جلسه پنجشنبه 30/5/93 ( ذلیل گناه نباش )
مغلوبیت آدم در برابر حمله شیطان برای تکرار گناه فقط در وقتی است که خیال آدم راحت است. در خیال راحت آدم مغلوب می شود...

أعوذ بِاللهِ مِن الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قوّهَ إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطـّیبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لَعنَة الله عَلی أعدائِهِم أجمَعین إلی یَوم الدّین

امشب اگر خدا بخواهد می خواهیم کمی درمورد سیره دوران امامت حضرت صادق علیه السلام عرض کنیم. می خواهم قبلش یک نکته اخلاقی عرض کنم و اگر خدا بخواهد آن بحث حضرت صادق را عرض کنم که قاعدتا به هیچ جایش نمی رسیم و من فقط یک نکته کلی و یکی دو نمونه عرض خواهم کرد.

آن نکته اخلاقی این است که وقتی انسان گناه می کند، یک گیر اصلی اش این است که ذلیل گناه است که گناه می کند. در برابر یک چیزی ذلیل است. بفرمایید هوای نفس و هوا و هوس یا شهوت. در برابر یک چیزی ذلیل می شود. ببینید یک نوع گناهی است که یک وقت پیش می آید. مثلا شخص عصبانی می شود و دستش را بیجا حرکت می دهد. خود این هم مربوط به یک اشکال و عیبی در انسان است. اگر تربیت انسان تربیت درستی باشد، دستش بی جا حرکت نمی کند. معلوم می شود یک نقصی در این تربیت وجود دارد. یک جایی در ساختمان آدمی کمبود هست که دست بیجا حرکت می کند. عرض می کنم این یک وقتی است. اما کسی که گناه می کند، بفرمایید کسی که در گناه به عادت رسیده است، شاید بدترین وجهش این است که بدترین بُعد آن مساله این است که انسان ذلیل آن گناه است. من مکرر برخورد کرده ام. شما هم برخورد کرده اید. ممکن است خودمان هم یک وقت گرفتار بوده باشیم. شخص می گفته نمی توانم. یک نمی توانم می گفته. حالا مثلا این مساله در کسانی که معتاد است، خیلی روشن است. آدمی که معتاد است، مثلا به سیگار معتاد است، نیم ساعت به نیم ساعت و حتی بیشتر سیگار می کشد. دیگر نمی تواند. بی قرار است. تقریبا بی اختیار است. البته این بی اختیاری بار گناه را از روی دوش انسان برنمی دارد. چون بی اختیاری ای است که خودم ایجاد کرده ام. می گویند یک کسی خودش را از یک بلندی پرت می کند پایین و وسط راه پشیمان می شود. خب. مقصر نیست دیگر. پشیمان است. از حالا به بعد که دارد می رود پایین نمی خواهد برود. اما می گوییم آقا خودت این بی اختیاری را برای خودت ایجاد کردی. آدم در اعتیاد خودش برای خودش بی اختیاری ایجاد می کند. بنابراین این بی اختیاری بار گناه را کم نمی کند. خودش کرده است. اینجا اگر فرد بخواهد خودش را معالجه کند، یک کمی مشکل می شود. معالجه آدمی که گرفتار شده و به اعتیاد رسیده است مشکل است. عرض کردم وجه بسیار بدش این است که آدمزاد ذلیل یک چیز بسیار حقیر و کوچکی است. این وجه خیلی بد گناه است. حالا در هر صورت. اگر آدم یک وقتی به هر صورتی، به صورت گاهی، یا به صورت گرفتاری دائمی، گرفتار گناه باشد، این گناه با اعتقاد انسان به عالم آخرت نمی سازد. من معتقدم یک روزی باید جواب این کارم را بدهم. جواب همه کارهایم را باید بدهم. اگر من به عالم آخرت و حساب و کتاب و بهشت و جهنم معتقد هستم، باید یک فکری برای خودم بکنم. آدمی که چنین اعتقادی داشته باشد خودش را به گناهی که گرفتار آن است رها نمی کند. ولو هزار بار در مبارزه گناه زمین بخورد. مکرر مکرر حاج آقای حق شناس می فرمودند اگر برای بار صدم هم زمین خوردی بلند شو و بایست و بگو می توانم. اگر انسان تصمیم می گیرد گناه نکند، فقط به یک دلیل دومرتبه گرفتار می شود و زمین می خورد و آن دلیل این است که آدم خیالش راحت می شود. خیالش از گناهی که کرده راحت می شود و می گوید خب دیگر حل شد. من معالجه شدم. وقتی فکر کردی حل شد، شیطان دومرتبه می آید. اگر من همان شکستگی ای که در مبارزه با گناه داشتم، یعنی شکسته بودم و از خودم ناامید بودم، اگر به خدا و مرحمت او دل بسته بودم و به کمک خدا توانسته بودم بر این گناه غلبه کنم؛ اگر این حالت را حفظ کنم، دیگر هیچ وقت گناه نمی کنم. یعنی در تصمیم اول می تواند پیروز شود. اگر آن شکستگی حالی را که در هنگام مبارزه با گناه داشت از دست ندهد، شیطان دیگر نمی تواند به سراغ او بیاید. ببینید اگر انسان گناه نمی کند، به مدد خداست. این برو برگرد ندارد. هرکس و هرجا. آنهایی که معصوم هستند به مدد خدا معصوم  هستند و هرکس گناه نمی کند، به مدد خدا گناه نمی کند. حالا اگر کسی توانست گناهی که به آن عادت دارد را ترک کند، پس خدا بوده که کمک کرده است. هروقت این خدا باشد، انسان دیگر شکست نمی خورد و دیگر تکرار نمی کند. هروقت مرحمت این خدا باشد، انسان مغلوب نخواهد شد. هروقت باشد دیگر. وقتی انسان حالت شکستگی اش را از دست می دهد، خدا را از دست داده است. وقتی من شکسته باشم و بدانم که من نمی توانم و خدا بوده که کمک کرده تا من بتوانم، یعنی بدانم من نمی توانم و خداست که کمک کرده من بتوانم، اگر انسان این را از دست ندهد، هیچگاه دومرتبه مغلوب نمی شود. مغلوبیت آدم در برابر حمله شیطان برای تکرار گناه فقط در وقتی است که خیال آدم راحت است. در خیال راحت آدم مغلوب می شود. خب. این نکته اول.

ببینید ما به امام معتقد هستیم. دوازده امام که این امامت باید تا پایان عالم دوام داشته باشد. یک اصل است. امامت هیچ روزی از روی زمین جمع نمی شود. نمی شود یک روزی این زمین باشد و انسان ها باشند و امامی در میان این انسان ها زندگی نکند. چنین روزی وجود نخواهد داشت. این را بلد هستیم و بارها شنیده ایم که اگر امام نباشد، زمین اهلش را فرو می برد. لَساخَتِ الأرضُ بأهلُها این یک اصل است. یک اصل شیعی است. زمین بدون امام دوام ندارد. بفرمایید جامعه انسانی بدون امام دوام ندارد. یعنی ممکن است زمین بدون امام بگردد و باشد. اما جامعه انسانی بر روی زمین وجود نخواهد داشت. بدون امام جامعه انسانی نداریم. پس حتما امام باید تا پایان عالم بوده باشد. وقتی برای این امت دوازده امام درنظر گرفته شده، معنایش این است که حداقل یکی از این ائمه باید عمر دراز داشته باشد. این که ما می گوییم برای این امت دوازده امام درنظر گرفته شده، روایاتش در کتب اهل سنت پر است. پر است. ببینید پر است. اصطلاحی که آنجا به کار رفته، خلیفه است. پیامبر فرمود برای من دوازده خلیفه است. من دوازده خلیفه دارم. بعد هم یک نشانی هایی دادند. خب دوازده خلیفه یا به زبان ما دوازده امام یک مساله مسلم اسلامی است. در آن احادیثی که در کتب اهل سنت هست و دوازده تا خلیفه را گفته اند تا قیامت گفته اند. پیامبر هم آنجا تا قیامت گفته. یعنی سند حدیثی ما در کتب اهل سنت دوازده خلیفه ای است که تا قیامت هستند. خب. پس باز حداقل این است که یکی از اینها باید عمر درازی داشته باشد که تا قیامت طول بکشد. حداقلش است ها. ما معتقدیم که عمر حضرت ولیعصر تا پایان عالم دوام خواهد داشت. این یک اعتقاد کاملا اسلامی است نه اینکه فقط اعتقاد شیعه باشد. خب ما این ائمه را به چه کاری می شناسیم؟ پیامبر آمد دین را به مردم رساند. مسلم است دیگر. قرآن هم در آیه 3 سوره مبارکه مائده فرمود: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ. دین تان کامل شده. دیگر امام می خواهیم چکار؟ این دوازده امام دیگر چکار می کنند؟ ما می گوییم مگر پیامبران صاحب ادیان چند نفر هستند؟ پنج نفر هستند دیگر. پیامبران اولوالعزم صاحب دین هستند. البته دین یکی است. حالا اینکه چرا پنج تا پیامبر آمده بحث جدا دارد که فعلا بحث آن را نداریم. خب پیامبران پنج تا هستند. پس بقیه پیامبران چکاره اند؟ بقیه پیامبران به همان کاری هستند که ما می گوییم ائمه به آن وظیفه دارند. ائمه چه وظیفه ای دارند؟ همان کاری که پیامبران گذشته به آن وظیفه داشته اند. غیر از پیامبری حضرت موسی، ایشان یک مجموعه پیامبرانی به عنوان اوصیاء داشته است. آن اوصیاء چکاره بودند؟ ما می گوییم ائمه ما هم همان کاره هستند. بنابراین ما می گوییم حضرت موسی وصی داشته. وصی اش پیغمبر بوده. اوصیاء حضرت موسی پیغمبر بودند. در پیغمبر آخرالزمان، اوصیاء دیگر پیغمبر نیستند. وصی هستند اما پیغمبر نیستند. همان وظایف پیغمبران گذشته را دارند بدون اینکه پیغمبر باشند. اوصیاء پیامبر آخر همان وظیفه ای را به عهده دارند که اوصیاء پیامبران گذشته به عهده داشتند. وقتی حضرت موسی علیه السلام از دنیا رفته، حضرت یوشع به جای ایشان نشسته است که در قرآن به ایشان اشاره کرده است. وقتی ایشان به دیدار خضر رفت، قرآن می فرماید: فَتًى یک جوانی همراه ایشان بود. این همان وصی ایشان یعنی حضرت یوشع است. پیغمبر است و وصی است. حالا پیغمبر خودمان در مورد امیرالمومنین فرمود تو مانند هارون هستی بدون اینکه پیغمبر باشی. هارون وصی اول حضرت موسی است که البته سن ایشان از حضرت موسی بزرگ تر بود و زودتر از حضرت موسی از دنیا رفت. ایشان وصی اول بود و بعد از ایشان حضرت موسی وصی تازه معین فرمود که حضرت یوشع بود. در هرصورت پیغمبر به حضرت امیرالمومنین فرمود تو شبیه هارون هستی بدون اینکه پیغمبر باشی. پس ایشان همان کاره است و وصی است و همان وظایف را به عهده دارد. باید همان کارها را بکند که هارون یا یوشع یا نفرات بعد می کردند. چون یه حضرت یوشع که ختم نشد. ایشان هم نفر بعد داشت. آن بعدی هم بعد داشت تا پایان سلسله اوصیاء ایشان. پس وظیفه ای که ائمه ما دارند، همان وظیفه ای است که اوصیاء انبیاء گذشته داشتند. خلاصه اش چیست؟ آنها حافظ دین هستند. ائمه حافظ دین هستند. همانطور که اوصیاء انبیاء گذشته حافظ دین پیامبر خودشان بودند. مُبلغ و حافظ. این خلاصه. این حفاظت از دین وجوه و ابعاد مختلفی دارد که یکی از آنها در این حدیثی است که عرض می کنیم و شما هم یک بخش هایی از آن را شنیده اید. این روایت از حضرت صادق علیه السلام است. می فرمایند: إِنّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ علما وارثان انبیاء هستند. بعد می پرسند چگونه می شود؟ می فرمایند زیرا الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُورِثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِينَاراً پیامبر در بعد پیامبری اش پول و درهم و دینار به جای نمی گذارد. پیامبر یک بعد انسانی دارد دیگر. پیامبر انسان است. مسلمان است. مومن است و پیامبر است. حالا اگر این روشن شود خوب است. ببینید پیامبر ما نماز می خواندند. چرا نماز می خواندند؟ چون پیامبر بودند؟ خیر چون مسلمان اند. ایشان خودش اول مسلمان این امت است. اگر این را بفهمیم مهم است ها. پیامبر چون مسلمان است، نماز می خواند و روزه می گیرد. امر به معروف به عهده اش است. به عنوان مسلمانی، امر به معروف به عهده اش است. یک کارهایی به عنوان پیمبری به عهده اش است. خب. پیامبر اولا انسان است. چون انسان است، ازدواج خواهد کرد. فرزند خواهد داشت. ارثش به بچه هایش می رسد. این در وجه انسانی پیغمبر است. نه چون پیغمبر است ارث دارد. ارث داشتنش به دلیل پیغمبر بودنش نیست. به دلیل پیغمبر بودنش دینش ارثش است. اینجا این را می گویند. می گویند این ارث به علما می رسد. علمای اول امت اسلام ائمه هستند. اینها اولین عالمان این امت هستند. خب بحث اصلی مان آخرش است. وَ إِنّمَا أَوْرَثُوا أَحَادِيثَ مِنْ أَحَادِيثِهِمْ دین و علمش را به عنوان ارث به جای می گذارد. آن ارث به علما یعنی ائمه می رسد. مثلا اینجا یک پرانتز باز کنیم. امیرالمومنین یک کتابی به دست مبارک خودش از اول تا آخر نوشته است. پیامبر املا کرده و ایشان نوشته است. این کتاب به صورت طومار است. هفتار زراع طولش است که بسته می شود و جمع می شود و نزد ائمه محفوظ مانده و امروز نزد امام زمان است. در این کتاب پیغمبر تمام احکام دین را ذره ذره فرموده و امیرالمومنین نوشته است. دقت کنید. تمامش را. فرمودند وقتی زمان امام زمان حکومت به ما می رسد، ما از این کتاب تجاوز نمی کنیم. چون هرچه برای یک حکومت لازم داریم، در این کتاب هست. همه دین را پیغمبر در این فرموده و امیرالمومنین نوشته است. کسانی از اصحاب ائمه هم این کتاب را دیده اند و بخش هایی از آن را خوانده اند. پس این به ائمه ارث رسیده است. بخش هایی از فرمایشات و کلمات علم پیامبر هم به سایر علمای امت هم ارث رسیده است. بعد فرمودند: فَانْظُرُوا عِلْمَكُمْ هَذَا عَمّنْ تَأْخُذُونَهُ یک مساله خیلی اساسی که زمان ما به آن گرفتار هستیم و زمان های گذشته هم کمابیش بوده این است که فرمودند ببینید شما علم دین تان را از کجا می آموزید؟ هرکسی یک دکه زد، می تواند دین بیاموزد؟ یک وقت من یک جمعی را مکرر می دیدم. می دیدم یک مجموعه جوان دور یک جایی نشسته اند و سکوت کرده اند. اما نمی دیدم دور چه کسی نشسته اند. موضوع اینها چیست؟ بعد فهمیدم یک آقایی نشسته و اینها هم دورش هستند. خب معجزه این آقایی که اینها دورش جمع بودند چه بود؟ ایشان خواب تعبیر می کرد. آقا اگر یک کسی خواب تعبیر کرد، یک ذره بالاتر، اگر از ضمیر شما خبر داد، باید زود برویم سر بسپاریم؟ فَانْظُرُوا عِلْمَكُمْ هَذَا عَمّنْ تَأْخُذُونَهُ باز دور یک آقایی جمع بودند. می گفتند خانم ها می آمدند و این دست آنها را می گرفت تا کف دست شان را نگاه کند. یعنی چه؟ فَانْظُرُوا عِلْمَكُمْ هَذَا عَمّنْ تَأْخُذُونَهُ دقت کنید علم دین تان را از کجا می گیرد. شما می توانید فیزیک را از یک نفر کافر مطلق بگیرید. درس تان پیش استادی است که مثلا خارج از ایران است یا حتی داخل ایران. داخل ایران هم از این جنس هستند. هیچ چیز را قبول ندارد. من می خواهم فیزیک بخوانم. اما نمی توانم دینم را از این بگیرم. فَانْظُرُوا عِلْمَكُمْ هَذَا عَمّنْ تَأْخُذُونَهُ علمتان را از چه کسی می گیرید؟ تا پاکدامنی اش به کمال نباشد نمی شود. پاکدامنی به کمال. بعد یک فرمایشی فرمودند که ما می خواهیم این را عرض کنیم. فَإِنّ فِينَا أَهْلَ الْبَيْتِ فِي كُلّ خَلَفٍ عُدُولًا سلسله خاندان ما در هر نسل یک مردان برگزیده ای دارد. اینجا اصطلاح عادل را به کار برده اند. عادلی که اینجا گفته اند با معصوم تطبیق می کند. در هر نسل یک معصوم وجود دارد. او یک وظایفی دارد. ما می خواهیم بگوییم این وظایفی است که یک امام دارد. یکی از ابعاد وظایف ائمه این چیزی است که حضرت صادق اینجا فرمود. فَإِنّ فِينَا أَهْلَ الْبَيْتِ فِي كُلّ خَلَفٍ عُدُولًا يَنْفُونَ عَنْهُ تَحْرِيفَ الْغَالِينَ این به حفاظت از دین جلوی دین می ایستد. اگر دشمن به سوی این دین آمده و می خواهد دین را کم و زیاد کند آن شخص و آن فردی که در آن نسل هست، باید جلوی تحریف را بگیرد. اینکه تمام ائمه شهید شده اند، پای این است. آن خلفا فکر می کردند که حضرت صادق می خواهد حکومت بدست بیاورد. ایشان نمی خواهد حکومت بدست یباورد. حکومت شرایط دارد. اگر شرایط جور شود خب بله. مثلا زمان حضرت امام حسین شرایط جور شد که ایشان به سوی کوفه بیاید. مردم کوفه به ایشان اظهار وفاداری کردند و گفتند ما امام می خواهیم. روز قیامت در حضور جد تو گریبان تو را خواهیم گرفت که ما گفتیم و ایشان به ما توجه نکرد. امام برای جواب مردم کوفه به سوی کوفه حرکت کرد. مردم کوفه امام خواستند و من باید جواب آنها را بدهم. باز زمان امیرالمومنین مردم آمدند و ایشان را خواستند و ایشان آمد حکومت تشکیل داد. این شرط لازم است. اما زمان حضرت صادق کسی نیست. خب. اما حفاظت از دین وظیفه اش است. می خواهد یک نفر باشد می خواهد نباشد. اگر امام همراه داشته باشد کارش را می کند و نداشته باشد هم کارش را می کند. امام وظیفه حفاظت از دین و مقابله با کسانی که می خواهند دین را کم و زیاد کنند را دارد. هیچ شرطی هم ندارد. حکومت مشروط به این است که کسانی باشند و با ایشان همراهی کنند. مثل آنچه که در زمان امیرالمومنین بود و نمونه ناقصش هم زمان امام حسین ایجاد شد. وسط کار وقتی ایشان داشتند به سوی کوفه می آمدند معلوم شد که مردم کوفه مرد نیستند. خب. وظیفه تشکیل حکومت برداشته شد. حالا چه وظیفه ای دارد؟ باید به مقابله با بدعت برود. دومرتبه راهش را ادامه داد. چرا امام حسین راهش را ادامه داد؟ بعد از اینکه مساله حکومت برطرف شد و از بین رفت چرا ایشان راهش را ادامه داد؟ همانجا به بیعت با یزید دست می داد، دعوا حل می شد. برایشان لشکر نمی فرستادند. اما ایشان باید با همه تحریفات و انحرافات زمانه مقابله کند. ایشان مقابله با تحریفات زمانه را به قیمت جانش انجام داد. تمام ائمه دیگر هم باید این کار را بکنند و اگر هم به قیمت جان شان تمام شد، بشود. ببینید اینجا جایی است که امام از جانش پرهیز نمی کند. مقابله با انحرافات وظیفه اصلی امامت ائمه ما است. این را خلاصه عرض کردم. اینجا تمام شد. در حدی که وقت داریم یک فهرست عرض می کنم. ببینید در زمان حضرت صادق ما با جریان و پدیده غلات روبه رو هستیم. اینها از زمان حضرت باقر شروع شدند و در زمان حضرت صادق اوج گرفتند. یک کسی است که می گوید حضرت صادق خداست و من از طرف ایشان پیغمبر هستم. یک کسی می گوید ایشان پیغمبر است و من امام هستم. این یک عده ای را دور خودش جمع می کند و او یک عده ای را جمع می کند. دقت کنید. زمان ما هم گاهی این طرف و آن طرف بوی غلو می آید. این چیزی بوده که ائمه به هیچ وجه در مقابلش ملاحظه نمی کردند. هیچ نوع ملاحظه ای نمی کردند. سخت ترین برخوردی که ائمه کرده اند با غلات است. چون این ریشه تشیع را می کند. غلات ریشه تشیع را می کندند و به همین دلیل ائمه هیچ رحمی به آنها نمی کردند. ائمه مکرر درمورد غلات نفرین کرده اند. مثلا فرمودند خدایا آتش و آهن را به فلانی بچشان. سوزش آتش و آهن را به او بچشان. به زودی به نفرین گرفتار شد. ائمه سخت ترین برخورد را با غلات کرده اند. کوشیدند یارانشان از آنها جدا باشند. حتی شخص آمده به خانه امام از این حرف ها می زند و لعنتش کرده اند. عرض کردم بدترین و سخت ترین برخوردها را با اینها کرده اند. از خانه خودشان بیرونش کردند. یک لا مذهب بود. ایشان با لامذهب ها هم برخورد کرده اند که ما می گوییم زنادقه و ملاحده. او را بیرون نمی کردند. او انقدر خطر نداشت که غلات داشتند. عرض کردم که سخت ترین برخورد را غلات کرده اند. عرض کردیم امروز هم گاهی این طرف و آن طرف یک حرف هایی شنیده می شود که چنین بویی دارد. اینها مال اوایل دوران بنی امیه هستند. ببینید یک کسی بر جای پیغمبر نشسته است. نامش امیرالمومنین است. خلیفه رسول الله است و از همه مردم فاسق تر و فاجرتر و بدتر است. خلفای بنی امیه بالخصوص این دوره ای که امام باقر و امام صادق علیها السلام هم دوره هستند، بدترین خلفای بنی امیه هستند. در تاریخ دارد که حوضی از شراب ساخته بود. خلیفه. ببینید نامش امیرالمومنین است. خلیفه پیغمبر است. حوضی از شراب ساخته بود. می رفت داخل حوض و انقدر می خورد که کم شدن حوض احساس می شد. حالا فضاحت این دوران از خلفا انقدر هست که اصلا گفتنی نیست. نام یک چنین آدم هایی خلیفه پیغمبر است. مردم چگونه مسلمان می شوند؟ مردم دست از همه چیز برمی دارند دیگر. اگر شما یک دروغ از من ببینید شما چند دروغ می گویید؟ شما صدتا دروغ می گویید. یک دروغ از من ببینید صدتا دروغ می گویید. حالا کسی که نامش خلیفه است بدترین آدم روزگار است. فاسق تر و بدعمل تر از او وجود ندارد. خب. این جریان زندقه آن زمان ایجاد شده. کسانی زندیق شدند. نظیر روشنفکران عصر پهلوی و بعضی از روشنفکران زمان ما. ما یک روشنفکران مسلمان داریم. یک روشنفکران لامذهبی هم داریم. آنها شبیه آنها بودند. خیلی بد بودند. کارشان روی جوان ها بود. هیچ کس هم مقابل شان نبود. مقابله با اینها مربوط به زمان بنی عباس و زمان مهدی عباسی است که تغریبا یک قتل عام کردند و دوستان اهل بیت را هم به همان بهانه سر دار بردند. در مقابل هیچ کس نیست. مثلا یک نفر هست به نام ابن ابی العوجاء که جزء سران زنادقه است و می گویند از بس که زبانش بد و تیز بود، همه علما از برخورد و مقابله با این پرهیز داشتند. به خدمت حضرت صادق علیه السلام رسیده. کجا؟ در مسجد الحرام. سر سال وقتی حج برپا بود به مسجد الحرام می آمدند و آنجا متعدد در سال های مختلف با امام صادق برخورد دارند. عرض می کنم هیچ کس مقابل شان نبود. تنها کسی که توانایی داشت با آنها برخورد کند و در یک مجلس خیلی کوتاه آنها را مغلوب کند امام بود. مثلا یک کسی بود به نام عبدالملک. وقتی خدمت امام رسید امام از نامش سوال کردند و همانجا اولین مغلوبیتش رخ داد. خب این پادشاهی که تو بنده او هستی کیست؟ همینطور شروع کردند و دوتا کلمه صحبت کردند و دیگر در جواب ماند. به ابن ابی العوجاء هم برخورد کردند که بحثش، بحث خیلی خوبی است که حالا فرصت نداریم.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای