اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی العالَمین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِتُرابِ المَقدَمِهِ الفِداه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین
صحبت از وسایل تقرب به درگاه الهی و بعد موانع بود. شب اول عرض کردیم امام فرمود اگر دِین داری به مکه و مدینه نرو. آن عبادت ها با دِینی که شما به مردم داری و به مردم بدهکار هستی، نتیجه ندارد. اول دِینت را بپرداز. مشکلت را با مردم حل کن، بعد به عبادت بپرداز. البته عبادت فوق العاده. در تاریخ حضرت حسین علیه السلام هم هست وقتی که ایشان مردم را به یاری و یاوری خودش دعوت می کرد، یک نفر آمد بعد عرض کرد که آقا من یک مقداری بدهکارم. او را نپذیرفتند. بدهکار را در میان اصحاب خودشان نپذیرفتند. خانم این مرد بود. گفت آقا من ضامن می شوم. فرمودند که ضمانت شما به درد نمی خورد. یک کسی باید باشد که یک چیزی دارد. یک درآمدی دارد. یک ملکی دارد. یک ثروتی دارد. خب ضامن می شود. [اگر مالی] دارایی، ضامن یک بدهکار [باشی] عیب ندارد. اما شما که خودت هم گیر هستی، مثلا فرض کنید که شوهرت باید خرج زندگی ات را بدهد. شما بیشتر از این چیزی نداری. نمی توانی ضامن شوی. ضامن شدن شما درد این را دوا نمی کند. درهرصورت آن شخص بدهکار را در میان اصحاب خودشان نپذیرفتند. این خیلی مهم است ها. یک کسی می خواهد بیاید در رکاب امام حسین شهید شود. بالاترین مقامات عالیه معنوی. شهید راه خدا در رکاب امام. نه. اگر بدهکاری، نه. حالا اگر یادتان باشد عرض کردیم بدهکاری، تنها بدهکاری مالی نیست. یک دوستی داشتیم که از دنیا رفت. خدا رحمتش کند. این یک کسی را می شناخت. از دوستان ... گفت این پشت سر من خیلی حرف زده بود. به جبهه می رفت و می آمد. بار آخر که می خواست برود که بعد رفت و شهید شد، آمد و حلالیت طلبید. اگر حلالیت نطلبیده بود[ی]، شهادتت به زحمت می افتاد. شهادت به مشکل می خورد. شهادت بین شما و خدا را پاک می کند. حق مردم به جای خودش هست. حالا عرض کردیم حق مردم هم حق مالی تنها نیست. [مثلا اگر] من آبروی یک کسی را برده ام، خب باید این را جبران کنم. باید جبران کنم. بدون جبران او نتیجه ندارد. حتی نماز و روزه و عبادت ها هم مشکل پیدا می کند.
ما یک قیامتی را در پیش داریم که صحبت از آن در این آیات آمده. قرآن یک سخنی فرموده بود. ای بت پرست ها شما و بت هایتان، آن چیزهایی که می پرستید، هیزم جهنم هستید. شما و آن بت هایی که می پرستید. إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ [98 انبیاء] هیزم جهنم. اینها اشکال کردند که خب بابا مسیحی ها حضرت مسیح را می پرستند. حضرت مریم را می پرستند. نماز که می خوانند به مریم نماز می خوانند. به سوی مریم نماز می خوانند. به سوی حضرت عیسی. به سوی تمثال حضرت عیسی نماز می خوانند. خب پس شما که اینها را پیغمبر خدا می دانید، مردان بزرگ و شخصیت بزرگ و معصوم می دانید، اینها هم هیزم جهنم؟ قرآن این را جواب می دهد که إِنَّ الَّذينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْني أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ [101 انبیاء]. کسانی که ما برای آنها عاقبت به خیر و عاقبت خوب نوشته ایم، معصوم اند، پاک دامن اند، عاقبت اینها به خیر است، اینها از جهنم دورند. لَا يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا [102انبیاء]. شاید صدای جهنم را هم نمی شنوند. با اینکه می گوید صدای هور هور آتش جهنم از فاصله های دور هم شنیده می شود، اما اینها آن را هم نمی شنوند. انقدر پاک دامنی شان موثر است که صدای جهنم را هم نمی شنوند. حالا به این کار نداریم. [در ادامه می فرماید] وَ هُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ اینها تا ابد در آنچه که دل خواه شان است، آنچه دل خواه شان است زندگی می کنند. پاک دامن اند دیگر. پاک دامن تا ابد در آنچه که دل خواه اوست و مورد علاقه اش هست، [می ماند.] بعد می فرمایند لَا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ[103 انبیاء] می خواستیم این را بگوییم. فزع اکبر که روز قیامت روز فزع اکبر است، اصلا به اینها لطمه ای نمی زند. آن ترس و خوف بزرگ قیامت یک ذره اندکی برای اینها اندوه و ناراحتی به بار نمی آورد. فزع اکبر یعنی بزرگ ترین ترس ممکن. بزرگ ترین ترس ممکن که برای مردم عادی قیامت، آنهایی که به طور عادی در قیامت هستند، مثلا مثل امثال ماها که در قیامت هستند، ممکن است گرفتار فزع اکبر شوند. این پاکدامنان، گرفتار فزع اکبر نمی شوند. لَا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ هَذَا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ. فرشتگان به محضر آنها می آیند و می گویند این آن روزی بود که ما به عنوان جزای اعمالتان به شما وعده می کردیم. جزای پاکی، پاکی و خوبی و بهشت است. جزای پاک دامنی بهشت است. خب. حالا به این کار نداریم. به ما چه مربوط می شود؟ آن که برای ما هست این آیه است. مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا[89 نمل] آن کس که حسنه را به قیامت و آخرت می آورد. آلودگی به همراه نمی آورد. دل مردم را شکستن به همراه خودش نمی آورد. خدمت به پدر و مادر می آورد. خدمت به خلق خدا می آورد. ترک گناه و مواظبت از گناه همراه خودش می آورد. مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فقط خوبی به همراهش می آورد. فقط خوبی همراه خودش می آورد. نتیجه اینها چیست؟ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا آنچه که آنجا نصیب شان می شود، بهتر از آن چیزی است که آورده اند. چقدر خوبی آورده؟ چه خوبی هایی آورده؟ ما بهترش را آنجا به آنها می دهیم. یکی از بهترین ها این است که شما دو رکعت نماز می خوانید، ده برابر محاسبه می شود. و اگر دو رکعت نماز خوب بخوانی، شاید بهشت بر آدم واجب شود. ببینید دو رکعت نماز، بهشت. رضای خدا نصیب می شود. کسی که خوبی در نامه عمل دارد. کوشیده است. زحمت کشیده است. از چشمش، از گوشش، از زبانش، از اینها مواظبت کرده است. این مواظبت نشانه عقل است. کسی که از خودش مواظبت کرده، یعنی از گوش و چشم و زبان و دست و اینها مواظبت کرده، نشانه هوشیاری است. عقل است. این بهتر از آنچه که آورده است، نصیبش می شود. ببینید مثلا اگر به دو رکعت نماز بهشت می دهند خب بهتر است دیگر. به دو رکعت نماز درستِ قبول، بهشت می دهند. خب این خیلی بهتر است. حداقلش این بود که عرض کردیم از هر کار خوبی که کردی، ده برابر به تو جزا می دهند. در برابر هر کار خوب ده برابر جزا می دهند. خب این به جای خودش. اینجا یک چیز بالاتر از این است. شاید به دو رکعت نماز خوب یک بهشت به آدم می دهند. این خیلی است. می فرمایند که مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا برای آنها بهتر از آنچه که آورده اند و انجام داده اند، بهتر از آن جزا داده می شود. حداقل اش این است که یک را به ده برابر [جزا می دهند]. بعد مهمتر از آن وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ از آن فزع و ترس قیامت [در امان اند]. جهنم یک موجود زنده است. جهنم یک موجود زنده است. آتش حیات دارد. زنده است. به صحنه قیامت می آید و پی آدم هایی که اهل جهنم اند می گردد. اینها را می بلعد و می رود. خب ببینید ما در یک صحرایی ایستاده ایم. مثلا [به چه] وسعت و عظمت و... یک آتش هم لحظه به لحظه به قیامت می آید و یک نفری را برمی دارد و همراه خودش می برد. آدم یک لحظه آرام نیست. دائما دارد می ترسد. نکند مرا؟ نکند مرا؟ نکند مرا؟ با من چجوری رفتار خواهند کرد؟ از ترس آن آتش. یک روزی است که ترس خیلی بزرگی وجود دارد. می فرمایند کسی که خوبی آورده باشد، چرا بدی ببیند؟ کسی که خوبی آورده، چرا بدی ببیند؟ وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ. یعنی از آن ترس بزرگ قیامت، از آن ترس بزرگ قیامت که همه را شامل می شود و همه را می لرزاند و می ترساند، از آن در امان اند. عرض کردیم که ببینید کسی که هیچ بدی نکرده، یا اگر هم یک بدی کرده، جبران کرده. این هم مهم است. اگر مثلا یک کار خلافی کرده، جبران کرده. مثلا یک روز صبح نمازش قضا شده، قضایش را خوانده. رها نکرده. مثلا فرض کن دو روز در ماه رمضان به مسافرت رفته. خب بعد آمده قضایش را انجام داده. جبران کرده. اگر جز کار خوب نکرده، یا اگر خطایی هم کرده، آن را جبران کرده، چیز بدی همراهش نبرده. مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فقط خوبی آورده. این هیچ رنجی نخواهد دید. هیچ رنجی. هیچ ترس و خوفی نخواهد داشت. هیچ ناراحتی ای نخواهد داشت. نه لحظه مرگش ناراحتی دارد. نه در قبر ناراحتی دارد. نه در حساب قیامت ناراحتی دارد. هیچی. کاملا در امن و امان خواهد گذرانید تا به بهشت وارد شود. این امن و امانی که آدم پیدا می کند، نتیجه زحمات خودش است. دل کسی را نلرزانده. وقتی دل کسی را نلرزانده، پشت سر کسی حرف نزده و مثلا آبروی او را نبرده، مال کسی را به هیچ وجه نخورده، خب این نباید بدی ببیند. بدی نمی بیند. یک ذره بدی نخواهد دید. راحت و خوش و خرم تا آخر. حالا یک روایتی داریم که روایتش هم بزرگان می خواندند. می فرمایند که یک کسانی از قبر برمی خیزند و از قبر که درآمدند به بهشت پرواز می کنند. به بهشت پرواز می کنند. فرشتگان مامور بهشت می گویند شما چه کار کردید؟ شما حساب دیدید؟ پای حساب رفتید؟ نه. صراط را دیدید؟ نه. جهنم را دیدید؟ ترس و خوفی داشتید؟ نه. ما هیچ مشکلی نداشتیم. یک سر از قبر به بهشت پرواز کردیم. می گویند آخر شما چه کار کرده بودید؟ مهمش این است. شما چه کار کرده بودید که اینجوری شده؟ می گویند ما در خفا، وقتی هیچ کس نیست از خدا می ترسیدیم. [اینطور نبود که] چون پنهان است و کسی نمی بیند پس من هرکاری دلم می خواهد می کنم. نه. من در پنهان هم از خدا می ترسیدم. یک. دوم به قسمت خدا راضی بودیم. این هم البته خیلی مهم است. ما در پنهانی، در جایگاه مخفی از خدا می ترسیدیم. آلودگی را نمی پذیرفتیم. دست به آلودگی نمی زدیم. به گناه نزدیک نمی شدیم. [اینطور نبود که] چون هیچ کس نیست و هیچ کس نمی بیند، من فلان کار را کنم. نه. اصلا. من از خدا می ترسم. در پنهان. این یک چیز خیلی مهمی است. دوم اینکه ما به قسمت الهی راضی بودیم. به قسمت الهی راضی بودیم. فرشتگان می گویند که حق تان است که هیچ مشکلی در قیامت ندیدید. نه پای حساب رفتید. نه نامه عمل که پرواز می کند و آدم باید مثلا بایستد و نامه عملش را بگیرد. مثلا. نه ... هیچ چیز ندیدید. یک سر به بهشت آمدید. حق تان است. کسی که در پنهان و در خلوت از خدا ترسیده. هیچ خطایی در خلوت از او سر نزده. و به قسمت الهی راضی بوده. این حقش است که اینجوری به بهشت برود. حالا در هرصورت آیه خیلی مهم است. مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ کسی که کوشیده است جز خوبی آن طرف نبرد. همراه خودش جز خوبی نبرد. ببینید جبران، یک مساله مهمی است. کسی که معتقد است که قیامت حساب و کتاب دارد و آدم باید حساب پس بدهد، اکر یک کاری کرد، سعی می کند جبران کند. می داند که این کار از بین نمی رود. [به] گردن من آویزان است. من را رها نمی کند. یک چنین کسی چون به قیامت معتقد است، جبران می کند. دقت کنید، کسی که به قیامت معتقد است، اگر یک خطایی کرد، جبران می کند، اگر یک دلی شکست، سعی می کند آن را جبران کند. اگر یک حرفی از دهانش در رفت، سعی می کند برود حلالیت بطلبد. آن شب عرض کردیم که بعضی از آقایان مراجع حلالیت طلبیدن را واجب می دانند. حلالیت بطلبد. مال مردم را یک ذره هم کم و زیاد نمی کند. لباس یا بدن آن بزرگوار به دیوار کهگلی گرفته بود. آن قدیم که دیوارها کاهگلی بود. یک مقداری از این کاه و گل زمین ریخته بود. رفته بود در زده بود. صاحب خانه آمده بود و به او گفته بود که آقای صاحب خانه بدن من به دیوار خانه شما برخورد کرد و یک مقداری کاه و گل، یک ذره ای زمین ریخت. یا بگو من پول این را بدهم یا حلال کن. خیلی افتخار کرده بود و حلال کرده بود. اینجوری. اگر آدم خطاهای خودش را جبران کند، می شود جزء کسانی که مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا. کسی که خوبی آورد، فقط خوبی به آن عالم آورد، چیز بدی برای ما نیاورد. این در نهایت عزت و سلامت و امنیت [به قیامت وارد می شود]. وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ. آن روزی که سراسرش ترس است، خود قیامت زحمت است. خود قیامت. ورود در قیامت و حضور در قیامت، خود حضور در قیامت، زحمت بزرگ است. ترس بزرگ است. رنج بزرگ است. این [شخص] در امان است. کاملا. چون چیزی ندارد که دلیل یک ناراحتی باشد. من کسی را ناراحت نکردم که این ناراحتی جزای من بشود. من کسی را نترساندم که... می گویند کسی که مردم را می ترساند، کسی که مردم را می ترساند، در یک زندانی که ترس است، زندان ترس است، در ترس، یک سال، ده سال، صد؟ حالا عددش را یادم رفته. در این [ترس] محبوس می شود. در یک زندانی که فقط ترس است. هیچی نیست. نه در و دیوار دارد. نه شکنجه دارد. نه زنجیر دارد. ترس. در ترس غرق است. در ترس غرق است. کسی که باعث ترس مردم بوده. خب.
السلام علیک یا ابا عبدالله السلام علیک یا ابا عبدالله
ما خیلی خدا را شکر می کنیم که امسال هم زنده بودیم و در عزاداری حضرت حسین شرکت کردیم. ان شاء الله خدا قبول کند. [خدایا] این را سال آخر شرکت در عزاداری امام حسین قرار نده. زیارت امام حسین را مکرر نصیب ما بفرما. خب.
السلام علیک یا ابا عبدالله وَ عَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ. اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ.
یکی از بلاهای بزرگی که برای خاندان اهل بیت اتفاق افتاد، خرابه بود. دختر سه ساله پدرش را خواب دیده. مهربانی های پدرش یادش است دیگر. مثلا فرض کن در عالم خواب دیده که در دامان پدر نشسته. پدر دارد به سرش دست می کشد. با او به مهربانی صحبت می کند. در طول این راهی که از کربلا تا به شام آمده، صد بار شلاق خورده. از دست آن آدم های ... خشنِ بی رحمِ بی مروتِ بی دین، زجر دیده. حالا پدرش را یافته. از او مهربانی دیده. مثل اینکه آن دردهایی که کشیده دارد از دلش در می آید. یکهو از خواب بیدار شد. پدر مهربانش را از دست داد. تا حالا تا لحظه قبل در دامن پدر نشسته. اما حالا یکهو می بیند در همان بلاهایی که قبلا هم بوده، در این خرابه تاریک و ترسناک [است]. گریه کرده. گریه بر او غالب شده. نمی توانسته خودش را نگاه دارد. شیون می کند. شیون او این زن ها و بچه های بلا کشیده را هم به شیون وادار کرد. یک خرابه، شاید هشتاد نفر کمتر و بیشتر از بچه و بزرگ دارند گریه می کنند. دارند شیون می کنند. اینها به گوش یزید رسیده یا به گوش یزید رساندند. آن خبیث هم که مست بوده خوابیده. هنوز هم مست است. گفت خب سر بابایش را برایش ببرید. این که بابایش را خواسته. سر بابایش را برایش ببرید. می گویند وقتی آوردند در خرابه حضرت زینب سلام الله علیها فرمود که نه این را نیاورید. ما خودمان بچه را آرام می کنیم. قاعدتا می فهمیدند که ممکن است چه خطری پیش بیاید. سر بریده بابایش است. آورده اند در طبق گذاشتند جلویش. او هم سرپوش از طبق برداشته. چشمش به پیشانی شکسته پدرش افتاده. رگ های بریده بابایش. می گوید بابا این رگ ها را چه کسی بریده. سر شما را چه کسی شکسته؟ چه کسی ما را در این سن کم یتیم کرده؟ نتوانست سر را در بغلش نگاه دارد. یک طرف افتاد. خدایا به جگر سوخته این بچه، این بلایی که دارد در این کشور بیداد می کند را برطرف بفرما. به دل سوخته اش، به دل سوخته اش، به دل سوخته آن اهل بیت امام حسین این بلا را از کشور ما دفع و رفع بفرما. رهبر بزرگوار ما را برای ما نگاه دار. نعمت وجودش را سلب نفرما. بر عمر و عزتش بیفزا. عواقب همه امور ما را ختم به خیر کن. ما و گذشتگان مان را با امام حسین محشور کن. به جاه محمد و آله. صل علی محمد و آله.