جلسه شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان 16/4/94
انسان تنها موجودی است که می تواند در مورد عاقبت خودش فکر کند. برای فردای خودش فکر کند. تنها موجود. اگر من در طول عمرم هیچ وقت برای فردای خودم فکر نکردم چه می شود؟ معنی اش خیلی بد می شود...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

خاطرتان هست شب اول عرض کردم که شب های قدر سه شب است. شب اول که شب نوزدهم است، تقدیرات نوشته می شود. در شب بیست و یکم که امشب است، اگر کم و زیادی باید بشود، به همت صاحب تقدیر و به ناله و دعای صاحب تقدیر کم و زیاد می شود. در شب بیست و سوم قطعی و امضا می شود. بنابراین سرنوشت سال آینده ما به این سه شب وابسته است. این یک مطلب. اگر ما شب قدر را بدست بیاوریم که می دانید قرآن فرموده است از هزار ماه برتر است. هزار ماه. یعنی اگر دو رکعت نماز بخوانید مثل این است که در هزار ماه دو رکعت نماز خوانده اید و اگر همه آن شب را به عبادت بگذرانید، مانند این است که هزار ماه را به عبادت گذرانده اید. خیلی مهم است. گفته اند بعضی از بزرگان یک سال بیدار می ماندند برای اینکه حتما یک شب قدر را درک کنند. حتما درک کنند. حالا ما می توانیم احتمال زیاد بدهیم که در یکی از این سه شبی که ما بیدار می مانیم، ان شاء الله آن شب قدر باشد و ناله ها و دعا و نماز ما ان شاء الله به اندازه هزار ماه ارزش پیدا کند. خب. پس باید بدانید که هم سرنوشت دنیا و هم آخرت ماست. این سه تا شب. ما سه تا شب در عمر بیدار می مانیم. یعنی در طول یک سال معمولا سه شب بیدار می مانیم دیگر. این را قدر بدانیم. باز شب نوزدهم عرض کردم که بهترین اذکاری که در این شب ها می توان گفت یکی استغفار است و یکی صلوات است. امشب می خواهم یک ذکر دیگر اضافه کنم. آن نکته سوم این است که جزء بهترین کارهایی که در این سه شب می توان انجام داد زیارت حضرت حسین علیه السلام است. زیارت  حضرت حسین یک کلمه است. السلام علیک یا ابا عبدالله. حالا اگر بخواهید یک زیارت رسمی بکنید، فرمودند هرکس سه بار بگوید، صلی الله علیک یا ابا عبدالله، صلی الله علیک یا اباعبدالله، صلی الله علیک یا ابا عبدالله، یک زیارت حساب می شود. بابا یک زیارت. اگر قبول شود، چه می شود؟ آدم نمی داند. حالا من یک پیشنهاد عرض می کنم که این هم باز می تواند بسیار بسیار مهم باشد. شما پدر دارید. مادر دارید. پدربزرگ و مادربزرگ دارید. دایی و عمه و خاله و خویشاوندان دیگر. برای هر کدام یک سلام می گویید. این می شود یک صله رحم. سلام امام حسین هست. ثوابش را برای شما می نویسند. ثواب صله رحم هم می نویسند. نتیجه صله رحم چیست؟ طول عمر است. یکی اش است. یکی دیگرش را هم من عرض می کنم. سهل شدن حساب آدمی است. آدم اگر صله رحم داشته باشد، روز قیامت حسابش سهل می شود. مثلا همینطوری هر لحظه ای که فرصت یافتی، یاد پدرت می کنی و سه بار می گویی. یا اگر مثلا بعد رفتی زیر آسمان، می گویند دست راست و دست چپ را نگاه می کند و سر به آسمان می کند و می گوید السلام علیک یا ابا عبدالله. السلام علیک و رحمه الله و برکاته. این می شود یک زیارت. حجمش خیلی کم است. اما ارزشش خیلی زیاد است. اینها عاقبت به خیری می آورد. برای آدم خوشبختی می آورد. خوشبختی. خوشبختی. بعد آن مساله بعدی چه بود؟ عرض کردیم از پیامبر سوال کردند که آقا بهترین دعایی که در این شب بکنم چیست؟ فرمودند دعای عافیت بکنید. عافیت که می گوییم، عافیت دین، دنیا، کسب، زن و بچه، درس و همه را شامل می شود. وزیر است یا امیر. هرچه. عافیت. عافیت که می خواهیم، همه چیز درونش هست. همه چیز. خدایا برای ما، برای همه اهل شهر ما، برای همه اهل کشور ما، برای همه هم مذهبان ما، برای همه هم دینان ما، امسال را پر از عافیت و برکت قرار بده.

خب برگردیم به حرف هایی که باز آن شب عرض کردیم و می خواهیم به صورت فهرست وار آن حرف ها را تکرار کنیم و خدمت شما عرض کنیم. حرف اول این بود که ناامیدی از رحمت خدا، کفر است. گناه نابخشودنی است. پس هیچ کس، هیچ کس، هیچ وقت از رحمت خدا ناامید نباشد. مثال های هیچ وقت را هم عرض کردیم که مثال های خیلی مهمی بود. این مساله اول.

خب حرف دوم هم که آیه اش را برایتان خواندیم این بود. در آیه 53 سوره مبارکه زمر فرمودند که: قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ ای کسانی که بر خودتان اسراف کرده اید و به خودتان ظلم کرده اید، آدم هرکار بدی بکند، اول به خودش کرده. ببینید یک نفر چاقو می کشد و می خواهد به یک نفر دیگر چاقو بزند. آن چاقو را اول به خودش زده. یک نفر دو تا کلمه می گوید و می خواهد آبروی یک نفر را ببرد. اول به خودش زده. نمی فهمد، خب نمی فهمد. اما در واقعِ عالَم اول به خودش زده. آدم هرکار بدی بکند، اول به خودش کرده. خب؟ پس بنابراین آدم هر گناهی بکند، به خودش ظلم کرده است. فرمودند لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ که این را عرض کردیم. هیچ وقت از رحمت خدا مایوس نشوید. بعد فرمودند إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا خدا همه گناهان را می آمرزد. هیچ گناهی نیست که نیامرزد. البته هرگناهی درخور خودش است. کسی که نمازش قضا شده، توبه کند و قضایش را بخواند، خدا می بخشد. اگر من غیبت کرده باشم و آبروی شما را برده باشم، باید این را جبران کنم. اگر مال کسی را برده باشم، نمی توانم فقط توبه کنم که. استغفار کنم که مال مردم را برده ام؟ نمی شود. باید مال مردم را به مردم برسانی. این حق مردم سر جای خودش است. حق خدا هم سر جای خودش است. آدم اگر کارهایش را اصلاح کند، اگر اصلاح کند، همه اش را می بخشد. هیچ چیز نمی ماند. پاک پاک پاک به قیامت می آید. اگر کسی پاک پاک بیاید، مشکل پیدا می کند؟ نه مشکل پیدا نمی کند. همه مشکلاتی که آدم بعد از مرگ دارد، خودش کرده. اینجا هم همینطور است ها. یعنی اینجا هم اگر آدم مشکل پیدا می کند، خودش کرده. اگر آدم مشکل پیدا می کند، خودش کرده. حالا این را نمی گوییم. ممکن است اینجا یک نفر دیگر هم به آدم ظلم بکند. این فرض دارد. اما آن طرف عالم دیگر کسی نیست. هرکاری من بکنم، خودم کردم. پس وقتی هیچ کار بدی نکردم یا اگر هم کردم، اصلاح کرده ام. اگر خرابی به بار آورده ام، اصلاح کرده ام. هرگناهی توبه خاص خودش را دارد. آدم باید یک جور خاصی هم اصلاح کند. اگر هم یک وقت آدم وارد نیست و نمی داند، می رود می پرسد که من این کار را کرده ام، باید چکار کنم. یک مثال های بدی هست که نمی خواهم عرض کنم. ما فرستادیم از مرجع استفتاء کردیم که یک کسی در حق مردم یک چنین کاری کرده. فرمودند توبه کند. کاری نمی شود کرد. توبه کند. یک کاری بود که نمی شد رفت حلالیت طلبید. باز می شود. نترسید. [بخشیده] می شود. مثال هایش را برایتان عرض کردیم. توبه، اصلاح. اگر آدم اصلاح کند، باور کنیدها، اگر آدم اصلاح کند. حالا من یک چیزی عرض کنم. اگر همه مردم ایران امشب، هرکدام یک گناه شان را کنار بگذارند، سرنوشت مردم ایران عوض می شود. سرنوشت مردم ایران عوض می شود. قرآن دارد دیگر. شاید مکرر حاج آقای حق شناس این را برای ما خواندند. اولین بار هم شاید ایشان این توجه را به ما دادند. در قرآن در آیه 41 سوره مبارکه روم دارد که: ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ جهان پر از فساد شده است. فساد که می گوییم این همه چیزهایی است که می بینید. یک گوشه کوچکش داعش است. یک گوشه کوچکش. ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ مردم کردند. خودشان کردند. بلای بدی کار خودش را خودش می بیند. دیگران هم می بینند. این فسادی که امروز روی زمین هست به دست ابر قدرت های و قدرت های دست دوم که اینها با یکدیگر دست به یکی کردند، باور کنید اینها همه شان علیه ایران اند. این بلایی که مردم عراق می کشند، باز به خاطر ایران است. بلایی که مردم یمن می کشند، اصلش ایران است. هرجا از این بلاها از افغانستان و پاکستان گرفته [تا بقیه همینطور است.] نمی دانم یادتان هست یا نه؟ ضیاء الحق رئیس جمهور پاکستان بود. او طالبان را درست کرد. از طالبان، القاعده درست شد. از القاعده، حزب صحابه درست شد. از حزب صحابه، النصره درست شد. از النصره، داعش. اینگونه. به دستور امریکا. حالا این را عرض کردم. هرچه فساد در روی زمین است، به دست مردم است. خب اگر نکنند چه می شود؟ دنیا گلستان می شود. آن روزی که امام زمان علیه السلام تشریف می آورند و دنیا گلستان می شود هم به خاطر این است که اینها از بین می رود. ظلم و فساد از بین می رود. امروز هم اگر بخواهیم می شود. اما نمی خواهیم. خب.

این بحث ها تمام شد. یک حرف تازه. حرف تازه این است که انسان یک خصوصیت دارد. انسان یک خصوصیت دارد و آن این است که می تواند در عاقبت خودش فکر کند. انسان تنها موجودی است که می تواند در مورد عاقبت خودش فکر کند. برای فردای خودش فکر کند. تنها موجود. اگر من در طول عمرم هیچ وقت برای فردای خودم فکر نکردم چه می شود؟ معنی اش خیلی بد می شود. آدمیزاد تنها موجودی است که برای فردای خودش فکر می کند. حالا در آن شعر دارد که مرد آخر بین مبارک بنده ای است. عاقبت این کاری که من کردم چیست؟ من امروز در درس خواندن تنبلی می کنم. نتیجه اش چیست؟ خب اگر به این فکر کنم نمی شود. [تنبلی نمی کنم.] اگر دست به جان و مال و ناموس مردم دراز می کنم، اگر فکر کنم که نتیجه اش چیست، نمی کنم. انسان تنها موجودی است که به عاقبت خودش و به فردای خودش فکر می کند. و اگر آدم به فردای خودش فکر کند، سعادتمند خواهد شد. حرف تازه امشب مان این است. یک ذره. فقط یک ذره. یعنی در بیست و چهار ساعت، دو دقیقه. آدم وقتی می خواهد بخوابد، سرش را که روی بالش می گذارد، به آنی که خوابش نمی برد. خیلی از اوقات آنی خوابش نمی برد. گاهی می شود اما گاهی اوقات نمی شود. ماها که یک کمی سن مان گذشته، طول می کشد. یک ذره فکر کنیم که خب چه؟ من دارم دنبال این کار می روم. خب نتیجه اش چیست؟ دارم دنبال این درس می روم. نتیجه اش چیست؟ این خانه را که می خواهم بخرم چه؟ حالا دارم مثال می زنم. شما روی همه چیز حساب کنید. دارم با فلانی دشمنی می کنم. با دارم با فلانی دوستی می کنم. چون هم دوستی ممکن است مشکل ایجاد کند و هم دشمنی دیگر. من عرض می کنم که البته شاید بسیار بسیار بسیار بیشتر دوستی ها به آدم ضرر می زند. من خدمت تان عرض کنم که آدم بیشترین بدی ها را از دوستانش می آموزد. یک ذره فکر کنید و ببینید چجوری است. مثلا من این حرف بد را بلد نبودم. در خانه ما یک چنین حرفی رسم نبود. از فلانی یاد گرفتم. این جوک، حالا من خودم معمولا این لفظ را به کار نمی برم؛ این جوک بی حیا را من بلد نبودم. از رفیقم در کوچه که دور هم ایستاده بودیم یاد گرفتم. بزرگ تر از من هم بود و یک چیزی گفت. یا یک گناهی را. من بلد نبودم. اصلا نمی دانستم همچین گناهی وجود دارد. از رفیقم یاد گرفتم. اینها را بیشتر برای نوجوان ها و جوان ها عرض می کنم. اگر رفاقت خودتان را کنترل کنید، بسیاری از سعادت ها را به دست آورده اید. بسیاری از بدی ها و بدبختی ها را نخواهید داشت. چون بسیار بسیاری از بدی ها را آدم از دوست یاد می گیرد. بسیاری بسیاری از بدبختی ها را از دوست می آموزد. فرمودند زندگی برای دو نفر در این دنیا سود دارد. دو نفر. زندگی کردن برای آدمیزاد در این دنیا فقط برای دو دسته سود دارد. به این حرفی که الان عرض کردیم مربوط می شود. یکی کسی که دارد خرابی هایش را جبران می کند. همان مثال قبل. توبه چه بود؟ آدم باید اصلاح کند دیگر. اگر کسی دارد خرابی اش را اصلاح می کند، این زندگی کردن برایش سودبخش است. خب این هم احتیاج به فکر دارد دیگر. اگر آدم فکر نکند اصلا. من حسود هستم. خب حسود هستم که هستم. بخیلم. خب هستم که هستم. فکر نمی کنم. بسیاری از مردم فکر نمی کنند که تو الان بخیلی. این کاری که کردی بخل بود. این کاری که کردی از سر حسد بود. این کاری که کردی از سر تکبر بود. این کاری که کردی از سر چه بود. آدم به اینها فکر نمی کند. چون فکر نمی کند، درونش می ماند. آخر اگر آدم یک صفت بدی داشته باشد، تکرار کند و تکرار کند و تکرار کند، مدام روز به روز این صفت بد مستحکم تر می شود. این خیلی بد است. صفات بد گاهی به جایی می رسد که برای آدم شخصیت درست می کند. دیگر بخشش ندارد. این هم از آن جاهایی است که دیگر بخشش ندارد. یک وقت انسان است و کار گرگی می کند. انسان است و درندگی می کند. خب خیلی ها هستند. یک وقت نه. انسان گرگ شده. حالا قرآن یک چیز بدتر می فرماید. می فرماید که حتی از گرگ هم بدتر. می گویند در میان حیوانات فقط گرگ است که هم جنس خودش را می درد. اینها وقتی گرسنه هستند، در بیابان که می خواهند بنشینند، به صورت نیم دایره می نشینند. چون اگر یک کمی جلو و عقب بنشینند، آن که عقب است، جلویی را پاره کرده و خورده. این فقط گرگ است. ظاهرا دیگر. حالا ممکن است بعضی دیگر هم باشند. اما انسان الحمدلله که می دانید. میلیون آدم را به راحتی... امریکا آمده در عراق و نمی دانیم چقدر آدم کشته. چه عرض می کردیم؟ اگر آدم به فکر خودش نباشد، به فکر اصلاح خودش نباشد، سر به جای خیلی بدی [می گذارد.] کار به جاهای خیلی باریکی می کشد. شعر شاعر می گوید اگر تو اینجوری بخوابی، از این خواب گران، یعنی خواب مرگ؛ به صورت گرگ برمی خیزی. به صورت گرگ برمی خیزی. حالا قرآن می فرماید بدتر. دیگر بدترش چیست. خب. این یکی.

دوم آدمی که فقط دارد کار خوب می کند که خوش به حال همچین آدمی. اصلا فرصت کار بد ندارد. می شود؟ بله می شود. آدم برنامه بریزد  و با خودش یک کمی بجنگد و یک کمی جلوی هوا و هوس خودش را بگیرد. روال زندگی اش همه اش خوبی می شود. این برنده ترین آدم روی زمین است. زندگی اش را داده و یک چیز بزرگی برده. ببینید همه زندگی ما یک تجارت است دیگر. قرآن هم دارد. در آیه 10 سوره مبارکه صف می فرماید که: هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ می خواهید به شما یک تجارتی نشان بدهم که سودبخش باشد؟ بعد هم می فرمایند سودش چیست. زندگی یک تجارت است. باز قرآن در آیه 16 سوره مبارکه بقره دارد که: رَبِحَت تِّجَارَتُهُمْ آنهایی که عقل را سرمشق قرار دادند، تجارت شان سود کرد. زندگی یک تجارت است. زندگی یک جنگ است. زندگی یک معامله است. ده جور می توان تعبیر کرد. حالا ما می گوییم یک تجارت است. اگر کسی کار خوب تمام زندگی اش را پر کرد، تجارتش خیلی سود کرده. ببینید با آن سودی که تجارت ما می کند، سود تجارت ما یعنی چه؟ یعنی سود و نتیجه کارهای خودمان. نتیجه کارهای خودمان. شما امروز از صبح تا شب سر کار بودی. ده بار برایت دروغ پیش آمد و نگفتی. اسم این چیست؟ یکی بگوید؟ تقوا. تقوا یک چیز شاخ و دم داری نیست. ببینید دروغ برای یکی پیش می آید. پیش می آید. برای من پیش نمی آید. چون دارم چیز می نویسم. ممکن است آنجایی که می نویسم، یک کمی کم و زیاد بنویسم. نمی شود. وقتی شما داری چیز می نویسی باید کم و زیادش را هم ملاحظه کنی. یک ذره کم و یک ذره زیاد نگویی. حالا ده بار برای من دروغ پیش آمد و نگفتم. ده بار امکان نگاه خیانت پیدا شد و من چشم پوشیدم. و مثال اینطور چیزها. خب یعنی تمام طول روزِ شما برای شما سودبخش شد. گفتند بهترین زاد و توشه ای که آدم برای آخرت می برد همین است که مراقب چشمش بوده. مراقب زبانش بوده. مراقب گوشش بوده. این بهترین سرمایه آدم است. بهترین سرمایه. پس زندگی برای دو دسته سودبخش است. یکی که دارد اصلاح می کند. همه مان می توانیم. نگویید نمی شود. خورده خورده بکنید. گاهی ما با رفقا یک همچین صحبت هایی می کنیم. می گویم آقا مثلا اسم آنهایی که به نظرت می آید و الان یادت هست را بنویس. من به فلانی یک حرف بدی زدم. دلش را رنجاندم. یک. پشت سر این یک چنین چیزی گفتم. دو. یک همچین کاری کردم. مال این را کم کردم. مال این را زیاد کردم. به این نمی دانم چه. اینها را می نویسید. بیست تا، سی تا، چهل تا، کم و زیاد یادمان می ماند. یادمان هست و می نویسیم. خب اینها را دانه دانه مثلا یک مرتبه در کوچه برخورد می کنم. می گویم فلانی راستی من می خواستم یک چیزی به شما بگویم. خیلی هم معذرت می خواهم. یک روزی آن زمان ها من جوان بودم و نادان بودم. حالا یک حرفی از دهانم در رفت و گفتم. خب حقش است که او هم نپرسد چه گفتی. حقش است آن طرف هم نپرسد چه گفتی که کدورتش بماند. [بگوید] من بخشیدم. اگر شما کسی را ببخشید، خدا شما را می بخشد. یعنی اگر می خواهی خدا شما را ببخشد، شما هم از مردم درگذر. بگذر، خدا می گذرد. مثلا. خب. من یک نفر را درست کردم. خط می کشم. بعد نفر دوم. به فلانی این مقدار بدهکار بودم. یادم رفته بوده. اگر پیدایش کردم، می دهم. اگر نتوانستم، مثلا تلفن می زنم و حلالیت می طلبم. امثال این حرف ها. دارم اصلاح می کنم. یک کسی که کارهایش را کرده و اصلا خرابی نداشته، خوشا به حالش. اصلا در عمرش خرابی نداشته. هرچه کرده درست کرده. حالا آن کم گیر می آید. من دیده ام. شاید شما هم دیده باشید. اما کم گیر می آید. این عرایض پایان یافت.

دیشب یک بحثی درمورد امیرالمومنین خدمت شما عرض کردم. البته ناقص ماند. نمی خواستم هم همه اش را بگویم. امشب می خواهم باز یک مطلب دیگری درمورد ائمه اطهار و حالا در راس ائمه اطهار امیرالمومنین عرض کنم. این چیزی است که الان همه ما درونش هستیم. شب قدر چه شبی است؟ شب قدر، شبی است که تقدیرات ما نوشته می شود. عرض کردیم دیگر. تقدیرات چگونه نوشته می شود؟ در شب قدر فرشتگان از آسمان نزد بزرگ ترین انسان موجود در روی کره زمین می آیند. یعنی امام زمان. به محضر حضرت ولی عصر مشرف می شوند و تقدیرات تمام انسان ها را در طول این سال به محضر ایشان عرض می کنند. ایشان باید امضا کند. اگر امضا کند، انجام می شود. اگر امضا نکند، انجام نمی شود. یک نفر انسان. دقت کنید. شما اگر بخواهید تمام رفتار و اعمالی که در طول یک روز انجام می دهی را بنویسی چند صفحه می شود؟ تمام کلماتت. تمام قدم هایت. همه چیزت را بنویسی. چقدر می شود؟ اگر بخواهد یک ماه شود، چقدر می شود. یک سال شود چقدر می شود؟ هفت میلیارد بشر چه؟ هفت میلیارد آدم تمام آنچه که در سال آینده برایشان پیش خواهد آمد خدمت امام زمان عرض می کنند. این انسان چقدر بزرگ است؟ مثل من و شما هم هست. اگر یک وقت مرحمت کند و بزرگواری و آقایی کند و یک سایه مرحمتی بر سر ما بیندازد و بیاید بنشیند داخل جمعیت، هیچ کس نمی فهمد که یک نفر عجیب و غریبی آمده. نه. هیچ عجیب غریب نیست. ایشان هم مثل من و شماست. حرف این است. انسان انقدر می تواند بزرگ باشد. این نمونه بزرگی است برای اینکه دیگران اگر همت کنند بتوانند این راه را بروند. حالا من یک چیزهای عجیب برایتان عرض کنم. یکی از آقایان علما گفت محضر آیت الله بهجت بودم. حالا یادم نیست قبل و بعدش چه صحبت هایی شد. شاید هم به من نگفتم. فرمودند می خواهی بگویم از اول عمرت تا الان چکار کردی. از اول عمرت تا امروز چکار کردی. بعد خب تعجب من را دید دیگر. فرمود که می خواهی بگویم از الان تا پایان عمرت چکار می کنی. آدم انقدر جا دارد. آقای بهجت را دیده بودید دیگر. ممکن است خیلی هایتان ایشان را دیده باشید. بنده هم سی چهل سال، سال های دراز قبل از انقلاب برای نماز خدمت ایشان می رفتیم. انسان است. مثل من و شما. فقط پاک پاک پاک زندگی کرده بود. ما گاهی به خانه شان می رفتیم. یک مدتی در خانه شان نماز بود. اگر نماز نبود، روضه بود. روزهای جمعه ایشان یک روضه ای داشتند. یک گلیمی که آنجا داشت، بیست سال پیش بود، حالا هم بود. یک کمد چوبی قدیمی بود، باز هم بود. تا آخر هم بود. آخر هم همان خانه شان که ایشان به عمر در عالم یک دانه خانه داشت را به حضرت معصومه داد که جزء پارکینگ صحن جدید حضرت معصومه شود. بعد هم رفتند یک خانه اجاره کردند و تا آخر عمر هم    در خانه اجاره ای نشستند. اگر آدم پاک زندگی کند، می شود. حالا حداقل یک ذره اش می شود. این یک نکته. حالا مقصودم این بود که امام یک همچین موجودی است. ما به این می گوییم وجه آسمانی امام. جنبه و بعد آسمانی و معنوی امام. انقدر بزرگ. هرکه را امضا کند می شود. نکند، نمی شود. لذا امشب همه مان دست به دامان ایشان بشویم. همه مان ها. دست به دامان ایشان شویم برای خودمان، برای کشورمان، برای خانواده مان. برای زن و بچه مان. برای دوستان مان. کم هم نگذارید ها. اگر یادتان باشد من سال های گذشته این را عرض کردم. امسال عرض نکردم. شما برای دیگران هرچه دعا کنید، برای خودت است. در بعضی روایات آمده که صدهزار برابرش برای تو هست. چقدر می شود؟ شاید شد. شما برای رفیقت دعا کردی و گفتند صد هزار برابرش برای تو. یک وقت می گیرد دیگر. اگر گرفت اینگونه می شود. خب کم نگذارید و نگویید من فقط برای خودم دعا می کنم. نه. برای خودم، دوستانم، زن و بچه ام، خویشانم، همه خویشانم، گذشتگان که از دنیا رفته اند، همسایه هایمان. اهل شهرمان. من دعای اهل شهر کردم دیگر. اهل کشورمان. مردم عراق. مردم بحرین. مردم لبنان. اگر یادتان باشد آن شب هم دعا کردیم. همه مسلمان ها. همه مسلمان ها. اگر دست به دامان ایشان شدیم، برای همه می شویم. ایشان نه دستش بسته است، نه دست امام زمان بسته است و نه بر سر خزانه خالی نشسته است. او بر سر خزانه خدا نشسته است. خزانه ای که هیچ وقت خالی نمی شود. نمی دانم آن شب مثالش را برایتان عرض کردم یا نه. خدای متعال فرمود اگر همه بندگان من از من درخواست کنند و هرچه می خواهند را مثلا در ورق بنویسند، مثلا اگر ما بنویسیم ممکن است صدتا حاجت بنویسیم. صدتا حاجت شان را بیاورند و من به اندازه همه این صدتا حاجت، هفت میلیارد جمعیت را ضرب در صد بکنید. می شود هفت هزار میلیارد. هت هزار میلیارد حاجت را به هر نفر نفر بدهند، دقت کنید، سر سوزنی، سر سوزنی از خزانه من کم نمی شود. امام زمان علیه السلام بر سر چنین خزینه ای است. صاحبِ خزینه، خداست. اما ایشان کلید دار این خزینه است. بنابراین هرچه از ایشان بخواهید. هیچ نترسید. اگر همت کنید، می شود.

خب. آن شب یک مقداری هم درمورد مقامات این دنیایی امیرالمومنین صحبت کردیم. یادتان هست دیگر. مقامات این دنیایی امیرالمومنین. مقامات این دنیایی چشم آن اقایان را از حسادت کور کرده بود. دست به یکی کردند. دست به یکی همگی. امیرالمومنین را به خانه بردند. فقط سه نفر به کمک آمدند. اینها را می دانید دیگر. بعد از سقیفه سه نفر به کمک آمدند. با سه نفر هم که نمی شد کاری کرد. امیرالمومنین نشستند در خانه. او وقتی وظیفه داشت به کار مردم برسد که مردم بخواهند. اگر مردم نخواهند... امروز هم همینطور است. اغلب شماها که جوان هستید یادتان نیست. مردم ایران می گفتند ما همه سرباز توایم. به مرحوم امام. ایشان گفت من دولت تعیین می کنم. اگر نمی گفتند، نه. ما تو را می خواهیم. باید مردم به امیرالمومنین می گفتند ما تو را می خواهیم. ایشان می آمد و همت می کرد. حالا می خواهم عرض کنم ایشان تغریبا چهارسال و چند ماه حکومت کرد. غریب و عجیب است ها. پایتختش شهر کوفه بود دیگر. ایشان از مدینه به شهر کوفه آمد. پایتخت شهر کوفه شد. دقت کنید. در دوره حکومت ایشان فرمود در این شهر هیچ کس نیست سقف بر سر خودش نداشته باشد. دیگر بی خانه در این شهر نداریم. در طول چند سال؟ چهار سال. از این چهار سال چقدرش را جنگ می کرد؟ اصلا من وقتی خواندم، اصلا چه عرض کنم که چقدر حیرت کردم. در این شهر هیچ کس نیست که سقفی بر سر خودش نداشته باشد. هیچ کس نیست که آب آشامیدنی نداشته باشد. سی و چند سال دولت اسلام در این کشور برپا شده و هنوز نتوانسته ایم هرچه را که می خواستیم عمل کنیم. چرا؟ بفرمایید چرا؟ این چرا برای اینکه چرا نشد. هروقت مردم همراهی کردند، همه کار می شود. نکردند، نمی شود. حالا. در هرصورت هیچ کس نیست که سقف بر سر نداشته باشد. هیچ کس نیست که آب آشامیدنی نداشته باشد. سومی را الان شک دارم. ظاهرا این بود که هیچ کس نیست که نان گندم نداشته باشد. همه نان دارند. دیگر گرسنه در این شهر نیست. دیگر در این شهر کسی نیست که آب خوردن نداشته باشد. خانه نداشته باشد. در یک دوره کوتاه از حکومت. یک چیز دیگر که باز خیلی مهم است. امیرالمومنین نماز صبح ها را که می خواندند روبه مردم می نشستند. رسم اینطور بود. پیغمبر هم همینطور بود. وقتی نماز صبح شان را می خواندند، امام جماعت یعنی پیغمبر روبه مردم می کرد و مردم هم نشسته بودند و همه داشتند ذکرشان را می گفتند. قدیم تعقیبات نماز می خواندند. حالا رسم نیست، بد شده دیگر. اقلا آدم بعد نمازش یک تسبیحات حضرت زهرا را بگوید. چقدر طول می کشد؟ چقدر طول می کشد؟ چندبار عرض کردم. ظاهرا امام صادق علیه السلام فرمود. فرمودند من این را از هزار رکعت نماز بهتر می دانم. شما روی هم رفته شش هفت دقیقه ذکر می گویی. از هزار رکعت نماز برایت بیشتر و بهتر است. خب. حالا در هرصورت می نشستند روبه مردم. امیرالمومنین هم همینطور. روبه مردم می نشستند. ذکرهایشان را می گفتند و مثلا دعا می خواندند و قرآن می خواندند و هرکاری که در تعقیبات هست. در مفاتیح نگاه کنید. دستوراتی دارد. مثلا یک مقدار قل هو الله بخوانید. یک مقدار صلوات بفرستید و یک مقدار استغفار بگویید و امثال این حرف ها. بعد تمام می شد و آفتاب که می زد تازه ایشان برای درس می نشست. مردم می ریختند. چه درس می فرمود؟ خب امام است دیگر. امام که نباید درس فیزیک کوانتوم بگوید. وظیفه اش این است که راه و چاه سعادت مردم را به آنها یاد بدهد. قرآن و فقه به آنها یاد می داد. ببینید اگر حکومت اسلامی باشد، باید از نظر فیزیک کوانتوم هم به درجه اول جهان برسد. باید بشود. چون خدا می خواهد مسلمان مومن سربلند باشد. اما امام وظیفه اش نیست که فیزیک درس بدهد. وظیفه اش این است که به مردم نماز و قرآن یاد بدهد. مسائل شان را یاد بدهد و امثال این حرف ها. می نشست و مردم می ریختند. پس هم به تعلیم و تربیت مردم می رسید و هم به زندگی شان. یک حکومت چهار سال و چند ماهه. حالا این یک نکته است که الان فقط می گویم. نمی خواهم برایتان روضه بخوانم. آن وقتی که صدا به گوش رسید، تَهَدَمَت وَالله أرکانَ الهُدی یک مرتبه شهر زلزله شد. از شهادت امیرالمومنین. آدم بد هم در این شهر بود. آنها را نمی گوییم. اما مردم معمولی که بد نیستند که. اینگونه. این حکومت امیرالمومنین که اگر می گذاشتند، اگر می گذاشتند، اگر می گذاشتند، همه گذشته ها را درست می کرد. همه خرابی هایی که در این چند ساله ایجاد شده بود را درست می کرد و مردم را به صراط مستقیم زمان پیغمبر برمی گرداند. اما باز مردم نخواستند. این را آن شب عرض کردم و دومرتبه تکرار می کنم. دقت کنیدها. انقدر فضایل ظاهری امیرالمومنین، [یعنی] آن که همه می بینند؛ زیاد بود، من عرض می کنم اگر شما تاریخ واقعی اسلام را پیدا کنید، می بینید همه تاریخ پر از امیرالمومنین است. اگر من می خواستم فهرست هم بگویم نمی رسیدم. اولین روز اسلام، امیرالمومنین است. روزی که بر پیغمبر وحی شد. اولین روزی که پیغمبر مردم را دعوت کرد، باز امیرالمومنین است. آخرین روز و آخرین لحظاتی که پیامبر دارد از دنیا می رود، باز امیرالمومنین است. سراسر تارخ اسلام پر از امیرالمومنین است. همین روزهای آخر فرمود که اُدعُولی أخی وَ خَلیلی. برادر من و عزیزم و دوستم را برایم صدا کنید بیاید. آن زن بود و رفت پدرش را صدا کرد. از در داخل شد و پیغمبر رویش را برگرداند. گفت خب من را نمی خواست. چرا من را صدا کردید. رفت. باز فرمود اُدعُولی خَلیلی. اسم نگفت ها. آن نفر دوم رفت پدرش را صدا کرد. او هم آمد و پیامبر رویش را گرداند. گفت من را نمی خواست. چرا من را صدا کردید؟ باز هم فرمود اُدعُولی خَلیلی. این بار هم اسم نبرد. حضرت ام سلمه را که می شناسید. ایشان اهل سرّ بود. گفت بابا علی را می خواهد. علی را صدا کنید. رفتند امیرالمومنین را صدا کردند. ایشان تشریف آوردند. فرمود، بیا جلو، بیا جلو، بیا جلو. سر امیرالمومنین را بردند زیر لحافی که روی خودشان انداخته بودند. دهان شان را گذاشتند روی گوش امیرالمومنین. مدت مدید، آهسته سخن گفتند. مدت مدید که می گویم مثلا یک ربع بیست دقیقه. بعد از امیرالمومنین سوال کردند که خب امیرالمومنین در این همه مدت چه گفت؟ دقت کنید ها. فرمود هزار باب از علم به من آموخت که از هر باب هزار باب باز می شود. هزار باب از علم به من آموخت که از هر بابی هزار باب باز می شود. یک میلیون باب. یعنی چه؟ ما نمی دانیم. اینها مال مقامات است. خب این فضایل. انقدر. نمی توانستند ببینند. تمام طول تاریخ اسلام بعد از دوران امیرالمومنین، با امیرالمومنین جنگیدند. اینها را می دانید. هفتاد هشتاد سال. هشتاد سال دوران بنی امیه. نه ببخشید هشتاد سال. دوران حکومت بنی امیه در تمام ماذنه های عالم اسلام. همه منابر عالم اسلام. منابر آن وقت، منبر نماز جمعه بود. حالا ما مثلا شب بیست و یکم منبر داریم. آن وقت اینجوری رسم نبود. فقط منبر نماز جمعه داشتند. بر تمام منابر عالم اسلام که آن وقت مثلا تخمینی گفتند هفتاد هزار منبر، امیرالمومنین را لعن و سب کردند. هفتاد هزار منبر. هشتاد سال. فقط دوسال دوران عمربن عبدالعزیز قطع کرد. تعطیل کرد. تا عمربن عبدالعزیز را کشتند و از بین رفت دومرتبه شروع کردند. اینجور. و بعد. و بعد. و بعد. در دوران بنی عباس دیگر کسی لعن نمی کرد. اما ریشه می کندند. یک عالمی اهل حدیث بود. اسمش ع ل ی بود. ما این را چه می خوانیم؟ عَلی. گفت نه اسم من عَلی نیست. عُلَی است. ببینید اگر اسمش به اسم امیرالمومنین شبیه می شد، جانش در خطر بود. حالا داستان ها خیلی است ها. تغریبا بگوییم هزار و چهارصد سال با این نام مقدس و با محبتش جنگیدند. خدا خواسته و شماها همه، الحمدلله الحمدلله، الحمدلله، مردم ایران حالا با کم و زیاد دوستدار امیرالمومنین هستند. این به برکت خون مظلوم امام حسین است. مظلوم امیرالمومنین. مظلومه، مظلومه. این خون های مظلوم و مظلومه این نام مقدس را و این محبت را نگاه داشت. آقا ما می گوییم این محبت عین اسلام است. محبت امیرالمومینن عین ایمان است. نه اینکه یک چیز دیگر باشد. ایمان همان محبت امیرالمومنین است. پیغمبر فرمود یا علی هرکس که تو را دوست دارد مومن است. هرکس بغض تو را دارد منافق است. روایات درجه اول در کتب اهل سنت است. هرکس تو را دوست دارد مومن است و هرکس دشمن تو است، منافق است. خب.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای