شب سوم محرم الحرام 1391 ( عزم )
شب سوم محرم الحرام 1391 ( عزم )
آقا مواظب باش گناه نکنی. روی خداوند از گناه خشنود نیست. از گناه راضی نیست. اگر گناه نکنی، خیلی جدی گناه نکنی، ممکن است خدایت یک روزی برای تو هم از غایبی در بیاید...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

ادامه بحثی که دیشب عرض کردم را امشب عرض می کنم. خب، می فرمایند: منزل دیگر که بعد از تفکر برای انسان مجاهد پیش می آید، منزل عزم است. این ادامه ي همان صحبت ها است. و این غیر از اراده است که شیخ الرئیس در اشارات آن را اول درجات عارفین دانسته است. اولین مرتبه برای آن راهی که دیشب عرض کردیم، سرانجامش آن بود که دیشب عرض شد. حالا دوباره هم تکرار می کنم انشاءالله. این کتاب را مرحوم امام خمینی رضوان الله تعالی علیه در زمانی نوشته اند که هنوز مرحوم آیت الله شاه آبادی زنده بودند. مثلا قاعدتا در سن 27 یا 28 سالگی بودند، این کتاب را نوشتند. بعضی از مشایخ ما می فرمودند که عزم، جوهره انسانیت است. عزم، جوهره انسانیت است. اگر در من انسانیت باشد و جوهره این انسانیت را بگیریم، آن جوهره می شود عزم. این حرف خیلی اهمیت دارد. حالا این را باز توضیح عرض می کنم. عزم جوهره انسانیت و میزان امتیاز انسان است. معیار اصلی، ملاک اصلی انسانیت، عزمی است که انسان دارد. اگر انسان با حیوان تفاوت دارد، به خاطر این عزم است. اگر انسان با انسان دیگر فرق دارد، به مقدار عزمش است. اصلا آدم هر کاری می کند اراده می کند دیگر. انسان عزم و اراده دارد دیگر. خب، مثلا من عزم دارم، اراده دارم که ساعت دو بعد ازظهر غذا بخورم. مثال عرض می کنم، این عزم را هر بچه گربه ای هم دارد. این عزم را نمی گوییم. مثلا عزم خواب و خور و کار و درس خواندن و جنگ و جدال کردن با مردم در سرکار و این موارد، اینها آن عزم نیست. آن چیزی که ملاک آدمیت است، عزمی است که انسان علیه خودش دارد. اگر انسان علیه خودش عزم کند، آن وقت با حیوان فرق دارد. در غیر این صورت در تمام این عزمها، حیوانات شریک هستند. حالا کمتر و بیشتر دارد، اما حیوانات شریک هستند. خب این یک مسئله.

و تفاوت درجات انسان، به تفاوت درجات عزم اوست. پس حالا به این معنا باید آن دیگری را که در حیوانات هم وجود دارد، اراده بگوییم. هیچ موجود صاحب شعوری کاری نمی کند مگر اینکه اراده می کند. آن کار را می فهمد، می شناسد و اراده می کند. اگرهر موجودی یک سر سوزنی فهم و شعور داشته باشد، هیچ کاری را نمی کند، مگر اینکه این کار را اراده می کند. مثلا حیوانات که حداقل فهم و شعور را دارند هم اینگونه اند. می گویند آقا آن را نگویید. یک چیز دیگر می خواهیم بگوییم. حالا این را که عرض کردم، معلوم می شود. در تمام موجودات، تنها انسان است که می تواند علیه خودش عزم کند. یک کاری را علیه خودش شروع کند. و عزمی که مناسب با این مقام است، برای شروع می خواهم بگویم. برای شروع، آدم باید عزم داشته باشد. آن عزم برای چه چیزی است؟ عزمی که مناسب با این مقام است عبارت است از بنا گذاری و تصمیم بر ترک معاصی. اصلا معاصی به من ربط ندارد. خب، ربط ندارد. اما یک معاصی مورد علاقه من است. مطابق میل آدم است. مطابق هوی و هوس آدم است. خب، پس مقابله کردن با آن معصیت، عزم علیه خودم می شود. من با خودم قرار گذاشتم در تمام شبانه روز هر مقداری که راه می روم، چشمم را از نامحرم بپوشانم. این عزمی بر علیه خودم می شود. خب نقاطی که مطابق میل آدم است که آنجا را نگاه کند، یک نقاطی است که یک زیبایی، یک جاذبه ای، یک چیزی داشته باشد دیگر. آدم را بکشاند. من می خواهم علیه این کشش، علیه این جذبه، علیه این میل، خواهش، هوی، هوس مقابله کنم. عزم برای این. آن علامت انسانیت است. چه مقدار آدم می تواند علیه خودش، عزم پیدا بکند؟ به همان مقدار انسان است. خیلی سریع آدم می تواند خودش را در ترازو قرار دهد. من در تمام روز بدون هیچ برخوردی، بدون هیچ ناراحتی، بدون هیچ مشکلی، دارم زندگی می کنم. همه چیز مطابق میلم است. نمی شود. در حدیث معراج دارد. حدیث معراج، یک حدیث بسیار مقبول نزد علماء و بزرگان  طراز اول است. این حدیث مقبول علمای بزرگ طراز اول شیعه است. مثلا بخشی از آن را مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان آورده اند. این حدیث واقعا برای بزرگان علما ، چشم و چراغ بوده است. یک بخشی از آن حدیث، این است. می گویند هر کس در زندگی یک بار می میرد دیگر. آدم ده بار که نمی میرد. ابناء آخرت را توصیف می کند و توضیح می دهد. ابناء آخرت؛ یَموتُ أحَدُهُم فی کـُلّ یَوم سَبعینَ مَرّة، لِمُجاهِدَةِ أنفـُسِهم. به خاطر جنگی که دارد با خودش می کند. برای اینکه مطلب  فهمیده شود، یک مثال عرض می کنم تا برای بنده و ایشان درسی بشود. خیلی درس است. حالا نقل این است. مرحوم حاج شیخ محمد حسین زاهد، روز عاشورا در مسجد بزّازها بر روی منبر رفت، مسجد بزّازهای قدیم را شما دیده بودید. در آن مسجد روضه حضرت امام رضا علیه السلام را خواند. خب، مجلس یخ بود. مجلس آنجا همیشه سوزان بود. آن زمانهایی که بنده یادم می آید، مثل اینکه داشتند آتش میدادند. آن روز ایشان روضه حضرت امام رضا علیه السلام را خواند. خب یعنی چه؟ بعد از ایشان سؤال کردند؛ فرمود که قبل از من مثلا نظام رشتی روی منبر بود، نظام ِ درونم  بهم ریخت. من پایم را روی منبر گذاشتم، درونم گفت که رو دست او بخوان. گفتم حالا به تو می گویم. حالا می گویم. این می شود. جنگ علیه خود یک چنین چیزی است. چند تا مرد داریم؟ نداریم. عزمی که مناسب با این مقام است، عبارت است از بنا گذاری و تصمیم بر ترک معاصی. ترک معاصی برای کلاس اوّل، اوّل است. اگر این را موفق شوید، تازه کلاس اوّل هستید.

وَ فی الواجبات. ترک معاصی و فعل واجبات. کلاس اوّل. من تصمیم دارم دیگر گناه نکنم. آقا دیگر گناه نکنم، خیلی حرف است. و فعل واجبات. خب این قدم اول است. قدم دوم با یک غول بزرگی است که آدم باید کمرش را خرد کند. آن چیست؟ و جبران آن چه از او فوت شده است. دل چند نفر را سوزاندی؟ برو بر دلها مرهم بگذار. وای اگر دل مادر را سوزانده باشید. وای اگر دل پدر را سوزانده باشید. سوزاندن دل پدر بدتر و سخت تر است. یک وقتی یک پدری را دیدم قیافه اش عوض شد. پسر اصلا نفهمید چه گفت. یک چیزی گفت که اگر می توانستم توضیح بدهم، می فهمیدید که چه چیزی بود. دیدیم قیافه پدر عوض شد، چیزی هم نگفت. آن پسر عمرش کوتاه شد. عمرش تمام شد. سخت است. و جبران آن چه از او در ایام حیات فوت شده است. آیا در دوران زندگی من نماز قضا دارم؟ چه کسی اوایل تکلیف، اینقدر عقلش رسا بوده که مسئله هایش را می دانسته، تقلیدش را می دانسته؟ گاهی هم شخصی در سن 12 سالگی یا 13 سالگی مکلّف می شود. حالا در آن زمان تکلیف عقلش می رسیده تقلید و مسئله اش، حمد و سوره، وضو، غسل، روزه ها، نمازهایش را انجام می داده. در هر صورت جبران مافات. جبران آنچه از او در ایام حیات فوت شده است. این هم در همان کلاس اول است. حالا من گفتم در کلاس دوّم.

 اما در کلاس اوّل است. بعد حالا این موضوع در مرحله دوم است. وضع ظاهر و صورت خود را انسان عقلی و شرعی نماید. یعنی وقتی آدم به این فرد نگاه می کند، این فرد را آدمیزاد می بیند و هیچ رفتار غیر انسانی از این فرد نمی بیند. هیچ رفتار غیر شرعی در اخلاق از این شخص دیده نمی شود. عزم بر اینکه ظاهر و صورت خود را انسان عقلی و شرعی نماید که شرع و عقل به حسب ظاهر حکم کنند که این شخص انسان است. ایشان این را در همان کلاس اول می گوید. انسان شرعی عبارت از آن است که در اخلاقیات، موافق مطلوبات شرع رفتار کند. آن حرف قبلش را گفتیم. یعنی دروغ که نمی گوید، غیبت که نمی کند و ادب داشته باشد. ادب شرعی و عقلانی. موافق مطلوبات شرع رفتار کند و ظاهرش، ظاهر رسول اکرم صلی الله علیه واله باشد. ظاهرش، ظاهر پیغمبر باشد. اینها مگر شوخی است؟ و در جمیع حرکات و سکنات و در تمام افعال، تأسی به آن بزرگوار بکند و این امری، بس ممکن است. از بس صاحب این کتاب صاحب عزم بوده است که می فرماید این امری بس ممکن است. تمام عمرش همین گونه رفتار کرده بود. و این امری است بس ممکن؛ زیرا ظاهر را مثل آن سرور کردن، امری است مقدور هریک از بندگان خدا. دیشب عرض کردیم که یک آفتابی از ازل عالم تا ابد عالم، طالع است. ما وقتی متولد شدیم، یک پوسته نازکی روی ما بود. اگر پوسته را می شکستیم، زیر نور آفتاب می رفتیم. امیرالمؤمنین چه چیزی فرمودند؟ خیلی حرفش بزرگ است. سؤال کردند از ایشان، آقا؛ خدای خودت را دیده ای؟ فرمود: من خدایی را که نبینم، عبادت نمی کنم. این را می خواهد بگوید؛ یعنی یک بار نماز نخوانده بود که خدایش حاضر و ناظر نباشد. آقا ما متأسفانه وقتی می گوییم دیدند، حاضر است، آن حضور یک حضوری است که چه عرض کنم،مثلا اگر صد هزار برابر این، من سرم را  به این سنگ بزنم چقدر می فهمم این سنگ واقعیت دارد؟ آن را در نظر بگیرید که صد هزار برابر این است. صد هزار کوچک است. حضور آن واقعیت. خدای آدم حاضر و ناظر می شود. خدای ما غایب است. اصلا خدای ما نیست. آن وقتی که هست، غایب است. آن خدای حاضر و ناظر. از کجا آدم باید به آن خدا برسد که خدایش حاضر و ناظر بشود؟ از همین جا شروع می شود. آقا مواظب باش گناه نکنی. روی خداوند از گناه خشنود نیست. از گناه راضی نیست. اگر گناه نکنی، خیلی جدی گناه نکنی، ممکن است خدایت یک روزی برای توهم از غایبی در بیاید. واقعا خدای ما غایب است ها.

می خواستیم عرض کنیم که اگرآدم برای امام حسین علیه السلام گریه کند، اگر گریه کند، درست گریه کندها. می تواند این بارها، آوارهای فراوانی که ما در اثر گناه بر سر خودمان ریخته ایم، آوارهای اخلاق بد که روی سر خودمان ریخته ایم که زیر هزار طبقه آوار هستیم و گیر کردیم، آنها را مثل سیل بشوید ببرد. داستان گریه برای امام حسین علیه السلام مثل سیلی است که می تواند، جاری بشود. اما باید دلت گریه کند. نمی دانم چه کسی تجربه کرده که دلش گریه کرده است. ممکن است کسی که دلش گریه کند، چشمش گریه نکند ها. ممکن است چشمش گریه کند، دلش گریه نکند ها. این را مکرر عرض کردیم، یک جوانی بود من گفتم خدایا چرا عکس این جوان را به حجله زدند؟ گفتند رفته بوده خدمت آیت الله بهجت رضوان الله تعالی علیه عرض کرده بود؛ آقا وقتی روضه می خوانند تو چرا گریه نمی کنی؟ آقای بهجت را ما یک ذره هم نمی شناسیم. آقا تو چه می فهمی؟ مگر شوخی است؟ آقا هیچی نگفت. وای اگر چیزی نگفت. وای اگر چیزی نگفت. یک ماه بعد عکس این جوان را به حجله زدند. دو تا جوان آمده بودند خدمت حاج آقای حق شناس؛ بی ادبی کرده بودند. این دو جوان رفتند. بعد خود حاج آقا نقل کردند. فرمودند من واسطه شدم خدایا اینها را نگیر. گفتند؛ نمی شود. اینها باید حتما بروند. تو واسطه شدی اینها شهید بشوند. مثلا به ماه نکشید. مگر شوخی است؟ حالا ببخشید. حالا آن گریه را می خواستیم بگوییم. تو چه می دانی آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه روضه می خوانند چطور می شود؟ در دلش چه گریه ای می کند؟ تمام شد دیگر. باز هم صحبت ادامه دارد اگر وقت کردیم خدا به ما فرصت داد، بحث را ادامه می دهیم. امیدواریم انشاءالله قبول بشود. یک وقت خود آدم قبول می شود، یعنی یک وقت خود آدم را قبول می کنند، یک وقت اعمال آدم قبول می شود. اگر خودش را قبول کنند، هیچ چیز نامقبول دیگر ندارد. همه چیزش قبول است. خدا کند همه شما قبول شوید ان شاء الله.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای