زندگينامه حضرت آيت الله مجتهدي تهراني
زندگينامه حضرت آيت الله مجتهدي تهراني

   بسم الله الرحمن الرحیم

آیت الله مجتهدی در خانواده ی متدین و سنتی تهرانی متولد شده بود؛ اما اصليتشان کاشانی بوده است. من پدر ایشان را هم زیارت کرده بودم. با همان سیمای قدیمی متدینین تهران، عبائی بر دوش وعرقچینی بر سر. ایشان از همان خانواده با عشق و شور زیادي به سوی درسهای علوم دینی آمده بودند. حتی در ابتدا یک مقدار با مخالفت خانواده روبرو شده بودند، و در برابر آن مقاومت کردند، و در هر صورت درس را با همه ی سختی هایی که آن دوران می توانست داشته باشد انتخاب کردند[1]، و به توفیق الهی به حضور در محضر اساتید بزرگ آن دوران نایل آمدند.

تحصیلات ابتدائی را در مدرسه  و مسجد آیت الله برهان(ره) انجام دادند. آیت الله برهان از شاگردان مرحوم آیت الله سید علی آقای قاضی طباطبایی- رضوان الله علیه - استاد اخلاق نجف اشرف بودند، كه بخشی از تحصیلاتشان در قم و بخشی در نجف انجام شده بود، و بعد ها به مسجد و مدرسه لرزاده در خیابان خراسان آمدند، و امام جماعت بودند. در واقع این عالم و مربی بزرگوار خود، مسجد لرزاده را بنا کرده بودند؛ اما چون از شهرت إبا داشتند مسجد و مدرسه نام معمار آن را به خود گرفت، و شاید اولین طلبه هایی که در دوره ی پهلوی در تهران تربیت شدند، و به قم رفتند از مدرسه ی ایشان بودند[2]. این مرد وارسته و خدمتگزار، واقعا استاد اخلاق بود. خودشان در رأس علم و عمل قرار داشتند، و شاگردان ادب و تدین و ترس از خدا را از عمل و رفتارش می آموختند.

مرحوم آیت الله مجتهدی در ابتدا در آنجا تربیت شدند، و گاهی از روشهای تعلیم و تربیت استادشان یاد می فرمودند که معلوم می شد تاثیر تربیتی مرحوم آیت الله برهان را بیاد دارند، یا حتی پاره ای از رفتارها  برایشان ملکه شده است. آقای مجتهدی تا اواخر مقدمات  در تهران درس خواندند، و بعد به قم رفتند. بخشی از مطول در تهران و بخشی از آنرا در قم خوانده بودند. در قم مطول را نزد آقای علوی فریدونی خواندند. درس شرح لمعه را در قم در محضر آیت الله شهید صدوقی(ره) و آیت الله آقا شیخ محمد جواد خندق آبادی(ره) از اخیار علماء درس گرفته بودند.  در درس رسائل هم به محضرهمان آقای خندق آبادی رفتند، و مکاسب را نزد آیت الله آقا سید محمد صادق طباطبائی درس آموختند. جزء معلمان و اساتید بعدشان مرحوم آیت الله سید شهاب الدین نجفی مرعشی مرجع تقلید بودند، که آقای مجتهدی کفایه جلد اول را از ایشان و جلد دوم را ازآقا سید محمد صادق شریعتمداری تعلیم گرفتند. این مقدار می دانیم که بعد هم به درس آیت الله العظمی بروجردی رفتند، و همزمان در درس آیت الله گلپایگانی و آیت الله شاهرودی نیز شرکت می کردند. متاسفانه به دلیل مشکلات معیشتی و خانوادگی موفق به ادامه تحصیل نشدند، و فشار زندگی وعوامل نامطلوب دیگر باعث شد به تهران بازگشتند.

در قم تنها یک اتاق داشتند، و با اهل بیتشان در خانه ای که هر اتاقش در اختیار یک خانواده بود زندگی می کردند. در اتاق دیگر همان خانه مرحوم آیت الله حاج شیخ محمود تحریری عالم وارسته و بزرگوار تهرانی زندگی می کرد، و هم ایشان باعث شده بود که با علامه طباطبائی آشنا بشوند، و به درس منظومه ایشانبروند. ماهی بیست تومان پول اجاره خانه می شد که گاهی همان مقدار هم نبود، و چند ماه عقب می افتاد. غذا و لباس در نهایت سادگی بود با وجود این گویا مقداری که این خرج را هم تکفل کند کمتر در دسترس شان بوده است. بارها نقل می کردند که چندین کتاب از کتاب های خودشان را برای تهيه مثلا نان شب فروخته بودند.

البته در تهران توفیق بار دیگر رفیق شد، و به محضر آیت الله خوانساری- رضوان الله علیه- فقیه بزرگوار آن دوران رسیدند، و شش سال در درس فقه ایشان شرکت کردند.

اوایل که به تهران آمده بودند به دلیل همین فشارها خیلی به ادامه ی راه تصمیم نداشتند. از بس که سختی کشیده و مخالفت دیده بودند می خواستند به دنبال کار به بازار بروند. ولی تقدیر مرحمت آمیز الهی نگذاشت این استعداد برجسته از دست برود.

ایشان در همان روزهای اولیه ي آمدن به تهران، در خیابان 15 خرداد،  در کنار پله های سقاخانه نوروزخان،  که از آن ها به طرف بازار راه دارد، با آیت الله حق شناس -رضوان الله علیه- برخورد می کنند. احوالپرسی می كنند، و ایشان می پرسند شما چه زمان به تهران آمده اید؟ چند روز است؟ چه کار می کنید؟ پاسخ می دهند تازه آمده ام، و کاری ندارم. آن بزرگوار می فرمایند: شما امشب تشریف بیاورید مسجد امین الدوله.

مسجد امین الدوله در آن زمان خیلی آباد بود، مسجد بسیار پر جمعیتی محسوب می شد، و افراد برجسته و اخیار و ابرار در آن رفت و آمد داشتند. امامت این مسجد با « ثقة الإسلام حاج شیخ محمد حسین زاهد تهرانی » بود که یک مربی و معلم بزرگ و زاهد و متقی و خدمتگزار بود. ایشان بنای کوچکی از بحث و تدریس گذاشته بود، و در آن روزگار وا نفسای عصر پهلوی، چراغی روشن کرده بود، و می خواست در برابر طوفان تجدد و فرنگی مآبی که آمده بود تا همه چیز را نابود کند بایستد. این چراغ به مرور زمان نورانی تر می شد، و پرتو بیشتری به اطراف می بخشید. حاج شیخ محمد حسين زاهد خیلی بزرگوار و از دنیا گذشته بود. در بساط  او موعظه بود، تفسیر بود، احکام شرعی بود. درس و تربیت بود. کسی که به آن مسجد پای می گذاشت، و  شاگردی می کرد تربیت می شد. نقل کرده اند که ایشان فرموده بودند پنج هزار شاگرد تربیت کرده اند.

در هر صورت آیت الله حق شناس، آقای مجتهدی را دعوت می کنند که شب بیایند به مسجد امین الدوله، و ایشان به مسجد امین الدوله می روند. آیت الله حق شناس که در آن زمان جوان هستند، شب ها بایستی بعد از نماز در آن مسجد صحبت می کردند، و آن شب جای خود را به آقای مجتهدی دادند، و ایشان عهده دار موعظه و منبرشد. وقتی از منبر پایین آمدند، مرحوم آقای زاهد فرموده بودند : طیّب الله أنفاسکم.

به ایشان گفتند: می دانید طیّب الله شیخ زاهد یعنی چه؟ ایشان به هرکس طیب الله نمی گویند. معلوم می شود صحبت شما مورد پسند و قبول ایشان واقع شده است. شیخ بزرگوار زاهد ایشان را برای فردا شب هم دعوت می کنند، و از آنجا ایشان در مسجد امین الدوله ماندگار شده در کار درس به آقا شیخ محمد حسین زاهد- رضوان الله علیه - کمک کردند که کم کم پیری غلبه کرده از پا افتاده بودند، و اواخر عمر مبارکشان بود، و دو سال بیشتربعد از آن دوران زنده نماندند- رضوان الله علیه - در این دو سال به کمک مرحوم حاج شیخ محمد حسین زاهد(ره) کار درس و بحث را ادامه دادند.

با وفات آن عالم بزرگوار آقای مجتهدی متصدی درس های ایشان شدند. مرحوم زاهد وصیت فرموده بودند: بعد از من برای امامت مسجد به قم بروید، و از آقای حق شناس برای امامت مسجد دعوت کنید، ایشان در علم وعمل از من جلوتر است[3]، و شاگردان و درس من را هم آقای مجتهدی اداره کنند، و دعا و مناجات شبهای ماه رمضان را آقای حاج سید علی میر هادی (معروف به قاری) رحمت الله علیه به عهده بگیرند. ایشان در این وصیت خیلی بصیرت به خرج داده بودند، و وصیت نشان می داد که ايشان با دید خیلی روشنی به آینده می نگریسته است.

آيت الله مجتهدی از آنجا شروع بکار کردند. البته زمان، زمان سختی بود. تعداد شاگردان زیاد نبود. کسانی که به این مسائل می اندیشیدند خیلی نبودند. اما بساطی که مرحوم شیخ محمد حسین زاهد به راه انداخته بود، بساط پاک و با اخلاص و درستی بود؛ بنابراین باید ماندگار باشد. آقای مجتهدی با عزم و پشت کار ذاتی راه ایشان را ادامه داد، و همین دلیل اصلی و همیشگی موفقیت های ایشان بود. خستگی نداشت، تعطیلی قبول نمی کرد، فقط وقتی که از پای افتاده بود، و در بستر بود کار نمی کرد؛ حتی در آن صورت هم اگر می توانست صحبت کند، صحبت می کرد.

ايشان مدتی در مسجد امین الدوله درس و بحث داشتند، و بعد به مسجد زید در همان نزدیکی رفتند، و روزها هم در مسجد آقا سید عزیز الله (درکه ای رضوان الله علیه)[4] درس برقرار بود، و خود ایشان در درس آیت الله خوانساری نيز شرکت می کردند، و بقيه ي وقت هم به درس دادن و به تمشیت امور طلاب که در درس ایشان شرکت می کردند می گذراندند. سپس همانجا نماز می خواندند، و بعد به خانه و زندگی بر می گشتند. چند سال بعد دعوت به مسجد ملا محمد جعفر(ره) شدند.

ساختمان این مسجد بیش از 100 سال قدمت دارد، و علمای بزرگی از تهران مانند آیت الله آخوند ملامحمد جعفر (نوری) تهرانی که از علما و مجتهدین مهم عصر قاجار بود، بعد هم فرزند ايشان آیت الله حاج شیخ عیسی که مجتهدی بزرگ و صاحب مسند قضاوت بود در آنجا نماز می خوانده اند.[5] ایشان به دعوت بزرگان اهل محل از جمله حاج محمد حسین سعیدیان(ره) كه از اخیار بازار بود به آنجا رفتند.

آن مسجد به اصطلاح بی کار مانده بود، و کمترکسی آنجا نماز می خواند؛ بلکه می گفتند شبستان مسجد انبار مغازه دارهای اطراف مسجد شده بود، یا حتی بالاتر می گفته اند: دولت می خواست آن جا برای فقرا نوانخانه[6] تاسیس کند. ایشان همه ي بساطکار خودش را به آن مسجد منتقل نموده و آنجا را احیاء کردند. نماز جماعت بپا شد که اصل بود. موعظه، احکام و تفسیر و مجالس عزاداری بر قرار گردید. جای درس صبح و عصر و شب همه به آنجا منتقل شد. روزها به طلاب علوم دینی درس می گفتند، و عصر و شب برای افرادی که به حوزه نمی آیند، و می خواهند از علوم دینی بهره مند شوند. [7]

نكات حائز اهميت در زمينه ي شخصيت ايشان بشرح ذيل ميباشد:

1- در زندگی آیت الله مجتهدی سادگی یک اصل بود؛ مع الوصف در آن اوائل مشکلات مالی کمرشکن بود، اما در طول زمان مشکلات به لطف خدای متعال حل شد. حتی این اواخر که از نظر وضع مالی دستشان بسیار باز بود، و حتی افراد زیادی از روی ارادت برای ایشان نذر می کردند،- و این پول نذر، پول پاک و حلالی است که از آن حلال تر کمتر وجود دارد- بازهم سادگی بر زندگی ایشان حکم فرما بود. یک وقتی یک پیکان برای شخص خودشان خریده بودند، بعد گفته بودند چه لزومی دارد من ماشین داشته باشم. آنرا به حوزه دادند، و گفتند خدا برای من می رساند، و هر وقت سر خیابان می ایستم ماشین جلوی من ترمز می کند و مردم مرا به هر جایی که بخواهم می رسانند. بنابراین حوزه و مدرسه یک ماشین داشت که به کار نقل و انتقال اساتید حوزه و سایر نیازهای آن می آمد. لباس ایشان حتی در اواخر جزء ارزان ترین لباسها بود. ما که شاگرد ایشان بودیم شاید لباسمان از ایشان بهتر بود. البته ساختمان اصلی در زندگی حوزه سادگی است. یک طلبه لباس طلبگی خود را  چندین سال نگه می دارد، مگر اینکه كهنه يا كوچك شود. این رسم در تمام زندگی طلبگی حاکم است. اما ایشان در این زمینه از دیگران جلوتر بود؛ بنابراین اگر کسی این وضع را نداشته باشد از زیّ طلبگی خارج شده است، و ناگزیر باید از راه دیگر تأمین بشود، مثلا به کار تجارت برود، یا در دانشگاه استاد شده باشد و... و از طریق زندگی طلبگی و کارهايی که روحانیون و علما به عهده دارند به توسعه زندگی نمی توان رسید. شکل اصلی زندگی و روال اصلی زندگی طلبه و روحانی سادگی است و باید زندگیشان ساده باشد. معمول علما و طلاب در حد عادی مردم زندگی دارند، و باید داشته باشند.

2- ایشان در مدیریت حوزه شیوه های جالبی داشتند. از جمله شیوه ای بود که کمتر در مدیران و اساتید دیگر نظیر آن دیده می شد. می فرمودند: من باید جوانی که می خواهد طلبه بشود را یک نظر ببینم، و بپسندم که این همان چیزی بود که ما به آن شمّ قیافه شناسی می گوئیم. کسی که مدت مدیدی کار تعلیم و تربیت بکند اگر استعداد و فهم لازم را داشته باشد، ممکن است در فن خودش قیافه شناس  شود. نمی گویم این اشخاص صد در صد درست تشخیص می دهند، نه!؛ اما ممکن است این تشخیص نود و حتی گاه نود و پنج درصد درست از آب در بیاید. ایشان این شمّ را داشت، و جدا بر اساس آن عمل می کرد، و ما هم می دیدیم که معمولا درست تشخیص می دهند. ایشان سال های زیادی در تعلیم و تربیت تجربه داشتند. این کار قبل از وفات مرحوم زاهد در سال 31، شروع شده و تا سال 83 و4 ادامه یافته بود. سالهای دراز کار تعلیم و تربیت برای ایشان آن فهم را به بار آورده بود که با یک نظر و اندکی معاشرت می توانست تشخیص بدهد كه این جوان به درد طلبگی می خورد یا نه؟ مفید واقع می شود یا نه؟ استعداد این کار را دارد یا نه؟ البته من گمان ميكنم و شايد بسياري از افراد ديگر نيز اينگونه گمان دارند كه ایشان علاوه بر تجربه، بهره ي خدادادینيزداشتند.

3- ايشان از جمله در طول این سال های تعلیم و تربیت یک فن دیگر نیز آموخته بودند و آن، فن جذب جوانان و حتی پدرانی که فرزندشان را به طلبگی می سپارند، بود. ایشان در این کار، فن یا فنونی داشت که به طور اغلب کارساز بود و نتیجه این بود که می توانست طلبه های خوب و با استعدادي را جذب حوزه کند. این دو توانائی که در ایشان بود، باعث می شد بسیاري از اوقات طلبه هایی که زیر دستشان پرورش می یافتند به درد خور شوند و بسياري از آنها در علوم حوزوی و درس و بحث، در کار تعلیم و تربیت، در کار ترویج و تبلیغ، در شاگرد پروراندن و در به داد مردم رسیدن، برجسته ومفید می شدند.

4- نکته ی بسيار مهم و اساسی در کار مدیریتی ایشان مردم داری بود. استعداد مردم داری ایشان فوق العادگی داشت. این خود یک مسئله بسیار با اهمیت و یک جنبه ي مثبتدر کار مدیریت است. این جنبه در اعتبار و آبرومندی و پیشرفت کار ایشان بسیار موثر بود.

5- بُعد مهم دیگر در شخصیت ایشان این بود که واقعا صاحب همت و خستگی ناپذیر بودند. آن زمان که توانائی داشتند صبح تا ظهردرس می گفتند. ظهر برای مردم صحبت می کردند، و جواب مراجعات را می دادند، عصر درس داشتند، شب برای مردم صحبت عمومی داشتند، و تفسیر و اخلاق و مسأله می گفتند، و بعد از آن باز برای شاگردانشان چند تا درس داشتند. البته اواخر گرفتار انواعی از بیماری ها بودند که بسیاری از کارهایشان تعطیل شده بود؛ اما در اوقات سلامت تمام وقت ایشان پر بود. شاید فقط چند روزی که در طول سال به مشهد مشرف می شدند دوران استراحتشان بود. تابستان و زمستان نداشتند. البته در تابستان کارشان کمتر می شد، شاگردان عوض می شدند، و شاگردان دیگری می آمدند؛ ولی کار تعطیل نشده بود. باز کار داشتند. مدام در مقام کار و خدمت بودند، و درس می گفتند، و برای مردم مساله می گفتند، موعظه می کردند، عرفیات می گفتند، داستان می گفتند، تاریخ و خاطره می گفتند. همین طور تمام شبانه روز مشغول بودند. کسانی که بالخصوص در ادوار گذشته شاگرد ایشان بوده اند عموما راه و رسم ایشان را آموخته اند، برای مردم  به درد خورشده اند، تا می توانند برای مردم وقت می گذارند، و خدمت می کنند.

6- حساب وکتاب مردم نزد ایشان دقیق بود. مردم می دیدند ایشان آدم دقیق و مطمئنی هستند. وجوهات شرعی که به دست ایشان می رسد حرام نمی شود، و به جا مصرف می شود، لذا با تمام اطمینان وجوهاتشان را به ایشان می دادند. با کمال اطمینان بچه هایشان را به دست ایشان می سپردند، و از مواعظ شیرین ایشان استفاده می کردند.

7- اگر بخواهیم تعداد شاگردان ایشان را بشماریم قابل شماره نیست. ما در قم طلاب و فضلای بزرگی داریم که شاید نتوان همه را در این جا نام برد. مدرسه های متعددی وجود دارد که بعضی از شاگردان ایشان در قم و جاهای دیگر کشور بر روال کار ایشان تاسیس کرده اند. نمی دانم تعداد مدارسی که بعضی از شاگردان ایشان در اطراف و اکناف ایران بنیاد کرده اند چقدر است. یک وقتی من عدد آنرا تا 14 می دانستم. شاید الان خیلی بیشتر شده باشد. البته این غیر از مدارس آموزش و پرورش است که باز از طریق شاگردان ایشان ایجاد شده است، و آنها در آنجا کار تربیتی می کنند. نوجوانان به آنجا می آیند و مسلمانی، درستی، پاکی،  نماز و روزه یاد می گیرند، و درس هم می خوانند. مدارس طلبگی در قم، کردستان و سیستان و بلوچستان و نقاط دیگر کشور بر روال کار ایشان وجود دارند، و معمولا هم موفق هستند. این یک بخش است و اساتید بزرگی که در قم درس خارج یا سطوح عالیه می گویند و تعداد تمام ایشان را در خاطر ندارم اما آنها را که می توانم به عنوان نمونه عرض کنم:

از اساتید بزرگ حوزه آیت الله سید محسن خرازی هستند که جزء مدرسین آبرومند، داراي جهات علمي ممتاز و جهات اخلاقی و تقوایی بسیار عالي و مورد قبول حوزه و مدیریت حوزه و مراجع تقليد، و انساني بسیار پاکیزه و متقی هستند كه درس را دُرست خوانده اند و دُرست تدريس نموده اند، و الان سالهای درازی است که درس خارج فقه می فرمایند. همچنين آیت الله استادی و آقایان دیگری که امیدوارم خدای متعال بر عمر و توفیقشان بیافزاید.

الحمد لله اولا وآخرا

 


[1]در آن دوران شاید از ده هزارجوان یک نفر هم به طلبگی مایل نمی شد.

[2]در عصر رضاخانی هیچ مدرسه ای برپا نبود، واز جمله مدرسۀ مهم مروی به یک هنرستان مختلط تبدیل شده بود. قبل از شاگردان آقای برهان تنها طلبۀ تهرانی که می شناسیم  آیت الله حق شناس است.

[3]این سخن را برای این بنده مرحوم حاج عابدین نیری نقل کرد که خود آن زمان شاهد وناظر حوادث بود.

[4] مسجد مرکزی بازار که آیت الله بزرگوارسید احمدخوانساری(ره) در آن درس و نماز داشتند.

[5]نسل بعدشان آقای کاتوزیان نماز صبح مسجد را اقامه می کرد.

[6]نوانخانه جائی است که از طرف شهر داری تاسیس می شود، و  ناتوانان را در آن نگهداری می کنند.(دهخدا ج48/831)

[7]اگر بخواهیم از وضع حوزه های امروز سخن بگوییم اگر چه وضعیت امروز با سی چهل سال پیش تفاوت هایی کرده است ، امروز معمولا کسی که خواهان این گونه درس ها است بعد از گرفتن دیپلم در امتحانات ورودی حوزه های کشور شرکت می کند، و اگر قبول شد در مصاحبه شرکت می کند، و در یکی از مدارس مورد انتخاب وارد می شود . تعداد درس هایی که در سال های طلبگی خوانده می شود بسیار زیاد است . خصوصا در زمان ما درس هایی اضافه شده است که بسیار هم ضروری است . مثلا یک دوره تجوید باید بخوانند، برای توانایی برخواندن قرآن ، یک دوره ی ساده ی فارسی در حد سال اول باید بخوانند ، لازم است عقاید بخوانند. این ها به یک معنا از همۀ درس ها مهمترست، و در کنار اینها به طور جدی ادبیات عرب باید بخوانند که دوره اش  بین سه تا چهار سال است ، اگر کسی بخواهد خودش علاوه ای داشته باشد ، باید خودش به طور خصوصی پیش استاد برود، و دروسی را که لازم میداند بخواند . در طول این سه سال آن مقداری از زبان عربی می آموزند که بعد ها بتوان بر اساس آن به تفسیر قرآن پرداخت، و بتوان بر اساس آن تحقیقات فقهی مربوط به آیات و روایات را فهمید ، طلبه باید در یک حدی به یک مقداری در ادبیات عرب اهل نظر بشود؛ لذا کتاب هایی که می خوانند خیلی جدی است ، مثل مغنی قدیم و جدید . آن مقدار باید در درس کوشش بشود که طلبه با خواندن آن به نظر برسد، وبتواند روی مسایل ادبیات عرب نظر  بدهد، و این لازم است هم برای تفسیر قرآن چون مفسربرای تفسیر باید به طور جدی نظر ادبیاتی داشته باشد که بتواند آیات را بفهمد، و همین طور در مسایل فقهی که نیاز به نظر دارد، البته  لازم نیست ادیب عرب باشد؛ ولی گاه و بی گاه لازم است نظر بدهد که اگر نتواند به نظر برسد ، نمی توان به او مجتهد گفت ، یعنی یکی از علومی که باید مجتهد بداند ادبیات است در حد اهل نظر. بعضی از دروس در سال دوم هم تکرار می شود . البته درسی مثل تجوید نخواهیم داشت . در بعضی از حوزه ها مکالمه زبان عربی هم جزء درس ها است،از جمله مدرسه آیت الله مجتهدی ، مکالمه ی عربی که درس بسیار جدیدی است در این حوزه تدریس می شود، و طلاب علاقمند این درس را دنبال می کنند.در سال بعد اعتقادات می خوانند یک مقدار بالاتر، اما فقه در سال دوم وسوم نمی خوانند. اما از سال چهارم فقه دوباره جزء برنا مه قرار می گیرد،و درتمام سال های بعد یک بحث ثابت است . چون موضوع آن بسیار مهم است، و از نظر پیشرفتگی در میان علوم دینی ما از همه پیشرفته تر است، وکاری که در زمینه فقه شده است نظیر ندارد،و نوابغی که در این علم کار کرده اند، خیلی بیشتر بوده اند . اما بعد ها ممکن است کسی این علم را به عنوان دوره تخصصی خود بپذیرد، و ممکن است تخصص های دیگری انتخاب کند؛ اما فقه به عنوان یک زیر بنا برای تمام علوم لازم است. اگر بخواهید به عقلیات بپردازید به کلام و فلسفه و عرفان، اگر اصول ­فقه  و فقه نخوانید تحصیلاتتان اسلامی نمی شود؛ چون همه اسناد و مدارک دینیتان از طریق فقه واصولقابل دست یابی است، مقدمات فهم آنان در فقه و اصول بدست می­آید، اگر کسی بخواهد در تاریخ تخصص داشته باشد، یا درعقاید اسلامی و یا هر تخصص دیگری از علوم اسلامی باید یک دوره ای از علم اصول و فقه را بگذارند.

 

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای