جلسه چهارشنبه 96/2/13
شعری که فرزدق در مدح حضرت زین العابدین علیه السلام گفته است، گفته آقا ایشان هیچ وقت در عمرش نه نگفته. هرکس به او مراجعه کرده، [ایشان] نه نگفته. اصلا نه نگفته.

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین من الانِ إلی قیام یَوم الدّین

بحث این بود که عرض کردم. در گذشته هم برایتان عرض کردم. جای بحث هم خیلی بیشتر این مقدارهایی است که حالا ما می توانیم عرض کنیم. آن این است که پیامبر مکرر، مکرر، مکرر فرموده بود که من دوازده تا، دوازده تا خلیفه دارم. از امروز که مثلا از دنیا رفتم، تا قیام قیامت. دوازده نفر تا قیام قیامت. آن وقت یک نشانی، نشانی، نشانی داده که با هیچ از اینهایی که بعد از پیغمبر بر سر کار آمدند و اسم شان را خلیفه گذاشتند اصلا نمی خواند. آن بیچاره هایی که این حدیث ها را نقل کرده اند هم خودشان مانده اند که معنایش چیست. با آن خلیفه هایی که بعد از پیغمبر بودند تطبیق می کنند و می بینند نمی خواند و نمی شود. ناقل درجه اولش یک آقایی است. این هم خودش جزء عجایب روزگار است که چرا فقط این یک آقا داستان را نقل می کند. البته کسان دیگر هم هستند که نقل می کنند. اما ناقل درجه اولش ایشان است. این شخص اسمش جابربن سَمُرَه است. جابر ابن سمره. قال سمعت رسول الله صل الله علیه و آله وسلم. آن که از جابر نقل می کند می گوید که او گفت شنیدم یا او گفت پیامبر گفت. دوتا احتمال است. احتمال اینکه جابر گفته باشد قال رسول الله یا ... من الان دقیقا یادم نیست جابر گفت قال رسول الله یا گفت من از رسول خدا شنیدم. چه؟ چه شنیدم؟ یَکُونُ بَعدی اثناعَشَرَ خَلیفه. بعد از من دوازده خلیفه هست. کُلُّهُم مِن قُرِیش. همه این دوازده خلیفه از قریش هستند. این یک نقل است. دقت کنید. من می خواستم متن این کتاب را بیاورم. این کتاب کتاب مسند الامام احمد بن حنبل است. کتاب درجه اول احمد بن حنبل است که امام حنبلیان است. قال ثُمَّ رَجَعَ إلی مَنزِلِه. جابر می گوید که ... خب پیامبر کجا بود که بعد به منزل خودش برگشت. قاعدتا یعنی در مسجد بود. دقت کنید. این سخن در مسجد گفته شد. بعد پیامبر به منزل خودشان بازگشتند. فَأتَتهُ قُرِیش. قریشیان به خدمت ایشان رسیدند. فَقالُوا ثُمَّ یَکُونُ ماذا. بعد از این دوازده نفر چه خبر می شود؟ ثُم قالَ یَکُونَ الهَرج. یک نقل است. یعنی نقل هایی است که ماها هم داریم که در آخر الزمان هرج و مرج خواهد شد. عالم به هم می ریزد. تا دوازده تا امام. حالا ما می گوییم امام. اینجا طبق این نقل می گوید خلیفه. تا دوازده تا خلیفه هستند جهان برقرار است. وقتی که آنها دیگر نبودند جهان به هم می ریزد. ببینید همه حرف عالم و همه حرف پیامبر این نیست. فعلا این مقدار را اینجا داریم. می فهمید چه می گویم؟ یا نمی فهمید؟ روایت دیگری باز از همین آقای جابربن سمره. یَقُول سَمِعتُ رَسُول الله. من از پیامبر شنیدم. اینجا نقلش این است که شنیدم. یَقُول که ایشان می فرمود. یَکُون إثنا عَشَرَ أمیراً. دوازده امیر خواهد بود. دوزاده امیر خواهد بود. فَقالَ کَلِمَهً. ایشان یک سخنی فرمود. لَم أسمَعها. من نشنیدم که ایشان چه فرمود. بعد از اینکه دوازده امیر را فرمود، بعدش یک کلمه ای فرمود که من نشنیدم که ایشان چه فرمود. قالَ أبی. من از پدرم سوال کردم. معلوم می شود آن وقت سنش خیلی زیاد نبوده. من از پدرم سوال کردم که چه فرمود. قالَ کُلُّهُم مِن قُرَیش. باز فرمود که این نقل می گوید که همه این دوازده نفر از قبیله قریش هستند. دقت کنید. باز همه حرف این نیست. حالا به یک جاهایی می رسیم که می گوید که بعد شلوغ کردند. تا پیامبر فرمود دوازده نفرند شلوغ کردند. به طوری که صدا به صدا نمی رسید. من که نشنیدم به خاطر اینکه شلوغ کرده بودند. حالا چرا شلوغ کرده بودند؟ چه مشکلی پیدا کرده بودند که شلوغ کرده بودند؟ یکی از نشانی هایی که اینجا دارد. حالا این نشانی ها هم مفصل است ها. متعدد. مفصل. فَقال. اینجا باز همان جابربن سمره [می گوید]. قالَ خَطِبَنا رَسُول الله. برای ما خطبه خواند. که قاعدتا معمولا خطبه خواندن ایشان خطبه نماز جمعه است. حالا [اینکه آیا] یک وقت های دیگری هم ممکن بوده. این را نمی دانیم. فعلا این مقدارش را می دانیم که اگر ایشان خطبه می خواند و می فرمودند که خطبه خواند مربوط به نماز جمعه است. ایشان فرمود. این جابر بن سمره می گوید خَطِبَنا رَسُول الله صل الله علیه و آله وسلم. ببینید نقل قبلی کجا بود؟ در مسجد. خَطِبَنا رَسُول الله بِعَرَفَه. عرفه با مسجد فرق می کند دیگر. فرق می کند یا نمی کند؟ عرفه مربوط به حجه الوداع است. ایشان به حجه الوداع رفتند و در عرفه که اولین روز اجتماع عمومی است و همه هستند. همه مسلمان ها در عرفه جمع شدند و باید... می دانید که واجب است از سر ظهر تا غروب روز عرفه همه در صحرای عرفات باشند. فقط بودن در آنجا واجب است. وظیفه واجب شان بودن در آنجاست. آنجا خطبه خواند. در عرفه خطبه خواند. حالا نقل های دیگر هم به مناسبت های دیگری داریم که از خطبه پیامبر در عرفه آن سال نقل می کنند. حالا این معلوم می شود که ایشان این عبارت ها را در همان خطبه فرموده. ایشان در جمع عموم مسلمان ها صحبت کرده و خطبه خوانده. چه فرموده؟ فرموده من دوازده نفر... فَقال. حالا دقت کنید. لَم یَزالَ هذا الدین عَزیزاً مَنیعاً. لَم یَزالَ یعنی همیشه. همیشه این دین یعنی اسلام عزیز است و منیع. منیع یعنی قابل دسترس دشمن نیست. انقدر دیوارهای این مستحکم و بلند است که دست دشمن به این دین نمی رسد. عزیز است یعنی چه؟ عزت به معنای غلبه کامل است. می گوییم خدا عزیز است دیگر. خدای متعال عزیز است یعنی غالب است و مغلوب نیست. غالب غیر مغلوب. در ذهن تان بماند. عزیز یعنی این. عزت یعنی غلبه بدون مغلوبیت. عزیز یعنی غالب غیر مغلوب. لَم یَزالَ هذا الدین عَزیزاً... دقت کنید. لَم یَزالَ هذا الدین عَزیزاً مَنیعاً ظاهراً. ظهور یعنی غلبه. عَلَی مَن ناواهُ. بر همه دشمنانش غالب است. این دین بر همه دشمنانش غالب است. لا یَضُّرُهُ مَن فارَقَهُ برای این دین هیچ ضرری ندارد اگر کسی از این دین جدا شده باشد. أو خالَفَهُ. فارَقَهُ أو خالَفَهُ. از این دین دور بشود و جدا بشود. به دشمن پناه ببرد یا با این دین مخالفت کند. انقدر این دین قدرتمند است که دست دشمن اصلا به آن نمی رسد. این دین بر همه دشمنانش غالب است. هیچ کسی نمی تواند برای این دین ضرری به بار بیاورد. حتی یَملِک إثناعَشَر. یَملِک یعنی چه؟ حالا مثلا ما یک ذره فارسی ترش می کنیم. تا پادشاهی کند. تا حکومت کند. تا مالک باشد. مالک اسلام باشد. مالک دین باشد. دوازده نفر. تا این دوازده نفر مالک دین اند. آنجا چه لفظی فرموده بودند؟ فرمود امیر. امیر این دین این دوازده نفرند. فرمود که من تا دوازده نفر خلیفه دارم که آن خلیفه امیر هم هست. مالک هم هست. یعنی بگوییم مالک الملوک. صاحب قدرت است. امیر است. خلیفه من است. تا این دوازده نفر هستند. کُلُّهم مِن قُرَیش. این دوازده نفری که همه شان از قریش هستند، تا اینها مالک دین اند، دقت کنید؛ تا اینها مالک دین اند، تا اینها ولی امر مسلمین اند، لفظ ولی هم می آید؛ تا اینها ولی امر مسلمین اند، این دین عزیز است. دقت کنید. منیع است. لا یَضُّرُهُ مَن فارَقَهُ دشمنانش برای او هیچ ضرری نخواهند داشت. این دین بر همه دشمنان غالب خواهد بود. حالا دقت کنید. ما زمان یزید را داریم. یزید چندمی می شود؟ اول، دوم، سوم، چهارم، بعد پنجم هم حضرت مجتبی را حساب کنید. شش ماه ایشان بوده. حالا مثلا می گویند پنجم. بعد ششمش می شود معاویه. هفتم می شود یزید. یزید یک لشکر فرستاده شهر مکه را محاصره کردند و خانه خدا را با منجنیق تخریب کرده است و سوزانده است. سال قبلش لشکر فرستاده شهر مدینه را قتل عام کرده است. معلوم است چه می گویم؟ هزار فرزند نامشروع متولد شده. در حمله لشکر یزید به شهر مدینه که شهر پیامبر است. حالا دقت کنید. این زمان، زمانی است که دین عزیز است؟ می شود؟ این زمان، زمانی است که دین عزیز است؟ منیع است؟ بر همه غالب است؟ ظاهراً عَلَی مَن ناواهُ. بر همه دشمنانش غلبه دارد؟ جزء آن کسانی که در شهر مدینه قتل عام شدند، هفتاد نفر از صحابه پیغمبر بودند. یک شخص نام و نشان  دار از صحابه. این لشکر که آمده بود به هیچ کس رحم نکرد. از بزرگان قبیله قریش بودند. از همه مردم بیعت گرفت. این را شاید قبلا هم برایتان عرض کردم. از همه مردم شهر مدینه بیعت گرفت که همه ما بردگان یزید هستیم. دقت کنید. ما بردگان یزید هستیم. اگر بخواهد ما را می فروشد و اگر بخواهد ما را آزاد می کند. هرکس زنده مانده بود اینجور بیعت کرد. هرکس اینجور بیعت نکرد همانجا سرش را بریدند. اینها آدم هایی بودند که از آن قتل عام نجات یافته بودند. حالا هم آمده بیعت کند. نیامده مخالفت کند. مثلا گفت من عَلَی کتاب الله و سنت نبیه با تو بیعت می کنم. من بر اساس قرآن و سنت پیغمبر با تو بیعت می کنم. گفت معطلش نکنید. سرش را ببرید. فقط باید بیعت کنی من برده یزید هستم. عرایض را دقت کنید که حرف کاملا مفهوم شود. این عبارت لَم یَزالَ هذا الدین عَزیزاً مَنیعاً را مکرر داریم. حالا من آن کتاب را نیاوردم. حالا شاید هفته آینده اگر خدا خواست و خدمت تان رسیدیم... اولین بار که ما این حدیث را می شناختیم از کتاب صحیح مسلم می شناختیم. کتاب صحیح مسلم چیست؟ اهل سنت شش تا کتاب دارند که کتاب های درجه اول حدیث شان است. دقت کنید. شش تا کتاب دارند که حالا اصطلاحا به آن صحاح سته می گویند. شش کتابی که این کتاب ها صحیح است. در میان این شش کتابی که گفته می شود صحیح است، دوتایش دیگر بروبرگرد ندارد. خب؟ یکی صحیح بخاری است و یکی صحیح مسلم. البته این وهابی های جدید در صحیح مسلم هم یک کمی تشکیک کردند. مثلا چندتا از حدیث هایش را رد کردند. مثلا چه بوده؟ ایشان یک حدیثی را نقل می کند که پیامبر معاویه را نفرین کرد. نمی شود پیغمبر معاویه را نفرین کند. دقت کنید. معاویه اصل و اساس دین وهابی هاست. یادتان نرود. اصل و اساس و ستون اصلی دین وهابی هاست. یک روایات فراوانی داریم که در آخر الزمان سفیانی می آید. حالا ان شاء الله که پایشان هیچ وقت به ایران نرسد و همانجا در جاهایی که هستند تا آخرین نفرشان نابود شوند. ان شاء الله. البته روایت می گوید اینها به سوی مکه و مدینه حمله می کنند و در بیابان های مدینه قبل از رسیدن به شهر مدینه زمین سفیانی و لشکرش را فرو می برد. یعنی به طور غیبی و به طور غیر طبیعی نابود می شوند. حالا به آنها کاری نداریم. می خواستم این را عرض کنم که مذهب وهابیت، حالا این بحث مفصل است. اگر خدا خواست ممکن است یک وقت هایی بتوانیم در این زمینه یک عرایضی بکنیم. اینکه گفته اند سفیانی، کاملا سفیانی است. یعنی مذهب، اسلام اموی است. دقت کنید. اسلام اموی است که محور اصلی اش معاویه و بنی امیه هستند. حالا اینها دلیل می خواهد و بحث می خواهد که ان شاء الله بعد عرض می کنیم. خب. خوشبختانه یک حدیث دیگر هم گیر آوردیم. سمعت عبدالله بن عمر. غیر از جابر بن سمره یک نفر دیگر هم این حدیث را نقل کرده. تا پنج شش نفر از راویان اهل سنت حدیث را از پیامبر نقل کرده اند. فقط منحصر به جابر نسیت. یکیش همین است که داریم عرض می کنیم. یقول. ایشان می گفت. قالَ رَسُول الله صل الله علیه و آله وسلم لا یَزالُ هذا الأمر. لا یَزالُ هذا الأمر. آنجا هم کلمه لا یزال داشتیم. لا یزال به معنای چه بود؟ هذا الأمر یعنی چه؟ یعنی این دین. آنجا لفظ دین بود. آنجا به لفظ هذا الأمر داریم. لا یَزالُ هذا الأمر فی قُریش ما بَقیَ مِن النّاس إثنان. تا دو نفر از مردم باقی است، تا قیامت، این قدرت و حکومت که حالا ما می گوییم یعنی امامت، این قدرت و حکومت تا دو نفر آدم موجود است، [وجود دارد.] ما می گوییم حضرت مهدی (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم). اگر دو نفر آدم روی زمین بماند و دیگر همه از بین بروند، حتما یک نفر از آن دو نفر ایشان است. روایات متعدد داریم. انقدر مسلم است. داستان حضرت مهدی انقدر مسلم است. اگر بشریت اصلا نابود شود و فقط دو نفر بمانند حتما بدانید یک نفر از آنها حضرت مهدی است. خب؟ ما بَقیَ مِن النّاس إثنان. تا دو نفر از مردم باقی است. ببینید. از بعد از من. تا پایان جهان. قریش صاحب قدرت است. عرض ما این است. دوازده امام ما سند دارد. دوازده تاها. نه یک دانه زیادتر و نه یک دانه کمتر. دوازده امام مان سند دارد. در کتاب های شیعه که تا دلتان بخواهد. از پیامبر. بعد امیرالمومنین. بعد همه ائمه. نه یک دانه حدیث و یک کلام فرموده باشند و یک جمله فرموده باشند. متعدد. فراوان. تا آخرین امام. خب؟ این هم که روایات اهل سنت بود که یک دانه نیست ها. حالا باز برایتان می آوریم و می خوانید و می بینید که متعدد است. در عرفه فرموده بودند. در خطبه نماز جمعه فرموده بودند. در مسجد فرموده بودند. در حجه الوداع فرمودند. در منا فرموده بودند. ببینید آنجا عرفه بود. در منا هم فرمودند. حالا ان شاء الله همه اینها را می آوریم و می خوانیم. متعدد. مکرر فرمودند. و آنهایی که... ببینید در جریان غدیر خم که یادتان هست. قرآن [در آیه 67 سوره مائده] می فرماید: وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ. خدا تو را از دشمنی دشمنان حفظ می کند. آنهایی که بودند می دانستند که اواخر عمر پیامبر است. می خواهد آخرین حرف هایش را بزند. ایستاده بودند که خراب کنند. آماده بودند برای خراب کردن. بنابراین اگر پیامبر در خطبه غدیر که دارد در حضور عموم مسلمان ها از آینده امت خودش صحبت می کند، و از کسی که به جایش خواهد بود [صحبت کند.] دقت کنید. البته برایتان گفته ام. کسی این چیزها را به یاد نگاه نمی دارد. عرض کردیم که پیغمبر فرمود ولی امر. آنجا فرمود ولی امر. بعد از من علی ولی امر است. من ولی امر شما هستم یا نیستم؟ گفتند بله قبول داریم یا رسول الله. فرمود بعد از من علی ولی امر است. دقت کنید. حالا آنها با تمام قدرت می خواستند این را خراب کنند. یعنی من حتی عرض می کنم که اگر می توانستند پیامبر را همانجا بکشند می کشتند. در حضور جمع مردم که نمی شد. اما اگر می توانستند می کشتند برای اینکه این حرف را نزند. این حرف نشود.به گوش مردم نرسد. در روایات شیعه دارد که اینها بعد از اینکه غدیر خم اتفاق افتاد و پیامبر دارند می روند و به شهر خودشان، شهر مدینه برمی گردند، در راه می خواستند شتر ایشان را از بالای کوه پرتاب کنند. روایات شیعه این را می گوید. در روایات اهل سنت می گویند این بعد از جنگ تبوک پیش آمده. در هرصورت. حادثه [این است که] یک کسانی از کسانی که در رکاب ایشان هستند و جز یاران ایشان هستند و در لشکر ایشان هستند، حالا بفرمایید که در جنگ تبوک بوده [پس] در لشکر پیغمبرند، اگر بعد از غدیر است، جزء اصحابی هستند که همراه پیغمبر به حج آمده اند. ببینید یاران پیغمبر. دوازده نفر آمده اند که شتر پیامبر را از بالای بلندی برمانند تا شتر رم کند و پیامبر را به زمین پرتاب کند. این مسلم تاریخ اسلام است. یعنی شیعه و سنی مسلم و قطعی قبول دارند. حالا ما می گوییم همان آدم ها دور و بر پیامبر ایستاده اند که نگذارند حرف تمام شود. نگذارند حرف را به آخر برساند. اما حالا قرآن می فرماید که وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ. خدا تو را حفظ می کند. شاید تنها جا، دقت کنید؛ تنها جایی است که پیغمبر فرمایش فرموده و کسی مخالفت نکرده. در همین سفر حجه الوداع چون پیغمبر می خواست حج عصر جاهلیت را به هم بزند. مردم عصر حاهلیت حج داشتند. حج اصلی که مال حضرت ابراهیم بود. اینها حج را خراب کرده بودند. اما به حج می آمدند. هر سال به حج می آمدند. عمره می آمدند. حج می آمدند. اما حج شان حج صحیح نبود. تحریفش کرده بودند. حالا پیغمبر می خواهد این را تصحیح کند. از آن روز اولی که ایشان برای تصحیح حج سخن گفت مخالفت کردند. به آن آقای مشهور و معروف که آمده بود اعتراض کرده بود هم فرمودند تو هرگز به این حکم ایمان نمی آوری. تو هرگز به این حکم ایمان نمی آوری. لذا سال سوم از خلافتش دومرتبه حج را برگرداند به حج زمان جاهلیت. این را می فهید؟ حجی که پیغمبر آورده و پایش هم ایستاده و در نهایت تاکید، تصریح، تاکید، مکرر فرموده. گفتند آقا این حج فقط امسال است؟ چون مخالف میل شان بود. گفتند آقا فقط امسال است؟ حضرت دستش را کرد در هم. فرمود دَخَلَتِ العُمرَهِ فِی الحَج أبَدَ الأبد. تا ابد این حج است. عرض می کنم ظاهرا باید سال سوم باشد که ایشان تبدیل کرد. آدم اصلا خجالت می کشد بگوید. سال سوم با فرمایش پیغمبر مخالفت کرده است که پنج سال پیش فرموده. اولی دو سال و خورده ای حکومت کرده و بعد هم حکومت به ایشان رسیده. می فهمید؟ آدم باید اینها را بفهمد. نه فحش بدهد. حالا. چه عرض کردم؟ خدای متعال فرموده که من نمی گذارم دشمن بتواند کاری بکند. لذا عرض می کنیم که پیامبر فرمایشات خودش را در غدیر خم فرموده بود. هیچ کس نفس نکشید. حالا چرا نفس نکشید؟ خدا خواسته. خدا خواسته بود. حالا اینجا چه؟ حالا باز هم می خوانیم. ان شاء الله روایتش را می خوانیم. می گوید که تا فرمود که دوازده نفر دیگر من نشنیدم چه گفت. از بس شلوغ کردند. یک عبارت لَغَط دارد. لغط با لام و غین و طین. یعنی سر و صدا کردن. ضَجَهُ الناس. ضجه. صر و صدای ضجه شد. یک نقلش دارد که تکبیر گفتند. می خواستند حرف بعدی به گوش نرسد. چرا؟ از چه می ترسیدند؟ می ترسیدند بگوید... امیرالمومنین عبارت را نقل کرده اند. در نهج البلاغه است. فرمود که بله. خلفای پیغمبر دوازده نفرند. از قبیله قریش اند. مِن هذَا البَطن مِن هاشِم. از تیره بنی هاشم اند. این را ترس داشتند. قریش را که خودشان هم خوش شان می آمد. چون تعریف خودشان بود. بعد هم که خودش بر مسند قدرت نشسته بود، خب پیغمبر هم فرموده من یکی اش هستم. پیغمبر می خواست بفرماید که اینها از قریش اند. از بنی هاشم اند. امر فرمود که همه فرشتگان بر آدم سجده کنند. [در آیه 73 سوره صاد می فرماید:] فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ. همه فرشتگان سجده کردند. [در آیه بعد می فرماید] إِلَّا إِبْلِيسَ. ابلیس هم فرشته بود؟ فرشته بود آقا؟ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ. او کبر ورزید. تکبر کرد. استکبار کرد. زیر بار نرفت. و دقت کنید. وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ. کانَ یعنی چه؟ بود. از اول این کافر بود. شش هزار سال نماز خوانده بود و کافر بود. دقت کنید. شش هزار سال. فرمایش امیرالمومنین در نهج البلاغه است. شش هزار سال نماز خوانده بود و کافر بود. اسم این را چه می گذاریم؟ منافق. [در آیه بعد می فرماید:] قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعَالِينَ خدای تبارک و تعالی فرمود ای ابلیس چه چیز باعث شد که تو بر آدم سجده نکنی؟ تکبر کردی؟ استکبار ورزیدی یا جزء عالی مقامان بودی؟ جزء عالی مقامان بودی؟ موجوداتی که صاحب شعور بودند همه باید بر آمد سجده کنند. اما یک مجموعه هستند که آنها دیگر نباید بر آدم سجده کنند. یعنی یک عالی مقامانی هستند که ما می گوییم آنها همین چهارده تن نور مقدس اند. حالا نمی خواهیم روی اینها بایستیم. پس ببینید یک نشانه ای از وجود چهارده معصوم در صدر خلقت هست. که آنها نبایستی بر آدم سجده می کردند. بلکه ما یک حرف دیگر می زنیم. می گوییم که فرشتگان به دلیل وجود نور مقدس آنها در آدم بر آدم سجده کردند. حالا کاری نداریم. [آیه بعد] قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ گفت نه آقا. من برتر از آدم هستم. خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ تو مرا از آتش خلق کرده ای و او را از گل. [آیه 77 سوره صاد:] قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ. تو از بهشت بیرون برو. تو از رحمت خدا رانده شده ای. گناه آدم را از رحمت خدا دور می کند. وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلَى يَوْمِ الدِّينِ. لعنت من بر تو باد تا روز قیامت. [آیه 89:] قَالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ. به من تا روز بعث مهلت بده. روز بعث یعنی تا قیامت. قَالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي. أَنْظِرْنِي یعنی به من مهلت بده. وقت بده. تا روز قیامت. قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ. فرمودند که به تو وقت دادیم. تا کی؟ نگفتند تا قیامت. که گفته می شود او تا هست. تا کی؟ تا رجعت. قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ * إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ. تا روز وقت معلوم تو مهلت داری. همین تکه را می خواهیم عرض کنیم. [در آیه 82 می فرماید:] قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ. قسم به عزت تو من همه آدمیان را اغوا خواهم کرد. اغوا یعنی چه؟ اغوا یعنی چه؟ در مقابل ارشاد است. گمراه. إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ. مگر بندگان مخلص تو. بندگان مخلص یعنی که؟ یعنی آنها که خالص شده برای خدا هستند. آیه تطهیر یادتان است؟ [آیه 33 سوره احزاب:] إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا. تطهیر خدایی دارند. این مخلصین کسانی هستند که خدا آنها را خالص کرده است. مخلصین بندگانی هستند که خدا آنها را خالص کرده است. دست به آنها نمی رسد. ببینید جایی ندارد که چنگ شیطان به آن بند شود. چشم من گاهی خدایی است. گاهی غیر خدایی است. آن لحظه ای که غیر خدایی است، شیطان می آید بر آن مسلط می شود. دل من گاهی یاد خداست، گاهی نیست. آن وقتی که یاد خدا نیست، شیطان می آید بر آن مسلط می شود. این خاصیتش است. یا شخص خدایی است. صد در صد. دست شیطان به او نمی رسد. نمی رسد. خودش گفته نمی توانم. همه را اغوا می کنم جز آنهایی که برای تو خالص شده اند. دقت کنید. خالص شده اند. تطهیر شده اند. آنهایی که به دست تو و برای تو. تو. برای تو. درمورد حضرت موسی [در آیه 41 سوره طه] فرمود: وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي من تو را برای خودم ساخته ام. بنده خاص خودم. آنهایی که برای خدا خالص شده اند، دست شیطان به آنها نمی رسد. دست هیچ کسی نمی رسد. هیج نیرویی در آنها کارگر نیست. تا خودش پای شهادت نامه خودش را امضا نکند، شهادت هم به سراغ او نمی آید. تمام تیرهایی که به تن حضرت حسین علیه السلام رسیده بود، همه را خودش اجازه فرموده بود. معلوم است؟ جبر و اینها نیست ها. گفت که فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ. به عزت تو قسم که همه را گمراه خواهم کرد. مگر بندگان خالص تو را. خالص شده تو را. بندگان خالص شده تو را. عرض این است. هرکس خالص شده، شیطان دیگر در او راهی ندارد. قبلا هم برایتان عرض کرده بودم. شیطان دزد است. این دزد نمی تواند به این خانه بزند. دست شیطان به ماسوای مخلصین می رسد و از آنها دزدی می کند. ما همه مان در معرض چنین خطری هستیم. همه مان در معرض چنین خطری هستیم. عرض کردم شیطان دزدی می کند. ما یک سرمایه در دنیا داریم. ما یک سرمایه در دنیا داریم و آن وقت و عمرمان است. حالا ببینید چقدر از عمر و وقت ما را شیطان می دزدد. هروقت یک کاری کردی که برای تو مفید نبود، شیطان دارد می دزدد. حالا آن کسانی را که در شمار مخلصین هستند، اینها کسانی هستند که وقت و عمرشان را به بهترین صورت مصرف می کنند. بهترین صورت. یعنی هر انتخابی او می کند، بهترین انتخاب ممکن است. چون اگر انتخاب درجه دوم بکند، بخشی از عمرش حرام شده. باید صد هزار تومان سود ببرد. نود هزارتومان سود برده. ده هزار تومان ضرر کرده. آنها فقط کسانی هستند که سودشان همیشه در حد اعلاست. ما هم اگر زیر سایه مرحمت خدا برویم، ممکن است بتوانیم عمران را در ببریم. اگر نه، بدترین فرض ممکنش این است. بدترین فرض ممکنش این است که من بخشی از عمرم را پای معصیت بگذارم. دیگر از این بدتر نمی شود. ضرر از این بیشتر نمی شود. عمر من که سرمایه ام هست، دارم همه را نه تنها می سوزانم، نه تنها می سوزانم [بلکه...]. یک وقت یک کسی یک سرمایه ای دارد. این سرمایه اش را و اسکناس هایش را می سوزاند و آتش می زند. خب سرمایه اش را سوزانده. نه. نه فقط می سوزاند. می دهد و ضرر می گیرد. حالا این چجوری می شود؟ در معصیت آدم این کار را می کند. حالا چون عیدهای بزرگی بوده، حضرت حسین علیه الصلاه و السلام، حضرت زین العابدین علیه الصلاه و السلام، حضرت ابوالفضل علیه السلام. دیشب هم به آن دوستان عرض کردیم که شعری که فرزدق در مدح حضرت زین العابدین علیه السلام گفته است، گفته آقا ایشان هیچ وقت در عمرش نه نگفته. هرکس به او مراجعه کرده، [ایشان] نه نگفته. اصلا نه نگفته. می گوید فقط یک بار ایشان نه گفته، آن هم در تشهد گفته لا اله. لا را فقط یک بار در تشهد گفته. در شهادت به وحدانیت الهی گفته هیچ خدای دیگری نیست جز خدای بر حق. فقط همین جا نه گفته. حالا مجموعه ما، حاجات مان را از جمله حاجت های دین مان را، عاقبت هایمان را، دنیایمان را، کشورمان را، رهبرمان را، همه را. خزانه ایشان [به گونه ای است که] اگر همه عالم، همه عالم، نه جمعیت ما که مثلا دویست سیصد نفر هستیم، همه عالم، هرکدام هم با یک مجموعه بازرگی از حاجت بیایند در خانه حضرت زین العابدین یا حالا آن بزرگواران دیگر، حضرت حسین، حضرت ابولفضل، بیایند و حاجت شان را به در خانه آن بزرگوران بیاورند و آن بزرگواران همه حاجت آنها را بدهند، از خزینه دارایی های آنها یک سر سوزن هم کم نمی شود. یعنی یک سر سوزن کم نمی شود. همه عالم را می گویم ها. همه عالم بیایند در خانه حضرت زین العابدین علیه السلام.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای