جلسه چهارشنبه 27/5/95 (سيره امام رضا عليه السلام )
درمورد تقوا عرض کردیم حداقلش این است که گناه نکنید. حداقلش این است که گناه نکنید. واجبات تان را عمل کنید. گناه هم نکنید. گفتیم این حداقل کافی است که آدمی را از جهنم نجات بدهد...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین من الانِ إلی قیام یَوم الدّین

شیخ صدوق در حالات حضرت رضا علیه السلام یک کتاب نوشته است. مقدار زیادی حدیث از ایشان نقل می کند و مقدار زیادی هم شرح احوال از ایشان می گوید. یکی از این بحث هایی که ایشان دارد از مامور مامون نقل می کند که از مدینه تا مرو همراه امام بوده و مامور بوده تمام ذره ذره رفتار و اعمال امام را ثبت کند. حالا این حرفی است که او می زند. سَمِعتُ رَجاءِ بنِ أبی ضَحّاک یَقُول بَعَثَنی المأمُون فِی إشخاصِ عَلی بنِ موسیَ الرِضا مِن المَدینه. «مامون من را مامور کرد که امام را از مدینه تا مرو بیاورم.» وَ قَد أمَرَنی عَن آخُذَ بِهِ عَلَی طَریقِ البَصرَه وَ الأهواز وَ الفارس وَ لا آخُذَ بِهِ عَلَی طَریقِ القُم. دستور داد که او را از یک راهی بیاورید که مرکز شیعه نیست. مثلا از یک راهی نیاورید که به شهر قم برسد. قم مرکز شیعه است. ایشان را از آنجا نیاورید. از بصره به اهواز و سرزمین فارس بیاورید. از آنجا به خراسان بیاورید. وَ أمَرَنی عَن أحفَظَهُ بِنَفسی بِالَّیلِ وَ النَّهار «به من دستور داد که ذره ذره رفتار امام را در طول راه ثبت کنم.» فَکُنتُ مَعَهُ مِنَ المَدینَهِ إلَی مَرو. «من از مدینه تا مرو همراه امام بودم.» حالا ترجمه را می خوانم که خیلی طول نکشد. «به خدا سوگند یاد می کنم که من مردی پرهیزکارتر از او در نزد خدا و کثیر الذکرتر در جمیع اوقات خود از او و ترسنده تر از خدا از او ندیدم. چون صبح برآمدی نماز صبح گذاشتی.» حالا شب را هم بعد توضیح می دهد که امام شب را چگونه می گذرانید. «چون صبح شد نماز صبج گذاشتی و چون سلام نماز گفتی، در مصلای خود نشستی و تسبیح، و تحمید و تکبیر و تهلیل خدا کردی.» تمام بعد از نماز تا دم آفتاب امام همینطور مشغول ذکر بود. تسبیح می گفت. تکبیر می گفت. حمد می کرد. صلوات بر پیامبر و آل او فرستادی. «تا اینکه آفتاب طلوع کرد.» اول وقت نماز صبح را به جای می آورد. از آن به بعد مشغول ذکر بود تا آفتاب. «پس از آن به سجده می رفتی و بر آن سجده باقی بود تا اینکه آفتاب بلند می شد.» مثلا ساعت ده صبح. امام در این فاصله در سجده بود. «پس از آن روی مبارک به مردم کرده. آن وقت به مجلس عمومی که مردم خدمت ایشان می آمدند و از ایشان سوال دارند و با ایشان کار دارند می رفت. آن وقت به کار مردم می رسید. ایشان را حدیث و موعظه می فرمود تا نزدیک زوال.» تا ظهر می شد. قدیم ها ظهر را نزدیک زوال می گفتند. زوال آن وقتی بود که می گفتند آفتاب از بالای سر عبور کرد. این زوال می شد. «پس از آن تجدید وضو کرده به مصلای خود بازمی گشت.» باز به مصلا بازمی گشت. «چون ظهر می شد برخاستی و شش رکعت نماز گزاردی.» شش رکعت نماز چه؟ نافله نماز ظهر. «در رکعت اول سوره حمد و قل یا ایها الکافرون می خواندی. و در رکعت دوم حمد و قل هو الله احد.» رکعت اول از شش رکعت نافله قل یا ایها الکافرون و رکعت دوم قل هو الله احد. «در چهار رکعت دیگر، در هر رکعتی سوره حمد و قل هو الله احد و در هر دو رکعتی یک سلام بگفتی.» می دانید که ما نماز نافله یبشتر از دو رکعتی نداریم. حالا معمولا اینطوری است. «و در رکعت دوم قبل از رکوع و بعد از قرائت قنوت خواندی و پس از آن اذان می گفت و پس از آن دورکعت دیگر نماز می گذارد.» دستور این است که اذان را می گویی. دو رکعت هفتم و هشتم نافله ظهر را می خوانی. بعد اقامه می گویی و بعد نماز می خوانی. «پس چون سلام می گفت بعد از آن اقامه می گفت و نماز ظهر می گذارد.» بله. «پس چون سلام می گفت الی ماشاء الله تسبیح و تحمید و تکبیر و تهلیل خدا می گفت. پس از آن سجده شکر به جا می آورد و در آن صد مرتبه شکرالله می فرمود. چون سر خود از سجده برمی داشت، برمی خواست و شش رکعت نماز می گذارد. و در هر رکعتی سوره حمد و قل هو الله احد قرائت می کرد. و در هر دو رکعت یک سلام می گفت.» نوافل عصر. «و در رکعت دوم هر دو رکعت قبل از رکوع و بعد از قرائت قنوت می خواند و پس از آن اذان می گفت و بعد از آن دو کعت نماز می گذارد و در رکعت دوم قنوت می گذارد.» اینکه گفته اذان می گفت ممکن است ایشان بین اذان و اقامه فرق نگذاشته باشد. «بعد از آن دو رکعت نماز می گذارد و در رکعت دوم قنوت می گذارد و چون سلام می گفت برمی خواست و نماز عصر انجام می داد.» خب. «چون سلام می گفت در مصلای خود می نشست و الی ماشاء الله تسبیح و تحمید و تکبیر و تهلیل خدا می گفت. و پس از آن یک سجده می کرد و صد مرتبه حمدلله می گفت. چون آفتاب غروب می کرد وضو می ساخت و سه رکعت نماز مغرب با اذان و اقامه می گذارد. و در رکعت دوم قبل از رکوع و بعد از قرائت قنوت می خواند. و چون سلام می گفت در مصلای خود می نشست و الی ماشاء الله تسبیح و تحمید و تکبیر و تهلیل خدا می کرد. پس از آن سجده شکر را به جا می آورد و با کسی سخن نمی گفت تا اینکه برمی خاست و چهار رکعت نافله مغرب می گذارد.» گاهی از دوستان ما هستند که بین نماز مغرب و عشاء این شب پنجشنبه، همینطور دارند با هم صحبت می کنند. نماز مغرب که تمام می شود، تا نماز عشاء با هم صحبت می کنند. گاهی هم صدای این صحبت ها بلند می شود. پنج شش دقیقه، هفت هشت دقیقه، ده دقیقه فاصله بین مغرب و عشاست. یک تسبیحات بگویید. دو تا دو رکعت نافله مغرب بخوانید. بعد هم نماز عشاء می خوانیم. بعد هم بروید هرچه می خواهید حرف بزنید. «و پس از آن سجده شکر را به جا می آورد و با کسی سخن نمی گفت تا اینکه برمی خاست و چهار رکعت نافله نماز مغرب می گذارد. به دو سلام و در هر دو رکعت، در رکعت دوم قبل از رکوع و بعد از قرائت قنوت می خواند.» ببینید اهل سنت قنوت ندارند. اینکه هی قنوت را تکرار می کند، چون از نظرش مهم بوده. «و در رکعت اول از این چهار رکعت سوره حمد و قل یا ایها الکافرون می خواند. و در رکعت دوم سوره حمد و قل هو الله احد. و در آن دو رکعت باقی نیز سوره حمد و قل هو الله احد.» ببینید دو رکعت اول از نافله مغرب قل یا ایها الکافرون. دو رکعت اول از نافله ظهر هم قل یا ایها الکافرون. دو رکعت اول از نافله شب قل یا ایها الکافرون. «پس از آن بعد از سلام می نشست و الی ماشاء الله تعقیب می خواند. و بعد از آن افطار می کرد.» مغرب را خوانده و افطار می کرد. معلوم می شود امام در طول روز روزه بود. چون از ناهار خوردن هم چیزی نگفت. گفت نماز ظهر را می خواند و بعد می ماند تا عصر را می خواند و بعد چکار می کرد و چکار می کرد. هیچ صحبت چیز دیگری نبود. افطار می کرد. «و بعد از افطار انقدر درنگ می کرد که قریب به ثلث شب می گذشت.» ثلثی از شب. «و بعد از آن برمی خاست و چهار رکعت نماز عشاء می گذارد و در رکعت دوم قبل از رکوع و بعد از قرائت قنوت می گفت.» همان داستان قنوت. «چون سلام می گفت در مصلی و جایگاه نماز خود نشسته بود و ذکر خدا می کرد الی ماشاء الله. و بعد از تعقیب سجده شکر به جای می آورد و بعد از آن در جایگاه خوابیدن می رفت و آرام می گرفت. چون ثلث آخر شب می شد،» ببینید ثلث اول به نماز مغرب و عشاء گذشت. ثلث آخر شب. «چون ثلث آخر شب می شد و برمی خاست از رخت خواب خود درحالی که تسبیح و تحمید و تکبیر و استغفار می کرد.» همینطور که برخاسته بود، مشغول ذکر بود. «پس مسواک می کرد و بعد از آن وضو می گرفت و بعد از آن از برای نماز شب برمی خاست. هشت رکعت نماز می گذارد و در هردو رکعت به یک سلام. در رکعت اول از این هشت رکعت در هر رکعتی یک مرتبه سوره حمد، و سی مرتبه قل هوالله احد می خواند.» دقت کنید. در رکعت اول. «و چهار رکعت نماز جعفر ابن ابی طالب می گذارد.» دو رکعت اول چه شد؟ حمد و سی بار قل هو الله احد. بعد چهار رکعت از این هشت رکعت نماز جعفر می خواند. نماز جعفر چجور است؟ یک حمد می خوانید. سوره اذا زلزل می خوانی. پانزده بار تسبیحات اربعه را می گویی. بعد به رکوع می روی و ذکر می گویی. ده بار تسبیحات اربعه می گویی. برمی خیزی تسبیحات اربعه می گویی. در رکوع. در سجده اول. بعد از برخاستن از سجده اول. در سجده دوم. بعد از برخاستن از سجده دوم، هرکدام ده بار تسبیحات اربعه را می گویی. برای رکعت دوم بلند می شوی. این هم چهار رکعت. و هر دو رکعت را به یک سلام تمام می کرد. «در رکعت دوم از هر دو رکعت، قبل از رکوع و بعد از قرائت قنوت می خواند.» باز قنوت را تکرار می کند. «این چهار رکعت را نیز از نماز شب محسوب می داشت.» چهار رکعت از نافله شبش نماز جعفر بود. «و پس از آن دو رکعت باقی را می گذاشت. در رکعت اول سوره حمد و سوره ملک قرائت می کرد.» فرمودند کسی که در شب ها سوره ملک بخواند، از عذاب قبر نجات پیدا می کند. «و در رکعت دوم سوره حمد و سوره هل أتی می خواند. و پس از آن برمی خواست و دو رکعت نماز شفع می خواند و در هر یک رکعت از آن یک مرتبه سوره حمد و سه مرتبه قل هو الله احد می خواند.» در رکعت دوم قبل از رکوع و بعد از قرائت قنوت می خواند و سلام می گفت و برمی خاست. یک رکعت وتر می خواند.» رکعت آخر یازدهم. «در آن رکعت توجه می نمود و سوره حمد می خواند و سه مرتبه سوره توحید می خواند و یک مرتبه سوره فلق و یک مرتبه سوره ناس. و قبل از رکوع و بعد از قرائت قنوت می خواند و در قنوت می گفت...» یک دعای خیلی خوبی. « اللهم اهدِنا فيمَن هَديْت و عافِنا فيمَن عافيْت و تَوَلَّنا فيمَن تَوَلَّيْت و بارِك لَنا فيما أَعْطَيْت و قِنا واصْرِف عَنَّا شَرَّ ما قَضَيت سُبحانَك تَقضي ولا يُقضى عَليك انَّهُ لا يَذِّلُّ مَن والَيت وَلا يَعِزُّ من عادَيت تَبارَكْتَ رَبَّنا وَتَعالَيْت.» خدایا ما را هدایت کن در میان کسانی که هدایت کرده ای. ما را عافیت مرحمت کن در میان کسانی که عافیت مرحمت کردی. ما را تولی کن. یعنی ولایت امر ما را به عهده بگیر، در میان کسانی که ولایت امرشان را تو به عهده گرفته ای. بارِك لَنا فيما أَعْطَيْت آنچه به ما مرحمت کرده ای مبارک قرار بده. ببینید آدم جوانی اش را حرام می کند. جوانی نعمت خیلی بزرگی است. این برای من مبارک نبوده. حرامش کردم. همه به گناه گذشت. قوت دارم. قوتم در خدمت من نگذشت. یا دنبال پول دویدم یا خدایی نکرده در معصیت. پس برای من نبود. قوتم برای من نبود. برای من مبارک نبود. و همینطوری بشمارید. قوت. جوانی. عقل و هوش. اگر تحصیل کردی، علم و دانش. همه اینها را برای من مبارک قرار بده. همه به نفع من تمام شود. و مرا از شر آنچه که حکم کرده ای حفظ کن. قضا و قدر الهی. از آنچه قضا و قدر داری، مرا از شر آنها حفظ کن. تو حکم می کنی. هیچ کس بر تو حکم نمی کند. حکم و فرمان تو بر عالم جاری است. نه فرمان هیچ کس دیگری. ذلیل نخواهد بود آن کس که تو او را عهده دار شوی. ظاهرا. عزیز نخواهد بود آن کس که تو با او دشمنی کنی. اگر این را دشمنی معنا کنیم، آن یکی می شود آن کس که تو او را دوست بداری. ذلیل نخواهد بود آن کس که تو او را دوست بداری. عزیز نخواهد بود آن کس که تو او را دشمن بداری. ثُمَّ يَقُول أستَغفِرُ الله وَ أسألُهُ التُّوبَة این از استغفارهای خیلی خوب است. ببیند در اتوب الیه من ادعا می کنم که خدایا من به سوی تو بازگشتم. أسأله التوبة یعنی خدایا من از تو بازگشت به سوی خودت را می خواهم. بازگشت را ادعا نمی کنم. می گویند تو کی بازگشتی؟ هنوز مشغولی. از صبح تا شب چشمت را در نامه اعمالت بنویسند، پانصد تا گناه نوشته اند. در نامه عمل زبانت را که بنویسند، مثلا هزارتا دروغ و دغل و غیبت و تهمت نوشته اند. پس بازنگشتی. من از تو بازگشت درخواست می کنم. هفتاد بار. هفتاد بار استغفار که در قنوت رکعت یازدهم هفتاد بار استغفار دستور است و مستحب است. إذا سَلَّمَ جَلَسَت التَّعقیب ماشاء الله. نمازش که تمام می شد باز هم مشغول تعقیب بود تا اذان صبح. إذا قَربَ مِن الفَجر قامَ فَصَلّی رَکعَتَ الفَجر. وقتی نزدیک اذان می شد برمیخاست و دو رکعت نافله صبح را می خواند که به آن دو رکعت فجر می گویند. دو رکعت نافله نماز صبح. نافله نماز صبح را می شود جزء نماز شب حساب کرد. می شود بعد از اذان خواند و می شود قبل از اذان خواند. معمولا در روایات متعدد داریم که می گویند سیزده رکعت نماز شب. سیزده رکعت با نافله صبح است که شخص قبل از طلوع فجر خوانده. اینها را خواندیم. دیگر باشد. این یک تکه ای از رفتار امام ما بود که ان شاء الله ما را جزء دوستان خیلی خیلی کم قیمت و کم ارج خودشان حساب کنند. فقط دوست حساب کنند. خیلی پایین پایین پایین. اما دوست حساب کنند. ان شاء الله. البته اگر آدم رفتار و اعمال آن بزرگواران را رفتار و اعمال خودش قرار بدهد، یعنی طبق رفتار آنها عمل کند، آن دوستی مستحکم می شود و دیگر حالا می تواند ادعای دوستی کند. آن مرتبه که مشهد مشرف می شدیم، یک آقای بزرگواری گفت وقتی وارد حرم شدی عرض می کنی آقا، عین همین لفظ می گویی؛ آقا شیخ گفت سلام علیکم. بعد گفتند یک کسانی از کسانی که این پیغام من را خدمت حضرت رضا برده بودند، آنجا حال شان کاملا عوض شده بود و حاجت شان برآورده شده بود و خیلی. حالا کاری نداریم. اگر آدم درست شود، اگر آدم درست شود. اگر آدم درست شود. خب.

خب. [در آیه 70 سوره احزاب می فرماید:] اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا * يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا. چه عرض کردیم؟ ای کسانی که ایمان آورده اید، تقوا داشته باشید. درمورد تقوا عرض کردیم حداقل. یک حداقل. حداقلش این است که گناه نکنید. حداقلش این است که گناه نکنید. واجبات تان را عمل کنید. گناه هم نکنید. گفتیم این حداقل کافی است که آدمی را از جهنم نجات بدهد. آیه شریفه [71 سوره مریم] این است. وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا. هیچ کس نیست مگر اینکه وارد جهنم می شود. حالا با معنای وارد. [در ادامه می فرماید:] كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْمًا مَّقْضِيًّا این قضای حتمی الهی است. البته قرآن یک الا گفته ها. بعد یک الا می گوید. یک کسانی هستند که جنس آنها یک جنس دیگری است. آنها هیچ وقت نه به جهنم نزدیک می شوند نه صدای جهنم را می شنود. یک سر و یک سر [به بهشت می رود] باز این را عرض کرده بودم. یک کسانی از لجظه مرگ مامور الهی آمده و برای آنها سلام آورده است. از لحظه مرگ برایشان سلام آورده و به بهشت دعوت کرده است. از لحظه مرگ به بهشت دعوت کرده است. آنها را کنار می گذاریم. اما آدم های معمولی [شامل این آیه اند.] بعد در تتمه آیه دارد که این قضای حتمی الهی است. كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْمًا مَّقْضِيًّا. [در آیه بعد می فرماید:] ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوا اینهایی که از گناه پرهیز می کنند، هیچ دلیلی، ببینید هیچ دلیلی وجود ندارد که در جهنم بمانند. هیچ دلیلی. چون دلیل جهنم گناه است. اگر گناه نباشد، جهنم به چه مناسبت؟ به چه دلیل؟ هیچ دلیلی وجود ندارد. پس اینها نجات پیدا می کنند. ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوا این حداقل. یک حداقلی از تقوا داریم و آن این است که گناه نکند. خب آن هفته یک چیزی هم عرض کردم. ببینید من در گذشته ده هزار جور گناه کرده ام. بعد هم حالا آمده ام توبه کرده ام. عیب ندارد. بارک الله. خیلی خوب. خیلی خوب. اما نمی شود که من نسبت به گذشته کاملا بی خیال باشم. نمی شود. باید یک فکری برای گذشته ام بکنم. مثلا نمازهای من قضا بوده. خب باید قضای نمازهایم را بخوانم دیگر. شما از گناه پرهیز می کنی. خب چرا نماز قضایت را نمی خوانی. خب نمی شود که. باید نماز قضایش را بخواند. این آدم باید حتما نماز قضایش را بخواند. حتما می خواند. کسی که این حداقل را دارد. حداقل ها. در حداقل از تقوا نماز قضاهایش را می خواند. روزه قضا به گردنش است، می گیرد. اگر نسبت به کسی ظلم کرده، خب می رود رضایتش را به دست می آورد. مثلا مالی از کسی خورده. خب می رود پس می دهد. از او رضایت می گیرد. ببینید همه اینها در همان حداقل از تقوا درست کرده ایم. وقتی هم شما گناه را جبران کردی، دیگر یقه شما را نمی گیرند. برای چه بگیرند. من هرکاری در گذشته از اشتباه کردم، [جبران کنم.] خب آدمیزاد که از اشتباه خالی نیست. معصوم که نیست. هرچه اشتباه کرده، جبران کرده. خب اگر جبران کردی که مشکلی نداری. پس ببینید کسی که به مرحله تقوا رسیده. مرحله اول از این آیه شریفه. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ. در اتَّقُوا اللَّهَ همه کارهایش درست شده. ببینید همه کارش درست شده. کوشیده همه کارش را درست کرده. بین خودش و خدای خودش چیزی ندارد. بین خودش و خلق خدا دیگر چیزی وجود ندارد. همه مشکلات هم راه حل دارد. مثلا من مال کسی را از بین برده ام. اما الان دیگر هیچ یادم نیست. الان دیگر هیچ یادم نیست آن که بود و چقدر بود. خب دستور دارد. راه حل دارد. یک کسی غیبتش را کردم. الان دیگر در دسترس نیست. خب راه حل دارد. پس ببینید همه اش قابل حل است. اگر آدم زنده است، همه کارهای گذشته که اشتباه بوده، برایش راه حل دارد. خب پس این مرحله اول. پس دیگر گناهی برای این نمانده. نماز قضاهایش را خوانده. و واقعا هم پشیمان است عجب اشتباهی کردم. چرا در جوانی اینجور بی فکری کردم. بازیگوشی کردم. سهل انگاری کردم. چرا؟ این پشیمانی بود. جبران هم کرد. خب خدای متعال می بخشد. ببینید خدای متعال عالم را خلق نکرده که مردم را به جهنم ببرد. عالم را خلق نکرده که مردم را به جهنم ببرد. عالم را خلق کرده که همه را به بهشت ببرد. در بهشت هم جای خالی برای همه وجود دارد. همه در بهشت جا دارند. سرزمینی به شما اختصاص دارد. سرزمینی به ایشان اختصاص دارد. شما باید آنجا را بسازید. آباد کنید. بعد بروید آن تو. ببینید ساختمان برای بهشت است. نه اینکه بخواهند سخت بگیرند. پس همه راه حل دارد. می توانیم همه اش را حل کنیم. خب؟ مرحله بعد هم عرض کرده بودیم. وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا را عرض کردیم سخن به صواب بگوید را نماینده بگیریم از همه اعمالش که گفته اند تو به صواب سخن بگو. معنا و مقصود این بوده که تو همه کارهایت به صواب باشد. عرض کردیم صواب چیست؟ بارک الله کار درست. کاری که آدم می تواند جواب بدهد. کاری که می تواند برایش جواب بدهد. خب. این هم مرحله دوم شد. اگر کسی همت کرد، مرحله اول را گذراند، خب بارک الله. از جهنم نجات یافتی و در بهشت جا داری. آن کسی که به آن جایگاه بهشتی مرحله اول می رود، از آن زیبایی های بهشت مدهوش می شود. حالا بنده لفظ مدهوش را عرض می کنم. مدهوش می شود. اما اگر یک طبقه بالاتر می رفت چه؟ اگر یک طبقه بالاتر می رفت چه؟ گفتند طبقات بهشت به عدد آیات قرآن است. مثلا حدود 6600 آیه قرآن داریم. درجات بهشت، یعنی از این درجه تا آن درجه. می گویند مثل این است که شما به آسمان نگاه می کنید و ستاره ها را می بینید. آن درجه بعدی است. درجه پایینی زمین است. آن درجه بعدی آسمانی است که ما ستاره ها را می بینیم. و درجه بعد نسبت به آن همینطور. آنچه که در آن درجه وجود دارد اصلا در خاطر این آدم نمی گذرد. انقدر برتر است. لذا آن بزرگواران خودشان را می کشتند که یک ذره بالاتر بروند. یک قدم بیشتر. خودشان را می کشتندها. می گویند می کشتند. نمونه اش حضرت رضا علیه السلام. حالا داستان آنها که از ما جداست. آنهایی که پیرو آن بزرگواران بودند، همه آنجور عمل می کردند. چقدر مجاهدت می کردند؟ چقدر؟ چقدر؟ چقدر؟ در همه زمینه ها ها. می دانستند هرچه بیشتر کار کند، آنجا یک جایگاه برتری دارد. خب اگر شما جایگاه برتر دارید، می شود عوض کنید؟ ما هم نردبان بگذاریم و ... نمی شود. اینجا باید کارش را کرده باشی. اگر اینجا کار طبقه دوم بهشت را کردی، به طبقه دوم خواهی رفت. اگر طبقه صدم هستی، به طبقه صدم خواهی رفت. مثلاها بالاتر نمی روی. بستگی دارد به کاری که کردی. باز عبارات را عوض کنیم. بهشت را اصلا خود شما ساخته ای. خودت ساخته ای. نه اینکه خدا برای تو ساخته. به تو قدرت داده که بهشت را ساخته ای. چجوری ساختی؟ با همین رفتار و اعمالت. روزی صدبار و دویست بار چشمت را می بندی برای اینکه به حرام نیفتی. داری برای خودت بهشت می سازی. یک کسی با تو دشمنی کرده. خیلی سخت. الان هم جایش شد که من هرچه می توانم علیه او بگویم. نمی گویم. مثال. یک پول هنگفت آورده اند. مال حرام است. رشوه است. و و و. اصلا دست نمی زنم. اینها حساب می شود. همه اش حساب می شود و برای شما یک جایگاه می شود. آدمی که کاسب است ممکن است در طول روز صد جور دروغ پیش بیاید دیگر. حالا برای همه امکان دروغ هست. برای بعضی بیشتر است. خب من از زبانم مواظبت می کنم. اگر دروغ بگویم احتمال یک سود هنگفت دارد. از آن سود هنگفت می گذرم. چون می دانم خدا از دروغ گفتن راضی نیست. اینها همه اش حساب است. دانه دانه اش حساب است. ببینید دانه دانه. ذره ذره اش. خب. خب بهشت شما با اینها ساخته می شود. چقدر همت داری؟ همین تازه یک بزرگواری از دنیا رفته بود. مرد بزرگی بود. دوستان یک ماه قبل از فوت ایشان به من گفتند. آمد یک خواب نقل کرد. گفت یک باغی بود. چه باغی. حالا مفصل. ایشان خیلی زحمت کشیده بود. خیلی کار کرده بود. اما ساختمان هایش یک طبقه بود. شما اگر یک طبقه بسازی، یک طبقه تحویل می گیری. یک طبقه بسازی، یک طبقه تحویل می گیری. اینجوری. اگر صد طبقه بسازی، صد طبقه تحویل می گیری. خب؟ حالا. وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا را که عرض کردیم. می خواهیم قسمت سوم را بگوییم. در قسمت سوم، قسمت دوم از سوم است. چیست؟ يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ. این را هم باز عرض کرده بودیم. اگر شما به دقت مواظب زبانت، چشمت، گوشت باشی، خدا اعمالت را درست می کند. نمازت درست می شود. مغرب شده؟ خب عرض من تمام شد. خدا اعمالت را درست می کند. بعد می خواهیم این تکه را بگوییم. وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ. خب اینکه همه گناهانش را درست کرده بود که. در همان مرحله اول گناهنش درست شده بود. مرحله اول گناهانش درست شده بود. از هرکسی غیبت کرده بود، مثلا دعایش کرده بود. برایش استغفار کرده بود. رضایت طلبیده بود. مثلا. رضایت طلبیده بود. حلالت کرده بود. خب پاک شده. در خانه خدا هم که گفتی من غلط کردم. واقعا گفتی من غلط کردم. پس پاک شده. این گناه چیست؟ احتمالا هفته پیش هم یک اشاره ای کردیم. آدم یک گناهانی در یک درجه بالاتر دارد. ته دل من هنوز از حسد پاک نشده. ته دلم. هنوز از بخل پاک نشده. یکهو یک جایی دست من را می گیرد. باید مدتی با خودم جنگ کنم تا بتوانم. اینها همه مانع آن درجه بالایی است که این آدم دارد کار آن درجه را می کند. کار آن درجه را که می کند، یک چیزهایی مانعش است. همین ته مانده ای که در ته دل آدم از صفات بد مانده. آنها را. آن نماز خوبی که هفته پیش هم عرض کردم، آن نماز خوبی که خواندی، این ته مانده ها را پاک می کند. آدم تازه بعدش انسان می شود. انسان کامل نه ها. انسان. آدمی که بخل ندارد انسان است. ادمی که حسود نیست انسان است. آدمی که بخیل نیست. آدمی که متکبر نیست. خب؟ از اینجا به بعد یک چیزهای جدید برایش پیش می آید. ان شاء الله به فضل خدا هفته آینده.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای