جلسه چهارشنبه 14/1/92 ( انواع روح در انسان )
جلسه چهارشنبه 14/1/92 ( انواع روح در انسان )
یکی از کارهای شیطان این است که زیبا نشان می دهد.اگرتودرخیال زندگی می کنی،زیبایی های او تورا می فریبد.اگر دیگر در خیال زندگی نمی کنی و عقل رس شده ای،زیبایی های او تورا نميفريبد...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

ما یک جلسه تعطیلی داشتیم. حالا انشاء الله این جلسه شروع است و به فضل خدا به خوبی و سلامتی به پایان سال می رسد. امیدواریم این سال برای همه تان و همه خانواده هایتان و برای همه مردم شهر و کشورمان و برای تمام دوستان و شیعیان امیرالمومنین علیه السلام و همه مسلمانان، سال بسیار خوبی باشد. هم از نظر دین شان و هم از نظر دنیایشان. فهم و عقل و اخلاق و عمل و دین ما در این سال رشد کند و کمال بیشتری پیدا کند.

یک مطلبی باید عرض کنم. یک وقت من جایی می روم که آن جلسه به من مربوط نیست و ممکن است من یک کارهایی را تأمل کنم. در آن جلسات شب های جمعه و این جلسه عصر چهارشنبه تا دوستان فرصت کنند شروع می کنند با هم به صحبت کردن. فقط باید فرصت کنند. یعنی یک کسی بلند قرآن نخواند و دعا و زیارت نباشد و بنده یا هرکس دیگری اینجا صحبت نکنم، بلافاصله صحبت شروع می شود. حرف زدن نه خستگی می آورد و نه مایه ای نیاز دارد. حالا فرض کنید من ده دقیقه آمدم اینجا نشستم. خب شما چرا رو به من می نشینید؟ من به چه درد می خورم؟ رو به قبله بنشینید که لا اقل شاید یک ثوابی داشته باشد. ثانیا در خاطرتان بماند، درخاطرتان بماند تا فرصت شد از چیزی صحبت و گعده نشود. یکي از دوستان گفت من خواب دیدم شیطان در آن اتاقک آنجا که چای می دهند است. شیطان برای چه به آنجا آمده بوده؟ چه کار داشته؟ معلوم می شود که چند نفر با هم گفته اند و خندیده اند و شوخی کرده اند و جای ورود شیطان بوده. گفتم در حسینیه نبود؟ گفت نه. اگر آن صحبت ها اینجا هم رواج پیدا کند به داخل هم می آید. جدی بدانید. حالا درست است که خواب بوده اما مطلبش درست است. خب. آدم باید یک روزی چیز فهم شود دیگر. ما که نشدیم. لا اقل شما بشوید.

در آیه 33 سوره مبارکه یس می فرماید: وَآيَة ٌلـَّهُمُ الأرْضُ المَيْتـَة ُأحْيَيْناها یک آیتی از آیات ما زمین مرده است. الأرْضُ المَيْتـَة زمین مرده.أحْيَيْناها ما آن را زنده می کنیم. زنده کردیم. حالا نمی خواهیم ترجمه دقیق عرض کنیم. خب زمین زنده شد. بعد چه؟ زمین که زنده شد ثمر می دهد. زمین زنده ثمر می دهد. در ادامه آیه می فرماید: وَأخْرَجْنا مِنـْها حَبًّا فـَمِنهُ يَأكـُلونَ * وَجَعَلـْنا فيها جَنـّاتٍ مِن نـَّخيلٍ وَأعْنابٍ ما در آن باغ ها قرار دادیم. باغ های نخلستان یا باغ های انگور و... وَفـَجَّرْنا فيها مِنَ العُيون در آن چشمه ها جوشانیدیم. زمینی که زنده می شود، گل می دهد. زمین که زنده می شود گل و سبزه و میوه می دهد. حالا از اینجا می خواهیم به جای دیگر برویم. آدم که زنده است، آدمی که زنده است باید ثمر بدهد. آدمی که زنده است باید ثمر بدهد. حالا این یک مقدمه. یک مقدمه این است که در روایات متعدد آمده. در کتاب کافی و جاهای دیگر که فرموده اند در انسان سه روح هست. حالا نمی خواهیم توضیح مفصل عرض کنیم. بعد می گوید که هر روحی یک ثمری دارد. ببینید همه انسان ها مانند هم هستند و این را دارند. دقت کنید. توانایی های انسان به این روح است. فرق مرده و زنده این است که زنده می فهمد و از او کار برمی آید. نشانه زندگی چیست؟ فهم است. حرکت و قدرت و توانایی است که موجود زنده دارد. خب حیوان هم زنده است دیگر. حیوان در زندگی اش یک چیزهایی کمتر از انسان دارد. نباتات هم زنده اند. آنها هم زنده و مرده دارند. از نبات هم در زندگی یک کارهایی برمی آید. نبات وقتی زنده است یک کاری از او سر می زند. همین مثال قرآن. أحْيَيْناها وَأخْرَجْنا مِنـْها حَبًّا فـَمِنهُ يَأكـُلونَ نشانه زندگی و زنده شدن زمین این است که مثلا از آن گل می روید و میوه می دهد و... بعد می فرمایند که یک روح چهارمی هم برای انسان هست. روح چهارم روحی اس که همه ندارند. این روح را باید تحصیل کرد. آن روح ایمان است. روح ایمان روحی است که آدم به دست می آورد. آن روح های قبلی روح های طبیعی انسان است. انسان می تواند تکان بخورد، حرکت کند، دست و پایش را حرکت بدهد. کاری انجام دهد. این به واسطه روحی است که دارد. عرض کردم، فهمی که آدم دارد به خاطر روحی است که دارد. البته این که می گوییم سه تا روح به معنای سه تا آجری که کنار هم می گذارند نیست. سه تا آجر را که کنار هم می گذارند، این آجر با آن یکی فرق دارد. جداست و غیر از آن است. اینگونه نیست. خب. روح ایمان چطور؟ روح ایمان را همه ندارند دیگر. یک کسانی با یک مقدماتی به ایمان رسیده اند. کسانی که با آن مقدمات به ایمان رسیده اند دارای روح چهارم هم هستند. می شود روح چهارم. یک روح پنجم هست و آن است که در اولیاء و انبیاء است. روح پنجم روح القدس است که در انبیاء و اولیاء است. آن قابل دسترسی ما ها نیست. حالا فعلا از روح ایمان صحبت می کنیم. روح ایمان را می توان کسب کرد. دقت کنید. چه عرض کردم؟ هر روحی که شما دارید، یک نتیجه ای دارد. هر روحی یک توانایی است و یک نتیجه ای دارد و یک کاری از آن برمی آید. حالا دقت کنید. قرآن هم یک همچین فرمایشی دارد.  در آیه 122 سوره مبارکه انعام می فرماید: أوَمَن كانَ مَيْـتـًا فـَأحْيَيْـناهُ آن کسی که مرده است، ما او را زنده می کنیم. زنده می کنیم یعنی چه؟ فـَأحْيَيْـناهُ وَجَعَلـْنا لـَهُ نورًا یک نوری برای او قرار می دهیم. این موجود زنده، زندگی اش به این معناست که دارای یک نور شده است. آن نور به چه درد می خورد؟ يَمْشي بـِهِ في النـّاس در میان مردم به واسطه آن نور رفتار می کند. بفرمایید رفت و آمد می کند. بفرمایید معاشرت می کند. هر کاری که درمیان مردم می کند به واسطه آن نور انجام می دهد. خب. آن وقت که مرده بود چطور؟ ببینید می فرماید: أوَمَن كانَ مَيْـتـًا فـَأحْيَيْـناهُ این مرده بود کسی، یک موجود صاحب شعوری که مرده بود و ما او را زنده کردیم. ببینید موجود صاحب شعور در کوچه و خیابان و بازار و جهان پر است. موجود صاحب شعوری که مرده است. موجود صاحب شعور که در کوچه و بازار راه می رود و جهان را پر کرده است و شش میلیارد و هفت میلیارد هستند، اینها مرده اند؟ به این معنا مرده اند. چون داراری روح چهارم نیستند. أوَمَن كانَ مَيْـتـًا فـَأحْيَيْـناهُ آقا این أحْيَيْـناهُ  یعنی چه؟ یعنی چه؟ خود قرآن فرمود دیگر. وَجَعَلـْنا لـَهُ نورًا ما یک نور به او دادیم. این آن روح چهارم است. روح ایمانی است. او قبل از اینکه این روح ایمانی را بیابد و به دست بیاورد به حساب این روح مرده بود. نه به حساب روح های قبلی. آن سه تا روح را داشت. به حساب آنها زنده بود. به حساب این روح چهارم مرده بود. یعنی این روح را نداشت. حالا من به او روح دادم. چطور می شود؟ خب خدای متعال می فرماید ما کردیم. همینطور یک نفر دارد راه می رود ما او را زنده می کنیم. یک نفر را هم زنده نمی کنیم؟ نه اینگونه نیست. یک مقدماتی دارد. همه کسانی که صاحب آن سه روح هستند، این عقل را دارند. عقل چیست؟ عقل چیست؟ قدرت تشخیص خوب و بد است. اگر بر اساس آن قدرت تشخیص خوب و بد او سوی خوبی ها را انتخاب کرد، به حرمت و فرمان آن عقل، یک مرتبه به نظرش رسید که نکند یک قیامتی هم باشد. فعلا کسی است که ایمان ندارد و از آن نور بهره مند نیست. یک مرتبه یک حادثه برایش پیش می آید. در اثر آن حادثه مثلا فرض کنید یک دوستی کسی، یک عزیزی برایش یک حادثه پیش می آید و او در اثر آن حادثه تکان میخورد و فکر می کند. بعد از اینکه فکر کرد به دنبالش می رود. اینکه به دنبالش رفت آماده می شود که أحْيَيْـناهُ  شود. همینطوری یک کسی در کوچه راه می رود أحْيَيْـناهُ  نمی شود. باید یک کاری بکند. مثلا مثل اینکه شما از یک گوشه دوری از شهر بلند شده ای و به اینجا آمده ای. برای یک چیزی آمده ای. به یک امیدی آمده ای. آن چیز و آن امید. به این دلیل ممکن است آدم یک مرتبه یک فکر تازه برایش پیش بیاید. آن فکر تازه نشانه آن زندگی است که به او داده اند. اگر قدر بداند. اگر قدر بداند. اگر. در نوجوانی از این حرف ها پیش می آید. آدم یک فکری می کند که با عمل قرین است. ممکن است دو روز هم دنبالش برود. اگر ادامه دهد به آن چیزهای بعدی که می خواهیم عرض کنیم می رسد. این قدم اول، برق آن نور است. أحْيَيْـناهُ وَجَعَلـْنا لـَهُ نورًا برق آن نور است. در دلت برق زد. برق آن نور زد. اگر آدم قدر بداند. چه کسی قدر می داند. یک مرتبه دیگر هم برایتان عرض کرده ام. یکی از دوستان اینجا در اعتکاف گذشته خیلی التماس کرد و درخواست کرد که به من قوت تشخیص بدهید. دادند. بیست، بیست و یک سال داشت. سخنش را قبول کردند. بنده اگر آن تضرع را بکنم کسی گوش نمی دهد. اما در آن سن می شود. خب بعد چه؟ خب چرا این را گفتی؟ چرا این را گفتی؟ بعد هم یکی دو هفته گذشت و عمل کرد و نکرد. عمل نکردی می گیرند. همین. تمام شد. قدر بدانید. این را می گویم. وَجَعَلـْنا لـَهُ نورًا يَمْشي بـِهِ في النـّاس این يَمْشي بـِهِ في النـّاس بر اساس این است: ببینید من یک فکری دارم. طبق آن فکر زندگی می کنم. یک عقیده ای دارم. طبق آن عقیده زندگی می کنم. وَجَعَلـْنا لـَهُ نورًا يَمْشي بـِهِ في النـّاس یعنی با آن نور زندگی می کنم. این آن زمانی است که این نور قوت یافته است. آن برقی که زده، یک برقی زده. اگر آن قوت یافت آن وقت آدم دیگر همیشه آن برق در دلش هست؟ نه زد و رفت. برق می زند و خاموش می شود. یا خاموش نشده. اینها واقعیت داردها. واقعیت دارد. باز یک داستان از حاج آقای حق شناس عرض کنم. احتمالا قبلا هم گفته ام. ایشان فرمودند خدمت مرحوم حاج آقا یحیی سجادی عالم بزرگ تهران که در مسجد آقا سید عزیز الله نماز می خواندند، حرکت می کردیم. مرد بزرگی بود. حالا یک جوان هجده نوزده ساله همراه یک عالم پیرمرد هفتاد ساله می رفت. حالا کار داشته، مساله داشته، صحبت داشته و خدمت ایشان می رفته. ایشان فرمودند فلان حادثه اتفاق افتاده. یک کسانی فلان عمل را کرده اند. من گفتم که شاید فلانی کرده باشد. ایشان گفت یک کسی، یک کسانی. من اینگونه گفتم. حالا آدم نباید جلوی بزرگ تر حرف بزند. حالا این حرف را زدم و تا این حرف را زدم فهمیدم اشتباه کردم. خب تو از کجا فهمیدی؟ آن نور بود. تا این را گفتم آقا فرمود غیبت کردی. من نسبت دادم دیگر. عمل بدی را یکی انجام داده بوده که ما نمی دانستیم چه کسی و من گفتم نکند فلانی کرده باشد. خب با نکند هم همان می شود دیگر. احساس گرفتگی کردم. آن نور خاموش شد. این همان وَجَعَلـْنا لـَهُ نورًا است. ما یک چراغ به دستش دادیم. چراغ نشان می دهد که تو درست رفتار کردی یا نادرست رفتار کردی. این نگاهی که کردی نگاه درستی نبود. این سخنی که گفتی، سخن درستی نبود. این حرف را نباید می شنیدی. این راه را نباید می رفتی. وَجَعَلـْنا لـَهُ نورًا يَمْشي بـِهِ في النـّاس بعد هم مقابلش را می فرمایند. این آدمی که مرده بود و ما زنده اش کردیم آیا مانند کسی است که در ظلمات است و در آن مانده است؟ كـَمَن مَثـَلـُهُ في الظـُّلـُماتِ لـَيْسَ بـِخارج مِنـْها نمی تواند بیرون بیاید. امکان ندارد که بیرون بیاید. چرا امکان ندارد؟ خودش پای خودش را بسته است. در ساختمان عالم امکان ندارد بیرون بیاید که نداریم. مگر اینکه خودت پای خودت را ببندی. دقت کنید در ادامه آیه می فرماید: كـَذلِكَ زُيّنَ لِلـْكافِرينَ ما كانوا يَعْمَلونَ دلش به کاری که می کند بسته است. از امام سوال کردند که آقا اینهایی که اصحاب بدعت هستند، چرا نمی شود توبه کنند؟ ببینید شما یک حرف تازه ای در فیزیک می آورید بارک الله دارد. در ریاضیات یک حرف تازه ای می زنید خب بارک الله دارد. اما در دین بخواهی حرف تازه بزنی نمی شود. دین را بسته اند. چهارچوبش بسته شد. پیامبر فرمود هرچه شما را به بهشت نزدیک می کرد، من گفتم. اگر شما یک چیز دیگر گفتی چه می شود؟ هرچه، ببینید هرچه شما را به بهشت نزدیک می کرد من گفته ام. هرچه هم شما را به جهنم نزدیک می کرد، گفته ام. آن کار را بکن و آن کار را نکن. من یک کلمه می توانم اضافه کنم؟ نه آقا نمی توانی اضافه کنی. این را بسته اند. خدای متعال شما را خلق کرده و راه سعادت را به شما نشان داده. این را عرض می کردم. عرض کردم این آدم هایی که بدعت می آورند چرا نمی شود توبه کنند؟ این آدم ها یک نفرشان نبوده که آمده باشد و توبه کرده باشد. فرمودند که اُشربَ قـُلوبَهُم حُبَّها عشق و علاقه به آن ساخته و پرداخته خودش در دلش پر است. برای همین نمی شود. هر کسی ساخته خودش را دوست دارد. خودش را بسته است. داستان کرم ابریشم است. مدام دور خودش تار می بندد. كـَمَن مَثـَلـُهُ في الظـُّلـُماتِ لـَيْسَ بـِخارج مِنـْها اصلا شما را در ظلمت خلق کردند که بیایید داخل نور. آقا ببین چقدر قشنگ است. بیا آن طرف. نه این خودش را بسته است. نمی تواند بیاید. كـَمَن مَثـَلـُهُ في الظـُّلـُماتِ لـَيْسَ بـِخارج مِنـْها كـَذلِكَ زُيّنَ لِلـْكافِرينَ ما كانوا يَعْمَلونَ اینچنین برای کسانی که در ظلمت مانده اند اعمال و رفتاری که می کنند را تزئین کرده ایم. یکی از کارهای شیطان این است که زیبا نشان می دهد. نشان می دهد. اگر تو در خیال زندگی می کنی، زیبایی های او تو را می فریبد. اگر دیگر در خیال زندگی نمی کنی و عقل رس شده ای، زیبایی هایی که او می گوید تو را فریب نمی دهد. خب پس ببینید یک آدم های مرده داریم که با یک مقدماتی که به دلیل عقل آن مقدمات را دنبال کرده اند به ایمان و نور می رسند. مومن صاحب یک روح تازه است. خب عرض کردیم که هر روحی یک قدرت حرکت و یک فهم دیگر به آدمی می دهد. خاصیت روح این است. خاصیت روح این است. روح یعنی عامل حیات. سه حیات را که همگان دارند. این شخص که ایمان را پذیرفته و به ایمان رسیده است، یک حیات تازه یافته است. حیات تازه قدرت فهم تازه به او داده است. یک چیزهایی می فهمد که آنهایی که سه روح دارند، نمی فهمند. یک کارهایی می تواند بکند که آنهایی که سه روح دارند نمی توانند بکنند. یک مرحله بالاتر. در آیه 97 سوره مبارکه نحل می فرماید: مَنْ عَمِـلَ صالِحًا مِن ذ َكـَرٍ أوْ أنثى وَهُوَ مُؤْمِـنٌ فـَلـَنـُحْيـِـيَنـَّهُ حَيَاة ًطـَيـِّبَة ًوَلـَنـَجْزيَنـَّهُمْ أجْرَهُم بـِأحْسَن ما كانوا يَعْمَلونَ یک حرف تازه است. یک قدم بعدی. اینجا گفتند این مرده بود. زنده شد. حالا که زنده شد یک چراغ دارد. طبق این چراغ رفتار می کند. باید طبق چراغ رفتار کند. اگر یک وقت یک اشتباهی هم پیش آمد جبران می کند و آن نور برمی گردد. تا به سوی آن گناه رفت آن نور خاموش شد و تا توبه کرد نور برگشت. توبه کرد یعنی چه؟ یعنی جبران کرد. آن روز یکی از دوستان پرسید یک کسی نماز صبحش قضا شد. چکار کند؟ چکار کند؟ کاری نمی تواند بکند. از دستش رفت. چه چیزی از دستش رفت؟ آن طرف عالم انسان می فهمد که اگر یک نماز صبحش قضا شد چه بهره های بزرگی از دست داده است. مَنْ عَمِـلَ صالِحًا مِن ذ َكـَرٍ أوْ أنثى وَهُوَ مُؤْمِـنٌ فـَلـَنـُحْيـِـيَنـَّهُ حَيَاة ًطـَيـِّبَة ًوَلـَنـَجْزيَنـَّهُمْ أجْرَهُم بـِأحْسَن ما كانوا يَعْمَلونَ خب حیات طیبه برای کیست آقا؟ فرمودند کسی که عمل کند. عمل صالح. عمل صالح چیست؟ مکرر عرض کرده ام. عمل درست. عمل درست. در ایام عید برای صله رحم رفتیم. خب. اگر رفتیم آنجا نشستیم و حرف مردم را زدیم، عمل نادرست می شود. من واقعا به قصد دیدن خویشاوند رفتم. این را هم بدانید صله رحم فقط دید و بازدید نیست ها. من سالی یکبار به قوم و خویشم سر می زنم و بعد هم راحت. هیچ. تمام. نه اینگونه نیست.. این یکی از نمونه هایش هست. صله رحم صد تا نمونه دارد. خب من با قصد درست رفتم. هیچ نظر دیگری در آن نبود. چون صله رحم است و خدا راضی است به این نیت رفتم. آنجا هم هیچ اتفاقی نیفتاد و هیچ حرف بیهوده ای نزدیم و هیچ غیبت نکردیم و تهمت نزدیم و هیچ از این حرف ها پیش نیامد. همه رفتار و اعمالمان هم صحیح بود و نامحرمی در کار نبود و اگر یک وقت نامرحرم آمد و امکان داشت من امر به معروف کردم. نصیحت کردم. خویشاوند هستند. نصیحت شان کردم. این نصیحت کردن واقعا صله رحم است. مثلا شما بزرگ تر هستید و ممکن است حرفتان را قبول کنند. حداقل بشنوند. خوب شما هم گفتید که این وضع سر و لباس خوب نیست و امثال این حرف ها. خب این صله رحم شد. عمل صالح شد. مَنْ عَمِـلَ صالِحًا هر کس که عمل صالح کند. مِن ذ َكـَرٍ أوْ أنثى مرد و زن ندارد. ببینید در انسانیت مرد و زن ندارد. در انسانیت مرد و زن یکسان اند. در مسئولیت های اجتماعی فرق می کنند. یکی رئیس و نان آور خانواده است. خب نان آور خانواده یک مسئولیت هایی دارد. یکی مدیر داخلی خانه است. خانم ها مدیر داخلی خانه هستند. یک مسئولیت هایی دارند. این مسئولیت ها فرق می کند. حالا یعنی شأن و شخصیت شان فرق می کند؟ نه. هرکس کارش را درست انجام دهد، بارک الله دارد. مَنْ عَمِـلَ صالِحًا مِن ذ َكـَرٍ أوْ أنثى وَهُوَ مُؤْمِـنٌ ببینید این آدم آن چراغ را دارد. اما چراغ را که دارد، کار هم می کند. ببینید کار میکند و می کوشد تمام نمازهایش را اول وقت بخواند. نمازهایش را درست بخواند. صحیح بخواند. نه تند و تند. نه نماز بخواند. نماز با توجه. با تمانینه و درست. مثلا تلویزیون روشن است دارد یک فیلمی نشان می دهد، یک مسابقه، یک بحث علمی، یک مصاحبه. من هم رو به روی آن هستم و آن هم قبله اتاق ماست. نمی شود که آدم وقتی می خواهد نماز بخواند اینگونه باشد. می گویند جلوی در باز نماز نخوانید. اگر مثلا یک پرده نقاشی در جلویتان است آنجا نماز نخوانید. اینها برای این است که حواس آدم پرت نشود. انسانی در برابرتان نباشد. مثلا یک آقایی اینجا نشسته و من دارم جلوی ایشان نماز می خوانم. این مکروه است. خلاصه سعی کرده حواسش را جمع کند. مَنْ عَمِـلَ صالِحًا می خواهد عمل درست انجام دهد. سعی می کند نمازش را خوب بخواند. ماها معمولا اینگونه ایم؟ می خواهیم نمازمان را درست بخوانیم؟ ببینید اگر کسی باری به هر جهت نماز بخواند و نمازش مغشوش باشد، نمی شود. خلاصه مَنْ عَمِـلَ صالِحًا مِن ذ َكـَرٍ أوْ أنثى وَهُوَ مُؤْمِـنٌ سعی می کند یک عمل صالح انجام دهد. صدقه. می خواهد یک کمکی به کسی بکند، نهایت سعیش را می کند که کسی نفمد. مرد خانه می خواهد یک کار خیر بکند. به یک کسی کمک کند. در خانواده سر سفره ای که همه نشسته اند، مطرح نمی کند. اصلا چرا باید مطرح کند؟ چرا؟ یک کار خوبی است و حالا وظیفه من است و باید این کار را بکنم. مثلا فرض کنید یک خانواده ای است که این آقا مادر دارد. می خواهد برود به مادرش یک کمکی بکند. چرا باید در خانواده خودش مطرح کند؟ نباید کسی بفهمد. از خوبی های کار خوب این است که مخفی باشد. مَنْ عَمِـلَ صالِحًا کسی که کار درست بکند. مرد باشد یا زن فرقی ندارد. وَهُوَ مُؤْمِـنٌ ببینید به آن چراغی که فرمودند رسیده است.فـَلـَنـُحْيـِـيَنـَّهُ بابا شما که می گفتید مومن است. آنجا هم که گفتید مومن یعنی زنده. فرمودند أوَمَن كانَ مَيْـتـًا فـَأحْيَيْـناهُ ما به او نور دادیم. یعنی ایمان. ما به او ایمان دادیم و حالا زنده شد. این که زنده بود. اینکه چون ایمان داشت زنده بود. اینکه ایمان داشت زنده بود. چون ایمان داشت. فـَلـَنـُحْيـِـيَنـَّهُ حَيَاة ًطـَيـِّبَة معلوم می شود یک حیات بعدی داریم. آدم زنده است. بد و خوبی را می فهمد. ببینید یک بد و خوبی را آدم می فهمد چون عقلش هست. عقل به او می گوید این خوب است و این بد است. بعد از اینکه به ایمان رسید یک فهم دیگر از بدی و خوبی پیدا می کند. نمونه چه عرض کردم؟ آن بزرگوار یک حرفی زده بود، احساس کرد. بدی حرف را حس کرد. خب این که زنده بود. حالا یک حیات تازه به او می دهیم. نام آن حیات تازه حیات طیبه است. حیات طیبه چیست؟ حیات طیبه. ببینید یک وقتی می رسد که آدم دیگر هیچ وقت در دلش تجربه حسادت را ندارد. حسادت را نمی فهمد. حسادت یک آتشی است که در جان انسان می فتد. در مقابل آن وَجَعَلـْنا لـَهُ نورًا که یک نوری بود، این یک آتشی است. دیگر آن احساس را ندارد. هیچ وقت تجربه حسادت ندارد. اگر بخواهد نسبت به یک دوستی کرنش و تواضع کند نمی میرد و زنده شود. برایتان گفته ام. مرحوم آقای میرزا جواد آقا فرمودند که ما خدمت استاد بودیم. چه استادی. پیش خودم خیالات کرده بودم. جوان بوده دیگر. خیالات کرده بود. بعد هم خدمت ایشان رفتم. یک مجموعه از خویشاوندان و مرتبطین ما برای زیارت به نجف آمده بودند. گفتم آقا به اینها اصلا نباید سلام کرد. حالا به زبان خودم عرض می کنم. فرمودند که اگر می خواهی به جایی برسی باید بروی کفش اینها را جفت کنی. کسی که تو فکر می کردی اصلا نباید به او سلام کرد. خب آنها هم مسلمان بودند. شیعه هم بودند. حالا بین دو تا خانواده دعوا بوده. مگر می شود. هرچه فکر می کنم دیدم نمی توانم. نمی شود. مدام با خودم کلنجار رفتم. حرفشان را قبول داشتم و می فهمیدم که درست است. در هرصورت رفتم و با آنها دوستی و مهربانی کردم و مهمانشان کردم و بریشان جا درست کردم. دعوای خانوادگی با کاری که من کردم حل شد. دعوای بین خانواده هایمان در شهر خودمان هم حل شد. خب خیلی خوب است دیگر. خدا خیلی راضی است. حالا به این کار نداریم. بعد ایشان فرمود که وقتی این تکبر، غرور یا هرچه که بوده برطرف شد حالا تو می توانی بروی نمازت را درست بخوانی. حالا می توانی نماز بخوانی. آدمی که بخل در سینه اش هست نمی تواند درست نماز بخواند. نشانه بخل این است که من هرچه فکر می کنم نمی توانم بروم خمسم را بدهم. مثلا. حداقلش این است ها. وقتی اینها برطرف شد تازه کارهایت ثمر می دهد. ببینید نماز آدم تازه ثمر می دهد. شما در یک باغی که سنگ و کلوخ و خار و ... ندارد یک گلی کاشته ای. مثلا یک کرم ساقه خوار داریم که برنج را می خورد. این کرم را از هلند فرستاده اند. آن دوستمان گفت که به ایران مرغ بسیار ارزان دادند. یک مریضی در ایران نبود. این مریضی را به ایران آوردند. آنها مدافع حقوق بشرند. مدافع حقوق مرغ که نیستند! مدافع حقوق بشرند!

وقتی آفتی نبود، خب برنج درست رشد می کند. تازه شما می توانی از آن درخت میوه بگیری. تازه آن زمان میوه می دهد. نمازی که می خوانی برایت میوه می دهد. در حیات طیبه.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای