جلسه چهارشنبه 3/7/92 ( بايد به فكر عالم آخرت باشي )
جلسه چهارشنبه 3/7/92 ( بايد به فكر عالم آخرت باشي )
اگر انسان به یادخداباشد ازگناه پرهیزمی کند. اگرانسان به یادقیامت باشدازگناه پرهیزمی کند. این قدم اول و این مقدار از یاد خدا برای اینکه انسان را نجات دهد و به آخر برساند کافي است...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

اگر انسان به یاد خدا باشد از گناه پرهیز می کند. اگر انسان به یاد قیامت باشد از گناه پرهیز می کند. این قدم اول بود. این قدم اول برای اینکه انسان را نجات دهد کافی است. این قدم اول و این مقدار از یاد خدا برای اینکه انسان را نجات دهد و به آخر برساند کافی است. یعنی اگر انسان مقاومت جدی در برابر گناه را به آخر برساند، اهل نجات است. کمترش هم می شود اما اینجا مطمئنا آدم می تواند از پل مرگ به سلامت بگذرد. آدمی که همیشه در برابر گناه مقاومت می کرده و می جنگیده و مغلوب نمی شده، از پل مرگ به سلامت می گذرد. یک وقت هست که آدم دائما در برابر گناه مغلوب است. یک وقت نه. مقاومت می کند. آدمی که در برابر گناه مقاومت می کند می تواند امیدوار باشد که آخرین لحظات عمرش را هم در برابر شیطان مقاومت می کند و به سلامت عبور می کند. اگر اینجا هم به سلامت عبور کرد، آن طرف اهل نجات است دیگر. این مرحله اول است. یک مرحله بالاتر هم هست. دقت کنید مرحله بالاتر به اصلاح احتیاج دارد. نه از این اصلاحاتی که در زمان ما گفته می شود. انسان به اصلاح احتیاج دارد. انسان باید خودش را اصلاح کند. اگر آدم خودش را اصلاح کند می تواند به یک مرحله بالاتری از یاد خدا هم برسد. یعنی یادی که دائما با انسان هست. عرض کردیم یادی که دائما با انسان هست، چیست. با خواب نمی شود. با راحت طلبی نمی شود. احتیاج دارد که آدم یک مقدار بیشتری همت کند. عرض کردم احتیاج به اصلاح دارد. اگر در سینه من کینه باشد، نمی شود. با آن یاد نمی سازد. یک وقت اگر در سینه من کینه هست، چون از خدا می ترسم، سعی می کنم این کینه را اعمال نکنم. من نسبت به شما کینه دارم اما اگر یک وقت کار شما به دست من افتاد می زنم شما را نابود می کنم؟ نه. چون از خدا می ترسم، منظم و مرتب و طبق قانون عمل می کنم. اما اگر می خواهم به یاد خدا برسم، این کینه اصلا نباید در دل باشد. اصلا نباید باشد. حسادت اصلا نباید باشد، بخل نباید باشد. اینها باید معالجه شود. اصلاح که عرض می کنیم یعنی انسان خودش را در این درجه اصلاح کرده باشد. چگونه می شود؟ ببینید یک حدیثی داریم که می فرماید خدای متعال برای آدمیزاد چند حاجب و مانع گذاشته. خب اگر حرامی پیش آمد چشمانت را ببند. این دو پلک را گذاشته و من می توانم با این دو پلک جلوی چشمم را بگیرم. گناهی اتفاق نمی افتد. نمونه ها و فروض دیگر را هم گفته اند که نمی خواهم عرض کنم. آنجا من می توانم یک مانع مادی بتراشم. دستم را می گذارم جلوی چشمم. سرم را این طرف می کنم. می شود. اما اگر من حسود باشم، خب با حسادتم چکار کنم؟ چطور برای این مانع بتراشم؟ خب نمی شود. و بدون اصلاح آن امکان ندارد آدم به آن مرحله بالاتر از ذکر برسد. حالا عرض می کنیم و مشخص می شود این چقدر مهم است. این حدیث ها را برایتان عرض کرده بودم. در ارشاد القلوب دیلمی حدیثی هست که خیلی مورد توجه آقایان علمای این فن است. این حدیث مهم است. می گوید رسول خدا فرمودند: إنَّ أهلَ الجَنـَّةِ لا یَندِمُونَ عَلی شَیء مِن اُمور الدّنیا اهل بهشت بر چیزی از اموری که در دنیا بر آنها گذشته ناراحت و پشیمان نیستند. برای هیچ چیز. مثال زدیم. مثلا من رفته ام اسم نوشته ام که رئیس فلان شوم. نشد. خب اینجا آدم ناراحت می شود. یک مدت در خانه می نشیند. خجالت می کشد. اما آنجا هرچه فکر کند می بیند بیهوده بود. اصلا بیهوده بود. اما یک چیزی را نمی گوید بیهوده بود. همانی که ما آن را بیهوده می دانیم. إلـّا عَلی ساعَةٍ مَرَّت بـِهـِم فی الدّنیا لـَم یَذکـُر الله فیها. برای هیچ چیز ناراحت و نادم نیست به جز ساعتی که یاد خدا نکرده است. همانی که در تمام طول روز برای ما هست. خیلی همت کنیم همین است که جلوی گناه را می گیریم و با گناه مقابله می کنیم به خاطر اینکه از خدا می ترسیم و به حساب و کتاب قائل هستیم و احتمال قیامتی می دهیم. به خاطر ترس و حساب و کتاب و جهنم. البته همه اینها هم ذکر خداست. فقط همین ساعت ها می ماند. بقیه ساعت ها من دارم غذا می خورم. غذایم هم حلال است. حرام نیست. خب می گویم و می خندم و غذا می خوریم و همینطور معمولی هستیم. سر سفره می نشینیم و می گوییم و می خندیم و غذا می خوریم. بعد چطور؟ بعد هم فرض کنید تلویزیون می بینیم. اخبار گوش می دهیم. خب در این مدت چطور؟ باز همینطور عادی. کسی این ساعت ها دیگر ذکر خدا را نمی گوید. زبانی هم ذکر بگوید، آنچه اینجا مقصود است ذکر زبانی نیست. البته ذکر زبانی هم خیلی خوب است. اما برای آن ساعتی پشیمان هستند که گذشت و خدا را یاد نکردند. آقا نه از این پشیمانی ها. از جنس این پشیمانی ها نیست. البته ما بعد فکر می کردیم که این ناراحتی ها در بهشت نیست. اینها مربوط به دوران قیامت است. پنجاه هزار سال بر سر خود می زند که چرا ساعات عمرش را حرام کرده. بعد هم اگر به بهشت رفت، چون در بهشت نباید ناراحتی باشد، ناگزیر این پشیمانی هم نیست. اما آن پنجاه هزار سال را به حسرت می گذراند. نگذراند هم سرش کلاه رفته است. تمام سرمایه ما برای آن عالم ساعت های عمرمان است. که این ساعت ها را درست مصرف کنیم یا نکنیم. اگر درست مصرف کردیم سرمایه است و به درد آن دنیا می خورد. اگر درست مصرف نکردی، نه. خب وقتی من نصفش را، دو ثلثش را، سه چهارمش را، یک پنجمش را،... باز اینگونه که خوب است. اگر آدم یک پنجم عمرش را در اطاعت گذرانده باشد که بعد حسرت نخورد، خوب است. تازه بعد حسرت می خورد که چرا بالاتر از این را انجام ندادم. مثلا من تمام ساعت های عمرم را در اطاعت گذراندم. خب فرض بالاتر هم وجود داشت. تو چرا نرفتی فرض بالاتر را انجام بدهی؟ باز حسرت. آنجا من هیچ چیز ندارم جز همین کارهایی که کرده ام. درجه بهشت شما به کارهای این دنیای شماست. ما یک شب اینجا برای آیت الله حاج آقای مجتبی تهرانی مجلس صلوات گرفتیم. در ایام مریضی ایشان بود. من همین جا نشسته بودم. یک آقایی آمد گفت من خواب دیدم یک باغ بزرگ هست و... به نظر من آمد که دیگر تمام است. اما گفتیم شاید خدا مرحمت کند. درهرصورت آن شب صلوات ها فرستاده شد و توسل هم کردیم. در هر صورت آن آقا می گفت من یک باغ بزرگ و ساختمان و ... دیدم. خب شما که از اینجا رفتی اگر ساختمان شما مثلا یک طبقه است، می شد دو طبقه باشد. می شد ده طبقه باشد. می شد صد طبقه باشد. قصر بهشتی همه چیز می شد. خب آدم حسرت می خورد دیگر. چه عرض کنیم.

خب. یک حدیثی هست که می فرماید: إذا عَلِمتُ أنَّ الغالِبُ عَلی عَبدی الإشتِغالُ بی خدای متعال می فرماید: وقتی من دانستم که غالب بر این بنده من مشغولیت با من است. الان چه چیزی بر من غلبه دارد؟ دنیا. یک لحظاتی هم یک نمازی می خوانیم و یک ذکری می گوییم و یک قرآنی می خوانیم. حالا خیلی از اوقات هم آنها را به امید دنیا انجام می دهیم. مثلا فرض کن شما به امید یک حاجت دنیایی یک زیارت عاشورا می خوانید. خب این هم دنیاست. می فرماید وقتی دانستم غالب بر بنده من مشغولیت با من است. حواسش پیش من است. دقت کنید عبارت این است: نـَقـَلتُ شَهوَتـَهُ فی مَسئـَلـَتی وَ مُناجاتی من به زبان خودم عرض می کنم. ممکن است دقیق نباشد. تمام حظ و لذتش را در دعا و درخواست از خودم قرار می دهم. در حدیث دیگر می فرمود جَعَلتُ لـَذتـَهُ وَ نـَعیمَهُ فی ذِکری بهشتش را در یاد خودم قرار می دهم. مدام این را عرض کرده بودیم. این آدم بهشتش از همین جا شروع می شود. از همین جا می رود داخل بهشت و دیگر هم بیرون نمی آید. همه میل و خواسته و لذتش را در سوال کردن از خودم قرار می دهم. به قول ما در دعا. در دعای خودم قرار می دهم.وَ مُناجاتی و در مناجات قرار می دهم. همه لذت عالم را در مناجات خودم قرار می دهم. بعد هم بقیه اش. اگر آدم اصلاح شود خیلی چیزها اتفاق می افتد. اگر آدم اصلاح شود. چه عرض کنیم؟ برای اصلاح شدن گفتیم چکار کنیم؟ گفتیم سحر. آن کسی که می فهمد عیب دارد، ما که راحتیم. اگر این سینه را باز کنیم می بینیم صد نوع کینه و حرص و حسد و اینها درونش هست. اگر کسی می فهمد که عیب دارد، سحر می تواند ضجه بزند. مدام التماس کند. مدام التماس کند. مدام. یک داستانی از مرحوم آقای آقا سید جمال گلپایگانی نقل کرده اند که بعد ها از مراجع بزرگ شد و در جرایانات سیاسی ایران و عراق مرد بسیار بزرگی بود. ایشان اینجا در اصفهان درس خوانده بود و استاد پیدا کرده بود. اینها از خوشبختی آدم است دیگر. در انفوان جوانی به یک استاد درجه اول برخورد کرد. جنس آدم ها هم فرق می کند. گاهی جنس حرف گوش کن نیست. اگر جنس آدم حرف گوش کن باشد و به یک استاد خوب هم برخورد کند، خب خیلی خوب است. ببینید آن اصلاح را شروع کرده بود. بعد از اینکه از اصفهان به نجف رفته بود هم باز با یک بزرگی برخورد کرده بود و آنجا هم ادامه داده بود. روال مردم نجف این بود که شب های چهارشنبه به مسجد سهله می رفتند. مسجد سهله فوق العاده است. بنده هم یکی دوبار بیشتر نرفتم. اما فوق العاده است. ایشان شب چهارشنبه که مردم می روند نرفته بود. شب سه شنبه رفته بود که خلوت است. رفته بود و طبق معمول نمازش را خوانده بود و کارهایش را کرده بود و می خواست یک نانی بخورد و باز مشغول شود. یک شب است دیگر. یک شب تا صبح که طوری نیست. آدم می تواند. گفت این سفره غذایم را باز که کردم یک ناله شنیدم. بستم. نتوانستم غذا بخورم. این ناله از بعد از مغرب عشا تا طلوع صبح ادامه داشت. بعد به یک قسمت هایی از آن اشاره کرده است. مانند آن شعری که می گوید ما به این در نه پی حشمت و جاه آمده ایم. ضجه می زد. ببینید یک چنین آدم های درجه اول. امام زمان کجای عالم است؟ یک چنین افرادی که خودشان عالم گردان هستند، یک شب تا صبح دارد ضجه می زند که آقا شما به داد برس. می داند اگر با یک مثقال عیب از این عالم به آن عالم برود، چقدر عقب مانده است. به خاطر این یک مثقال. اگر بی عیب برود چه می شود. حالا بی عیب برود، کمالات آدم یک ذره که نیست. اگر به آن هم برسم، اگر به آن هم برسم. بعد چه می شود؟ چون ما اصلا در هیچ حسابی قرار نداریم متوجه نمی شویم و همینطوری زندگی می کنیم. جَعَلتُ لـَذتـَهُ وَ نـَعیمَهُ فی ذِکری و اینجا می فرماید نـَقـَلتُ شَهوَتـَهُ فی مَسئـَلـَتی وَ مُناجاتی لذت و بهشتش را در یاد خودم قرار می دهم. من که امروزم بهشت نقد حاصل می شود. بهشت نقد. نه بهشت فردا. از همینجا شروع شده است.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای