شب دوم محرم الحرام 1392 -(فقط زندگي دونفرخير دارد)
شب دوم محرم الحرام 1392 -(فقط زندگي دونفرخير دارد)
امام حسین می خواست آنها بفهمند دارند چکار می کنند. آنها نمی توانستند فکر کنند.وقتی علت را از ایشان سؤال کردند، حضرت فرمودند که شیطان آنها را بسته است.حرام خوردند و زنجیر شیطان شدند

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

بحثی را که دیشب عرض کردیم، بحث خیلی مهمی بود. پیچیده نبود. ساده بود اما مهم بود. در دو تا جمله عرض می کنیم. فرمودند که زندگی هیچ کسی برایش خیر ندارد، مگر دو دسته از افراد. یک دسته کسانی که هیچ خرابی به بار نمی آورند، هر چقدر کار می کنند، خدمت، خوبی و خوش اخلاقی است، یا کسانی که اگر خرابی هایی در گذشته داشتند، جبران می کنند. این دو دسته افراد، زندگی برایشان خیر دارد. هم بنده و هم شما چه وقت این مطلب را می فهمیم؟ وقتی که از این عالَم برویم. البته ما هیچ کداممان قصد رفتن نداریم. حالا از زبان همه عرض می کنم. همه ما می خواهیم بمانیم و در اینجا تا ابد سلطنت کنیم. ببینید؛ اما ما به گونه ای جریان زندگی را اداره می کنیم، با این نیت که من واقعا همیشه می مانم، کار می کنم. اگر من برای آن عالَم فکر می کنم، خب، معلوم می شود من فکر، برای جای دیگری هم دارم. اگر من به فکر جای دیگری هستم، یعنی دارم جبران می کنم. این جبران کردن، خیلی مهم است و کار عجیب و غریبی نیست. مثلا من چندین روز است که یکی از دوستان قدیمی ام را یاد می کنم، می خواهم با او تماس بگیرم و از او حلالیت بطلبم. خب، حالا فرض کنید مثلا ما با هم برخورد داشتیم و من نسبت به او تندی کردم. خب، به چه دلیل تو به دوستت تـُندی کردی؟ شما چه کاره هستی که نسبت به یکی از دوستانت تندی کنید؟ به چه دلیل؟ خب، اگر بنده تـُند شدم، پس بدهکار شدم. یعنی حرف بلند زدم، یا اگر خدای نکرده مثلا یک حرف بد زده باشم که دیگر خیلی بدهکارم. بدهکار مالی، جانی، همه گونه. خب، خدا مرحمت کند که امشب بتوانم با دوستم تماس بگیرم،البته فراموش کردم. از قبل محرم قصد داشتم با دوستم تماس بگیرم، نشد. اینگونه. جبران یعنی این. آنهایی که کار و کاسبی دارند، معمولا حساب و کتاب دارند. دفتر حساب دارند. اگر آدم به طور جدی این دفتر حساب را بنویسد، می داند در پایان سال چقدر بدهکار است. خب، بدهکاری را آدم باید بپردازد دیگر. مثلا من به شما صد هزار تومان بدهکارم، خب، باید بدهکاری را به شما بپردازم. اینگونه. یعنی من دارم جبران می کنم. اگر اشتباهات و کوتاهی هایی که کرده است، جبران کند، زندگی برایش مفید است. چه کسی است که این کوتاهی را نداشته است؟ چه کسی است که اشتباه ندارد؟ من دارم آن را جبران می کنم. بارک الله. بنابراین؛ این زندگی ات برایت مفید است.

چون من هر یک قِرانی که بدهکار باشم، در جایی جلوی مرا می گیرد. حالا به زبان بنده، در قیامت یک زنجیر کشیده اند. یک زنجیر کشیده اند، خدای متعال می فرماید: هر شخصی که به کسی ظلم کرده، از اینجا عبور نکند. هیچ کس از اینجا عبور نمی کند. یک ظلمی در حساب دارد. باید اینجا حل کند، تا رَد شود. خب، ما می گوییم همین اینجا (این دنیا) حلش کن. این جمله را مکرر برای شما عرض کردیم. دوستانی که می خواهند به کربلا یا مکه بروند که حالا مکه باز یک مقداری بهتر است، می گوییم تماس تلفنی بگیر، به هر کسی که فکر می کنی حقی یا چیزی بر گردن تو دارد، از او حلالیت بطلب. به طور جدی حلالیت بطلب. از او جدی بله بگیر. اگر او گفت من تو را جدی بخشیدم و حلال کردم، تمام است. راحت هستی. اگر آدم هیچ باری نداشته باشد، دعایش مستجاب است. آیا این کم است؟ اگر آدم هیچ باری نداشته باشد، دعایش مستجاب است. برای دعای مستجاب، دو تا شرط  وجود دارد. 1- مظلمه خلق به گردن نداشته باشد. به هیچ کس هیچ حسابی، بدهکاری، ظلمی، ندارد. 2- روزی پاک و حلال می خورد. از این گلویش، روزی پاک و حلال وارد می شود. این انسان، دعایش مستجاب است. اگر کم است، بفرمایید کم است. خب، کسی که جبران می کند، عمرش مفید است و برایش مفید تمام می شود. کسی که هیچ باری، هیچ مشکلی ندارد، دارد کار می کند. ببینید؛ ما به همان حسابی که قبلا عرض کردم، زندگی برای ما اصل است. شما که در دبیرستان یا دانشگاه درس می خوانید، بفرمایید برای چه درس می خوانید؟ حالا در دوران دبیرستان، پدر و مادرم مرا به مدرسه بردند و اسمم را نوشتند، بعد کم کم که بزرگتر شدم، خودم می روم دیگر. انسان برای چه درس می خواند؟ اگر برای آینده تجزیه و تحلیل داشته باشد، دارد فکر می کند که آینده زندگی ام به این تحصیلات، احتیاج دارد. کدام آینده زندگی ام؟ یعنی کسب و کارم. خب، کسب و کار برای چه دارید؟ حالا آنها را دیگر عرض نمی کنم. خب، دانشگاه برای چه می روید؟ می گویید باز هم برای کسب و کارم. برای اینکه کار بهتری پیدا کنم. اگر مهندس شوم، به امید یک کار بهتر هستم. بعد چه؟ بعد که وارد کار شدی چه؟ کار هم برای زندگی اش است. همه کوشش ما برای زندگیمان است. زندگی چند روز طول می کشد؟ می گویند هفتاد یا هشتاد سال. بعدش چه می شود؟ اصلا بعد و آینده ندارد. اما ما معتقدیم بعد و آینده داریم. برای آن بعد چه؟ حالا حدیث های امشب را دقت بفرمایید. قيلَ لِزَيْن العابـِدينَ علیه السلام، به حضرت زین العابدین علیه السلام عرض کردند: آقا! آن بهترین صورتی که انسان به آن بهترین از دنیا می رود، چگونه است؟ یعنی بهترین مرگ چگونه است؟ ما خـَيْرُ ما يَمُوتُ عَليْهِ العَبْدُ. بنده چگونه باشد که بهترین نوع مرگ برای او پیش بیاید؟ قالَ عَلیهِ السّلام: أنْ يَكونَ قـَدْ فـَرَغ مِنْ أبْنيَتِهِ وَ دورهِ وَ قـُصوره‏. عبارت خیلی قشنگی است. این عبارت اول را که ترجمه می کنم، مطابق میل ما است. امام علیه السلام فرمود: آن زمانی که آدم به بهترین مرگ از دنیا می رود، وقتی است که همه خانه هایش را کاملا ساخته باشد، همه قصرهایش را بنا کرده باشد، همه بناهایی که می خواهد بسازد، ساخته باشد و کامل کرده باشد و آن زمان می خواهد برود. این بهترین مرگ است. معمولا اینگونه است. مثلا من زحمت کشیدم و یک خانه ساختم، خب، بعد، برای پسرم هم یک خانه تهیه کردم و یا برای دخترم هم اینگونه است. خب، همه اینها تمام شده است. الان من به بهترین مرگ رسیدم، اینگونه نیست. امام هیچ وقت چنین شوخی ای نمی کند. از امام علیه السلام سؤال کردند آقا یعنی چه؟ شما می گویید بهترین مرگ برای کسی است که قصرش را ساخته باشد. مثلا یک قصر درجه اول ساخته و بعد به به، بارک الله، خدا بهترین مرگ را نصیبش می کند. نه.

قيلَ وَ كـَيْفَ ذلِكَ قالَ عَلیهِ السّلام: قصر ساخته یعنی این؛ أنْ يَكونَ مِنْ ذنوبـِهِ تائِبا. از گناهانش توبه کرده باشد. یعنی توبه کرده باشد.وَعَلى الخـَيْراتِ مُقيما. و دائما در خیر است. حتی یک کار بد هم دیگر در زندگی اش وجود ندارد. اینگونه می شود ها. انسان بکوشد، می تواند به جایی برسد که اصلا شرّ در زندگیش وجود نخواهد داشت. حتی یک ظلم در کل زندگیش نیست. یک گناه در زندگیش نیست. همه کارهایی که می کند، خیر است. وَعَلى الخـَيْراتِ مُقيما. يَردُ عَلى اللهِ حَبِيباً. وقتی بر خدا وارد می شود، وقتی از این دنیا می رود، حبیب از دنیا می رود. حبیب یعنی چه؟ محبوب. بنده محبوب خداست که از دنیا می رود. وقتی من محبوب می شوم، به چه دلیل است؟ به دلیل کارهای خوبی است که می کنم. یعنی اینکه انسان، اصلا بدی نداشته است و تمامش را جبران کرده است. عرض کردم حالا ما معصوم نیستیم که، یک وقت ممکن است اشتباهی برایمان پیش بیاید، جبران کنیم. بنابراین؛ اول، جبران کرده است. دوم؛ همیشه دارد کار می کند. آقا! بهترین کارهای خوبی که ما انجام می دهیم، چیست؟ اینکه به مردم خدمت کنیم. شما اگر طبیب درجه اول باشید، خب، بهترین خدمت را می توانید انجام دهید. هرچه هستید. مثلا شما یک کاسب معمولی هستید، جنس خوب، قیمت مناسب به مردم می دهید و با مردم خوب برخورد می کنید. دوستی داشتیم که می گفت در محله ما دو، سه تا برادر هستند، یک مغازه دارند، جنس های خیلی خوبی می آورند. اما اخلاقشان خیلی بد است. نه. این درست نیست. شما هم جنس خوب می آورید، هم قیمت خوب می دهید، هم اخلاق خوب دارید. خب، بنابراین؛ دارید کار خوب می کنید دیگر. شب و روز شما کار خوب است. البته لازم نیست که اینگونه باشید.  یعنی ما چنین حرفی را نمی گوییم و هیچ کس هم نگفته است که مثلا من از صبح به مسجد می روم، خادم را می بینم، درب مسجد را برای من باز می کند واز صبح تا ظهر و از ظهر هم تا شب در مسجد نماز می خوانم. این را نمی گوییم که. شما معلم هستید، درس را درست و خوب می دهید. درس دقیق و صحیح. آخرین حرف های ممکن را که در اختیار آدم است را می گویید. بهترین درس را می دهید، با بچه ها بهترین رفتار را دارید، انسانیت یاد می دهید. معلم دبستان، راهنمایی، دبیرستان، می تواند بسیار تأثیر گذار باشد.مثلا معلم است، حقوق هم می گیرد، اما همه کارش خیر است. گفتم در خیرات مقیم باشد دیگر. دائما دارد کار خیر می کند. تاجر است، همینگونه است. سیاستمدار است، همینگونه است، کارخانه دار است، همینگونه است و هر چه. این انسان، وقتی که از گناهان گذشته اش توبه می کند، جبران کرده است. توبه می کند یعنی چه؟ عبارتش را بگویید. یعنی جبران می کند. توبه می کند، یعنی جبران می کند. مثلا من یک نمازم از دستم رفته است. جبرانش، استغفرالله نیست. جبرانش این است که نماز قضایش را بخوانم. جبران. این لفظ یادتان بماند. جبران. خب، يَردُ عَلى اللهِ حَبِيباًكَريما. بزرگوارانه و با احترام او را وارد عالم آخرت می کنند. یک شهیدی داشتیم، جلسه هم می آمد. خدا رحمتش کند. حالا ایشان در حدّ خودش. برایش خواب دیده بودند که دو تا فرشته آمدند و دارند او را می برند. حالا این شهید را دو تا فرشته می بُردند. اما داستان سعد بن معاذ را یادتان هست، هفتاد هزار فرشته با احترام به دنبالش آمده بودند. خب،فرمایش دوم؛ فرمایش امیرالمؤمنین است. کلام اول را از حضرت زین العابدین علیه السّلام نقل کردیم، فرمایش دوم از امیرالمؤمنین علیه السلام؛ قيلَ لِأمير المُؤمِنينَ علیه السلام ما الإسْتِعْدادُ لِلمَوْتِ؟آمادگی برای مرگ چیست؟ اغلب شماها که جوان هستید، انشاء الله سالهای سال، سالهای سال، به خوبی،سلامتی و خوشی زندگی خواهید کرد و عاقبتتان هم به خیر است. حالا منظور، امثال بنده است، آقا! آدم چگونه برای مرگ آماده باشد؟ آن حدیث قبلی اگر یادتان باشد، فرمودند: خانه هایشان را ساخته، قصرهایشان را ساخته، هر چه بِنا لازم بود، ساخته است. این حدیث را هم شبیه به آن می گویند. آن وقت معنای آن با یک زبان دیگری. عرض کردیم آقا! آمادگی برای مرگ چیست؟ فرمود: أداءُ الفرائِض وَ اجْتِنابُ المَحارم. یعنی اینکه انسان، واجباتش را انجام می دهد. اصلا کم نمی گذارد. ببینید؛ این مطلب را مدام برای شما تکرار می کنم. اگر من واجباتم را انجام می دهم، اصلا به زندگی ام، لطمه نمی خورد. فقط زندگی ام پاک می شود. کارتان، به جای خودش است. زن و زندگی دارید، به جای خودش است. درس می خوانید درست است، سر جایش است. به آن ربط ندارد. می گویند در این زندگی ات گناه نباشد. چه بود؟ فرمودند: أداءُ الفرائِض وَ اجْتِنابُ المَحارم. واجبات را عمل می کند و از گناهان و محارم پرهیز می کند. ببینید؛ این حرفی است که بنده شاید هر شب تا پایان این دهه، یا هزار بار دیگر خدمتتان عرض کرده باشم. هم برای خودم و هم برای شما. آدم باید هیچ گناهی نداشته باشد. آیا اینگونه می شود؟ بله. می شود. فقط یک مقداری همت می خواهد، اگر آدم زود شروع کند، زود موفق می شود. اگر دیر شروع کند، کمی دیرتر موفق می شود، اما می شود. اگر نمی شد، نمی گفتند. من کمی دیرتر بیایم، کمی به گناه عادت کردم. حالا که به گناه عادت کردم، چکار کنم؟ برای ترک عادت به گناه دستوراتی وجود دارد. حالا انشاالله برای شما عرض می کنم و عبارت سوم که از این دو تا خیلی سخت تر است، وَ الإشْتِمالُ عَلى المَكارم. اخلاقش خوب باشد. کسی که اخلاقش خوب است، هیچ گناهی نمی کند، اصلا دروغ نمی گوید، واجباتش را انجام می دهد، نمازش را درست اول وقت می خواند و بقیه واجباتش را انجام می دهد، بعد می فرماید اگر این شخص بر مرگ وارد شود، یا مرگ بر او وارد شود، هیچ فرقی نمی کند. مرگ، برایش عروسی است. ببینید، اگر مرگ برای من سخت است، اگر بعد از مرگ سخت است، بخاطر اخلاق بدی است که دارم. دیشب باز داستان سعد بن معاذ را عرض کردیم. وقتی مادرش گفت خوش به حالت. بهشت بر تو گوارا باد. پیغمبر فرمود این چه حرفی بود زدی. یک حرفی زد. دقت کنید؛ این درس برای همه ما است.لا تـَحْتِمي عَلى اللهِ. مادر سعد، چنین حرف قرص و محکمی را گفت که بچه من حتما در بهشت است، خب، به چه دلیل این حرف را زده است؟ این حرف را فقط امام و پیغمبر می تواند بگوید. تو به چه دلیل گفتی؟ حدس بر خدا نکن. به چه دلیل به فرزندت می گویی خوش به حالت، بهشت بر تو گوارا باد. پیغمبر فرمود: الان قبر چنان او را فشار داد. ما نمی دانیم یعنی چه؟ همه مردم مضطرب شدند. گفتند یعنی چه؟ این شخص شهید شده است. آقا شهید شده است. شهید با اولین قطره خونش همه گناهانش بخشیده می شود. اما اخلاق بدش هم بخشیده می شود؟ با اخلاق بد نمی شود دیگر. معلوم می شود که نمی شود. پیغمبر فرمودند: این شخص در منزل با همسر و فرزندانش بد اخلاق بود. یک دوست خیلی خوبی داریم، از پدر بزرگش نقل می کرد، می گفت پدر بزرگم لبخند از لبش هیچ وقت نمی افتاد. بچه ها در منزل غوغا می کردند. بچه سید هم بودند که از در و دیوار بالا می رفتند. این لبخند از لبش نمی افتاد. می گفت ایشان کمرش هم خم شده بود. چرا؟ به این دلیل که همیشه سرش پایین بود.  آدم سرش پایین باشد، خوب است. البته چشمش پایین باشد.وَ الإشْتِمالُ عَلى المَكارم. آدم باید برای داشتن اخلاق خوب، کمی کار کند. اگر کسی به من حرف تندی زد، دلم می خواهد ده برابر جوابش را بدهم. خب، این اخلاق آدمیزاد در حالت معمولی است. آدم این را از کجا آورده است؟ مثلا از حضرت گرگ. این اخلاق، اخلاق گرگ می شود. مثلا فلان اخلاق از فلان شخص که اسمش را نمی شود بُرد. خب، این بد است. اگر من با اینها جنگ کنم، ممکن است موفق شوم. باز این برای وقتی است که من این حرفها را جدی بدانم. یا نه، من کار دارم می خواهم درسم را بخوانم وقت این حرفها را ندارم. خب، اگر ما وقت این حرفها را نداریم، ممکن است گرفتار شویم. بعد فرمودند:ثـُمَّ لايُبالی. این آدم دیگر هیچ باکی ندارد که مرگ بر او وارد شود یا او بر مرگ وارد شود. برایش فرقی نمی کند. همیشه در هر صورتی مرگ برایش عروسی است. حالا لفظ عروسی را می گویند. عروسی یعنی چه؟ در داستان حضرت ابراهیم علیه السلام آمده است که حضررت عزرائیل به صورتی خیلی زیبا وارد شد، حالا این به عنوان مزد آدم خوب کافی است که چهره زیبای عزرائیل را می بیند، به عنوان مزد همه زحمتهای عمرش است. حالا این یک لحظه اش است. ببینید؛ خوشی ها و فضیلتهای آن دنیا  اصلا در تصور ما نمی گنجد. در عبارت دارد:وَ لا خـَطـَرَ عَلى قـَلبِ بَشَر.از ذهن ما نمی تواند خطور کند. اصلا از ذهن ما نمی گذرد.خب، ما اگر چیزی را ندیده باشیم، اصلا نداریم دیگر. هیچ نشانه و نمونه نداریم. مثلا می گویند قطار فلان، 450 کیلومتر در ساعت حرکت می کند. خب، مثلا ما یک قطار 100 کیلومتری یا 120 کیلومتری دیدیم. می گوییم این قطار، سه بار یا چهار برابر دیگری است. تصور داریم اما ما اصلا تصور آن عالم را نداریم. این مطلب را برای شما مکرر عرض کردم. می گویند که یک برگ از یک درخت بهشتی در این عالَم بیاورند، همه کره زمین گلستان می شود. تمامش گلستان می شود. اصلا یک چیز دیگر است. یک قطره از آب دهان یک بهشتی در هفت دریای شور، تمامش شیرین می شود. چگونه است؟ نمی دانیم چگونه است. اصلا قابل مقایسه نیست. قابل ادراک هم نیست. بنابراین می ارزد آدم هر کاری بکند. حرف آخر را هم عرض می کنیم. در مورد جبران، آدم باید فکر کند. من دائما دارم فکر می کنم نکند من به کسی بدهکار باشم! نکند به فلان شخص بدهکار باشم. یک بهانه ای پیدا کنم از او حلالیت بطلبم. دارم جبران می کنم. حرف این است. جبران. عرضم تمام شد. چند کلمه ای هم از جریان عاشورا عرض کنیم. مرحله اول جریان عاشورا، جریانی است برای اتمام حجت برای همه عالَم اسلام. تنها فرزند باقیمانده پیامبر، با تمام خانواده اش آمدند، قتل عام شدند، اسیر شدند برای چه؟ این برای چه در تمام عالم اسلام سؤال شود. مردم بپرسند چرا؟ به چه دلیل؟ ببینید؛ دائما سعی می کرد که حادثه گم نشود. در عصر روز تاسوعا، لشگر آمد. آمد که کار را تمام کند. خب، اگر در این لشگر دشمن فقط اسب سوارها می تاختند، مگر چند تا خیمه بود؟ همه آنها زیر دست و پای اسب ها از بین می رفتند. امام حسین علیه السلام چکار کرده بود؟ دور تا دور خیمه هایش را خندق کنده بود. خب، خندق هم کافی نیست. آتشی افروخته بود که اینها نتوانند همین طوری راحت بیایند. یکی از بانیان کربلا شمر است، شمر با لشگر آمد پشت این خندق ها. نمی دانم فکر می کنم عُمَرَ بْنِ حُرَيْث از فرماندهان لشگر بود. در آن طرف محترم بود. گذشته اش هم خوب بود. حالا دیگر گیر کرده بود و آمده بود. از او سؤال کردند، می خواهی چکار کنی؟ می خواهی به جنگ زنها بروی؟ این شخص به غیرتش برخورد، برگشت. برای آنها ساده بود. می خواستند همه چیز را تمام کنند، تمام می شد. نه. امام حسین علیه السلام می خواست نشود. ایشان می خواست که روز عاشورا بشود، با اینها حرف بزند. البته یک خطبه خوانده است. خطبه ای که در مآخذ، تاریخ و مقاتِل وجود دارد. فرمود که در عالم بروید بگردید یک پسر پیغمبر دیگری غیر از من پیدا می کنید؟ اگر نمی دانید بروید از بزرگترهایی که نام بردند فلانی، فلانی و فلانی که هنوز هستند، بپرسید که جدم در مورد من و برادرم چه گفته است؟ سیدَی شَباب أهل الجَنـّة. اینها سادات جوانان بهشت هستند. امام حسین علیه السلام می خواست آنها بفهمند دارند چکار می کنند. آنها نمی توانستند فکر کنند. وقتی علت را از ایشان سؤال کردند، حضرت فرمودند که شیطان آنها را بسته است. زنجیر کرده است. حرام خوردند و زنجیر شیطان شدند. اما امام حسین علیه السلام صحبتش را گفت و در تاریخ ماند. مردم عالم هزار سال بعد، فکر کنند چرا؟ چرا امام حسین علیه السلام اینگونه رفته است؟ بچه شش ماهه اش را هم کشتند. یک نقل هایی است که دارد یک بچه روز عاشورا متولد شده بود، او را آورده بودند که امام حسین علیه السلام در گوشش اذان بگوید. آن بچه را هم با تیر زدند. امام حسین علیه السلام می خواست حجت تمام کند. ای مردم عالَم بدانید چرا ما را قتل عام کردند؟ چون من این دولت یزید را قبول ندارم. یعنی این دولت را دولت اسلامی نمی دانم. می خواستند بگویند که دولت اسلامی. این دولت، دولت اسلامی نیست. هرچه می خواهد باشد، باشد. خب، مثلا دولت آتیلا، دولت هلاکو و دولت چنگیز خان هم بوده، اینها که دولت اسلام نیستند که. دولت زور بودند. دولت یزید به زور و با قتل عام، در مسند قدرت نشسته است. این را بدانید این دولت، اسلامی نیست. این مطلب را می خواست بگوید.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای