شب هفتم فاطميه دوم 29/1/92 ( ميخواهي خدا عهده دار زندگيت شود؟)
شب هفتم فاطميه دوم 29/1/92 ( ميخواهي خدا عهده دار زندگيت شود؟)
ربّ العالمین مثل طبیب است.همه دستوراتش ازسردلسوزی است.به نفع خودشمااست.اگرآدم کمی بیشترعمل کند، خودش می آید دخالت می کنداگر آدم تحت پرستاری الهی قرار گرفت، دیگر عمرش حرام نميشود...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

مسئله اول؛ وقتی روضه می خوانند، شما با روضه همراهی کنید. حالا مثلا کسی گریه اش نمی آید. خب نمی آید دیگر. گریه کردن که اجباری نیست. ننشینید نگاه کنید. حداقل آدم سرش را به پایین بیاندازد. حداقل بر سینه اش که می تواند بزند. بر سینه بزند. گریه کردن برای امام حسین علیه السلام مقداری تعلیم و تربیت می خواهد. یعنی آدم باید دوباره تعلیمی ببیند. در هر صورت ننشینیم نگاه کنیم وقتی کسی روضه می خواند. حالا؛ من هنگامی که روضه می خوانم، چشمانم را می بندم. نمی دانم شما چه حالی دارید. هر حالی دارید خودتان می دانید. اما این دستور است ها. اگر آدم همراهی نکند، قساوت می آورد. انسان باید یک همراهی بکند. اگر همراهی نکند، قساوت می آورد. اگر انسان هنگام روضه شنیدن و روضه خواندن همراهی نکند، قساوت می آورد. این مسئله مهم است. مسئله دوم؛ بعضی از دوستان مطلبی را گفتند که به نظرمن هم مهم و درست و لازم می آید و آن اینکه برای مردم سوریه دعا کنیم. حالا اینجا ممکن است فرض کنید بنده دعا نکنم مثلا شخص دیگری دعا کند و شاید اصلا سوریه یادش نباشد. اما کشور سوریه مهم است. در حال حاضر، خط اول است. اگر از این کشور عبور کنند، از لبنان عبورش خیلی راحت تر می شود. مرحله سوم، کشور ما است. مهم است. کمی غصه بخوریم و برای سوریه دعا کنیم. یعنی جزء دعاهایمان باشد. حالا یا دعاهای عمومی یا دعاهای خصوصی باشد. این هم نکته سوم بود. مسئله سوم؛ یادم است چند سال پیش، شاید مثلا ده سال پیش بود. ماه رجب و ایام اعتکافی بود، سخنی از  مرحوم آیت الله بهجت آوردند که احتمالا سندش هم درست بود، ایشان از سفیانی سخن گفته بودند که الان سفیانی وجود دارد و در کشور ترکیه است. سفیانی از مسلـّمات است. روایت هم هست که سفیانی از جمله کسانی است که قبل از ظهور حضرت ولی عصر (عج)، ظهور خواهد کرد. خون خواهد ریخت. مرحوم آیت الله بهجت فرموده بودند، دعا کنید. با دعا کردن می شود. همانطور که اگر شما دعا کنید، ظهور حضرت به پیش می افتد، اگر دعا کنیم ها نه اینکه فقط یک نفر، دو نفر دعا کنند، اگر مردم از سوز دل دعا کنند، ممکن است خدا این شرّ را بردارد. دعا، خیلی ارزش دارد. حالا تعداد دویست نفر یا سیصد نفر هم که باشند، دعا کنند. اما حالا هر کسی هم می تواند به کسان دیگری بگویند که دعا کنند اگر دعا کنند، خدا این شرّ را بر می دارد. نقل ها این است که سوفیانی می آید عراق را صاف می کند و تا مدینه می رود. در بیرون شهر مدینه زمین، او را فرو می برد. حالا ما همه این مسائل را نمی فهمیم که. اما می فهمیم که این مسئله از خطرات بزرگ قبل از ظهور است. می شود این شرّ نباشد؟ بله. می شود که این شرّ نباشد. اگر مردم دعا کنند، خیلی چیزها می شود که اتفاق بیافتد. پس مسئله دوم این بود که سوریه را فراموش نکنید.

ببینید؛ بعد از تغییراتی که در کشور مصر، لیبی و مراکش اتفاق افتاد،  یک روزنه ای برای ما باز شد. نه. روزنه را آنها مسدود کردند. هیچ نفسی از مصر در نمی آید. نمی تواند بیاید. لیبی و مراکش که به باد رفت، تنها کشوری که ممکن است مقداری تغییر و تحولی اتفاق بیافتد، یک چیزی بشود، کشور بحرین است، چون در این کشور مردم شیعه و عالِم شیعی وجود دارد، مردم مصر هیچ کس را نداشتند. مصری ها هیچ کس را نداشتند. الازهر هیچی نیست. برای ماها اسم دارد، البته برای ماها هم خیلی اسم ندارد. الأزهر، برای مسلمانان آفریقایی یک اسمی، عنوانی، یک رسمی دارد. اما هیچی نیست. مثل دانشکده الهیات است. دانشکده الهیات چقدر می ارزد؟ آنجا هم همین طور می ارزد. رئیس دانشگاه الأزهر را چه کسی معین می کند؟ رئیس جمهور. یک عضوی از اعضای دولت است. کارمند دولت است. کارمند وزارت علوم است. هیچی نیست. باز قدیم ترها یک عناوینی داشتند. ناصر که در ایران مقداری مقدس است و بنیان خرابی های آینده امروز مصر به دست ناصر است، او، آنجا را در مشت گرفت. یک مدرسه بود، یک مرکز علمی بود، تقریبا مرکز علمی جهان تسنن بود، اما او آن را به یک دانشگاه تبدیل کرد و دخترها و پسرها به آنجا می رفتند و همین حوادثی که در همین دانشگاههای ما است، در آنجا هم وجود داشت. آن زمان باز مردان بزرگی در آنجا در رأس بودند، مثلا رئیس درجه اولش ، مدرک دکترا از دانشگاه سوربن دارد. دقت کنید، دکتر محمد محمد فهّام که دانشمند خیلی بزرگی بود، از این دانشکده مدرک دکترا گرفته بعد هم به کشور فرانسه رفته است و از دانشگاه سوربن فلان مدرک را گرفته و استاد فلان علوم است. اینگونه است. آن چیزی نیست. آنها کسی را ندارند. هیچ کسی را ندارند. ما نمی دانیم مرحوم امام چقدر قیمت داشت. آنوقت به روشنفکران ایرانی مأموریت دادند، که ستون علمای بزرگ ما را بشکنند. آنها مأموریتشان را به خوبی انجام دادند. حالا بگذریم. این هم درس سوم بود، برگردیم به حرفهای گذشته مان. البته بنده شعر می خوانم و شما هم می شنوید. نه گوینده اش اهل عمل است و نه شنونده اش. خدای متعال فرمود: اگر کسی حق مردم را به گردن داشته باشد و به خانه ای از خانه های من بیاید یعنی به مسجد برود، و دو رکعت نماز بخواند، من او را لعنت می کنم. کسی مال مردم را بُرده، ربا می خورد، البته ممکن است ربا دادن جایز باشد. ببینید؛ دقت کنید، مثلا یک زمانی کسی بیچاره و مضطر است و فرزندش را می خواهند ببَرند عَمَل کنند، مضطر است، اگر نبَرند عمل کنند، فرزندش از دنیا می رود و می رود پول رَبَوی می گیرد. قرض رَبَوی می گیرد. برای این فرد، جایز است. چون پول زور دارد می گیرد و می دهد. مجبور است. چاره ندارد. البته مثلا اگر من بخواهم به طور عادی کار و کاسبی کنم، پولم را هم زیاد کنم و بروم پول ربوی بگیرم، این پول، حرام است. برای همه حرام است. بر باد فنا می رود. اما یک وقت مجبور است. بزرگان و علما وفقها هم گفتند مرحوم امام می فرمودند که آن پول اضافه را شما نیت ندارید بدهید. چون پول را از مردم قرض گرفتید، قرض مردم را باید بدهید دیگر. اگر از مردم قرض گرفتید، باید قرضش را بدهید. معامله جایز است. قرض هم معامله است. این معامله جایز است. من از شما قرض می گیرم،یک معامله است. وقتی این معامله انجام شد، هنگامی که من از شما قرض گرفتم، این پول برای من می شود. بنابراین، شما دیگر نمی توانید دستور دهید این کار را بکن این کار را نکن. ابتدا شرط می کنیم یک حساب است. اما آنوقتی که من پول را از شما گرفتم و قرض کردم، این پول برای من می شود.هر کاری دلم بخواهد می توانم با این پول انجام دهم. خب، در موعد مقرّر هم باید بپردازم. واجب است بپردازم. اگر وقت مشخص شد، در سر وقتش واجب است شما پول مردم را بپردازید. بعد آن شخص یک علاوه می خواهد از شما بگیرد. یعنی مقداری بیشتر پول از شما بگیرد. شما هیچ لزومی ندارد علاوه را بدهید. این پول را باید تا یک قِران آخرش را بدهید. چون حق مردم است دیگر. مال مردم است باید بدهید. اما آن علاوه اش را چه؟ باید بدهید؟ من اصلا نمی خواهم بدهم. بعد وقتی که پولهایش را کاملا دادید، فقط علاوه هایش می ماند. اگر من بخواهم و بتوانم، این علاوه ها را نمی دهم. مثلا یک مرتبه انقلاب می شود و دولت اسلامی بر سر کار می آید و همه ربا خواران را می خواهند، گوششان را بگیرند. مثلا اگر این شخص برود و به دادگاه شکایت کند، می تواند پول ربا را ندهد. می شد. اگر اینگونه می شود، من نمی دهم. چون پول زور است. حرام است. جایز نیست. بی خود است. خب، پس من نیت دارم که ندهم. اما یک وقت می بینم که خب من خانه ام را برای رهن گذاشتم. خانه ام به باد می رود، بنابراین مجبورم بدهم. پس پول زور دارم می دهم. برای من دادن این پول مشکل ندارد. حرام نیست. اما آن کسی که این پول را می گیرد، حتی  روزی یک قِران، یک قِران این پول را از حلقومش می کشند. برای چه این را گفتم؟ به خاطر حق مردم. خداوند می فرماید: اگر یک نفر داخل خانه ای از خانه های من وارد شود و نماز بخواند، اما اگر حق و حقوق مردم به گردن داشته باشد، من او را لعن می کنم. حالا؛ فرمودند اگر کسی هیچ حقی از مردم به گردن نداشت. چکار کند؟ آن لفظش را به شما نمی گویم. نوجوان در بین شماها است. آن را عرض نمی کنم، معنایش را می گویم. فرمودند که اگر کسی هیچ حقی از مردم به گردن نداشت و نماز خواند، هیچ حقی نداشت، مثلا پشت سر کسی غیبت نکرده بود، تهمت نزده بود، مال مردم، آبروی مردم و ناموس مردم هیچ حقی به گردن نداشت، من امور و همه زندگی او را عهده دار می شوم. من اداره امور او را عهده دار می شوم. فقط و فقط تنها این آدم ممکن است به مقصد برسد. ببینید، همه ما در این عالَم می آییم، حرام شده می رویم. حرام می شویم. شما سرمایه دار دارید دیگر. سرمایه دار بزرگ آمده صد تومان کار کرده است. بابا؛ تو میلیارد میلیارد پول داشتی. همه اش صد تا تک تومانی سود بردی؟ شصت، هفتاد سال کار کردی، صد تومان سود بردی؟ خب، چقدر این آدم ضرر کرده است؟ چقدر این آدم ضرر کرده است؟ حرام شده. وقتی این آدم از دنیا می رود، حرام شده است. بعد آن طرف که می رود، اگر اهل بهشت باشد، دیگر غصه نمی خورد. اما از آن روزی که از دنیا رفت، غصه می خورد، حسرت می خورد، حسرت می خورد، البته همه ماها حسرت می خوریم. یک مشکلی که اصلا قابل حل نیست، وقتی از این عالَم به آن عالَم رفتید، دیگر هیچ کاری نمی توانید بکنید. اگر شما از لحظه مرگ، ناله کردید، ضجه زدید، گریه کردید، تا قیام قیامت یک قِران نمی ارزد. این خیلی حرف است ها. می گویند مردم در روز قیامت خیلی زیاد گریه می کنند. اینجا هم می توانید گریه کنید. هیچکس از ماها به این فکر نیست. همه ما می خواهیم زندگی کنیم. مثلا شخصی کار ندارد، دنبال کار می گردد. همسر ندارد، دنبال همسر می گردد. کسی می خواهد خانه بخرد، یا آن رفیقمان به خارج از ایران می رود و به دنبال کسب و کار است و دو سال است نمی تواند کار کند. همه اش می گذرانیم و یک مرتبه می بینیم عمر به پایان رسید. یک بنده خدایی خیلی نام و نشان داشت. وقتی از دنیا رفت من به نظرم آمد که این، حالا؛ این مطلب را نمی گویم. یک مرتبه آدم می بیند که همه چیز خواب و خیال بود. عنوان، شغل، زندگی همه اش خواب و خیال بود. همه اش تمام شد. چه چیزی عرض می کردیم؟

عرض کردیم که خدای متعال فرمود: اگر کسی بار مردم به دوش نداشته باشد، من عهده دار امور زندگی اش می شوم. اگر عهده دارش شد، شما را به مقصد می رساند. اگر یک قدم هم جلوتر بروید، به چیزی می رسید که آن یک قدم قبلی اصلا به خیالتان نمی رسید. اگر شما کمی از لحاظ ایمان و اخلاق تکان بخورید، به گونه ای دلتان برای امام حسین علیه السلام می سوزد که هیچ کس نمی فهمد چه جوری است. این را مکرر عرض کردم. یک جوانی بود، حالا البته کمی از جوانی گذشته بود، اما متأسفانه ادب نیاموخته بود. خدمت مرحوم آیت الله بهجت رفته بود ، گفته بود آقا هنگامی که برای سیدالشهداء علیه السلام روضه می خوانند، شما چرا گریه نمی کنید؟ آخر تو چه می فهمی؟ اصلا تو چه می فهمی؟ خب، بعدا من تعجب کردم خدایا چرا عکس این جوان را یک ماه بعد به هجله زدند؟ عکس این جوان به هجله رفت. مگر می شود آدم به هر کسی هر حرفی بزند؟ مرحوم آیت الله بهجت هیچ جوابی ندادند. اما ای کاش یک چیزی به این جوان می گفتند. چه می دانیم در دل آن فرد چه می گذرد؟ اگر آدم کمی دلش پاکیزه شود، چه کسی دلش برای امام حسین علیه السلام می سوزد؟ نمی دانیم. از نمازش چه حظی می برد؟ یک ذره ها. اگر یک ذره پاک شود، اگر چشم، گوش، زبان انسان پاک باشد، اگر اخلاق خوب داشته باشد، چه حظی می برد! ماها اخلاقمان خوب نیست. مثلا اگر کسی به من تو بگوید، تا قیام قیامت یادم نمی رود. این اخلاق بد است دیگر. اگر یک کمی بیشتر اخلاقش بد باشد، آن کسی را که بهش گفته تو، خفه می کند. می شود گرگ. از گرگ هم بدتر می شود. آدمیزاد می تواند از گرگ درنده تر باشد. از طرفی هم می تواند به یک درجه ای برسد که فرشته نمی فهمد که این مقام چیست؟ اگر همه فرشتگان عالم جمع می شدند، فقط مجبور بودند بیایند دور حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها بگردند. اصلا نمی فهمیدند این چه کسی است و چه مقام و شخصیتی دارد. آدمیزاد اینگونه می تواند باشد. خب، یک مطلب دیگری هم عرض کردیم که ببینید؛ اگر آدم بتواند یک کاری بکند به یک جایی در طول عمرش برسد که خدای متعال عهده دار امورش باشد، بنابراین نمی گذارد پای ما به چاله برود. حالا حدیث را برای شما می خوانم. خدا نمی گذارد پای ما به چاله برود. اگر کسی ما را مواظبت نکند، به چاله می افتیم. شیطان بر سر راه ما هزار هزار چاله کنده است. خدای متعال در مورد بندگان خاصش فرموده است. ما می خواهیم استفاده کنیم که خدای متعال با آدم چه می کند. اگر آدم مقدماتش را جور کند ها، دیگر خدا نمی گذارد به چاله برود. مقدمه اش هم چیست؟ فقط پاکی است. هیچ چیزی نیست. فقط پاکی است. اگر چشمتان پاک باشد، آن چشم را اداره می کند. نمی گذارد هر جایی را نگاه کنید. اگر گوش آدم پاک شود چه؟ آن گوش را اداره می کند. اگر انسان پاک باشد، او را اداره می کند.فـَإذا فـَعَلَ ذلِكَ أسْكـَنـْتُ قـَلـْبَهُ حُبّاً. مقدماتی را فرمودند که اگر بنده ما این کار ها را انجام دهد، من محبت خودم را در قلب او جا می دهم. خب، ببینید؛ حَتـّى أجْعَلَ قـَلـْبَهُ لی. به جایی می رسد که قلبش را برای من قرار می دهد. ما دعا می کنیم، خب، دعا می کنیم دیگر. یعنی زبانمان یک چیزی می گوید. قلب چه؟ عبارت دارد که مثلا قلب گیج است، خواب است. حَتـّى أجْعَلَ قـَلـْبَهُ لیوَ فـَراغـَهُ وَ اشْتِغالـَهُ وَ هَمَّهُ وَ حَديثـَه. اگر بنده ام یک زمانی هم فراغت خاطر دارد، کار ندارد، کارش را برای خودم قرار می دهم. به کار مشغول باشد، کارش را برای خودم قرار می دهم.هَمَّهُ. غصّه دارد، غصّه اش فقط برای من است.حَديثـَه. سخن می گوید، سخنش برای من است.مِنَ النـِّعْمَةِ الـَّتي أنـْعَمْتُ بـِها عَلـَى أهْل مَحَبَّتي‏. دائما دم از نعمتهایی می زند که به اهل محبت خودم می دهم. باور کنید ما نمی دانیم ها. همه نعمتهای دنیا را جمع کنند، یک صدم، یک هزارم، یک صدهزارم، یک میلیونیم، یکی از نعمتهایی که می فرمایند به اهل محبت خودم می دهم، نمی شود. اصلا نمی شود ها. همه نعمتها را. اگر می توانستم، یک چیزهایی را عرض می کردم.وَأفـْتـَحُ عَيْنَ قـَلـْبـِهِ وَ سَمْعِه. چشم دلش را باز می کنم، تا به چشم قلبش ببینید و گوش دلش را باز می کنم حَتـّى يَسْمَعَ بـِقـَلـْبـِه. تا به قلبش بشنود.جَلالي وَعَظـَمَتی. ما در و دیوار را نگاه می کنیم مثلا اگر یک بچه گربه هم به این دیوار برسد، می بیند این دیوار رنگش آبی است، آن قسمتش خاکستری است. خب، حیوانات، از نظر ادراک رنگها مختلف هستند. اگر آنها هم در ادراک رنگها مثل بشر باشند، مثل ما می بینند، مثلا این قسمت سنگی آبی رنگ است، آن قسمت بالا خاکستری رنگ است. من هم مثل او. نه. آن دیگر در عالم، جَلالي وَعَظـَمَتی وَأضِيقُ عَلـَيْهِ الدّنيا. و دنیا را برایش ضیق می کنم. آخر دنیا حواسش را پرت می کند. نمی گذارم حواسش پرت شود. اینگونه است. اداره می کند. آن وقت آن آدم، اصلا اوقاتش هم تلخ نمی شود که زندگیش کمی کمبود دارد، اوقاتش تلخ نیست. البته این برای شماها نیست ها. شما زندگیتان ان شاء الله خوب باشد، وسعت داشته باشد، خوش و راحت باشد.وَأضِيقُ عَلـَيْهِ الدّنياوَ أبْغِضُ الدّنياوَ أبْغِضُ إلـَيْهِ ما فيها. دنیا را در نظر او مبغوض می کنم. یک کاری می کنم از دنیا بدش بیاید. نه اینکه رها می کند می رود به کوه ها. از همه کس بیشتر در دنیا است، سینه اش بیشتر سپر است. او سینه سپر می کند. مثال، حضرت امام حسین علیه السلام مگر برای مردم سینه سپر نکرده بود؟ برای مردم سینه سپر کرده بود دیگر. برای خودش که چیزی لازم نداشت. خودش که چیزی کم نداشت. امام حسین علیه السلام خودش که چیزی کم نداشت. برای مردم سینه سپر کرده بود. اگر مردم دو روز بیشتر زیر دست یزید می ماندند، همه یزید را می پرستید. آنهایی که برای کشتن امام حسین علیه السلام آمده بودند، یزید را می پرستیدند. حالا داستانش مفصل است که چگونه یزید را می پرستیدند وَ أبْغِضُ الدّنياوَ أبْغِضُ إلـَيْهِ ما فيها مِنَ اللـَّذ ّات. همه لذات دنیا را در نظر او مبغوض می کنم.وَأحَذ ِّرُهُ مِنَ الدّنيا و ما فيها. من، او را از دنیا بر حذر می دارم، و آنچه که در دنیا است. دقت کنید؛كـَما يُحَذ ِّرُ الرّاعي غـَنـَمَه. همانطور که یک چوپان، گوسفندان خودش را از مراتعی که احساس کند، در این مرتع علفهایی که روییده، علفهای مسموم است، نمی گذارد گوسفندانش برود. وَأحَذ ِّرُهُ مِنَ الدّنيا وَ ما فيها كـَما يُحَذ ِّرُ الرّاعي غـَنـَمَه مِنْ مَراتِع الهَلـَكـَة.مرتع های هلاکت. نمی گذارند یک کاری بگیرد، یک درسی بخواند، یک رفیقی داشته باشد که برای دینش ضرر باشد. یا کارش برای دینش، ضرر باشد، یا با آن خانواده که ازدواج می کند، برای دینش ضرر باشد، نمی گذارند. وَأحَذ ِّرُهُ مِنَ الدّنيا وَ ما فيها كـَما يُحَذ ِّرُ الرّاعي. راعی؛ یعنی چوپان. غَنَمَهُ؛ یعنی گوسفندان. یعنی چوپان گوسفندانش را مواظبت می کند که به چاله نیافتند. مثلا فرض کنید آب مسموم نخورند. اگر آدم بار مردم را به دوش نداشته باشد، خدا با او اینگونه رفتار می کند و خودش حفاظت او را بر عهده می گیرد. هر کسی زورش به این آدم نمی رسد. این ادامه بحثهای شبهای گذشته بود. حالا؛ ما چکار کنیم؟ ما که هنوز پایمان را در کلاس اول نگذاشتیم. کلاس اول این است که دیگر دروغ نگوید، به نامحرم نگاه نکند، کاسبی اش، کاسبی حلالی باشد. کارش، کار مشروع باشد. هر چکشی که می زند، درست بزند. یکی از دوستانمان به یکی از این کارهای جهادی رفته بود، می گفت با آنهایی که از آن پایین آجر را به بالا پرت می کردند مثلا ما برایشان یک چیزی می خواندیم. مثلا سه تا آجر می انداخت بالا. اگر می توانست سه تا آجر بیاندازد بالا، باید سه تا آجر بیاندازد بالا. مثلا در کارش کم نگذارد. در اداره کارش را کم نگذارد. محصل، درسش را کم نگذارد. اگر محصل است و خرجش را دولت می دهد، کم نگذارد. اگر در دانشگاههای دولتی مشغول به تحصیل است و کوتاهی کند، مسئول می شود. اینها همه اش یک قِران یک قِران هایی است که از مردم گرفته شده است. پول نفت، یک قِرانش، مال همه مسلمانها است. هر یک قِرانش، مال همه مسلمانها است. در عالم اسلام هر معدنی ذره ذره اش مال مسلمانها است. که حالا داستان معادن مفصل است. اگر مالیات باشد، هیچ مسلمانی راضی نیست که مالیات بپردازد. اما آخرش چه؟ باید مملكت بگردد یا نباید بگردد. مرحوم آیت الله بروجردی رضوان الله تعالی علیه زمان حکومت طاغوت فرمودند: مالیات پرداختن واجب است. چه برسد به حالا. حالا قبول نداریم، نداشته باشیم. نه ما می خواهیم مالیات بگیریم، نه می خواهیم مالیات بدهیم. چه عرض می کردم؟ کلاس اول این است که آدم مواظب باشد، واجباتش را عمل کند. آن دلسوزی الهی از اینجا شروع می شود ها. من سعی می کنم واجباتم را دقیق عمل کنم. نمازم را اول وقت بخوانم. نمازم را صحیح بخوانم.اگر اول وقت بخوانید و صحیح نخوانید، مثل این است که نماز نخواندید. آدم باید نمازش را صحیح بخواند. وضویی که می گیرد، باید وضوی صحیح باشد. باید غسلش صحیح باشد. مسائل نماز را بداند و دقیقا عمل کند. آقا هیچ شوخی نیست ها. انسان باید مسائل نماز را بداند. باید رساله را بخواند. البته رساله های ساده تر نوشته اند. آقای فلاح زاده رساله های ساده تری نوشته است. این رساله های ساده تر را بخوانید، مسائلتان را یاد بگیرید. اگر انسان نمازش را درست بخواند، خیلی مهم است. روزه اش را صحیح بگیرد. مگر ما چند تا واجب داریم؟ شب و روز که واجبات نداریم. دائما باید به واجب عمل کنیم؟ نه. اگر واجباتش را عمل کرد، حرامها را ترک کرد، آن دلسوز، ربّ العالمین، عبارتی دارد که یا أیّها النـّاسُ أنتـُم کـَالمَرضی و رَبّ العالـَمین کـَالطـَّبیب. ای مردم؛ شما همه مریض حساب می شوید. پروردگارم مثل طبیب است. یک دستوراتی طبیب می دهد. طبق دستور عمل کنید. مثلا نماز می خوانید، این یک دارو است که دارید می خورید. برای معالجه ات خوب است. اگر آدم نماز خوب بخواند، معالجه می شود. اگر روزه درست بگیرد و اعمال حج را درست انجام دهد، معالجه می شود. آدم با این دستورات معالجه می شود. حالا مریضی اش چه چیزی است؟ معالجه اش چگونه است؟ کار نداریم.و رَبّ العالـَمین کـَالطـَّبیب. ربّ العالمین مثل طبیب است. همه دستوراتش از سر دلسوزی است. به نفع خود شما است. اگر آدم کمی بیشتر عمل کند، خودش می آید دخالت می کند. مثل یک طبیبی است که یک وقتی من احتیاج داشته باشم، بخواهم آمپول بزنم، خود طبیب بنده می آید آمپولم را می زند. مثلا به اینگونه است. خودش طبابت می کند. عَمَل می کند، پرستاری می کند از شما. اگر آدم تحت پرستاری الهی قرار گرفت، دیگر عمرش حرام نمی شود. این را خیلی مهم بدانید. حرام می شود آدم یا نمی شود؟

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای