شب چهارم محرم 6/8/93 - هیئت محبان العباس ع (ولیّ خود را بشناس)
کل این صفات بد سر در شرک دارد. اگر من حسادت می کنم، به این دلیل است که خدا را عادل نمی دانم. اگر من بخل دارم، به این دلیل است که در خزینه خدا را بسته می دانم. خدا را به اندازه کافی کریم نمی دانم...

أعوذ بِاللهِ مِن الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قوّهَ إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطـّیبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لَعنَة الله عَلی أعدائِهِم أجمَعین إلی یَوم الدّین

بحث شب اول این بود که گناه نحس است. گناه نحوست دارد. نحوستش به اندازه بزرگی اش بزرگ است. اگر گناه کوچک فرض داشته باشد. اگر فرض گناه کوچکی را داشته باشیم، آنها به اندازه کوچکی شان نحوست دارند. به هر صورت گناه نحوست دارد. اگر نحوست را از سرنوشت خودت پاک کردی، از وجود خودت پاک کردی، خب خوشا به حالت. اگرنه این نحوست آدم را آزار خواهد داد و انسان همینجا اثرش را می بیند. یک مشکلاتی هست. بنده یک ذره با مردم در تماس هستم. یک مشکلاتی در این سال های اخیر به وجود آمده که از عجایب و غرایب است. هرچه پیش می رویم هم بیشتر می بینیم. در زندگی مردم. دست به دل همه آقایان اینجا بگذاریم می بینیم که ممکن است در دل هایشان چه بسیار مشکلات و غم و غصه ها باشد. اینها نتیجه گناهان ماست. فرمودند در کوچه داری راه می روی و پایت به یک سنگ کوچک می گیرد، به خاطر یک کاری است که کرده ای. این برو برگرد نداردها. تازه قرآن در آیه 34 سوره مبارکه شوری می فرماید: وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ بسیاری را می بخشیم. یک کمی گریبان گیر می شود و این مشکلات در زندگی فردی و اجتماعی ما به وجود می آید. نمی خواهیم اینجا بایستیم. دیشب عرضمان این بود که اگر گناه نکنیم چه می شود. باز هم می خواهیم همین را عرض کنیم که اگر گناه نکنیم چه می شود. امیدواریم که ما در گناه نکردن جایگاه داشته باشیم. همه با این آیه آشنا هستید. در آیه 257 سوره مبارکه بقره می فرماید: اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ یک بحثی در شب های گذشته عرض کردیم. اگر ایمان آدم حداقل و در حدنصاب حداقل باشد. ما معمولا مشمول زکات نمی شویم. می گویند اگر کسی 40 گوسفند دارد، این حداقل نصاب برای زکات گوسفند است و باید یکی از این گوسفندها را به عنوان زکات بدهد. اگر آدم حداقل نصاب ایمان را داشته باشد، گناه نمی کند. اگر آدم حداقل نصاب ایمان را داشته باشد گناه نمی کند و می تواند در برابر تمام گناهان مقاومت کند. کمرش خم نمی شود. ایمان برای آدم اقتدار می آورد. ببینید روی میز شما یک میلیون گذاشته اند. گذاشته باشند. ده میلیون. باشد. صد میلیون. گذاشته باشند. فرقی نمی کند. اگر آدم آن حداقل را داشته باشد، یک میلیون رشوه بدهند یا صد میلیون یا یک میلیارد برایش فرقی نمی کند. به همان سادگی که از یک صد تومانی می گذرد و اصلا در امروزه نگاهش نمی کند، صد میلیون را هم به همان سادگی کنار می زند. فرق نمی کند. استحکام شخصیتی که برای آدم ایمان به بار می آورد، بین یک و صد و هزار فرقی نمی کند. خب. چه می خواستیم عرض کنیم؟ اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا اگر آدم حداقل نصاب ایمان را داشته باشد، کمرش در برابر هیچ گناهی خم نمی شود. هیچ گناهی. هرچقدر هم سخت و مشکل باشد فرقی نمی کند. در برابر هیچ وظیفه ای کوتاه نمی آید. خب. اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا این را می گوید که کسی که ایمان دارد. ببینید اسم ایمان رویش است. اسم ایمان. اسم ایمان را روی آدمی که صد تا لغزش دارد و هر روز در برابر یک گناهی می لغزد که نمی گذارند. این مشکل دار است. ایمان دارد اما مشکل دارد. بنده هم ایمان دارم اما مشکل دارم. چرا؟ به چه دلیل مشکل دارم؟ به این دلیل که یک وقتی از پس خودم برنمی آیم. می خواهم یک حرفی بزنم، می زنم. از پس نگاهم برنمی آیم. از پس زبانم برنمی آیم. یک وقت می لغزم. از پس شان برنمی آیم. اینها نشانه یک ضعفی در ایمان من است. اگر ایمان من حداقل لازم را داشته باشد، این آیه شامل حالش است. خدا ولی کسانی است که ایمان دارند. حداقل ایمان را که دارد، خدا بر او ولایت خواهد داشت. ولایت بر او یعنی چه؟ یعنی تربیت او را به عهده دارد و او را در راه کمالش هدایت می کند. اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا ولی آن کسی است که. ولایت که گفته می شود، مثلا ولایت فقیه که بعضی ها در آن گیر هستند، گویا واقعا معنایش را نمی فهمند. حالا آنهایی که هوا و هوس دارند را کاری نداریم. اما بعضی ها گویا واقعا معنایش را نمی فهمند. ببینید دقت کنید. اصلا ولایت فرض ندارد، جز به نفع مردم کار کردن. اصلا فرض ندارد. یک ذره بخواهد به نفع خودش کار کند، ولایتش سلب می شود. خدا ولی است. خدا ولیّ است یعنی چه؟ یعنی دارد به نفع کار می کند. به مقداری که شما ایمان به خرج می دهید. خدای متعال دارد به نفع تو کار می کند. چکار می کند؟ تو را از ظلمت ها به سوی نور می برد. از ظلمت ها به سوی نور می برد یعنی چه؟ خب مثلا من گاهی در دلم احساس حسادت می کنم. یک ذره. این حسادت طوری نیست که مرا به گناه وادارد. اگر مرا به گناه وامی داشت که ایمانم نقص و مشکل داشت. نه. یک وقت می بینم شما برتر از من هستی، یک ذره دلم تنگ می شود و در خودم احساس بدی می کنم. باید یک وقتی این را معالجه کنی. اگر معالجه نکنی، یک روزی گرفتار می شوی. اگر کسی گناه نکند، خدای متعال درمورد او اعمال ولایت می کند و او را از این ظلمت نجات می دهد. این یک ظلمت است. او را از این ظلمت نجات می دهد. اگر من احساس تکبر می کنم همین طور. یک وقت سختم است جلوی شما بلند شوم. اگر بخواهم پیش سلام شوم، سختم است. من گاهی شب ها که به خانه می روم پسرم پشت میزش در اتاق خودش نشسته. من می خواهم سلام کنم. پسر کوچک من است. خب. من راحت سلام می کنم؟ اگر یک ذره احساس سختی می کنم یک عیب است دیگر. این عیب در اثر اینکه من گناه نکنم، مرحمت خدا درمورد من اجرا خواهد شد و این برطرف خواهد شد. بعد می بینم چقدر راحت است و من می توانم سلام کنم. به پسرم و به نوه کوچکم هم می توانم سلام کنم. البته نوه ممکن است یک معانی دیگری درونش باشد و سخت نباشد. به شاگردم. راحت سلام می کنم. هیچ سختم نیست. راحت جلوی پایش بلند می شوم. مثال است ها. اینها مثال است. مرا معالجه می کند. گناه نکردن باعث می شود که خدای متعال ولایتش را درمورد من اعمال می کند. عرض کردم ولایت یعنی چه؟ عملی به نفع مولـّی علیه. این اصطلاح لغت عربی اش است. به کسی که ولایت درمورد او اجرا می شود مولی علیه می گویند. خدا به خیر او عمل می کند. چون ولیّ است به خیر او عمل می کند. اصلا فرض ندارد که ولیّ جز به خیر عمل کند. فرض ندارد. اگر به نفع خودش عمل کند از ولایت سلب می شود. خب. آدمی که گناه نمی کند، حداقل مقبول از ایمان را دارد. یعنی خدای متعال او را مومن حساب می کند. اینجا گفتند اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا خدا ولی کسانی است که ایمان آورده اند. چه کسی ایمان آورده است؟ اولین نشانه اش این است که می تواند هیچ گناهی نکند. اگر هیچ گناهی نمی کند، ایمانش مقبول است. نصاب ایمان را دارد. البته نصاب حداقل است. نصاب ایمان را دارد و ولایت الهی درمورد او اجرا می شود. ولایت الهی درمورد او اجرا می شود، یعنی خدای متعال دائما با او عملی می کند که او ذره ذره ذره رشد کند. کم کم وقتی به دلش نگاه می کند، هیچ احساس حسادتی در آن نیست. احساس سختی تکبر، وجود ندارد. راحت می تواند درمورد مردم تواضع کند. اینها قیمتی است ها. حالا عرض می کنیم که در جامعه ما این حرف ها مطرح نیست. حالا نیست که نیست. اما از لحظه مرگ به بعد تازه قیمت اینها مشخص می شود. درمورد مرحوم آقا شیخ محمد حسین زاهد گفته بودند. حالا مقدمات و موخراتش را عرض نمی کنیم. گفته بودند رسول خدا تشریف آوردند درون قبرش و فرمودند حسین تکبر ندارد. مقبول شد. آدم آن طرف که می رود، قیمت دارد. یک دل بی تکبر و یک دل بی بخل قیمت دارد. من بحث شب اول مان را اینگونه شروع کردم که ما به این عالم آمده ایم و می خواهیم با یک ساختمان کامل از این دنیا برویم. ساختمان کامل آدم آن وقتی است که دیگر در دلش احساس بخل و کینه نمی کند. ببینید آدم را با کینه به بهشت راه نمی دهند. راه نمی دهند. سینه با کینه را به بهشت راه نمی دهند. تا کینه ها از این سینه پاک نشود، به بهشت راه نمی دهند. خب. چه وقتی این سینه بی کینه می شود؟ وقتی من گناه نمی کنم و ایمانم حداقل لازم را دارد. وقتی حداقل لازم را دارد، خدای متعال با مهربانی دست مهربانش را بر سر آن آدم می گذارد و خودش تربیت او را بر عهده می گیرد. اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا یعنی این. خدا خودش تربیت خاص مومنان را به عهده دارد. دست خدا که امام زمان است تربیت این مومن را به عهده دارد. می کوشد در طول این هفتاد سال این تربیت شود و از دنیا برود. اگر آدم تربیت نشود، آن طرف به زحمت می افتد. ما یک قیامت داریم و یک برزخ. ما اصلا نمی دانیم برزخ یعنی چه. اصلا نمی دانیم آن عالم یعنی چه. ممکن است برای اینکه به یک حداقل لازم برسد در برزخ معطل شود تا تربیت حداقلی اش را بدست آورده باشد. اگر شما تربیت حداقلی را نداشته باشی، شما را به بهشت راه نمی دهند. برای اینکه به بهشت بروی، باید دوره تربیت حداقلی را بگذرانی. دوره اش را در برزخ می گذرانی یا در دنیا؟ اگر در دنیا بگذرانی، بیست ساله حل می شود. من نوعی می توانم کینه و تکبر را بیست ساله از درون دلم برطرف کنم. حسد را می توانم برطرف کنم. پس آدم درستی شده ام. اگر اینطور نباشد، می روی آن طرف. آن طرف چقدر طول می کشد؟ نمی دانیم. صدهزار سال؟ نمی دانیم؟ یک فرمایشی مرحوم امام در چهل حدیث شان دارند. می فرمایند این عالم، عالم تغییر است. عالم تغییر می کنددیگر. خود ماها هم همینطور. حساب کنید از وقتی شما پانزده شانزده ساله بودید، تا وقتی بیست و چهار ساله شدی، چقدر تغییرات یافتی؟ خاصیت این عالم اینگونه است. بنده به گذشته ام نگاه می کنم. از آن وقت تا به حال چقدر تغییرات یافته ام؟ این تغییرات خاصیت این عالم است. من می توانم این تغییرات را به نفع خودم جریان بدهم. مثلا اگر من با تکبر خودم بجنگم، تکبرم معالجه می شود. اگر با حسادتم بجنگم، حسادتم معالجه می شود. اگر با بخلم بجنگم، بخلم معالجه می شود. یک مطلبی عرض کنم. اگر کسی دستش به مال می رسد، این یک داروی خوبی برای همه دردهاست. کسی که بذل و بخشش می کند، خیلی خوب است. نه اینکه جایی حساب کندها. جایی حساب نکند. من داشتم در کوچه رد می شدم. یک آقایی جلوی ما می رفت. یک پولی را دور سر خودش گرداند و در صندوق صدقات انداخت یا داد دست یک فقیر. یک آقایی هم یقه او را گرفت و دعوا راه انداخت که تو چرا این پول را دور سرت گرداندی. حالا من کاری ندارم این کار درست است یانه. یک وقت من پولی را دور سر خودم می گردانم و در صندوق صدقات می اندازم. خب یک چیزی دادی و یک چیزی گرفتی. بله؟ یک چیزی دادی و یک چیزی گرفتی. آن هیچ. اگر آدم بی مهابا خرج کند، یعنی بخلش را معالجه می کند. ما یک چیزی داریم. کل این صفات بد سر در شرک دارد. اگر من حسادت می کنم، به این دلیل است که خدا را عادل نمی دانم. اگر من بخل دارم، به این دلیل است که در خزینه خدا را بسته می دانم. خدا را به اندازه کافی کریم نمی دانم. هرکدام از اینها سر در یک مشکل توحیدی دارد. اگر من توانستم بخلم را معالجه کنم، که در بین صفات بد معالجه بخل از همه راحت تر است. چون آدم می تواند راحت دستش را در جیبش بکند. این راحت ترین است. اگر این را معالجه کنی، چون کل صفات بد ریشه در شرک دارد، اگر این معالجه شد، همه اش معالجه می شود. این نکته مهمی بود.

باز برگردیم به آیه. اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا خدا ولیّ کسانی است که ایمان آورده اند. اگر من ایمان آوردنم را اثبات کنم. با چه چیزی؟ از چشمم مراقبت کنم. ببینید یک کسی بالای سر من ایستاده. در قرآن در آیه 33 سوره مبارکه رعد می فرماید: قَائِمٌ عَلَى كُلِّ نَفْسٍ به زبان بشری می گوییم. زبان بشری زبان جسمانی است. مانند این است که بالاسر هرکس ایستاده. خدای متعال بالا سر تک تک آدم ها ایستاده و دارد عمل آنها را می بیند. خب. اگر من یک ذره این را احساس کنم، از چشمم مراقبت می کنم و خیلی سخت نمی شود. من می دانم یک نفر بالای سرم است. من در یک مجلسی این داستان را عرض کردم. یک دوره مرحوم آیت الله حق شناس مریض بودند. به نظرم کمرشان ناراحت بود. از خانه بیرون نمی آمدند. ما شب ها برای نماز خدمت ایشان به منزل شان می رفتیم. ایشان هر شب بعد از نماز یک ربع بیست دقیقه دفترچه شان را باز می کردند و یک مقدار حدیث می خواندند و یک مقدار موعظه می کردند. این را باور کنید. تکرار عرض می کنم.  هرشب که آنجا می رفتیم گویا یک صفحه از زندگی من را باز می کردند. فردا شب یک صفحه دیگر. پس فردا شب یک صفحه دیگر. این بنده خداست. از همه زندگی من خبر دارد. الان بالای سر ما ایستاده اند. نه بالاسر جسمانی. ذره ذره شراشر وجود من جلوی چشم امام زمان است. من جلوی چشم او دارم هرکاری می کنم. اگر آدم به این توجه کند، می تواند از پس چشمش بربیاید. از کارهایی که شیطان می کند این است که برای آدم غفلت می آورد. وقتی آدم دچار غفلت شد، یک مرتبه دهانش باز می شود و هرچیزی می گوید. حالا اگر یک ذره ایمان ته دلش باشد، بعد پشیمان می شود. پشیمانی نشانه ایمان است. آن وقتی که من هرچیزی می گفتم، نشانه بی ایمانی بود. گفته اند وقتی آدم گناه میکند، ایمان ندارد. خدا نکند، یک وقت آدم لحظه ای که مشغول گناه است از دنیا برود. تا پشمان شد نشان می دهد که ایمان داشته. آنجا غفلت آمده بود. یک آقایی از من سوال کرد که چندین بار تصمیم گرفته و مدام زمین خورده. من برای جواب عرض کنم. این به خاطر ناتوانی های اولیه عمر یک جوان است. با اینکه ایمان دارد و خدا و قیامت را قبول دارد، اماچون توانایی اش به اندازه کافی نرسیده و ایمانش به حد نصابی که عرض کردیم نرسیده، لغزش می کند. این طبیعی است. آدم نباید از این ناامید شود. باید با این بجنگد. باز آیت الله حق شناس را عرض می کنم. ایشان می فرمود صدبار هم زمین خوردی بلند شو و بگو می توانم. البته می توانم به مدد خداست. اگر این را فراموش نکنی، دیگر زمین نخوری. اگر مدد و توکل بر خدا را فراموش نکنیم، ان شاء الله را فراموش نکنیم، آدم زمین نمی خورد. خدا دوست دارد بنده اش گناه نکند. خدا دوست دارد بنده اش پاک دامن باشد. وقتی دوست دارد پس کمک می کند. شما دستت را به خدا بده. بر خدا توکل کن، حتما پیروز می شوی. ولایت الهی آن وقت درمورد آدم اجرا می شود که ایمانش یک حداقل لازمی را داشته باشد. برای بدست آوردن حداقل لازم چکار کنیم؟ باید بکوشیم. یک کوشش لازم است. یک روزی آدم به یک جایی می رسد که دیگر همه راه برای آدم باز است و هیچ مشکلی بر سر راهش وجود ندارد. اما اوایل سختی دارد. راه یک مقداری سربالایی است و سختی دارد. اگر آن سختی ها را تحمل کند، به جایی می رسد که بندگی سهل می شود. در آیه 7 سوره مبارکه لیل می فرماید: فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَی ما سهل می کنیم. مگر اصحاب امام حسین نبودند؟ خندان بودند. عابس رفت ضره اش را هم درآورد. هیچ کس به میدان او نیامد. بعد سنگ باران کردند. گفت من از سنگ باران نمی ترسم. کلاه خود از سر برداشت و زره از تن درآورد. آدم اینگونه می شود.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای