شب اول جلسه فاطميه اول هيات محبان العباس ع 1/12/94
اگر درست عمل کنیم ها. اطلاعات مان درست باشد و درست تعلیم بگیریم، اسلام مان همان اسلامی است که پیغمبر آورده. همان اسلامی است که حضرت صادق فرمایش فرمودند. فرق ندارد. ببینید خیلی قیمتی است. این به برکت زحماتی است که ائمه علیهم السلام کشیدند.

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین من الانِ إلی قیام یَوم الدّین

اگر خدا کمک کند می خواهیم چند کلمه ای در بحث امامت عرض کنیم. اگر خدا کمک کند. امام را معنا می کنیم. امام را معنا می کنیم. امام آن کسی است که در پیش رو قرار دارد و آن کسانی که در پشت سر او هستند، از او پیروی می کنند. قرآن می فرماید که در عالم هیچ کس نیست که امام نداشته باشد. در تمام طول تاریخ انسان هیچ وقت هیچ کس نبوده که امام نداشته باشد. هرکس را با امامش به قیامت می آورند. هرکس را با امامش به قیامت می آورند. حالا آن امام، امام اهل جهنم باشد، اصحاب خودش را به جهنم می برد. اگر امام، امام اهل بهشت باشد، اصحاب و یاران و پیروان خودش را به بهشت می برد. دودوتا چهارتا ها. [در آیه 71 سوره اسراء می فرماید:] يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ. هرکسی. روز قیامت روزی است که هرکسی را به امامش به قیامت می خوانیم. اصلا با امامش به قیامت می آید و با امامش به بهشت می رود یا با امامش به جهنم می رود. يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ آن وقت ببینید بعدش می فرماید: فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ با امام مشخص می شود که نامه عمل به دست راست داده می شود یا نامه عمل به دست چپ داده می شود. بر اساس امامی که آدم انتخاب کرده نامه عمل را به دست چپ یا راست می دهند. آن وقت آیه در ادامه می فرماید که هرکس که کور است، هرکس که در این دنیا کور بوده، آنجا هم کور است. امامش امام کوران است. جمعیت جمعیت کوران اند. راه را گم می کنند. به جهنم می روند. خب اولا اینکه آدم باید امام را از سر بصیرت یافته باشد. با بینایی. بینایی به کار برده باشد و امامش را یافته باشد. این یک مساله. دوم اینکه با رفتار و اعمال شما امامت مشخص می شود. مثلا بنده دروغ می گویم. دائما دارم دروغ می گویم. یک وقت یک کسی شریکی داشت. من هم نمی شناختم. گفت این تلفن را برداشت و بیست تا دروغ گفت. مثلا می خواست یک جنس بفروشد. خب کسی که فقط در یک معامله ای که نشد و به جایی نرسید یا رسید، بیست تا دروغ گفت، امامش که نمی تواند امیرالمومنین باشد که. امامش که نمی شود امیرالمونمین باشد. اگر من روزی نمی دانم چقدر... مثال. با عمل آدم امامش مشخص می شود. پاک دامن است، امامش امام پاک دامنان است. امیرالمومنین است. می خواستم بگویم امام ما. نگفتم. امیرالمومنین امام متقیان است. اگر من هم متقی هستم، خب. او امام متقیان است. یک ذره از هم جدا نیستند. اگر یک شخص متقی است، یک ذره از امامش جدا نیست. متقی آن است که همه چیزهایش روی حساب و کتاب است. همه چیزش روی حساب و کتاب است. حالا نمی خواستیم اینها را عرض کنیم. می خواستیم عرض کنیم که امامت با پیروی در عمل [است.] اگر در این امت اسلام به دنبال امامان خودمان بگردیم، اولین امام پیامبر است. پیامبر امام است. [در آیه 21 سوره احزاب می فرماید:] لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ. او اسوه حسنه است. برای همه. برای شماها. همه مسلمان ها. طبق این تعبیر که امام یعنی امام عمل، امام اخلاق، امام فکر و امام اعتقاد، خب پیامبر فرد اول است. درمورد حضرت صدیقه چون زن ها را امام نگفته اند، نگفته اند. اما واقعیت ایشان... قرآن در احوالات حضرت مریم و زن فرعون فرموده که این دو برای همه کسانی که ایمان آورده اند اسوه هستند. یعنی یک واقعیت امامتی در زنان هست. خب فاصله حضرت صدیقه با آن دو بزرگوار خیلی است دیگر. پس ایشان هم به یک معنا، یعنی از اصطلاح که بیرون برویم، به معنای واقعی او هم امام است. به معنای واقعی کلمه. از بابی که اسوه هستند. حالا. از آن بحث بیرون می آییم. اولین امام در این امت پیامبر است که او اسوه است. بعد امام امیرالمومنین است چون او هم اسوه است. آن اصطلاح دیگر امام به معنای جانشین پیغمبر خب دوازده نفرند. آنها دوازده نفرند. که حالا با این قاطی نشود. امام کسی است که من رفتار و اعمال و اخلاق و افکارم را با او تطبیق می کنم. دائم می کوشم به رفتار و اعمال و اخلاق ایشان نزدیک تر شوم. هرچه نزدیک تر شدی، هرچه نزدیک تر شدی، نزدیک تر خواهی بود. در جایگاه اصلی ما. جایگاه اصلی ما که اینجا نیست. متاسفانه من دلم را اینجا خوش کردم. برای ماندن ابدی. هیچ هم پایین نمی آیم. تا پایین بیاورندم. من باید بکوشم. بکوشم. در طول این عمری که مثلا هفتاد هشتاد سال، عمر طبیعی ماهاست، آقا می شده. اینکه من خودم را برسانم و پیرو امیرالمومنین شوم، می شده. در این هفتاد ساله می شده. من به بازی گذراندم. بخش اعظم عمرم را و امروزم را و هر روز دیگرم را و آینده ام را به بازی می گذرانم. واقعا آدم جای خودش را همین دنیا می داند که به کار نمی پردازد. که به کار نمی پردازد. حالا. عرض کردم که من وقتی امامت را پذیرفتم که از من چیزی مطابق امامم باشد. افکارم مطابق امامم باشد. عقایدم مطابق امامم باشد. اخلاقم مطابق امامم باشد و رفتارم مطابق امامم باشد. اینجا من امامت را پذیرفتم. امامت را پذیرفتم. ببینید ما امامت را از باب اعتقاد به امامت پذیرفته ایم. نه اینکه اعتقادات مان عین امام مان باشد. یعنی من خدا را آنطور می شناسم. از خدا آنطور می ترسم. به خدا آنجور امیدوارم که امامم هست. این می شود امامت. این نه. ما امام را به عنوان اینکه امامی است که خدا قرار داده قبول داریم. همین هم خوب است و خیلی هم خوب است. و ان شاء الله عامل نجات ماست. اما بیشتر از این بایستی. همتی بیشتر از این بایستی. در هرصورت. به مقداری که در این راه کوشیدی و زحمت کشیدی که خودت را با امامت بیشتر تطبیق کنی. ببینید ما پیکره نمازمان را، اگر نمازمان صحیح باشد و مساله نمازمان را بلد باشیم که این هم گیر است ها؛ اگر مساله های پیکره نمازمان را بلد باشیم، پیکره نمازمان شبیه به نماز امام مان است. ببینید امیرالمومنین وقتی در محراب نشست، برای اولین روزی که به قول ماها می گوییم به خلافت رسید و دقیقش این است که ایشان به حکومت رسید نه به خلافت. ایشان خلیفه پیغمبر بود. کارهایی که باید بر اساس خلافت انجام بدهد، انجام می داد. همه وظایف خلافتش را انجام می داد. آن چیزی که نداشت، حکومت نداشت. حالا از آن روزی که بر جایگاه حکومت رسید و در محراب مسجد پیامبر نشست و بر مردم امامت کرد، آن هایی که پشت سر بودند اسم شان آمده. من الان یادم نیست. در کتاب های درجه اول اهل سنت است. عجیب است ها. خجالت آور هم هست. گفتند نماز پیغمبر را به یاد ما آورد. نماز پیغمبر را به یاد ما آورد. مگر این قبلی ها که نماز می خواندند چگونه نماز می خواندند؟ خب معلوم می شود یک چیزهایی اشکال داشته دیگر. یک چیزهاییش مثل نماز پیغمبر نبود. حالا ایشان که آمده نماز پیغمبر را نشان داد. چون اینها هم قبلا زمان پیغمبر بودند و نماز پیغمبر را دیده بودند. گفتند عه نماز پیغمبر را به یاد ما آورد. عرض کردم که اگر پیکره نماز ما شبیه نماز امیرالمومنین باشد که ان شاء الله اگر مساله هایمان را بلد باشیم، هست. خب ان شاء الله یک قدم برداشتیم. یک قدم خوب است. ان شاء الله همین باعث نجات می شود. اما بیشتر از اینها بایست. عقاید چه؟ عقاید ما شبیه است. ما خدا را واحد احد می دانیم. ما خدا را جسم نمی دانیم. کتاب ها درجه اول، درجه اول اهل سنت، می گوید خدای متعال روز قیامت، درجه اول می گویم ها، می گویند بعد از قرآن این کتاب است. دیگر بهتر از این نیست. می گویند خدای متعال روز قیامت سوار بر مرکب می شود و به صحنه قیامت می آید. صفوف مردم را طی می کند و می آید در پیش روی مردم می ایستد. ببخشید این قسمتش را یادم رفت. می گوید من خدای شما هستم. می گویند نه. ما تو را نمی شناسیم. تو خدای ما نیستی. قیافه همیشگی نبودی. نیامدی. خدای متعال می رود پشت پرده و قیافه اش را عوض می کند. حالا پشت پرده اش را من عرض می کنم. دومرتبه با قیافه ای که اینها دیده بودند و می شناختند می آید. خیلی خجالت آور است. حیرت آور و خجالت آور است. وقتی که امام یک جماعتی ابوحریره باشد، به اینجا می رسد. روایت ابوحریره است. او راوی درجه اول اهل سنت است. دقت کنید. راوی درجه اول اهل سنت است و در کتاب درجه اول نقل شده. هست دیگر. اینطوری گفته شده. ما خدای واحد و احد می شناسیم. خدای جسمانی را قبول نداریم. خدای عادل می شناسیم. این قسمت را یادم رفت. وقتی به آن قیافه ای که می شناسند می آید، در پیش روی این امت می ایستد. در میان این امت مومنین و منافیق هستند. با مومنین و منافقین این امت به بهشت می رود. عرض کردم وقتی امام یک امتی، ابوحریره باشد اینطور می شود. جزء ائمه محسوب می شود دیگر. در هر صورت. ما خدای عادل می شناسیم. این اعتقادات قیمتی است. این همه شهید پایش دادیم. امروز هم داریم، داریم پای این می ریزیم. پای این اعتقادات. اعتقادات صحیح اسلام. حالا ما در عمق این اعتقادات کمبود داریم. چقدر اعتقادات ما به خدای خودمان و پیغمبر مان و به ائمه مان عمیق است؟ مثلا آن عمقش کم است. اما اصل اعتقادات ما درست است. پیامبران را معصوم می دانیم. معصوم می دانیم. یک وقتی من یک جلسه ای با هفت هشت تا جوان در محله مان داشتم. با آنها بحث می کردیم. من تورات را آورده بودم. عین تورات را می خواندیم. داستان حضرت داود. بعد تفسیرهای اهل سنت را می آوردیم. عین آنچه که در تورات درمورد حضرت داود دارد، داستان یک کبوتری که پرید و ایشان هم از کفتر بازی خوشش می آمد و رفت بالای بام به دنبال کبوتر و آنجا چشمش افتاد به خانه همسایه و الی آخر که من دیگر توضیح عرض نمی کنم. عینا در تورات است و عینا در تفاسیر اهل سنت است. ما پیغمبر اینگونه نمی شناسیم. آنها در اوج اعلی پاک دامنی هستند. قرآن هم همین را می گوید. می خواهم بگویم اعتقاد ما طبق قرآن است. تشیع اینجوری است. ائمه مان را چطور؟ اهل سنت معتقد است که اگر کسی به زور بر مسند قدرت نشست، شما باید او را بشناسی. اگر شبی بخوابی و او را قبول نداشته باشی و آن شب از دنیا بروی، چه می گویند؟ ماتَ ميتة جاهلية. امامت را قبول نداشتی و از دنیا رفتی. بابا این به زور آمد. آن امام قبلی، مثلا فرض می کنیم مردم با او بیعت کرده بودند. مردم او را قبول داشتند. این امام جدید به زور آمد سر کار. مثلا او را کشت و از بین برد و خودش بر مسند قدرت نشست. تا بر مسند قدرت نشست شما باید او را قبول داشته باشی. باید او را بشناسی و قبول داشته باشی. خب ما همچین چیزی نمی گوییم. امام زوری فرض ندارد. نداریم. امام زوری با سرنیزه بر سر کار آمده نداریم. نداریم. خب ما به یک چنین امامی معتقدیم. ببینید اعتقادات ما، با اعتقادات امام مان امیرالمومنین یکی است. اینها خیلی قیمتی است. ما این مقدار پیرو آن بزرگواران هستیم. اما راه و جا برای بیشتر، خیلی باز است. اگر آدم در جوانی همت کند و بتواند اولا رفتارش را و ثانیا اخلاقش را و ثالثا اعتقاداتش را با امامش تطبیق کند، امیرالمومنین امام متقیان است و آن وقت این هم جزء متقیان است. به میثم تمار چه فرمود؟ فرمود انتَ مَعی فی دَرَجَتی. اینجوری می شود. بر سر سفره ای می نشیند که امیرالمومنین در راس آن سفره نشسته است. در اثر مطابقت اعمال با اعمال. ببینید دائم دارم تکرار می کنم. اعمال من باید تطبیق کند. اخلاق من باید تطبیق کند. مثل عرض می کنم. گفتند جزء معجزات پیغمبر است. با یک زنی زندگی کرده، نمی توانم بگویم این چگونه بوده. کوچکش این است که، کوچکش این است که، پیغمبر ابراهیم داشت دیگر. پسرش بود. خب پسر برای پدرش عزیز است دیگر. روی زانویش نشسته بود. فرمود که ببینید چقدر شکل این شبیه به من است. آن خبیث می گفت نه آقا شبیه فلانی است. مادرش ماریه بود دیگر. ماریه را پادشاه حبشه با یک غلامی برای رسول خدا هدیه فرستاد. گفت آقا شبیه اوست. حالا داستان هایش مفصل است که نمی خواهم عرض کنم. انقدر بی حیا. با این تا آخرین لحظه عمرش ساخته. انقدر صبور. انقدر حلیم. مثلا می گویم. بین ماها اگر یک کلمه بین زن و شوهر اختلاف شود چه می شود؟ پس اخلاق ما [به ایشان] شباهت ندارد. شباهت اخلاقی و شباهت عملی ما را به امام مان می رساند. ما امام را قبول کردیم. معلوم می شود من امام را قبول کردم. اگر تمام اعتقادات و اخلاق و عمل و رفتار و اعمال من مطابقت کرد، من امامم را در همه شراشر وجودم قبولش کرده ام. او را به امامت قبول کرده ام. او را امام خود قرار داده ام. این یک نسبتی است بین ما و امام. نسبتی که بین ما و آن بزرگواران است این است که ما آنها را به امامت بپذیریم. امامت در عمل است. در اخلاق است. در اعتقادات است. آنها چه؟ این از جانب من است دیگر. از جانب من نسبت به آن بزرگواران. از جانب من نسبت به آن بزرگواران این است که من این کارها را انجام بدهم. خودم را. عملم را. اخلاقم را با آنها تطبیق کنم. از آن سو اگر کسی نسبت به امامش اینجور باشد، امام لحظه ای سایه خودش را از سر او برنمی دارد. هیچ چیزی که او نخواهد برایش پیش نخواهد آمد. لحظه ای او را به خودش رها نمی کند. این چیزی که ماها می گوییم دستگیری. از چنین کسی دستگیری می کند. از چنین کسی دستگیری می کند. دستگیری شبانه روزی می شود. تمام زندگی می شود. تمام شراشر وجود آدم می شود. زیر سایه آن امام است. من خودم را با او تطبیق کردم. او هم مرحمتش را به طور کامل بر سر من سایه افکن خواهد کرد. هیچ کس دیگری بالای سر من نخواهد بود. هیچ کس دیگری بالا سر من نخواهد بود. شیطان بخشی از وجود من را تسخیر نمی کند. بر بخشی از وجود من سلطنت نخواهدکرد. سلطنت مطلقا مال امام است. سلطنت بر من مطلقا مال امام است. هیچ موجود دیگری بر من سلطنت نخواهد کرد. شاید قبلا هم این آیه را خدمت تان عرض کرده ام. [در آیه 19 سوره جاثیه فرمودند که:] وَإِنَّ الظَّالِمِينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ. بعضی از ظالمان بر بعضی دیگر ولایت دارند. وَإِنَّ الظَّالِمِينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ. بعضی از ظالمان بر بعضی دیگر ولایت دارند و ولیّ متقیان خداست. ولیّ متقیان خداست. دست خدا، دست امام ماست. امیرالمومنین دست خداست. آن دست خدا دائما بر سر کسی است که رفتار و اعمال و اینها را منظم و مرتب کرد. ولایت تامه خدا و امام بر سر کسی است که از رفتار و اعمالش مواظبت کرده. عرض کردم هیچ نیرو و هیچ قدرتی و هیچ شیطانی و هیچ هوای نفسی و هیچ قدرمتمندی از قدرتمندان دنیا و روزگار بر این آدم ولایت ندارد. ولایت مطلقا دست خداست. بفرمایید دست امام است. امام، دست خداست. خب برای امشب بس است. وقت هم دارد دیر می شود. حالا ان شاء الله به بخش های بعدی بحث مان می رسیم و به بخش اصلی که رسیدیم خواهیم دید که حضرت صدیقه سلام الله علیها، از نظر ولایت با شوهر بزرگوارشان هیچ فرقی ندارد. او همانطور ولی خداست که امیرالمومنین ولی خداست. ما می گوییم این دو نفر با همدیگر کفو هستند. در چه کفو هستند؟ امیرالمومنین که امام حضرت صدیقه است. پس در چه کفو هستند؟ در آن مقام ولایت که اصل مقامات همه انبیاء و اولیاء است. اصل مقامات همه انبیاء و اولیاء مقام ولایت آنهاست و این دو بزرگوار در این مقام یکسان اند. حالا ان شاء الله بعد بحث این را عرض خواهیم کرد. خب. همه ائمه، منظور امامان بعد از پیغمبر است، می خواهیم آنطوری عرض کنیم. یعنی آن اصطلاح. کار ائمه بعد از پیغمبر حفاظت از دین بوده است. کارشان حفاظت از دین بوده است. اگر آن بزرگواران نبودند و آن دویست و پنجاه سالی که دوران امامت ائمه است نبود، ما اسلام را به دست نمی آوردیم. اصلا باید اینطوری گفت که لازم و واجب بود خدای متعال یک پیغمبر دیگر بفرستد. این که لازم نشد پیغمبر دیگری بفرستد [به خاطر وجود امامان بود]. ببینید آنجور بلا سر دین آوردند. حالا ان شاء الله بعد بحثش را عرض می کنیم. آنجور سر دین بلا آورده بودند که خود پیغمبر فرموده بود به زودی از اسلام فقط اسمش می ماند. فقط اسمش می ماند. مال زمان ما نیست. سابقا من یادم هست که این حدیث خوانده می شد و با زمان ما تطبیق می شد که در زمان ما از اسلام فقط اسمی باقی مانده. نه اینطور نیست. از اسلام فقط اسمی باقی ماند، به اندک مدتی بعد از پیغمبر. اگر این بزرگواران نبودند، سیزده تن. می گوییم اگر این سیزده تن بعد از پیغمبر نبودند، هیچ چیز از اسلام باقی نمی ماند. فقط اسمش می  ماند. گفته اند در ادیان گذشته، اسمش هم نماند. مثلا ما به دین حضرت میسح می گوییم دین حضرت مسیح. اسمش چه بود؟ اسم داشت یا نداشت؟ اسمی داشت. اما آن اسم هم تحریف شد. نام دین حضرت موسی چه بود؟ نمی دانیم. اینکه اسمش شد دین یهود، یهود یعنی چه؟ یعنی فرزندان یهودا بودند که یکی از دوازده فرزند حضرت یعقوب بود. آن اسم، اسم نیست که. دین یهود یعنی دینی که به یهودا منصوب است. این که اسم واقعی [دین نیست]. اسم داشته. دین حضرت موسی اسم داشته. اسمش هم عوض شده. اسم هم برایش نمانده. در این دین اسم ماند. اسم اسلام ماند. حج، اسمش ماند. نماز، اسمش ماند. وضو، اسمش ماند. اما عوض شد. همه چیزش عوض شد. واقعیت دست خورد و اسمش باقی ماند. عرض می کنم که پیغمبر فرموده بود بعد از من به زودی از اسلام فقط اسمی می ماند. از قرآن فقط رسمی. یعنی فقط رسم الخط. فقط رسم الخط ماند. اگر این بزرگواران نبودند، الان اسلام در دست ماها نبود. اسلام ماها واقعا [اسلام است]. اگر درست عمل کنیم ها. اطلاعات مان درست باشد و درست تعلیم بگیریم، اسلام مان همان اسلامی است که پیغمبر آورده. همان اسلامی است که حضرت صادق فرمایش فرمودند. فرق ندارد. ببینید خیلی قیمتی است. این به برکت زحماتی است که ائمه علیهم السلام کشیدند.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای