شب هفتم محرم الحرام 1432 ( قيامت )
شب هفتم محرم الحرام 1432 ( قيامت )

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

دیشب عرض می‌کردیم که آدم هیچ چیز از آن چه که این‌جا دارد سرمایه‌های این عالم انسان محسوب می‌شود مالش شخصیّت علمی‌اش، شخصیّت اجتماعی‌اش، آبرویش، حیثیّتش، خانواده‌اش، قبیله‌اش، قومش این‌ها را هیچ جا نمی‌برد که، آدم وقتی از این عالم رفت از همان لحظه که از این عالم رفت می‌شود تنها، تنهای تنها! و هرچه خدا فرمودند که «وَ تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ»[1]هرچه که ما به شما داده بودیم این‌جا می‌گذارید و می‌آیید. بعد هم فرمودند: همه اعتبارات، همه‌ی خیالاتی که آدم دارد این‌جا باز می‌گذارد می‌آید. تنهایی به معنای کامل کلمه برای آدم آن‌جا پیش می‌آید، آدم می‌شود تنهای تنها. فقط چیزی که دارد آن‌هایی است که انجام داده است. مثال دیشب عرض کردیم حدیث بود که دم مرگ وقتی حضرت ملک الموت می‌آید برای مؤمن، برای مؤمن درست این دلبستگی داشت، دوست داشت، یک مجموعه‌ی خویشاوند و دوست آدم دارد، به او نشان می‌دهد دوستان عالم آخرتش را. این را عرض کردم که این دوست عالم آخرت را باید شما تحصیل کرده باشید. من دوستی با امام حسین را باید تحصیل کنم، دوستی که معیار و ملاک کافی داشته باشد. ببینید من از همه چیزم برای عزیزانم، خدایی این است دیگر، حتی گاهی مادر خودش را فدای بچّه‌اش می‌کند این نشانه‌ی دوستی است، پولش را فدا می‌کند برای بچّه‌اش، خانه‌اش را می‌فروشد می‌دهد برای مثلاً عمل بچّه‌اش، این از خانه می‌گذرد آدم، از پول می‌گذرد حتی گاهی از جانش هم حالا بخصوص مادر، از جانش هم برای بچّه‌اش می‌گذرد این نشانه‌ی دوستی است. دوستی نشانه‌اش گذشت است، من برای امام حسین چقدر می‌گذرم؟ چقدر می‌گذرم از وقتم، از پولم، از آبرویم می‌گذرم؟ از جانم می‌گذرم؟ این‌ها نشانه‌های مقدار دوستی من است چه مقدار می‌گذرم؟ اگر به حدّ کافی برسد که اسمش را بگذارند دوستی خوب دوستی آن‌جا هست، شما این دوستانت را می‌گذاری عیب ندارد بهترش را به دست می‌آوری! حالا ما آدم‌ها را عرض نمی‌کنیم یک کسی توانسته بود مثلاً حالا بگوییم احضار روح کند، احضار روح که درست نیست بگوییم، ارتباط با ارواح پیدا بکند حالا این‌ها را نمی‌خواهیم بگوییم یک وقت دنبال این حرف‌ها نروید که معمولاً به جهنّم می‌رود، آن آدمش آدم درستی بود، بعد گفته بود که خواسته بود بعضی از بزرگان از علما را مرتبط بشود با آن‌ها گفته بودند این‌ها دسترسی به آن‌ها امکان ندارد، این‌ها دائماً در محضر امیرالمؤمنین هستند، دست به آن‌ها اصلاً نمی‌رسد. حالا باز نمونه‌های دیگر، نمی‌خواهم این باب را عرض کنم چون یک کمی در آن مشکل دارد. درجه‌ی ارتباط و دوستی به همان درجه آن طرف نشان داده می‌شود، شما شب و روزت با امام حسین است آن‌جا هم شب و روزت با امام حسین است، این‌جا گاهی من یاد می‌کنم خوب گاهی یاد می‌کند آن‌جا هم گاهی با امام حسین است. به مقدار درجه‌ی دوستی، آن‌جا دوست مطرح است، حالا سرمایه‌ی آخرت من باز حرف دیشب، دارای آخرت من آن چیزی است که انجام دادم. فرمودند: «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى»[2]آدم هیچ چیز ندارد، اصلاً چیزی ندارد مگر آن چه که کرده است، آن را دارد. وقتی که مثلاً شخص از دنیا می‌رود از شب اوّل قبر یک نفر یک صورت بسیار زیبای بسیار زیبا که می‌گوید: من نظیر تو را به این زیبایی ندیده بودم در تمام عمرم، با لباسی در نهایت زیبایی و خوبی، با بوی عطری در نهایت خوبی که نظیرش را هیچ وقت هیچ کدامش را، نه آن لباس و نه آن بوی عطر و نه آن زیبایی شخص را ندیده بود این با او همنشین است و بعد از این‌که سر از قبر برمی‌دارد همراه است، جلوی او راه می‌رود، او سینه‌اش را سپر می‌کند، همه‌ی مشکلات را برایش حل می‌کند، راه را به او نشان می‌دهد این‌ها مهم است، تا این را به بهشت می‌رساند بعد آن‌جا می‌پرسد تو چه کسی هستی؟ چه چیزی هستی؟ این همه به داد من رسیدی! می‌گوید: یک روزی یک دل خوش کرده بودی، من آن خوشی دلی هستم که تو برای یک نفر ایجاد کردی، یک مسلمان مؤمنی را دل خوش کردی! غم از دلش بردی، دلش را شاد کردی من آن هستم! یک رفیق آدم پیدا می‌کند از لحظه‌ی شب اوّل قبرش همراهش است، شادمانی برایش به بار می‌آورد، با او رفاقت می‌کند، با او دوستی می‌کند تا آن لحظه‌ای که به بهشت برساند. یک دل خوش کردی، آدم هیچ چیز در آن عالم جز آن چه انجام داده ندارد. حالا می‌فرمایند می‌خواهید بهترین کاری که آن طرف به دردتان می‌خورد کدام است برای‌تان بگویم؟ «وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ»[3]هرچه کار خیر بکنید فکر نکنید از چشم خدا پنهان می‌ماند، تو مخفیانه در دل یک شب تاریک یک کار خوبی کردی هیچ کس مطّلع نشد خدا که مطّلع است. فکر نکن که لازم باشد خودت فردا روز بگویی بله من دیشب این کار را کردم. این لزوم ندارد برای کسی بگویی، بعد آن آقا هم می‌گوید: عجب آدم خوبی! لزوم ندارد، خدا دید و دانست. گاهی بعضی از دوستان من دیدم یک مرتبه یک چیزهایی را می‌گویند، آقا لزوم ندارد بگویی! تو حج رفتی این حج را به نیّت مادر امام زمان (علیه السلام) انجام دادی، این عمره‌ات را به نیّت، لزومی ندارد. بعد «وَ تَزَوَّدُوا» زاد و توشه بردارید آن‌جا هیچ چیز نیست، فقط باید از این‌جا برد، آن هم با عمل باید برد، با اخلاق که عرض کردم یک شب به نظرم، وقتی اخلاق را می‌گذارند در ترازو خیلی سنگین است اصلاً ربط ندارد به عمل خوب، عمل خوب را در ترازو می‌گذارند سنگین است اما اخلاق خوب اصلاً ربط ندارد! بفرمایید صد هزار برابر سنگینی است، اخلاق خوب است، و باز از آن سنگین‌تر اعتقادات درست است. یادتان باشد مکرر عرض کردیم امروز اعتقادات در معرض خطر است. «وَ تَزَوَّدُوا» شما زاد و توشه بیاورید برای ما «فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ» بعد می‌گوییم بهترین زاد شما که این را باز باید به طور مفصّل روی آن بحث کنیم «فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى» است، بهترین زاد تقوا است یعنی چه؟ در زمان ما لفظ تقوا زیاد به کار رفته یک مقداری سبک شده قیمتش! تقوا یعنی چه؟ یعنی مواظبت. من مواظب چشمم هستم، مواظب چشمم که چشمم خیانت نکند، مواظب زبانم هستم که غیبت نکند این می‌شود تقوا. تقوا یعنی مواظبت ‏«فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ» بهترین زاد، از این بهتر شما چیزی نمی‌توانی بیاوری. ببینید من شبانه روز دارم کار خیر می‌کنم خب بارک الله! این را وقتی می‌آورند در قیامت در روایت دارد برق می‌زند! مثلاً فرض کنید صحنه‌ی قیامت را روشن می‌کند کارهای خوب! بعد می‌گویند مثلاً به زبان من یک آتش می‌آید کلش را می‌سوزاند! می‌گویند: چرا؟ این همه کار خوب!؟ می‌گوییم وقتی به حرام می‌رسید، حالا بگویید به بعضی از حرام‌ها، به بعضی از حرام‌ها می‌رسید چهار دست و پا می‌افتاد! بی‌اختیار! خوب این هیچ چیز باقی نمی‌گذارد! آقا آن مواظب خیلی قیمتی است، یک دو رکعت نماز شما بیشتر نخواندی، نماز صبحت را اوّل وقت خواندی بعد هم خوابیدی بارک الله، اما این دو رکعت نمازت برای تو ماند، چون در طول روز مواظب هستی! حرف مردم را نمی‌زنی، به مال مردم دست نمی‌زنی، آبروی مردم را حفظ می‌کنی حالا و امثالهم. آقا بهترین زاد است، بهترین، چیزی از این بهتر من همراهم نمی‌برم. مواظب هستم، ناموس مردم را مواظب هستم. آبروی مردم را مواظب هستم، مال مردم را مواظب هستم، یعنی یک قران مال مردم! «فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى» بهترین توشه‌ای که انسان به همراه می‌برد آن مواظب‌هایش است، حالا این را باز بحث دارد ان‌شاءالله. می‌گویند: ای عاقل‌ها این را مواظبت کنید «وَ اتَّقُونِ يا اوّلي الْأَلْبابِ». ای چیز فهم‌ها این را فکر کنید این مهمتر از همه است، این باعث می‌شود شما دو رکعت نماز داری دو رکعت نماز برایت می‌ماند. دیشب عرض کردم دو رکعت نماز خوب اگر خواندیم بهشت است، مزد بهشت است این را شما می‌دهی بهای بهشت، این را می‌دهی بهشت می‌خری، به دو رکعت نماز شما را به بهشت می‌برند کافی است، اما به شرطی که بعد خرابش نکنی. پس ببینید چقدر این مواظبت قیمت دارد، بهترین چیزی که شما به همراه می‌بری، حالا باز یک بحث دیگر عرض می‌کنیم در این زمینه که ان‌شاءالله اگر خدا کمک کرد فردا شب عرض می‌کنیم. حالا دو تا حدیث می‌خواهم خدمت‌تان عرض کنیم باز در همین زمینه: حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: «مِنْ أَشَدِّ مَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَى خَلْقِهِ ذِكْرُ اللَّهِ كَثِيراً»[4]سخت‌ترین واجبات خدا بر بندگانش یاد خداست. بعد زود مثلاً کسی که آن‌جا بود بنده اگر بودم ما فکر می‌کردیم که خوب باید از صبح این تسبیح دست‌مان باشد «سُبحَانَ الله» بگوییم، «اَلحَمدُ لِلّه» بگوییم مثلاً استغفار کنیم، صلوات بفرستیم (صلوات). در این ذکرهایی که ممکن است یک وقتی ما بگوییم قیمتی‌تر از صلوات چیزی نیست (صلوات). بعد امام فرمود که: من مقصودم این «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه» مثال زدند این نیست، البته این ذکر خدا است نه این‌که ذکر خدا نیست، نه این‌که این بد است خیلی هم خوب است اما مقصودم این نیست، آن چیزی که می‌گوییم سخت است این است که یاد کنی وقتی که به حلال و حرام می‌رسی، به حلال و حرام می‌رسی نگاه کنی یاد کنی خدا را اگر طاعت خدا بود آن عملی که الان در برابر تو است، اگر طاعت خدا بود عمل کنی اگر معصیّت بود نکنی. این را می‌خواهم بگویم این مهم است، همان مواظبت. من تک تک اعمالم را بگذارم در ترازو بعد انجام بدهم. خوب من می‌خواهم روزی سه ساعت چهار ساعت پنج ساعت بعضی مثلاً خوش زبان هستند متعدد من در طول عمر دوستانی داشتم می‌رسیدند شروع می‌کردند به صحبت تا پایان مدتی که با همدیگر هستیم دارد صحبت می‌کند، خوب آدم سه ربع ساعت دارد حرف می‌زند، خوب یک مقدار سخت است، آدم تمام سه ربع ساعتی که دارد حرف می‌زند همه‌اش را تک تک بگذارد در ترازو بعد محاسبه کند بعد حرف بزند یک مقدار سخت است! خیلی عقل نیرومندی لازم دارد. خدمت حاج آقای حق‌شناس بودیم ذکر مبارک ایشان را برای‌تان بکنیم، بنا بوده یادم رفته این دو سه شب می‌خواستم نام مبارک ایشان را ببرم و خدمت ایشان شب ماه رمضان یک جایی دعوت داشتیم مجبور هم بودیم برویم چاره‌ای نبود. من دیدم ایشان از بدو ورود شروع کردند به صحبت، حالا نمی‌دانم یک ساعت بودیم حالا هرچه بودیم، مجلس دست ایشان بود، من می‌فهمیدم چرا؟ من اگر صحبت کنم من پرت و پلا یک وقت می‌گویم! 20 نفر 30 نفر نشستند یکی هم می‌گوید: بله آقا راست می‌گویی همین طور است! یکی هم می‌گوید و یک مرتبه مجلس از دست می‌رود، یک مرتبه در یک مجلس آدم 30 تا غیبت شنیده! یک کسانی که ماه رمضان‌شان برای آن‌ها قیمت دارد دقت کنید، یک کسانی که ماه رمضان‌شان برای‌شان قیمت دارد می‌کوشند غیبت اصلاً نشنوند! نه این‌که بشنوند دفاع کنند، می‌دانید وقتی غیبت کسی کرد شما وظیفه داری از او دفاع کنی، از آن کسی که از او غیبت شده دفاع کنی، برای کسانی که ماه رمضان‌شان قیمت دارد غیبت بشنود ولو دفاع بکند ماه رمضان‌شان از دست‌شان می‌رود! ماه رمضان مگر مهمانی خدا نیست؟! دیگر مهمانی خدا تمام شد وقتی غیبت شنیدی تمام شد! ولو دفاع هم کردی! می‌کوشند که اصلاً نشنوند. من می‌فهمیدم که ایشان این‌که مدار صحبت دستش است، البته همه هم دارد نکته می‌گوید، اخلاق می‌گوید، نصیحت می‌کند همه‌اش حرف به درد بخورد می‌زند، خوب همه دارند حرف بدرد بخور می‌شنوند کسی هم چیزی نمی‌گوید در مجلس‌های امروزی ما آقای فلان فلان است و بعد هم آن چهارتا می‌گذارد رویش عرض می‌کنم یک مرتبه در جمعیّت یک میلیونی غیبت یک میلیون آدم شده مثلاً 20 تا غیبت، این را نمی‌شود جمع کرد. این همه غیبت را نمی‌شود جمع کرد، حاج آقا این را می‌خواستند کنترل کنند کسی یک وقت، چون عمومی بودند جمعیّت عمومی بود، نکند حالا یک چیزی گفت جمع نمی‌توانیم بکنیم اصلاً غیبت را نشنود، غیبت اصلاً نشنود که اگر بشنود ماه رمضانش از دستش می‌رود. اگر کسی قیمت ماه رمضان را بداند، مزه‌ی ماه رمضان را چشیده باشد این قدر پای آن می‌ایستد، هیچ جا ایشان نمی‌رفت مگر جاهای کاملاً کنترل شده. افرادی هم که می‌خواستند مثلاً یک آقایی بود نزدیک مسجد دعوت می‌کرد خیلی آدم خوبی بود هنوز هم هست خدا حفظش کند خیلی آدم پاکیزه‌ای بود پسر عموی مرحوم علامه طباطبایی بود و از آن خانواده، خیلی آدم حسابی، ایشان دعوت می‌کرد و تک تک افراد را استخاره می‌کردند که چه کسی بیاید در این مهمانی! حالا آن مهمانی هم دیگر حاج آقا در رأس بود و همه هم رفقای خودش بودند اختیار کامل دست‌شان بود. یک جا یا دو جا، دیگر جایی نمی‌رفتند. بنده را یک آقایی هرچه می‌خواستیم به این دستور عمل کنیم جایی نرویم نشد. چه عرض می‌کردم؟ هرکاری را می‌گذارد در ترازو، هرحرفی را می‌گذارد در ترازو هر نگاهی را می‌گذارد در ترازو حسابش را می‌کند اگر طاعت است انجام می‌دهد خوب این خیلی محاسبه می‌خواهد! این مقدار محاسبه احتیاج به عقل زیادی دارد که حالا این را باید بعداً بحث کنیم. روایت دیگر حضرت باقر فرمود، همین حرف است فرمود که: سه چیز از سخت‌ترین دستورات که بندگان خدا عمل می‌کنند است، آن موارد دیگرش هم مهم است، فرمود:«إِنْصَافُ الْمَرْءِ مِنْ نَفْسِهِ»[5]شخص خودش انصاف بدهد، این را مکرّر عرض کردم یک دوستی داشتیم هروقت می‌آمد یک چیزی را در مورد مثلاً با یک کسی اختلاف داشت می‌گفت من می‌دیدم حق با اوست، بعد یک‌بار دوبار سه‌بار چند‌بار که تکرار شد بعد شک کردم نمی‌شود همیشه حق با آدم باشد! این انصاف می‌خواهد که آدم وقتی با یک نفر اختلاف دارد بنشیند کلاهش را قاضی کند به انصاف بگوید که حق با کیست، اگر این‌طور باشد آن وقت همه کارمندهای دادگستری باید به خانه‌های‌شان بروند! این کار سختی است، «إِنْصَافُ الْمَرْءِ مِنْ نَفْسِهِ» شخص خودش انصاف بدهد در هر جایی انصاف بدهد، گاهی هم ممکن است آدم با وجودی که انصاف می‌دهد نتواند تشخیص بدهد، خوب البته آن وقت قاضی لازم داریم. دومین کاری که جزو کارهای بسیار سختی است که بندگان خدا انجام می‌دهند «مُوَاسَاةُ الْمَرْءِ أَخَاهُ» شخص با برادران مؤمنش مواسات کند، دو تا نان من دارم یک نان خودم می‌خورم یک نان همسایه، باز اگر این‌طور بشود دیگر فقیر در این شهر پیدا می‌شود؟! خوب این هم دوم سوم آن همان بحثی بود که عرض کردیم «وَ ذِكْرُ اللَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ» خدا را در همه حال یاد کند، این جزو کارهای بسیار سختی است که مسلمان مؤمن به عهده دارد عمل کند و اگر عمل کند کار بزرگی کرده، این است که خدا را در همه حال یاد کند یعنی چه؟ خود امام معنی می‌کند: این‌که خدا را یاد کند نزد معصیت، وقتی به معصیت می‌رسد توقّف کند. قصد کرد این کار را بکند به نظرش خیلی مثلاً پول گیرش می‌آید، خیلی لذیذ است، خیلی خیلی که عرض نکنیم. آن یاد خدا مانع بشود بین او و آن کار، می‌فرمایند که آن وقت این همان آیه‌ی شریفه‌ی قرآن است «إِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا»[6]کسانی که اهل تقوا هستند یعنی مواظبت می‌کنند کارهای‌شان را وقتی شیطان به سراغ‌شان می‌آید خدا را یاد می‌کنند و می‌بندند چشم‌شان را، دست‌شان را، دهان‌شان را. خوب این مرحله‌ی اوّل است، آقا این‌که خیلی سخت بود؟ این هنوز مرحله‌ی اوّل است! این‌که آدم در برابر معصیت قرار بگیرد و خودش را حفظ کند این مرحله‌ی اوّل است. خیال معصیّت به خاطر آدم می‌آید، فرمودند و خدمت‌تان هم عرض کردیم حضرت عیسی فرمود، فرمود: گذشتگان ما، پیامبران گذشته، فرمودند گناه را مثال زدند مثال را عرض نمی‌کنم، این گناه را نکنید من می‌گویم خیالش را هم نکنید بعد مثال زدند فرمودند: یک وقتی یک خانه آتش می‌گیرد، این آن وقتی است که شخص آن گناه را انجام داده، من می‌گویم که اگر دودش هم در این خانه، آتش روشن می‌شود شما خاموش می‌کنی، دودش در این خانه باشد خوب خانه سیاه می‌شود. قدیمی‌ها یادشان است که وقتی چراغ‌ها نفتی بود گاهی چراغ نفتی از دست می‌رفت دود می‌زد، اتاق‌ها در طول زمان دود را به در و دیوارش داشت، ناگزیر بودند مدت به مدت این را رنگ کنند حالا اگر مثلاً دست و بال‌شان باز بود، اصلاً سیاه می‌کرد اتاق را، دود چراغ سیاه می‌کرد، دود آتش سیاه می‌کند، قلب آدم را سیاه می‌کند اگر در فکر گناه بیایند یک مدتی در ذهن من، من دارم با آن کشتی می‌گیرم نگذاریم بیاید. این هم یک مرحله بالاتر است. یک گناهانی هست که به خارج هم تراوش نمی‌کند به خارج از وجود من هم ساری و جاری نمی‌شود اما در دلم مثلاً خدای ناکرده یک وقت حسودی هست، اگر شخص مسلمان مؤمن است جلوی خودش را می‌گیرد، آدمی که حسود است می‌رود زندگی آن طرف را می‌خواهد به باد فنا بدهد، از این کارها نمی‌کند پشت سرش غیبت نمی‌کند، پشت سرش تهمت نمی‌زند در کار و کسب‌ها هست. دوست ما می‌گفت: آن جایی که ما کار می‌کنیم دو نفر بودند یک مقداری مشکل داشتند خودشان، اما رفتند پشت سر ما نشستند مفصّل گفتند! تخریب می‌کند آدم به خاطر حسد تخریب می‌کند، همه‌ی زندگی آن فرد را تخریب می‌کند. حالا اگر آن کسی که مسئول است عاقل باشد می‌تواند درست رفتار کند اگر عاقل نباشد حرف زندگی آن‌ها را به باد می‌دهد. خوب این مرحله مرحله‌ی پایین است، مرحله‌ی اوّلی است که گفتیم آدم گناه می‌کند اما اگر نه این مقدار مؤمن است که نمی‌کند این کار را، پشت سر کسی خراب نمی‌کند، غیبت نمی‌کند، تهمت نمی‌زند. خوب این مرحله‌ی اوّل را دارد اما خود حسدی که در دل آدم ولو یک لحظه‌ای جولان می‌کند این بد است. باید یک فکری برای این کرد. این گناه دل آدم است ولو این گناه بروز نکرد، ظهور نیافت در عمل من دیده نشد، بارک الله واقعاً بارک الله کسی که مثلاً اگر یک چیزی هم هست در دلش می‌گذرد نمی‌گذارد این بروز و ظهور کند اما خود همان که در دل آدم خدای ناکرده یک مقدار حسودی می‌آید بد است. آدم خدا را یاد کند با این مبارزه کند، چکار کنم؟ اگر در دل من گاهی نسبت به یک کسانی یک حسودی می‌گذرد من چکار کنم؟ من با دل خودم چکار می‌توانم بکنم؟ حالا یک داروی کلی عرض می‌کنم که این داروی همه‌ی دردهاست اگر کسی بتواند برای امام حسین گریه کند خوب گریه کند همه‌ی دردهای دلش دوا می‌شود. این را اگر ادامه بدهد کسی زیاد گریه کند مداومت کند بر گریه که خود این مقدمات زیادی می‌خواهد که آدم بتواند گریه کند، این دردهای توی دلش دوا می‌شود، تکبّر آدم حل می‌شود، حسادت حل می‌شود، بخل آدم حل می‌شود، معالجه می‌شود. داروی بسیار خوبی است برای همه‌ی دردهای باطنی و حتی ظاهری آدم، چشم آدم پاک می‌شود، زبانش پاک می‌شود. این خیلی مهم است. اما حالا آن هم مقدمات لازم دارد دیگر تحصیل گریه‌ی خوب برای امام حسین که آدم بتواند گریه کند، قدیم ما داشتیم یک دوستانی که خوب گریه می‌کردند الان دیگر کم دیده می‌شوند! سحر گریه کند، گریه‌ی سحر خیلی خوب است، آن داروی کلی است برای همه‌ی دردها دارو است. اما حالا چون یک مقدار از جلسه‌ی ما به دور است حالا داروی حسودی را عرض می‌کنم که گاهی پیش می‌آید شما آن کسی را که به نظرتان می‌آید و یک طوری نسبت به او هستید و در دل‌تان هست دعایش کنید. زیاد دعا کنید، همان چیزی که مثلاً من به هوش شما حسودی می‌کنم، نسبت به هوش شما! موفقیّت عبادت داری موفقیّت عبادت شما، در کلاس شاگرد اوّل هستی برای آن حسودی می‌کنم! این چیز خیلی خوبی است که دعایش می‌کنم همان چیزی را که شاگرد اوّل است من دعا می‌کنم موفق‌تر بشود، مثلاً نمره‌اش فرض کنید 19 است بشود مثلاً 5/19. این طوری دعا می‌کنم و در همین زمینه دعا می‌کنم آن درد دوا می‌شود. درد تکبّر را چکار کنیم؟ خوب آن را دست خودم است می‌توانم عمل کنم می‌گوییم که شما، من می‌خواهم روی تکبّرم صدر می‌نشینم، دم در می‌نشینم، به همه پیش سلام می‌شوم. هر کدامش دستور دارد که این 40 حدیث امام را بخوانید کتاب مثل نسخه است که اگر آدم عمل کند دردش دوا می‌شود نمونه‌هایش را فرمودند که مثلاً برای حسودی چکار بکنید، برای تکبّر چکار بکنید، دستور عملی فرمودند. این را بخوانیم برای هرکدامش برای معالجه‌اش، اگر معالجه بشود آدم، دل آدم معالجه بشود خیلی خوب است. باشد برای بعد عرض می‌کنم ان‌شاءالله. آن چیزی هم که برای حضرت حسین عرض کنم که عرض کردیم در وسط صحبت بود که عرض کردم گریه‌ی بر امام حسین داروی همه‌ی دردهاست. اگر کسی بیشتر از آن بتواند سحر گریه کند در خانه‌ی خدا برای گناهانش، برای مشکلات معنوی‌اش در خانه‌ی خدا گریه کند، التماس کند، تضرّع کند این آخرین دارو است. این دو تا را اگر با هم داشته باشد می‌تواند همه‌ی دردهایش را دوا کند.

 


[1]- سوره‌ی انعام، آیه 94.

[2]- سوره‌ی نجم، آیه 39.

[3]- سوره‌ی بقره، آیه 197.

[4]- الکافی، ج 2، ص 80.

[5]- بحار الانوار، ج 66، ص 379.

[6]- سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 201.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای