جلسه پنجشنبه 2/11/93 ( پوگروم - امامت)
پوگروم واژه ای روسی است و به معنای حمله گروهی از مردم به گروه دیگر به همراه تخریب و قتل و تجاوز آمده...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

یک بحثی هفته پیش عرض کردیم. یک مقداری تاریخی سیاسی بود. آن مقاله ای که من خوانده بودم، این بود. اما چون دیر به دنبالش گشته بودیم، آن به دستمان نرسیده بود. حالا اینجا را می خوانیم. یک ذره حوصله کنید. چون مناسبت ندارد، این شخصی که این مقاله را نوشته اسم نمی بریم. اما متخصص این فن است. شاید در ایران متخصصی به اندازه ایشان در این فن نداشته باشیم. «پوگروم واژه ای روسی است و به معنای حمله گروهی از مردم به گروه دیگر به همراه تخریب و قتل و تجاوز آمده. این واژه به طور خاص به حملاتی اطلاق می شود که در سال های 1881 تا 1921» حدود چهل سال. «به مناطق یهودی نشین روسیه صورت می گرفت.» این نکته را عرض کنیم. در روسیه و این کشورهای وابسته به روسیه مانند لهستان و اینها، در حدود چهار و نیم میلیون یهودی زندگی می کرده. این را داشته باشید. حالا به آن طرفش هم می رسیم و می بینید. « ماجرا به این شکل است که از درون جنگل ها ناگهان افراد مسلحی خارج می شدند و به مناطق کوچک محل سکونت یهودیان حمله می بردند.» به دهات محل سکونت یهودیان. «حمله می بردند و بعد از قتل و تخریب و آتش زدن در جنگل ناپدید می شدند. نه تحقیقات پلیس روسیه و نه تحقیقات مورخین نتوانسته روشن کند که این افراد که بودند و از کجا تغذیه و هدایت می شدند. نشریات وابسته به یهودیان در غرب دولت روسیه را به این قتل ها متهم می کردند.» از این استفاده می شد. آن نتیجه ای که می خواستند بگیرند، از این مقدمه استفاده می شد که بگویند دولت روسیه نمی خواهد یهودی ها در روسیه زندگی کنند. «نشریات وابسته به یهودیان دولت روسیه را به این قتل ها متهم می کردند. خود دولت روسیه روشن فکران روسی را متهم می کرد. نارودنیک را مسئول این حوادث می دانست. علت این بود که نارودنیک ها که مهم ترین جنبش انقلابی در میان روشن فکران روسیه در دهه های 1870 و 1880 میلادی بودند، یهودیان روسیه را قومی بیگانه و انگل می دانستند که با بهره مندی از انسجام درونی خویش و با حمایت یهودیان ثروتمند اروپای غربی توده های مردم روسیه را استثمار می کنند.» روشن فکران روسی می گفتند این یهودی ها، مردم فقیر روسیه را استثمار می کنند. پس بنابراین با اینها دشمن اند. دولت روسیه می گفت اینها باعث این کار شده اند. «البته مطبوعات روشن فکری روسیه نیز نه تنها پوگروم ها را محکوم نکردند بلکه حتی نویسندگانی چون ایوان تورکنیف و لئون  تولستوی در برابر این حوادث سکوت کردند. ولی امروزه کاملا روشن است که پوگروم ها کار انقلابیون روس نبود. این گروه های مهاجم به دولت روسیه نیز وابستگی نداشتند. چون اگر کوچکترین سندی دال بر پیوند دولت روسیه با اینها بود، بی شک مورخین دانشگاه عبری اورشلیم و نویسندگان دائره المعارف یهود و سایر منابع یهودی این سندها را مورد استفاده قرار می دادند» اثبات می کردند که دولت روسیه مقصر است. اما ندارند. سندی برای این حرف ندارند. « ولی آنها حداکثر اتهامی که به دولت روسیه وارد می کنند،» این اسناد معتبر موجود. «حداکثر اتهامی که علیه دولت روسیه عنوان می کنند، تسامح و بی تفاوتی یا همدلی با پوگروم هاست که این نیز پذیرفته نیست. زیرا بلافاصله دولت روسیه که از نقش احتمالی گروه های انقلابی روشن فکر بین حوادث و تبدیل آن به موجی از شورش ها دهقانی سخت نگران بود، کمیسیون های ویژه ای را برای برسی پوگروم ها و علل آنها تشکیل داد و به طور جدی به پیگیری مساله پرداخت. ولی نتوانست عاملین این جنایات سازمان یافته را شناسایی و معرفی کند. وزیر کشور روسیه که از جناح سنت گرای اسلافوفیل بود در گزارش مشروح خود به تزار نوشت که علت پوگروم ها استثمار شدید توده های فقیر روستایی به وسیله یهودیان است.» یهودیان از خارج به روسیه آمدند و آنجا دارند سلطنت مالی می کنند. کارهایی از نوع صرافی می کنند و همه پول ها پیش اینها جمع می شود. مردم فقیر، فقیرتر می شوند و اینها ثروتمندتر می شوند. « علت پوگروم ها استثمار شدید توده های فقیر روستایی به وسیله یهودیان است.» علت این است. «و واکنش مردم به شکلی اندوه بار در اعمال خشونت بازتاب یافته است.» مردمی که از رفتار یهودی ها ناراحت هستند، از رفتار استثمار گرانه آنها ناراحت هستند، برخورد می کنند. گزارش وزیر کشور به تزار این بود. «در این گزارش فقط به عوامل عینی نارضایتی مردم از سلطه یهودیان توجه شده.» مردم از رفتار یهودی ها ناراضی هستند. همین را دلیل گرفته. سند دیگری هم داریم؟ نه. «ولی روشن نشده که این دسته های کاملا سازمان یافته و مجهز چه کسانی هستند؟ پوگروم ها بسیار منسجم و طراحی شده بود و نمی توان آنها را به خشم کور مردم فقیر روستایی روس نسبت داد. یک حرکت طبیعی و خودانگیخته و فاقد سازماندهی و هدف سیاسی نیست.» اینها کاملا حساب شده است. مثلا اگر روستاییان فقیر یک چنین شورشی را ایجاد کرده بودند، نمی توانستند به طور منسجم عمل کنند. غیرمنسجم عمل می کنند. «یک حرکت طبیعی و خودانگیخته و فاقد سازماندهی و هدف سیاسی نیست.» رفتار دهقانان. «به هرحال تبلیغاتی که» مهم این است. یک حادثه اتفاق افتاده. حالا چه کسی کرده؟ فعلا نمی دانیم چه کسی کرده. در مقابل. «به هر حال تبلیغاتی که بلافاصله پس از پوگروم ها در غرب آغاز شد بسیار گسترده و گمراه کننده بود و درباره ابعاد این کشتارها اغراق و بزرگ نمایی های بسیار صورت گرفت.» مثلا به پنج تا روستا حمله شده. اینها جمعیت درست کرده اند. کشتارها و غارت ها درست کرده اند. کارهای تبلیغاتی است. «به هرحال تبلیغاتی که بلافاصله پس از پوگروم ها در غرب آغاز شد بسیار گسترده و گمراه کننده بود و درباره ابعاد این کشتارها اغراق و بزرگ نمایی های بسیار زیاد صورت گرفت. این تبلیغات در اروپای غربی موجی از هم دردی ها با یهودیان روسیه را برانگیخت. تا بدان حد که حتی نویسنده آزاده ای چون ویکتور هوگو را فریفت و او طی عریضه ای به دولت روسیه خواستار عدالت و شفقت برای یهودیان شد. مهمترین نتیجه پوگروم ها و موجی که آفرید، مهاجرت میلیونی یهودیان روسیه» حرف این است. « مهاجرت میلیونی یهودیان روسیه به طور عمده به ایالات متحده امریکا بود.» حالا چرا آنجا؟ «دقیقا این مظلوم نمایی ها بود که زمینه سیاسی و اجتماعی و روانی را در غرب برای مهاجرت فوق مهیا کرد. برای اینکه این تحلیل روشن شود، باید به وضع آن روز دنیا اشاره کنیم. در یک گوشه دنیا سرزمینی است به نام ایالات متحده امریکا که تازه تاسیس شده. با منابع زرخیز و کاملا بکر و جمعیت اندک و امکانات بالقوه بسیار عظیم. در نیمه دوم قرن نوزدهم نیروی انسانی در ایالات متحده کفاف بهره برداری از این همه منابع سرشار را نمی  داد. در حدی که برای احداث خطوط راه آهن کمپانی ها و سرمایه داران بزرگی مانند فلان، از صدها هزار کارگر چینی استفاده می کردند.» با کشتی کارگر می آوردند و در راه آهن استفاده می کردند. «و آنها را درست مانند بردگان از کسانی مانند فلان، بنیان گذار و اولین رئیس کمپانی کشتی رانی شبه جزیره و شرق که بزرگ ترین شرکت کشتی رانی جهان در آن عصر بود می خریدند و به ایالات متحده آمریکا منتقل می نمودند. در این سرزمین یهودیانی مانند یاکوب شیف یا اگوست بلمنت وغیره نبض اقتصاد و سیاست را در دست داشتند. ولی تعداد اندک آنها متناسب با قدرت عظیم مالی و سیاسی شان نبود.» تعداد اندک یهودیان متناسب با قدرت عظیم مالی آنها نبود. «در مقابل در گوشه دیگر جهان یعنی در روسیه و شرق اروپا جمعیت انبوهی از یهودیان زندگی می کرد که تعداد ایشان در سال 1850 حدود دو میلیون و نیم نفر بود و در پایان سده نوزدهم در حدود پنج میلیون نفر بود. زرسالاران یهودی غرب نیاز داشتند که این جمعیت انبوه یهودی به ایالات متحده امریکا منتقل شود و به اهرم سلطه ایشان بر جامعه امریکا بدل گردد.» گفتند الان مثلا در شهر نیویورک یک میلیون و نیم یهودی زندگی می کند. نبض اقتصاد شهر نیویورک است. بزرگ ترین مرکز اقتصادی امریکا در دست اینهاست. می خواهیم این کار را بکنیم. با تعداد جمعیتی که داریم نمی شود. «در مقابل در روسیه و شرق اروپا وضع جامعه یهودی فاقد چشم انداز روشن بود.» یعنی آنها هم به خاطر رفتار بدی که کرده اند، اینجا الان تحت فشار قرار گرفته اند. «و در واقع امکان ثروت اندوزی ایشان به شدت محدود شده.» یعنی آن جریان صرافی را از دست اینها بیرون آوردند. خود روس ها جریان را از دست یهودی ها بیرون آوردند. «افزایش سریع جمعیت ایشان، اضافه جمعیتی پدید آورده بود که نمی توانست جذب مشاغل سنتی یهودیان در این منطقه شوند. مشاغل سنتی یهودیان ماند صرافی، رباخواری، فروش مشروبات الکلی، مباشری املاک» یعنی دلال ملکی. جمعیت اینها زیادتر از این مقدار است. «توسعه سرمایه داری در روسیه سبب شد» عرضم دارد تمام می شود. « سبب شده بود که قشر جدیدی از دهقانان به صراف و دلال بدل شوند.» دهقانان آمدند در کار صرافی و دیدند سود این کار بیشتر است. خب. «و یهودیان را از این شاخه اقتصاد کنار بزنند. دولت روسیه مباشری املاک کشاورزی و فروش مشروبات الکلی را برای یهودیان ممنوع کرده. بعلاوه از سال 1876 قانون نظام وظیفه در روسیه برای همه از جمله یهودیان اجباری شده بود.» قبلا یهودی ها آزاد بودند و نظام وظیفه نمی رفتند. اما آن موقع باید می رفتند. «که در آن زمان شرایط شاقّی داشت. بنابراین در روسیه و شرق اروپا راه پیشرفت یهودیان به بن بست رسیده و در مقابل در امریکای شمالی، افق بسیار پهناوری در مقابل ایشان قرار داشت. روشن است که مهاجرت میلیون ها یهودی به امریکای شمالی به طور معمول در یک فضای آرام ممکن نبود. نه دولت امریکا به سادگی حاضر به پذیرش این همه مهاجر می شد و نه مردم امریکا حاضر بودند سیل میلیون ها یهودی مهاجر را بپذیرند و نه دولت روسیه اجازه می داد.» مقدماتش را با جریان حمله ها جور کردند. می شود حتی یک جریانی به وجود بیاورند و یک عده از افراد خودشان را به کشتن بدهند. البته خب تا وقتی مسیحی باشد که مسیحی ها را جلوی تیغ می فرستند. نه یهودی را. اما اگر لازم شد حتی یهودی ها را هم به کشتن می دهند. برای اینکه به هدف برسند. از آن ثروتمندان با آن اهداف همه چیز برمی آید. من عرض کردم که فقط نمونه دست تان باشد که آنچه که امروز اتفاق می افتد، خیلی صاف و شفاف نیست. این یک بحثی بود که تمام شد و دیگر این را ادامه نمی دهیم. با اینکه بحث های خوبی در اینجا هست ادامه نمی دهیم. حال و حوصله اش را ندارید.

می رویم سر بحث قرآنی مان. اگر یادتان باشد، بحث قرآنی مان، بحث امامت بود. در بحث امامت آیه 124 بقره وَإِذِ ابْتَلَی را بحث کردیم. فکر می کنم دیگر ان شاء الله تمام شده باشد. بعد می خواهیم آیه خلافت را بحث کنیم. در آیه 30 سوره مبارکه بقره می فرماید: وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ یاد بیاور. این اذ هایی که سر آیات هست، معمولا یک فعل را مقدر می کند. این اذ یک ظرف است و یک فعل مقدر است. معنایش این می شود: یاد بیاور آن زمانی را که پروردگار تو به ملائکه فرمود. یک دورانی یک چنین حادثه ای اتفاق افتاده. تو این را یاد کن. خدای متعال آنجا چه فرموده؟ فرموده إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً من می خواهم در روی زمین خلیفه ای برای خودم قرار بدهم. طرف خطاب ملائکه اند. الان اینجا یک سوالی برای ملائکه پیش آمده. دقت کنید. نه اعتراض. چون ملائکه معصوم اند، اعتراض نمی کنند. بنابراین سوال دارند. قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ آیا می خواهی در روی زمین کسی را قرار بدهی که فساد می کند و خون می ریزد؟ در حالیکه وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ ما تو را تسبیح می کنیم و تقدیس می کنیم. ما با تسبیح و تقدیس می توانیم و شایسته و لایق هستیم که در مقام خلافت تو باشیم. یک نکته ای اینجا هست. ببینید فرمودند که نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ این بِ به معنای مَعَ است. معنایش چیست؟ ما تسبیح می کنیم با حمد. ما تو را تسبیح می کنیم و حمد می کنیم. یک بحثی هست. این است که آیا چه کسی می تواند خدا را حمد کند؟ حمد مطلق؟ در سوره صافات آن آدم ها را قرآن فرموده. فرموده آنهایی که می توانند خدا را حمد کنند، آنها کسانی هستند که در مقام مخلَصین باشند. غیر مخلَص نمی تواند. مخلَص یعنی کسی که برای خدا خالص شده است. مخلِص کسی است که عمل خودش را خالص می کند. خودش را خالص می کند برای خدا. مخلَص کسی است که برای خدا خالص شده. دیگر هیچ ناخالصی ای ندارد. کسانی را در قرآن نام برده اند. مثلا حضرت موسی را به عنوان مخلَصین نام برده اند. حضرت یوسف را به عنوان مخلَصین نام برده اند. اینها می توانند خدا را حمد کنند. آنجا در آیه 159 سوره مبارکه صافات دارد که: سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ دقت کنید. سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ * إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ منزه است خدای تبارک و تعالی از هر توصیفی که کسی بکند. هرکس که خدا را حمد می کند و توصیف می کند، از خدا خوبی می گوید، خدای تبارک و تعالی از حمد و توصیف و مدح او منزه است. یعنی هیچ کس نمی تواند آنطور که خدای تبارک و تعالی شایسته است، او را حمد کند. هیچ کس. مگر مخلَصین. سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ خدا از توصیف هرکس که او را توصیف می کند، منزه است. هرکس باشد. هرکس توصیف می کند، خدای متعال از توصیف او منزه است. ما که حرف می زنیم، یک حرف می زنیم. البته حرف هایی که می زنیم، حرف هایی است که یاد گرفته ایم و می زنیم. آن را از آدم هایش یاد گرفته ایم. حالا کار نداشته باشیم. اگر خودمان می خواستیم خدا را توصیف کنیم. گاهی هم ممکن است در چیزهای عوامانه [پیش بیاید.] مانند داستان چوپانی که مثنوی نقل می کند. او دارد توصیف می کند و واقعا دارد قربان صدقه می رود. اما قربان صدقه اش... خدای متعال از این توصیفاتی که او کرده است، منزه است. خب. این همگانی است. حتی فرشتگان. لذا اینجا می گوید نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ اگر ما حمد می کنیم همراه تسبیح است. می گوییم خدایا تو خوبی. اما از این که من گفتم که تو خوبی هم منزه هستی. نه اینطوری که من گفتم تو خوبی، تو خوبی. نه. این که من عقلم می رسد، حالا مثلا عقلم می رسد، می گویم؛ تو از این منزهی. همه اش هم دارم حمد می کنم ها. اما تو از همه حمدهای من منزهی. این کاریست که فرشتگان می گویند. وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ ما تو را تقدیس می کنیم. تقدیس با همان تسبیح نزدیک است. ما تو را تسبیح و تقدیس می کنیم که کارمان است و شبانه روزی است. فرشته که خسته نمی شود که. اگر آدم یک وقت یکی دو ساعت کار کند، می خواهد یک چای بخورد خستگی اش در رود. آنها نمی خواهند خستگی در کنند. اگر تسبیح می کنند بیست و چهار ساعت است. حالا آنها بیست و چهار ساعت هم ندارند دیگر. فوق بیست و چهار ساعت است. بیست و چهار ساعته دارند تسبیح می کنند .یعنی ابد و ازل. از وقتی که به وجود آمده تا پایان جهان دارد خدای تبارک و تعالی را تسبیح می کند. [می گویند] با این مقام تسبیح ما بایستی خلیفه تو باشیم. قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ من چیزی را می دانم که شما نمی دانید. تو قد خودت را هم نمی دانی. اگر قد و قامت خودت را می دانستی مدعی خلافت خدا نمی شدی. حالا برایت نمونه می آورم. در آیه بعد می فرماید: وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ بفرمایید چرا آدم می گویی؟ علّم الملائکه الاسماء. خب چرا آن کار را نکردی؟ خب اگر همین تعلیم را درمورد فرشتگان انجام می دادی، خب آنها هم می توانستند مقام خلافت پیدا کنند. حالا بعد معلوم می شود. وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا خب. بعد. خدای متعال اسماء را بر فرشتگان عرضه کرد. اسماء را بر فرشتگان عرضه کرد. فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ. هولاء اسم اشاره است به موجود ذی شعور. ببینید هذا مفرد است و هولاء جمع است. درست است آقا؟ چه کسی اینجاست؟ چه کسی عربی بلد است؟ درست است؟ اینان را. ببینید اینان را. ببینید اینجا یک کتابی هست. یک کتابی در زبان فارسی داریم که اسماء ایرانی در آن است. آقا اینان را. ما به اسماء اینان نمی گوییم. به کتاب اینان نمی گوییم. اینها شیء هستند. اسم هم صاحب روح و شعور نیست که ما آنها را به اینان اشاره کنیم. اینان را. فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ. به من خبر بدهید به اسماء اینان. إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ. چه؟ صادقین یعنی چه؟ اگر راست می گویید. راست می گویید یعنی چه؟ شما یک ادعایی کردید. اگر ادعایتان درست است، خب بگویید ببینم. به من خبر بدهید به اسماء اینان. در آیه بعد می فرماید: قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا. ما حد داریم. حد و مرز داریم. حدمان به اینجا نمی رسد. داستان حضرت جبرئیل را می دانید دیگر. در سفر معراج همراه پیامبر است. یک جایی استاده. من دیگر نمی توانم بالاتر بیایم. حد داریم. چه کسی بی حد است؟ انسان است که حد ندارد. فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ * قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ما محدود هستیم. علم ما حد و مرز دارد. همان مقداری که به ما آموختی، بیشتر نمی شود. ببینید علم ما بیشتر نمی شود. انسان می تواند هر لحظه. حالا ماها را نگوییم که چون تنبل هستیم و همت مان کم است، در یک جایی مانده ایم و تا آخر عمر همان جا هستیم. یاد آن دوستمان افتادم. حالا نمی توانم داستانش را برایتان عرض کنم. گفت رفتم به دیدن آن بزرگ. روز بعد از ظهر تابستان بود. فرمود هر لحظه. هر لحظه. لحظه به لحظه دارم زیاد می شوم. حالا داستانش بیشتر و قشنگ تر از این است. اما نمی توانم عرض کنم. سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ تو علیم و حکیم هستی. حالا بعد که آنها را بر فرشتگان عرضه کرد و از آنها اسم این موجودات متعالی را که اسماء هستند، خواست، گفتند من اسم هم نمی دانم. من حتی هیچ نشانه ای از اینها ندارم. هیچ چیزی از اینها نمی فهمم. در آیه بعد می فرماید: قَالَ يَا آدَمُ تو بگو. أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ به اینها هم خبر بده. اسمی که بلد نبودند، حالا اسم را بهشان بگو. نه خودش را. اسمش را بگو. ببینید اینجا انباء گفته اند. انباء یعنی خبر دادن. آنجا تعلیم را گفت. اسماء را به آدم تعلیم فرمود. بعد به آدم امر فرمود که به اینها خبر بده. آنها نمی توانند این را بیابند. اصلا نمی توانند آن را بیایند. نمی توانند از آن تعلیم برخوردار شوند. قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ. خب. فَلَمَّا أَنبَأَهُم. ببینید قرآن رسمش است. ببینید می فرماید: قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ. و آدم آنها را به اسماء انباء کرد. این را دیگر نمی گویند. نتیجه را می گویند. وقتی جمله بعدی را گفتی، معلوم می شود آن کار انجام شده دیگر. فَلَمَّا أَنبَأَهُم بِأَسْمَائِهِمْ. وقتی که. ببینید انباء یعنی خبر دادن. وقتی که آدم آنها را به اسماء آن موجودات متعالی خبر داد، قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ. خب چه شد؟ وقتی خبر داد آنها یک چیزی را دریافتند. ما نمی توانستیم. تو درست عمل کرده بودی. خدایا تو حکیمانه عمل کردی. آدم را بر ما برتری دادی، حکیمانه و صحیح بود. ما نمی توانستیم خلیفه تو باشیم. آدم می توانست. گویی همه این حرف ها در این فَلَمَّا أَنبَأَهُم بِأَسْمَائِهِمْ هست. قَالَ حالا خدای متعال در برابر آنها می گوید: أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ آنجا فرموده بود: إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ. من چیزی می دانم که شما نمی دانید. اینجا فرمود که أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ من غیب آسمان ها و زمین را می دانم. وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ. حالا من همه چیز شماها را هم می دانم. أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ من غیب آسمان ها و زمین را می دانم. حقیقت آدم برای شماها یک غیب است. حقیقت آدم برای فرشتگان یک غیب است. من می گویم این باید خلیفه من باشد. حالا مثل می گوییم ها. به غلط. شماها اعتراض می کنید. عرض کردیم که فرشته اعتراض نمی کند. حالا به زبان عرض می کنیم. شما غیب آسمان ها را اطلاع ندارید. غیبی برای فرشتگان وجود دارد. آدم در آن غیب وجود دارد و حضور دارد. حقیقت آدم در غیب آسمان هاست. فرشتگان ساکنان آسمان اند. فرشتگان ساکنان آسمان اند. ما ساکن زمینیم. و همین زمینیم. آخرش هم همین زمینیم. همه چیزمان همین زمین است. متاسفانه. ببینید یک مزه زمینی ما را در بند می گیرد. یک رنگ. دوسه تا رنگ را با هم قاطی کنند. ببینید چطور حواس آدم پرت می شود. ما در زمین زندگی می کنیم. در بند زمین. آنها در آسمان زندگی می کنند. یک مرتبه ای در عالم هست که غیب آسمان ها و زمین است. آدمیزاد می تواند به آنجا برود. حضرت آدم نمونه است. حضرت آدم نمونه یک انسان است که در غیب آسمان ها زندگی می کند. فرشتگان از آن غیب خبر ندارند. این را تقریبی عرض کردیم. أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ که مقام واقعی آدم است و شما از آن خبر ندارید. همه ما این جایگاه را داریم. فقط همتش را نداریم. اگر همت بکنیم، سختی اش را تحمل کنیم... من هم مثل شماها منتظر میان برم. حالا این آگاهی اسماء یعنی چه؟ ببخشید حالا لفظ آگاهی را نگوییم. لفظ قرآن را بگوییم. علم دارد. شخصی خلیفه است که به اسماء علم دارد. آن کس که به اسمء علم دارد، خلیفه الله است. این بحث هم تمام شد.

می خواستیم یک بحث اخلاقی عرض کنیم که حالا این بحث اخلاقی در این هم انجام شد. حالا این یک ذره اش را عرض می کنیم. عبارت هایی بوده که قبلا در گذشته هم عرض کرده ایم. فرمایش امیرالمومنین در نهج البلاغه است. در کلمات قصار. فرمود: أَلَا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا. به همین بحث مان هم می خورد. یک آزادی، یک کسی که از بند آزاد باشد. از بند هوا و هوس آزاد باشد. آقا یک نفر آزاد. سر منبر دارند فریاد می زنند. آقا یک نفر آزاد. البته بفرمایید آزاده. یک نفر آزاده که يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا این اندک پسمانده خوراک و غذا را، بگذارد برای اهلش. اللُّمَاظَةَ یعنی مثلا چیزهایی از غذا که لای دندان می ماند. یک ذره طول می کشد. اما وقتی آدم آزاد شود، آن را نچشیده ایم. حتی اگر یک بار، یک دقیقه آن آزادی را چشیده بودیم، برای بدست آوردنش پرواز می کردیم. إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ داستان این است که برای جان شما هیچ قیمتی نمی توان قرار داد جز بهشت. إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ جز بهشت هیچ چیزی قیمت تو نیست. فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا جز به بهشت خودتان را به چیز دیگری نفروشید. این لذا هایی که ما اینجا به دنبالش می گردیم و ثروت هایی که اینجا به دنبالش می گردیم و زیبایی هایی که ما اینجا به دنبالش می گردیم، با عددهای بینهایت نسبت به این، آن زیبایی بینهایت. آن ثروت و لذت بینهایت. در مقایسه، آن نسبت به این بینهایت است. قیمت تو فقط بینهایت است. آن بینهایت های آنجا. البته نوع خاصی از بینهایت. جز به آن بینهایت خودت را نفروش. حالا باز هم هست.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای