جلسه پنجشنبه 5/2/92 ( عاقبت اعمال )
جلسه پنجشنبه 5/2/92 ( عاقبت اعمال )
ما دور هم جمع شده ایم شاید راه و رسم ادب را بیاموزیم و شاید ثمر عمر ما این بشود که ما با ادب بشویم. اگر آدم با ادب شود، وقتی به آن عالم برود، به او احترام می گذارند...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

ما دور هم جمع شده ایم شاید راه و رسم ادب را بیاموزیم و شاید ثمر عمر ما این بشود که ما با ادب بشویم. اگر آدم با ادب شود، وقتی به آن عالم برود، به او احترام می گذارند. اگر انسان با ادب شود، آن عالم به او احترام می گذارند. او را در صدر مجلس می نشانند. این هم فقط یک نکته بود.

در آیه 30 سوره مبارکه آل عمران می فرماید: يَوْمَ تـَجـِدُ كـُلُّ نـَفـْس ٍ ما عَمِلـَتْ مِنْ خـَيْرٍ مُّحْضَرًا وَ مَا عَمِلـَتْ مِن سوءٍ قیامت یک روزی است که هر کسی آنچه که از خیر عمل کرده است حاضر و مجسم در برابر خودش می بیند. آقا هرچه کرده ای جلوی رویت هست. وَمَاعَمِلـَتْ مِن سوءٍآقا اگر کار بد کرده ای جلوی رویَت هست. حاضر. زنده. موجود. مجسم. آن وقت اگر کار بد باشد صاحبش دوست دارد که: تـَوَدُّ لـَوْ أنَّ بَيْنـَها وَ بَيْنـَهُ أمَدًا بَعيدًا ای کاش این جلوی رویم نبود. ای کاش صد فرسخ از من دور بود. همه درد عالم آنجا از این عمل بدی است که کرده است. همه غصه و عذابش از همین است. همه رنجی که می برم از همین است که خودم کرده ام. هیچ چیز دیگری از جای دیگر نمی آورند. وَ يُحَذِرُكـُمُ اللهُ نـَفـْسَهُ خدا شما را از خودش بر حذر می دارد. پنجه در پنجه خدا نکنید. این دیگر هیچ پیروزی ندارد. اگر یک وقت می گوییم من این کار را می کنم یعنی اینجا پنجه زده. نمی گذارند. حتما انسان شکست می خورد. یک وقت انشاء الله و به امید خدا کاری می کنم. این می تواند. می شود. به کمک خدا می کند. این می شود. اما اگر بگوید من می کنم، نمی شود. آدم خیالش را هم بکند کافی است. لزومی ندارد به زبان بیاورد. خیال کند من فردا صبح فلان کار را خواهم کرد. نمی شود. نمی شود. وَاللهُ رَءُوفٌ بـِالعِبادِ .

در آیه 49 سوره مبارکه کهف می فرماید: وَ وُضِعَ الكِتابُ فـَتـَرَى المُجْرمينَ مُشْفِقينَ مِمّا فيهِ کتاب را می نهند. یعنی چه؟ یک میزی می گذارند و بعد نامه عمل شما را روی این میز می گذارند. همه عالم هم می توانند ببینند. وَ وُضِعَ الكِتابُ فـَتـَرَى المُجْرمينَ مجرمان را ترسان از آنچه در آن است می بینی. فـَتـَرَى المُجْرمينَ مُشْفِقينَ مِمّا فيهِ ترسان از آنچه در آن نوشته. وَ يَقولونَ يا وَيْلـَتـَنا ما لِهَذا الكِتابِ لا يُغادِرُ صَغيرَة وَلا كـَبيرَة إلـّا أحْصاها می گویند وای به حال ما. این چه کتابی است؟ این چه نامه و نوشته ای است؟ کتاب یعنی نوشته. این چه نوشته ای است که ذره ای را از دست نداده. همه چیز را نوشته است. لا يُغادِرُ صَغيرَة وَلا كـَبيرَة نه صغیره و نه کبیره ای نیست مگر آنکه آن را احصاء کرده است. آقا اگر بخواهند احصاء کنند خیلی زیاد می شود. ما انقدر خرده ریز داریم. بزرگ ها به جای خودش. آنقدر خرده ریز داریم. خدا رحم کند. وَ وَجَدوا ما عَمِلوا حاضِرًا آنچه کرده اند حاضر می بینند. حاضر یعنی جلوی چشمش است. تمام کرده هایش جلوی چشمش است. موجود است. به صورت مجسم موجود است. وَلايَظلِمُ رَبُّكَ أحَدًا پروردگارا تو به هیچ کس ظلم نمی کنی. چرا؟ چون هرکس، هرچه کرده است به آن می پردازند. بفرمایید اینهایی که خودت در حساب گذاشته ای. خودت ذخیره کردی. خودت کردی. آتش ذخیره کردی. در روایت دارد که وقتی انسان می خواهد نماز بخواند به او می گویند بلند شو آتش هایی که پشت سرت افروخته ای با این نمازت خاموش کن. ظهر شده و از صبح تا به حال کلی آتش افروخته ای. بلند شو و با نمازت آنها را خاموش کن. کدام نماز می تواند آتش های ما را خاموش کند؟ یا آتش ها نماز آدم را خاموش می کند؟ اگر آتش ها زیاد شود، آتش ها نماز آدم را خاموش می کند. نه نماز آتش ها را. آن آقا یک مرد بزرگی بود. پیش خودش حساب کرده بود که من انقدر سن دارم. از روز تکلیفم از سر پانزده سالگی محاسبه می کنم که روزی یک گناه کرده ام. الان شصت و پنج سالم هست. بشمارم. سکته کرد مرد. چه می خواستم عرض کنم؟ حالا می خواهیم جاهای خوبش را عرض کنیم. اینها قسمت های سختش بود. انسان، آن طرف عالم که می رود، یا یک بهشتی دارد، یا یک جهنمی دارد. حالا ما می گوییم بهشت دیگر. یک وقت آدم را می برند به بهشت کارهایی که کرده است. وَ وَجَدوا ما عَمِلوا حاضِرًاهرچه عمل کرده آنجا هست. تا یک سبحان الله گفتی، آنجا یک درخت برایت کاشته اند. نه از این درخت های اینجا. اینجا اگر طوفان سخت بوزد، درخت می شکند. آنجا نمی شکند. اینجا درختش پاییز دارد. آنجا درختش همیشه بهار است و هر روز بهارش شکوفاتر است. هر روز بهارش شکوفاتر است. آدم یک وقت می رود در بهشت اعمالی که انجام داده است. خب یک اعمالی باید انجام داده باشد. حالا اینجا عرض می کنیم که آقا اگر گناه نکرده باشید، همین حداقل ها یک بهشت خیلی خوب می شود. همین دو رکعت نماز صبحت. اگر نمازت را درست بخوانی. اگر نمازت را درست بخوانی. اگر درست بخوانی کم چیزی نیست. کم چیزی نیست. اگر آدم گناه نکند و خراب نکند، این نماز نماز خوبی می شود. مقبول می شود. گناه خراب می کند دیگر. اگر گناه نباشد، نمازش مقبول و خوب می شود یک سرمایه بزرگ می شود. خب. یک بهشت اعمال داریم. بهشت اعمال چقدر است؟ چند بار خدمتتان عرض کردیم. یک برگ از یک درختش بکنند که البته نمی شود حالا اگر فرض کنید بشود یک برگش را بکنیم و به این عالم بیاوریم دیگر تمام اینجاهایی که شما نشسته اید هم همه سبز و خرم است. دیگر نمی توانید روی زمین بنشینید. باید روی سبزی و گل بنشینید. همه عالم می شود سبزه زار. گلزار، گلستان، بوستان. همه عالم می شود. نه از این گلستان ها و بوستان های ما. فقط یک برگش آنقدر قوت دارد. آن وقت در آن برگ ها شادمانی هست. اینجا در برگ که شادمانی نیست. آنجا اینگونه است. وقتی شما برگ را می بینید، شادمان می شوید. اگر غم و غصه داشته باشید، برطرف می شود. راحت می شوی. مثلا. بهشت اعمال. خب انسان هرچه عمل بیشتری انجام داده باشد، بهشتش پربارتر است. یک وقت حاج آقای حق شناس فرمودند من خواب دیدم. آخرتم را خواب دیدم. یک اتاقی بود که آن گوشه اش هنوز ناقص بود. ما خوشحال شدیم که ناقص بود و ایشان تا آنجا کامل نشود هنوز در این دنیا خواهند بود. بعد هم فرمودند که من را برده اند بهشتم را دیدم. گفتند دو برابر این کره زمین است. یعنی چه؟ خب آدم هرچه کار کرده باشد بیشتر می شود. برایتان عرض کردم. اگر شما دو رکعت نماز خوب بخوانید که این دو رکعت نماز قبول شود، بهشت بر شما واجب است. آقا به دو رکعت بهشت؟ خب اگر صد رکعت بخوانم چه می شود؟ خب بگو صد تا بهشت می شود. اگر تمام عمر نماز خوب خوانده باشم چطور؟ آن بهشت هم عمقش بیشتر می شود و هم طول و عرضش. در هر سه سو بلکه در چهار سو، چهار بعد دارد دیگر. هم طول دارد، هم عرض دارد و هم ارتفاع و هم زمان دارد. هم زمانش بی نهایت است و هم طول و عرضش. به عمل می شود. آقا با عمل من؟ من کوچک؟ بله شما کوچک. هرکس نمازش را درست بخواند، سروقت بخواند، نگذارد دیر شود، تند تند نخواند، با حواس جمع بخواند، به نمازش دل بدهد، این ثمر دارد. هرچه هم جوان تر باشد بیشتر و بهتر. آدم هرچه جوان تر باشد قیمت نمازش بیشتر است. خب. بعد از این بهشت اعمال، بهشت اخلاق است. شما در اثر اخلاق خوب، یک بهشتی دارید. ربطش با بهشت اعمال أصلا ربط ندارد. درجه اش، قوتش، شادمانی ای که به بار می آورد، آیه اش را قبلا برایتان خوانده ایم. در سوره یس. حاج آقا حق شناس فرموده بودند که هرکس هر روز یک سوره یس بخواند، قبض روحش به دست خود خدای متعال است. مامور نمی آید. خدای متعال خودش قبض روح می کند. یعنی یک چیزی است ها. حالا روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم می شود. 

در آیه 55 سوره مبارکه یس می فرماید: إنَّ أصْحابَ الجَنـَّةِ اليَوْمَ في شُغـُلٍ فاكِهونَ شغل چه بود؟ یعنی مشغولیت. همه مدت مشغولند. به چه چیزی؟ فاکهون. به شادمانی. تمام مدت بهشت. نه یک ساعت. آخر اینجا آدم چقدر می تواند شادمانی کند. حالا مثلا این مجالس شادمانی ما مثلا عروسی است و آنجا موسیقی می زند و... حالا چقدر طول می کشد. البته برای آدمیزاد که شادمانی نمی آورد، اما حالا اگر فرض کنیم شادمانی آورد، چقدر طول می کشد؟ دو سه ساعت. بیشتر که نمی شود. بعد هم چه می شود؟ کم کم دلش می گیرد. خسته می شود .حوصله اش سر می رود. آدم از شادمانی آنجا حوصله اش سر نمی رود. هیچ وقت. بلکه بفرمایید هرچه می گذرد بر حوصله اش افزوده می شود. البته این الفاظ مربوط به این دنیاست. این الفاظ آنجا معنا ندارد. ببینید می فرماید: إنَّ أصْحابَ الجَنـَّةِ اليَوْمَ امروز در روز آخرت همه شادمانند. چه زمان؟ از ابتدای روز تا پایان روز. پایان روزش چه زمانی است؟ ابدیت. یک شادمانی تا ابدیت. از آن پایین ترین درجات بهشت اینگونه است تا آن بالاترین ها که ماها نمی بینیم. عرض کردم مرحله دوم چیست؟ انسان به بهشت اخلاقش می رود. بهشت اخلاقش چیست؟ در سوره الرحمن یک جایی هست که از دو بهشت سخن می گوید. در آیه 46 سوره مبارکه الرحمن می فرماید: وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبـِّهِ جَنـَّتان خوف از خدا بهشت به بار می آورد. این بهشت چقدر قیمت دارد. فاصله اش با بهشت اعمال از زمین تا آسمان است. انقدر عمیق است. حیف نمی شود انسان یک ذره اش را اینجا بچشد. اگر یک سر سوزنش را می آوردند همه ما اینجا بیهوش می شدیم. آن مقدار سرسوزن شادمانی آن بهشت را تقسیم می کردند. می گویند در تمام ابعادش حد ندارد. در تمام ابعاد حد ندارد. متوقف می شویم و به مرحله بعد می رویم. حالا انشاء الله در مورد این بحث خواهیم کرد. بهشت اعمال، بهشت اخلاق، بهشت ذات، بهشت اعتقادات. آدم اگر اعتقاداتش درست باشد، یک بهشتی برایش به بار می آورد. مثلا این از خدا می ترسد و از غیر خدا نمی توسد. یک بهشتی برایش پیدا می شود. این خدا را قبول دارد. هیچ قدرت دیگری را قبول ندارد. در برابر هیچ قدرت دیگری سر فرود نمی آورد. اعتقادش اینگونه است. چندین بار برایتان عرض کردم. خدمت آیت الله شاه آبادی آمدند و گفتند آقا امسال باران نیامده. فرمودند مگر باران روزی می دهد؟ من خدا را روزی ده می دانم. نه. یواشکی به حاج آقای حق شناس فرمودند گرانی شده. گفت خدا به اندازه گرانی رزق می دهد. البته آن که این گرانی را به بار می آورد آن طرف دماری از روزگارش در می آورند. گفتند آقا روغن شده فلان، تو فردا روغن را دو برابر کردی؟ مرحله بعد حالا جنت ذات یعنی چه؟ در دل خود آدم بهشت است. اگر در دل خودت بهشت شود، چه می شود؟ درمورد جهنم را داریم. در آیه 6 و 7 سوره مبارکه همزه می فرماید: نارُ اللهِ الموقدَة * الـَّتي تـَطـَّلِعُ عَلى الأفـْئِدَةِ آتش برافروخته شده خدا که در دل سر می زند. حالا بفرمایید آن بهشتی که در دل پدید می آید. در مقابل در آیه 88 و 89 سوره مبارکه واقعه می فرماید: فـَأمّا إن كانَ مِنَ المُقـَرَّبينَ* فـَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنـَّتُ نـَعيم این را عرض کردیم که آیت الله جوادی در تفسیر می گویند این نه این است که این آدم در روح و ریحان است. معمولا مفسران دیگر می گفتند در روح و ریحان است. یعنی یک بهشتی است که هرچه نگاه می کنی گل است. نه. خودش گلستان است. خودش می شود گلستان. گلستانی که سر و ته ندارد. اگر اعتقاداتم درست شود به بهشتی می رسد که در عمق جان آدم وجود دارد. در ادراک انسانی این عالم که پایین ترین عوالم و ضیق ترین عوالم است قابل حس نیست. البته برای ما ها. اگر انسان خودش را یک تکانی بدهد، یک ذره اش را می فهمد و می چشد. چکار کنیم آقا؟ از کجا شروع کنیم؟ مراقب زبانت باش. انسان باید مراقب زبانش باشد. جوان و نوجوان نسبت به پدر و مادر کرنش کند، این را برایتان عرض کرده بودم. آن دوستمان رفت پیش استاد ما و عرض کرد آقا ما با پدرمان یک چنین اختلافی داریم. ایشان فرمودند حق با تو است. اما آن وقتی که حق با تو است، حق با پدرت است. وقتی که تو با پدرت یک اختلاف نظر داری و حق هم با تو است، آن زمانی که حق با تو است، حق با پدرت است. چون پدرت است. این چیزها آن شادمانی را به بار می آورد. یک دوستی داریم بین خانمش و پدر و مادرش اختلاف خیلی سختی بود. نفرین و یک چیزی. خیلی سخت بود. واقعا زندگی شان تلخ بود. این پیش پدر و مادر می رفت و قربان صدقه شان می رفت. هرچه می گفتند، می گفت چشم. باز پیش خانمش می رفت و هرچه می گفت، می گفت چشم. آنجا قربان صدقه می رفت، اینجا قربان صدقه می رفت. واقعا آتش بود ها. انقدر به این روش ادامه داد تا خدا یک فرجی رساند و نجات یافت و مشکلش حل شد. مقصود اینکه این چشم گفتن ها به قدری برای او خوب است. آن طرف عالم می گویند، تو در برابر پدر و مادرت هرچه گفتند، چشم گفتی. هرچقدر حرف های سخت زدند گفتی چشم پدر، قربان شما. خاک پای شمام. مثلا از این حرف ها. حالا ما که بلد نیستیم. این ها حساب می شود. حالا برای جوان ها و نوجوان ها عرض می کنم. آقا یکی نماز خیلی مهم است. پایه اصلی دین است. اگر آدم کوتاهی کند، نمی شود. دوم هم پدر و مادر. اگر دلخون باشند، آقا ده برابرش را خدا نصیبت می کند. تو هم یک روزی صاحب فرزند می شوی. نشوی هم یک جای دیگر برایت می سازند. خب از رفیقت، از شاگرد زیر دستت دلخون می شوی. نمی شود. من دل پدر و مادر خون کرده باشم، نمی شود. این از آن چیزهایی است که همین جا جزایش را می دهند. نمی گذارند برای آن طرف. اما دلشان را خوش کردیم. همین جا زندگی آینده ات آباد می شود. والده ما یک پسر عمو داشت. خدا رحمتش کند. به پدرش خیلی خدمت کرده بود. او هم مدام می گفت خیر ببینی. خیر ببینی. حالا بخواهم توضیح دهم طول می کشد. همه چیز زندگی اش خوب بود. همه چیزش.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای