جلسه چهارشنبه 22/7/94
ائمه آمده اند که همه ما را به آنجا که خودشان هستند ببرند. آنجا آفتاب طالع است و هیچ وقت غروب نمی کند. آنجا که آنها هستند، آفتاب طالع است و هیچ وقت غروب نمی کند...

اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی العالَمین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِتُرابِ المَقدَمِهِ الفِداه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین

بنا بود ما حرف های دیگر بزنیم. چهارشنبه گذشته از غدیر صحبت کردیم و بنا شد مباهله و خاتم بخشی را در محرم عرض کنیم. پارسال هم همچین قولی دادیم و نشد. حالا ببینیم خدا چه می خواهد. خدای متعال یک جایگاهی برای ائمه علیهم السلام قرار داده است. خدای متعال یک جایگاه اختصاصی برای آنها قرار داده. بعد آنها را فرستاده ما را هم به همان جایگاهی که خودشان هستند ببرند. و انسان می تواند به آن جایگاهی که آن بزرگواران هستند برود. ساختمان انسان، ساختمان انسان جا دارد به آن جایگاهی برود که آنها در آن جایگاه هستند. این یک مقدمه. مقدمه دوم را بارهای گذشته هم عرض کرده ایم. فقط دقت کنید که ان شاء الله مفهوم شود. ببینید من از شما سوال می کنم. الان خورشید هست یا نیست؟ هست. خورشید هست. ما پشت مان را به خورشید کرده ایم. خورشید هست. حالا آن خورشید حقیقت، آن ازل و ابد طلوع کرده است. در ازل طلوع کرده است. اصلا جمله در ازل طلوع کرده است، غلط است. از ازل هست تا ابد. این خورشید دنیا زمان دارد. میلیارد سالی است. بعدها هم خاموش می شود و نابود می شود. مثال است. از باب مثال. خورشید هست. صبحگاهان ما به خورشید روی می کنیم و خورشید بر ما می تابد. در طول روز یواش یواش هِی دور می شویم و پشت می کنیم و پشت می کنیم تا شب می شود و شب کاملا پشت کرده ایم. نیمه شب دورترین وقتی است که ما نسبت به خورشید داریم. از همه وقت ها بیشتر به خورشید پشت کرده ایم. اسمش نیمه شب است. ببینید در طول روز هم معمولا ما زیر آفتاب نیستیم دیگر. معمولا. مثلا فرض کنید اینجا زیر یک سقف هستیم. یعنی باز خودمان یک سقفی را ساخته ایم و بر سرمان قرار داده ایم و از نور خورشید محروم هستیم. آن نور خورشیدی که حضرت حسین علیه الصلاه و السلام و ائمه علیهم السلام همیشه زیر نور آن هستند و آن خورشید همیشه برایشان طالع است، همیشه برایشان طالع است... ببینید خدای آنها همیشه کریم است. خدایشان همیشه رازق است. خدایشان همیشه غفور است. همه صفات کمالی الهی برای آنها همیشه [آشکار است.] همه صفات کمال الهی برای ائمه همیشه به تمامی آشکار و مشهود است. مشهود است. مشهود یعنی چه؟ مشهود؟ خورشید را مثال زدم. مثلا شما در طول روز سرت را بالا می کنی و مثلا خورشید را می بینی دیگر. آنها همیشه خدای خودشان را کریم می بینند. ما هم اسمش را می شنویم. می گوییم خدا کریم است. می گوییم. فقط می گوییم. یقین هم نداریم. اگر به کریمی خدا یقین داشتیم، از در و دیوار بسته عبور می کردیم. مثال عرض کردم. خدای آنها همیشه کریم مشهود است. این مفهوم است یا مفهوم نیست؟ اگر مفهوم نیست که حرف را تعطیل کنیم و یک چیز دیگر بگوییم. ببینید فرمایش امیرالمومنین است. بارهای قبل هم برایتان عرض کرده ام. حضرت فرمودند سوال کنید از من قبل از اینکه من را نبینید. آن قبلی ها می گفتند سوال نکنید. ایشان می فرمود سوال بکنید. تا من هستم از من سوال کنید. هرچه می خواهید سوال کنید. از فرق آسمان... خب. حالا یک بار فرموده بود از من سوال کنید قبل از اینکه من را نبینید. یک نفر بلند شد. از سران خوارج بود. ظاهرا آدم درستی نبود. این گفت هَل رأیتَ رَبَّک؟ این روایت هم در کتاب های اهل سنت هست و هم در کتاب های شیعه. هَل رأیتَ رَبَّک؟ آیا پروردگار خودت را دیده ای؟ اینجوری. شهود که می گوییم یعنی این. هَل رأیتَ رَبَّک؟ فرمود من خدایی را که نبینم عبادت نمی کنم. خدای من همیشه برای من مشهود است. این حرف سختی است. اما سعی کنیم بفهمیم. ان شاء الله یک چیز خوبی فهمیدیم. هَل رأیتَ رَبَّک؟ فرمود که من خدایی را که نبینم، عبادت نمی کنم. من همیشه خدای خودم را شاهد هستم. او برای من مشهود است. حالا چکار کنیم؟ ما... متاسفانه اینها حرف های خیلی اساسی دین است. ما دنبالش هم نبودیم و کسی هم برای ما نگفته. حالا در هر صورت. آنها خدای متعال را در کمالِ، ببینید در کمالِ خدایی خودش مشاهده می کرده اند. نه فقط خدای رازق را. همه صفات الهی برایشان مشهود بوده است. ببینید از صفت بالاتر نه ها. کسی را به از صفت بالاتر راه نیست. صفات الهی برایشان مشهود بوده است. خدا را رازق می دیدند. می دیدند. خدا را کریم می دیدند. نه می شنیدند. خدا را رحیم می دیدند. خب آنها آمدند که ما را هم همانجا ببرند. آنجایی که خورشید طلوع کرده است. از ازل تا ابد. ما آن وقت که متولد شدیم، یک پوسته نازکی... می دانید که تخم مرغ وقتی متولد می شود، پوسته اش نازک است. در طول زمان پوسته اش هِی زخیم تر می شود. ما هم آن وقتی که متولد شدیم، فقط یک مشکل داشتیم. مشکل طبیعت. یعنی گرفتار گرسنگی بودیم. گرفتار خستگی خواب بودیم. بعدها هم هزار هزار مشکل دیگر خودمان علاوه کردیم. جلوی نور خورشید را گرفتیم. آن اولش یک تکان می دادی، می توانستی پوسته ات را بشکنی و به مشاهده برسی. ائمه آمده اند که همه ما را به آنجا که خودشان هستند ببرند. آنجا آفتاب طالع است و هیچ وقت غروب نمی کند. آنجا که آنها هستند، آفتاب طالع است و هیچ وقت غروب نمی کند. یک لحظه، یک لحظه، امیرالمومنین یا امام حسین از اینکه خدای او کریم است، یک لحظه از این غفلت ندارد. یک لحظه از اینکه خدای او رحیم است غفلت ندارد. معلوم است؟ یک لحظه از این که خدای او کریم است، رحیم است، غفور است، رازق است، قادر است،... لذا هیچ وقت دلش نمی لرزد. هیچ وقت دلش نمی لرزد. امیرالمومنین چه می فرمود؟ فرمودند که اگر همه عرب پشت به پشت هم بدهند و به من حمله کنند، هیچ چیزم نیست. یک قدم عقب نمی روم. اصلا باک ندارم. اصلا اینها چیزی نیستند. نمی ترسند. انقدر به خدای خودش یقین دارد. خواستند من و شما هم یک همچین یقینی به خدای خودمان پیدا کنیم. خب؟ آنهایی که بعد از پیغمبر آمدند سر کار، سر این راه مانع شدند. پیغمبر آمده بود راه را باز کرده بود و بعد به امیرالمومنین سپرده بود که راه را ادامه بدهد و همه به همین جایگاه بیایند. هرکس همت کند، بتواند به این جایگاه برسد. اما آنهایی که سر کار آمدند می خواستند هیچ کس به هیچ جا نرسد. یزید اوجش بود. یزید اوج بود. دقت کنید. امام حسین علیه السلام آمد برای امر به معروف یزید. نه امر به معروف کارهای یزید. خود یزید. خود یزید منکر بود. معلوم است چه می گویم؟ خود یزید منکر بود نه اینکه کارهایش منکر بود. امام حسین چه زمانی قیام کرد؟ بفرمایید؟ بیست و هشتم ماه رجب از مدینه بیرون آمد. چرا؟ چون از ایشان خواسته بودند که با یزید بیعت کند. یزید چه زمانی بر سر کار آمده بود؟ پدرش معاویه پانزدهم ماه رجب به جهنم رفته بود. پانزدهم ماه رجب. این هم شکار بود. تا خبرش کرده بودند و آمده بود، دو سه روز طول کشیده بود. بعد هم دو سه روز طول کشیده بود تا مردم با او بیعت کنند و حالا او بر مسند بنشیند. یعنی مثلا پنج شش روز گذشته. پس اصلا هنوز نرسیده بود هیچ کاری بکند. پس چرا یک مرتبه امام حسین قیام کرد؟ قیام کرد برای چه چیز یزید؟ یزید هنوز کاری نکرده. یزید هنوز کاری نکرده. پنج شش روز است بر مسند نشسته. یزید خودش منکر است. چرا منکر است؟ شراب خوار است. علنی. یعنی مجلس دربار، مجلس شراب است. علنی. قبلی ها همچین کاری نمی کردند. من شرح احوال همین فسق و فجورهای یزید را نوشته ام. حالا نمی خواهم برایتان بخوانم. مورخ اهل سنت است. شرح فسق و فجورهای یزید را نوشته. شاید یک ذره هم کم گذاشته. شرح احوال پدرش را که نوشته آدم حسرت می خورد که ای کاش من هم مثل این بودم. انقدر برایش خوب نوشته. یعنی انقدر پنهان می کردند. اما حالا این که سر کار آمده، سگ باز است، میمون باز است. عرضم به حضورتان شراب خوار است. قمارباز است. همه چیز است. همه چیز. علنی. پس ببینید خود یزید منکر است. امام حسین آمده و با خود یزید جنگ دارد. نه با کارهای یزید. می خواهد یزید نباشد. رضاخان در راهروهای مجلس با مدرس برخورد کرد. گفت از من چه می خواهی. فرمود می خواهم که تو نباشی. که تو نباشی. اصلا می خواهم تو نباشی. خدا رحمتش کند. می خواهم تو نباشی. یزید منکر است. منکر است. نه کارهایش منکر است. کارهایش منکر است ها. اما خودش منکر است. می خواهم این نباشد. چرا؟ این بر مسند پیغمبر نشسته است. بدترین آدم روزگار. فاسق ترین آدم روزگار. این یک بدعت است. این بدعت نباید باشد. همه قبلی ها ظواهر را حفظ می کردند. ظواهر را حفظ می کردند. اینکه ظواهر را حفظ می کردند جدی است ها. ظواهر را حفظ می کردند. خب. الان یک نفر آمده بر سر مسند پیغمبر نشسته که هیچ چیز را حفظ نمی کند. هیچ حدی را حرمت نگاه داری نمی کند. این یک بدعت شده. امام حسین می خواسته این بدعت نباشد. حکومت یزید یک بدعت است. ببینید حکومت یزید. حکومت یزید یک بدعت است. خلافت یزید یک بدعت است. امام حسین می خواست این بدعت نباشد. این هم خیلی ساده نشد. یعنی آن بحث که... بحث قبلی خیلی جدی بودها. بارهای دیگر هم هِی عرض کرده ام. هی عرض کردم. کوشیده ام که دوستان مان با همدیگر هم فکر شویم. نمی دانم چقدر شدیم.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای