شب دوم جلسه فاطميه اول هيات محبان العباس ع 2/12/94
زندگی شما یک سیر است. سیری با مشقت. حالا مشقت کم و زیاد دارد. مشقت کم و زیاد دارد. کلا زندگی یک سیر است. من از آن روزی که متولد شده ام دارم این سیر را می کنم تا روزی که سر می گذارم.

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین من الانِ إلی قیام یَوم الدّین

 [در آیه 6 تا 14سوره انشقاق می فرماید:] اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ * فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ * فَسَوْفَ يُحَاسَبُ حِسَابًا يَسِيرًا * وَيَنقَلِبُ إِلَى أَهْلِهِ مَسْرُورًا * وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ وَرَاءَ ظَهْرِهِ * فَسَوْفَ يَدْعُو ثُبُورًا * وَيَصْلَى سَعِيرًا * إِنَّهُ كَانَ فِي أَهْلِهِ مَسْرُورًا * إِنَّهُ ظَنَّ أَن لَّن يَحُورَ. ای انسان تو به سوی ربّت حرکت می کنی. یک حرکتی همراه با مشقت. حرکتی همراه با مشقت. کدح را حرکت با مشقت گفته اند. کادح یعنی تو حرکت کننده ای با مشقت به سوی رب خودت. پس او را ملاقات می کنی. ممکن است بگوییم پس ربّت را ملاقات می کنی. ممکن است گفته شود که آن رنجت را ملاقات خواهی کرد. خب. ببینید در آیه بعد سر آیه فَ دارد. یعنی نتیجه. نتیجتا کسی که نامه عملش به دست راستش داده شود، اینطور. حالا می گوییم. کسی که نامه عملش به دست چپش داده شود، اینطور. چه ربطی دارد؟ تو یک سیری با مشقت خواهی کرد و سرانجام آن سیر و مشقت و زحمتی که در طول عمرت کشیدی را ملاقات خواهی کرد. سپس کسانی که نامه عمل شان به دست راست شان داده شده باشد، حساب اینها، حساب سهل خواهد بود. آقا حساب سهل خیلی قیمتی است. حساب سهل. فَسَوْفَ يُحَاسَبُ حِسَابًا يَسِيرًا. بعد این کسان به نزد اهل شان، یعنی اهل شان در بهشت باز می گردند. با شادمانی. اما کسی که نامه عملش از پشت سرش به او داده شده باشد. این تو سر خودش خواهد زد. فَسَوْفَ يَدْعُو ثُبُورًا. مرگ خواهد خواست. وَيَصْلَى سَعِيرًا آتش را خواهد چشید. إِنَّهُ كَانَ فِي أَهْلِهِ مَسْرُورًا. این در دنیا که بود خیلی سرخوش بود. خیلی سرخوش بود. مال مردم را برده بود. مقامات دنیایی را اهراز کرده بود و شادمان بود که من برده ام. إِنَّهُ كَانَ. این اینجا در خانه خودش و در میان اهل و زندگی خودش شادمان بود. آنها آنجا شادمان خواهند بود. آن فکر می کرد همیشه بر تخت سلطنت سوار است. خب. ببینید اینجا فرمودند زندگی شما یک سیر است. سیری با مشقت. حالا مشقت کم و زیاد دارد. مشقت کم و زیاد دارد. کلا زندگی یک سیر است. من از آن روزی که متولد شده ام دارم این سیر را می کنم تا روزی که سر می گذارم. آقا من یک ثلثش را خواب هستم. در آن یک ثلث خوابت هم داری این حرکت را ادامه می دهی. لحظه ای از عمرت نیست که در این حرکت نباشی. چرا می خوابی؟ چجوری می خوابی؟ اگر چرا و چجوری اش اینطوری باشد، شما یک طور سیر می کنی. اگر چرا و چجوری اش یک جور دیگر باشد، یک جور دیگر داری سیر می کنی. در هرصورت شما هیچ لحظه ای از عمرت نیست که سیر نکنی. عمر می گذرانی دیگر. عمر که می گذرانی داری سیر می کنی. حالا چگونه؟ در آن چگونه معلوم می شود که نامه عملت را به دست راستت می دهند یا از پشت سر می دهند. به دست چپت می دهند. در چگونه اش. اگرنه همه این سیر را می کنند. هیچ کس نیست که این سیر را نکند. دست خودش هم نیست. من چه بخواهم و چه نخواهم دارم عمرم را می گذرانم. نمی توانم که متوقفش کنم. توقفش آن وقتی است که مرگ آدم می رسد. اگرنه همیشه در حال حرکت هستیم. چگونگی اش دست توست. می توانی آن را پاک بگذرانی. می توانی ناپاک بگذرانی. اگر پاک گذراندی، نامه عملت را به دست راستت می دهند. فَسَوْفَ يُحَاسَبُ حِسَابًا يَسِيرًا. آقا عرض کردم این حساب یسیر یعنی سهل حساب می کنند، خیلی قیمتی است. ببینید [حساب] پنجاه هزار سال [طول می کشد]. حدیث می گوید که [بعضی ها] سر از قبر درمی آورند و در یک ثانیه پرواز می کنند به بهشت و ماموران بهشت می گویند شما؟ به قول معروف از کجا آمدید؟ حساب؟ نه من حساب ندیدم. نمی دانم حساب چیست. جهنم را دیدی؟ من جهنم ندیدم. من یک سر آمدم. می گویند شما چکار کرده بودید؟ می گویند دوتا کار کردیم. یکی به آنچه که قسمت بود، راضی بودیم. به آنچه قسمت بود راضی بودیم. ثانیا در پنهان از خدا می ترسیدیم. می گویند حق تان است. در پنهان از خدا می ترسیدیم. خب. می خواهم این را عرض کنم. ببینید از چگونگی این سیری که من و شما داریم، تکلیف آینده شما تعیین می شود. تعیین تکلیف آینده شما. نامه عمل به دست راست داده می شود. حساب سهل خواهد بود. یک سره به بهشت خواهد رفت. هیچ رنج نخواهد دید. همه جا احترامش خواهند کرد. بستگی دارد به آن چگونگی سیری که در این دنیا کرده بود. آن کسی که بر او سخت خواهد شد. وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ وَرَاءَ ظَهْرِهِ. از پشت سر نامه عملش را به دستش می دهند. یا مثلا از دست چپ می دهند. این همه اش می زند بر سرش و می گوید ای خدا مرگم بده. ای خدا مرگم بده. این چه بلایی بود سر خودم آوردم. این هم باز بستگی به چگونگی زندگی اش دارد. زندگی آدم سیر آدم است. اگر زندگی پاک بود، این نتایج خوب است. اگر ناپاک بود آن نتایج است. حالا می خواهم یک چیز دیگر عرض کنم و به بحث دیشب برگردیم. در بحث دیشب عرض کردیم که [در آیه 71 سوره اسراء می فرماید:] يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ. قیامت روزی است که هرکسی را با امامش به قیامت می آورند. هرکس را با امامش به قیامت می آورند. باز این هم خیلی مهم است. با امامش به قیامت می آورند. خب. [در ادامه می فرماید:] فَمَنْ أُوتِيَ. باز اینجا هم همان تقسیم هست. یک دسته ای نامه عمل به دست راست شان است و یک دسته نامه عمل به دست چپ شان است. مثلا. ببینید بلافاصله. فَمَنْ أُوتِيَ. باز نتیجه. نتیجه امامش است که نامه عمل به دست راستش داده می شود. نتیجه امامی است که انتخاب کرده است که نامه عمل به دست چپش داده می شود. از پشت سرش داده می شود. فَمَنْ أُوتِيَ. ببینید بلافاصله. يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ. هر دسته ای. دیشب عرض کردم. روی این کره زمین هیچ کس نیست که امام نداشته باشد. آنهایی که اصلا هیچ چیز قبول ندارند هم امام دارند. یک امامی مال آنهاست. يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ بلافاصله بعد از اینکه شما امامی انتخاب کردی، نامه عملت را به کدام دستت می دهند. با امامت. با امامت نامه عملت را به دست راست یا چپ می دهند. فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولَئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلَا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا. در برابر [در آیه بعد می فرماید:] وَمَن كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى دیگر نگفتند نامه عملش به دست چپ. وَمَن كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى. هرکس اینجا کور بود. امامی نیافت. امام نادرستی یافت. وَمَن كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلًا. آنجا گفته می شود چگونگی زندگی شما آینده شما را تعیین می کند. اینجا می گویند چگونگی انتخاب امام شما. چگونه امام را انتخاب می کنی؟ چه امامی انتخاب می کنی؟ آن زندگی آینده شما را تعیین می کند. این دوتا آیه را با هم تلفیق می کنیم. عرض می کنیم که شما با چگونگی زندگی خودت، آنجور که زندگی می کنی، امامی برای خودت انتخاب کرده ای. من چجوری زندگی می کنم؟ هرجوری زندگی می کنی، امامی آنطور برای خودت انتخاب کرده ای. هرجور زندگی کردی. اگر به پاکی زندگی کردی، امامت، امام پاکان است. اگر خدایی نکرده، به ناپاکی زندگی کرده ای، اگر قرو قاطی باشد. [در آیه 102 سوره توبه می فرماید:] خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا. یک وقت هایی برایتان عرض کرده ام. این آیه درمورد یک کسی نازل شده بود که یک گناه کرده بود. خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا. همان کسی که رفت خودش را با زنجیر به ستون بست. می گویند این آیه درمورد اوست. خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا. عمل صالح و عمل بد را قاطی کرده. بابا فقط یک گناه کرده بود. قاطی کرده دیگر. ما توقع نداشتیم. وقتی شخص ایمان آورد دیگر از او توقع ندارند. می خواهند همه کارهایش درست باشد. خب چه عرض کردیم؟ حرف اصلی این بود. من با چگونگی عمل خودم، برای خودم امام انتخاب کرده ام. خیلی است. آدم باید یک ذره بیشتر دقت کند. همینطور آزاد زندگی نکند. خب. امامت دو سو دارد دیگر. یک امام است. یک ماموم. امام، امامت می کند. ماموم، مامومی و اقتدا می کند. ماموم باید از امامش پیروی کند. امام باید چه کند؟ آنجا امام فرمود که إنّا غَیرُ مُهمِلین لِمُراعاتِکُم. ما شما را رها نمی کنیم. پس چطور یک انتخاب هایی نادرست در می آید. من کوتاهی کردم. من کوتاهی کردم. هروقت برای ما مشکل پیش آمد، خودم کردم. ما کوتاهی کردیم. دو روز دیگر هم یک امتحان بزرگ در پیش داریم. روز جمعه را عرض می کنم. این را دقت کنید. اگر آدم یک ذره هوا[ی نفس] قاطی کند. من از قیافه این آقا خوشم آمده. قیافه نیست آقا. مثال عرض کردم ها. این آقا خیلی خوب صحبت می کند. به خیلی خوب صحبت کردن نیست. این باید از خدا بترسد. اگر از خدا بترسد، حق مردم را مراعات می کند. خب. چه عرض می کردیم؟ این ضمنی بود. امام، مامومین خودش را حفاظت می کند. مراعات. مراعات. او را رعیت خودش می داند و به او می رسد. همه جوانبش را. ذره ذره. ذره ذره. به اخلاقش می رسد. از اخلاق پیرو خودش مواظبت می کند. اعمال و رفتار پیرو خودش را. دنیایش را. آخرتش را. زنش را. فرزندش را. همه چیزش را مراعات می کند. یادم هست حاج آقای حق شناس می خواستند یک خانه ای سر میدان قیام بگیرند. قدیم که خانه انتهای آن کوچه ها بود. فرمودند ما اینجا را برای تو صلاح نمی دانیم. رفتند آن کوچه های پشت سر و عقب تر. خب بله بهتر بود. سر خیابان نبود. سر و صدای خیابان نبود. رفت و آمد نبود. کوچه امن و امان و آدم های خوب و حسابی. اینطور مراعات می کنند. چگونه شما از امامت پیروی کردی. آنطوری که از امامت پیروی کردی، از تو مراعات می کنند. ببینید از آن طرف هیچ وقت کوتاهی نیست ها. هیچ وقت. هیچ وقت از آن طرف کوتاهی نیست. اگر کوتاهی هست از این طرف است. اگر من توبه کنم و برگردم، درست می شود؟ اگر توبه کنی و برگردی و رفتار و اعمالت درست شود، درست می شود. درست می شود. خب. از این هم بگذریم. این بحث اصلی مان که تمام شد.

بحث های دیگری هم بود که نمی دانم به چقدرش می رسیم. چون فردا شب را بیشتر نداریم. ما یک نسبت هایی داریم. ما ماموم هستیم و او امام ماست. امام زمان امام ماست و ما ماموم او هستیم. عرض کردیم که از جانب ما پیروی و از جانب او مراعات است. ذره ذره امور ما را اداره کند. ذره ذره. کاملا مواظبت می کند پای شما به چاله نرود. نه چاله دنیایی و نه چاله آخرتی. مواظبت می کند. برای شما دلسوزی می کند. خیلی اش این است که من راست بگویم. دروغ نگویم. چشمم را مواظبت کنم. گوشم را مواظبت کنم. به هیچ وجه پای موسیقی ننشینم. مثال عرض می کنم. نسبت های دیگری هم بین ما و ایشان هست. ما امام را خلیفه پیامبر می دانیم. حالا اگر بشود، یک اندکی امشب عرض می کنم و اگر خدا بخواهد و خدا مدد کند ان شاء الله یک مقداری را هم فردا شب عرض می کنم. پیامبر، پیام بر است. یعنی صاحب اصلی دین است. پیام بر. پیام آور. پیام از خدا به او می رسد. پیام از خدا فقط به او می رسد. پیام آسمان فقط به او می رسد. ائمه چه کاره اند؟ ائمه خلیفه او هستند. خلیفه او هستندیعنی چه؟ خلیفه یعنی کسی که آن صاحب اصلی، صاحب اصلی یک مسند، یک منصب و یک مقام از جای خودش برخاست و رفت و کسی جای او نشست. خلیفه کسی است که جای پیغمبر نشسته. ببینید جای پیغمبر نشست. خب جای پیغمبر نشسته یعنی چه؟ جبرئیل دائما بر پیغمبر وحی می آورد. برای ایشان هم؟ نه. آن تمام شد. فرمود: أنتَ مِنِّي‌ بمَنزِلَةِ هَارونَ مِن‌ مُوسَي‌ إلا أنَّه‌ لانَبيَّ بَعْدي‌. بعد از من دیگر پیغمبری نیست. این تعطیل شده. درهای آسمان بسته شده. دیگر خبری از آسمان به زمین [نمی آید.] دقت کنید. در زمینه دین. احکام شریعت. معارف دینی. دیگر خبر تازه ای نمی رسد. همه خبرهای لازم آمده. بنابراین ما در زندگی حضرت صدیقه می دانیم که جبرئیل به محضر ایشان می آمد. تمام دوران بعد از پدرش. برای ایشان خبر می آورد. مثلا من الان در آسمان بودم. در بهشت بودم. در اعلا علیین بهشت بودم. پدرت حالش اینطوری بود. خوب بود. مثلاها. برای شما سلام رساند. مثلا. برای ایشان تسلیت خاطر بود که از پدرش خبر می شنود. ببینید تاثر ایشان، تاثر ایشان انقدر نزد خدای تبارک و تعالی ارزشمند است که لحظه ایشان را بدون تسلیت خاطر رها نفرموده است. خب. در این فاصله ای که در محضر حضرت بی بی بود، حوادث آینده جهان را برای ایشان می فرمود. اینها. امیرالمومنین در کنار ایشان نشسته و صدای جبرئیل را می شنود. یا حداقل اینکه حضرت صدیقه برای ایشان می گوید که آنچه که جبرئیل به من گفته است چیست. امیرالمومنین اینها را ثبت کرد. اینها را صحیفه فاطمیه می گوییم. مصحف فاطمه. در فرمایشات ائمه هست که در مصحف فاطمه یک کلمه از قرآن شما در آن نیست. اصلا احکام و عقاید و معارف و اینها درونش نیست. همه حوادث و اخبار سیاسی جهان است. که بعد اینطور می شود. اینطور می شود. مثلا فلانی این مقدار حکومت می کند. مثلا وزیرش این است. امیرش این است. تمام اخبار سیاسی آینده جهان را  به محضر حضرت صدیقه عرض کرد. حالا ایشان به امیرالمومنین گفت یا اینکه خود ایشان شنید. چون درباره امام روایات ما می گوید که امام کسی است که صدای فرشتگان را می شنود ولی آنها را نمی بیند. البته امیرالمومنین یک اختصاصاتی دارد که به آنها کاری نداریم. حالا حداقلش این است دیگر. حداقلش این است که آنچه که جبرئیل خبر آورده ایشان به امیرالمومنین می گوید و ایشان آن را ثبت می کنند. این جزء مواریث است که از میراث حضرت صدیقه برای فرزندانش است. برای امیرالمومنین و فرزندانش. زمان حضرت صادق علیه السلام فرزندان حضرت مجتبی، نسل دوم و سوم، مثلا نوه و نبیره ها علیه دولت بنی امیه و بنی عباس قیام کرده بودند. حضرت صادق فرمود اینها به چیزی نمی رسند. در مجلس حضرت صادق را دعوت کرده بودند. اینها نشسته بودند و می خواستند ببرند و بدوزند و محمد پسر عبدالله بن حسن بن حسن، یعنی نبیره حضرت مجتبی؛ می خواستند با او بیعت کنند و مثلا او را خلیفه قرار دهند. البته بالاتر می گفتند. می گفتند او مهدی این امت است. در آن مجلس گفتند حضرت صادق علیه السلام نباشد، نتیجه نمی شود. از مجلس مان نتیجه گرفته نمی شود. خب چکار کنیم؟ ایشان را دعوت کردند. دعوت کردند و حضرت تشریف آوردند. خب حضرت صادق محترم بود دیگر. در جمع مردم معمولی. حالا قوم و خویشان شان هستند. ایشان نشستند و گفتند آقا ما تصمیم گرفتیم که با ایشان بیعت کنیم و نامش محمد بود و می گفتند که با آن مهدی آخرالزمان تطبیق می کند. ایشان فرمودند این مهدی نیست. هنوز وقتش نشده. هنوز وقت مهدی نشده. او مهدی نیست. بعد فرمود که اگر برای امر به معروف قیام کرده اید، خب من هستم. اگر به عنوان مهدی می خواهید با این بیعت کنید، درست نیست. اشتباه کردید. وقت مهدی نشده. اگر می خواهید به عنوان امر به معروف با او بیعت کنید، تو که پدر ایشان هستی، عرض کردم محمد، پسر عبدالله، پسر حسن، پسر حضرت مجتبی؛ ما با تو بیعت می کنیم. خب تو که بزرگ تری. او شیخ بنی هاشم بود. چنین حرف هایی زدند. حضرت از جا برخاست. اما وقتی که تشریف می بردند گفتند که اگر چیزی باشد به این صاحب قبای زرد می رسد. منصور آنجا نشسته بود. آنها همان وقت دنبال کار خودشان بودند. اما هیچ بروز نمی دادند. پنهانش کرده بودند که بعدها هم به قدرت رسیدند و اینها را خیلی بدجور قتل عام کردند. فرزندان امام حسن علیه السلام را. کاری ندارم. فرمود نام اینها در آن کتاب نیست. محمدبن عبدالله بن حسن نامش در آن کتاب نیست. اینها به جایی نمی رسند. اینجور. یعنی حضرت صادق براساس آن کتاب پیشگویی می فرمود. غیر از اینکه به عنوان امام که عالم به غیب است و او می داند. اما غیر از آن. می خواستند سند دارش کنند. در کتاب جدمان. اینها ناگزیر از آن کتاب یک چیزهایی شنیده اند. وقتی حضرت زین العابدین اواخر عمر مبارک شان بود امر فرمودند که یک صندوق از خانه ایشان به خانه حضرت باقر علیه السلام ببرند. بعد همه فرزندان را جمع کردند و فرمودند در این صندوق مال نیست ها. دنبالش نگردید که فکر کنید ارث و میراث است. دورن این مال نیست. اینها کتاب است. کتاب هم مال من نیست. مال پدرم است. مال جدم است. اینجوری. یکی همین مصحف فاطمه است که عرض کردیم. تتمه بحث باشد که اگر خدا خواست فردا شب عرض کنیم.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای