شب چهارم محرم94 - حسینیه حاج شیخ مرتضی زاهد
یک قطره محبت امام حسین اگر در دلت بود، همه اخلاق هایت خوب است. نمی شود آن محبت باشد و اخلاق من هم بد باشد...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

در گذشته عرض کردیم که ائمه علیهم السلام یک جایگاهی دارند. ائمه علیهم السلام، این چهارده تن یک جایگاهی دارند. یه این عالم که جای ماست آمده اند تا ما را به جایگاه خودشان ببرند. آن جایگاه رفتنی است و رسیدنی است و ممکن است. بستگی دارد به همت آدم. بستگی دارد به همت. آیه 185 سوره اعراف می فرماید: أَوَلَمْ يَنظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ آیا در ملکوت آسمان ها و زمین نظر نکرده اند؟ مگر می شود ملکوت آسمان ها و زمین را نگاه کرد؟ مگر ما می توانیم به ملکوت آسمان ها و زمین نظر کنیم؟ می گویند می توانید. می گویند می توانید در ملکوت آسمان ها و زمین نظر کنید. ملکوت آسمان ها و زمین چیست؟ دقت کنید. درمورد حضرت ابراهیم در آیه 75 سوره انعام داریم: وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ. ما، ما به ابراهیم ملکوت آسمان را ارائه کردیم. ما به ابراهیم ملکوت آسمان و زمین را ارائه کردیم. آن چیزی را که ابراهیم می تواند، ابراهیم می تواند و خدا به ابراهیم نشان می دهد، ما هم می توانیم. فقط همت می خواهد. كَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ. ما به ابراهیم ملکوت آسمان ها و زمین را ارائه کردیم. نشان دادیم. این برای تک تک ما هم ممکن است. حالا برایتان عرض می کنم. این آن جایگاهی است که این بزرگواران در آن جایگاه جای دارند و می خواهند ما را هم به آنجا ببرند. ببینید امیرالمومنین در میدان جنگ می جنگید دیگر. شب هم عبادت می کرد و روز هم در دکة القضا بود. آنهایی که به مسجد کوفه رفتند می دانند دکة القضا دارد دیگر. دکة القضا را دیده اند. در دکة القضا می نشست و از صبح تا شب داشت بین مردم قضاوت می کرد. اما کجا بود؟ در ملکوت آسمان ها و زمین بود. و اینجا هم بود. نه فکر کنید اگر شما توانستی یک قدم بالا بروی، اینجایت خراب می شود. نه. اینجا هم زن داری، زندگی داری. کار داری. کسب داری. درس داری. درس می دهی. درس می خوانی. اما در ملکوت زندگی می کنی. و وقتی از این عالم رفتی، دیگر به آنجا می روی. این فقط همت می خواهد. الان می خواهم یک ذره توضیح این همت را عرض کنم. ببینید. اولین قدم که بدانید این اولین قدم هیچ چیز نمی شود این است: آیه دارد. اگر یادم بیاید. در آیه 71 سوره مریم می فرماید: وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا قرآن صحبت از جهنم کرده و بعد می فرماید: وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْمًا مَّقْضِيًّا هیچ کس از شماها نیست مگر اینکه به جهنم وارد می شود. می رود درون جهنم. هیچ کس نیست. هیچ کس نیست مگر اینکه توی جهنم می رود. وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْمًا مَّقْضِيًّا. این قضای حتمی الهی است. قضای حتمی الهی است. در آیه بعد می فرماید: ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوا بعد ما یک دسته را نجات می دهیم. اینها، آنهایی هستند که گناه نمی کنند. ما اینها را نجات می دهیم. این قدم اول. خب این هیچ برو برگرد نداردها. كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْمًا مَّقْضِيًّا قضای حتمی الهی است. هرکس گناه می کند، جایش ... چه کسانی نجات پیدا می کنند؟ آنهایی که از گناه پرهیز می کنند. آنها که از گناه پرهیز می کنند، آنها نجات پیدا می کنند. ثُمَّ نُنَجِّي ما آنها که تقوا اختیار می کنند را نجات می دهیم. تقوا یعنی پرهیز از گناه. آنهایی که از گناه پرهیز می کنند، ما اینها را نجات می دهیم. بعد چه؟ بقیه از عظمتی که از جهنم مشاهده می کنند... مگر شوخی است. قرآن دارد جهنم یک جرقه می زند به اندازه یک شتر. یک ماشین. به اندازه یک ماشین یک جرقه می زند. جرقه که اینجا انقدر در آتش های ما هست. یک جرقه می زند. آن جرقه برای اینکه ما را خاک کند، کافی است. به بقیه اش لازم نیست. روز قیامت جهنم اینهایی که گنه کارند را به زانو درمی آورد. از عظمتی که می بینند. از ترسی که بر جان شان حکومت می کند. اینها به زانو درمی آیند. نه اینکه زانو می زنندها. به زانو درمی آیند. این جهنم. شما که گناه نمی کنی، یا جبران کردی، اگر چیزی هم بود جبران کردی. خب اگر جبران کرد که دیگر مشکل ندارد. اینها به راحتی و به سلامت. به جهنم می روند، به سلامت، به پاکیزگی و بی رنج و بی مشکل از جهنم عبور می کنند. خب؟ این قدم اول. آنهایی که قدم اول را برداشتند، به دنبال ائمه و به دنبال امام شان قدم اول را برداشتند، از جهنم نجات پیدا می کنند. خب جای شان کجاست؟ بهشت است. اما مگر بهشت یک مرتبه است. گفتند بین این مرتبه و آن مرتبه مثل این است که شما الان اینجا نشسته ای، بعد بروید زیر آسمان نگاه کنید و ستاره ای می بینید، ستارگان آسمان را می بینید. چقدر فاصله است؟ بین یک مرتبه از مراتب بهشت و مرتبه دیگر از مراتب بهشت انقدر فاصله است. بهشت چند مرتبه دارد؟ حالا روایات ما می گوید به عدد آیات قرآن. مثلا می گوییم شش هزار و ششصد مرتبه درجه دارد. آن چیزی که در درجه دوم اتفاق می افتد و احساس می شود و لمس می شود، اصلا به خاطر آن که در طبقه پایین است خطور نمی کند. اصلا به خاطرش خطور نمی کند. نمی تواند بفهمد. لذا راحت است. آن که پایین تر است. چون آن بالاتر را نمی فهمد، راحت است. در بهشت رنج نمی بیند. در بهشت رنج نیست دیگر. در همین لذایذی که اینجا در مرتبه خودش دیده است، غرق است. جای غرق شدنش هم هست ها. یعنی شما به مرتبه اول بهشت بروی، غرق می شوی. یک گلش مدهوشت می کند. یک نغمه پرنده اش مدهوشت می کند. همینجا غرق می مانی. اما آنکه مرتبه دوم است، قابل تصور نیست. این را چندین بار عرض کرده ام. یک وقت می بینند در بهشت یک نوری تجلی کرد. حالا همه از دست می روند. مثلا دارم می گویم. بعد که به هوش می آیند، فکر می کنند این چه نوری بود؟ از کجا آمده بود؟ خدای متعال تجلی کرده بود. این طرف و آن طرف سوال می کند. می گویند که امیرالمومنین و حضرت صدیقه با هم نشسته بودند. سخنی بین شان گذشت و حضرت صدیقه لبخند زد. از برق دندانش بهشت، بهشت ها، بهشت که شش هزار و ششصد مرتبه دارد، غرق شد. ببین آن آدم کجاست. آمده شما را ببرد پیش خودش. انقدر جا هست. یک داستانی را اینجا هم احتمالا عرض کرده ام. مرحوم آقای طباطبایی فرمودند که یک کسی در تبریز بود که از پر قنداقش یک چیزهایی داشت. میتوانست با ارواح مرتبط شود. از پر قنداق. کاسب بود. ریاضت کشیده نبود. اما می توانست. ایشان با پدر من تماس گرفته بود. حالا اینها هم نمی دانندها. ایشان قم است و اصلا نمی داند او دارد چکار می کند. با پدر من تماس گرفته بود و صحبت کرده بود. بین صحبت ها آن پدر فرموده بود من دلم از پسرم نگران است و اوقاتم تلخ است. آخر چرا؟ ایشان تفسیر المیزان نوشته. من را در صواب تفسیر خودش شریک نکرده. این حرف زده شد و گفته شد و با فاصله و با واسطه به گوش مرحوم علامه طباطبایی رسید. علامه فرمود که من فکر نمی کردم که تفسیر من صوابی دارد. حالا اگر صوابی دارد، همه اش مال پدرم. اگر اهل کرم نباشی، نمی شود. همه صواب تفسیر من. ایشان بیست سال زحمت کشیده بود. حالا چهل سال هم قبلا زحمت کشیده بود. بگو شصت سال. شصت سال زحمت، همه اش مال پدرم. بعدها باز آن بنده خدا باز تماس گرفته بود که خوشحال و شادمان که بله صواب رسید. این داستان ها داشت. ما هم همه اش را از طریق آقای طباطبایی شنیدیم. البته با یک واسطه. بعد ایشان گفته بود که من در آن تماس های روحانی دنبال علمای بزرگ می گشتم. با همه می توانستم. دو نفر را نمی توانستم و هیچ وقت دستم به دامان شان نمی رسید. یکی سید بحرالعلوم بود و یکی هم سید بن طاووس بود. این دوتا بزرگوار همیشه، دقت کنیدها، همیشه در محضر امیرالمومنین بودند. دست کسی به دامن شان نمی رسید. پس می شود. آنجا که آن بزرگواران هستند، چیست؟ چگونه است؟ ببینید این را مکرر عرض کرده ام. یک دانه برگ، یک برگ از یک درخت بهشتی بکنند و به این عالم بیاورند، همه این عالم بهشت می شود. دیگر زمین خشک وجود ندارد. همه جای عالم گلستان می شود. نه از این گلستان ها که ما درست می کنیم. یک نفر بهشتی، حالا لفظش اینگونه است؛ اندکی از آب دهانش به هفت دریای شور بریزد، شیرین می شود. حالا ما می گوییم پنج تا اقیانوس دیگر. آن قدیم ها می گفتند هفت دریا. همه اش شیرین می شود. یک آدم معمولی بابا. یک بهشتی معمولی. البته در آن روایتش دارد حوریه. یک حوریه بهشتی. یعنی چه؟ اصلا تصورش برای ما نمی شود. این بهشت پایین پایینی ها برای ما تصور نمی شود. شماها نمی توانید تصور کنید. نه اینکه ما می توانیم تصور کنیم. اصلا نمی توانیم تصور کنیم. نسبت ها، عددها، عددهایی یک میلیارد برابری نیست. یک جور دیگر است. خب. می گویند آقا همه تان می توانید به آن درجه اعلای این بهشت برسید. ببینید آن را گفتیم. دو نفر را گفتیم. ما هم فکر می کنیم از آن زمان تا حالا چند نفر دیگر به آنجا اضافه شدند؟ دو نفر که محضر امیرالمومنین بودند و هیچ کس دیگر را به آنجا راه نمی دادند، چند نفر دیگر را راه دادند؟ نمی دانیم. یک خوابی درمورد مرحوم آیت الله حق شناس اینجوری گفته بود که ایشان دقت کنید، ایشان در سخت ترین عقبات قیامت، قیامت گردنه های سخت دارد تا به بهشت برسی؛ در سخت ترین گردنه های قیامت ایشان مامور است که دوستان امیرالمومنین را نجات بدهد. خب این حرف خیلی [بزرگ] است. در سخت ترین عقبات و گردنه های قیامت ایشان مامور است که دوستان امیرالمومنین را نجات بدهد. حالا اگر بخواهیم مثال بگوییم خب خیلی است. آنها که همت کردند. آنچه که توانستند همت کردند. حالا باز می خواهیم عرض کنیم. قدم اول چه بود آقا؟ آقا خودت را از جهنم نجات بده. چکار کنم خودم را از جهنم نجات بدهم؟ می گوید خب دروغ نگو. دروغ جهنم است. دروغ دوتا کلمه است دیگر. آدم دو تا کلمه می گوید. اصلا دوتا کلمه هم نه. مثلا می گویند فلان چیز می گوید نه. می شود یک دروغ. یک کلمه است. می گوید بله. یک کلمه است. دروغ نگو. بعد چه؟ آخر بعد هم دارد دیگر تا به آن ملکوت برسیم. بعد از اینکه آدم عملش درست شد، می گویند حالا اخلاقت را درست کن. اخلاقت را درست کن. آقا اگر من یک دانه از اخلاق هایم درست شود، خیلی است. در روایات ما، آیات و روایت و اینها که بلد هستید، [آمده] اعمال ما را در ترازو می گذارند. اعمال را در ترازو می گذارند و می کشند. بعد اخلاق را در ترازو می گذارند. ترازوهای آخرت یا سبک است یا سنگین است. مثل این ترازوهایی که دوتا کفه داشت و سنگ می گذاشتند و اینها نیست. یک ترازو است. اگر عملت را در این ترازو گذاشتند و سنگین بود، قبولی. اگر سبک بود، سوختی. اخلاق. در ترازو می گذارند. اگر سنگین بود، قبولی. اگر نبود... خب اگر یک دانه اخلاق من خوب بود؟ چه کسی می تواند اخلاق خودش را خوب کند؟ چه کسی می تواند؟ چه کسی از پس خودش برمی آید که با اخلاق بد خودش بجنگد؟ من وقتی عصبانی می شوم، دیگر هیچ چیزی نمی فهمم. هوم؟ هرچه به دهانم آمد. حالا این را نمی گوییم. چون هرچه به دهانم آمد می شود گناه. گناه نه. هرجور دادی را سر زنم می زنم. مثل ها. اگر دوتا اخلاق آدم خوب بود، وزنش سنگین تر است. اگر توانسته بود همه اخلاق هایش را خوب کند، این دیگر معجزه است. معجزه کرده. اگر آدم بتواند همه اخلاق های خودش را خوب کند، معجزه کرده. چکار کنیم یک مرتبه همه اخلاق هایمان خوب شود؟ یک قطره محبت امام حسین اگر در دلت بود، همه اخلاق هایت خوب است. نمی شود آن محبت باشد و اخلاق من هم بد باشد. به قول قدیمی ها کارش کار کیمیا است. مرحله سوم. تا اینجا آمدی و به آنچه که امامت دارد نزدیک شده ای. ائمه ما به عبارت زیارت جامعه کبیره اصول الکرم اند. ریشه کرم در خانه توست. اصلا ریشه اش. اگر شما هم صاحب کرم شدی، یعنی یک برگی از آن درختی که ریشه اش در خانه آنهاست به دست تو رسیده. خیلی است که آدم اخلاقش خوب شودها. خیلی نزدیک شده. خیلی نزدیک شده. خیلی ها. بی نهایت نزدیک شده. اما هنوز آن جایگاهی که جایگاه آن بزرگواران است نرسیده. در زیارت نامه حضرت ابوالفضل ما می گوییم خدا تو را به جایگاه اجدادت برساند. خدا تو را به جایگاه اجدادت برساند. ایشان هم آرزو می کرده آنجا برسد. آقا حضرت ابولفضل هم آرزو می کرده به آن جایگاه آن بزرگواران برسد. دیگر چیزی باقی نگذاشت دیگر. برای اینکه برسد هیچ چیز باقی نگذاشت. هرکاری که ممکن بود برای اینکه به آن جایگاه برسد، کرد.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای