جلسه چهارشنبه 96/6/22
ما در روزهای گذشته عید بزرگ غدیر را داشتیم. آیاتی که مربوط به غدیر است در قرآن در سوره مائده [آمده.] فقط آدم باید چشمش را باز کند و دقت کند تا ببیند که غدیر از این آیات قابل فهم و استفاده است.

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین من الانِ إلی قیام یَوم الدّین

ما در روزهای گذشته عید بزرگ غدیر را داشتیم. آیاتی که مربوط به غدیر است در قرآن در سوره مائده [آمده.] فقط آدم باید چشمش را باز کند و دقت کند تا ببیند که غدیر از این آیات قابل فهم و استفاده است.

یک آیه 67 داریم. يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ. ببینید در چندین جلسات گذشته بحث از دوازده خلیفه را، در چندین جلسه بحث از دوازده خلیفه را عرض کردیم. قاعدتا بخشی از شما آن جلسات را بودند و شنیدند. عرض اصلی این بود که پیامبر می خواست در طول این دو سال آخر عمر مبارکش آینده امت را ترسیم کند. مشخص کند. معین کند. جوانبش را محکم کند که جای هیچ، ببینید جای هیچ بهانه ای برای کسی باقی نماند. نه اینکه کسی نتواند کاری بکند. آدم می تواند در روز روشن، وقتی خورشید عالم را گرفته منکر خورشید بشود. زبان آدم دست خودش است. در اختیار خودش است. می گوید خورشیدی وجود ندارد. می تواند بگوید. اما ... یک جوری بشود مساله آینده امت که کسی بهانه ای، دقت کنید؛ بهانه معقولی برای آنچه که در نظر دارد، نداشته باشد. اگر یادتان باشد عرض کردیم پنج یا شش بار پیامبر در سفر حجه الوداع خطبه خواندند. در خطبه ها مسائل بسیار بسیار مهم اسلام را فرموده اند. و مهم ترین سخنی که در آن خطبه ها فرموده بودند یک مساله إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ بود که این را تکرار کردند. بارها تکرار کردند. إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ. من دو چیز به جای می گذارم. دو چیز. سه چیز نه. دو چیزی غیر از این دو نه. این دو چیز. کتاب خدا را در میان شما باقی می گذارم و عترتم را. یک مساله اساسی این بود که این را تکرار کردند. تکرار کردند. یکی هم این بود که فرمودند. همه اینها را سندهایش را، حدیث هایش را، کتاب هایش را برایتان آورده ام و خواندم. آن حرف دوم این بود که می فرمود من دوازده تا خلیفه دارم. دوازده تا خلیفه دارم. و می فرمود که در دوران این دوازده خلیفه اسلام در نهایت قوت و عزت و پیروزی است. هیچ دشمنی می تواند اندک ضرری به آن برساند. اسلام همچنان که در زمان من سربلند است و هیچ دشمنی نمی تواند برای آن نقشه دشمنی بکشد و ضرری برساند در زمان دوازده خلیفه من هم همچنین. اگر یادتان باشد در عبارت ها فرموده بود که لا یَضالُ الإسلام عَزیزاً. لا یضال یعنی همیشه. در زبان عربی یعنی همیشه. لا یَضالُ الإسلام همیشه اسلام عزیز است. عزیز است یعنی چه؟ عزیز یعنی غالب غیر مغلوب. یکی از اسماء الهی عزیز است. عزیز درمورد خدای متعال که می گوییم یعنی غالب است و به هیچ وجه و هیچ وقت در تحت هیچ شرایطی به هیچ مناسبتی مغلوب نیست. یعنی یک کاری در عالم بشود که در اثر اینکه خدا مغلوب است آن کار شده باشد نداریم. یعنی [مثلا] الان امریکا اینجور ادعای قدرت می کند و ظلم می کند و چه می کند و چه می کند این نه به خاطر این است که چون زور خدا نمی رسد و قدرتش کم است و ناتوان است و امریکا قدرتمند شده است. نه. قدرتی را که امریکا دارد را هم خدا داده است. این هم در شمار قدرت خداست. لذا امریکا  نمی تواند یک قدم [آن طرف تر] از حیطه آنچه که خدا می خواهد و به هیچ کس دیگری پا بگذارد. حالا شیطان. شیطان که دیگر دم دست همه مان است. با ما می جنگد. صد بار ما را زمین می زند. آقا این مال این است که خدا ناتوان بوده؟ نه قدرتی که شیطان دارد را هم خدا داده. برای امتحان مخلوقات. قرآن. خود قرآن می فرماید که ما به شیطان سلطنت ندادیم مگر برای امتحان، ببینید این خیلی حرف مهمی است؛ مگر برای امتحان اینکه چه کسی قیامت را قبول دارد، چه کسی قبول ندارد. هرکس قبول ندارد، در برابر شیطان مغلوب می شود. هرکس قیامت را قبول دارد، اصلا شیطان به هیچ وجه، به هیچ وجه نمی تواند بر او غلبه کند. سلطنت. اصطلاح سلطان دارد. سلطنت شیطان بر انسان و عالم انسانی که حالا امریکا هم یک بخش آن است، [سلطنت] شیطان برای عالم انسانی به خاطر این است که ما خواسته ایم بدانیم چه کسی قیامت را قبول دارد و چه کسی قبول ندارد. اگر قبول دارد شیطان ذره ای در او نفوذ نخواهد داشت. اگر یک ذره در ایمانش نسبت به آخرت خلل باشد، شیطان به اندازه یک ذره نفوذ می کند. هیچ کس اگر به قیامت اعتقاد دارد، نمی تواند گناه کند. نمی تواند. دستش پیش نمی رود. چشمش باز نمی شود که گناه را ببیند. زبانش باز نمی شود که گناه را به زبان بیاورد. اگر اعتقاد به قیامت دارد. اگر اعتقاد ندارد شیطان می تواند از طریق زبانش نفوذ کند. می تواند از طریق چشمش در او نفوذ کند. همه چیز در تحت اختیار و قدرت، قدرت بی نهایت [خداست.] وقتی می گوییم قدرت بی نهایت یعنی هیچ چیزی نمی تواند مانع این قدرت باشد. در هر صورت. لا یَضالُ الإسلام عَزیزاً. اسلام همیشه عزیز است. مادام این دوازده تا خلیفه. مادام این دوازده تا خلیفه. این را مکرر برایتان عرض کردم. یک دوره هایی معاویه به امپراطوری رم خراج می پرداخت. چون در داخل گرفتار بود از آن طرف باید مثلا بتواند امیرالمومنین و دوستان امیرالمومنین را نابود کند به آنها خراج می پرداخت که از پشت سر مورد حمله قرار نگیرد. بتواند این کارهایش را انجام بدهد. یعنی ذلت را می پذیرفت. اسلام در مدت خلافت این دوازده نفر که لفظی که از پیامبر نقل بود، اگر باز یادتان باشد و وقتی اینجا می آیید حواستان اینجا باشد و بعد هم به فراموشی نسپارید، عبارت یک بار امیر بود. دوزاده تا امیر. صاحب امارت و قدرت. دوازده خلیفه. دوازده تا قیم. لفظ قیم بود. اسلام دوازده تا قیم دارد. مادامی که این قیم ها هستند هیچ کس نمی تواند به این اسلام لطمه ای بزند. ایشان این سخن را کجا فرمودند؟ چه کسی یادش است؟ اول. در صحرای عرفات فرمودند. اولین بار در صحرای عرفات فرمودند. آنجا آن آقایانی که نمی خواستند، این آینده ای را که خدا می خواست و پیامبر می خواست را آنها نمی خواستند، آنها عبارت حدیث این است که لَغَطَ القَوم. لام و غین و طین. یعنی سر و صدا و شلوغ کردند. به طوری که صدا به گوش نرسید. صدای پیامبر به گوش نرسید. بار دوم در منا فرمودند. اگر باز یادتان باشد عرض کردیم که آنجا یک معجزه اتفاق افتاد. همه در خیمه های خودشان، چون خیمه می زنند دیگر. در منا سه شبانه روز می خواهند آنجا زندگی کنند، بنابراین خیمه می زنند. الان هم خیمه هست. یک خیمه هایی هست که همیشگی برپاست. یک نوعی ساختند که شکل خیمه است اما همیشه برپاست. مثلا از بتون آرمه ساخته اند و چجوری. کار نداریم. هرکس در خیمه خودش بود و صدای پیامبر را می شنید. یعنی به اعجاز سخن خودش را به گوش همگان رسانید. باز هم آن حرف های کلی درمورد اسلام را فرمود. که حالا نمی خواهیم آنها را عرض کنیم. باز هم دوازده تا خلیفه را فرمود. بار سومش که فعلا می دانید در مسجد خیف فرمود. مسجد خیف سر راه منا به سوی مکه است. الان هم هست که یک مسجد بسیار بزرگ [است]. حالا آن وقت اینجوری بزرگ نبوده. در مسجد خیف باز یک خطبه خواند. در آنجا هم باز فرمود که دوازده تا خلیفه. این حرف اساسی دینش بود. پیامبر خودش چقدر بود؟ امامت ائمه دوازده گانه هم مثل پیامبری خودش بود. ما می گوییم امامت ادامه نبوت است. ادامه رسالت است. ببینید این آیه هم همین را می گوید. [در آیه 5 سوره مائده] فرمود: يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ. این سخنی بود که پیامبر در خطبه مثلا پنجم نگاه داشت. چهارم، پنجم. حالا من الان یک مقداری عددهایش را شک دارم که کجاهای دیگری ایشان خطبه خوانده است. در جحفه. جحفه کجاست؟ سر راه بازگشت حاجی ها از مکه به مدینه. جحفه یک میقات است. میقات اهل مصر است. آنهایی که از مصر به حج می آیند. با کشتی می آمدند. در دریای سرخ پیاده می شدند و از آنجا به جحفه می آمدند. بنده هم یک بار از جحفه میقات گرفتم و احرام بستیم. تقریبا مثلا چند فرسخ، ده بیست فرسخ تا مکه فاصله دارد. در جحفه. در جحفه امر فرمود پیاده بشوند. هوا گرم بود. بعضی ها می گویند پیامبر سه روز مردم را آنجا نگاه داشت. این شدنی نیست. هوا گرم بود. اینها می رفتند زیر سایه شترشان. یعنی انقدر گرم بود که سایه شتر که حالا شتر وقتی بایستد بلند است و اینها می توانند زیر سایه بدن شتر بنشینند، آنجوری بود. انقدر گرم بود. غیر از آن انقدر آب وجود نداشت. چند هزار نفر؟ هفتاد هزار نفر. بفرمایید ده هزار نفر. حالا عددهای کسانی که همراه پیغمبر بودند، حداقل پنج هزار نفر از مدینه آمده بودند. مدینه یک مرض به اصطلاح واگیردار آمده بود و بخش بزرگی از جمعیت مدینه مریض شده بود و نتوانسته بودند همراه پیغمبر به حج بیایند. آن مقداری که همراه پیغمبر آمده بودند پنج هزار نفر بود. ببینید پنج هزار نفر از مدینه است. حالا از جاهای دیگر چقدر اند؟ دقیق نمی دانیم. اما عددهایی که برای کسانی که در سفر حجه الوداع همراه پیامبر بودند، هفتاد هزار نفر و صد هزار نفر و بیشتر و کمتر گفته اند. ما حداقلش را می گیریم. حداقلش را می گیریم. این جمعیت را نمی توانست سه روز در آن سحرا زندگی کند. ببینید ممکن است آدم سه روز غذا نخورد. اما نمی تواند آب نخورد. آب برای شستشو لازم دارد. برای وضو لازم دارد. لذا پیامبر وسط روز از شتر پیاده شد و امر فرمود که همه بیایند. آنهایی که عقب اند به سرعت خودشان را برسانند و آنهایی که جلو رفتند برگردند. ظهر نماز خواند. ظهر نماز خواند. بعد ازنماز ظهر خطبه خواند. این خطبه حالا مثلا بگوییم پنجم آن حضرت است. آقایان درمورد خطبه های آن حضرت کتاب نوشتند. آیت الله سبحانی یک کتاب دارد درمورد خطبه هایی که در این سفر بوده. در کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم، یکی از علمای بزرگ لبنان یک کتابی در حدود سی و پنج جلد زندگینامه پیامبر را نوشته. ایشان هم آنجا همه این خطبه ها را آورده. حالا مثلا بگوییم پنج تا بوده. حالا اگر پنج تا بوده این پنجمین خطبه است که در غدیر خم خوانده شد. آنجا هم نماز خواندند و خطبه خواندند و حرکت کردند. البته امر فرمود یک خیمه بزنند. امیرالمومنین در این خیمه بنشیند و بزرگان، دقت کنید؛ بزرگان اصحاب به خدمت ایشان برسند و دقت کنید؛ بر ایشان سلام کنند. به إمرۀ المومنین. إمرۀ المومنین. همزه، میم، ت گرد. یعنی چه؟ امیرالمومنین. السلام علیک یاامیرالمومنین. سلمان بود. اباذر بود. مقداد بود. عمر بود. ابوبکر بود. عثمان بود. بزرگان اصحاب هم همه آنجا بروند. خدمت ایشان برسند. سلام کنند. إمرۀ المومنین. آنجا خلیفه دوم گفت بَخٍ بَخٍ لَک یا عَلی. بَخٍ بَخٍ به زبان ما یعنی به به. که تو امیر ما و مولای ما و مولای همه مومنان شدی. این در کتاب های متعدد اهل سنت نقل است. بعد جمع کردند و حرکت کردند. شاید به غروب نرسیده بوده که از سرزمین غدیر به سوی مدینه حرکت کردند. اینها دیدند که نشد. ببینید خطبه اول را چه کسی به هم زد؟ خطبه اول را چه کسی به هم زد؟ عرض کردم همان کسانی که دوست نداشتند این طرح پیامبر را و این طرحی را که خدا دارد و خدا می خواهند بعد از پیامبر امیرالمومنین ولی امر مسلمین باشد. ولی امر مسلمین. این را دوست نداشتند. در عرفات خطبه را به هم زدند. شلوغ کردند. فرمایشات پیامبر را به هم زدند. نگذاشتند حرف به پایان برسد. خب. درهرصورت. آن را این آیه می فرماید که تو حرفت را بزن. ما نمی گذاریم. آنها آخرین حرف شان را برای اینجا ذخیر کرده بودند. آخرین حرف چه بود؟ وقتی پیامبر امیرالمومنین را به عنوان جانشین بعد از خودش معرفی می کند این آقا که دست راست ایستاده می گفت عه! پسرعمویش بود. آن آقای دیگر رفیق شان هم  می گفت پسرعمویش را کرد. پسرعمویش. پسرعمویش. پسرعمویش. دقت کنید. دقت کنید. عرب این را می فهمد. هر رئیس قبیله، دقت کنید؛ هر رئیس قبیله وقتی آخر عمرش است و می خواهد وصیت کند، به پسر خودش وصیت می کند. اگر پسر نداشته باشد، برادر خودش. اگر برادر نداشته باشد، به پسر برادرش. جریان عربی است. نه [اینکه[ جریان خدایی است. عرب است. عرب وقتی دارد از دنیا می رود، که ایشان هم مکرر فرموده بود آخر عمر من است. سال دیگر ما همدیگر را نمی بینیم. در همین سفر فرمود که ممکن است من دیگر شما را در این سفر نبینم. من دیگر به حج نیایم. سال آخر عمرم است. خب کسی که سال آخر عمرش است و می خواهد وصیت کند، چکار می کند؟ برادر که ندارد. پسر هم که ندارد. عموزاده اش است. رسم عربی است. این را می گویی. این عرب ها چند نفر آدم چیز فهم درون شان بود؟ چند نفر عرب بود؟ عرب بود. همه اینهایی که هستند عرب اند. چند نفر اسلام را می فهمند؟ لذا حالا باز نقل دارد. آمد خدمت پیغمبر گفت آقا اینهایی که تو گفتی حرف خودت بود یا حرف خدا بود؟ آقا؟ من چیزی جز حرف خدا نمی زنم. این را اگر کسی می فهمید تازه فهمیده بود که پیغمبر، پیغمبر است. چند نفر این حرف رامی فهمیدند. وقتی اینها می گفتند پسرعمویش است، پسرعمویش است، پسرعمویش است، همه چیز زمین می ریخت. همه چیز زمین می ریخت یعنی مردم تا حالا قبول کردند حالا اینکه چجوری قبول کردند را کاری نداریم ها. قبول کردند پیغمبر، پیغمبر است. این پیغمبر از طرف خدا آمده. خدایی هست. خدای واحد و احد است. قیامتی هست. ببینید قیامت. خدای احد واحد. نبوت. اینها را قبول کرد. این جمعیت ظاهرا قبول دارد. ولو یک تکان بخورد یک هو می ریزد. اما فعلا قبول دارد. اگر ما بخواهیم این اصل چهارم، اصل چهارم یعنی اصل خلافت را اثبات کنیم، آن سه تا اصل هم خراب می شود. قرآن فرمود وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ. هیچ کس نفس نکشید. صد بار دیگر با پیغمبر رودر رو، رودر رو آمده مخالفت کرده. در همین سفر وقتی حج را با عمره را که باز جاهای دیگر عرض کردیم که در زمان جاهلیت عمره را می رفتند ماه رجب می آمدند و حجش را ماه ذی الحجه می آمدند. در صورتی که حج و عمره همه مال ماه ذی الحجه است. شما اول عمره انجام می دهی. عمره تمتع. بعد از لباس درمی آیی دومرتبه احرام می بندی و می روی حج تمتع. غیر از این بکند اصلا باطل است. حالا همه حاجی ها را بپرسید. اول وقتی که از مسجد شجره حرکت می کنند، نیت عمره تمتع می کنند. نه نیت حج. نیت عمره می کنند. بعد می آیند روز هشتم در مسجد الحرام احرام جدید می بندند. از آن احرام در می آیند و احرام جدید می بندند و این می شود حج تمتع. وقتی که پیغمبر این دستور را فرمود، رودررو مخالفت کردند. چند بار دیگر در طول عمر پیغمبر با او مخالفت کردند؟ هزار بار. ثبت شده تاریخ ها. ثبت شده مسلم. اینجا هیچ کس نفس نکشید. با اینکه اصلی ترین حرف شان بود. اصلی ترین حرف شان بود. بعد از وفات پیامبر گفتند 28:29؟ فِی قُرَیشٍ 28:33؟. این حکومت را در میان قریش تقسیم کنید. نفر اول مال این قبیله. نفر دوم مال این قبیله. مال این قبیله. نفر سوم مال این قبیه. همینطور شمرده بودند و مشخص کرده بودند. یعنی چه همه اش مال بنی هاشم؟ شما می خواهید هم خلافت و هم نبوت را ببرید؟ قبیله شما این را قبول ندارد. قوم و خویش های شما این را قبول ندارند که همه هم نبوت و هم خلافت به شما برسد. اگر آدم در دینش، اگر آدم در دینش مطالعه نکند، درس نگیرد، دقت نکند، تامل نکند، مثل زمان خودمان. هشتاد و هشت چند نفر از دست رفت؟ هر حادثه دیگری می تواند یک مجموعه بزرگی را از دست ببرد. اگر آدم فهمش را ... بابا یک ذره هم روی فهمت کار کن. یک ذره هم روی اطلاعات کار کن. یک ذره هم استاد ببین. یک ذره هم فکر کن. سنجش کن. جمعیت اگر می گفتند پسرعمو،  از دست رفته بود. کل جمعیت رفته بود. یعنی دیگر نه خدا را قبول دارند ... به هم خورد دیگر. این پیغمبر حرف هایش خودش را می زند. قومو خویش بازی درمی آورد. بابا این قوم و خویش بازی ندارد. هرچه می گوید حرف خداست. [در آیه 3 سوره نجم می فرماید:] مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى. اصلا تمام عمرش یک کلمه از دلخواه خودش نگفته. همه اش، همه اش وحی است. خب. آنجا هیچ کس نتوانست هیچ چیز بگوید. باز پیغمبر وقتی به مدینه آمدند، این را هم برایتان عرض کردم... عبارتش این است. عَشِیَتُ رَجمِ الأسلَمِی. یک کسی خطایی کرده بود. باید کیفر می شد. آن شب اینها رفتند و این بیچاره را کشتند. بر خلاف قانون. می گویند اولین کسی که خودش را به این بیچاره رساند، جناب زبیر بود. یک استخوان شتر بود. یک استخوان شتر را کوبید بر سر این و افتاد. نفر دوم هم آمد کشتند و رفت. وقتی آمدند خدمت پیغمبر گزارش کردند فرمود نباید این را می کشتید. اگر علی در میان شما بود... یک کسی به گناه اقرار کرده. خب می خواهند این را سنگسار کنند. اگر این کسی که دقت کنید، اقرار کرده؛ و الان شما شروع کردید به سنگسار. سنگ اول که به سر این خورد رها کرد و فرار کرد. یک گودال می کنند و در گودال می نشیند و از اطراف سنگ میزنند. اگر این فرار کرد نباید دنبالش کنید. اگر چهارتا شاهد اثبات کرد، چهارتا شاهد داشت که این گناه کرده، آن وقت اگر فرار کرد می گیرند و انجام می دهند. درهرصورت این اقرار کرده بود. چرا کشتیدش؟ روایت دارد که اگر علی در میان شما بود نمی گذاشت اینجوری شود. آنجا باز یک بار دیگر فرمود که من دوازده تا خلیفه دارم. این اطلاعات ماست ها که امروز در دست است. بعد از اینکه هزاربار اطلاعات پالایش شده. بنی امیه چند سال صاحب قدرت بودند؟ هشتاد سال. هشتاد سال. ببینید بر سر همه منابر عالم اسلام، همه منابر، از دورترین نقاط تا مکه و مدینه، بر سر منبر امیرالمومنین لعن می شود. سب می شود. نسبت کفر داده می شود. هشتاد سال. بعد به بنی عباس رسید. بنی عباس چه؟ در زمان بنی عباس شاعر گفته بود که ای کاش آن ظلم بنی امیه آمده بود و دومرتبه برمی گشت. عدالت شما. وعده عدالت دادید دیگر. به عنوان بچه های عموی پیامبر وعده عدالت دادید. ای کاش عدالت شما به جهنم می رفت.آدم کشتند آقا. داستان لای دیوار گذاشتن مال زمان بنی عباس است. بنی امیه این کار را نکردند. یک جوانی بود نواده امام حسن بود. نامش محمد دیباج بود. دیباج یعنی پرنیان. پرنیان یعنی چه؟ یعنی ابریشم. این انقدر زیبارو بود که مردم وقت می گرفتند که بیایند این را ببینند. این را گرفتند و آوردند پیش منصور. تو محمد دیباجی؟ گفت آره. گفت یک جوری می کشمت که در تاریخ هیچ وقت نظیرش اتفاق نیفتاده باشد. یک همچین حرف هایی. [گفت] بنّا بیاید. یک ستون ساختند. ایشان را گذاشتند لای ستون و رویش را پوشاندند. زنده زنده. دوره اینها چند سال؟ هفتصد سال. از میان این همه مانع و مشکل این مقدار خبر به دست ما رسیده. ببینید چقدر خبر بوده. بگوییم از صدتا یکی اش رسیده. این یکی اش ما فعلا پنج تا خطبه داریم که در آن از دوازده خلیفه و بعد اولین کس که باید به جای پیغمبر بنشیند، دقت کنید، دقت کیند، لفظ خطبه غدیر ولی امر است. فرمود که مَن إولی بِکُم مِن أنفُسِکُم. چه کس از همه شما بر شما ولایت بیشتری دارد؟ ولی امر شما کسیت؟ گفتند یا رسول الله تو هستی. فرمود هرکس من ولی او هستم، علی ولی اوست. معرفی ولی امر کرد. یکی. باز در همان خطبه پیامبر دوتا حرف اساسی فرموده. إنّی تارِکٌ فِیکُم الثَّقَلین. من دوتا چیز گرانبها در میان شما می گذارم. چیز دیگر نمی گذارم ها. آن آقایان تبدیلش کردند که إنّی تارِکٌ فِیکُم الثَّقَلین کِتابَ الله و اصحاب من. خوشبختانه، یک دانه از روایت هایی که اصحاب را در کنار قرآن گذاشته، یک دانه روایتش درست نیست. همه سندها خراب است. وقتی خدا می خواهد... آن وقت کتاب الله و عترتی چه؟ در بهترین کتاب ها. در درجه اول ترین کتاب ها. اسناد نه یک دانه و نه دوتا. صدتا و هزارتا سند. در این می خواستند بفهمانند مرجع دین شما بعد از من، در این؛ مرجع دین شما بعد از من قرآن است و عترت من. به جای دیگر مراجعه نکنید. جای دیگر به هرکس مراجعه کنید، ضلالت است. اینجا همه اش هدایت است. لَن تَضِلّوا. بعد از اینکه شما این دو را دارید، هرگز گمراه نخواهید شد. مرجع هدایت امت تا قیامت. مطلب دوم چه گفتند؟ فرمودند که ولیّ امر بعد از من حاکم بعد از من بر جامعه اسلامی امیرالمومنین علی است.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای