جلسه چهارشنبه 11/2/92 ( مرده اي كه خداوند زنده اش مي كند ... )
جلسه چهارشنبه 11/2/92 ( مرده اي كه خداوند زنده اش مي كند ... )
گفت ما پشت درب اتاق می خوابیدیم. بعد می دیدیم دارد شب نماز می خواند. بابا شما مریض هستی. دو روز پیش دو تا رگ قلب بسته شده.نه از این گریه ها. بی قرار گریه و التماس می کردند...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

زمانی که ما این روضه را شروع کردیم و بنده عهده دار این روضه شدم تقریبا ده دوازده پانزده نفر به این روضه می آمدند. این ده دوازده نفر هم همه رفقای پدرم بودند. حالا الان این جمعیت هست.

در آیه 122 سوره مبارکه انعام می فرماید: أوَمَن كانَ مَيْتا فـَأحْيَيْناهُ آیا کسی که مرده است و ما او را زنده می کنیم. در ادامه در اواخر آیه فرموده بودند كـَمَن مَّثـَلـُهُ في الظـُّلـُماتِ یک چنین کسی که مرده است و ما او را زنده می کنیم مانند کسی است که در ظلمات است و آنجا گرفتار شده و نمی تواند بیرون بیاید. لـَيْسَ بـِخارج مِّنـْها دیگر بیرون آمدنی نیست. گفتیم چرا بیرون آمدنی نیست؟ انسان کم کم بدی هایش را می پسندد. زیاد که تکرار شود، بدی های خودش را می پسندد. اگر بدی هایش را بپسندد چطور؟ دیگر رها نمی کند. بعد هم در ادامه فرمودند: كـَذلِكَ زُيـّنَ لِلكافِرينَ ما كانوا يَعْمَلونَ اینگونه برای کافران تزئین می شود. این آدم ها کافرند. چه کافری؟ کافری که دیگر کفر خودش را می پسندد و پایش می ایستد. آن کسی که پایش می ایستد دیگر راه نجات ندارد. یک وقت هم مفصل در رابطه با این عرض کردیم که همه ما و بنده که جدی تجربه اش را دارم و شما هم اگر تجربه نکرده اید، تجربه نکرده قبول کنید که هدایت گران قیمت است. هدایت گران قیمت است. به هر کسی نمی دهند. آدم باید خیلی برای هدایت سینه بزند. باید خیلی برایش زحمت بکشد تا بشود. ببینید این هدایت های عمومی که همه ما می دانیم که مثلا خوبی خوب است و بدی بد است و... این را همه دارند. اگر بخواهیم یک قدم بیشتر برویم، باید پایش زحمت بکشیم. اگر شما بگیری بخوابی و بعد بخواهی کاغذ هدایت برایت بیاید، نمی شود. برای آدم خواب نمی شود. برای عموم مردم خدای متعال قرآن فرستاده است دیگر. عقل هم که به همه داده است که می فهمند بدی بد است. همین. همین است. اگر برای هدایت زحمت بکشد، ممکن است. اگر یک قدم بیشتر از اینکه بدی، بد است و خوبی خوب است را می خواهد باید زحمت بکشد. عرض می کردیم قدیمی تر ها در خاطرشان هست. گفتم باید بهایش را بپردازد. بهای هدایت بیشتر از هدایت عمومی را باید بپردازد. بدون پرداخت بها نمی شود و انسان به آن نمی رسد. خب چه عرض می کردیم؟ أوَمَن كانَ مَيْتا کسی که مرده است و ما او را زنده می کنیم. وَجَعَلنا لـَهُ نورًابعد که زنده شد، ما به او نوری می دهیم. عرض کردیم زنده شد یعنی به یک نور رسید. تاریک بود، به نور رسید. مرده بود، زنده شد و به زندگی رسید. بی ایمان بود، بدون اعتقاد بود، از خدا نمی ترسید، حالا می ترسد. این ترسیدن یک چراغ است. آن ترس از خدا یک حیات است. آدمی که از خدا نمی ترسد، مرده است. آدمی که از خدا می ترسد، زنده است. یک کسی هست که اصلا هیچ باکی ندارد. هر کاری بکند، اصلا هیچ باکی ندارد. خب این مرده است. اگر این مردگی خودت را دوست داری، خب همانجا هستی. باید پرده ها برداشته شود تا بفهمی این که دوستش داشتی، یعنی جهنم. ببینید کافران عالم به بدی های خودشان و به گناهانی که می کنند و به راهی که می روند دلبسته اند. آنها که اینگونه اند راه هدایت ندارند. بعد عرض کردیم که فرمودند وَجَعَلنا لـَهُ نورًاما برایش یک نور قرار می دهیم. همان ترس از خدا که عرض کردیم. یک ذره ترس از خدا که در دل انسان هست، و اگر خیلی خوشبخت باشد، محبت خدا در دلش هست. یا ترس است و یا محبت است دیگر. اگر خوشبخت تر باشد و کسی برایش دعا کرده باشد، یا جنسش خیل خوب باشد، محبت خدا در دلش هست. چطور می شود جنس آدم خیلی خوب باشد؟ پدر و مادرش خوب هستند. پدر و مادرش خیلی خوب هستند. در خانه شان اصلا غذای ناپاک نیامده و پدر و مادر هرچه خورده اند حلال بوده و بنابراین فرزندی که دارند همه وجودش، از حلال و پاک ساخته شده. خب این آدم یک کمی جنسش خوب می شود دیگر. اگر از پاکی و حلالی به وجود آمده باشد، جنسش خوب می شود. حالا می خواهم این نکته را عرض کنم. وَجَعَلنا لـَهُ نورًا يَمْشي بـِهِ في النـّاس عرض کرده بودیم با این نور و با همان ترس از خدا که در دلش هست، طبق آن با مردم رفتار می کند. حاج آقای حق شناس می فرمودند اگر کسی به شما رسید و گفت حرف بزنی صدتا بارت می کنم، می گوید نه آقا تو اگر صد تا هم بگویی من یکی هم نمی گویم. این دارد طبق آن نور عمل می کند. چون اگر از خدا می ترسد، به خودش اجازه نمی دهد دهانش را باز کند و هر چیزی بگوید. آدمی که از خدا می ترسد، حتی اگر به اندازه یک سر سوزن بترسد، به خودش اجازه نمی دهد دهانش را باز کند و هرچیزی بگوید. پس دارد طبق ترس از خدا با مردم زندگی و معاشرت می کند. حالا در معاملاتش اینگونه است، در رفتار با زن و بچه اش اینگونه است و در تمام زندگی اش اینگونه است و این ترس از خدا سایه انداخته است. خب اگر شما یک چیز خوب داری، آن را تمرین کنی، قوت می گیرد. مثلا اگر یک ذره ترس از خدا داری، اگر آن را  تمرین کنی، آن ترس از خدا قوت می گیرد. نه این که عادی شود، نه. اگر انسان کار نکند، عادی می شود و فراموش می کند. اما اگر انسان از خدا می ترسد، اگر طبق آن عمل کند، آن ترس از خدا قوت می گیرد. به آن آیه که هفته پیش خواندیم می رسیم. در آیه 97 سوره مبارکه نحل می فرماید: مَنْ عَمِلَ صالِحًا مِّن ذكـَرٍ أوْ أنثى وَهُوَ مُؤْمِنٌاگر انسان عمل بکند، عمل صالح بکند، عرض کردیم معنای عمل صالح چه بود؟ عمل درست. معامله می کند، معامله صحیح و درست. حرف می زند، حرف صحیح و درست، نماز می خواند، اگر آن قبلی ها درست شود، نمازش هم درست می شود. اگر زندگی شما درست باشد، نمازتان هم درست می شود. چرا نماز ما درست نیست؟ زیرا زندگی مان مشکل دارد. این طرف و آن طرفش را که نگاه کنی، مشکل هست. البته اگر بگذارند یک استاد بیاید، استاد به ما می گوید این گوشه اش اشکال داشت، اینجا اشکال داشت، آنجا اشکال داشت. ما از این استاد ها ندیده ایم و اگر هم دیده ایم، دستمان به دامانشان نرسیده است. اگر استاد باشد به ما می گوید که خلل و فرج رفتار کجا بود و کجا خراب بود که نتیجه اش این شد که نمازت خراب شد. خب مَنْعَمِلَ صالِحًااگر انسان عمل صالح انجام دهد. خب این زحمت دارد دیگر. انسان باید بکوشد. اگر بخواهد همینطوری معمولی زندگی کند، خب زندگی می کند دیگر. در راه که می رود، هرچه پیش آمد، دید. هرچه پیش آمد خورد، هرچه پیش آمد گفت. نمی شود دیگر. آدم باید عملش را انتخاب کند. انسان است که می تواند تمام اعمال خودش را انتخاب کند. همه اعمال و رفتار خودش را می تواند انتخاب کند. این قدرت را دارد. خب. اگرهمه اعمال را انتخاب کرد، یعنی بین ده تا عمل بهترینش را انتخاب کرد، مَنْ عَمِلَ صالِحًا در همه جا همینطور است. کوشید که عمل بهتر را انجام دهد. آن کسی که کوشید عمل بهتر را انجام دهد، مَنْ عَمِلَ صالِحًا مِّن ذكـَرٍ أوْ أنثى ببینید اینجاها هیچ فرقی بین زن و مرد نیست. در انسانیت هیچ فرقی بین زن و مرد نیست. در انسانیت. خب چه فرمودند؟ فـَلـَنـُحْيـِيَنـَّهُ حَيَاة ً طـَيـِّبَة ً به حیات طیبه می رسد. بابا تو که زنده بودی. مگر آنجا نفرمودند أوَمَن كانَ مَيْتا فـَأحْيَيْناهُ کسی که مرده بود، ما او را زنده کردیم. پس دو مرتبه ما او را زنده می کنیم، یعنی چه؟ یعنی یک حیات علاوه می دهیم. ببینید درجه زندگانی اش بالاتر می رود. ثمره و نتیجه زندگانی چه بود. ببیینید مثلا این آجر که در این دیوار هست، زنده نیست. ما ها زنده هستیم. این آجر نمی تواند از جایش حرکت کند، همین جا مانده. ما می توانیم حرکت کنیم. این آجر نمی فهمد. اگر مثلا یک نفر بخواهد با چکش به سراغش بیاید که خوردش کند، خورد می شود. نه می تواند حرکت کند و نه خور شدن را می فهمد. اما انسان می فهمد. هم می فهمد و هم حرکت می کند. فهم و حرکت نشانه حیات است. شعور و حرکت. خب اگر آدم مرده بود، زنده شد به چه چیزی رسیده است؟ یک هوشی هست که دیگران ندارند. یک فهم و شعوری دارد که سایرین ندارند. آدمی که ایمان را یافت و با ایمان یافتن به زندگی رسید، یک فهمی دارد که دیگران ندارند. یک کارهایی از او برمی آید که دیگران نمی توانند. حالا مثل عرض می کنم. خیلی راحت دستش در جیبش می رود. زحمت ندارد. آن یکی جانش به لبش می رسد بخواهد دستش را در جیبش کند. نه. این راحت دستش را در جیبش می کند. مثال عرض می کنم. یک چیزهایی را می فهمد که آنها نمی فهمند. خب. اگر به حیات طیبه رسید، یک درجه بالاتری از حیات را یافته است. نامش حیات طیبه است. آن را چه عرض کردیم. معنای حیات طیبه چه بود؟ قناعت. عرض کردیم که حالا شما نگو قناعت. آدم وقتی به حیات طیبه می رسد که دیگر نمی شود حسود هم باشد. حسادت زندگی آدم را تلخ می کند. نمی کند؟ حسادت زندگی آدم را تلخ می کند. عشق به پول زندگی آدم را تلخ می کند. عشق به قدرت آدم را می کشد. نه. کسی که به آن حیات رسید راحت است. از همه این خیال ها راحت است. نه خیال قدرت می کند، نه خیال ثروت می کند. نه احساس حسادت می کند. نه احساس بخل می کند. نه احساس کینه می کند. راحت. آدم فقط در اینجا راحتی را پیدا می کند. نه در باغ. مثلا رفته ام یک باغ خریده ام ده هزار متر. نه این راحتی به بار نمی آورد. مثلا من از این تشک های فلان خریده ام. نه آن راحتی به بار نمی آورد. شما روی زمین صاف هم که بخوابی می توانی راحت باشی. راحت ها. انسان باید این راحتی را به دست بیاورد. آن در این به دست می آید که دل من از کینه خالی باشد. من دیگر احساس حسادت نکنم. احساس تکبر نکنم. تو دیروز به من گفته ای تو. من تا تو را نابود نکنم، راحت نمی شود. خب آدم چه مدت خودش را می کشد تا دستش به آن برسد و یک ضرری بزند، مثلا. آن وقت بعد از اینکه ضرر زد حالا باز هم خوش است؟ نه باز هم خوش نیست. خوشی در این به دست می آید که تو از کبر و حرص و ... رها شوی. سال ها پیروی مذهب رندان کردم. رند چه کسی است؟ آن کسی در زندگی اش حساب قیامت می کند. فقط او رند است. سال ها پیروی مذهب رندان کردم. آنهایی که از خدا و قیامت می ترسیدند، آنها یک راه و رسمی داشتند. او سحر بی قرار گریه می کرد. یک دوستی داشتیم که یک کمی با حاج  احمد آقا پسر امام دوست بود. بنابراین می توانست خدمت امام برود. وقتی امام بیمارستان بود، آنجا رفته بود. یک دکتر صالحی بود که دکتری بود که دائما همراه امام باشد. دکتران متخصص درجه اول گاه به گاه می آمدند سر می زدند و می رفتند. اما او دائما آنجا بود. خب شب ها هم همراه امام بود. گفت ما پشت در اتاق امام می خوابیدیم. بعد می دیدیم دارد شب نماز می خواند. بابا شما مریض هستی. دو روز پیش دو تا رگ قلب بسته شده. در هر صورت پشت در دارد گریه می کند، نه از این گریه ها. شما گریه بی قرار ندیده اید. ما ممکن است گریه کنیم که با آب مخلوط است. بی قرار گریه می کردند. التماس می کردند. درخواست می کردند. برای انسان یک بی قراری می آورد. ببینید تا یک کسی روضه نخواند و امام حسین علیه السلام را تکه تکه نکند ما که گریه مان نمی گیرد. او خودش گریه می کند. معلوم می شود روضه خوان در دلش است. یک چیزی در دلش هست. آن باعث می شود. تا صبح امام اینگونه بودند. بعد خب به دکترهای متخصص گزارش کرده بودند. گفتند آقا این چه کاری است که شما می کنید؟ فرمودند که از دستم رفت. تا می توانستم خودداری می کردم. اما از دستم رفت دیگر. چکار کنم. چه زمان ما گریه کردن از دستمان می رود؟ زحمت دارد. چه عرض می کردم؟ دل بی قرار چه بود؟ این صفات خوب آن حال را برای انسان می آورد. من که در سینه ام پر از کینه است، خلق خدا را اصلا هیچ می پندارم. آن آدم ها واقعا برای خلق خدا، مخلوقات خدا، حتی مسلمان ها هم نه. برای مردم، واقعا دلشان می سوزد. مثلا اگر کجا سیل آمده واقعا شب خوابش نمی رود. اینگونه. اینها قیمت دارد. این دلسوزی نشان انسانیت است دیگر. مردم. نه مسلمان ها. حالا اگر مسلمان ها باشند بیشتر دلش می سوزد. امیرالمومنین یک فرمایشی فرمودند. آن خبیث لشکر می فرستاد. لشکرهای کوچک. مثلا چند هزار نفری. به بخش های حکومت امیرالمومنین می رفتند و یک شهر را خراب می کردند.  می سوزاندند و خراب می کردند. زمان معاویه. بعد دیگر نمی شود کسی پیدایش کند. تا خبردار شویم و سرباز بفرستیم او رفته یک جای دیگر. یک جای دیگر را خراب می کرد. به ایشان خبر دادند که اینها آمده اند به شهر انبار. فرمودند که به من خبر رسیده به این شهر آمده اند از پای زن ذمي یعنی زن یهودی یا نصرانی خلخال برده اند. خلخال آن زینتی است که زنان عرب به پایشان می بستند. بعد فرمودند که اگر یک کسی از تاثر این واقعه بمیرد، من او را شایسته ملامت نمی دانم. انقدر دلش برای مردم می سوزد. هرچه بیشتر دلش بسوزد نشان انسانیت بیشتر است دیگر. معلوم می شود او آدم تر است. خب. آقا چکار کنیم این دل پاک شود، چکار کنیم؟ من دلم می خواهد دلم و سینه ام را از کینه پاک کنم. چکار کنم؟ چه راهی بروم؟ من دلم می خواهد حسود نباشم. خب چکار کنم؟ دلم می خواهد متواضع باشم. آدم که متواضع شود خیلی خوب است. دلم می خواهد اما نمی توانم. قرآن چه فرمود؟ مَنْعَمِلَ صالِحًا سعی کن چشمت درست عمل کند. این را که می توانی. اگر چشمت درست عمل کرد، گوشت درست عمل کرد، زبانت درست عمل کرد، تو هم آن که می خواهی می شوی. از این راه ممکن است. من ریاضت بکشم و روزی یک بادام بخورم نمی شود. نه. این مهم است. مثلا. یک کسی امروز به بنده نامه نوشته بود که مادرم اینگونه با من رفتار می کند و خیلی بی احترامی می کند. خب من باید تحمل کنم. دیگر. مادر دارد خطا می کند. یک روزی هم او را می ایستانند. از ظلم نمی گذرند. مثلا به زبان خودمان در قیامت یک جایی طناب کشیده اند می گویند ظالم از این خط عبور نمی کند. اینجا می ماند. حالا من مادرم. به بچه ام ظلم کرده ام. نه. نمی شود. پدرم. نه. ظلم را از هیچ کسی تحمل نمی کنند. آدم از اینجا عبور نمی کند. حالا به مردم بیگانه ظلم کرده باشد یا به خویش و نزدیک و آشنا و فرزند و... فرقی نمی کند. چه عرض کردم؟ عمل درست بکنید. آن وقت آقا با یک روز می شود؟ نه با یک روز نمی شود. با عمل درست یک روز می شود؟ نه نمی شود. یک روز، روز، روز. روزها آدم باید بر درستی استقامت بورزد. بر درستی و راستی استقامت بورزد. در آیه 13 سوره مبارکه احقاف می فرماید: إنَّ الـَّذينَ قالوا رَبُّنا اللهُ ثـُمَّ اسْتـَقاموا گفتند خدا حق است و پایش ایستادند. آنها. آن ثمر می دهد. مداومت و استقامت بر راه درست. بر درستی و راستی. وگرنه آدم دستش به سینه خودش که نمی رسد. اگر سینه من پر از کینه است، دستم به سینه ام که نمی رسد. می گویند حضرت موسی علیه السلام موعظه می فرمود. یک کسی یک مرتبه گریبان چاک کرد. حالا مثلا در زمان ما مثلا سرشان را به دیوار می زنند. عرض کردم. یک آقایی منزل دوستمان آمده بود. روضه خوانی بود. یک قاب گرانبهایی هم آنجا بود. اینها خیلی خرج ندارد. خیلی خرج ندارد. او هم گریبانش را پاره کرد. آقا چرا گریبانت را پاره می کنی؟ آمدند به حضرت جبرئیل خبر دادند. فرمودند چرا گریبانت را پاره می کنی؟ آن دلت را یک کاری بکن. دستمان به دلمان نمی رسد. اگر عمل کنیم می رسد. از طریق عمل درست، شما دستت به دلت می رسد. همانطور که اگر من هر گناهی بکنم در دلم یک میخ سیاه کوبیده ام، همانطور اگر عمل صالح کنم، دلم اصلاح می شود.

روایت از حضرت موسی بن جعفر است. خیلی روایت ممتازی است. دقت کنید.إنَّ اللهَ خَلـَقَ قـُلوبَ المُؤْمِنينَ مَطـْويَّة ً مُبْهَمَة ً عَلى الإيمان مطوی یعنی در هم پیچیده. یک پارچه را که شما در هم بپیچی یعنی مطوی. مبهم هم که مشخص است. خدای متعال قلوب مومنین را خلق کرد. یعنی کسانی که مرحله اول را گذرانده اند. أوَمَن كانَ مَيْتا فـَأحْيَيْنا آن را گذرانده. او مومن است. الان مومن است. قبول است. اما قلبش در هم پیچیده است. هنوز باز نشده. باز شود چه می شود. مَطـْويَّة ً مُبْهَمَة ً عَلى الإيمان ایمان هنوز در آن مبهم است. مثلا فرض کنید اینجا شب تاریک است. یک چراغ خواب پنج وات آن گوشه روشن است. خب اینجا یک ذره روشنی هست، اما روشن نیست. خب اینگونه است. قلب اینگونه است. خدای متعال قلوب مومنان را در هم پیچیده خلق فرمود. مُبْهَمَة هنوز روشن نیست. فـَإذا أرادَ اسْتِنارَةَ ما فيها آنگاه که روشن ساختن آنچه که در دل است را اراده فرمود. خواست آن دل را روشن کند. اسْتِنارَةَ نور. هنگامی که خدای متعال اراده فرمود که آنچه که در دل است را روشن کند، نـَضَحَها بـِالحِكمَةِ  به زبان ما سخن گفته می شود. آن را به حکمت آب می دهد. آب پاشی می کند. وَ زَرَعَهَا بـِالعِلم در آن تخم علم می کارد. یک وقت آدم گندم می کارد و یک وقت علم. در آن زراعت علم می کند. در دل زراعت علم می کند. دقت کنید. وَ زارِعُها وَ القـَيِّمُ عَلـَيْها رَبُّ العالـَمينَ زارع این دل و آن کسی که در این دل تخم علم کاشت و آن کسی که بالای سرش می ایستد تا ذره ذره این تخمی که در اینجا کاشته رشد و نمو کند، رب العالمین است. خود خدا بالای سر این دل می ایستد تا این دل به ثمر برسد. ببینید چه چیز در آن کاشت؟ علم. با چه چیزی آب پاشی کرد؟ با حکمت. آدم به جایی می رسد که دیگر هیچ مجهولی ندارد. همه چیز برای ما مجهول است. همه چیز مجهول است. برای او همه چیز روشن است. چرا؟ زَرَعَهَا بـِالعِلم در دلش علم کاشته اند. روایت عجیبی است.

روایت دیگری از حضرت صادق علیه السلام است که شبیه همین است. فرمودند که إنَّ اللهَ خَلـَقَ قـُلوبَ المُؤْمِنينَ مُبْهَمَة ً عَلى الإيمان خدای متعال قلوب مومنین را با یک ایمان مبهم ساخته است. ایمان دارد اما ایمان هنوز مبهم است. فـَإذا أرادَ اسْتِنارَةَ ما فيهاآنگاه که اراده فرمود. چرا اراده فرمود؟ چرا برای ما اراده نفرمود؟ چرا برای آن آدم اراده فرمود؟ در آن آیه گفتیم دیگر: مَنْ عَمِلَ صالِحًا مِّن ذكـَرٍ أوْ أنثى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فـَلـَنـُحْيـِيَنـَّهُ حَيَاة ً طـَيـِّبَة ما زنده اش می کنیم. این زندگی جدید است. دلش خالی از نور نبود اما روشن هم نبود. یک وقت می شود که دیگر همه چیز را می فهمد. فـَإذا أرادَ اسْتِنارَةَ ما فيها فـَتـَحَها بـِالحِكمَةآن دلی که پیچیده بود را باز می کند. با چه چیزی باز می کند؟ با حکمت باز می کند. وَ زَرَعَهَا بـِالعِلم باز همان عبارت. در آن علم زرع می کنی.  وَ زارِعُها وَ القـَيِّمُ عَلـَيْها رَبُّ العالـَمينَ باز همان است. اگر دیده باشید اول که یک درخت سر از خاک در می آورد خیلی کوچک است. مثلا بعد از دو سال می بینی که دو متر قد کشیده است. زارع این دل، و آن کسی که آن را پرورش می دهد و آن کسی که بالای سر این دل می ایستد تا آن چیزی که در آن کاشته به ثمر برسد، رب العالیمن است. خیلی عجیب است. آن وقت سر به آسمان می برد. مَثـَلُ کـَلِمَةٍ طـَیِّبَةٍ مثال کلمه طیبه. کـَشَجَرَةٍ طـَیِّبَةٍمثل یک درخت پاکیزه است که ریشه اش در زمین است و شاخه هایش در آسمان است. تا آسمان می رود. وَ زارِعُها وَ القـَيِّمُ عَلـَيْها رَبُّ العالـَمينَ وقتی آنچه که در دل کاشته بودند به ثمر رسید، به یک جایی می رسد که مدتی است می خواهم این را عرض کنم. ببینید حیات طیبه شد دیگر. حیات طیبه آن بود که آدم دیگر از کینه و حرص و اینها پاک شده. قلبش پاک شده. آنجا گفتند که به حیات طیبه رسیده. آنجا حیات طیبه است. در حیات طیبه یک چیز تازه نصیب انسان می شود و آن این است که می تواند همیشه خدا را به یاد داشته باشد. آدم به ذکر دائم می رسد. آدم به ذکر دائم می رسد. هیچ جای دیگر این پیدا نمی شود. بعد از پاک شدن دل از کینه و حرص و... به این می رسد. ببینید ما ممکن است به زبان در روز ده هزار بار لا اله الا الله و استغفار و ... بگوییم. خب انواع ذکر ممکن است. اما چقدر از آن در دلمان است؟ مثلا الان بعد از نماز تسبیحات حضرت صدیقه سلام الله علیها را می گوییم. حواسمان به چند تا از آنها جمع است؟ اگر حواسمان جمع است به چه چیز آن جمع است؟ به سین و ب و ح و الف و ... به لفظش حواسمان جمع است. خب این هم بد نیست ها. یا من چیزی که در خاطرم هست را به زبان بیاورم. این هم بد نیست. اما معنای سبحان الله در دلم نیست. یعنی با یک دقیقه پیش هیچ فرقی نکردم. همانطور ساکت، آرام، مرده. حالا هم همانطور است. حالا حدیث دیگری دارد که بعد برایتان عرض می کنم. گاهی دل ما نشان می دهد که زنده است. گاهی. حالا این از الطاف و محبت های خداست. در روضه برای اباعبدالله و حضرت صدیقه یک لحظاتی دل شما همراه است. اگر انسان ملاحظه کند، می بیند وقتی نماز می خواند هم اینگونه دلش همراه است؟ خب نیست دیگر. وقتی من دارم سبحان الله می گویم همانطور دلم همراه است؟ باید باشد ها. اما نیست. بعد از اینکه دل پاک شد انسان به این می رسد. اگر به آنجا رسیدی، بهشت شما شروع شد. برای بندگانی از بندگان خدا، بهشت از همین جا شروع می شود. آنجا که ذکر خدا به دلشان رفت. از زبانشان به دلشان رفت. ما که نچشیده ایم. خب.

در جلسه دیشب یک عرض هایی با خدا و امام زمان عرض کردیم که حالا آن ها را اینجا هم عرض می کنم. ببینید همین عرایضی که کردیم یک مقدار نشان می دهد که ما مشکل داریم. تا آنجا که بیاییم و برسیم به خط خیلی فاصله داریم. خب. ما یک ذره فهمیدیم. خیلی چیزها را ممکن است انسان اصلا اینجا نفهمد. وقتی از این عالم برود، تازه می فهمد. اگر به آنجا برسیم که فرمودند نـَضَحَها بـِالحِكمَةِ وَ زَرَعَهَا بـِالعِلم خب آدم می فهمد عیب هایش چیست و چکار کند. خودش مشکلات خودش را می فهمد. یک مشکلات عمیق در ما هست. حالا اگر انشاء الله این بحث در خاطرم ماند و هفته آینده خدا کمک کرد و نظر کرد و توفیق داد و خدمتتان رسیدیم، سلامت و بودیم و زنده بودیم انشاء الله بقیه اش را عرض می کنم. ما مشکلات عمیق داریم. مشکلات عمیق داریم. عرض کردم اینها در آن عالم معلوم می شود. مشکلات کشور ما مشکلات بزرگی است که ما اطلاع نداریم. گاهی ممکن است بعضی مشکلات را مسئولین هم اطلاع نداشته باشند. ما مشکلات عالم را اطلاع نداریم. طرح هایی که دشمنان اسلام برای اهل اسلام طرح کرده اند. اگر در خاطرتان باشد در فاصله اندک دو بار وزیر خارجه امریکا به ترکیه آمد. دست اول اینها اسرائیل است، دست دومشان ترکیه است. عربستان را هم که می دانید. حالا نمی دانیم کدام دوم است و کدام سوم. ده تا دست دارند. دست های نیرومند. ارتش ترکیه ارتش بسیار قدرتمندی است. قاعدتا از پیشرفته ترین صلاح ها هم برخوردار است. مشکل ندارد. امریکا همه چیز می دهد. پایگاه های عظیم امریکایی هم در ترکیه هست. اینها همه مشکلات اجتماعی ما و کشور ما و عالم اسلام است. دارند سوریه را نابود می کنند. نابود می کنند. می خواهند این که مانع آسایش اسرائیل است نابود شود. هیچ غصه آدم ها و مردم سوریه را هم ندارند. اصلا. این ها از مشکلات زمان ماست. اینها انقدر دروغ می گویند. هر سال برای کشور ما آمار دروغ در مورد نقض حقوق بشر می دهند. دروغ. دروغ. اینها همه مشکلات است. دشمنان داخلی ما کم نیستند. خدا شرشان را به خودشان برگرداند. ببینید حالا یک فهرست بسیار بسیار کوتاه عرض کردم. اینها همه در چنگ قدرت الهی اند. برای امام زمان موم هم نیستند. چون موم را هم باید یک کم فشار داد تا نرم شود. ایشان احتیاجی به این فشار هم ندارد. ببینید قدرت مطلق. خدای متعال صاحب قدرت مطلق است. در برابر این قدرت مطلق هیچ فرقی ندارد که بخواهد یک ذره را خلق کند یا کل عالم را خلق کند. ببینید برای ما یک ذره با دو ذره فرق می کند. برای من فرق می کند که دو کتاب دستم باشد یا یک کتاب. مگر یک کتاب چقدر است؟ یک صدم وزن من است. مثلا. اصلا وزنی ندارد. اما برای من یک کتاب با دو تا فرق می کند. برای آنها هیچ فرقی نمی کند. عبارتی که از ائمه نقل است و خودشان فرمودند این است: والله أقدَرنا عَلی ما نـُریداین عبارت در خاطرتان بماند. والله أقدَرنا عَلی ما نـُریدخدای تبارک و تعالی ما را قدرت بخشیده است. بر هرچه که بخواهیم. عرض کردم. اگر یک چیز بخواهد یا دو چیز، فرقی دارد؟ نه. صد هزار چیز بخواهد با یکی فرقی دارد؟ نه هیچ فرقی ندارد. هیچ فرقی ندارد ها. نه اینکه یک ذره فرق داشته باشد. دیشب عرض کردم حاجت همه شمایی که اینجا نشسته اید و همه کسانی که امروز را برای حضرت صدیق شادمان بودند و امروز را برایشان روز خوبی حساب کرده اند و همه کسانی که به ایشان ارادت و اخلاص داشتند، ولو یک ذره، حاجات همه را بخواهند برآورده کنند، مشکلی دارد؟ نه ندارد. بخواهد همه مشکلات ماها را حل کند. مشکلی دارد؟ نه هیچ مشکلی ندارد. والله أقدَرنا عَلی ما نـُریدخدا متعال که صاحب قدرت مطلق است، آنها سایه خدا هستند. قدرت آنها قدرتی است که سایه قدرت خداست. سایه است، یعنی خدا داده. در برابر قدرت آنها چیزی فرق می کند؟ نه نمی کند. همانطور که در برابر قدرت الهی هیچ فرقی نمی کند. حالا من مشکلات و بیچارگی هایمان را خیلی فهرست وار عرض کردم. حالا تمام اینها را به در خانه امام زمان می بریم. در خانه خدای متعال. در خانه امام زمان با در خانه خدا فرقی دارد؟ نه. اصلا همان در خانه خداست. امام زمان باب الله است. اصلا در زیارت آل یاسین خوانده اید دیگر. می فرماید السلام علیک یا داعی الله. السلام علیک یا باب الله. این همان در خانه خداست. ما اگر به آنجا رفتیم، در خانه خدا رفته ایم. خب. همه این بیچارگی های شخصی مان، بیچارگی ها و مشکلات زندگی مان و از آن طرف این بیچارگی ها و مشکلاتی که عرض کردیم در داخل سینه مان هست و انبوهی از بیچارگی است و آنچه که در کشور ما و عالم اسلام و سوریه جریان دارد که سوریه خط مقدم جبهه ماست و پایان این جبهه ایران است و از آنجا می خواهند به ایران بیایند، اینها را همه را به در خانه امام زمان علیه السلام می بریم و عرض می کنیم این مشکلات شخصی و روحی و معنوی و خانوادگی و درسی و کسبی. عرض کردیم صد هزار حاجت با یکی فرقی ندارد. آقا حاجت جهانی می بریم، فرقی با حاحت شخصی ندارد. برای او هیچ فرقی ندارد. و اگر ما پاک و خوب و درست و حرف گوش کن بودیم، اطاعت خدا کرده بودیم، خب حرف خودمان را می زدیم. اما ما اینجا ها به طور جدی کمبود داریم. جزء همان کمبود های اولیه مان است. اما امروز یک بهانه برزگ داریم. یک وسیله بزرگ. حضرت صدیقه طاهره. ایشان یک وسیله ای است که در هیچ خانه ای او را رد نمی کند. ببینید ما تو را پیش روی حاجات خودمان قرار می دهیم. قدمناک بین یدی حاجاتنا کافی است ایشان دست بلند کنند. اصلا دست هم بلند نکنند. دیشب عرض کردیم بابا در روایت داریم که خدای متعال بندگان خودش را توصیف می کند، بعد می فرماید به خاک کف پایشان، اگر کسی خاک کف پایش را در دست بگیرد و به در خانه من بیاورد، دعایش مستجاب است. حالا ما دستمان که به چیزی نمی رسد. چشممان را می بندیم و از خجالت شخصی خودمان، از خجالت اعمال بدمان. اما خب پشت یک شفیعی پنهان شده ایم که آن شفیع به هیچ کس جواب رد نمی دهد. اگر ایشان از ما ناراحت است، آخر گاهی شفیع هم دلش از دست ما گرفته که شما چرا انقدر اخلاقتان بد است؟ چرا اینطور بی باک گناه می کنید؟ اگر ایشان هم دلش از ما گرفته بود ما امام حسین را می بریم نزد ایشان. اگر امام حسین را نزدشان ببریم، اصلا ما را رد نمی کند.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای