جلسه پنجشنبه 23/3/92 ( همه چيز براي خدا - دوران حضرت امام سجاد (ع) )
جلسه پنجشنبه 23/3/92 ( همه چيز براي خدا - دوران حضرت امام سجاد (ع) )
اگر این دستت را رحمت دانستی، اگر این لباسی که تنت هست را رحمت دانستی، آن وقت آدم از آن همه خوبی مست می شود. یک مستی ای که از اینجا شروع می شود تا ابد...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

بحث مان در رابطه با بهشت و جهنم بود. بهشت اعمال. بهشت صفات و بعد بهشت ذات. بهشت ذات و صفات یک معنای دیگری هم دارد که نمی توانیم عرض کنیم. در مورد قیامت یک مطلبی هست که امروز یک مقدار در رابطه با آن صحبت می کنیم و یک مقدار هم در مورد مسائل امامت صحبت می کنیم.

در آیه 32 سوره مبارکه یس می فرماید: وَإن كـُلّ لـَمّا جَميعٌ لـَّدَيْنا مُحْضَرونَ ترجمه: و همانا آنان بدون استثناء گردآوری خواهند شد و در قیامت نزد ما احضار می شوند. حالا ما لفظش را عوض می کنیم. وَإن كـُلّ یعنی هر نفر نفر آدم ها. اگر در خاطرتان باشد در قیامت یک حرفی هست. آنجا انسان مدام منفرد می شود. دیگر دست جمعی نیست. حالا فرموده تمام این نفرها نزد ما حاضر می شوند. نزد ما حاضر می شوند. در آیه 51 سوره مبارکه یس می فرماید: وَنـُفِخَ في الصّور فـَإذا هُم مِّنَ الأجْداثِ إلى رَبـِّهـِمْ يَنسِلونَ در صور دمیده می شود. ناگهان همگان از قبرها بیرون می آیند. الأجْداثِ یعنی قبرها. إلى رَبـِّهـِمْ يَنسِلونَ همه به نزد ربشان حرکت می کنند. يَنسِلونَ یعنی یسرعون. به سرعت به سمت ربشان حرکت می کنند. حالا ما نمی دانیم این سرعت که اینجا گفته یعنی چه. بفرمایید به آنی نزد ربشان حاضر می شوند. فـَإذا هُم مِّنَ الأجْداثِ ناگهان می بینی اینها از قبرها بیرون آمدند إلى رَبـِّهـِمْ يَنسِلونَ با سرعت دارند به نزد ربشان می روند. در آن آیه گفتند نزد ما حاضر می شوند. اینجا می فرمایند به سرعت به نزد ما می آیند. حرف بسیار عظیمی است. از حد فهم من و ما خارج است. در آیه53  سوره مبارکه یس می فرماید: إن كانـَتْ إلـّا صَيْحَة ً واحِدَة ً در آنجا گفتند در صور دمیده می شود و در اینجا می فرماید این دمیده شدن در صور یک صیحه بیش نیست. خب صیحه یهنی چه؟ إن كانـَتْ إلـّا صَيْحَة ً واحِدَة ًآن نفخه یا آنچه که در صور دمیده می شود چیزی جز یک صیحه ای نیست. فـَإذا هُم یک مرتبه و ناگهانی جَميعٌ لـَّدَيْنا مُحْضَرونَ همه شان نزد ما حاضر می شوند. هر سه بار تکرار شد. به سوی ما می آیند. نزد ما می آیند. نزد ما حاضر می شوند. بفرمایید این بزرگ ترین حادثه ای است که در قیامت اتفاق می افتد. همه در قیامت با خدای تبارک و تعالی روبه رو می شوند. یک موجود کوچک با یک بی نهایت. خود همین خیلی عظیم است. اگر یک موجود کوچک مثل ما که خیلی کوچک هستیم با یک موجود بینهایت مواجه شود، خیلی عظیم است. ببینید چه چیزی ما را می رنجاند؟ چه چیز ما را خوشحال می کند؟ قدیمی ها یک مثالی می زدند. می گفتند با یک غوره سردی اش می کند و با یک مویز گرمی اش می کند. خب خود این یک مساله است. یک موجود بسیار کوچک با یک بی نهایت مواجه می شود. آخر ما بینهایت را هم نمی فهمیم. یک کمی یک چیزهایی در ریاضیات در مورد بینهایت خوانده اید. بینهایت ریاضی با بینهایت به معنای واقعی خیلی فرق دارد. آن هم بینهایت در مورد خداوند متعال. این نکته مهم است. وقتی بزرگان ما خدای متعال را توصیف می کنند در مورد او می گویند فوق ما لا یتناهی بما لا یتناهی. بینهایت برتر از بینهایت. خدایی که در اسلام توصیف می شود فوق ما لا یتناهی بما لا یتناهی است.

حرف بعدی. آیا امکان دریافت و ملاقات ذات مقدس حق وجود دارد؟ این امکان برای هیچ کسی وجود ندارد. ما می توانیم به صفات ذاتی حق راه یابیم. صفات ذاتی حق عین ذات حق است. صفات ذاتی حق مانند علم و قدرت و حیات هم عین ذات حق است. آنجا هم قابل دسترسی نیست. پس ما در قیامت با چه چیزی ملاقات می کنیم؟ این آیات می گوید یک ملاقاتی اتفاق می افتد. این ملاقات با صفات فعلی حق است. خب. دقت کنید. می خواهیم به اصل حرف برسیم. صفات فعلی حق مانند منتقم است. یک کسی با خدای منتقم ملاقات می کند. یک کسی با خدای رحیم ملاقات می کند. یکی با رحمت ملاقات می کند و یکی با قهر ملاقات می کند. یکي با مهربانی ملاقات می کند.

این آیه، آیه مهمی است. در آیه 165 سوره مبارکه بقره می فرماید: وَمِنَ النـّاس مَن يَتـَّخِذ ُ مِن دونِ اللهِ أَندادًا يُحِبّونـَهُمْ كـَحُبِّ اللهِ یک کسانی هستند که به جای خدا برای خدا همتا قرار می دهند و آنها را آنطور که بایستی خدا را دوست بدارند، دوست می دارند. شما اجازه ندارید هرچیزی و هرکسی را دوست داشته باشید. ببینید ما باید پای حساب همه کارهایی که کرده ایم بایستیم. می گویند چرا دوست داشتی؟ چرا بدت آمد؟ به چه دلیل؟ به دلیل سیاسی بدم آمد؟ نمی شود. باید جواب بدهی. خب. اما در ادامه می فرماید: وَالـَّذينَ آمَنوا أشَدّ حُبّا للهِ نشانه ایمان است. وَالـَّذينَ آمَنوا کسانی که ایمان آورده اند خدا را از همه چیز و همه کس بیشتر دوست دارند. این یعنی ایمان. أشَدّ حُبّا للهِ نه اینکه چیزهای دیگر را دوست ندارند اما حب اصلی آنها با خداست. ما همینجا جمع می کنیم. از همین دم در جمع می کنیم و می رویم. وَالـَّذينَ آمَنوا أشَدّ حُبّا للهِ نشانه حب چیست آقا؟ گذشت است. اگر من می توانم از همه چیز برای خاطر خدا بگذرم درست است. وَالـَّذينَ آمَنوا أشَدّ حُبّا للهِ نشانه حب گذشت است دیگر. شما بچه ات را دوست داری و برایش غصه می خوری. بچه ات را دوست داری و از وقت و راحتی و پولت برای او می گذری. از خانه ات می گذری. از همه چیزت می گذری. آدمِ درست برای فرزندش، از همه چیزش می گذرد. چرا؟ چون او را بیشتر دوست دارد. وَالـَّذينَ آمَنوا أشَدّ حُبّا للهِ اگر آدم بتواند این امتحان را بدهد خیلی عظیم است. ببینید مکرر عرض کردیم. قرآن نمی گوید حسن و حسین و هوشنگ و ایرج. از اینها اسم نمی برد. توصیف می کند. مثلا وَالـَّذينَ آمَنوا کسانی که ایمان آورده اند. بعد نشانی می دهد. اگر نشانی بود، آن ایمان وجود دارد و اگر نبود که ایمان نیست. مثلا فرض کنید اینجا بنده معلم هستم و شما شاگرد. می شود کسی معلم نباشد و بر مسند معلمی نشسته باشد. اما در قرآن که نام نمی برد. مثلا می گویید معلم. نام کسی را نمی برید. هر کس معلم است که هست و هر کس هم نیست، نیست. معلم آن کسی که اینگونه باشد. می فرماید صاحب ایمان آن کسی است که خدا را بیشتر از هرچیزی دوست داشته باشد. یعنی در راه خدا از همه چیز می تواند بگذرد. از همه چیز. یک آقای بزرگواری از علمای تقریبا درجه اول تهران بود که در مسجد بازار مسجد آقا سید عزیز الله نماز می خواند. آقای حاج آقا یحیی سجادی بود. خیلی آدم حسابی بود. پسر ایشان وارد رشته پزشکی شد. خب پزشکی که ایرادی ندارد. طبیب شد و بعد هم وارد دستگاه دولت شد. تا مثلا به وزارت بهداشت رسید. پدر او را راند. زمان رضاخان بود دیگر. گفت تو داخل مجموعه ظالمان شدی. آن هم چه ظالمانی. رضا خان بلاهای زیادی سر این کشور آورد. ما هنوز هم داریم عواقب بلاهایی که او سرمان آورد را تحمل می کنیم. پدر راهش نداد. سی سال فاصله گذشت. سی سال پدر، پسرش را نپذیرفت. در اواخر عمرشان بود و احتمالا مریض بودند. پسر دست به دامن آقای حاج میرزا عبدالله چهل ستونی شد. آقای حاج میرزا عبدالله چهل ستونی از علمایی بود که با آن آقایان آشنا بود. گفت آقا من دلم برای پدرم یک ذره شده. شما طوری جور کن که من بروم پدرم را ببینم. ایشان خدمت حاج آقا یحیی عرض کردند که یک آقایی است که مرد خوب و مسلمانی است و می خواهد بیاید شما را ببیند. گفت خب بیاید ببیند. حالا مثلا شاید پسر هم یک دو سه روزی ریشش را نتراشید. خدمت پدر آمد سلام و احترام کرد و دست پدرش را بوسید و عرض ادب کرد و ایشان هم همه اش فکر می کرد این یک شخصی است و یک آقای خوبی از آقایون اداره ای است و علاقه مند است. اظهار محبت کرد و رفت. یعنی تا پایان عمر می گفت این پسر، پسر من نیست. اگر رفت آن طرف پسر من نیست. چه کسی این را می گوید؟ ایمان من این را می گوید. وَالـَّذينَ آمَنوا أشَدّ حُبّا للهِ این حرف ضمنی بود و هنوز به حرف اصلی نرسیده ایم. گاهی این مساله خیلی مهم می شود. من حزبم را بر ایمانم ترجیح می دهم؟ رفقای کاری ام را ترجیح می دهم؟ در ادامه آیه می فرماید: وَ لـَوْ يَرَى الـَّذينَ ظـَلـَموا إذ يَرَوْنَ العَذابَ اگر آنها که ظلم کرده اند آن زمانی که دچار عذاب می شوند را ببینند أنَّ القـُوَّة للهِ جَميعًا می بینند همه قدرت ها متعلق به خداست. آن کس که به عذاب گرفتار است این را می بیند. یعنی ظهور و بروز قدرت الهی را می بیند. ما هم شب و روز می بینیم ها اما نمی بینیم. قدرت خدا این سقف را نگه داشته. خب وقتی فکر کنیم و استدلال کنیم متوجه می شویم که این درست است. قدرت خدا این را برپا نگاه داشته. این ستون ها را قدرت الهی نگاه داشته. بنده را قدرت خدا سرپا نگاه داشته. اینها را می دانیم اما نمی بینیم. به سرعت هم می توانیم فراموش کنیم. یعنی من این جمله را که می گویم، شما به یادتان می آید و جمله بعد را که می گویم این از یادتان می رود. دیده نمی شود. این در قیامت دیده می شود. دیده می شود که کارگزاری جهان به قدرت خداست. مورد بعد در ادامه آیه وَأنَّ اللهَ شَديدُ العَذابِ این بلایی که سر من آمده در اثر اعمال خودم بوده. اما این عذاب، عذاب خداست. این قهر، قهر خداست. آدم این را می بیند. يَرَوْنَ آن که به بهشت می رود هم يَرَوْنَ می بیند که این برگ زیبای گل رحمت خداست. خب اینجا هم رحمت خداست. همه گل های زیبای عالم، همه رحمت خداست. همه نعمت های عالم که حد و اندازه ندارد، رحمت خداست. نمی توانیم نعمت های خدا را بشماریم. همه مرحمت ها و نعمت های خداست. مدام بشمارید. ما اعتقادا وقتی برایمان استدلال و برهان کنند قبول داریم، اما نمی بینیم. آنجا این را می بینیم. می بینیم که رحمت، رحمت خداست، نعمت، نعمت خداست. عذاب، عذاب خداست. این بلا، بلایی است که خدا فرستاده و این غضب خداست و آن رحمت خداست. بنابراین معنای لـَدَيْنا مُحْضَرونَ این است. آنجا آدم واقعیت عالم را می بیند. می بیند که دست خدا گرداننده عالم است. رحمت خدا ما را غرق کرده است. یک ذره و یک گوشه اش که کم می آید، داد ما به آسمان می رود. وقتی دندان من درد می کند، بی قرار می شوم. چند جای بدن من سالم است؟ سالم هایش عدد ندارد. به تعداد سلول ها سالم است. باز نمی دانم بگویم چقدر بیشتر. فقط یک دانه اش عیب کرده. ما اینجا این غرق بودن در نعمات خداوند را داریم. آنجا هم داریم. اینجا نمی فهمیم اما آنجا می فهمیم. آقا اگر یک کاری بکنید که اینجا بفهمید، این فهم آن طرف خیلی عظیم است. اگر آدم اینجا بفهمد از خیلی هم بیشتر است چون بهشت از همین جا شروع می شود. اگر این را رحمت دانستی، اگر این دستت را رحمت دانستی، اگر این لباسی که تنت هست را رحمت دانستی، آن وقت آدم از آن همه خوبی مست می شود. یک مستی ای که از اینجا شروع می شود تا ابد. آدم هرچه اینجا بیشتر بکوشد تا این را بفهمد و دست خدا را ببیند، دست مرحمت خدا را ببیند، دست قدرت خدا را ببیند، اگر بتواند، بهشتش از همین جا شروع می شود و هیچ گاه تمام نمی شود.

می خواستم یک مطلب دیگر عرض کنم. سعی می کنم فهرست وار و تلگرافی عرض کنم. امشب شب تولد حضرت زین العابدین علیه السلام است. مکرر مکرر عرض کرده ام و قدیمی تر ها این حرف ها را زیاد شنیده اند. من عرض می کنم دوران امامت حضرت زین العابدین علیه السلام خودش یک دوره است. ما دویست و پنجاه سال دوران امامت داریم. دوران حضرت زین العابدین خودش یک دوره است. این دوران متشکل از دوره های متعدد است. دوره حضرت زین العابدین یک دوره است. به اندازه یک دوره موثر بوده است. دوره امیرالمومنین و دوره حضرت مجتبی و حضرت سیدالشهدا یک دوره است. بعد دوره حضرت زین العابدین یک دوره است. بعد دوره حضرت صادق و حضرت باقر یک دوره است. دوره ائمه بعد هم یک دوره. دوره حضرت زین العابدین یک دوره است. در تمام مدت قبل از حضرت زین العابدین که از سال شصت شروع شده بود، یعنی پنجاه سال بعد از رحلت رسول خدا، صاحبان قدرت و حکومت در عالم اسلام کوشیده بودند، خاندان پیغمبر را حذف کنند. پایان حذف چه زمانی بود؟ کربلا. همه چیز تمام شد. قتل عام کردند. حذفی از این بالاتر که نیست. عصر معاویه همه عالم اسلام داشتند خاندان پیغمبر و راس امام امامان را لعنت می کردند. سبّ و لعن. سب یعنی ناسزا. همه عالم اسلام. فقط یک افتخار برای سیستان بوده که آنها یک سال یا بیشتر خاندان پیغمبر را لعن نکردند. بعد گفتند ما دیگر نمی کنیم. فقط آنجا بوده. یک شهری هم وقتی ممنوع شد گفتند ما نمی توانیم نکنیم. حالا. تاریخ اینگونه نوشته دیگر. من چکار کنم؟ عالم اسلام. همه عالم اسلام. در عصر بنی عباس، دولت اندلس از عالم اسلام جدا شد. از این مجموعه کلی و خلافت بنی عباس جدا شد. مصر و دولت فاطمیان از دولت بنی عباس جدا شد. سادات علوی هم به طبرستان ایران که از قدیم هم مرد بودند، رفتند و آنجا حکومت به پا کردند. کسی هم زورش به آنها نمی رسید. هیچ لشکری از این دیوارهای سنگی و کوه های بلند عبور نمی کرد. باید نفر به نفر عبور می کردند و مثلا یک تیرانداز آن بالا می گذاشتند و دیگر هیچ کس نمی توانست عبور کند. سال ها طول کشید. هارون زمان دولت های ایران قرآن را مهر و امضا می کرد و برای مخالف می فرستاد که زیر بار بیاید و بعد هم می کشتندش. سیاست آدم را مرد می کند! در هر صورت هارون قسم خورد و بعد هم آمدند و یک مدتی هم احترام کردند و بعد هم هیچ. علویان طبرستان، دوران درازی داشتند و جدا هم بودند. حالا شاید در عصر بنی امیه هم این علویان جدا باشند و دسترسی به طبرستان نباشد اما بقیه جاها متعلق به عالم اسلام است و یک دولت بنی امیه بر همه عالم اسلام حکومت می کرد. خب. لعن برای تمام عالم اسلام جزء واجبات شده است. به این می گوییم حذف فرهنگی. در سراسر عالم هیچ کس این خاندان را دوست ندارد. نهضت به پا کردند. برای تمام فضایل امیرالمومنین صد تا دروغ ساختند. هر فضیلت صد تا دروغ. همین کتاب های دم دستی. مثلا تاریخ طبری را نگاه کنید. مثلا در فتح خیبر. ما می گوییم امیرالمومنین خیبر را فتح کرده اند. آنها می گویند نه آقا. محمد بن مسلمه خیبر را فتح کرده و به جنگ با مرهب رفته. ساختند و پرداختند. در برابر هر فضیلت صد تا دروغ ساختند. البته عدد صد که می گوییم به معنی دقیق نیست. یک جنگ عظیم. آقا چند سال؟ این دولت قدرتمند هشتاد سال بر عالم اسلام حکومت کرده است. از روز اول خاندان پیغمبر را سب و لعن کرده و قتل عالم کرده است. امیرالمومنین هم در صدر این خاندان صب و لعن کردند. حذف کردند. خاندان پیغمبر چه هستند؟ یک خاندان کوچک. ثروت دارند؟ نه. قدرت دارند؟ نه. مرید دارند؟ نه. هیچ چیز ندارند. آنها همه چیز دارند. می خواهم بگویم چه نیرویی مقابل خاندان پیغمبر بود. حالا یک نفر یعنی حضرت زین العابدین به تنهایی به جنگ این وضعیت رفته است. ایشان به جنگ این نهضت عظیمی که دولت بنی امیه بر علیه خاندان پیغمبر به پا کرده است، رفته اند. به تنهایی به جنگ رفته اند. دو سه تا نکته عرض می کنم که آشنا هستید. اساتید ما این داستان را به عنوان نمونه می گفتند. حضرت زین العابدین علیه السلام برای طواف خانه خدا به مکه تشریف برده بودند. قبل از ایشان ولی عهد یعنی هشام بن عبدالملک برای طواف آمده بود و می خواست برود استلام حَجَر کند. حجر را می بوسند یا به آن دست می زنند که به آن می گویند استلام حَجَر. راهش ندادند. انقدر شلوغ بود که راهش ندادند. خب حتما ده تا شرطه همراهش بود. اما انقدر شلوغ بود که نشد. رفت آن دور نشست و منتظر ماند تا خلوت شود و بتواند برود استلام حَجَر کند. دید یک جوانی از در وارد شد که خیلی پاکیزه پوشیده بود و زیبا و تمیز بود. دید هرجا لای جمعیت می رود برایش راه باز می کنند. شما نمی دانید استلام حَجَر یعنی چه. آنجا همیشه دوتا شرطه گردن کلفت ایستاده اند و با این چیزهایی که دستشان است می زنند. راه باز کردند و راه باز کردند و حضرت رفت حجر را استلام کرد و بوسید و از آنجا طواف را شروع کرد. یعنی چه؟ این دیگر کیست؟ خلیفه زاده می دانست این که بود. اما کسانی که همراهش بودند، شامی بودند و ایشان را نمی شناختند. پرسیدند این چه کسی بود آقا؟ خیلی بد شد. مردم می دانند او خلیفه زاده است و راهش نمی دهند. این آقا تکی آمد. محافظ همراهش نبود. یک نفره بود. خلیفه زاده گفت من نمی شناسمش. داستانش مشهور است. فرزدق شاعر دولت بنی امیه بود. شاعر دولت بود. آنجا شعری گفت که شعرش بسیار ممتاز است. البته رویش بحث است که کاری نداریم. به یک معنای مهم تر از این اصلا هر کسی می خواست از مدینه برای حج بیاید صبر می کرد تا اول حضرت زین العابدین از شهر بیرون بیاید. تمام قاریان شهر، یعنی مثلا دو هزار نفر یا پنج هزار نفر منتظرند تا اول حضرت زین العابدین بیاید. مگر ایشان چند سالش است؟ دوران امامت ایشان طولانی است. از بیست و یکی دو سالگی امامتشان شروع شد و تا شصت هفتاد سالگی طول کشید. قاریان شهر به حج نمی روند تا ایشان حرکت کند. وقتی هم ایشان حرکت کرد، پشت سر ایشان می روند. آقا. همه شهر دشمن اند. این آقا چکار کرده؟ ببینید یک مطلبی عرض کنم که برای ما درس باشد. اگر من واقعا خوب باشم، خوبی بو دارد. باور کنید. محبت می آورد. اگر شما خوب باشید، مردم شما را دوست دارند. البته آدم دشمن هم پیدا می کند. به آن کاری ندارم. اما مردم خوب شما را دوست دارند. مردم بی غرض و مرض شما را دوست دارند. هیچ دلیلی هم ندارد. یک مطلب جالب دیگر عرض کنم. در روایات داریم کسی که جداً غیبت نمی کند، خدای متعال محبت او را در آب های عالم می ریزد. هر کس از این آب ها می خورد او را دوست خواهد داشت. یک امر معنوی است دیگر. این هم یک درس دیگر. وقتی ایشان به حج می رفت، بعد از اینکه مردم حج شان انجام شده بود و می خواستند به شهرشان بروند، منتظر ایشان می شدند. از همه عالم. حالا مدینه شهر ایشان بود. محل تولد ایشان بود. وطن ایشان بود. ایشان را می شناختند. اما مردم مکه و از همه عالم که برای حج آمده بودند تا ایشان از شهر بیرون نمی رفت، آنها شهر را رها نمی کردند. چکاری از محبت کردند؟ پنجاه سال. دوره های بعد هم بنی امیه همان کارها را می کرد. اما محبت ایشان در دل مردم بود. یک داستان عرض کنم. یک نفر که نامش در تاریخ آمده با آقای خلیفه رفیق بود و آشنایی داشت. بیرون زندگی می کرد. آمده بود خدمت خلیفه تا حقوق ماهیانه اش را بگیرد. یک همچین چیزی. اتفاقا روز جمعه رسید و رفت در نماز جمعه شرکت کرد و بعد از نماز جمعه یک نفر آمد و صحبت کرد. در فرهنگ آن دوره یک کسانی هستند به نام قاص. قاص به معنای قصه گو است. قصه گو به معنایی که ما می گوییم نه. یک آقای صبحی بود که شما در خاطرتان نیست. به او می گفتند صبحی مهتدی. قبلا بهایی بود و بعد برگشته بود و به همین دلیل به او صبحی مهتدی می گفتند. زندگی نامه اش را نوشته که اگر بخوانید جالب است. صبح های جمعه برای بچه ها با بیان بسیار زیبایی قصه می گفت. منظور این قصه گو نیست. قاص مانند آن چیزی است که در فرهنگ ما به آن روضه خوان می گویند. شما اصل روضه خوان ها را ندیده اید. مداح دیده اید. در زمان قدیم روضه خوان داشتیم. روضه خوان کسی بود که درس خوانده بود و منبر می رفت و یک کمی برای مردم صحبت می کرد. تغریبا آن صحبت هم مناسب روضه بعدش بود و مقدمه آن بود. یک ربع کارش طول می کشید. ما که محرم روضه داشتیم روضه مان با کم و زیاد یک ساعت و نیم، دو ساعت طول می کشید، ده یازده نفر روضه خوان می آمدند. آن وقت ها رسم بود که روضه می خواندند. روضه خوان داشتند. منبری به معنایی که مثلا من الان برای شما صحبت می کنم، خیلی کم بود. مثلا آقا شیخ مهدی واعظ یک نفر بود. در شهر خراسان یک نفر بود. مثلا پدر آقای واعظ طبسی، واعظ آن شهر بود. اینگونه. قاص نظیر اینها بود. این آدم بیرون مسجد یا دم در مسجد ایستاده بود و داشت برای مردم صحبت می کرد. می گفت ما رفتیم آنجا نشستیم و ایشان ما را ترساند. یعنی حرف های خوف آور دینی گفت و ما ترسیدیم و گریه کردیم و بعد مثلا حرف های رغبتی گفت. می گویند ترحیب و ترغیب. رحبت و رغبت. گفت و ما خوشحال شدیم و بعد هم شروع به لعن کرد. آن شخص گفت این علی که این دارد او را لعن می کند کیست؟ آنها که نشسته بودند گفتند این داماد پیغمبر است. شوهر دختر پیغمبر زهرای اطهر است. بلند شد و یقه اش را گرفت و گفت این که تو داری لعنت می کنی، اگر من خلیفه زمان بودم تو را خفه می کردم. چرا اینگونه می گویی؟ دعوا شد و زدند و مردم ریختند کمک کردند و شرطه آمد و گرفتند و بردند پیش خلیفه. خلیفه پرسید چه شده؟ آشنا بود دیگر. گفت آقا این یک کسی را لعن می کرد که داماد پیغمبر بود. پسرعموی پیغمبر بود. چطور این آدم این کار را می کند؟ اگر این آدم نسبت به شما یا داماد شما یا پسر عموی شما یا یک کسی وابسته به شما اینگونه رفتار می کرد، مگر من می گذاشتم رد شود. دید نمی شود کاریش کرد. گفت بله آقا. این آقا را بفرستید زندان و زودتر هم این آقا را بفرستید برود. این اینجا بماند، شهر ما را خراب می کند. سیاست حاکم است. فقط دو سال در زمان عمر بن عبد العزیز سیاست اینگونه نبود که خود بنی امیه به او سم دادند و او را کشتند. نمی توانند با او زندگی کنند. او پاکدامن بود و اینها هم باید پاکدامن می شدند و نمی شد. خلیفه بعد هم می خواست عین ایشان رفتار کند. رفتند چهل نفر پیرمرد ریش سفید آوردند و شهادت دادند که آقا خدا از خلیفه بازخواست نمی کند. تو هر کاری کردی، کردی. می شود ها. چه عرض می کردیم؟ این سیاست در تمام دوران بنی امیه حاکم است. حضرت زین العابدین این سیاست را شکسته. نمونه اش را هم عرض کردیم.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای