أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
در آیه 31 سوره مبارکه نساء می فرماید: إِن تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَنُدْخِلْكُم مُّدْخَلًا كَرِيمًا اگر از کبائر از گناهان اجتناب بورزید، (کبائرِ آنچه که شما را از آن نهی کرده اند) سیئات شما را می بخشیم و شما را به یک دروازه ای از کرامت می پذیریم. وَنُدْخِلْكُم مُّدْخَلًا كَرِيمًا این قدم اول از راهی است که همه باید بروند. بالخصوص ما که طلبه هستیم. اگر از گناهان کبیره پرهیز کنید، سیئات شما که در بابر کبائر گناهان صغیره است، را می بخشند و به جایگاه کرامت راه می دهند. حالا جایگاه کرامت کجاست؟ اولا می بینید که اینجا بین کبائر و صغائر یک تقسیمی انجام داده اند. کبائر را مهم و پرهیز از آن را به طور جدی تاثیر گذار دانسته اند. حرف این است که گفته اند صغائر را حتی بدون توبه می بخشند. اگر کسی فقط گناه صغیره ای به عهده داشت و از دنیا رفت و مثلا فراموش کرده بود که توبه کند و درمورد آن کاری کند، دیگر آن را مواخذه نمی کنند و گریبانش را نمی گیرند. زیرا از گناه کبیره پرهیز می کرده. این یک مساله است و البته مهم است. از آن مهم تر بخش دوم است که می فرماید: وَنُدْخِلْكُم مُّدْخَلًا كَرِيمًا شما را به یک مدخل کریم راه می دهند. من اینگونه ترجمه می کردم که گویا یک راهرویی است که به بارگاه کرامت راه دارد و شما را به آن راهرو می پذیرند. در را برایتان باز می کنند. در کرامت برای آدم باز می شود. حالا یک تقسیم عرض کنیم. بندگان خدا دو دسته هستند. بعضی از بندگان خدا، بندگان محترم خدا هستند. بعضی از بندگان خدا محترم اند. بعضی هم محترم نیستند. به چه دلیل محترم اند و به چه دلیل محترم نیستند؟ اگر کسی گناهان کبیره می کند، دیگر محترم نیست. اگر کسی گناه کبیره می کند، دیگر محترم نیست. اگر محترم نیست، مثلا چطور می شود؟ اگر یک وقتی یک جایی گیر کرد و به مشکل برخورد کرد و به سوی خدا دست دراز کرد و تضرع کرد کسی صدای تضرع او را نمی شنود. آدمیزاد در زندگی به مشکل برمی خورد دیگر. زندگی ای که هیچ مشکلی نداشته باشد نداریم. کم و زیاد هست اما زندگی بدون مشکل وجود ندارد. خب آدمی که محترم نباشد وقتی به مشکل برخورد کرد و دست به سوی خدا دراز کرد و نذر کرد و نماز استغاثه خواند و زیارت رفت و دست به دامان شد، دعایش شنیده نمی شود. ما مکرر به کسانی برخورد می کنیم که همه این راه ها را رفته اند و به هیچ نتیجه ای هم نرسیده اند. خب چرا به نتیجه نرسیده اند؟ این بنده در درگاه خدا احترامی نداشته. چرا احترام نداشته؟ اینجا گفته اند که چرا احترام نداشته. اگر کسی از گناهان کبیره پرهیز کند، این بنده محترم است. اگر کسی گناه کبیره می کند، خودش احترام خودش را شکسته. بعد از این آدم چطور می شود؟ اگر با گناه کبیره از این عالم رفت و جبران نکرده بود و توبه نکرده بود، چطور می شود؟ مگر اینکه در پایان قیامت شفاعت به دادش برسد. شرط این هم این است که با ایمان از دنیا برود. گناه کبیره گاهی ریشه ایمان آدم را هم می کند. یکی از خاصیت های گناه این است که ایمان را از آدم می گیرد. بالخصوص اگر گناه تکرار شود و به صورت عادت درآمده باشد و آدم به سهولت گناه کند، اینگونه می شود. اصرار بر گناه چیست؟ اصرار بر گناه این است که کسی گناه می کند و اصلا به فکر توبه و جبران آن نیست. این اصرار بر گناه است. اصرار هر گناه صغیره ای را تبدیل به گناه کبیره می کند. اصرار. اصرار چه بود؟ من گناه کنم اما اصلا فکر توبه و جبرانش نباشم. یک بار نزنم بر سر خودم و بگویم عجب غلطی کردم. برایم راحت می گذرد. اصلا اگر آدم راحت گناه کند، یعنی بدون دغدغه گناه کند و در گناه دغدغه نداشته باشد، این نشانه یک چیز خیلی بدی است. اگر آدم راحت گناه می کند. صبح گناه کرده. مثلا دو نفری ایستاده اند و یک غیبت می کنند. هیچ طوریش هم نمی شود. بنابراین هیچ فکری برای این گناه ندارد. ظهر هم که با هم ایستاده اند باز همان را تکرار می کند. دومرتبه غیبت می کند. حالا مثال عرض می کنم. از این هم هیچ طوریش نمی شود و هیچ اوقاتش تلخ نمی شود که چرا این حرف از دهانش درآمده. این نشانه بدی است. می خواهم الان عرض کنم اما یک کم می ترسم. این نشانه یک بی ایمانی است. اگر من از گناه هیچ دغدغه ای به خاطرم نمی آید، نشانه یک بی ایمانی است. حالا. اگر آدم توانست پی بگیرد، خوب است. ببینید تمام این کمالات نفسانی و روحانی را که به ما نمی دهند. اینگونه نیست که من متولد شوم و تمام خوبی ها را داشته باشم. ما بدون داشتن هیچ بدی و بدون داشتن هیچ خوبی متولد می شویم. بدی ها را خودمان کسب می کنیم. خوبی ها را هم خودمان کسب می کنیم. ببینید بدی ای که شما خودت کسب نکرده باشی که مورد حساب و کتاب واقع نمی شود. امام می فرمایند که مثلا به شما نمی گویند چرا رنگت گندم گون است. دست من نبوده. آقا چرا قدت 160 است و 170 نیست؟ دست من نبوده. در اختیار من نبوده. اما به من می گویند که چرا زبانت را نگاه نداشتی؟ ببینید متاسفانه یک گناه برای طلبه ها دم دستی است. ما در محیط مدرسه مان گناه دیگری جز این که می خواهم عرض کنم نیست. حالا نمی خواهیم نام آن گناهان دیگر را عرض کنیم. گناهی به طور معمول نیست. اما زبان آزاد است دیگر. خب آقا زبان آزاد است، بار سبک است؟ خب می دانیم بار زبان سنگین است. آدم می تواند ده دقیقه، فقط ده دقیقه با یک دوست صحبت کند و در آن ده بیست تا گناه کبیره کرده باشد. خیلی باید از این مراقبت کنید. دوستان پایه های اولیه خیلی از این مراقبت کنند. چون وقتی آدم به اینجا می اید، در ابتدا این مسائل را بلد نسیت. مثلا ما مساله غیبت را بلد نیستیم. اگر این جزء مسائلی باشد که در مدرسه تعلیم داده می شود خوب است. نمی دانم آدم باید از کجا این را بیاموزد. مثلا شاید در گناهان کبیره آیت الله دستغیب شرایطش آمده باشد. این را با دقت بررسی کنیم تا بدانیم چگونه حرف بزنیم. آدم هرچه زودتر شروع کند بهتر است. چون مثلا بعد از اینکه من ده سال به انواع گناهان زبان عادت دارم، حالا سر عقل آمده ام و توجه پیدا کرده ام و می خواهم جلوی گناهان زبان را بگیرم. خب نمی شود. سخت می شود. اگر بشود ما همان سال اول مسائل غیبت را یاد بگیریم، خوب است. مثلا معمول آقایان می گویند عیب ظاهر اگر گفته شود، غیبت نیست. اگر عیب پنهانی باشد غیبت است. کسی پنهانی کار بدی می کند یا عیبی دارد که جلوی چشم مردم نیست و مردم نمی دانند. حالا باید مساله های اینها را ببینید. مرحوم آقای بهجت یک مقداری اینجا سخت گیرتر بودند. تمرینش را از همان سال اول باید شروع کرد. عرض کردم هرچه زودتر شروع کنید، زودتر به ملکه و عادت گناه نکردن می رسید. این آن چیزی است که ما می خواهیم. آیه شریفه این را از ما می خواهد. اگر از گناهان کبیره اجتناب کنید، ما گناهان صغیره شما را می بخشیم و شما را به کرامت می رسانیم. ببینید در جاهای دیگری از قرآن از کرامت سراغ داریم. همه مان هم بلد هستیم. در آیه 13 سوره مبارکه حجرات می فرماید: إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ. اکرم. مانند همان که فرمودند وَنُدْخِلْكُم مُّدْخَلًا كَرِيمًا. هرچه آدم بیشتر مراقبت کند، محترم تر می شود. می دانید اوایل اسلام وقتی در مکه بودند و بعد از اینکه به مدینه آمدند تغریبا تا هفده ماه به سوی بیت المَقدس نماز می خواندند. یعنی به سوی قبله یهود نماز می خواندند و ما می گوییم مسجد الاقصی قبله اول مسلمانان است. آن را قبله اول می شناسیم. بعد از هفده ماه جبرئیل وسط نماز صبح ایشان را برداشت برد آن طرف مسجد و قبله را برگرداند. مامومین هم به آن سو شدند و نمازشان را ادامه دادند. قبله تبدیل شد به کعبه. عرض من این است که در قرآن درمورد رسول خدا در آیه 144 سوره مبارکه بقره می فرماید: قَدْ نَرَی تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا ایشان از این وضع ناراحت است. از بس که یهودی ها حرف زده بودند و شایعه پراکنی کرده بودند و پشت سر بد گفته بودند. پیامبر رنجیده خاطر بود. می فرماید قَدْ نَرَی تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ ما اینکه تو سر به آسمان بلند کردی را دیدیم. فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا ما تو را برمی گردانیم، می گردانیم به سوی آن قبله ای که تو آن را دوست داری و می پسندی. ببینید یک بار سر به آسمان بلند کردند، این یک بار دیده شد. بنده خدا تا رسیدن به این جایگاه در کرامت جا دارد. سر به آسمان بلند کند می بینند و به او جواب می دهند. این برای همه ماها مقدور است. از کجا شروع کنیم؟ از کجا به این می رسیم؟ آیه فرموده: إِن تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ. خب این قدم اول است. ما باید از اینجا شروع کنیم. همه چیزهای معنوی را از اینجا باید شروع کرد. با ذکر گفتن نمی شودها. با ترک گناه می شود. ما در مدرسه مان یک دوستی داشتیم که نزد یک آقای دیگری درس می خواند که احتمالا او را می شناسید. این شاگرد رفته بود کتاب آقا شیخ رجبعلی خیاط را خوانده بود و دو تا ذکر از آن یاد گرفته بود و به استادش دستور ذکر می داد. استاد هم جوان بود. ایشان هم جوان بود. آدم از اینها به جایی نمی رسد. از کجا به جایی می رسد؟ وقتی زبانش را مراقبت می کند. وقتی چشمش را مراقبت می کند. من اجازه ندارم هرجایی را نگاه کنم. نمی توانم به هرچیزی ذل بزنم و نگاه کنم. اینها جز درس های اولیه ماست. یعنی روز اولی که ما وارد مدرسه می شویم، باید اول حمد و سوره ما را درست کنند. تقلید را درست کنند. نه وقتی که ده سال درس خواندم، هنوز حمد و سوره ام درست نباشد. حالا لطف و مرحمت خدا این است که اگر شما فکر می کردی که حمد و سوره ات درست است و یقین داشتی و مطمئن بودی که حمد و سوره ات درست است و بعد از مدتی فهمیدی که فلان نقطه این حمد و سوره ات اشتباه بوده، نماز قضا ندارد. این مرحمت خداست. اما خب حالا اگر وضوی من یک گوشه اش عیب داشت چطور؟ اگر غسل من یک ایرادی داشته چطور؟ روز اول آدم باید اینها را درست کند. درواقع پدر و مادر باید اینها را به آدم یاد بدهند. اما حالا. شما خوشبخت بوده اید که به مجموعه طلبگی آمده اید که مجموعه به این چیزها فکر می کند. فکر می کند که نماز شما درست باشد، اخلاق شما درست باشد. رفتار شما درست باشد. هیچ جای دیگر این فکر را نمی کنند. اگر شما به دانشگاه بروی، مسئولین دانشگاه برای شما چنین فکری نمی کنند که این بچه باید حمد و سوره اش درست باشد و نمازش درست باشد. رفتارش درست باشد. نه همین که غیبت نداشته باشد و درسش را خوب بخواند برای آنها کافی است. هرچه دیگر بود هم بود. اما اینجا مسئولان یک چنین غصه و دغدغه ای برای شما دارند. حالا این خوشبختی است و مرحمت خداست. آن نکته دوم آیه در نظر من است. وَنُدْخِلْكُم مُّدْخَلًا كَرِيمًا بنده تبدیل می شود به یک بنده ای که در درگاه الهی محترم است. عرض کردم احترام آدم تا آنجا بالا می رود که فقط همین که سر به آسمان بلند کرد، قبله عوض شد. خدا حکمش را عوض کرد. در این حد محترم شده است. قرآن هم دارد. به خاطر نگرانی های پیامبر غصه می خورد. می فرماید انقدر غصه مردم را نخور. تو داری خودت را برای مردم به کشتن می دهی. نمی خواهد. رهایشان کن. ببینید آسمان غصه پیامبر را ملاحظه م یکند. سربلند کردنش را نگاه می کند. همه حرکات و سکناتش را. چرا؟ چون بنده محترم خداست. البته داستان ایشان جداست و ما می گوییم محترم ترین بنده خداست. برتر از او وجود ندارد. اولین و محترم ترین مخلوق خداست. بعد ما درمورد بندگان محترم خدا داستان داریم. در آیه 26 سوره مبارکه انبیاء می فرماید: بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ قرآن از بندگان محترم خدا اسم می برد. بندگان مکرم. کریم. أکرَمَ. مُکرَم. بندگان مکرم خدا و بندگان محترم خدا هستند. حالا ببینید این کجا جا دارد. اینهایی که بندگان محترم خدا هستند در آیه بعد درموردشان می فرماید: لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ در برابر رای خدا رای نمی دهند. آدم تا اینجا می رسد. ببینید خدای متعال می فرماید دروغ بد است. دروغ برای من سود دارد. سود مادی دارد. اما من دروغ را به خاطر خدا کنار می گذارم. آدم به طور معمولی به دنبال سود است. اما این به خاطر خدا رای خودش را کنار می گذارد. رای خدا را می پذیرد. آدم به جایی می رسد که دیگر هیچ رایی ندارد. تمام رایش آن چیزی است که خدا می خواهد. ما معصومین را اینگونه می دانیم. فرمودند که قُلُوبُنا وَکرُ مَشیّة الله. ائمه فرمودند. قلب های ما لانه مشیت خداست. مشیت خدا مانند یک کبوتری در این لانه فرود می آید. ببینید اصلا در این لانه هیچ چیز نیست. اصلا رای نیست. مثلا آنچه که در دل مبارک امام زمان می گذرد همان رای خداست. آدم تا اینجا می رسد. در آن پرهیز و تقوا تا اینجا می رسد که دیگر رای ندارد. در ادامه آیه 26 سوره مبارکه انبیاء می فرماید: وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ دقیق و صد در صد هرچه دستور هست را عمل می کند. یک ذره خلاف دستور نمی کند. ببینید ما در سلسله انبیاء حضرت یونس را داریم. حضرت یونس چه شد؟ گرفتار دریا شد دیگر. چرا؟ فقط یک دانه. فقط یک بار ایشان دید در بلا آمده تا بالای سر شهرش. مطمئن شد که دیگر نباید در این شهر بماند. از شهر آمد بیرون. دقت کنید. به ایشان گفتند که چرا بی اجازه آمدی بیرون؟ گفت خدایا من دیدم عذاب دارد می آید. کار این شهر تمام است. خب من نباید در شهری که عذاب است بمانم. این بی اجازه بیرون آمدن باعث شد که ایشان گرفتار بطن حوت شود. قرآن هم دارد که اگر ایشان تسبیح نمی کرد و شبانه روز آن ذکر را نمی گفت تا قیام قیامت در دل آن ماهی گرفتار بود و در زندان بود. آدم تا اینجا می رسد. در تمام عمر فقط یک حرکت کرده که بدون اجازه عمل کرده. از ترک گناه کبیره آدم تا اینجا می تواند بالا برود. آن وقت فرموده اند إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ هرچه شما بیشتر این این جنبه را مراعات کنید و بیشتر مراقب زبان و چشم و گوش و دست و پا و غذایی که می خورید باشید، جایی که می روید، رفیقی که دارید باشید، محترم تر خواهید بود. روز قیامت از رفیق من هم سوال می کنند. می گویند چرا با این رفیق بودی؟ می پرسند یا نه؟ چیزی هست که نپرسند؟ این هم یکی از آنهاست. چرا با این آدم رفیق بودی؟ خودت می دیدی که یک نکات منفی ای در رفتارش وجود دارد. ممکن است تو این نکات منفی را بیاموزی. یک نکته. آدم بدی را زودتر می آموزد یا خوبی را؟ بدی را زودتر می آموزد. آخر این مهم است. بنابراین رفاقت خیلی مهم است. من باید کاملا محاسبه شده رفیقم را انتخاب کنم. حالا اولش هم هست و برخورد کردیم و مثلا هم مباحثه انتخاب کرده ایم. اینجا که ان شاء الله کس بدی نیست. حالا مثال عرض می کنیم. بعد یک مرتبه دیدیم که ایشان زبانش آزاد است. من دیگر با ایشان مباحثه می کنم. می گویم آقا مباحثه تعطیل. ما فردا دیگر هم مباحثه نیستیم. مباحثه نداریم. رفیق هم غذا همینطور. در کنار هم می نشینیم غذا می خوریم و صحبت می کنیم. باید مراقبت کنم. آدم در رفیقش هم مسئول است. هر حرفی می زنی مسئول هستی. هر حرفی می شنوی مسئول هستی. من شوخی می کنم. با لفظی که شما معمولا به آن جوک می گویید. این جوک می گوید، مسئول است. من می شنوم مسئول هستم. من آزاد نیستم. ما به آزادی معتقد نیستیم. آنها می گویند آزادی. بگویند. ما به آزادی معتقد نیستیم. ما به مسئولیت معتقد هستیم. ما می گوییم تمام حرکات چشم شما سوال می شود. تمام حرف هایی که می زنی سوال می شود. در آیه 18 سوره مبارکه قاف می فرماید: مَّا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ یک کلمه از این دهان بیرون نمی آید مگر اینکه بالای سرش مامور ایستاده. یک دانه از دست آنها درنمی رود که یک کلمه را نشنوند و ضبطش نکنند. همه ضبط می شود. البته خوشبختانه بسیاری حرف های راست و خوب و درست وجود دارد دیگر. آدم هر حرفی بزند که گرفتار نمی شود. اگر خدایی نکرده یک حرف نامناسبی بزند گرفتار می شود. می خواهیم عرض کنیم که شما احساس نکنید در زندان هستید. نه در زندان نیستید. می توانید هزارتا حرف بزنید. اما آدم حرف مردم را نمی زند. اگر هم از مردم حرف زد، حرف بدی نمی زند. اگر خوبی دارد می گوید و اگر بدی دارد نمی گوید. محدودیت ها خیلی نیست. عرض کردیم که نتیجه اینکه آدم گناهان کبیره را ترک می کند این است که گناهان صغیره اش را می بخشند. بدون توبه می بخشند. این یکی از فضایل و نتایج پرهیز از گناهان کبیره است. ثانیا در شمار بندگان محترم خدا درمی آید. وَنُدْخِلْكُم مُّدْخَلًا كَرِيمًا اما متاسفانه این قدم اول است. ترک گناه کبیره قدم اول است. آدم نباید اینجا بماند. باید قدم های بعدی را هم بردارد که اگر یک مرتبه دیگری خدمت رسیدیم از آن هم سخن خواهیم گفت.