سوال: در بستر ناراحت بودم که چرا ازدواج نکردم که موجود لاغر استخوانی خاکستری را کنار خودم احساس کردم دستش را دیدم میخواست به پشتم دست بزنه دستش را رو دهانم گذاشت قدرت زیادی داشت گاز گرفتمش ولی اصلا دردش نیامد همه این کارها را کردم ولی بدنم و لب هام تکان نمی خورد میخواستم صلوات بفرستم در دلم فرستادم ولی لبم تکان نخورد و نرفت تا بسم الله گفتم و ناس را خواندم به محض شروع به خواندن رفت این چی بود؟مطمئنم خواب نبودم چرا این اتفاق برای من افتاد؟ خیلی وقته هرچی خواستگار میاد میره
كليه ي حقوق براي پايگاه اطلاع رساني آیت الله محمد علي جاودان محفوظ است
هرگونه كپي برداري از مطالب سايت براي مقاصد غير اقتصادي فقط با ذكر منبع(www.javedan.ir) بلامانع ميباشد .