أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
عرض کردیم در هر مرتبه ای که انسان با گناه روبه رو می شود، اگر خدا را به یاد داشته باشد، قیامت را به یاد داشته باشد، مرگ را به یاد داشته باشد، حساب را به یاد داشته باشد، عذاب را به یاد داشته باشد، از گناه پرهیز می کند. این پایین ترین درجه ای است که برای یاد خدا وجود دارد. اگر انسانی این را هم نداشته باشد، دیگر غرق می شود و می رود. اگر انسان اصلا هیچ نه خدایی و نه قیامتی و نه حساب و کتابی را به یاد نداشته باشد، خب غرق می شود دیگر. هرچه پیش آمد انجام می دهد و هر کاری توانست می کند. این مرحله اول است. یعنی اگر انسان توانست به طور کامل از گناه پرهیز کند، به درجه اولی از یاد خدا رسیده است. یاد خدا و قیامت از هم جدا نیست. اولین درجه ای که از یاد خدا وجود دارد این است که این یاد بتواند انسان را از گناه باز دارد. خب. این مرحله اول است. مرحله دوم چه بود؟ عرض کردیم مرحله دوم به این زودی ها به دست نمی آید. بحث شرح صدر را مکرر و مفصل عرض کردیم. در آیه 22 سوره مبارکه زمر می فرماید: أفـَمَن شَرَحَ اللهُ صَدْرَهُ لِلإسلام فـَهُوَ عَلى نورٍ مِّن رَبـِّهِ کسی را که خدا به او شرح صدر داده باشد، در اثر این شرح صدر همه اسلام را پذیرفته و همه را حق می داند، چه ظاهرا به نفع او باشد چه نباشد، من نزد قاضی که می روم، یا به نفع من حکم می کند با به ضرر من حکم می کند. من کدامش را قبول دارم؟ آن که به نفع من است. نه. اگر حق است، باید حق را بپذیرم. چه به نفع من باشد و چه به ضرر من باشد. یا مثلا به من می گویند باید یک بخشی از مالت، یک بخشی از جانت یا یک بخشی از وقتت را در راه خدا بدهی. مثلا فرض کنید ماه رمضان که باید در گرما روزه بگیری، داری یک بخشی از جان خودت را می دهی دیگر. نه. هر دستوری باشد فرقی نمی کند. آن زمانی انسان به این مطلب می رسد که کاملا و صد در صد و بی دغدغه و بدون غر زدن و بدون اشکال همه چیز را می پذیرد. این آن زمانی است که انسان به شرح صدر رسیده باشد. حالا این را توضیح می دهم. می گویند:أفـَمَن شَرَحَ اللهُ صَدْرَهُ لِلإسلام فـَهُوَ عَلى نورٍ مِّن رَبـِّهِ این چنین کسانی بر نوری از رب شان هستند. معنا فرموده بودند بر یک مرکبی از نور سوار هستند. سرعت نور چقدر است آقا؟ این نورهای عادی اینگونه است. نور معنوی چقدر است؟ نمی دانیم. فـَوَيْلٌ لِلقاسيَةِ قـُلوبُهُم مِّن ذِكر اللهِ صحبت از شرح صدر بود. اگر شما به شرح صدر رسیده باشید، همه اسلام را به جان می پذیرید. همه اسلام را. خب. پس وای به حال کسانی که قلب قسی دارند و این قلب قسی آنها ذکر خدا را نمی پذیرد. به چه مناسبت این را فرمود؟ شما داشتی داستان شرح صدر را می گفتی. گفتی اگر کسی شرح صدر داشته باشد، همه اسلام را به جان می پذیرد. یک مرتبه رفتی سراغ کسانی که قلب شان قسی است و این قلب از بس قساوت دارد، ذکر خدا را قبول نمی کند. بعد می فرماید: أولئِكَ في ضَلالٍ مبينٍ این افراد در گمراهی آشکارند. ببینید حرف به هم مرتبط است. چطور مرتبط است؟ آدم تا به شرح صدر نرسد، به یاد خدا نمی رسد. شرح صدر چه بود؟ عرض کردیم هر گناهی ناشی از یک ضیق صدر است. هر گناهی. هر کار خوبی که شما انجام می دهید، ناشی از یک شرح صدر است. ضیق در مقابل صدر است. شرح یعنی گشادگی سینه و ضیق یعنی تنگی سینه. هر گناهی ناشی از یک ضیق صدر است. یعنی یک عیبی در من هست که من گناه می کنم. هر گناهی که من می کنم، یک عیبی دارم که آن را انجام می دهم و هر خوبی که در عملم دارم ناشی از یک شرح صدری است که دارم. ببینید ضیق صدر با عمل بد من فرق دارد. ضیق صدر علت عمل است و عمل بد من نتیجه اش است. شرح صدر علت است و کار خوب من نتیجه آن است. یک نماز خوب می خوانم. یک حرف خوب می زنم. یک نیت خوب می کنم. یک گذشت می کنم. همه اینها ناشی از شرح صدر است. خب؟ آن وقت عرض می کردیم، خود شرح صدر یعنی چه؟ آن سینه ای به شرح صدر رسیده است که از کینه پاک است. از حسادت و تکبر پاک است. من اگر تکبر دارم، بر اساس این صفت ده تا گناه می کنم. اگر من حسود هستم، در اثر آن غیبت می کنم، تهمت می زنم، تخریب می کنم. سعی می کنم آن طرف را نابود کنم. آدم در اثر یک صفت بدی که دارد، چندین گناه می کند. اگر من بخل دارم در اثر آن صدجور گناه می کنم. ریشه اش آن بخل من است و نتیجه اش اعمال من است. روشن است؟ هر عمل بدی از یک صفت بدی ریشه می گیرد. علتش یک صفت بدی است که دارم. اعمال بد من ناشی از بدی هایی است که دارم. یک بدی هایی دارم که نتیجه اش اعمال بدی است که می کنم. بی حیا هستم، یک حرف های بدی می زنم. حرف های بی حیایی هست. خب فرضا من صفت بی حیایی دارم که یک حرف های بی حیایی از دهانم در می آید. من بخیل هستم که از زیر بار مالی شانه خالی می کنم و درمی روم. زیر بارش نمی روم. حرص دارم و حرص مرا وادار می کند که آتشی به پا کنم. الان حرص دارد عالم را به آتش می کشد دیگر. اگر این سینه من پر از صفات بد است، اصلا امکان ندارد که من یاد خدا بکنم. همه اش دارم نقشه می کشم و کلک می زنم و می خواهم ریشه بکنم و مال و آبروی مردم را ببرم و... از این طور اعمال. وقتی در سینه ام کینه و حسادت و بخل و تکبر و اینها باشد، اینگونه می شود. مثلا یک کسی به من سلام نکرده و من تا چه نکنم، راحت نمی شوم. آدم اینگونه می شودها. حالا فرض کن من را ندیده. به من سلام نکرده من می خواهم این را نابودش کنم. ریشه در تکبر من دارد. این کار من خیلی بد است. اما آن تکبر ریشه اش است. حسادت ریشه اش است. اگر این سینه پر از این صفات بد است، این ضیق صدر است. ضیق صدر چیزی نیست، جز تکبر، بخل، کینه، حسادت و همه صفات بد. در برابر اگر این سینه از این صفات بد پاک باشد چطور؟ آقا آدم باید معجزه کند تا بتواند این سینه از این صفات بد پاک کند. اگر توانست این معجزه را بکند، خیلی خوب است. اگر این سینه پاک شد، شرح صدر است. اگر پر از صفات بد بود، ضیق صدر است. حالا در این سینه که شرح صدر یافته است ذکر خدا فرض دارد. بنابراین آیه مناسب است. می فرماید: فـَوَيْلٌ لِلقاسيَةِ قـُلوبُهُم مِّن ذِكر اللهِ وای به حال کسانی که قلب شان انقدر قصی است که نمی تواند ذکر خدا را بپذیرد. این نشانه خیلی خوبی است. این سینه پاک است یا نه؟ اگر پاک است به راحتی می تواند خدا را یاد کند. از این یادها نه. یادهایی که ما از خدا داریم در سر و فکرمان است. در خیال، خدا را یاد می کنیم. درست است؟ شما نماز که می خوانید، حواست در نماز است. نه سینه. پس در فرض شرح صدر امکان یاد خدا به وجود می آید. زمینه اش این است که من دارم با خودم می جنگم. با صفات بد خودم می جنگم. اگر می توانم با صفات بد خودم بجنگم، آن وقت این پیش می آید که در دعای کمیل فرموده اند. به دعای کمیل می گویند دعای حضرت خضر. حالا ما می گوییم به زبان امیرالمومنین. می فرماید: أسئَلـُکَ ... أن تـُلهـِمَنی ذِکرَک ذکر خودت را به من الهام کن. دست من نیست. خدا باید یاد خودش را بدهد. هفته گذشته چه عرض کردم؟ عرض کردم یاد خدا بهشت نقد است. آدم همینجا به بهشت رسیده است. می گوید چرا مدام مرا برای فردا خبر می کنی؟ همین امروز هم برای من بوده. شاعر می گوید: من که امروزم بهشت نقد حاصل می شود. من نوعی بهشت نقد دارم. بهشت نقد را به دست آورده ام. در روایت دارد که: مَنَّ اللهُ عَلی عِبادِهِ بـِمِثل أن یُلهمَهُم ذِکرَه خدا بر بندگان خودش منتی بزرگ تر از این ننهاده است که به این بنده یاد خودش را الهام کرده باشد. صحبت از منت است. من کاری نکرده ام. اگر من خودم را کشتم و توانستم حسادت و حرص و ... خودم را معالجه کنم، فقط مقدماتش را جور کردم. حالا شما لایق می شوی که خدا منت بگذارد و یاد خودش را الهام کند. ذکر به الهام ممکن است. برای چه کسی ممکن است؟ برای کسی که خودش را پاکیزه کرده است. انقدر مرتبت خوبی است. بحث حیات طیبه در خاطرتان هست؟ عرض کردیم حیات طیبه در اثر عمل پیش می آید. در قرآن فرموده بود دیگر. عمل مداوم. آقا. عمل مداوم. من یک کار خوبی می کنم، باید بکوشم همیشه بکنم. یک کار بدی را نمی کنم، مثلا از نامحرم پرهیز می کنم، هر روز اینگونه باشد. همیشه. همه ساعات و لحظات. پرهیز همیشگی باشد. عمل خوب همیشگی باشد. آن ثمر می دهد. حالا اگر کسی عمل خوب انجام داد، در آیه 97 سوره مبارکه نحل فرموده اند: مَنْ عَمِلَ صالِحًا مِّن ذكـَرٍ أوْ أنثى وَهُوَ مُؤْمِنٌ هرکس که عمل صالح و خوب درست بکند، من می توانم نمازی بخوانم که عمل صالح باشد. اگر نماز درست بخوانم، عمل صالح است. اگر درست نخوانم، نیست. من برای شما که دارم صحبت می کنم، می تواند عمل صالح باشد و می تواند نباشد. در اینجا در یک روضه و عزاداری جمع شده ایم. می خواهیم سینه بزنیم. اگر درست سینه بزنیم، عمل صالح است. نباشد که نیست. هرکس عمل صالح کند و خدا و قیامت را هم قبول داشته باشد، چون اگر عمل صالح کند و خدا و قیامت را قبول نداشته باشد، فقط به درد همین جا می خورد. مثلا فرض کنید در اینجا نانش در روغن می افتد. همین. تمام. بعد از این هم دیگر خبری نیست. اگر کسی عمل صالح کند و خدا و قیامت را قبول داشته باشد، فرموده ما او را به حیات طیبه زنده می کنیم. درمورد حیات طیبه چه گفته بودند؟ فرموده بودند قناعت. قناعت یعنی آن حرص رفت. دیگر حرص ندارد. کسی که حرص از سینه اش رفته، همانجا به بهشت رسیده. حالا اینجا می فرمایند حیات طیبه. یک زندگی پاکیزه. آقا من که در این سینه ام پر از حرص و بخل است نمی رسم. ببینید در آن فرض حیات طیبه، فرض اینکه خدای متعال ذکر خودش را به این سینه و دل آدم الهام کند، حالا وجود دارد. این سینه و دل چیز مهمی است ها. اصلا گناه دیگر دم پر این آدم نمی آید. چون صد فرسخ پیش گناه را کنار گذاشته بود دیگر. مگر نباید آدم به شرح صدر برسد؟ شرح صدر این بود که گناه را کنار گذاشته دیگر. بعد از گناه تازه آن بدی های عمیق تر وجود خودت را هم کنار گذاشته ای. ببینید تهمت گناه خیلی بزرگی است. خیلی. غیبت گناه خیلی بزرگی است. اما حسات چطور؟ آن تا دلتان بخواهد، گناه عمیقی است. قرآن در آیه 47 سوره مبارکه حجر می فرماید: وَ نـَزَعْنا ما في صُدورهِم مِّنْ غِلٍّ ما از سینه آنهایی که بهشتی هستند غل و همه آلودگی هایش را کنده ایم و دور ریخته ایم. بعد می فرمایند، بفرمایید داخل بهشت. تو جایت درون بهشت است. تو بهشتی هستی. آقا در دنیا هم که بودی، سینه ات که از کینه خالی است، تو بهشتی هستی. همین الان بهشتی هستی. لذا از یک آدمی که سینه اش از کینه و حسادت خالی است، جز کار خوب سر نمی زند. همه اش کار بهشتی سر می زند. یک چیز مهم تر. سینه بی کینه و دل بی حسادت جز فکر بهشتی اصلا به خاطرش نمی گذرد. اصلا بدی به خاطرش نمی گذرد. ببینید در آن عالم چه بهره هایی دارد. مثلا فکر می کنم از حاج آقای حق شناس شنیدم. می فرمود من دلم می خواهد دستم به همه عالم برسد و همه را هدایت کنم. واقعا دلش می خواهد دستش برسد همه عالم را هدایت کند. همه را برایش در نامه عملش می نویسند. مگر فکر خوب را نمی نویسند. دلش می خواهد همه عالم را هدایت کند. خب کوشش هم می کند. مگر چقدر دستش می رسد. کوشش او مگر چه اندازه است؟ مگر چقدر دستش می رسد؟ خب در عمل این مقدار می رسد. اما آن فکر خوب اندازه ندارد. مثل عرض می کنم. مثلا می گویند ائمه در بیست و چهار ساعت هزار رکعت نماز می خواندند. مثلا. من هم دلم می خواهد. اما خب حالا نمی توانم. برایتان هزار رکعت را می نویسند. مثلا من دلم بخواهد در همه امر به معروف های جهان باشم و امر به معروف کنم. خب همه اش را برایم می نویسند. مثلا دلم همه خدمت خلق به خدا را بخواهد. این فکر بهشتی است. از درونش بهشت می ریزد. هر فکر خوب و هر نیت خوب، برایش یک بهشت است. عرض کردم که این را باور کنید همین جا به بهشت می رسد. توضیحش را خیلی نمی توانم عرض کنم. ما چه عرض کنیم. اگر ما توانسته بودیم به این برسیم که برای حضرت اباعبدالله گریه خوبی بکنیم، این گریه برای اباعبدالله سینه را می شوید. هرچه گریه کنی، مدام می شوید. آنهایی که سحر از ترس خدا گریه می کنند، مدام دارند خودشان را شست و شو می کنند. اما مگر یک ذره است؟ عرض کردم عمیق است. آن عمیق با یک روز گریه جواب نمی دهد. مگر اینکه آدم مثل حر شود.