شب اول محرم 97/6/19
این دهه می تواند برای کسی که اهل زحمت و راه است، در راه آدمیت قدمی برمی دارد، این دهه می تواند شاید از ماه رمضان هم مهم تر باشد.

اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی العالَمین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِتُرابِ المَقدَمِهِ الفِداه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین

خب. به مرحمت خدا، به مرحمت خدا، به مرحمت خدا، باز هم عمرمان رسید به اینکه وارد ماه محرم بشویم. شب اول این ماه را درک کنیم. امیدوارم که این دو ماه را خدا برای همه ما و همه دوستان امیرالمومنین مبارک قرار بدهد و توفیق عزاداری مخلصانه آن حضرت را به همه ما مرحمت کند. ما را به خودمان وامگذارد. خب. دهه محرم از زمان های مقدس دینی ما در دوران سال است. ما ماه رمضان را داریم که یک ماه مقدس و مبارک است. یک دهه ذی الحجه داریم که باز یک دهه مبارک و مقدس است. دهه محرم را داریم که یک دهه مبارک و مقدس است. این دهه می تواند برای کسی که اهل زحمت و راه است، در راه آدمیت قدمی برمی دارد، این دهه می تواند شاید از ماه رمضان هم مهم تر باشد. شاید. شاید. شرطش این است که خب آدم یک سال گذشته را مواظبت کرده باشد. یک سال گذشته را مواظبت کرده باشد. که بتواند از این دهه استفاده کند. ببینید خب همه عالم وارد دهه محرم می شوند. اگر یک چیز عمومی به همه عالم برسد، خب به آنها می رسد. اگر یک چیز عمومی مثلا به همه دوستان و شیعیان برسد، خب به آنها هم می رسد. اگر یک چیز علاوه که آن چیز علاوه در این دهه ممکن است، یک چیز علاوه که در این دهه ممکن است [مدنظر باشد...] این را آدم باید یک سال قبل را مواظبت کرده باشد. یک سال چشمش را مواظبت کرده باشد. یک سال حرف زدنش را مواظبت کرده باشد. یک سال، یک سال، یک سال. اگر آن را کرده باشد، آن وقتش باور کنید ورود ماه محرم را حس می کند. مثل اینکه آدم برود درون آب داغ. چطور حس می کند؟ ورود ماه محرم را حس می کند. و بهره های بزرگ این ماه را، بهره های بزرگ این ماه را، بهره مند می شود. حالا ما که هیچی. هیچی گذشته نداریم حداقل این ده روز را، این ده روز را، این ده روز را مواظبت کنیم. این ده روز را مواظبت کنیم. حرفی که می زنیم. نگاهی که می کنیم. تلویزیون که نگاه می کنیم. عکسی که نگاه می کنیم و الی آخر. اگر این ده روز را مواظبت کنید شما از این ایام مقدس بهره مند می شوید. اگر مواظبت کنید بالخصوص چشم را. که از این چشم باید اشک بیاید. اگر این را خرابش نکنید، دل می سوزد و از این چشم اشک می آید. این را آدم باید تحصیل کند. با مواظبت. یک میلیارد هم بدهی این گیر نمی آید. این از این راه گیر می آید. از مواظبت چشم. مواظبت غذایی که می خورید. هرجا غذا نخورید و از بقیه مواظبت ها. هرچه مواظبت بیشتر آدم بیشتر از این دهه بهره مند می شود. این را مهم بدانید. این یک.

یک حدیث است که کتب بزرگ علمای قدیم ما مثلا مثل کامل الزیارات ابن قولویه [نقل کرده اند]. ابن قولویه استاد شیخ مفید است. یعنی ترازش خیلی به زمان ائمه نزدیک است. یک کتابی به نام کامل الزیارات دارد. روایات در باب زیارت و عزاداری و همه ائمه هرچه بوده، ایشان آنجا نقل کرده. کتاب درجه اولی است. این حدیث را از آنجا برای شما نقل می کنم. زراره از حضرت باقر علیه السلام می گوید. این همه جریان کربلاست. دو خط است. همه جریان کربلاست. حضرت باقر فرمود کَتَبَ الحُسَینِ بنِ عَلی عَلَیهِ الصَّلاهُ وَ السَّلام مِن مَکَّه إلَی مُحَمَّدِ بنِ عَلی. حضرت حسین علیه السلام از ماه رجب به سوی مکه رفتند دیگر. می دانید. اواخر ماه رجب حرکت کردند. چند روز در راه بودند. در ماه شعبان، چندم شعبان به مکه رسیدند. بین و چهار و پنج ماه آنجا بودند و بعد به کربلا رفتند. پس آنجا یک نامه ای برای محمد بن علی که ما به او محمد حنفیه می گوییم نوشتند. یک نامه برای ایشان نوشتند. فوق العاده است. فوق العاده است. عبارت این است. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم مِنَ الحُسَینِ بنِ عَلی وَ مِن قِبَلَهُ مِن بَنِی هاشِم و سایر بنی هاشمی که در اطراف او هستند. چون یک مجموعه بنی هاشم همراه امام حسین علیه السلام بودند. هجده نفر از بنی هاشم در کربلا شهید شدند. و نامه از جانب من و از جانب همه همراهان من از بنی هاشم به سوی شما. مثلا. اما بعد. دوتا جمله. مَن لَحِق بِی اُستُشهِد وَ مَن لَم یَلحَق بِی لَم یُدرِکَ الفَتح. وَ مَن لَم یَلحَق بِی لَم یُدرِکَ الفَتح. وَالسَّلام. عرض می کنم این دوتا جمله همه جریان کربلاست. هرکس از شماها، هرکس به من ملحق بشود، به جمع ما بپیوندد، همراه من باشد، با من به کربلا بیاید، شهید خواهد شد. هرکس همراه من بیاید، شهید خواهد شد. هرکس به من ملحق بشود، شهید خواهد شد. وَ مَن لَم یَلحَق بِی هرکس به من ملحق نشود، هرکس به من نپیوندد، لَم یُدرِکَ الفَتح پیروزی را در آغوش نخواهد گرفت. به پیروزی نخواهد رسید. هرکس به من ملحق شود، شهید می شود. هرکس به من ملحق نشود، به پیروزی نخواهد رسید. آقا شما می فرمایید که هرکس به من ملحق شود، شهید می شود. نه اینکه پیروز می شود. و هرکس به من ملحق نشود پیروز نمی شود. پیروز می شود، نمی شود. نه. هرکس به من ملحق شود شهید می شود. و هرکس ملحق نشود، به فتح و ظفر و پیروزی نخواهد رسید. خب. اولا ایشان پیشگویی کرده است هرکس همراه من است، هرکس همراه من است شهید خواهد شد. جمعیتی که همراه ایشان از مکه آمده بودند حدود هزار نفر بود. وقتی خبر شهادت حضرت مسلم به ایشان رسید، به طور علنی گفت گویا دوستان ما، شیعیان ما در شهر کوفه ما را رها کرده اند. دیگر ما را همراهی نخواهند کرد. ما خودمانیم وخودمان. هرکس می خواهد برود، برود. مردم همراه امام آمده بودند در یک جنگی [شرکت کنند] که کوفه پشتیبان آن جنگ  است و کوفه از شهرهای مهم عالم اسلام بود. و یکی از اجناد بود. اجناد شهرهایی بود که مرکز سپاه است. بصره است. کوفه است. اسکندریه است. اینها شهرهایی هستند که سربازان اسلام در آنجا جای گرفته اند و خانه ساخته اند و زندگی می کنند. لذا مثلا فرض کنید که هر سه ماه یک دسته ای، مثلا از این شهر سرباز بیرون می رفت برای فتوحات. مثلا. هر نیم سال برای فتوحات سرباز از این شهر [بیرون می رود]. شهر، شهر سرباز خانه است. اگر این شهر سربازخانه پشتیبان ما باشد، یعنی آنها فکر می کردند شهر کوفه پشتیبان ایشان است. هجده هزار نفر با ایشان بیعت کرده اند و ایشان با این مقدمه حتما بر دولت یزید پیروز خواهدشد. بر دولت یزید غلبه خواهد کرد. به این امید آمده بودند. حالا حضرت می فرمایند که دوستان ما و شیعیان ما در شهر کوفه ما را رها کرده اند. پس به امید حکومت و قدرت که مثلا ما می رویم آنجا و بر دولت غاصب اموی پیروز می شویم و حکومت دست ما می افتد، به هر کس همراه ما باشد و هرچه هم زودتر آمده باشد بیشتر چیزی خواهد رسید؛ نباشید. نه بروید. امیدی نیست. رفتند. همان جمعیتی با ایشان ماند که تا آخر هم بود. شب عاشورا کسی از ایشان جدانشد. حضرت در خیمه با آنها صحبت کرد که هرکس بماند کشته می شود و فردا هیچ کس زنده  نمی ماند هیچ کس حرکت نکرد. ایشان را رها نکرد. همان هفتاد و دو نفر. حالا مثلا یک نقل هایی هست که سی نفر از لشکر عمر سعد شب عاشورا به ایشان ملحق شدند. اینها یک نقل است. اما همان عدد که یاران اصلی شان اند، اینها ماندند. بقیه در ضمن راه، هی به هر قبیله ای رسیده، مثلا پنجاه نفر اضافه شده و به امید آمدند، اینها همه رفتند. خب. هرکس به من ملحق شود، شهید می شود. شد هم. تا نفر آخر شهید شدند. حالا. مثلا گفته می شود حسن بن حسن پسر بزرگ امام حسن علیه السلام زخمی شد. سخت زخمی شد و بیهوش در میدان بر زمین افتاد. خویشاوندان مادری اش او را به در بردند. بردند در جمعیت خودشان و ایشان یک سال داشت معالجه می کرد و باقی ماند. و حضرت زین العابدین علیه السلام. یکی دو نفر هم نزدیک ظهر روز عاشورا از این جمعیت از امام خداحافظی کردند و رفتند. یک یا دو نفر. خب بقیه هرکس بود شهید شد. خب. اینها به چه پیروزی ای رسیدند؟ پیروزی در جنگ این است که آدم بر دشمنش غلبه بکند. نه تا نفر آخر آدم قطعه قطعه بشود. نه تا نفر آخر. بلکه بر دشمن غلبه کند. کشتار در لشکر دشمن باشد نه از خودشان هیچ کس نماند. ایشان یک پیروزی ای در نظر دارد که با ایشان شهادت اتفاق می افتد. یک پیروزی ای را می خواسته است که به دنبال آن آمده است. دقت کنید. امام حسین هیچ وقت جنگ را شروع نکرد. هیچ. اصلا. مطلقا. ماند تا دشمن شروع کند. و دشمن شروع کرد. در حمله اول که تیراندازان لشکر عمرسعد تیر می انداختند در حدود پنجاه نفر از یاران امام بر زمین ریختند. ده بیست نفر ماندند. این ده بیست نفر حالا چطور شد؟ یعنی خدا می خواست. خدا می خواست که نام و نشان بماند. نام و نشان بماند. امام صحبتش را با آنها بکند. حجت تمام بشود. همه بفهمند چرا. همه بفهمند چرا امام حسین به کربلا آمده. خب. دیگر آن حمله متوقف شد. اگر خب پنجاه نفرشان که کشته شدند. این لشکر با اسب تاخت می کرد و می آمد هرچه در لشکر امام حسین بود زیر دست و پای اسب های اینها می رفت. زن و بچه و مرد و بزرگ و کوچک همه نابود می شدند. هیچ اثری هم باقی نمی ماند. دقت کنید. هیچ اثری هم باقی نمی ماند. اما خب باید اثر بماند. پس این جنگی که امام علیه السلام کرده، البته جنگ دفاعی بوده، دفاع کرده، از خودش دفاع کرده، از زن و بچه اش دفاع کرده، این برای ایشان به پیروزی رسیده. آنچه که ایشان می خواسته، به آن رسیده. به هدفش رسیده. آن چه بوده؟ ایشان در مقابل دوتا مشکل در عالم اسلام قرار گرفته بود. باید این مشکلات را حل کند. امام آن زمان است. امام آن زمان است. باید این دوتا مشکل بزرگ را، باید این دوتا مشکل بزرگ را که با وجود این دوتا مشکل اصل دین در معرض خطر است، اصل دین در معرض خطر است، دقت کنید؛ با این دوتا مشکل اصل دین در معرض خطر است، عبارت یادتان بیاید. مروان در کوچه های مدینه به امام برخورد فرمود شبی که خبر مرگ معاویه به مدینه رسیده. استاندار مدینه امام را خواسته و از ایشان بیعت خواسته. امام فرمود باشد فردا که همه بیعت می کنند ما ببینیم چه بکنیم. نه بیعت می کنیم. ببینیم چجور مصلحت است. باید چکار کرد. خب. آن شب ایشان از استانداری بیرون آمده. بیرون آمده. فردا روز به مروان برخورد کرد. مروان گفت آقا من می خواهم یک نصیحت بکنم برای دین و دنیای شما. برای دنیا و آخرت شما. اینهایی که من می خواهم بگویم مصلحت است. مصلحت دین و دنیای شماست. چیست؟ بگو؟ من می گویم که آقا شما بیایید با یزید بیعت کنید. در این سلامت دین و دنیای شماست. مروان گفت. امام فرمود. عبارتی که مشهور است و شماها هم مکرر شنیده اید. فرمود عَلَی الإسلامِ السَّلام إذا بُلِیَتِ الاُمَّهِ بِراعٍ مِثلِ یَزِید. باید فاتحه اسلام را خواند. اسلام نابود خواهد شد وقتی که در جامعه اسلامی یک مدیری، یک خلیفه و یک حاکمی مثل یزید بر جامعه اسلامی حکومت کند. فاتحه اسلام خوانده شده است. اسلام برای همیشه نابود می شود. اسلام برای همیشه نابود می شود اگر کسی مثل یزید حکومت اسلام را به دست بگیرد. بعد هم فرمود که یَزِید رَجُلٌ شارِبُ الخَمر قاتِلُ النَّفسَ المُحَرَّمَه، مُعلِنٌ بِالفِسق. شاید حالا باز یک کلمات دیگری. یک دلیل. یکی از دلایلی که ایشان نمی خواهد بیعت کند این است که یزید یک آدم فاسق و فاجر درجه اول است. شاید در آن روزگار اسلام از نظر درجه فسق و فجور مردی به مانند یزید نیست. این می خواهد عهده دار حکومت اسلام باشد. دقت کنید. سرنوشت اسلام را یک کسی که بدترین مردم آن روزگار است می خواهد به دست بگیرد. امام می فرماید که مِثلِی لا یُبایِعُ مِثلَهُ. کسی مثل من با مثل یزید بیعت نخواهد کرد. یک. یزید رَجُلٌ فاسِقٌ شارِبُ الخَمر قاتِلُ النَّفسَ المُحَرَّمَه، مُعلِنٌ بِالفِسق این همه بدی های مثلا ممکنه را دارد. و بر جایگاه پیامبر نشسته است. مردم وقتی به حضور او می آیند می گویند السلام علیک یا خلیفه رسول الله. او خلیفه پیامبر است. دقت کنید. بدترین خلق روزگار جانشین پیغمبر شده. هیچ وقت در گذشته نظیری نداشته. تمام خلفای گذشته ظواهر را حفظ می کردند. این در حد نماز خواندن، نماز هم نمی خواند. مورخین شامی که عقاید اموی دارند، آنها می گویند که گاهی انقدر مست بود که نماز صبحش قضا می شد. عرض می کنم آنها نوشته اند. همه کار می کرد. از فسق و فجور. این آمده بر جای پیغمبر نشسته. گذشتگان کاملا... پدرش هم شرح احوالش را [ببینید]. نمازش اینجوری بود. به جماعت اینجوری شرکت می کرد. اینجور قرآن می خواند. مثلا از این حرف ها. حتی بابایش که به بی دینی با پسر فرقی نداشت. یک آدم فاسق و فاجر علن. فاسق و فاجر علنی. ببینید فاسق و فاجر علنی. علنی شراب می خورد. و کارهای دیگر. این بر جای پیغمبر نشسته. این یک بدعت بزرگ است. آن آقایی که اولین بار بعد از پیامبر بر جای پیغمبر نشست، هرکس بود نباید بنشیند. خدا و پیغمبر جانشین پیغمبر را مشخص کرده اند. مشخص کرده اند. به طور کامل. یک نفردیگری، هرکس می خواهد باشد، به جای ایشان نشسته. ایشان را به خانه فرستدند. خودشان حکومت اسلام را به دست گرفتند. این یک بدعت بود. این را دقت کنید. یک بدعت بود. کسی که نبایست، بر جای پیغمبر نشسته است. یک بدعت بود. بر عهده امام است، امام آن زمان است که با این بدعت مقابله کند. امیرالمومنین با این بدعت مقابله کرد. نتیجه اش چه شد؟ آتش آوردند خانه اش را با همه کسانی که در این خانه است بسوزانند. آن زمان یا شما باید با خلیفه ای که می گویند به طور رسمی انتخاب شده بیعت کنی، اگرنه کشته می شوی. اهل این خانه اگر زیر بار بیعت بروند که بمانند. اگر نروند... همه. این قانون. یا با خلیفه بیعت می کنی یا کشته می شوی. این را مکرر، هی مکرر به مناسبت ایام فاطمیه عرض کردیم. یک قبیله، یک قبیله، یعنی یک شهر، آن قبیله در شهر زندگی می کرد. یک بچه شتر را مامور زکات به عنوان زکات انتخاب کرد. این بچه شتر مورد علاقه نوجوانی بود. به رئیس قبیله شان گفت که آقا این شتر من را اینها به عنوان شتر زکات انتخاب کردند. شما پادرمیانی کن. ایشان آمد به آن آدم گفت که آقا من مثلا ده تا شتر در مقابل این بچه شتر می دهم. یعنی صد برابر. نه. من مهر زکات زده ام. اصلا همچین دستوری نداریم ها. من مهر زکات زده ام. دیگر پس نمی گیرم. بعد هم شهر را رها کرد و برگشت به پایتخت. خالد بن ولید با لشکر آمد. شهر را محاصره کرد. رئیس این شهر اشعث است. اشعث را که می شناسید. خبیث تا آن جا که بخواهید. این خودش و خانواده اش را از لشکر اسلام خرید. بعد شهرش و قبیله اش را به دست آنها سپرد. ما را کار نداشته باشید. بعد هرکاری می خواهید بکنید. آنها هم ریختند هرچه مرد در این شهر بود کشتند. برای یک بچه شتر. در دولت عادله کریمه خیلفه اول. هرچه مرد است کشتند. زن ها و بچه ها را هم برندند سر بازار فروختند. همان کسی که آمده خانه پیغمبر را با هرکس درونش هست بسوزاند. در هرصورت امیرالمومنین را به زور بردند. بردند پای بیعت حضرت صدیقه سلام الله علیها با آن لطماتی که خورده بود، مع الوصف برخاست. کنار در آمد. چون در خانه امیرالمومنین در مسجد باز می شد. در خانه آمد. آنجا فریاد کرد دست از پسرعمویم بردارید. اگر نه نفرین می کنم. زمین لرزید. نفرین می کنم. نه نفرین کرد. نفرین می کنم زمین را لرزاند. اینها احساس خطر کردند امیرالمومنین رها شد. ببینید بیعت نکرد. بیعت نکرد در تاریخ ماند. در تاریخ ماند. هست. در کتاب های درجه اول اهل سنت. ایشان بیعت نکرد. نشان داد این عمل خلاف اسلام است. تا پای جان. حالا آنجا اگر ایشان کشته می شد، امام حسن هم کشته می شد. امام حسین هم کشته می شد. حضرت صدیقه هم کشته می شد. خاندان نبوت ریشه کن می شد. این مصلحت نیست. این مصلحت نبود. باید دوازده امام تا قیامت بماند. امیرالمومنین حتما باید بیعت نکند. آنها هم حتما کسی که بیعت نکند می کشند. اینکه حضرت صدیقه آمده پشت در برای این بوده. اینکه می خواست دست به دعا بردارد و نفرین کند برای این بود. که بماند. امامت بماند. امامت به دست اینها نابود نشود. خب؟ حالا به عصر اما حسین رسیده. یک جریان جدید آمده. آن قبلی ها نماز شب شان ترک نمی شد. اما این اصلا نماز واجبش هم ترک می شود. علنی شراب می خورد. یعنی در مجلس عام شراب می خورد. و بقیه هایش را همه اش را نمی شود بگوییم. این هم یک بدعت تازه است. امام باید با این بدعت [مقابله کند.] وظیفه امام است با بدعت مقابله کند. بخش بعدش ان شاء الله فردا شب. دقت کنید امام به عنوان مقابله با بدعت بیعت نکرده است. همین. نه شمشیر کشیده. نه. من بیعت نمی کنم. در مدینه بیعت نکرد. به مکه آمد بیعت نکرد. در راه بیعت نکرد. در کربلا بیعت نکرد. هر لحظه بیعت می کرد جنگ تمام بود. همه چیز برمی گشت، آرام. ایشان تا آخرین لحظات [می فرمود] من بیعت نمی کنم. بیعت نمی کنم. چرا؟ چون این حکومت، این دولت، دولت جائر فاسق است. یک بدعت در اسلام است. حالا عرض کردیم. بخش بعدش ان شاء الله فردا شب. یک نکته می خواهم عرض کنم. یک ذره، یک ذره آدم، یک ذره، یک لحظه ای آدم به فکر بیفتد. یک لحظه آدم به فکر بیفتد. این جهان خلق شد، انسان خلق شد، این همه پیامبران آمدند، برای اینکه، برای اینکه موحد تربیت کنند. موحد تربیت کنند. من اگر موحد شدم، خب به ثمر رسیدم. اگر نشدم، حرام شدم. اگر من موحد شدم، اگر شما موحد شدید، چرخ آسمان و زمین درست گشته. به نتیجه رسیده. ابر و باد و نمی دانم مه و خورشید این گشته، به کار افتاده، به کار رفته و نتیجه داده. اگر من موحد نشوم، نتیجه نداده. البته امکان ندارد که در هیچ زمانی موحدینی را به بار نیاورد. عالم، گردش عالم موحد به بار می آورد. اما ما دیدیم آقا؟ موحد دیدیم؟ آنها هدف اعلای آفرینش بودند. هدف اعلای آفرینش. موحد هدف اعلای آفرینش. امامت و نبوت راه رسیدن به این توحیدی است که هدف اعلاست. ما نمی گوییم أنتُمُ الصِّراۀُ الأقوَم. در زیارت جامعه. أنتُمُ الصِّراۀُ. خب صراۀ یعنی چه؟ تو راهی. راه مستقیم برای رسیدن به این هدف. جای دیگر هم بروی گم می شوی. هرجایی بروی گم می شوی. فقط این راه. اگر دستت را به دست امامت بدهی به این هدف می رسی. ما دست مان را نمی دهیم. به دل بخواه خودمان عمل می کنیم. حالا هم می خوانیم.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای