شب دوم جلسه( عالـــــَم پــاكي)
شب دوم جلسه( عالـــــَم پــاكي)

أعوذ بِاللهِ مِن الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قوّهَ إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطـّیبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لَعنَة الله عَلی أعدائِهِم أجمَعین إلی یَوم الدّین

این مطلب هم ادامه­ ی بحث شب­ گذشته است که در مورد پاکی انسان­ها است. انسان باید پاک شود تا بفهمد چه اتفاقی می­افتد. برای این مطلب مثال ساده­ ای عرض کردیم. افرادی که در شهر تهران زندگی می­کنند، هوای آلوده را استنشاق می­کنند. تا زمانی که هوای پاک را تنفس نکرده­ایم، متوجه این آلودگی نیستیم. به این آلودگی عادت کردیم. اگر به هوای پاکی برویم احساس راحت تنفس کردن به ما دست می­دهد. این مثال برای مطلبی که می­خواهم عرض کنم بسیار کوچک است. انسان زمانی که پاک شد، گویی به جایی رفته که از آلودگی دور است.در عالم پاکی هوایی را تنفس می­کند که در آن نه تنها حسادت و بخل نیست. بلکه فکر و خیالش هم برایش وجود ندارد. انسان به راحتی می­تواند از همه­ی مسائل مادی بگذرد. می­تواند دیگران را دوست داشته باشد. در دلش کینه­ای وجود ندارد. ناسزا گفته. پشت سر او حرف زده. اما او کینه­اش را ندارد. برایش دعا می­کند. در شرایط ما آدم دلش نمی­آید کسی که به او بدی کرده را دعایش کند. اگر افراد به این پاکی نرسیده باشند، نمی­توانند رفتار بد انسانها، مانند تهمت را ببخشند. اما آنجا به راحتی دلش می­آید. او می­تواند به راحتی به کسی که در شرایط سخت به او کمک نکرده، کمک کند. عالم پاکی یک هوای دیگری است.

در ادامه بحث شب گذشته عرض شد انسان پاک، فهمش هم نوع دیگری است. در آیه 65 سوره مبارکه غافر می­فرماید:هُوَ الحَيّ فقط خدا زنده است.

در آیه 15 سوره مبارکه فاطر می­فرماید:يا أيّها النّاسُ أنـْتـُم الفــُقــَراءُ إلى اللهِ وَاللهُ هُوَ الغنِيّ طرحش از نظر ادبیات عرب این گونه است که اگر در وسط مبتدا و خبر کلمه هُوَ قرار داشته باشد، این مسئله بر یک انحصار دلالت میکند.أنـْتـُم الفــُقــَراءُ إلى اللهِ وَاللهُ هُوَ الغنِيّ فقط او غنی است. در آیه قبل ذکر شد فقط هُوَ الحَيّ او فقط زنده است و همینطور بفرمایید: هوالقدیر، هوالعلیم، هوالحکیم. قدرت و علم فقط از آن خداوند است و برای هیچکس دیگری نیست.

در آیه 3 سوره مبارکه حدید می­فرمایند: هُوَ الأوّلُ او اول است و هیچکس دیگری نیست.هُوََالآخِرُ آخر او است و هیچکس دیگری نیست. البته این کمی پیچیده است که بحثش را عرض نمی­کنیم.

در عالم پاکی است که اشخاص غنی بودن خداوند را درک می­کنند. و اینکه همه کارها بدست خداوند است. زمانیکه ما با هم صحبت می­کنیم حرف هم را می­فهمیم. اما منظور این فهمیدن نیست. بلکه درک و فهمی است که می­تواند زندگی ما را اداره کند. وقتی من بدانم خدا غنی است دیگر از بذل و بخشش هراسی نخواهم داشت. او که غنی مطلق است و همه چیز از آن اوست امر نموده که مالت را بده. این را به عنوان مثال عرض می­کنم. مال اوست.

قبلاً خدمتتان عرض کرده ­ام. به مرحوم آقای شاه ­آبادی عرض کردند آقا باران نیامده است. فرمودند مگر باران رزق و روزی را می­دهد؟ خداوند رزق و روزی دهنده است. بدون باران هم رزق می­دهد. اگر انسان به این درجه رسید دیگر نگرانی در دلش راه ندارد. چرا نگرانی؟

امیرالمومنین (علیه السلام) می­فرماید اگر عرب پشت به پشت هم بدهند و مقابل من بایستند من نمی­ترسم. چرا نمی­ترسند؟ ایشان به این مطلب رسیده بودند که فقط خداوند حافظ است. در نتیجه ترسی ندارند. این فهم­ها در عالم پاکی بدست می­آید.

برای انسان­ها در این مواردی که عرض شد حداقل­ هایی وجود دارد که انشاالله به این حداقل­ ها برسیم. این مطالبی که عرض شد مانند: هُوَ الحَيّ،هوالقدیر، هوالعلیم، هوالحکیم، هُوَ الغنيّ، هُوَ الرزاق،... اگر افراد در این موارد به یقین برسند، سرمایه آخرتشان است. می­گویند ما صد کتاب خواندیم واستدلال­ها را می­دانیم. در آن دنیا استدلال کاربرد ندارد. کسی استدلال نمی­کند و استدلال نمی­شنود. باید یقین داشته باشد. واین حداقل هم فقط در عالم پاکی بدست می­آید. مثلا اگر باران نیامد دلش نمی­لرزد. گفتند در تهران زلزله می­آید، او دلش نمی­لرزد. خدا،حافظ است. مثلا این ساختمان محکم است. ساختمان محکم که انسان را از زلزله حفظ نمی­کند. مثلا یکی ساختمانی ساخته بود که در برابر شش ریشتر زلزله مقاوم بود. این که ما را در مقابل زلزله حفظ نمی­کند.اگر انسان به این یقین رسیده باشد که خدا،حافظ است موقع خواب هیچ ترس و واهمه­ای ندارد. وقتی به این یقین رسید، برای آخرتش ذخیره­ می­شود. عمل واخلاق شما سرمایه­ی شماست. قیمتی­ترین سرمایه این یقین است. اگر انسان این یقین را دارد ثروتمندترین است. این حداقل است. شخصی در کودکی از بالای گلدسته­ای پایین افتاد و همان لحظه بلند شد و دوید. سال­ها بعد همین شخص از پله­ای ­افتاد و فوت کرد. کار دست خداست. اگر انسان در شبی که قرار است زلزله بیاید به راحتی شب­های گذشته خوابید به یقین رسیده است که فقط خداوند حافظ است. در و دیوار ساختمان نگهدارنده انسان نیستند.

خدا رحمت کند آقای حسن زاده را ایشان فرموده ­بودند 7 سال کمبود باران داشتیم. این مسئله پیش آمده بود و باعث نگرانی شده بود. در لحظه مرگ اگر لغزشی پیش آید و خدا حفظ نکند این سرمایه­ای که ما داریم برای عبور مفید نیست. مثال این یقین را هم عرض کردم. مثلا امشب که موشک باران است هم به همان راحتی دیشب خوابیده. اگر حداقل لازم و کافی باشد از آن پل به سلامت عبور می­کنیم. اگر نه به مشکل می­خوریم. شیطان در لحظه مرگ اشخاصی که به مال و فرزند دلبستگی دارند را فریب می­دهد و امکان دارد شخص بی­دین از دنیا برود. داستان­های متعددی در این زمینه وجود دارد. مثلا شخصی را با ظرف قیمتی یا فرزندش تهدید کرده بود. لحظه لحظه خطرناک است. همه هم یک لحظه است. در یک لحظه انسان می­سپارد و می­رود. خدایی نکرده اگر آن حد لازم را نداشته باشد بی دین از دنیا می­رود. انسانی که حد لازم برای عبور را داشته باشد، دیگر هراسی ندارد. الان ما به خاطر کمبود یقین گناهی را انجام می­دهیم و می­گوییم در آینده توبه می­کنیم  و می­گذرد. اما در موقع مرگ یک لحظه است و نمی­گذرد. احتیاج به سرمایه قوی­تری هست. این حداقل است. اگر شما بخواهی با امیرالمومنین (علیه السلام) محشور شوی باید با او هم خوراک شوی. او از این خوراک­ها نمی­خورد . اگر یک عمر رنج­ ببیند و زحمت بکشد به او اجازه میدهند یک لحظه سیمای امیرالمومنین را ببینند. یک بزرگواری 52 بار به زندان رفته بود. در پایان عمرشان هم متحمل رنج بسیاری شده بود. در روز 19 ماه مبارک رمضان، ملعونی نزدیک افطار با سه گلوله به سرش او را به شهادت رساند. ایشان در خواب شخصی آمده بودند و گفته بودند آن شب افطار نزد امیرالمومنین بودم. یک عمر را اینگونه گذراند و نیم ساعت افطار را در کنار امیرالمومنین بود. اگر انسان بخواهد نزدیک ایشان باشد باید خیلی بیشتر زحمت کشید.

یقین ایشان چگونه بود؟ ابن کوّاب از خوارج که احتمالا در جنگ نهروان کشته شد از ایشان پرسید هَل رَایتَ رَبَّک؟ آیا پروردگارت را دیده­ای؟ ایشان فرمودند: پروردگاری را که نبینم عبادت نمی­کنم. من خدای حاضر و ناظر را عبادت می­کنم. خدا برای ما غایب است. وقتی می­خواستند میثم را به قتل برسانند گفتند زبانت را بیرون بیاور. ایشان گفتند من به شما کمک نمی­کنم. فکش را شکستند تا زبانش را ببرند. امام به ایشان فرموده ­بودند: در آن دنیا جایگاه شما همان جایی است که من هستم. میثم انسان بسیار بزرگی بود. افرادی مانند او و اویس تک­اند. ما چطور؟ ما فقط می­توانیم آرزوی امیرالمومنین را در دلمان داشته باشیم. برای اینکه با ایشان باشیم سرمایه می­خواهیم.

اعمال میزانی دارند. نمازها را با نماز می­سنجند. نماز امیرالمومنین را در یک کفه ترازو می­گذارند و نماز ما را هم در کفه دیگر ترازو می­گذارند. نماز ما چه ارتباطی با نماز امیرالمومنین (علیه السلام) دارد؟ اگر همت داشته باشیم به هرمقدارش برسیم بردیم. حتی یک قدم هم برسیم بردیم. یک نوک پنجه هم بروی جلوتر به همان اندازه تا ابد جلو رفته­ای. بردنش یک بردن ابدی است. همت و زحمت می­خواهد.

تمدن جدید می­کوشد انسان­ها راحت باشند. در گذشته اصلا اینگونه نبود و ساختمان برای راحتی نبود. همه یک رنج­هایی داشتند. مثلا آن منزل قدیم که انشاء الله قرار است حسینیه شود در هر اتاقش یک خانواده زندگی می­کرد. همه­ی افراد در یک اتاق با هم زندگی می­کردند و خیلی هم برایشان راحت بود. آقایی می­گفت دو سیر و نیم گوشت می­خریدیم،  ظهر آبش را می­خوردیم و شب هم گوشت کوبیده­اش را می­خوردیم. کسی هم شکایت نداشت. تازه این راحتی و خوبی بود. آبگوشت داشتن خوب بود دیگر. آن زمان مثلا غذای سلطنتی بود. اما الان همه به دنبال راحتی هستند و این راحتی همت را از ما گرفته. اگر مقداری یقین، ترس از خدا بیاید انسان کار می­کند. دیگر شب راحت نمی­خوابد. اصلا وقت راحتی ندارد. تمام وقت صرف کار و بهتر شدن می­شود.

شخصی در سالی که امام رحمه الله در قم تشریف داشتند به ایشان عرض کردند جمعه­ها به خاطر سلامتی­تان به باغ­های اطراف قم تشریف ببرید وکمی استراحت کنید. ایشان قبول نکردند و فرمودند استراحت برای بعد از مرگ است. ایشان همیشه مشغول کار بودند. البته ایشان قوّت یقینی داشتند که حتی اگر استراحت می­کردند آن سرمایه برایشان همه چیز بود.

در گذشته که آقای بهجت روضه داشتند به حضور ایشان رفتم. ایشان نشسته بودند وبا تسبیح مشغول ذکر گفتن بودند و تمرکز هم داشتند. هیچ چیز حواسشان را پرت نمی­کرد. من اگر اینجا بنشینم بخواهم ذکر بگویم حواسم پرت می­شود و عزاداری باشد اصلا نمی­توانم ذکر بگویم. بعضی ها می­توانند هم به روضه گوش دهند هم با توجه ذکر بگویند. اما اشخاص دیگرنمی­توانند و حواسشان پرت می­شود. اگر هزار نفر با هم امام زمان را صدا بزنند ایشان به همه­ی آنها توجه می­کنند و صدای آنها را می­شننود و به تک­تک آنها جواب می­دهند. خداوند فرموده­اند اگر شخصی نمازش را با حضور قلب بخواند، من به آن بنده آنگونه توجه می­کنم که انگار فقط تنها او بنده­ی من است. خداوند در یک لحظه به تمام نمازگزاران اینگونه توجه می­کنند. امام و انسان­های مومن هم اینگونه هستند. ایشان هفتاد سال هر روز زیارت عاشورا را با صد لعن و سلام می­خواندند و از اینگونه اعمال بسیار داشتند.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای