جلسه پنج شنبه 1401/12/11
یک نسبتهایی بین امام و دیگران وجود دارد. یک نسبتی با خدا دارد. مثال ما روی امیرالمومنین علیه السلام است. امیرالمومنین علیه السلام یک نسبتی با خدا دارد و این است که او خلیفة الله است. یعنی کسی که کار خدایی می تواند بکند. نمونه اش را شما در حضرت عیسی علیه السلام) می دانید. به سر قبرها می رسید و امر می کرد که آن میت بلند شود

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الرحمن الرحیم

و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم

و الصلوة و السلام علی سیدنا و نبینا خاتم الانبیاء و المرسلین ابی القاسم محمد (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیَّما بقیة الله فی الارضین سیَّما بقیة الله فی العالمین ارواحنا و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و لعنة الله اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین

یک نسبتهایی بین امام و دیگران وجود دارد. یک نسبتی با خدا دارد. مثال ما روی امیرالمومنین علیه السلام است. امیرالمومنین علیه السلام یک نسبتی با خدا دارد و این است که او خلیفة الله است. یعنی کسی که کار خدایی می تواند بکند. نمونه اش را شما در حضرت عیسی علیه السلام) می دانید. به سر قبرها می رسید و امر می کرد که آن میت بلند شود. مثلا صد سال است از دنیا رفته، بر میخاست. دست میکشید به چشم نابینا که اصلا چیزی ندارد چشم می رویید. این کار خدایی است ولی از این بنده هم بر میآمد چرا که خلیفة الله بود.

حضرت ابراهیم هم که خداوند به ایشان امر کرد چهارتا پرنده را بگیر. سر بریدند و گوشتها را با هم کوبیدند با پوست و استخوان و همه چیز. بعد هم چهار قسمت شد. چهار قسمت را سر چهار تا کوه گذاشتند بعد حضرت فرمودند بیایید. همه شان زنده شدند و پرواز کردند، مثلا اگر کبوتر بود زنده شد، کلاغ بود زنده شد. پرواز کردند آمدند خدمت حضرت. به امر ایشان خلقت انجام شد احیا انجام شد. این می شود خلیفة الله

حالا به یک عبارت دیگر هم می توانیم بگوییم ولی الله

این نسبت امام با خدا که خلیفة الله بودن است مهم ترین مقام ائمه ما است. از این مقام بالاتر نداریم

یک نسبتی هم با پیغمبر صدارد. خلیفة الرسول است. خلیفه پیامبر است. باید کارهای پیامبر را ادامه بدهد. پیامبر چه کاره بود؟ دین مردم را به ایشان میرساند. حرف خدا را به مردم می رساند. خلیفة الرسول هم باید همین کار را بکند. همین کار را هم می کند

امام یک نسبتی هم با مردم دارد. او امام مردم است. پدر شفیق، راهنمای دلسوز است اگر مردم تن بدهند

وقتی پیامبر مبعوث شدند، در شهر مکه، در غار حرا، وظیفه اش این بود که حرفهای خدا را، آیات قرآن را، دستورات الهی را به مردم برساند. مثلا نماز را که در قرآن اصلش را داریم، (اصل نماز بخوانید) اما خب بقیه توضیحاتش را که حرفهای خدا است، پیام های خدا است که به ایشان رسیده، باید به مردم برساند. یعنی پیامهای الهی که توضیح نماز است، توضیح خمس است، توضیح زکات است، و... این را به مردم برساند

 «یتلوا علیهم آیاته» آیات خدا را برای مردم تلاوت کند. اگر مردم تن بدهند، تفکرشان را درست کنند، اخلاقشان را درست کنند اعمالشان را درست کنند، این مرحله دوم است، مرحله اول این است که قرآن را، دستورات خدا را پیامبر به مردم برساند، بخواند، تلاوت کند آیات خدا را و توضیح بدهد. این می شود مرحله اول

مرحله دوم اگر کسی آمد ایشان را به عنوان پیغمبر خدا قبول کرد، به عنوان فرستاده خدا قبول کرد، دستورات ایشان را پذیرفت، پیامبر او را تربیت کند. بنابراین پیامبر یک کار دومی دارد که تربیت مردم است. همه این کارهایی است که کرده. حالا بعضی ها استعدادشان بیشتر بود، جنسشان بهتر بود زحمت کشیده بودند قبلا، مثل سلمان که داستان مسلمانی اش طولانی است دیگر، یک روز ایشان زرتشتی بود، از دینش دست کشیده مسیحی شده بعد سالها گذشته اساتیدش که از علما و بزرگان نصرانی بودند به او نشانه داده اند که یک جایی هست که مثلا سرزمین خرما، نخل هست، برو آنجا. پیامبر آخر الزمان می آید و نزدیک است آمدنش، او را به عنوان غلام و برده می گیرند و پیامبر هم مبعوث می شوند

پیامبر هم او را آزاد میکند. کاری نداریم. چون آمادگی داشت تربیت ها را پذیرفت. به عالی ترین درجات شاگردی هم رسید. چرا؟ چون همت کرد که فرمایشات پیامبر را عمل کند، بشنود و عمل کند. ببینم از مردم چند نفر اینطوری تربیت شدند؟ خیلی نبودند. تا وفات پیامبر که پیش آمد، یک دفعه همه چیز، همه ساختمان خراب شد. دقت کنید یک مشت عرب، بر سر کار آمدند. سابقا مسلمان بود ولی الان شده عرب، با همان عربیت قدیم. آیه چه می گوید؟  «اَفَاِنْ ماتَ اَو قُتِلَ اِنقَلَبْتُم علی اَعقابِکم» اگر این پیامبر از دنیا برود یا کشته شود، شما به گذشته برمی گردید. (شما به قهقرا برمی گردید یعنی عربیت جاهلی خودتان) شما عرب بودید و با همان خصال عربی، قبیله پرستی، و نشانه اش این است که آنهایی که بعد پیامبر به قدرت رسیدند مثلا فرض کنید صد نفر فرمانده لشکر، فرماندار شهر، مسئول، انتخاب کردند. همه شان مال قبیله خودشان بودند. قانونشان بود. قانون عربی یا همان قانون قبیله ای این است. در مدینه دو قبیله بودند. اینها با هم پسر عمو بودند. این چشم دیدن او را نداشت، او چشم دیدن این را نداشت. عربیت بر مسند قدرت نشست و نشست و نشست. بچه های پیامبر را که کنار گذاشتند عربیت به قدرت و سلطنت رسید. با تمام خصایص. همه شان هم نماز می خواندند، نماز جماعت هم می خواندند اما عرب بودند نه مسلمان. این مهم است. برای اینکه بعد از پیامبر جامعه شد جامعه ی عربی. «اَفَاِنْ ماتَ اَو قُتِلَ اِنقَلَبْتُم علی اَعقابِکم»

اگر پیامبر از دنیا برود شما به گذشته عربیت تان بر میگردید. شما مسلمان بودید اصول اسلامی را می پذیرفتید وقتی صف جماعت میشد یک نفر سیاه پوست بود، یک نفر مثلا سرخ پوست بود، یک نفر عرب بود، یک نفر اهل مدینه بود یک نفر اهل بیابان بود همه کنار هم می ایستادند، همه. این به آن فخر نمی فروخت. مسلمانی بود. مسلمانی یعنی کسی بر کسی فخر ندارد. پیامبر آمده بود اینها را تعلیم داده بود، مدام قرآن خوانده بود در روایت دارد که ده آیه ده آیه تعلیم میداد. خواندنش را میگفت یاد می گرفتند. بعد هم می نوشتند و بعد هم تفسیرش را میفرمود و آن را هم می نوشتند.( یعنی متن قرآن، تفسیر در کنار هم بود) یعنی پیامبر کوشیده بود اینها بعد از مسلمان شدن خواندن و نوشتن بیاموزند. خواندن و نوشتن یک نهضت سوادآموزی خیلی گسترده بود. و باز سعی میکرد که اینها قرآن را حفظ کنند. بنویسند هرکس در خانه اش یک قرآن نوشته ای دارد. خودش نوشته است. تفسیرش را هم در کنارش نوشته (یا امیرالمؤمنین)

یک کار دیگر وقتی تعداد کسانی که اسلام را پذیرفته اند، اخلاقیاتش را پذیرفتند، نماز و روزه و عدالت و حرف درست زدن و آداب درست جنگ رفتن را پذیرفته اند. وقتی در جنگ بدر دشمن شکست خورد اینها ریختند برای غنیمت جمع کردن. بزرگانشان گفتند و اعتراف کردند که آن روز ما اخلاق مان بد شد. یک زره از دشمن به غنیمت گرفتیم یک سرش را من گرفتم یک سرش را رفیقم و دعوایمان شده سر گرفتن زره. (این خلق عربی است) گفت همه چیز را بگذارید و بروید. آنها هم رها کردند و رفتند. بعد چندین روز در راه تقسیم غنایم کرد طبق قانون،: که غنائم یک پنجمش برای پیامبر است، بقیه اش بین مسلمانان تقسیم می شود. به تساوی. (بر خلاف قانون عرب که به سوار دو برابر می دهند و...) سعی کرد اینها ادب پیدا کنند. خب پذیرفتند چون سلطه، سلطه ادب بود. پیامبر وقتی رییس این قوم بود، ادب را صد در صد مراعات می کرد، قانون را مراعات می کرد، آن ها هم قانون را میپذیرفتند و عمل می کردند.

این را عرض می کردم که اگر تعداد کسانی که ادب اسلامی، ادب نبوی را پذیرفتند تعدادشان کافی شد حکومت تشکیل میدهند پیامبر حکومت تشکیل داد با یک مجموعه ی صد نفر دویست نفری از مکه فرار کردند و آمدند به مدینه، مردم مدینه هم گُر و گُر مسلمان شده بودند. زیاد مسلمان شده بودند و هرروز بر تعداد مسلمانان افزوده می شد پس شده بودند قدرت اول در شهر، وقتی به عنوان قدرت اول شهر تبدیل شدند یک قانون برای اداره کشوری که اندازه یک شهر است، قرار داد، قانون اسلام. این شد مرحله سوم.

مرحله اول این است که دستش را میگذارد کنار گوشش و در بازارهای عربی از این بازار به این سر و برعکس میرفت فریاد میزد:  «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» هرکس هم داشت کار خودش را می کرد. صدای پیامبر فقط به گوششان می رسید. سوق عکاظ یک بازار است. جایی بود که تقریبا از همه قبایل می آمدند آنجا هرکس جنسی داشت می آورد آنجا، از شتر و اسب و گوسفند تا گندم و پوست دباغی شده و... با هم رد و بدل می کردند و بخشی از این هم به عنوان مال التجاره کشور میرفت به روم.

غزه که الان هم هست، مرکز تاجران مکه بود که تا آنجا می رفتند جنس می دادند مقداری جنس می خریدند و از آن طرف میرفتند تا یمن جنس می دادند عوض و بدل می کردند. و متاعی که از هند و چین آمده بود می بردند برای روم. واسطه بودند. یعنی یک جریان وساطت تجاری و در این وساطت تجاری بعضی شان خیلی ثروتمند شده بودند.

عرض کردیم مرحله سوم شرط دارد. مرحله دوم شرط دارد. ایشان آمده فریاد زده  «قولوا لا اله الله تفلحوا» یکی می آمد و می گفت: آقا من قبول دارم، خدای واحد احد را قبول دارم چه کار کنم. می فرمود: نماز بخوان، روزه بگیر، فلان کار را بکن که در قرآن هست. یک مجموعه دستوراتی دارد بعد اینکه فرد مسلمان می شد، به او می فرمودند که این دستورات را انجام بدهد.

آدم نکشی چون برای یک عرب آدم کشتن خیلی ساده بود. مثل آمریکایی های متمدن!!! که چطور مردم را راحت می کشند.

مسلمان شدن شرط داشت. شوخی نبود اگر میخواستی ادب اسلام را بیاموزی باید پیامبر را بپذیری، قدم اول پذیرش پیامبر است به عنوان پیامبری، مرحله دوم پذیرفتن دستوراتش در زندگی خودت (در همه کارهای زندگی ات باید طبق دستور پیامبر عمل کنی)

اگر تعداد این انسان هایی که ادب را پذیرفتند، کافی شد حکومت اسلامی تشکیل می شود. حکومت عادل، بنابراین زمان پیامبر حکومت عادل تشکیل شده بود. دقیق قوانین اجرا می شد. اخلاق را همه مراعات می کردند.  یعنی جهات اخلاقی را هم مراعات می کردند. می کوشیدند، اگر همه نبود بعضی ها بودند دستورات اخلاقی را قبول می کردند و عمل می کردند. یک حکومت درست شد به اسم حکومت اسلام، شروع می شود از ایمان آوردن شخص، پذیرفتن دستورات، اجتماع اینگونه آدم ها تا تشکیل یک حکومت بشود.

 خب بعد چه شد. همه این ساختمان خراب شد. شد حکومت عربی و اخلاق عربی. ببینید حکومت بنی امیه به حکومت بنی عباس منتقل شد، یک شعری شاعر گفته بود در مورد قبیله ای که مدافع بنی امیه بود، آن ها از بین رفتند. در خراسان که جای بزرگی از مراکز اسلام بود این شعر به سرعت برق پیچید از این دهان به آن دهان. داستان دعبل هست که آمده بود خدمت امام رضا علیه السلام روضه خوانده بود حضرت به او پیراهنش را هدیه داد. و فرمود من هزار شب در این لباس نماز شب خواندم. او برای کفن خودش میخواست. از آن سکه هایی که اسم علی بن موسی الرضا رویش زده شده بود از آنها هم دادند. ایشان از محضر امام در مرو آمد به طرف داخل ایران وسط راه دزدان دورش را گرفتند و محاصره کردند. بعد دید که این دزد دارد با خودش شعر می خواند بعد دید همان شعر خودش است. گفت میدانی این شعر برای چه کسی است؟ من دعبلم که این شعر را گفتم. آنها هم کوتاه آمدند.

اما آن پیراهن را تکه کردند. همه اش زیاد است برایت مثلا.

آقا من می ترسم، آن زیر ترسناک است. آقا یک تاریکی هست. هیچ وقت چنین تاریکی را ندیدید هیچ وقت. آن زیر یک فشاری هست که هیچ وقت نظیرش را ندیدید. یک مشکلاتی را آن زیر هست من میخواهم آن پیراهن را که تنم کنم ازهمه اینها محفوظ بمانم. پیراهن امام است دیگر، قمی ها این را تکه کردند. قمی ها از قدیم شیعه بودند. آنها هم می خواستند تکه تکه بگذارند در قبرشان، یک تکه اش را هم دادند به خودش و دیگر نمیدانیم چه کرد.

حکومت آخرین مرحله است. بعد حکومت چیست؟

 «یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة» برای مرحله بعد است. وقتی دولت اسلام برقرار شد، قدرت مال اسلام بود، آن گرداننده یک مسلمان است، اولش هم که معصوم بود. او تربیت می کند اینها را. همه باید سلمان بشوند، همه ماها هم باید سلمان بشویم، یک معلم داشتیم بالای سر ما می ایستاد و ذره ذره راه به ما نشان میداد ما هم میشدیم سلمان. مربی نداریم دیگر. همه مان سرخود بار آمده ایم. اگر دلت برای خودت می سوزد که باید هم بسوزد، بعد گیر میکنیم. هر یک ذره که اخلاقمان کج و کوله باشد از آن موانع رد نمی شویم.

یکی از رفقای ما دیده بود در خواب نه، در بیداری، گفت (به نظرم بعد نماز صبح) دیدم مرحوم سید احمد آقا از یک راهروهای ظلمانی عبور کرد تا رسید به باغ پدرش در آن عالم و بعد رسید به پدرش. حالا او یک شفیع گردن کلفت داشت خودش هم اهلش بود بالخصوص این اواخر ایشان کاملا در فکر ریاضت کشی و مواظبت از خود و... بود.

اینها با آن شفیع قدرتمند که او را پیش خودش برد.

چه عرض می کردیم، اگر مردم مسلمان شدند دستورات را پذیرفتند تربیت شدند، که با آن انسان های تربیت شده بتوان دولتی تشکیل داد که دولت عدل باشد، که ما دیگر نداریم بعد از ارتحال پیامبر تمام شد. آنهایی که بعد پیامبر بر مسند قدرت نشستند جزو اولین کارهایی که کردند قوم و خویش خودشان را سر کار گذاشتند، همین اهل قبیله ی خودشان. که یکی میشد پسر عمو و یکی میشد پسر خاله و همینطوری، همیشه ما نداریم همین که امیرالمومنین حکومت پیدا کرد آدم درست لایق و شایسته را می گذارد سر کار. شایسته سالاری را ما می گوییم که میشود حکومت اسلامی. مسلمان شایسته لایق. تا حالا هم که دیدیم چه بوده،

طول این هزار و چند صد سال، یک روزی این قانون صد در صد اجرا خواهد شد وقتی است که آن آقای بزرگوار تشریف بیاورندمردم مسلمان می شوند، دستورات را می پذیرند، حکومت، حکومتِ عدل می شود، حکومت، حکومتِ عادل می شود. تا حالا در تمام طول تاریخ نشده است هیچ وقت، اولین بار است که دارد میشود .البته یک دوران خیلی کوتاهی زمان پیامبر، یا زمان حکومت امیرالمؤمنین، یک دوران کوتاهی زمان حصرت موسی حکومت عدل برقرار بود.) ان شاء الله این (حکومت) می آید و موکول می شود به اینکه حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، تشریف بیاورند. این هم مطمئن باشید نزدیک است ان شاء الله. یک فرمایشی حضرت آقا در زمان جنگ اوکراین فرمودند، اولین بار. فرمودند این جنگ عطف تاریخی است. چه می شود؟ به جنگ جهانی منتهی میشود. باید یک همچنین چیزی اتفاق بیفتد. یهودیها چطور میشود که از بین می روند؟ ان شاء الله می بینیم. آن حکومت هم ان شاء الله خدا بخواهد برای ما، ما هم باشیم. به زیارت آن حضرت مشرف بشویم، پشت سرشان نماز بخوانیم. مسجد کوفه را همه شما هر که کربلا رفته دیده اید، مسجد بزرگی است اما زمان ایشان می فرمایند هزارتا در دارد. وقتی ایشان امام جماعت است همه عالم می آیند آنجا دیگر، مسجد آنقدر بزرگ می شود.آقا الان هم شما هرچقدر خوب بشوید برای آن زمان آماده تر شدی. هرچه خوب تر بشوی، یک گناه هم نمی کنیم. تو نزدیکی به زمان ایشان. در هیچ خانه ای بین زن و شوهر دعوا نباشد، اختلاف نباشد، با هم مهربان باشند. این خانه از خانه های زمان ایشان است. می پذیرند شما را. کار و کسبت عادلانه باشد، درست باشد

دوستمان می گفت که یک آقایی بقال یا چیز دیگر در محله ما خیلی بداخلاق هست، اما جنسش خیلی خوب است، اجناسی که می آورد خیلی با کیفیت و قیمت خوب است. ولی خودشان اخلاقشان بد است، نمی شود، یعنی چه؟

در زمان ظهور) همه اخلاقشان خوب می شود. حالا ما به امید این روز بزرگ، روز نیمه شعبان از خدای متعال درخواست میکنیم در این روز بزرگ(در روزهای بزرگ زندانی ها را آزاد میکنند دیگر) ما را هم از بندهایی که خودمان به پای خودمان بستیم رها کند

یک شاعری هست مشهدی، از آدم های بزرگ مشهد است

 «ما پای خود به دست خود ای دوست بسته ایم»

هر یک ذره از بدی را من از خودم دور کنم یکی از این بندها باز شده. آن روزی که ایشان می آید من هیچ بندی ندارم. خدا کند اینجور باشد. یکی از همین روزها و شبها) صدا می زنند، توی رختواب(است) صبح بلند می شود و می بیند که در مکه است. شب خوابیدهدر خانه اش و صبح مکه است. مرحوم جد ما که یک وقتی عکسش اینجا بود یک شب فکر کرد که اگر فردا صبح ندا بیاید من چکار کنم؟به مردم هم بدهکارم. شب تا صبح خوابش نبرد. میشود؟ از غصه طلبکاری مردم تا صبح خوابم نبرد. صبح به مجتهد مراجعه کرد. من چه کنم؟ فرمودند اگر همچنین اتفاقی افتاد شما برو خود ایشان این مشکلات را حل می کند. نترس. ما مدام سعی کنیم یک ذره اخلاقمان بهتر باشد، یک فرمایشی است که به نظرم برای شما گفتم، حضرت امام در رساله شان دارند اگر خانم چیزی گفت حرام است شوهر جوابش را بدهد. گفت که گفت. یک وقت هم یک کسی حرفی میزند که جگر آدم را می سوزاند باشد شما جایز نیست جواب بدهی. یک همچنین چیزی. در خانه هیچ وقت اختلاف بالا نمی گیرد. هیچ وقت جز مهربانی در خانه نیست اگر اینطوری باشد، این خانه مورد رضایت امام زمان است شما را همینطوری قبول می کنند. خانه ای که درش عدالت هست، عدالت اجرا می شود. اخلاق خوب هست. زن و شوهر حرف زدنشان را مواظبند. برای همکلاسیت حرف زدنت را مواظبی، در اداره، در شرکت، شرکت های خصوصی شهر ما در داخلش کسی حجاب نمیگیرد، همه شان آزادند. شما را نمی پذیرند به زحمت می افتید، باید عدالت اجرا بشود،

ما این روز عید را تبریک عرض میکنیم به اهل آسمان به همه اولیاء خدا. همه اولیاء خدا چشمشان به این آقا است. در تمام طول تاریخ همه منتظرند که ایشان بیاید. عدالت در زمان ایشان اجرا میشود. آن زمانهای پیامبر خودمان عرض کردم یک چند سال مقداری شد، بعد هم یک دفعه سرنگون شد. همه ی آرزوهای آن بزرگان از آدم تا نوح تا ابراهیم تا موسی و... همه شان آرزوهایشان در ظهور حضرت است. . ایشان می فرماید که هرکه میخواهد آدم را ببیند بیاید من را ببیند، هرکس میخواهد نوح را ببیند من را ببیند، هرکس میخواهد ابراهیم را ببیند، یک همچنین چیزی. هرکس میخواهد موسی را ببند، عیسی را ببیند، بیاید من را ببیند. نشان دهنده ی تمام بزرگان عالم است. در زیارت وارث داریم که مثلا السلام علیک یا وارث عیسی روح الله. ایشان هم وارث همه انبیا  و اوصیا است. وارث امیرالمومنین، وارث امام حسن، وارث امام حسین وارث حضرت زین العابدین است با همه خوبی های امام، همه شان را دارد

آن وقت یک مطلب مهم این دولت دیگر حتما باید بشود. به عهده من و شما هم نمی گذارند، آن دوره پیامبر که از دنیا رفته بود گفته بود راه چیست و چاه کدام است، نخواستند. بابا یک روزه به هم زدند. اما این را دیگر خدا نمی خواهد پشتش ایستاده است. اولین کسی که با ایشان بیعت می کند جبرئیل است. بعد میکائیل است یعنی همه عالم پشت او هستند

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای