستور اطاعت رسول از اطاعت خدا مجزا شده. اطاعت کنید از خدا. اطاعت کنید از رسول. ببینید دومرتبه گفت اطاعت کنید از پیامبر. بحث اینها را مفصل عرض کردیم. اگر کسی نبود خب نبوده دیگر. خب می دانیم که اطاعت پیامبر مطلق است و هیچ استثنا ندارد. و قبلا در مورد آن بحث کرده ایم و دلائلش مفصل در قرآن آمده. در هر صورت چون اطاعت از اولی الامر در کنار اطاعت پیامبر آمده بنابراین آن هم مطلق است. هیچ استثنا ندارد. و این نشان می دهد که اولی الامر باید معصوم باشد. خب ما هنوز به مباحث بعد از اینجا نرسیدیم. حالا می خواهیم به قسمت بعد بپردازیم. در ادامه آیه 59 سوره مبارکه نساء می فرماید: فـَإنْ تـَنـَازَعْتـُمْ في شَيْءٍ فـَرُدّوهُ إلى اللهِ وَالرَّسُول اگر در زمینه ای اختلاف یافتید و میان شما تنازع پیش آمد، آن را به خدا و رسول بازگردانید. اختلاف راه حل می خواهد. اختلاف راه حل می خواهد. راه حلش را از خدا و رسول بیاموزید. در ادامه آیه می فرماید: إنْ كـُنتـُمْ تـُؤْمِنونَ باللهِ وَالـْيَوْم الآخِر قرآن مطلقا اجازه نمی دهد در حل مشکلات و اختلافات به کس دیگری مراجعه کنیم. هرکس دیگری می شود طاغوت. ببینید امام در فتواهایشان داشتند که در زمان طاغوت می فرمودند اگر به دادگستری دولت طاغوتی مراجعه کنید، حتی اگر حق شما را به شما بدهد، گرفتن آن حق حرام است. حق شما را بدهد، گرفتن آن حق حرام است. اگر اختلاف یافتید باید از خدا و رسول و اولی الامر اطاعت کنید. فـَرُدّوهُ إلى اللهِ وَالرَّسُول به خدا و رسول بازگردید. راه دیگری نروید. می خواهیم بگوییم که چرا اینجا اسم اولی الامر نیامده؟ اینجا فقط فرموده به خدا و رسول مراجعه کنید. به خاطر این است که اولی الامر و هرکس دیگری – که بعد باید در مورد هرکس دیگری بحث کنیم- برای حل اختلاف مردم هیچ راهی ندارند جز اینکه به قانون خدا مراجعه کنند. اگر در خاطرتان باشد گفتیم اطاعت رسول سه مرحله داشت. آنچه که ایشان در توضیح و تفسیر قرآن می فرمایند این است که قرآن مجموعه قوانین کلی اسلام است. مثلا 35 بار فرموده است نماز را به پا دارید. زکات بپردازید. خب من می خواهم نماز را به پا دارم. نماز یعنی چه آقا؟ تفسیر نماز چیست؟ تعریف نماز را بفرمایید. قرآن یک کلمه در تعریف نماز نفرموده است. دستور کلی در رابطه با اصل نماز است. خب این تفسیر و توضیح اینکه نماز چیست را باید از پیغمبر بیاموزیم. مثلا پیامبر آمده اند در میان اصحابشان ایستاده اند و فرمودند به من نگاه کنید که چگونه نماز می خوانم. شما هم همینطور نماز بخوانید. به عنوان مثال عرض می کنم. مثلا مردم هم ایستاده اند نگاه کرده اند. ایشان گفت الله اکبر. حالا نظیرش را عرض می کنم. زمان حضرت صادق علیه السلام ایشان به یکی از صحابه شان مطلبی فرمودند که حدیثش مشهور است. فرمودند دو رکعت نماز بخوان ببینم. بعد از اینکه او نماز خواند ایشان آنجا در پایان نماز فرمودند که خیلی بد است که هفتاد سال بگذرد و آدم هنوز بلد نباشد نماز بخواند. بعد بلند شدند و خودشان نماز خواندند. این نماز دقیق ثبت شده. این همان تفسیری است که پیامبر باید بکند. حالا جانشینانش دارند می گویند. فرقی نمی کند. پیغمبر هم برای اصحاب خودشان همینطور فرمودند. مثلا فرض کنید همان روز اولی که نماز را آموختند، مثلا برای اولین بار روز دوشنبه برای ایشان وحی آمد. حالا اینگونه می گویند. بعد روز سه شنبه جبرئیل آمد و نماز را آموخت. می گویند پرش را به زمین زد. پرش هم سنگین است دیگر. زمین شکافت و آب بیرون زد. وضو گرفت. معلوم می شود دست هم دارد. انگشت و دست و... وضو گرفت و پیغمبر هم وضو گرفتن را از ایشان یاد گرفت. به این می گویند شاگرد به استاد یاد دادن. ایشان وضو را یاد گرفت و بعد جبرئیل بلند شد دو رکعت نماز خواند و به پیغمبر یاد داد دو رکعت نماز خواندن چگونه است. ایشان هم وقتی به خانه آمدند، به حضرت خدیجه یاد دادند که دو رکعت نماز خواندن چگونه است. امیرالمومنین علیه السلام هم که همانجا حضور داشتند و یاد گرفتند. نماز خواندن را پیغمبر باید یاد بدهد. خصوصیات نماز را پیغمبر باید یاد بدهد. یادتان باشد که عرض کردیم فقط دو آیه داریم که یک مطلب بسیار کلی و اجمالی درمورد وقت نماز است. دیگر چیزی نیست. دو تا آیه هم در مورد وضو و غسل و تیمم داریم. آیه 6 سوره مبارکه مائده: إذاقـُمْتـُمْ إلى الصَّلاةِ فـَاغـْسِلوا وُجوهَكـُمْ وَأيْديَكـُمْ إلى المَرافِق وَامْسَحوا بـِرُءوسِكـُمْ وَأرْجُلـَكـُمْ إلى الكـَعْبَيْن وَإن كـُنتـُمْ جُنبًا فـَاطـّـَهَّروا وَإن كـُنتـُم مَّرْضَى أوْ عَلـَى سَفـَرٍ أوْ جاءَ أحَدٌ مِّـنكـُم مِّنَ الغائِطِ أوْ لامَسْتـُمُ النـِّساءَ فـَلـَمْ تـَجدوا ماءً فـَتـَيَمَّموا صَعيدًا طـَيّبًا فـَامْسَحوا بـِوُجوهِكـُمْ وَأيْديكـُم مِّنـْهُ ما يُريدُ اللهُ لِـيَجْعَلَ عَلـَيْكـُم مِّنْ حَرَج وَلكِن يُريدُ لِـيُطـَهّرَكـُمْ وَلِـيُتِمَّ نِعْمَتـَهُ عَلـَيْكمْ لـَعَلـَّكـُمْ تـَشْكـُرونَ صورتتان را بشویید، دستانتان را بشویید، سر و پاها را مسح کنید. خب صد تا مساله دارد. اگر جایی از اعضای وضویم خونی بود چه کنم؟ مسئله: اگر یک تکه رنگ به اعضای وضو بود چه کنم؟ آب زیر رنگ روغنی نمی رود. حالا اگر یک تکه رنگ روی اعضای وضویم پریده بود چه کار کنم؟ اگر آب نداشتم چکار کنم؟ اگر آب غصبی بود چکار کنم؟ اگر آب خریدنی بود چکار کنم؟ بروم بخرم؟ صدتا مساله دارد. اینها را در قرآن نگفته. فرموده اگر خواستید نماز بخوانید وضو بگیرید بعد اگر آب پیدا نکردید، تیمم کنید. آخرش چه فرمود؟ فرمود خدای متعال نمی خواهد برای شما سختی قرار دهد. این دستورات را که گفتیم، بعد هم گفتیم اگر آب نبود تیمم کنید برای اینکه به شما سخت نشود. چون مرد سختی نیستید. بعد فرمودند که این حرف بود. وَلكِن يُريدُ لِـيُطـَهّرَكـُمْ همه دستورات برای این است که شما پاک شوید. این عبارت دیگری از آن بحث اول است. عرض کردیم کل دین دستور ادب است. حالا بفرمایید کل دین دستور برای پاکی است. پاکی اخلاقت، پاکی فکرت، پاکی عملت. حالا بحثمان سر اطاعت از اولی الامر بود. گفتند اگر یک وقت اختلافی برایتان پیش آمد به خدا و رسول مراجعه کنید. اولی الامر چه؟ می گوییم اولی الامر از خودش یک کلمه نمی گوید. همه آن چیزی که برای رفع اختلاف مردم آمده در دستورات خدا و پیغمبر هست. تمامش. همه آنچه که در دین برای حل اختلافات مردم آمده. دین اصلا برای حل اختلاف آمده. دین برای رفع اختلاف آمده. همه دستوراتی که برای رفع اختلاف آمده در فرمایشات خدا و پیغمبر آمده است. بنابراین اولی الامر حرف و کار تازه ای ندارد. حالا از امیرالمومنین علیه السلام شروع می کنیم. ايشان هیچ حرف تازه ای از خودشان ندارند. هرچه بگوید حرف های خدا و پیغبر را می گوید. داستان خیلی طولانی است. می خواهیم یک مقدار از آن را بخوانیم. آقایی هست به نام سُلیم بن قیس الهلالی. می گویند من خدمت امیرالمومنین علیه السلام عرض کردم آقا من از سلمان و مقداد و ابوذر یک سری حرف هایی می شنوم. نظیر آن حرف ها را از شما هم می شنوم. اما از مردم دیگر یک چیزهای دیگری می شنوم. آنها آیه را به گونه دیگر تفسیر می کنند. اما وقتی که تفسیر را از سلمان و ابوذر و مقداد می شنوم، نظیرش را از خود شما می شنوم. چرا اینگونه است؟ بعد هم حضرت توضیحات فرمودند. بعد هم یک مقدار راجع به خودشان فرمودند. فرمودند: کـُنتُ أدخـُلُ عَلی رَسُول اللهِ کـُلَّ یَوم دَخلـَهً کنت ادخل یعنی دائما اینگونه بوده است. من دائما هر روز یکبار خدمت پیغمبر بودم. کـُلَّ ليلة دَخلـَهً هر شب هم یکبار. یعنی یکبار صبح خدمت پیغمبر می رسیدم یک بار شب. تمام دوران. فـَیُخَلـّینی فیها من بودم و پیغمبر. هیچ کس دیگر نبود. مجلس خلوت بود. هیچکس را راه نمی دادند. حالا باز هم می گویند. أدورُ مَعَهُ حَیثُ دارَ من دنبال پیغمبر بودم. منتظر بودم که ایشان چکار می کند. قـَد عَلِمَ أصحابُ رسول اللهِ أنـَّهُ لـَم یَصنـَع ذلکَ بـِأحَدٍ مِنَ النـّاس غـَیری همه اصحاب پیغمبر این را می دانستند. خب می دانستند. می دیدند. می دیدند که مثلا صبح زود اول آفتاب زدن خدمت پیغمبر رفته و مثلا بعد از یک ساعت بیرون آمده. شب هم بعد از نماز عشاء ایشان خدمت پیغمبر رفته و مثلا بعد از یک ساعت بیرون آمده. هر روز. این را همه می دانستند. أنـَّهُ لـَم یَصنـَع ذلکَ بـِأحَدٍ مِنَ النـّاس غـَیری پیغمبر با هیچ کس دیگری اینگونه رفتار نکردند. فرمود: فـَما کانَ فی بَیتی یأتینی رسُولُ اللهِ اکثر اوقات این مجلس خلوت در خانه خود ما بود. خانه امیرالمومنین و خانه پیامبر چسبیده به هم بود. درهای هردو در مسجد باز می شد. ساختمان کنار مسجد بود. با مسجد یک دیوار فاصله بود. درب منزل در مسجد باز می شد. اکثر اوقات پیغمبر به خانه آنها می آمدند. یأتینی رسُولُ اللهِ أکثَرُ ذلِکَ فی بیتی اکثر اوقات به خانه ما می آمدند. و کـُنتُ إذا دَخـَلتُ بَعضَ مَنازلِه أخلانی یک وقت هایی هم که من خدمت ایشان می رفتم. مثلا فرض کنید در هفته سه چهار جلسه به خانه ما می آمدند و دو سه جلسه هم من خدمت ایشان می رفتم. آن وقت هم که به خانه ایشان می رفتم أخلانی خلوت می کردند. و أقامَ عَنـّی نِسائـَه هیچ کس از خانم های ایشان در مجلس ما نبودند. می رفتند بیرون. فـَلایَبقی عِندَه غیری هیچ کس جز من نزد پیامبر نمی ماند. و إذا أتانی بالخَلوَةاما وقتی برای آن مجلس به خانه ما می آمدند، مَعی فی مَنزلی لـَم تـَقـُم عَنـّی فاطمهُ و لا أحدٌ مِن بَنیّنه حضرت صدیقه را از آن مجلس بیرون می کردند و نه یکی از بچه های من را. معنا دار نیست؟ وَ کـُنتُ إذا سَألتـُهُ أجابَـنی من دائم سوال می کردم و ایشان جواب می فرمودند. وَ إذا سَکـَتتُ عَـنهُ و فـُنیَت مَسائِلی إبتَدَأنی وقتیکه سوالات من تمام می شد، دیگر سوال نداشتم و ساکت می شدم، خود ایشان شروع می کردند. مجلس بیهوده نمی گذشت. تمام مدت یا ایشان به سوالات من پاسخ می دادند یا خودشان مساله را شروع می کردند. فـَما نـَزَلـَت عَلی رسول اللهِ آیة مِنَ القرآن إلا أقرَئنیها هیچ آیه ای از آیات قرآن بر پیغمبر نازل نشد مگر اینکه آن را برای من قرائت کرد. یعنی قرائت را به من آموخت. فـَما نـَزَلـَت عَلی رسول اللهِ آیة مِنَ القرآن إلا أقرَئنیهاوَ أملـَأها عَلیَّ بعد آن را به من املا می فرمود. املا فرمودن یعنی چه؟ می فرمودند، من نوشتم. مثلا فرمودند بخوان بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم من خواندم بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم بعد فرمودند بخوان الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین من خواندم الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین. فرمودند . فـَما نـَزَلـَت عَلی رسول اللهِ آیة مِنَ القرآن إلا أقرَئنیهابرای من خواند. به همین شکلی که شما حمد و سوره می خوانید، پیغمبر برای امیرالمومنین خوانده. دقیقا همینگونه که شما می خوانید. إلا أقرَئنیهاوَ أملـَأها عَلیَّ بعد املا کردند. وَ کـَتـَبتـُها بـِخـَطـّی آیه را نوشتم. وَ عَلـَّمَـنی تأویلـَها و تـَفسیرَها و ناسِخَها و منسوخَها و محکـَمها و متشابهها و خاصَّها و عامَّهاهمه چیز قرآن را به من فرمودند و من نوشته ام. ببینید می فرمایند تاویل قرآن را به من آموخت. تفسیر قرآن را به من آموخت. ناسخ قرآن را به من آموخت. منسوخ قرآن را به من آموخت. محکم قرآن را به من آموخت. متشابه قرآن را به من آموخت. خاص قرآن را آموخت. عام قرآن را آموخت. شما اصلا اینها را بگذارید کنار. یعنی همه چیز قرآن را به من آموخت. حالا جاهای دیگر به شکل های دیگر فرمودند. انشاءالله بعد می آوریم و می خوانیم. ببینید به عنوان معلم و شاگرد آموخت. و دعا اللهَ أن یُعطِنی فـَهمَها و حفظـَهابعد دعا کرد. ما همیشه در امام به دنبال علم غیب هستیم. به علم غیب احتیاج ندارد. همه اینها را ذره ذره پیغمبر به ایشان یاد داده و ایشان یاد گرفته است. بعد برای من دعا کردند. خدایا به این فهم همه چیزهایی که من به او یاد دادم را بده. همه چیزهایی که یادش دادم را بفهمد. من همه را فهمیدم. دقت کنید. پس امیرالمومنین به عنوان بشر همه قرآن را می فهمد. به عنوان بشر. آدمیزاد معمولی اینطوری است که مثلا وقتی دارد حرف می شنود، ممکن است یک کلمه بیشتر بفهمد، یک کلمه کمتر بفهمد. یک کلمه از حرف را اصلا درست نمی شنود. درمورد ایشان اینگونه نیست. این موارد نیست. پیغمبر دعا کردند که همه چیزهایی را که گفتند را بفهمد و بشنود و حفظ کند. و دعا اللهَ أن یُعطِنی فـَهمَها و حفظـَهاهم فهمش را و هم حفظش را. فـَما نـَسیتُ آیة من کِتابِ الله دقت کنید به عنوان بشری دارد می گوید. فـَما نـَسیتُ آیة من کِتابِ الله من یک آیه از کتاب خدا را فراموش نکردم. به چه عنوان. به عنوان بشری. یک بشری است که هیچگاه، هیچ یک از آیات الهی را فراموش نمی کند. چرا؟ پیامبر دعا فرموده است. فـَما نـَسیتُ آیة من کِتابِ الله وَ لا عِلما ً أملـَأهُ عَلـَیَّ تمام آن توضیحات و تفسیرات. حالا در مورد توضیحات باز می خوانیم که پیغمبر چه فرمودند. مثلا فرموده در قرن پانزده سال فلان مصداق این آیه چه کسی است. حالا می خوانیم. تمام مصادیق و نمونه ها، همه را تا قیامت فرموده. آدم معمولی می تواند این را بفهمد؟ نمی تواند بفهمد. ما می گوییم بشر. اما کیف بشر؟! دعا اللهَ أن یُعطِنی فـَهمَها و حفظـَهافـَما نـَسیتُ آیة من کِتابِ الله من هیچ آیه از کتاب خدا را فراموش نکردم. وَ لا عِلما ً أملـَأهُ عَلـَیَّ از علومی که به من آموختند اصلا یک ذره اش را فراموش نکردم. اصلا. وَ کـَتـَبتـُه و بعد هم نوشتم. خب اگر یادم نمی رود چرا بنویسم؟ نه پیغمبر دستور فرمود بنویس. وَ کـَتـَبتـُه مُنذ دَعا اللهَ لی بـِما دعااز آن روزی که او دعا کرد، من هیچ چیز را فراموش نکردم. همه را هم نوشتم. اما هیچ چیز را فراموش نکردم. از آن روزی که برای من دعا کرد. وَ ما تـَرَکَ شَیئا عَلـَّمَه الله یک داستان دیگر. آن قرآن بود. تفسیر بود. تاویل بود. مصداق بود. تا قیامت تمام نمونه ها و مصادیق و معانی قرآن تا قیامت. وَ ما تـَرَکَ شَیئا عَلـَّمَه الله من حلالٍ و لا حرام ٍ و لا أمر ٍ و لا نهی ٍ کان أو یَکونُ هرچه که خدا به پیغمبر آموخته، هر چیزی، حلال، حرام، امر، نهی، تمام احکام خدا، ذره ذره اش آنچه قبلا بوده و آنچه برای آینده است. بعد می فرمایند و تمام کتاب های آسمانی گذشته را به من آموخت. دیگر باشد. یک ذره دیگر مانده که باز هم می خوانیم. باز هم حرف های دیگر داریم که انشاء الله بعد عرض می کنیم.

اما آن حرف اول را فراموش نکنید. ألأدَبُ کـُلفـَة آدم بخواهد چیز یاد بگیرد زحمت دارد. من فکر می کنم تمام مدت بیست سال سی سالی که در حالا یاد گرفتن بوده ام هیچ وقت پای صحبت کسی چرت نزده ام. فقط یک شب پانزده شعبانی بود که ما شب به یک دلیلی بیدار مانده بودیم. صبح رفته بودیم پای صحبت قدیمی ها. آن قدیمی ها قبل از انقلاب. آنجا دیگر چشمم قرار نمی گرفت. فقط همان بود.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای